کبوترخانه جانها از او معمور گشت پس چرا این زیره را من سوی کرمان میبرم تقویم را ورق میزنم تا عید چند هفته ای مانده است و طاقتم طاق شده است. سفر، سفر، دلم سفر میخواهد. اما امان از جیب خالی و