سکانس 1: جام جهانی
حضور در یکی از رقابت های جام جهانی به عنوان تماشاگر، از مهمترین کارهایی بود که در لیست "کارهایی که قبل از مرگم باید انجام بدهم" من وجود داشت و هنوز تیک نخورده بود. چه فرصتی هم بهتر از اون جام جهانی که در همسایگی خودمون برگزار می شد: 2022 FIFA World Cup در قطر.
از حدود 12 سال قبل که قطر به عنوان میزبان این جام انتخاب شد، حرف و حدیثهای زیادی پشت این انتخاب بود و اتهامات زیادی به اعضای فیفا بخاطر گرفتن رشوه برای دادن رای به قطر زده شد. پیاپی هم اعلام می شد که قطر توانایی اجرای همچین رویداد عظیمی رو نداره. اما اون چیزی که واقعیت بود، باشکوهترین جام جهانی تاریخ بود در کشوری به اندازه استان تهران. قطر، 220 میلیارد دلار خرج کرد، زیرساختهاشو تکمیل کرد، چند تا روستا رو تبدیل به شهرهای مدرن کرد، 8تا ورزشگاه فوق مدرن ساخت و در نهایت یک جام جهانی فوق العاده برگزار کرد.
سکانس 2: دلهره تهیه بلیط بازی
قبل از شروع بلیط فروشی، بزرگترین دلهره من نحوه خرید بلیط بازی به عنوان یک ایرانی بود. بخصوص که در اطلاعیه های فیفا اعلام شده بود که هر کسی فقط اجازه داره با کارت اعتباری شخصی خودش خرید رو انجام بده و تکلیف ما ایرانی های مقیم ایران هم که مشخصه!
اما بعد از هماهنگی که بین فدراسیون فوتبال ایران و فیفا انجام شد، یک سهمیه مشخص به فدراسیون تعلق گرفت و تعدادی بلیط برای 3 بازی و برای بخشهای مختلف استادیوم از نظر موقعیت مکانی اختصاص پیدا کرد.
روز فروش بلیط، با تلاش فراوان موفق شدم برای خودم، همسرم، برادرم و یکی از دوستان بلیط بگیرم. اون هم برای بازی ایران با ولز و ایران با آمریکا. برای هر دو بازی هم صندلیهای پشت دروازه نصیبمون شد. مدتی بعد نماینده فدراسیون فوتبال، در هیات فوتبال فارس، اصل بلیطها رو تحویلمون داد.
سکانس 3: خرید بلیط هواپیما و رزرو محل اسکان یک معضل است
برای انتقال نزدیک به 3 میلیون تماشاگر به دوحه راه های زیادی در نظر گرفته شده بود. پرواز، از طریق مرز زمینی و کشتی. قرار شده بود از طریق بندر بوشهر، یک مسیر دریایی به سمت دوحه در نظر گرفته بشه که خیلی خوشحالم به امید این مسیر نموندم. در یک فرصت و خوش شانسی محض، آفری از طرف هواپیمایی قطر ارائه شد که بلیط پرواز مسیر شیراز به دوحه و برگشت رو فقط با 5 میلیون تومن تهیه کردیم.
اما رزرو محل اسکان واقعا به همین آسونی هم نبود. تقریبا کلیه اماکن اقامتی دوحه و شهرهای اطرافش تحت پوشش سایت بازیها قرار گرفته بود. تنوع مکانهای اقامتی برای گردشگران تور قطر بسیار زیاد بود. کشتیهای کروزِ پهلو گرفته در کنار ساحل و هتلهای لاکچری برای اونهایی که به دنبال مکانهای گران قیمت بودند، هتلهای متوسط و آپارتمانهای خاص برای قیمتهای متوسط و مجتمعهای مسکونی عظیم که بعضیهاشون تا 30 هزار نفر گنجایش داشت برای کسانی که ارزانترین محل اقامت رو نیاز داشتند که انتخاب ما هم همین مورد آخر بود. یک مجتمع مسکونی در منطقه الوکره به قیمت 17 میلیون تومن برای دو نفر و برای 6 شب.
هرچند مثل همیشه برای ایرانیها پرداخت هزینه رزرو معضل اصلی بود، اما با همبستگی که بین خود تماشاگرها اتفاق افتاد، به کمک بعضی همسفرهای بامعرفتی که به کارت اعتباری بین الملی دسترسی داشتند، همگیِ ما اقامتگاههامون رو رزرو کردیم.
سکانس 4: شک و تردید
شرایط اجتماعی اون روزها برای هممون شک و تردید رفتن و یا نرفتن رو در دلمون القا کرده بود. تا اون حد که منی که خودمو آماده کرده بودم در پیج اینستاگرامم گزارش لحظه به لحظه از مراحل سفر و تماشای بازیها منتشر کنم، تصمیم گرفتم تا امروز و این سفرنامه این کار رو به تعویق بندازم. هنوز هم که هنوزه انگشت اتهام از جوانب مختلف به سمت بازیکنهای تیم ملی اشاره رفته و من خیلی خوشحالم که جای اونها نیستم تا این حس دوگانه و بلاتکلیفی رو داشته باشم.
سکانس 5: ناچو با سالاد شیرازی!
سرانجام ساعت 1:20 دقیقه روز 25 نوامبر 2022 پرواز قطری ما از شیراز به دوحه انجام شد. پرواز تنها 40 دقیقه طول کشید و ما که امیدوار بودیم در پرواز شاهد یک پذیرایی حسابی باشیم، با دیدن جعبه تغذیه ای که روی میز هر کدوممون قرار گرفت، متعجب شدیم. بسته غذایی ما شامل یه پاکت ناچو (تردیلا)، یک ظرف 3 قسمتی شامل سالادی شبیه به سالاد شیرازی، ماست و سس آووکادو و یک بطری کوچک آب پرتقال بود. خب انتخاب دیگه ای نداشتیم بجز اینکه ناچو رو در ماست بزنیم و میل کنیم و بعدش هم سالاد شیرازی رو. سس آووکادو هم اضافه اومد!
در هر صورت انتظارها خیلی زود سر اومد و پرواز در فرودگاه عظیم حَمَد دوحه به زمین نشست.
سکانس 6: ورود
حیرت انگیزترین صحنه ای که در لحظه ورود ما رو متعجب کرد، ساماندهی چند صد هزار نفر مسافر ورودی در روز بود که چطور با کمترین معطلی از گیتهای ورودی عبور می کردند و فقط با گذاشتن Hayya Card که به عنوان ویزا، کارت شناسایی، مجوز ورود به مترو و اتوبوس و ... دریافتش کرده بودیم، از کنترل پلیس عبور کردیم و به قسمت دریافت بار رسیدیم. هر چند یکی از همسفرها برای کنترل بیشتر و به صورت اتفاقی انتخاب شد و کمی معطلی بیشتری داشت، اما اون میزان نگرانی که از قبل برای دردسرهای همیشگی ورود به کشورها داشتیم کاملا بی مورد بود.
در همه نقاط فرودگاه تم جام جهانی و نمادهای خاص مسابقات به چشم می خورد. چمدانها رو دریافت کردیم و قبل از سوار شدن به اتوبوس، به قسمت دریافت سیم کارت مجانی مراجعه کردیم. برای هر فرد، دو سیم کارت مجانی از دو اپراتور در نظر گرفته شده بود که هر کدوم حاوی حجم مناسب از اینترنت با 3 روز مهلت استفاده بود.
سیستم مکانیزه دریافت سیم کارت هم از عجایب این سفر بود. خودتون در این کلیپ ببینید.
نحوه دریافت مکانیزه سیم کارت رایگان از دستگاه
یکی دیگه از تمهیداتی که کشور قطر برای پایین آوردن هزینه سفر در نظر گرفته بود، مترو و اتوبوسهای رایگان به مقصد اقامتگاه های اصلی، ورزشگاه ها و مرکز شهر بود. البته من هم برای اینکه سهمی در همکاری ایرانیهای مسافر به قطر داشته باشم، همه مسیرها و برنامه حرکت اتوبوس و متروی در نظر گرفته شده برای بازیها رو به طور خلاصه به فارسی ترجمه کردم و در اختیار همه تماشاگرهای ایرانی قرار دادم.
به مقصد اقامتگاهمون در الوکره، سوار اتوبوس شدیم. در اون ساعت صبح خورشید جام جهانی برای ما به زیبایی در حال طلوع بود.
سکانس 7: آماده برای بازی
به مجموعه اقامتی الوکره که رسیدیم، باید می گشتیم تا بلوک خودمون رو در کلاستر R پیدا کنیم. این مجتمع نزدیک به 30 هزار نفر ظرفیت پذیرش مهمان رو داشت و در کنار آن انبوه آپارتمان، سوپرمارکت، رستوران و فست فود، زمین فوتبال و بسکتبال و حتی آرایشگاه هم دیده می شد. اینجا جمع همه ملیتها جمع بود و بهترین مکان بود تا برنامه خودم رو اجرا کنم: عکس گرفتن با تماشاگرهای همه 32 تیم.
بعد از کمی استراحت، از سوپر مارکت کره، مربا، پنیر و کمی میوه تهیه کردم و در کنار قهوه ای که با دستگاه مسافرتی برادرم آماده شده بود صبحانه رو میل کردیم، لباسهای سفیدمون رو پوشیدیم و مهمترین چیز رو هم همراهمون برداشتم. بلیط مسابقه! طبق برنامه، اتوبوس سر ساعت 10:15 به سمت ورزشگاه احمد بن علی حرکت می کرد و ما برای اینکه در اتوبوس جای نشستن داشته باشیم، باید کمی زودتر به ایستگاهی که برای این کار و در یکی از ورودی های مجتمع در نظر گرفته شده بود، می رفتیم. این اتوبوس و همه اتوبوسهایی که به مقصد ورزشگاه ها یا اماکن اقامتی یا مرکز شهر بودند رایگان فعالیت می کردند.
سکانس 8: ورود به ورزشگاه:
در ایستگاهی در نزدیکی ورزشگاه پیاده شدیم و به همراه جمعیتی که به تدریج زیادتر می شد مسیر ده دقیقه ای تا ورزشگاه رو طی کردیم. کم کم هوادارهای ولز رو هم دیدیم و بعد از کمی خوش و بش با چند نفر از اونها عکس یادگاری گرفتیم.
ورزشگاه هم دیگه قابل دیدن بود و هر چه نزدیک تر میشدیم عظمت و زیباییش بیشتر به چشم میومد.
بعد از عبور از گیت اولیه و ورود به محوطه بیرون ورزشگاه، با غرفه هایی مواجه شدیم که پرچم کشورهای ایران و ولز رو به رایگان در اختیار تماشاگرها قرار میداد. البته ورود هر نوع پرچم غیر از پرچم رسمی کشورها به ورزشگاه ممنوع بود و در بازرسی که از کیفهای افراد انجام می شد، درصورتیکه هر وسیله یا پرچم غیر مجاز یا سیاسی مشاهده می کردند، ضبط می شد.
ایستگاه های اجرای موزیک زنده، رنگ آمیزی صورت و دستها و چادرهایی که در اون نقش حنا برای خانمها میگذاشتند هم بر پا بود تا زمان قبل از شروع مسابقه تماشاگرها رو سرگرم کنند. البته خود تماشاگرها، بخصوص ایرانیها هم فضا رو برای خودشون شاد کرده بودند.
شادی ایرانیها قبل از بازی
اعتراف می کنم که هر چه به استادیوم نزدیکتر می شدیم استرس و هیجانم بیشتر می شد. هیجان ناشی از دیدن یک ورزشگاه مدرن، تماشاگرهای دو تیم، بازیکنها و استرس ناشی از باخت 6-2 بازی قبل به انگلیس و احتمال ناامیدی از صعود درصورت نتیجه نگرفتن در این بازی.
وارد ورزشگاه شدیم و به کمک راهنماها صندلیمون رو که دقیقا پشت یکی از دروازه ها بود، پیدا کردیم. اما ترجیح دادیم تا زمان شروع مسابقه کمی محوطه و بخشهای دیگه داخل ورزشگاه رو ببینیم. بازیکنهای دو تیم هم وارد زمین چمن شده بودند و در حال گرم کردن بودند.
گرم کردن بازیکنهای دو تیم
سکانس 9: سوت شروع بازی
با نزدیک شدن به زمان آغاز بازی، صندلیهای ورزشگاه هم کم کم اشغال می شد. مشخص بود که درصد بیشتری از این ورزشگاه 40هزار نفره، شاید حدود نصف ورزشگاه، شامل ایرانیها می شد و به نظر می رسید ولزی ها با توجه به جمعیت خیلی کم کشورشون، تماشاگر کمی هم در این بازی دارند. هر چند که حجم صدای تولیدی و یک دست بودن تشویقهاشون با ایرانیها برابری میکرد.
قبل از مسابقه کمی اجرای موسیقی دیدیم و بعد مراسمی که در ویدیو میبینید و در نهایت سوت شروع بازی راس ساعت 13 توسط داور اهل گواتمالا زده شد.
مراسم قبل از آغاز بازی
سکانس 10: یک نیمه ی متوسط
سردار و طارمی در ترکیب هستن. سید حسین حسینی هم بعد از مصدومیت بیرانوند تو ترکیبه و یکمی ته دلمونو خالی می کنه. نیمه اول دروازه ایران سمت ما هست و ما حمله های ایران روی دروازه ولز رو از دور میبینیم. ایران بازی رو بد شروع نمی کنه. میشد گفت تسلط ایران به بازی بیشتر هست. تا این که دقیقه 14 با چند پاسکاری زیبا و تکنیکی بین سردار و قلی زاده، ایران به اولین گل می رسه. گلی که بازیکنها ترجیح میدن با شادی همراه نباشه، اما طرفداران تیم ایران رو از جا بلند می کنه. اما چند ثانیه بعد، گل به دلیل آفساید از طرف سیستم کمک داور ویدیویی مردود اعلام می شه.
نیمه اول تموم شد و برای خرید یک ساندویچ کوچک به فروشگاه ورزشگاه رفتم. ساندویچی بی کیفیت و نسبتا گران! البته یک سر هم به سرویس بهداشتی شیک و تمیز زدم، خیلی اختلافی با سرویس بهداشتی های ورزشگاه های خودمون نداشت!
سکانس 11: الان دیگه همه خوشحالن
نیمه دوم که شروع شد، دیگه آخرین فرصتهای ایران برای برگشتن به مسابقات بود و به تدریج فشار حمله های ایران بیشتر شد. تشویقهای هماهنگتر و بلندتر باعث شد دیگه تقریبا صدای ولزیها شنیده نشه. اما همه راه ها به در بسته ختم می شد و با هر حمله ای افسوس و صدای آه بلند بود. کم کم بازی به آخر می رسید و تقریبا امیدها از بین رفته بود. تا اینکه دقیقه 86 یه اتفاق مهم افتاد. دروازه بان ولز بعد از برخورد با مهدی طارمی از بازی اخراج شد و همین اتفاق، فشارهای ایران رو چند برابر کرد.
حملات پیاپی ایران بر روی دروازه ولز
تا بالاخره اون اتفاقی که نزدیک به 20 هزار نفر در استادیوم و چند میلیون نفر خارج استادیوم منتظرش بودند افتاد. دقیقه 8 از وقتهای تلف شده، یک شوت از بازیکنی که ازش انتظار نداشتی. روزبه چشمی مهمترین گل دوران ورزشیش رو زد و استادیوم منفجر شد. الان دیگه توی استادیوم هممون خوشحال بودیم. شاید باید گل ایران انقدر دیر اتفاق میفتاد که حتی اونهایی هم که اومده بودن باخت ایران رو ببینن خوشحال بشن.
لحظه شادی بازیکنان و مردم بعد از گل اول ایران-الان دیگه همه خوشحالن
فقط دو دقیقه بعد یعنی دقیقه 10 از وقتهای تلف شده رامین رضائیان گل دوم رو زد و خلاص! و چقدر ما خوش شانس بودیم که هر دو گل ایران در دروازه ای به ثمر رسید که در چند متری ما بود.
لحظه به ثمر رسیدن گل دوم ایران توسط رامین رضاییان
سوت پایان بازی که زده شد هیچ کداممون دوست نداشتیم استادیوم رو ترک کنیم. الان ما بعد از انگلیس امیدوارترین تیم گروه بودیم. نزدیکترین شرایط ایران برای صعود از گروه. از بازی بعد فقط یک مساوی میخواستیم که تخصص کیروش هم همین بود. ایستادیم و عکس یادگاری گرفتیم و از استادیوم خارج شدیم.
تمام محوطه های اطراف ورزشگاه مملو از ایرانیهایی بود که در حال خوشحالی کردن و شیپور زدن بودند. حتی در مرکز خرید بزرگی که در فاصله 5 دقیقه ای ورزشگاه بود.
سکانس 12: استراحت
ما همین امروز صبح رسیده بودیم اما در همین چند ساعت انقدر اتفاقهای متنوعی رو تجربه کرده بودیم که فکر میکردیم چند روزه که در قطر هستیم. با استفاده از متروهای پر سرعت و رایگانی که هر 3 دقیقه یک بار سرویس داشتند و یک اتوبوس به محل اقامت رسیدیم. نایی برای فعالیت دیگه ای نمونده بود. پیتزایی که از یک هایپر مارکت خریده بودیم رو در مایکروفر آشپزخانه مشترک آپارتمان گرم کردیم و خوردیم و بلافاصله خوابیدیم تا فردا دیدن دوحه رو آغاز کنیم.
سکانس 13: سوق واقف
سوق واقف بازار قدیمی دوحه و از جاهای دیدنی قطر هست که بیشتر از صد سال قدمت داره. بازاری نسبتا سنتی که پر هست از رستوران ها و کافه های مدرن و سنتی و مغازه هایی برای فروش ادویه، صنایع دستی و ... . در سفر به دوحه، این بازار رو باید حتما دید.
برای دیدن سوق واقف سوار یکی از اتوبوسهای مرکز شهر شدیم که پر بود از مکزیکیهایی که به مرکز دوحه میرفتند تا برای بازی امشب با آرژانتین آماده بشن. یکی از این مکزیکیها که تمام مدت در حال کری خوندن برای آرژانتینیهای داخل اتوبوس بودند، عکس فرزند چند ماهه اش رو در سایز بزرگ پرینت کرده بود و به همراه آورده بود. انگار این کار شده بود مجوزی از سمت همسرش که بتونه مدتی رو در قطر برای دیدن بازیهای تیم کشورش حضور داشته باشه!
البته حضور در این منطقه شلوغ که پر از تماشاگر از کشورهای مختلف بود، برای من بهترین فرصت بود تا پروژه عکس گرفتن به همراه تماشاگرهای 32 تیم رو پیش ببرم.
برای ناهار در یکی از رستورانها شاورمای مرغ و گوشت خوردیم و همون جا با دو تماشاگر آلمانی که طبق معمول از فوتبال ایران مهمترین نماد یعنی علی دایی رو میشناختن هم صحبت شدیم. بعد مشغول شدیم به قدم زدن بین انبوه مردم از ملیتهای مختلف. جذابترینشون شاید مکزیکیهایی بودند که همه با هم به سبکی در حال رقص بودند.
از یکی از ادویه فروشیهای معروف سوق واقف کمی ادویه عربی تند خریدیم، کمی هم دلار به درهم تبدیل کردیم و پیاده راه افتادیم تا بقیه دوحه رو ببینیم.
نمایش هماهنگ مکزیکی
سکانس 14: کورنیش
قدم زنان به بلوار ساحلی کورنیش رسیدیم. همه جا علائم و نمادهایی مرتبط با جام جهانی و فوتبال و کشورهای شرکت کننده دیده می شد. بخصوص لعیب (به معنی بازیکن حرفه ای) که با ایده گرفتن از عَقال که نوعی چفیه عربی هست طراحی شده و نمادی شبیه 8 انگلیسی که شبیه به یک جام هم هست.
در این بلوار، غرفه هایی برای فروش یا ارائه انواع نوشیدنی و غذا در نظر گرفته شده بود و ایستگاه هایی با مانیتورهای بسیار بزرگ برای مردمی که در اون لحظه امکان دیدن بازی در استادیوم یا در منزل رو ندارند.
به شب نزدیک می شدیم و به تدریج برنامه های تفریحی شبانه هم آغاز می شد.
پهپادهایی که در آسمان و در کنار هم اشکال و عبارتهای مختلفی می ساختند: WELCOME TO QATAR
سکانس 15: Fan zone
به تدریج به سمت مکان مشخصی رفتیم به اسم Fan Zone. Fan Zoneها تعداد معدود مکانی بودند که کشور قطر برای دیدن دسته جمعی بازی در خارج از استادیوم در نظر گرفته بود. این چند منطقه که محصور هم شده بودند، شامل فروشگاه فیفا (که سوغاتی های مربوط به جام جهانی را می فروخت)، و یک مانیتور بسیار عظیم.
پخش بازی در Fan Zone
امشب زمان پخش بازی آرژانتین و مکزیک بود و محوطه پر بود از انبوه آرژانتینیها و مکزیکیهایی که موفق به خریدن بلیط بازی نشده بودند، هندی ها و پاکستانیها و ملیتهای دیگر و انبوهی از رطوبت و بوی عرق! ترجیح دادم از دورترین فاصله ممکن بازی تیم محبوبم آرژانتین رو که بازی قبل هم به عربستان باخته بود ببینم. انتظارمون کمی طولانی شد اما بالاخره دقیقه 64 لیونل مسی قفل دروازه مکزیک رو باز کرد و چند دقیقه بعد هم گل دوم، پیروزی آرژانتین رو تکمیل کرد. برنامه بعد از پایان بازی، موسیقی لایو بود و اجرای دی جی.
پخش موزیک بعد از پایان بازی در Fan Zone
اما تجربه برگشتن از فن زون تجربه خوبی نبود. نزدیک به یک ساعت پیاده روی برای رسیدن به اولین ایستگاه مترو، موندن در صف بسیار طولانی ورودی مترو در حدود نیم ساعت و همه اینها در حالیکه نیاز به سرویس بهداشتی هم داشتیم. خوشبختانه سرویس بهداشتیهای متروی دوحه در حد هتل تمیز بود و بعد از یک و نیم ساعت انتظار قابل استفاده.
سکانس 16: Metro this way!
کمی هم در مورد انبوه داوطلب هایی بگم که برای برگزاری جام جهانی به قطر اومده بودند. هر کدوم بخشی رو به عهده داشتند که جالبترینشون اونهایی بودند که هر چند قدم ایستاده بودند و به کمک نشونه هایی به شکل انگشت اشاره و تکرار عبارت Metro this way، مسیر ورودی مترو رو به همه نشون میدادند. البته هر کدوم هم سعی کرده بودند در این کار خلاقیتی به خرج بدن و بعضی اوقات هم مردم باهاشون همراهی میکردند.
metro this way
سکانس 17: محوطه مجتمع الوکره
با توجه به شب بیداری که داشتیم که بخشیش بخاطر سر و صدا و جشنی بود که آرژانتینیها گرفته بودند، صبح روز بعد رو استراحت کردیم و من که معمولا توانایی تا دیر وقت خوابیدن ندارم، مشغول گشت زدن در محوطه مجموعه اقامتی شدم. در این مدت موفق شدم با هوادارهای کانادا، بلژیک، کره جنوبی، اسپانیا، انگلیس و غنا عکس بگیرم و تعداد کشورهای علامت خورده رو به 17 برسونم. هنوز فرصت زیادی تا آخرین روز سفر باقی بود اما در این مدت متوجه شده بودم تعداد هوادارهای بعضی از تیمها، بخصوص تیمهای اروپایی، به شدت کم هست. شاید امیدوار بودند که تیمهاشون به دورهای بعد صعود کنه و برای دیدن بازیهای حساستری به دوحه سفر کنند. برخلاف اروپایی ها، تعداد تماشاگر های برزیل، آرژانتین، مکزیک و مراکش بسیار زیاد بود و خدا رو شکر!
هوادار آرژانتینی با پرچم مارادونا
سکانس 18: دهکده فرهنگی کَتارا
در ساحل شرقی دوحه، منطقه ای ساخته شده به اسم دهکده فرهنگی کتارا (Katara Cultural Village)، که نام اون از اسم قدیمی که دریانوردان به قطر اطلاق میکردند اقتباس شده. اما این منطقه امروز شامل دو بخش هست. یکی بخش مدرن که شامل سالنهای کنسرت بزرگ، پیاده رو و رستورانهای شیک و تالارهای نمایش هست و بخش دیگه که دقیقا در کنار ساحل ساخته شده، نمایشگر فرهنگ و تاریخ قطر و بقیه کشورهای عربی.
یک اجرای ساکسیوفون در منطقه کتارا
سکانس 19: متحف و غذاهای خیابانی
در کنار ساحل، غرفه هایی از کشورهای مختلف دیدیم به اسم مَتحَف که فرهنگ و صنایع دستی کشورهای مختلف عربی، بخصوص کشورهای عربی خلیج رو معرفی می کردند. انواغ غذاها، صنایع دستی که اکثرا از محصولات دریایی یا چوبی ساخته شده بودند و ... عمده محصولاتی بودند که معرفی شده بودند.
در نزدیکی ساحل و در آب، قایقهایی با پرچم 32 کشور حاضر در جام وجود داشتند که در روزهای بعد و با حذف شدن هر کدوم از تیمها، قایق مربوط به اون کشور هم به ساحل منتقل می شد.
شادی مردان عرب در کنار ساحل منطقه کتارا
سکانس 20: پیرزن ژاپنی
در حال قدم زدن، پیرزنی دیدیم با چهره آسیای شرقی که سردرگم دنبال مسیر می گشت. ازش پرسیدیم که اگر کمکی در آدرس می خواد ما میتونیم کمکش کنیم. متوجه شدیم اهل کشور ژاپن هست و بسیار مهربان. دنبال آدرسی می گشت که چندان دور نبود اما برای اون پیدا کردنش آسون نبود. براش اپلیکیشن اوبر رو نصب کردیم و آدرس رو ثبت کردیم و تاکسی گرفتیم تا به مقصدش برسه. اون هم در ازای این کمک ما به هر کدوم یک هدبند سفید، از اونهایی که ژاپنی ها به پیشانی میبندند داد که روی هر کدوم یک آرزو نوشته شده بود. برای من، آرزوی پیروزی بود.
سکانس 21: Pearl
جزیره پرل (pearl) به معنی مروارید جزیره ای مصنوعی هست که به تازگی در نزدیکی دوحه ساخته شده و از 13 جزیره کوچک در دل خلیج فارس تشکیل شده. این منطقه بسیار لوکس و گران قیمت هست و اکثرا خارجیهای مقیم قطر اونجا سکونت دارند. اما در دوران جام جهانی برنامه های بسیار جالبی در این بخش برگزار می شد. برنامه های موزیک و اجراهای موسیقی کلاسیک در کانال آب! چند ساعتی رو به قدم زدن در این منطقه و دیدن برنامه ها گذروندیم.
شادی چند مرد عرب با صورت پوشیده با آهنگ خارجی!
یک اجرای موسیقی کلاسیک در کانال آب منطقه پرل
سکانس 22: لوسیل
به ما توصیه شده بود که شهر لوسیل رو ببینیم و چه موقعیتی بهتر از این که هم زمان با برگزاری بازی اروگوئه و پرتغال در ورزشگاه این شهر، ببینیمش. این شهر تا همین چند سال پیش شهری بسیار کوچک بوده و پس از انتخاب قطر به عنوان میزبان جام، با سرمایه گذاری عظیمی که انجام شده، تبدیل به یکی از مدرنترین شهرهای قطر شده.
روز بعد با مترو به سمت لوسیل حرکت کردیم. در یکی از ایستگاه ها که برای عوض کردن خط پیاده شدیم، خیلی اتفاقی پیشگوی معروف اروگوئه ای رو دیدیم که در برابر دوربینهای تلویزیونی قرار گرفته بود و احتمالا در حال پیشبینی پیروزی تیم کشورش بود. حیف که از چند ساعت بعد خبر نداشت!
در ایستگاه به همراه خیل عظیمی از هوادارهای تیمهای اروگوئه و پرتغال پیاده شدیم و مسیر طولانی رو پیاده طی کردیم که وارد شهر بشیم. این مسیر از کنار ورزشگاه لوسیل می گذشت. ورزشگاهی بسیار زیبا که با ایده گرفتن از ظروف خرما طراحی و ساخته شده.
در همون ابتدای ورود به شهر لوسیل، با آسمان خراشها و فروشگاه های مدرن روبرو شدیم. بلوار اصلی شهر که به دلیل برگزاری بازیها موقتا تبدیل به پیاده رو شده بود در برگیرنده تعداد زیادی المان و نماد مربوط به جام جهانی بود. علاوه بر اینها پرچم تمام کشورهای شرکت کننده هم به سبکهای مختلف در این بلوار دیده می شد. یک استودیوی شیشه ای مربوط به وب سایت جام جهانی هم در حال مصاحبه زنده با یکی از بازیکنهای قدیمی تیم ملی مراکش بود و همزمان تعدادی جوان مراکشی مشغول شیطنت بودند و در زاویه ای رو به دوربین در حال دست تکان دادن و دراوردن شکلک بودند. اونها هنوز نمی دونستند که تیم کشورشون قراره تا نیمه نهایی جام بالا بره.
سکانس 23: نون پاکستانی و پنیر فتا
روز پنجم سفر روز بسیار مهمی برای ما بود. روز آخرین بازی گروهی با آمریکا که تقریبا با درصد بالا پیشبینی می کردیم که بتونیم با یک مساوی برای اولین بار از گروه صعود کنیم. صبح، کمی در محوطه مجتمع اقامتگاهیمون و در ایستگاه های اتوبوس چرخیدم تا ببینم آیا با تماشاگرهای کشورهای دیگه ای هم برخورد می کنم یا نه که با یکی دو عکسی که گرفتم تعداد عکسها به 29 رسید. یعنی فقط 3 کشور کم داشتم: دانمارک، لهستان و کاستاریکا.
بازی قرار بود ساعت 10 شب آغاز بشه و ما که فرصت کافی برای دیدن اطراف ورزشگاه داشتیم خیلی زودتر و با اتوبوس به محله نزدیک ورزشگاه الثُمامه رسیدیم.
محلهی نزدیک ورزشگاه شباهت زیادی با شهرهای جنوبی ایران مثل بوشهر داشت. خانه هایی اکثرا یک یا دو طبقه و ساده با نمای سفید رنگ. به یک بازارچه کوچک محلی برخوردیم که تعدادی سوپر مارکت، میوه فروشی، خشکشویی، نانوایی و ... در اون وجود داشت. به دلیل نداشتن فرصت کافی برای خوردن شام تا قبل از بازی، از نانوایی که نان پاکستانی می پخت دو قرص نان خریدیم و به همراه پنیری که از سوپر مارکت خریدیم میل کردیم. در محوطه ورزشگاه هم با یک زوج ایرانی برخورد کردیم که متوجه شدیم اونها هم گرسنه هستند و باقیمانده نان و پنیر هم سهم اونها شد.
سکانس 24: اولین نفر
نان و پنیر رو که خوردیم وارد محوطه ورزشگاه شدیم که محل برگزاری موسیقی و فعالیتهای تفریحی بود. یک گروه راک از طرف کشور آمریکا در حال اجرای برنامه بودند. همونجا به یک پدر و پسر دانمارکی برخوردم که برای دیدن بازی ایران و آمریکا اومده بودند. با هم عکس گرفتیم و کشورهای باقیمانده شد 2 عدد.
در محوطه هر کسی به نحوی خودش رو سرگرم میکرد تا زمان بازی برسه. یا در حال خوردن غذا و نوشابه بودند، یا موسیقی گوش می کردند و یا حرکات نمایشی که در حال اجرا بود رو میدیدند. بعضی از تماشاگرهای ایرانی و آمریکایی هم در کنار هم عکس یادگاری می گرفتند. و ما هم در جلوی آخرین گیت، آماده ورود به استادیوم بودیم تا بالاخره به محض باز شدن گیت و ثبت بارکد بلیط، به عنوان اولین نفر بین کل تماشاگرها وارد استادیوم شدیم.
اجرای موسیقی راک توسط یک گروه آمریکایی
سکانس 25: کلاهی برای تمام مردان عرب
مدرنترین ورزشگاه خاورمیانه رو میدیدیم. ورزشگاهی که شبیه به کلاه نخی مردان عرب به نام گافیا طراحی شده
من ترجیح دادم زودتر وارد استادیوم بشم و استادیوم خالی از تماشاگر رو هم ببینم. کمی فضای استادیوم سرد بود. از همون زمان که قطر به عنوان میزبان مسابقات انتخاب شد، قرار بر این شد که به دلیل برگزاری مسابقات در تابستان و گرمای هوای قطر، فضای استادیوم ها بوسیله دمنده های مخصوص خنک بشه. اما بعدها تاریخ جام به انتهای پاییز منتقل شد و کمتر به این دمنده ها نیاز شد. این موقع از شب هم نیازی به این دمنده ها نبود اما روشن بود و من شدیدا احساس سرما می کردم و همین هم شد که از فردا صبح سرماخوردگی به سراغم اومد.
تقریبا 2 ساعت تا شروع بازی باقی مونده بود و به تدریج تماشاگرها ورزشگاه رو پر کردند. این بار تقریبا تعداد تماشاگرهای دو کشور برابر بود.
سکانس 26: چرا اینجا همه چیز عوض شده؟
جایگاه ما باز هم پشت دروازه بود و نیمه اول بیرانوند پشت به ما ایستاده بود. نه تنها نسبتِ تماشاگرهای دو تیم در مقایسه با بازی با ولز تغییر کرده بود، ظاهر تماشاگرها و لیدرهای ایران هم عوض شده بود. حتی حس و حال ما هم مثل بازی قبل نبود. تمایل به پیروی از لیدرها اصلا وجود نداشت و حتی پسر بچه ای که جلوی ما نشسته بود و شیپور میزد، بیشتر از لیدرها دنباله رو داشت!
بازی دفاعی و منسجم ایران هم اصلا مثل همیشه نبود. توقعمون ازت خیلی بیشتر بود آقای کیروش. خیلی ناهماهنگ، خیلی دستپاچه، و دقیقه 38 آمریکا به گل رسید. کار سخت ایران شروع شد.
سکانس 27: فقط چند سانتی متر
نیمه دوم بهتر شروع شد و رفته رفته ایران تمام بازی رو در اختیار گرفت. همه حمله ها روی دروازه ای بود که در چند قدمی ما بود. با دو-سه تعویض کاملا بر بازی مسلط شدیم. اما متاسفانه فوتبال هم مثل زندگی، همیشه نیاز به مقداری شانس داره و ما در این بازی فقط چند سانتی متر کم آوردیم. ضربه قدوس، هد طارمی و شوت عزت الهی و علی کریمی و یک بار دیگه حسرت صعود از گروه در دل ایرانی ها موند. سوت پایین بازی زده شد و ترکیبی از استرس و غم و حسرت و نفرت در قلب و پاهامون اجازه بلند شدن از صندلی بهمون نمی داد.
موقعیتهای از دست رفته ایران
تشکر بازیکنان ایران از تماشاگرهای ایرانی بعد از پایان بازی
سکانس 28: فوتبال مرگ و زندگی نیست
از استادیوم بیرون اومدیم که به آپارتمانمون برگردیم. در مسیر تا ایستگاه اتوبوس، ایرانیها غمگین و افسرده اما آمریکاییها ریلکس و بی تفاوت. مثل اینکه به یک تئاتر رفته باشن و لذت برده باشن و بعد از اتمامش در خیابان در حال قدم زدن باشند. این شرایط رو مقایسه کردم با لحظات شادی ایرانیها بعد از بازی با ولز. اینجا یک چیزی فرق می کرد. این بزرگترین تجربه شد که بدونم فوتبال فقط یک بازیه، یک ورزش و تفریح. فوتبال همه چیز نیست، مرگ و زندگی نیست. لحظات غم و شادی تا در خروجی استادیوم می تونه ادامه داشته باشه، بعد از اون برمیگردیم به زندگی عادیمون.
سکانس 29: شاهین فروشی
روز آخر سفر تصمیم گرفتیم گشت کاملتری داشته باشیم در سوق واقف و کتارا. در کتارا با یک شیرینی فروشی روبرو شدیم و واردش شدیم. قیمتها سرسام آور بود و به تماشای شیرینیها بسنده کردیم. جالبترین شیرینی زولبیای رنگی بود.
در کوچه پس کوچه های سوق واقف، با صحنه جالبی مواجه شدیم. قبلا هم دیده بودیم که بعضی جاها افرادی یک پرنده شاهین با چشمان بسته رو در ازای مبلغی، برای گرفتن عکس بر روی دست یا شانه مردم می گذارند. در این محله، فروشگاه شاهین، درمانگاه شاهین، و یک فروشگاه تجهیزات مربوط به شاهینها (قطعا پت شاپ برای این مغازه اصطلاح مناسبی نیست) در کنار هم قرار داشتند.
در منطقه فرهنگی کتارا غرفه هایی که فرهنگ کشورهای مختلف رو به نمایش میگذاشتند رو با حوصله بیشتری دیدیم. در یک غرفه، خانه ای شبیه به خانه دریانوردان قدیمی قطر تجهیز شده بود و فردی که صاحب مجموعه بود، در بیرون خانه به رایگان با قهوه به سبک عربی از مهمانها پذیرایی می کرد. قهوه عربی معمولا کمی کمتر از معمول رست می شه به همین دلیل رنگش کمی روشنتر و حتی به زرد نزدیک هست.
در یکی از غرفه ها که مربوط به کشور عمان بود حلوای مسقطی می پختند و در لیوان به بازدید کننده ها می دادند. این حلوا با حلوایی که در شهر لار به اسم مسقطی تهیه می کنند متفاوت بود. کمی شکل مایع داشت و تاحدودی تیره تر، اما مزه آن تقریبا مشابه بود.
در کنار ساحل هم تعداد بسیار زیادی غرفه عرضه انواع غذاهای محلی کشورهای عربی در نظر گرفته شده بود که انتخاب ما شاورما و سمبوسه بود. طعم سمبوسها کمی تند اما خوشمزه بود. راستی حواسم هست که سمبوسه غذای عربی نیست!
کمی هم در بخش فرهنگی و لوکس تر کتارا قدم زدیم. در مقابل یکی از رستورانها، 3 مرد سوئیسی که توپ فوتبالی در دست داشتند به ما سلام کردند و در مورد ملیتمون سوال کردند. بعد از شنیدن کلمه "ایرانی" از وضعیت اون روزهای ایران پرسیدند و ما هم توضیحاتی دادیم. از ما خواستند به عنوان یکی از تماشاگرهای جام جهانی، توپ فوتبالی که به همراه داشتند رو امضا کنیم. ظاهرا قصد داشتند به هدف خیریه توپ رو بفروشند. کمی که بیشتر هم صحبت شدیم، فهمیدیم مبلغ دین مسیحیت هستند و سعی کردند با ما در مورد داشتن یا نداشتن دین صحبت کنند. بعد از گرفتن دو عدد شکلات و عنوان کردن این موضوع که الان زمان مناسبی برای بحث در مورد دین نیست ازشون خداحافظی کردیم و با مترو به منطقه مشیرب رفتیم.
سکانس 30: CONMEBOL
با مترو به محله مشیرب (Msheireb) رفتیم. محله ای نسبتا لوکس که در این ایام تبدیل به پیاده رو شده بود و انواع فروشگاه ها و غرفه های متنوع فروش اغذیه، از ساندویچ و قهوه گرفته تا بستنی در مسیر قرار داشت. البته واقعا قیمت ها در قطر به نسبت اکثر کشورهایی که به اونها سفر کردم بالا بود و شاید اگر به این سبک سفر نکرده بودیم، هزینه سفرمون 2-3 برابر شده بود.
در بخشی از این محله، نمایشگاهی ترتیب داده شده بود از افتخارات فوتبال قاره آمریکای جنوبی. مجسمه مارادونا و پله به عنوان بزرگترین فوتبالیستهای این قاره در معرض نمایش بود و مردم به نوبت با اونها عکس می گرفتند. تعدادی از جامهای واقعی رقابتهای فوتبال آمریکای جنوبی که توسط کشورهای مختلف کسب شده بود هم در ویترینها در معرض نمایش بود.
سکانس 31: 32امین چهره هم ثبت شد
تا قبل از امروز فقط دو کشور در لیستم باقیمانده بود، کاستاریکا و لهستان. صبح در ایستگاه اتوبوس یک پسر جوان خوشتیپ کاستاریکایی دیدم و عکس گرفتیم و امشب بالاخره آخرین علامت هم زده شد. تعدادی لهستانی بلند قد که پرچم کشورشون رو به دست داشتند و کلاه سنتی روی سرشون بود از کنارمون رد شدند و من هم سریع دست به کار شدم. می شد گفت شانس آوردم چون شاید دیگه فرصتی برای دیدن یک لهستانی در قطر پیدا نمی کردم.الان دیگه کلسکیون یادگاری تکمیل بود.
سکانس 32: خانه
آخرین دقایق سفرمون بود و باید آپارتمان رو تحویل می دادیم. خوشحال از علامت زدن یکی دیگه از آیتمهای لیست "کارهایی که قبل از مرگم باید انجام بدهم" به فرودگاه رفتیم. آهان اینم هست، یادگاری که از هوادارهای 32 تیم جمع کردم. فکر میکنم ابتکار منحصر به فردی بود. از کاری که کردم راضیم!