بعد از تماشای طبقه اول مسجد به طبقه فوقانی مسجد رفتیم و به سقف با عظمت ان نزدیک تر شدیم. به دلیل انعکاس نور از پنجره ها در تمام محیط داخلی ایاصوفیه ، به نظر میرسد که گنبد یک جاذبه عرفانی دارد. گنبد مثل چتری است که سقفش توسط باریکه هائی از بالا به طرف پائین کشیده میشود. این باریکهها وزن سنگین گنبد را بین پنجرهها، پائین به سوی طاسچهها و بالاخره به روی فونداسیون منتقل می کند. آنچه نخستین بازدیدکنندگان ایاصوفیا و بازدیدکنندگان نسل بعد را شگفت زده میکرد نور درونی آن و تأثیرش بر روحیة آنها بود. انعکاس نور این احساس را به انسان میدهد که این گنبد توسط زنجیر طلائی از آسمان آویزان شدهاست.
شش صفحه بسیار بزرگ چوبی که در شش گوشه سقف آویزان بودند بسیار جلب توجه می کرد. این صفحه ها در قرن 19، توسط خوشنویس ترک "مصطفی عزت افندی"(Mustafa Izzet Efendi) نوشته شده اند و گفته می شود بزرگترین صفحه های خطاطی شده در جهان اسلام هستند. در آن طبقه یکی از پنجره های کوچک را باز کرده بودند تا توریست ها بتوانند از منظره زیبای بیرون و از نمای بیرونی سقف های گنبدی عکس بگیرند. منظره فوق العاده ای بود. آسمان ابری ، دریا و آن سقف های طلایی. قطعاً یکی از زیبا ترین مناظری بود که تا آن زمان دیده بودم.
دیوارهای طبقه فوقانی به نحو بسیار زیبائی با موزاییک تزیین شده بودند. تصاویری از مریم مقدس، عیسی مسیح، روحانیون مذهبی مسیحیت و یا پادشاه و ملکه نیمی از دیوارها را پوشانده بودند. قسمتی از تصاویر با گچ پوشیده شده بودند. در کتاب راهنمایم خواندم تخریب این تصاویر نتیجه تضاد اسلام با تزیینات تصویری بود.
داخل مسجد با مرد استرالیایی آشنا شدیم و او از علاقه اش به آمدن به ایران گفت و ما از علاقه مان برای رفتن به استرالیا. بعد از کمی گپ زدن با او و تماشای تمام قسمت های مسجد کم کم از مسجد بیرون و به فروشگاه داخل حیاط مسجد رفتیم. قیمت سوغاتی های داخل فروشگاه مناسب بود و اجناس متنوع و زیبایی پیدا میشد. اما ما خرید نکردیم چون قصد داشتیم سوغاتی هایمان را از خیابان استقلال بخریم.یکی از موارد خیلی جالب این بود که توریست ها می توانستند با پرداخت 11 لیر دستگاه راهنمای صوتی Audio Guide را در ورودی ایاصوفیه دریافت کنند. این راهنما به یازده زبان مختلف از جمله فارسی در دسترس بود و شما به هر قسمتی از موزه که می رفتید با توجه به تابلوهای نصب شده در محل شماره فایل مربوطه را انتخاب می کردید و توضیحات کامل را می شنیدید و زمان خروج مجددا دستگاه را تحویل می دادید. ایاصوفیه هر روز به جز دوشنبه ها از ساعت 9 صبح الی 17 بعد از ظهر باز بود که البته آخرین زمان اجازه ورود بازدید کننده ها به داخل ایاصوفیه ساعت 16 بود.
پس از خارج شدن از ایاصوفیه به پارکSultan Ahmet که روبروی موزه قرارداشت رفتیم. چرخی هایی که نان سیمیت Simit، بلوط، بلال و صدف می فروختند دور تا دور میدان دیده می شدند. نان سیمیت نان محلی ترکیه است که با پنیر یا کره فروخته می شود و ته مزه و تلخی بلوط را دارد.
ما نان سیمیت را با پنیر و چای خوردیم و بسیار لذت بردیم .توی میدان سگ های ولگرد زیر آسمان ابری خوابیده بودند و جالب این بود که هیچکس به آنها کاری نداشت. فواره های میدان باز بودند.در یک سوی میدان نمای زیبای ایاصوفیه و در سوی دیگر مسجد کبود یا مسجد سلطان احمد (Sultan Ahmet Camii).
روی صندلی های دور میدان نشستیم. هوا خنک و بسیار تمیز بود. باد خنک صورت ما را نوازش می کرد و حس خوبی به ما می داد. کمی نشستیم و از مناظر زیبا لذت بردیم. به سمت دیگر میدان و به مسجد سلطان احمد رفتیم.
این مسجد یکی از زیباترین شاهکارهای معماری اسلامی است که به علت وجود کاشیهای آبی رنگ در طراحی داخلی به مسجد کبود نیز شهرت دارد. این مسجد به دستور سلطان احمد در قدیمیترین بخش استانبول ساخته شد. این مسجد به عمد در مقابل عمارت ایا صوفیا ساخته شده تا نشان دهد که معماران مسلمان میتوانند مثل اجداد مسیحی خود خالق بنا های بی نظیری باشند. اما معمار نتوانست گنبد بزرگتری از ایا صوفیا بسازد و به همین دلیل تلاش کرده با تنظیم دقیق موقعیت گنبد ها و منارهها بنای زیبایی را خلق کند. ابعاد ساختمان کوچکتر از ابعاد عمارت ایا صوفیا است. این دو عمارت آثار تاریخی و معماری بسیار ارزندهای هستند و چهره شهر را زیباتر کرده اند.
بعد از کمی استراحت به سمت بازار مصری ها Spice Bazaar (Mısır Çarşısı) راه افتادیم. برای رفتن به این بازار می توان ایستگاه ترامواری Eminönü استفاده کرد.
این بازار به این دلیل به بازار مصری ها معروف شده که در زمان امپراطوری عثمانی که مصر جزء قلمرو عثمانی بوده، ادویه جات از مصر به آنجا اورده می شد .
بوی ادویه و گیاهان خشک مختلف مصری و هندی داخل بازار پیچیده بود و انسان را به وجد می اورد .البته غیر از ادویه بازار قسمتهای دیگری همچون لباس و پارچه دارد. این بازار در منطقه امینونوی (Eminönü) و کنار مسجد ینی جامع (Yeni Cami) قرار دارد .این بازار بیش از 100 مغازه دارد و قبلا به بازار جدید یا ینی بازار و بازار والده (مادر سلطان) مشهور بود . جلوی هر حجره بشقابی پر از شیرینی ترکی که شبیه باسلوق بود گذاشته بودند. با هر توقف فروشندگان بشقاب را تعارف می کردند تا ما با چشیدن شیرینی ترغیب به خرید از آنها شویم. یکی از موارد خیلی جالب که دیدیم صابون های مختلف از قبیل صابون قهوه ، وانیل ، لیمو ، انجیر و ... بود.
بعد از مقایسه قیمت ها و کیفیت ها داخل یکی از حجره ها رفتیم. پسر مصری که محمد نام داشت و شاگرد مغازه بود ادویه ها را معرفی کرد و به ما داد تا بچشیم. بعد از انتخاب انواع ادویه به قسمت شیرینی مغازه رفتیم. از همان نوعی که جلوی مغازه های دیگر چشیده بودیم. این شیرینی از عسل تهیه شده بود و قیمت بالایی داشت. انواع مختلف شیرینی از جمله زرشک، پسته، گل محمدی، شکلات و غیره را یکی بعد از دیگری چشیدیم تا دو جعبه برای سوغاتی بخریم. جالب این بود که زرشک و گل محمدی استفاده شده در شیرینی ها ایرانی بودند. قیمت این شیرینی ها بسیار بالا بود .هر نیم کیلویش 48 لیر بود یعنی حدود 72 هزار تومان.
زبان انگلیسی محمد قوی بود و ما مشکلی برای صحبت با او نداشتیم.او به ما گفت که زعفران و خاویار داخل مغازه نیز ایرانی است و از کیفیت زعفران ایران بسیار تعریف کرد. شیرینی و ادویه را خریدیم و از بازار بیرون رفتیم. روبروی این بازار پل گالاتا قرار داشت . مسیر یاب تلفن همراهمون را روی آدرس هتل تنظیم کردیم. حدوداً دو ساعت پیاده تا هتل راه داشتیم . راه افتادیم و از کوچه هایی که فکر نمی کنم هیچ توریستی از آنها عبور کرده باشد گذشتیم.
مستقیماً به سمت هتل رفتیم و برای نهار توقف نکردیم. آنقدر توی بازار شیرینی خورده بودیم که اصلاً احساس گرسنگی نداشتیم. در راه و در یکی از کوچه ها مغازه ای را دیدیم که محل شرط بندی روی اسب های مسابقه بود. از جلوی بنگاه های محلی خانه، وانت های میوه فروشی و خانه های کوچک و معمولی گذشتیم.
بعد از دو ساعت پیاده روی به هتل رسیدیم. به اتاقمان رفتیم و کمی استراحت کردیم و بعد از یک ساعت دوباره از هتل بیرون زدیم. با توجه به اینکه ایستگاه تراموا سر کوچه هتل بود ما مسیر کمی از هتل تا تراموا داشتیم و همین موضوع یک مزیت به حساب میامد سوار تراموا شدیم و در ایستگاه Karaköy پیاده شدیم تا به اسکله برویم و برای گشت جذاب و فراموش نشدنی فردایمان اطلاعات بگیریم. در اسکله Karaköy ساعت حرکت لنج برای رفتن به قسمت آسیایی را پرسیدیم. ساعت کار لنج ها هر روز از حدودا 6 صبح شروع می شد و تا 23 شب ادامه داشت و هر 20 دقیقه یک لنج حرکت می کرد. برنامه ریزی حرکت فردایمان را برای ساعت 9 انجام دادیم و می توانستیم از همان استانبول کارت برای پرداخت پول استفاده کنیم. بعد از گرفتن اطلاعات لازم و کافی به سمت میدان تقسیم راه افتادیم.
میدان تقسیم، میدانی در بخش اروپایی استانبول و یکی از مراکز خرید، جاذبههای گردشگری و تفریحی استانبول است. ایستگاه مرکزی شبکه ی متروی استانبول و یادبود جمهوریت در میدان تقسیم واقع شده است. این بار از مسیر دیگری رفتیم و مستقیما به میدان رسیدیم.
برخلاف اخباری که از شلوغی شنیده بودیم میدان آرام و هیچ خبری از اعتراض نبود.حوالی میدان تقسیم و خیابان استقلال پر بود از خوراکی ها و موارد جذاب. انواع نان ها ، شیرینی ها ، دسرها ، شیر برنج ها ، پیتزای ترکی و ...
بعد از کمی پیاده روی توی میدان تصمیم گرفتیم به رستورانی که از شب قبل نشون کرده بودیم برویم و استیک و ماهی سالمون بخوریم. رستورانی زیبا در خیابان استقلال به بالکن رستوران رفتیم و غذا سفارش دادیم. غذای خوشمزه ای بود اما مقدار آن بسیار کم بود. با اینکه سعی کردیم غذا را با نان بخوریم اما هیچ کدام سیر نشدیم.
بعد از غذا برای خرید به مغازه های لوکس خیابان استقلال رفتیم. همه مغازه ها حراج کرده بودند و بر خلاف ایران که حراج ها برای آخر فصل هست، حراج لباس زمستانی در شروع فصل سرما آغاز شده بود. قیمت ها در مقایسه با ایران بسیار مناسب بود و کیفیت لباس ها بسیار عالی بود.مثلاً از Mango یک بلوز بافت خریدیم به قیمت 9 لیر، یعنی حدود 14 هزار تومان یا از Breshka یک کاپشن مردانه خریدیم به قیمت 125 لیر. بعد از کلی خرید برای خود و خانوادمون به هتل بازگشتیم . روز آخر سفر بسیار زیبا و به یاد ماندنی بود. بعد از صبحانه به اسکله Karaköy رفتیم. صبح، زیبا و آفتابی بود. گرمای دلچسب آفتاب صبح ما را گرم می کرد. توی اسکله، کشتی با عظمتی لنگر انداخته بود. یک کشتی نروژی و رنگارنگ.
وارد ایستگاه شدیم و به سمت لنج رفتیم و سوار شدیم. حرکت روی آب و دیدن رنگ آبی دریا، لنج های در حال حرکت، مرغ های دریایی و نمای استانبول اروپایی که رفته رفته محو میشد.
وزش نسیم خنک هر فکری را از ذهن پاک می کرد. دیوار قصر با عظمت تاپ کاپی از دور دیده میشد. پیرمردی که نزدیک ما نشسته بود نان های سیمیت خود را خرد میکرد و توی دریا می ریخت. به سمت قسمت آسیایی استانبول نزدیک شدیم (در شکل های زیر از A به B رفتیم) و بعد از پیاده شدن در اسکله Kadıköyبه سمت خیابان بغداد(BağdatCaddesi) راه افتادیم.
بر خلاف تصور قسمت آسیایی بسیار زیباتر و سرسبزتر از بخش اروپایی بود.
راه افتادیم و در طول مسیر از ورزشگاه معروف فنر باغچه رد شدیم. قسمت همکف ورزشگاه نمایشگاه هایی از اتومبیل های روز دنیا بود.
بعد از کمی پیاده روی از یکی از رهگذران آدرس پرسیدیم و سوار تاکسی شدیم و نزدیک دریا و در خیابانی موازی خیابان بغداد پیاده شدیم.
خیابان بغداد، سومین خیابان لوکس معروف دنیا برای خرید است. خیابانی به طول 14 کیلومتر که به موازات دریای مرمره کشیده شده است. این خیابان از لوکس ترین خیابانهای استانبول است که مملو از مغازه ها و رستوران ،کافه و .... می باشد. بر خلاف خیابان استقلال خرید از خیابان بغداد ممکن نبود.قیمت ها بسیار بالا و مغازه ها بسیار لوکس بودند. اما خیابان بسیار دیدنی بود.
بعد از کمی تماشا به KFC رفتیم تا غذای آنجا را هم امتحان کنیم.بعد از خوردن مرغ سوخاری سوار اتوبوس شدیم تا دوباره به اسکله برگردیم و از آنجا به سمت تپه های چاملیجا حرکت کنیم.غدای KFC خوب و خوش طعم بود و نشستن روی صندلی های کنار خیابان زیبای بغداد لذت خوردن غذا را دوچندان می کرد.
تپه های چاملیجا (Çamlıca Tepesi) به بام استانبول شهرت دارند. از بالای این تپه ها می توان تنگه بسفر، قسمت اروپائی و همچنین بندرگاه و کشتی های در بندر را دید. پس از پرسو جو و گرفتن اطلاعات دریافتیم که برای رفتن به تپه باید از اسکله Kadıköy سوار اتوبوس شماره 14F شویم. نکته جالب این بود که مسافران می توانستند برای سوار شدن اتوبوس فقط از در جلو استفاده کنند و در زمان سوار شدن با استفاده از کارت کرایه را پرداخت می کردند و راننده اصلاً از مسافران حتی اگر استانبول کارت نداشتند پول قبول نمی کرد. و برخلاف ایران اصلاً توی اتوبوس له نشدیم. بعد از سوال از مسافران و راننده در ایستگاه مورد نظر پیاده شدیم و کمی از مسیر را با راهنمایی و همراهی یک پسر جوان که در حل ورزش کردن و دویدن بود رفتیم تا به خیابانی رسیدیم که مستقیماً به بام می رسید.
در مسیر دانش آموزانی را دیدیم که از مدرسه تعطیل شده بودند و با سرو صدا خیابان را پایین می رفتند. بعضی از آنها دم دکه های ساندویچ فروشی ایستاده بودند تا ساندویچ سوسیسی را بخرند که در آب پخته می شد و انصافا بسیار لذیذ بود. بالاخره بعد از عبور از سراشیبی تند خیابان به در ورودی بام رسیدیم. بسیار سرسبز و زیبا بود. از کنار مردمی که روی صندلی های سنگی نشسته بودند و اکثراً کومپیر(سیب زمینی تنوری شکم پر) می خوردند گذشتیم و به جایی رسیدیم که استانبول را زیر پای ما می آورد.
احساس می کردم توی یک کارت پستال بزرگ ایستاده ام.از آن ارتفاع تمام استانبول را می دیدیم. نور آفتاب توی دریا منعکس می شد و رنگ سطح دریا را نقره ای می کرد. کشتی های کوچک و بزرگ کنار اسکله پهلو گرفته بودند.سقف های شیروانی رنگارنگ منظره را زیباتر کرده بود.
ایستادیم و از هوای تمیز و منظره زیبا لذت بردیم. کنار نرده ها دوربین هایی بودند که مثل دستشویی های استانبول با سکه یک لیری کار می کردند. از داخل دوربین منظره اطراف بسیار دیدنی بود. روی تپه 248 متری چاملیجا آنتن های متعددی از جمله برج تلویزیون تی آر تی در کنار پرچم ترکیه نصب شده بود.
بعد از قدم زدن روی تپه دوباره به سمت اسکله راه افتادیم.مسیر برگشت به قسمت اروپایی بسیار شلوغ بود.به اسکله Kabataş رسیدیم .
با اتوبوس به خیابان استقلال رفتیم تا باقی مانده سوغاتی ها را بخریم. در یکی از کوچه های منتهی به خیابان استقلال یک مغازه بسیار زیبا و هنری که عکس ها و دوربین ها را بصورت فانتزی درست کرده بودند نیز خالی از لطف نبود.
اسکندر کباب با برنج شام مطلوبی برای روز پر از جنب و جوش ما بود. دوغ (Ayran) پای کباب بسیار خوشمزه بود و قطعاً بسیار خوشمزه تر از خود کباب بود. شام را در ایوان یکی از رستورانهای کنار خیابان استقلال خوردیم.بعد از شام دوباره کمی در خیابان قدم زدیم و سری به مغازه ها زدیم. برای جمع کردن چمدان هایمان راهی هتل شدیم تا برای پرواز صبح به سمت تهران آماده شویم.با تور لیدرمان تماس گرفتیم تا ساعت حرکت به سمت فرودگاه برای برگشت را بپرسیم. ماشین صبح ساعت هشت برای بردن ما به فرودگاه به هتل می آمد.
صبح زود از هتل بیرون زدم تا چند تا نان سیمیت برای خانواده ام بخرم. هوا خنک و دلچسب بود. صبحانه را خوردیم. ساعت هشت ماشین سر وقت دنبالمان آمد تا به فرودگاه برویم. پرواز برگشت هم بدون تاخیر انجام شد و هواپیما سر ساعت فرودگاه آتاتورک را به مقصد تهران ترک کرد.
در انتها پیشنهاد می کنم که حتما قبل از سفر با اطلاعات کامل در مورد جایی که می خواهید سفر کنید برید.این روزها هم که دیگه توی اینترنت هر اطلاعاتی که لازم داشته باشید وجود داره و میشه خیلی خوب واسه تک تک روزهای سفر برنامه ریزی کرد و روزهای خیلی خوب و عالی را تجربه کرد.چون واقعا خیلی حیفه که وقت و پولتون هدر بره و آن چنان لذتی از مسافرتتون نبرید.
امیدوارم تونسته باشیم اطلاعات خوب و کاربردی را در اختیار همه ی دوستانی که قصد رفتن به استانبول را دارند گذاشته باشیم هرچند هنوز هم خیلی جاها تو استانبول هست که جذابه و ما نرفتیم .ایشالله توی سفرهای بعدی...