لائوژو می گوید:"طولانیترین سفرها، حتی سفرهای چند هزار کیلومتری با یک گام شروع میشوند.".برای برداشتن این گام روزها قبل از سفر می نشینم،سفرنامه می خوانم ،می پرسم و برنامه می ریزم.هر چند که وقتی پای در جاده می نهی اجرای گام به گام برنامه قبلی ،انقدر ها هم آسان نیست.
قرار بود در تابستان سفری به کشور ارمنستان داشته باشیم،هتل هم از طریق سایت بوکینگ رزرو شده بود و مانده بود توافق بر سرمساله نحوه رسیدن به ایروان.اما از آنجا که مقصد تکراری بود به ناگاه تصمیم بر آن شد که به جای سفر به ایروان به مقصد دیگری سفر کنیم.
جرقه سفر به جمهوری آذربایجان با مشاهده وب سایت ایرلاین آذربایجان زده شد.بلیط دو طرفه تهران به باکو قیمتی بین پانصد هزار تا هفتصد هزار تومان داشت که بسته به تاریخ و ساعت پرواز قیمت ها متغیر بود.این قیمت برای فصل تابستان که به نوعی فصل سفر است،قیمت مناسبی بود.
خرید بلیط از ایرلاین آذربایجان به دو صورت امکان پذیر بود،اول خرید اینترنتی بلیط از وب سایت که لازمه اش داشتن کردیت کارت بود و دوم خرید بلیط از دفتر نمایندگی ایرلاین آذربایجان در تهران و ما روش دوم را انتخاب کردیم.بلیط برای تاریخ پنج جولای به یازدهم جولای با یک تلفن به دفتر نمایندگی و واریز وجه، رزرو شد.گام بعد اخذ ویزا بود.برای اخذ ویزای جمهوری آذربایجان سه راه وجود دارد:نخست مراجعه به سفارت خانه جمهوری آذربایجان در خیابان پاسداران و درخواست ویزا که هزینه صدور ویزا در این حالت بیست و پنج دلار است،دوم درخواست صدور ویزای الکتریکی که هزینه اش سی و پنج دلار است و سوم سپردن کارهای صدور ویزا به یک آژانس مسافرتی.برای اخذ ویزا ما راهکار سوم را انتخاب کردیم و با ارسال کپی پاسپورت ها و کپی بلیط ها به دفتر خدمات مسافرتی (از طریق ایمیل)و پرداخت هزینه صد و هفتاد هزار تومان برای هر نفر پروسه اخذ ویزا به این شرکت سپرده شد.البته گویا مذاکراتی جهت تسهیل صدور روادید و صدور ویزای فرودگاهی برای اتباع ایرانی در فرودگاه های جمهوری آذربایجان صورت گرفته است.
صدور ویزا خیلی طول نکشید و پس از پنج روز از درخواست ،ویزاها از طریق آژانس تحویل ما شد.گام بعدی رزرو هتل بود که از طریق سایت بوکینگ انجام شد.چهار شب اقامت در باکو و دو شب اقامت در گنجه انتخاب مناسبی برای سفر یک هفته ای ما بنظر می رسید.در گام آخر نیز برای بیمه مسافرتی اقدام کردیم و از شرکت بیمه رازی بیمه نامه مسافرتی خود را به مبلغ هر نفر بیست و هفت هزار تومان خریداری نمودیم.بدین ترتیب تقریبا تمام اقدامات لازم قبل از سفر انجام شد.
از آخرین گیت گذشتیم،کارت پرواز دست مان بود و عقربه های ساعت نشان می داد چیزی به آغاز سفر نمانده است،در بوفه فرودگاه امام خمینی نشستیم و غذا سفارش دادیم.همان ساندویچ های گران و بی کیفیت که علیرغم تمام بی کیفتی اش وقتی شوق سفر در دل داری عجیب می چسبد.
ساعت پرواز دو بعد از ظهر بود و ساعت یک و سی دقیقه سوار هواپیما شدیم ،ایرباس A320 ،نه چندان غول پیکر اما دارای ظاهری تمیز و مرتب.تاخیری در کار نبود و هواپیما بموقع از باند فرودگاه برخواست تا ما ساعت سه بعد از ظهر به وقت محلی پس از یک ساعت و ده دقیقه پرواز ، در فرودگاه حیدر علی اف باکو فرود آییم.
فرودگاه حیدر علی اف باکو
تصویری از داخل هواپیما
پس از چک شدن ویزاها و خوردن مهر ورود به خاک آذربایجان روی پاسپورت هایمان ،بطور رسمی وارد خاک جمهوری آذربایجان شدیم.هوا مطبوع بود و باد خنکی می وزید،تاکسی های لندنی بنفش رنگ ،ماشین های شخصی و اتوبوس های دولتی برای ترانسفر مسافران حاضر بودند.پدرم وارد مذاکره با یکی از تاکسی داران شد و علیرغم اصرار ما بر تعیین قیمت،تاکسی دار از توافق بر سر قیمت امتناع ورزید و سریع چمدان ها را داخل ماشین گذاشت و خواست تا سوار شویم.
کار از کار گذشته بود و راهی برای خلاصی از دست تاکسی ران وجود نداشت،سوار شدیم و تاکسی ران ما را رساند به هتل و آن زمان تنها آرزو می کردیم کاش ایشان آدم منصفی باشد،اما این طور نبود.مسیر ده دقیقه بیشتر به طول نیانجامید اما تاکسی ران از ما پنجاه منات مطالبه کرد یعنی صد و ده هزار تومان.چشم هایمان گرد شده بود و سوالات زیادی در سرمان شکل گرفته بود،آیا آقای تاکسی ران مرد بی انصافی بود؟آیا تقصیر از خودمان بود که بدون طی کردن قیمت سوار تاکسی شده بودیم؟،آیا هزینه حمل و نقل در باکو سر به فلک می کشد؟،و...اما پدر بدون چون و چرا پنجاه منات را به تاکسی ران داد و ما که از این کار پدر بیشتر متعجب شده بودیم راهی هتل شدیم.
هتل محل اقامت مان یک هتل سه ستاره در منطقه گنجلیک در مجاورت سفارت پاکستان بود،ظاهرش تمیز بود و برخورد رسیپشن دوستانه،قیمت هم منطقی و معقول،هزینه هرشب اقامت در اتاق دو تخته با صبحانه سی دلار.
یکی از محاسن پروازهای بعد از ظهر این است که وقتی به مقصد می رسید آنقدر ها هم خسته نیستید.چمدان ها را داخل اتاق گذاشتیم و قرار بر این شد تا پس از یک ساعت استراحت روانه مرکز شهر شویم.
نمای بیرونی هتل ATFK
اتاق ما در هتل ATFK
هتل ATFK
باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان، بزرگترین شهر و همچنین بزرگترین بندر این کشور است. این شهر بر ساحل غربی دریای خزر در شبه جزیره آبشوران قرار دارد و یکی از مناطق نفتخیز جهان میباشد.
باکو پر جمعیّتترین شهر قفقاز است. وجود تعداد بسیاری از پارکهای ساحلی و برگزاری برنامههای متعدد هنری از جمله موسیقی، تئاتر و اپرا جذبه خاصی به این شهر دادهاست. در دورهٔ شروانشاهان، باکو بخشی از شروان بود. شروان مانند بقیهٔ اران بخشی از سرزمین آذربایجان نبود.
آذربایجان به منطقهٔ جنوب رود ارس گفته میشد. باکو پایتخت شیروانشاهان در سدههای ۱۴ و ۱۵ میلادی بود و بعد بخشی از ایران صفوی شد.حکومت عثمانی در قرن ۱۶ میلادی طی دورهای کوتاه به قسمت اعظم قفقاز از جمله باکو حاکم بود. نادرشاه افشار توانست این قسمت از آران، گرجستان و منطقهٔ ارمنستان فعلی را دوباره به ایران بازگرداند. در جنگهای ایران و روس در زمان فتح علی شاه این ناحیه بر اساس عهدنامه گلستان و ترکمانچای از ایران جدا و به دست روسها افتاد. باکو در اواخر قرن نوزدهم و دههٔ اول قرن بیستم از بزرگترین مناطق تولید نفت جهان بود.
برای رسیدن به مرکز شهر از منطقه گنجلیک باید خود را به ایستگاه مترو گنجلیک می رساندیم که حدودا چهار الی پنج دقیقه پیاده روی داشت و از آنجا باید به سمت ایستگاه ساحلی یا ایچری شهیر روانه می شدیم.برنامه مان برای روز اول بازدید از پارک ساحلی و منطقه ایچری شهیر بود.
هزینه کارت مترو دو منات است و می توان آن را به اندازه دلخواه شارژ کرد.هزینه تردد هم بستگی به فاصله ایستگاه های مبدا و مقصد ندارد بلکه برای هر بار سوار و پیاده شدن باید بیست قپک(یک پنجم منات)پراخت که به پول ما حدودا چهارصد و چهل تومان می شود.دو کارت مترو از ایستگاه تهیه و هر کدام را پنج منات شارژ کردیم که کافی بنظر می رسید.
هنوز رفتار راننده تاکسی از یادمان نرفته بود و در ذهنمان این تصور بوجود آمده بود که اینجا باید از ترس باد کلاه مان را محکم بچسبیم ،اما کم کم دریافتیم اوضاع به این اسفناکی هم نیست.صدای دلهره آور حرکت ترن با ازدحام جمعیت همراه شده بود اما مهربانی رنگ دیگری به این داستان می داد.
هیچ جوانی روی صندلی ها نمی نشست تا زمانی که سالخورده ای،بانویی یا کودکی سرپا ایستاده بود و این مرا به یاد فرهنگ زیبایی می انداخت که انگار سال ها بود از ذهن مردمان سرزمین من پاک شده بود،اما این فرهنگ زیبا هنوز در این سرزمین پابرجا بود.به ایستگاه آخر رسیدیم ،ایستگاه ایچری شهیر.
خروجی ایستگاه مترو ایچری شهیر
وارد ایچری شهیر شدیم ،حالا باکو برایم مفهوم دیگری داشت.این قلعه ها و دیوارها حکایت از یک تمدن کهنی داشت که بخوبی خود را کنار مدرنیته حفظ کرده بود.بطور دل انگیزی می توان در باکو سنت و مدرنیته را کنار هم به تماشا نشست.شهری که نه ساختمان های قدیمی اش فضای مدرن شهری را به هم ریخته و نه نوسازی شهر یادگارهای تمدن گذشته را از بین برده است.روی سنگفرش های ایچری شهیر گام بر می داشتیم و از فضای به غایت سنتی اش لذت می بردیم.
آبخوری زیبا در محوطه ایچری شهیر
ایچری شهیر
خانه ای در ایچری شهیر
کافه ای در ایچری شهیر
مسجد ایچری شهیر
بساط دستفروشان در ایچری شهیر
به قلعه دختر رسیدیم.بنایی به جا مانده از عهد ساسانی در باکو. این اثر تاریخی با بیست و نه و نیم متر ارتفاع، شانزده متر عرض و شش طبقه ، در دو برهه زمانی قرن ۵ و ۶ میلادی (آغاز ساخت مرحله اول) و قرن ۱۲ (مرحله دوم) ساخته شدهاست در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیدهاست.
این قلعه در روزگار کهن، نیایشگاه آناهیتا بوده و زرتشتیان برای زیارت به آنجا میرفتهاند.هزینه ورود به قلعه دختر پنج منات بود اما زمانی که ما به قلعه رسیدیم قلعه تعطیل شده بود و موفق نشدیم که به بالای قلعه برویم.
قلعه دختر
باکو اگر چه به علت بادهایش ،بادکوبه نامیده می شده است اما گویا باد هم در این شهر می وزید تا ترانه های عاشقانه جوانان را که در هر گوشه ای از شهر به گوش معشوق برساند.گوشه به گوشه شهر جوانانی ساز بدست دور هم جمع شده بودند و ترانه های شیرین آذری می خواندند و عشق در شهر جاری و ساری بود.
دخترانی که با گل و بادکنک های در دستشان دوش به دوش یار در شهر قدم می زدند،نشانه ای از عاشق پیشگی مردمان این دیار بود.
عشق در باکو
از ایچری شهیر خارج شدیم.حالا درست مقابل ساحل دریای خزر بودیم.پرچم آذربایجان برافراشته بود و باد به آرامی تکانش می داد.به سمت ساحل به راه افتادیم.پاکبانان اغلب بانوانی سالخورده ای بودند که با لباس های آبی بر تن نمی گذاشتند که حتی برای لحظه ای زباله ای روی زمین بماند و البته خود مردم هم بسیار رعایت می کردند.
فضای زیبایی مانند ونیز در مجاورت پارک ساحلی ساخته شده بود و قایق رانان با قایق های کوچک مردم را از این سو به آن سو می بردند.
محوطه ونیز باکو
میدان پرچم
هوا کم کم رو به تاریکی می گذاشت و برج های شعله باکو روشن شدند.نور پردازی این برج ها واقعا زیبا بود و برای ما که برای اولین بار این برج ها را می دیدیم صحنه دل انگیزی بوجود می آورد.قدم زنان به سمت ایستگاه کشتی های کروز روانه شدیم.بلیط فقط سه منات بود و گشت دریایی حدودا پانزده دقیقه بطول می انجامید. ایستگاه این کشتی ها درست مقابل مجتمع تجاری بلوار قرار داشت.بلیط را تهیه کردیم و سوار کشتی شدیم.
حرکت کشتی خیلی آرام بود و شاید این آرامش روی دریا بیشتر مناسب حال و هوای عاشق پیشگان بود.حقیقت را بخواهید سوار این کشتی شدن خیلی هم هیجان انگیز نیست اما به یکبار سوار شدنش می ارزد.
چشم انداز دریای خزر و شهر باکو از کشتی
از کشتی غول پیکر پیاده شده و روانه مجتمع تجاری بلوار شدیم.معماری تخم مرغی شکلش جالب بود.برندهای مختلف در این مجتمع تجاری نمایندگی داشتند اما ما حداقل برای شب اول قصد خرید نداشتیم.به همین دلیل مستقیم به طبقه سوم رفتیم ،جایی که بهشت شکمو ها بود،پر از رستوران و کافی شاپ.شام را از رستوران مک دونالد تهیه کردیم،هر ساندویچ نه منات و شام را در بالکن مجتمع تجاری بلوار که مشرف به دریا بود خوردیم.
بعد از شام تصمیم گرفتیم تا به هتل برگردیم.این بار به ایستگاه مترو ساحلی رفتیم که درست روبروی پارک ساحلی قرار داشت و از آنجا رهسپار ایستگاه گنجلیک و هتل شدیم.
مجتمع تجاری بلوار
ساعت نه صبح بود و وقت بیدار شدن از خواب ناز.به رستوران هتل رفتیم.صبحانه کامل بود،از سوسیس و کالباس و تخم مرغ بگیر تا پنیر و کره و آبمیوه.بعد از صرف صبحانه از هتل خارج شدیم تا روانه مرکز فرهنگی حیدر علی اف شویم.مرکز حیدر علی اف از هتل خیلی دور نبود اما از آنجا که به مسیر آشنایی نداشتیم علیرغم راهنمایی های گوگل مپ ترجیح دادیم از تاکسی استفاده کنیم.این بار حواسمان جمع تر از روز قبل بود،اما تاکسی ران هم منصف تر از تاکسی ران دیروزی بود و گفت که با پنج منات ما را تا مرکز حیدر علی اف خواهد برد.
به مرکز فرهنگی حیدر علی اف رسیدیم،این ساختمان توسط خانم زاها حدید معمار عراقی بریتانیایی طراحی شده است. این ساختمان برای تبدیل شدن به محل اصلی برنامههای فرهنگی کشور طراحی گشته است، فرم و هندسه شگفتانگیز این بنا در مقابل معماری خشک دوران شوروی که در باکو بسیار رواج داشته ،قرار گرفته است و به جرأت آن را در هم میشکند. از سوی دیگر این بنا درک و احساسات لطیف فرهنگ آذری را به نمایش میگذارد و چهرهی خوش بین یک ملت را نشان میدهد که نگاهشان رو به سوی آینده است.
سبک کاری حدید دیکانستراکشن یا ساختارشکنی است که همیشه توانسته به خوبی تصویری متفاوت از ساختارها خلق کند. معمار ایرانی تیم طراحی شرکت زاها حدید، خانم "سارا شیخ اکبری" مسئولیت طراحی داخلی این پروژه را بر عهده داشته است.
مرکز فرهنگی حیدر علی اف
به علت عید سعید فطر مرکز تا دو روز تعطیل بود و امکان بازدید از داخل مجموعه وجود نداشت.به همین دلیل تصمیم بر آن شد تا به سمت ایستگاه راه آهن رفته و بلیط قطار خود به مقصد گنجه را تهیه کنیم.پس از پرس و جو فهمیدیم که باید سوار اتوبوس های شهری بیست هشت می ،شده و آخرین ایستگاه یعنی ایستگاه بیست و هشت می ،پیاده شویم.اتوبوس های شهری در باکو به دو شکل رواج دارند یکی اتوبوس های قدیمی که راننده کرایه را نقدا از شما دریافت می کند و یکی اتوبوس های جدید قرمز رنگ که برای پرداخت کرایه از همان کارت های مترو استفاده می شود.
کرایه اما برای هر دو اتوبوس یکسان است ،بیست قپک.ایستگاه بیست و هشت می ،بسیار شلوغ و پر تردد است.در این ایستگاه و مجتمع تجاری وجود دارد یکی مجتمع تجاری بیست و هشت می که اغلب مغازه هایش نمایندگی برندهای معروف هستند و دیگری یک مرکز تجاری قدیمی که در اصل زیر گذر رسیدن به ایستگاه مترو بیست و هشت می می باشد و پر است از مغازه های متنوع با محصولاتی از برندهای متفرقه که به نسبت قیمت مناسب تری دارند.
روانه ایستگاه مرکزی راه آهن شدیم.ساختمانی بسیار قدیمی اما بسیار زیبا.متاسفانه زمان حرکت قطار از باکو به گنجه ده شب بود و حدود چهار صبح به گنجه می رسید.این ساعت اصلا ساعت مناسبی برای ما نبود چرا که باید ساعت ها پس از تخلیه اتاق هتل در باکو پرسه می زدیم و از سوی دیگر اولین شب گنجه را از دست می دادیم.بدین ترتیب تصمیم گرفتیم که بجای قطار با اتوبوس راهی گنجه شویم.
راه آهن مرکزی باکو
از ایستگاه متروی بیست و هشت می روانه ایستگاه گنجلیک شدیم.درست روبروی ایستگاه مترو مرکز خرید بزرگی با همین نام وجود دارد.تصمیم گرفتیم که قبل از رفتن به سمت هتل سری به این مرکز تجاری بزنیم.انصافا شاید یکی از بهترین مراکز خرید در باکو همین مرکز خرید گنجلیک باشد.تنوع برندهای مختلف ترک و اروپایی و قیمت های مناسب می تواند هر خریداری را راضی کند.پس از خرید ،برای ناهار به طبقه آخر مرکز تجاری رفته و ناهار خود را در کی اف سی صرف کردیم.
مرکز خرید گنجلیک
نمایندگی کی اف سی در مرکز گنجلیک
بعد از ظهر را به بازدید از موزه فرش اختصاص دادیم.موزه فرش در پارک ساحلی قرار دارد و درست بعد از محوطه ونیز باکو قرار گرفته است.ورودی تنها سه منات است اما برای عکسبرداری(بدون استفاده از فلاش) باید پنج منات دیگر پرداخت.البته ما هزینه عکسبرداری را نپرداختیم و با پرداخت هر نفر سه منات وارد موزه فرش شدیم.در این موزه فرش های قدیمی و جدید با طرح و نقشه های مختلف(اغلب فرش هایی با نقشه های قفقازی)به نمایش عموم درآمده اند.جالب تر از فرش های داخل موزه، طراحی ساختمان موزه است که خود به شکل فرشی لوله شده می باشد و بسیار زیبا است.
موزه فرش باکو
پس از بازدید از موزه فرش باکو،به سمت چرخ و فلک باکو روانه شدیم.چرخ و فلک باکو که چشم باکو نیز نامیده می شود،چرخ فلک مدرنی است که مشرف بر دریا ساخته شده است و تا ارتفاع 65 متری از سطح دریا بالا می رود.
کابین ها مجهز به تهویه هوا و مانیتوری هستند که اطلاعات مربوط به دما ،ارتفاع و سرعت باد را نمایش می هد.بلیط برای هر نفر پنج منات است و هزینه اجاره یک کابین هشت نفره هم 25 منات می باشد.یعنی از پنج نفر تا هشت نفر یک هزینه پرداخت می شود.چرخ و فلک پس از یک دور شما را پیاده می کند اما این یک دور حدود پانزده قیقه بطول خواهد انجامید.
چرخ و فلک باکو
دومین شب بود که در باکو بودیم و هنوز به خیابان تارگوی یا همان خیابان نظامی نرفته بودیم.خیابان زیبایی که مثل خیابان استقلال در استانبول شب های زنده ای دارد.از پارک ساحلی روانه خیابان تارگوی شدیم.این خیابان فوق العاده زیباست پس اگر به باکو سفر کردید لذت قدم زدن شبانه در این خیابان را از دست ندهید.برای شام به یک رستوران گرجی در یکی از خیابان های فرعی منطقه تارگوی رفتیم.این رستوران در اولین خیابان فرعی بعد از موزه نظامی قرار دارد و طعم غذایش فوق العاده بود.قیمت هم مناسب بود،جوجه کباب شش منات،لوله کباب هفت منات و برنج دو منات.
خیابان تارگوی
رستوران گرجی در خیابان تارگوی
غذای رستوران گرجی
پس از گشت و گذار شبانه در خیابان تارگوی ساعت یازده و نیم با سرعت هر چه تمام تر خود را به ایستگاه متروی نظامی رساندیم چرا که پس از ساعت دوازده شب مترو تعطیل می شد و معلوم نبود که باید چقدر هزینه تاکسی بپردازیم.ایستگاه متروی نظامی هم مطابق با نامی که بر آن نهاده بودند طراحی شده بود.ایستگاهی به غایت زیبا که راوی مصور داستان های خمسه نظامی بود.
ایستگاه مترو نظامی
صبح روز سوم بود و قرار بازدید از آتشگاه باکو. آتشگاه باکو ساختمانی قلعه مانند در منطقه سوراخانی شهر باکو جمهوری آذربایجان میباشد.این محل از مجتمع پنجگانهای تشکیل میشود که دارای یک حیاط است که توسط خانههای روحانیان زرتشتی محاصره شدهاست.
در وسط حیاط محرابی وجود دارد که در قرنهای ۱۷ و ۱۸ بنا شدهاست. این محل در سال ۱۸۸۳ هنگامی که تاسیسات نفت و گاز طبیعی در مجاورت آن تاسیس شد، بحال متروکه درآمد. این مجتمع در سال ۱۹۷۵ به موزه تبدیل شد و امروزه هر سال ۱۵۰۰۰ گردشگر به دیدن این محل میآیند.
آتشگاه باکو در سال ۱۹۹۸ نامزد رفتن به فهرست میراث جهانی یونسکو شد. اما در نقاشیهای قدیمی که از آتشکده وجود دارد آتش از چهار ستون کوتاه روی بام نیز شعله ور بوده است. با فاصله اندکی از چهارتاقی آتش دیگری وجود دارد که گفته میشود برای سوزاندن جسد درگذشتگان بوده است. اتاقهای پیرامون حیاط به صورت موزهای درآمده که راهبان ساکن آنها به صورت مجسمههای مومی به نمایش درآمدهاند.مجسمهها باتوجه به نقاشیهای قدیمی و شرحی که دیدارکنندگان از آتشکده دادهاند ساخته شدهاند، در یکی از اتاقها یک عابد در حال ریاضت کشیدن به شیوه ی مرتاضها است و در جایی دیگر عابدی درحال گرفتن پول از یک بازرگان است.
آتشگاه باکو
آتشگاه از مرکز شهر دور بوده و در نزدیکی روستایی به نام بهار قرار دارد.برای رفتن به آتشگاه باید به ایستگاه مترو q.qaayev رفته و از آنجا سوار اتوبوس های روستای بهار شوید و از راننده بخواهید تا شما را در آتشگاه پیاده کند که درست سر مسیر قرار دارد.
مسیر حدودا چهل و پنج دقیقه خواهد بود اما هزینه اتوبوس همان بیست قپک است.یکی از مزایای استفاده از این اتوبوس ها آشنایی با مردم محلی است.در طول مسیر ما با خانم معلمی آشنا شدیم که دوبار برای زیارت امام رضا(ع) به ایران سفر کرده بود.بلیط ورودی آتشگاه دو منات است.پس از بازدید از آتشگاه بار دیگر سوار اتوبوس شده و به سمت باکو روانه شدیم.تصمیم گرفتیم که به ایچری شهیر رفته و پس از صرف ناهار بار دیگر به خیابان نظامی برویم.برای ناهار رستوران منقل را انتخاب کردیم که با توجه به نظرات گردشگران در سایت تریپ ادوایزر رستوران خوبی بود.رستوران منقل درست در ورودی ایچری شهیر از مقابل خیابان نظامی(موزه نظامی)قرار دارد.
رستوران سنتی منقل
رستوران منقل
هزینه غذا در آذربایجان گران نیست و طعم غذاها به ویژه کباب ها عالی است.تنها ایراد وارد بر آن حجم کم غذا بود که اصلا با اشتهای ایرانی همخوانی نداشت.پس از خوردن کباب خوشمزه در رستوران منقل روانه خیابان تارگوی(نظامی)شدیم.اگر چه خیابان زرق و برق شبانه اش را نداشت اما قدم زدن در این خیابان در روز هم لذت بخش بود.
موزه نظامی در خیابان تارگوی
خیابان نظامی
بناهای زیبا در باکو
ساختمان شهرداری باکو
تندیس نظامی گنجوی
از آنجا که سفر به گنجه در پیش بود از بازدید موزه نظامی گنجوی صرف نظر کردیم.پس از گشت و گذار در خیابان تارگوی و کوچه و پس کوچه هایش دیگر رمقی برایمان نمانده بود.تصمیم گرفتیم که به هتل برگشته و استراحت کنیم.
آخرین روز را به تفریحات اختصاص داده بودیم.مگر می شود تا باکو رفت و تنی به آب دریای خزر نزد.با پرس و جو از رسیپشن هتل متوجه شدیم که سواحل مجاز برای شنا خارج از شهر قرار دارند و در محدوده شهری هیچ پلاژی برای شنا وجود ندارد.البته این که می گویم خارج از شهر یعنی هفت هشت کیلومتری مرکز شهر.
باید به ایستگاه مترو ساحلی می رفتیم و از آنجا ابتدا سوار خط 5 شده و پس از رسیدن به آخرین ایستگاه سوار اتوبوس 202 می شدیم و ساحل خصوصی هزار و یک شب پیاده می شدیم.با احتساب معطلی در ایستگاه ها مسیر حدود نیم ساعت طول کشید.برای ورود به ساحل خصوصی هزار و یک شب باید به ازای هر نفر پنج منات می پرداختیم.در مجاورت این پلاژ خصوصی پارک آبی کوچکی قرار داشت و ما درست همان لحظه که می خواستیم وارد پلاژ شویم تغییر عقیده داده و به پارک آبی رفتیم.هزینه ورود به این پارک هر نفر ده منات بود.
اگر چه قیمت بالا نبود اما به جز چند استخر لب دریا و چند سرسره آبی ابتدایی هیچ امکانات دیگری در پارک وجود نداشت.از لحاظ امنیت هم چیزی در حد وحشتناک بود.این اولین بار بود که می دیدیم در یک پارک آبی قبل از خارج شدن نفر قبل از حوضچه آب به نفر بعدی اجازه داده می شود تا سوار سرسره شود و هر لحظه ممکن بود فردی که در حال فرود آمدن از سرسره به داخل حوضچه است با پای مبارک بر سر افراد داخل حوضچه بکوبد.
جت اسکی هم بود هر یک ربع بیست منات.البته خارجی ها باید پاسپورت گرو می گذاشتند.آب دریا وحشتناک کثیف بود.بنظر می رسید نفتکش هایی که در آن نزدیکی قرار داشتند باعث آلودگی آب شد بودند و خدا را شکر کردیم که به پلاژ نرفته بودیم چون با وضعیت آلودگی آب بعید بود می توانستیم حتی پایمان را به آب دریا بزنیم.
صبحانه هتلATFK
پارک آبی
تفریحات دریایی
ساعت حدود دو بود که گشنگی بر ما مستولی شد و تصمیم گرفتیم ناهار بخوریم و آنچه که در این پارک زیاد بود رستوران.باز هم غذای سنتی را ترجیح دادیم و تصمیم به کباب خوری گرفتیم.هزینه غذا با رستوران های داخل شهر تفاوتی نداشت و هر پرس کباب تقریبا در رنج قیمتی 5 تا 10 منات قرار داشت.
ناهار در پارک آبی
عصر شده بود و آفتاب بساطش را کم کم جمع می کرد تا جایش را به مهتاب دهد.ما هم بساط مان را جمع کردیم و روانه مرکز شهر شدیم.در مسیر تصمیم گرفتیم تا مقابل مسجد بی بی هیبت پیاده شده و از زیارت بی نصیب نمانیم.
این بنا در دوران شروانشاهان ساخته شده بود، که در سال ۱۹۳۶ توسط بلشویک به طور کلی نابود شد، و ساخت و ساز بنا از دهه ۹۰ آغاز و سرانجام در سال ۱۹۹۷ میلادی، بنای کنونی مسجد افتتاح شد. این مسجد شامل آرامگاهی از نوادگان حضرت محمد، که امروزه مرکز معنوی مسلمانان این خطه و یکی از مهمترین بناهای معماری اسلامی در جمهوری آذربایجان میباشد. در میان افراد بومی این منطقه، این مسجد با نام مسجد حضرت فاطمه زهرا نیز شناخته میشود.
مسجد بی بی هیبت
خسته به مرکز شهر رسیده بودیم و قرار بود شام را در رستورانی با موسیقی زنده صرف کنیم.در نهایت تصمیم بر آن شد که به هتل رفته و تا ساعت نه استراحت کرده و سپس راهی رستوران شویم.
ساعت نه شب رستوران پانارومیک:صدای موسیقی بلند شده است،خواننده آواز می خواند و نوازندگان ساز می زنند.رستوران مشرف به دریا است.خانم های شیک پوش با لباس های آنچنانی و کفش های پاشنه ده سانتی وارد می شوند.
رستوران خیلی شلوغ نیست پس قطعا سالن برای عروسی یا مهمانی رزرو نشده است.ما نگاه هم می کنیم و لبخند می زنیم و همه ته دل مان می دانیم لبخند برای چیست.ظاهرمان خسته است،لباس مهمانی هم بر تن نداریم و کفش هایمان از دم کتانی هستند.گارسون سر میز ایستاده ،منتظر است سفارش بدهیم.به منو نگاه می اندازیم.قیمت ها آنقدر ها هم گران نیست پس رستوران طبقه اجتماعی خاصی هم نیامده ایم.شاید آذری ها انقدر خوشتیپ هستند و ما خبر نداشتیم ،شاید هم غذا خوردن در بعضی رستوران ها آداب خاصی دارد که ما نمی دانستیم.
دنده کباب سفارش می دهیم.هر پرس نه منات.گارسون می گوید :ماست ؟ما جواب می دهیم بله،دوغ؟بله ،سالاد؟بله ،سوپ بله و ما تمام این جواب های مثبت را تحت تاثیر جو رستوران بدون دیدن قیمت ها دادیم.بعدا فهمیدیم که قیمت سوپ و سالاد از دنده کباب هم گرانتر بوده است.
چشم انداز رستوران
میز غذا
رستوان
منو
از رستوران خارج می شویم ،پس از شنیدن موسیقی آذری و تماشای رقص و خوردن شام.تصویر غذایی که مشاهده می کنید تصویر پنج پرس غذاست.قطعا حالا منظور مرا از حجم کم غذا بهتر درک خواهید کرد.این آخرین شبی است که در باکو هستیم.باد شدیدی می وزد.می رسیم به ایستگاه مترو و خود را می رسانیم به هتل نیاز به استراحت داریم.
برج های شعله باکو
مسجد مقابل ایستگاه ایچری شهیر
خانه دولت
مرکز تجاری
مرکز تجاری
مسابقات فرمول 1
روی تخت دراز کشیده ام و با خود فکر می کنم که قرار بود در این سفر به سالن اپرا برویم،می خواستیم از آرامستان مشاهیر دیدن کنیم،می خواستیم...اما گویا برای دیدن تمام و کمال باکو چهار شب کم بود.چشم هایم تاب نمی آورند و انگار بیهوش می شوم.رسیپشن هتل گفته بود هر نیم ساعت یک بار اتوبوسی به سمت گنجه حرکت می کند و این یعنی می توانستیم تا ساعت ده بخوابیم.صبحانه را خوردیم و اتاق را تحویل دادیم و به ترمینال رفتیم.
ترمینال باکو بزرگ بود اما اتوبوس ها قدیمی.بنظر می رسید سیستم حمل و نقل عمومی برون شهری شباهتی به سیستم درون شهری ندارد.بالاخره سوار اتوبوس باکو-گنجه شدیم.قیمت بلیط شش منات بود و مسیر شش ساعت طول می کشید.
اتوبوس باکو –گنجه(به دریچه کولر توجه کنید)
جایمان راحت نبود اما چاره دیگری هم نداشتیم.تلاش کردیم تا در طول مسیر بخوابیم اما تکان های اتوبوس تلاش هایمان را نقش بر آب می کرد.برای ناهار اتوبوس در یک رستوران میان راهی ایستاد،اگر چه وضعیت سرویس های بهداشتی اسفناک بود اما غذا فوق العاده خوش مزه بود.
غذای میان راهی
رستوران میان راهی
ساعت پنج بعد از ظهر بود که به گنجه رسیدیم.ورودی شهر بسیار زیبا بود و تندیس هایی از خمسه نظامی در ابتدای شهر قرار داده شده بود.دیوارهای قدیمی دژ گنجه نیز در نوع خود بی نظیر بودند.
ورودی گنجه
هتلی که رزرو کرده بودیم سینما بوتیک نام داشت و در خیابان جواد خان قرار داشت.هزینه هر سوییت دو نفره هر شب 60 دلار.موقعیت مکانی هتل عالی بود و اتاق ها از هر نظر عالی بودند.
هتل سینما بوتیک
رستوران هتل سینما بوتیک
سرویس های هتل سینما بوتیک
پس از استراحتی کوتاه روانه خیابان جواد خان شدیم که خیابانی است سنگ فرش، پر از تندیس های زیبا و مغازه های آنتیک فروشی.از آنجا به بازدید مسجد شاه عباس رفتیم که درست مقابل خیابان جواد خان واقع شده بود.
خیابان جواد خان
تندیس عاشق در خیابان جواد خان
خیابان جواد خان
مسجد شاه عباس
مسجد شاه عباس
شهرداری گنجه
پس از آن به بازدید پارک خان باغی رفتیم که یکی از زیباترین پارک های گنجه است.این پارک در نزدیکی خیابان جواد خان قرار دارد.
خان باغی
گنجه شهر کوچکی است اما به غایت زیبا.خلاقیت را می توان در تک تک طراحی های شهری دید.عشق به مشاهیر در گوشه گوشه شهر مشهود است.
خلاقیت یک مغازه دار اهل گنجه
خانه موسیقی گنجه
برای شام دونر کباب خوردیم.غذا در گنجه ارزانتر از باکو بود و ما برای یک دونر کباب با نوشابه 3 منات پرداخت کردیم.پس از صرف شام به هتل برگشتیم.
روز بعد پس از صرف صبحانه در رستوران هتل به دریاچه گول گول رفتیم که در نزدیکی شهر گنجه قرار داشت.هوا سرد بود اما سرسبزی دریاچه ارزش تحمل این سرما را داشت.پس از بازگشت از دریاچه از راننده خواستیم که ما را به پارک حیدر علی اف ببرد.این پارک بسیار بزرگ و زیبا بود و یک مرکز فرهنگی نیز در این پارک قرار داشت.
صبحانه هتل
دریاچه گول گول
پارک حیدر علی اف گنجه
خانه پرندگان در پارک حیدر علی اف گنجه
پس از بازدید از پارک حیدر علی اف برای ناهار به رستوران استانبول در خیابان جواد خان رفتیم.این رستوران بهترین رستورانی بود که در جمهوری آذربایجان به آن رفته بودیم.به لحاظ کیفیت،قیمت و حجم غذا خدمات رستوران عالی بود.
ناهار در رستوران استانبول
بعد از ظهر ابتدا به بازار روز گنجه رفتیم که در خیابان پشتی هتل برپا شده بود.حس نوستالژیک بازار و فروش محصولات محلی فوق العاده بود.
بازار روز گنجه
پس از بازدید از بازار روز گنجه به مقبره نظامی گنجوی رفتیم.مقبره تقریبا خارج از شهر قرار داشت و بر خلاف تصور بسیار خلوت بود.روبروی مقبره موزه نظامی قرار داشت که در آن نسخ خطی و فرش هایی با مضمون آثار نظامی در آن قرار داشت.ورودی موزه دو منات بود.
مقبره نظامی گنجوی
تندیس های محوطه مقبره نظامی
موزه نظامی
شب باران شدیدی بارید و هوا رنگ و بوی پاییز گرفت اگر چه درست در وسط تابستان قرار داشتیم.صبح بعد به بازدید از مرکز یادبود مهستی گنجوی رفتیم که درست مقابل هتل قرار داشت.
تندیس یادبود مهستی گنجوی
پس از بازدید از مرکز یادبود مهستی گنجوی اتاق ها را تحویل داده و روانه ترمینال گنجه شدیم.در ترمینال گنجه اتوبوس های حمل و نقل عمومی به روستاها را دیدیم که متاسفانه گویا به عهد جنگ جهانی بر می گشتند و جای تعجب بود که این اتوبوس ها چطور هنوز روشن می شدند.اتوبوس مسیر برگشت خدا را شکر کمی بهتر بود و پس از رسیدن به ترمینال باکو روانه فرودگاه شدیم تا با پرواز ساعت نه و نیم به ایران برگردیم.
ترمینال گنجه
اتوبوس های قدیمی در گنجه
بدین ترتیب سفر ما به جمهوری آذربایجان به پایان رسید.امید است که این سفرنامه مقبول نظر شما خوانندگان عزیز افتاده باشد.