باکی! در زبان ترکی باکو را باکی صدا میزنند و من هم به عنوان فرزند زن و مردی ترک این را به خوبی میدانستم. تصور من از باکی، که در فرهنگ آذری زبانهای ایران مجاز از کشور جمهوری آذربایجان است، موسیقی موغام (بخوانید موسیقی مقامی) بود و عاشیقهای قوپوز در دست. همان میزان که از صدای ساز قوپوز فراری بودم منتظر شنیدن تصنیفهای زیبای ترکی با سازبندی تار و کمانچه و بالابان بودم که از شبکه ی AZtv پخش میشد و ما در سفرهایمان به تبریز و در خانه ی اقوام میتوانستیم این شبکه را تماشا کنیم. شبکه های با کیفیت تصویری فاجعه که تنها موسیقی هایش دلچسب بود و هر یک روز درمیان فیلم مشهدی عباد را پخش میکرد (و شنیده ام هنوز هم پخش میکند.) غیر از موسیقی زیبا و هیجان انگیز آذری تصویر دیگری که در ذهنم از باکو و مردمانش داشتم در خیابان هفده شهریور تبریز خلاصه میشد. خیابانی که مرکز طبابت تبریز است و همیشه عده ای اهل باکو در این خیابان برای انجام امور درمانی در رفت و آمد بودند و خب، این سوال مطرح میشد که یعنی خودشان پزشک حاذق ندارند؟ که بعدها با دیدن تبلیغات میان برنامه در همان شبکه ی مذکور که راجع به کرم دستگاه گوارش و درمان آن بود تصورم به مراتب ارتقاء یافت! از طرفی جسته و گریخته شنیده بودم که در باکو مردم هنوز دندان طلا دارند و همچنان آن را نشانه ی تمول میدانند. حالا میتوانید حدس بزنید که من در نوروز نود و هفت با چه پیش زمینه ای پا به این شهر گذاشتم: مردمانی که درگیر کرم روده هستند و دندان هایی از طلا دارند... ولی موسیقی خوب گوش میکنند!
شاخکهای تیز شده و پول کمتر خرج شده!
باکو مطمئناً انتخاب اول برای سفر خارج از کشور نمیتواند باشد اما با توجه به پاسپورت ایرانی و امکانات محدود آن، گزینه ها برای سفر خارجی در مدت زمان محدودی که ما از زمان تصمیم گیری برای سفر تا تعطیلات نوروز داشتیم بسیار محدود بود. اما به دور از شکایتهای عادی و کلیشه ای در مورد ارزش پاسپورت؛ دلایل زیادی برای سفر به این شهر داشتیم. جدا از نزدیکی زبانی و فرهنگی، کوتاه بودن مسافت (تنها یک ساعت و بیست و پنج دقیقه پرواز) و در نتیجه کم هزینه تر بودن احتمالی سفر از دیگر دلایل این سفر بود. مدتی بود که من تصمیم گرفته بودم تا مسافرت های ارزان را تجربه کنم و دیگر دور هتلهای ستاره دار را خط بکشم اما همسرم به مسافرت های لوکس و راحت علاقه دارد و این نقطه در زندگی مشترک ما باعث شد تا معنی گذشت و کوتاه آمدن را با هم یاد بگیریم. من به هواپیما و هتل راضی شدم و همسرم انتظار خود را از هواپیمای لوکس و هتل لوکس به هواپیما و هتل معمولی تنزل داد و باکو قبل از دیدارش، به ما تفاهم را یاد داد.
من معتقدم انسان ها چیزهای مختلفی در وجود خود دارند و به وقت مقتضی آنها را بیدار میکنند، شیطان درون، شکایت، توهم توطئه و چیزهای دیگر. برای من در مواجهه با آژانس های مسافرتی همواره توهم توطئه ام به بیدارترین شکل ممکن خود در می آید و خیال میکنم که آژانسها توری پهن کرده اند برای به یغما بردن پولهای ما! حالا بماند که مگر کلاً چقدر پول داریم و یا اینکه خب آژانسی که سالهاست کار میکند احتمالاً کلاهبردار نیست! این اندک توهم توطئه اما بیشتر از اینکه مخرب باشد کارساز آمد و در پی جستجوهایی که انجام دادم متوجه شدم که جمهوری آذربایجان امکان اخذ ویزای الکترونیکی را فراهم کرده و به این وسیله میتوان به راحتی از خانه درخواست ویزا کرد. (البته که توهم توطئه ی درونم در این لحظات میتواند سر برون آورد و بگوید که آژانسها برای همین اخذ ویزا هم مبلغی از جیب مبارکمان برمیدارند و منتی برسرمان میگذارند! ولی خوشبختانه تنها توانست داخل پرانتز سر برآورد.) در میان جستجوها برای این سفر بار دیگر نگاهی به نقشه ی جمهوری آذربایجان و اطلاعات این کشور انداختم. مانند تمام کشورهای شمالی ما، آذربایجان نیز قسمتی از اتحاد جماهیر شورویِ تکه تکه شده است و تنها چند دهه است که نام کشور را یدک میکشد، آذربایجان از ابتدا مانند فرزندی میان پدر و مادری لجوج گیر افتاده بود و همواره میان روسیه و ایران، پدر و مادرش، در رفت و آمد بود و آخر که دیگر جانی برایش باقی نمانده بود توانست از هر دو دل بکند و بالاخره مرزی و پرچمی برای خود معین کند و به خاطر استقلال، یتیمی را به جان بخرد.
تصویر 1: نقشه کشور آذربایجان و مسیر هوایی تهران باکو و تصویر پرچم جمهوری آذربایجان
بلیت هواپیما
بوتا ایرلاین، تا حالا کجا بودی؟ یا: هیچ وقت از جستجو خسته نشوید!
طبق قراری که با همسرم گذاشتیم قرار به سفر با هواپیما بود و از طرفی من به دنبال سفری ارزان. جستجو را آغاز کردم. بلیت های هواپیما بسیار گران بود ولی من همچنان به جستجو ادامه دادم تا اینکه آزال ایرلاینز عزیز را پیدا کردم و متوجه شدم به تازگی لاین جدیدی به نام بوتا تاسیس کرده است. هزینه ی پرواز از تهران تا باکو با ده کیلوگرم بار و پذیرایی یک لیوان آب و یک ساندویچ سرد شصت و پنج دلار بود. با افزایش هریک از آیتمها هزینه ی پرواز هم بیشتر میشد. ما از قبل میدانستیم که قرار نیست از باکو خریدی داشته باشیم به همین دلیل همان حالت شصت و پنج دلار را انتخاب کردیم و با استفاده از مستر کارت یکی از دوستان توانستیم بلیت را به صورت اینترنتی بخریم و حتا جای خود را نیز در کابین مشخص کنیم و چون ما صندلی با جای پا انتخاب کردیم نفری پنج تا هفت دلار اضافه پرداخت کردیم. برای این حالت چمدان باید حداکثر ابعاد مشخصی داشته باشد که در شرایط بلیت آمده است و من به عنوان فردی که گاهی دچار وسواس فکر میشود، شروع کردم به اندازه گیری دقیق چمدان کابینی که داشتم و وزن کردن وسایلی که با خود خواهیم برد که مبادا چمدانها یک سانت بزرگتر باشند و یا چند گرم سنگین تر. به فرودگاه که رسیدیم هم پروازهای خود را دیدیم که هر یک با چمدانهای بزرگ و متعدد و بی خبر از قوانین این هواپیمایی به فرودگاه آمده اند و در آنجا تازه متوجه قوانین شده اند و مجبور به پرداخت هزینه ی اضافی شده اند و از آژانسهای خود شاکی بودند که چرا این موارد را به آنها نگفته است. (آیا انصافاً توهم توطئه ی من نسبت به آژانسها بی جا است؟!)
چمدانها را، با اینکه سایز کابین بودند، به بار دادند و در طول سفر نیز یک لیوان آب دادند و دو نوع ساندویچ پنیر یا مرغ را پیشنهاد دادند که ما برای اینکه هر دو را امتحان کرده باشیم از هر کدام یکی را درخواست کردیم که البته ساندویچ پنیر با اقتدار پیروز رقابت بود و طبیعتاً باعث شد تا در برگشت هر دو پنیر سفارش دهیم.
تصویر2: ساندویچ های سرد و یک لیوان آب هواپیمایی بوتا
ویزا
یک بار دیگر چک کنید! یا: وای به روزی که بگندد نمک!
من همیشه به تحقیق همه جانبه در مورد مسائل و چک کردن چندباره ی همه چیز اصرار دارم و از طرفی هم تا خودم همه چیز را چک نکنم راضی نمیشوم. ویزای آذربایجان هم به صورت الکترونیکی و هم به صورت فرودگاهی قابل اخذ است. ویزای فرودگاهی سی روزه است و ویزای الکترونیکی نود روزه و از آنجایی که در این مواقع بدبینی درونی من بیدار میشود و میگوید شاید در فرودگاه ویزا ندادند؛ ما اقدام به اخذ ویزای الکترونیکی از سایت www.evisa.gov.az کردیم که در سایت نیز دو نوع ویزای فوری و عادی با هزینه های مختلف بود که ما ویزای عادی را انتخاب کردیم و همه چیز خوب پیشرفت تا اینکه در فرودگاه متوجه شدیم که اشکالی پیش آمده و در فرم ویزا تاریخ پاسپورت اشتباه وارد شده بود و حدس بزنید این اشتباه را چه کسی انجام داده بود، بله اینجانب! لحظه ی بدی بود، نه به خاطر اینکه ویزای الکترونیکی ما رد شد و ما مجبور شدیم نفری بیست دلار بپردازیم تا ویزای فرودگاهی دریافت کنیم، بلکه به خاطر این که اشتباه از سوی منی اتفاق افتاد که مدعی و معروف به دقت و ریزبینی است. البته مسئولان فرودگاه غیر از پرداخت نفری بیست دلار پیشنهاد دیگری نیز ارائه دادند که چهار ساعت در فرودگاه منتظر بمانیم تا بتوانیم وارد باکو شویم که ما همان پرداخت چهل دلار را انتخاب کردیم.
تصویر 3: ویزای الکترونیکی جمهوری آذربایجان(عکس از گوگل)
هتل
حق گرفتنی است! یا: حرفت را بزن، آنها منتظرند حرفت را نزنی!
با توجه به جمیع جهات و تمام عناصر خواب، نیمه خواب و بیدار درونم؛ احتمالاً به نظر شما هم دور از انتظار نیست که رزرو هتل را نیز خودمان انجام داده باشیم؛ البته همچنان با تحقیقهای بسیار زیاد و جزئی نگری (لطفاً نگویید جزئی نگری ات را در وارد کردن اطلاعات پاسپورتت دیدیم! ناراحت میشوم) و گشتن در سایتهای تریپ ادوایزر و بوکینگ و مطالعه ی نظر مسافران و با توجه به موقعیت جغرافیایی هتلها، هتل staybridge suites baku را انتخاب کردیم که از نظر موقعیت در مرکز شهر و میدان 28 می و خیابان پوشکین قرار داشت که 1 دقیقه با تمامی اتوبوس های باکو فاصله داشت. نزدیک به تمام مکانهای تاریخی و دیدنی باکو بود و به راحتی با اتوبوسهای میدان 28 می می شد به نقاط مختلف شهر باکو دسترسی پیدا کرد و همینطور اتوبوسهای ترانسفر فرودگاهی از فرودگاه تا این میدان سرویس رفت و برگشتِ هر نیم ساعت داشتند و به راحتی میتوانستیم با هزینه ی بسیار کم نسبت به تاکسی خودمان را از فرودگاه به هتل و برعکس برسانیم!
ما اتاق دلوکس کینگ این هتل را با قیمت شبی 80$ انتخاب کردیم که اتاقهای کوچک تر با قیمت های پایین تر و اتاقهای بزرگ تر و سوییت های بزرگ تر هم موجود بود که قیمتهای بالاتری داشت که در آخر ما این اتاق که شرایط متوسط وکافی را داشت انتخاب کردیم و برای 7 شب اقامت با صبحانه مبلغ 560 دلار در هنگام ورود به هتل پرداخت کردیم نحوه رزرو هتل هم به این صورت بود که ما در سایت از فیلتر بدون پیش پرداخت استفاده کردیم و این هتل جز هتل هایی بود که نیازی به پیش پرداخت نداشت اما به کردیت کارت نیاز داشت و باید اطلاعات حقیقی یک کریدیت کارت را وارد میکردیم که دوباره دوستمان به دادمان رسید و اطلاعات کردیت کارتش را در اختیارمان قرار داد و ما هتل را برای تاریخ مورد نظرمان به مدت 7 شب رزرو کردیم و در هنگام دریافت اتاق متوجه شدیم که اتاقی که به ما تحویل دادن کوچکتر از اتاق انتخابی ما بود و ما اعتراض کردیم و سریعاً اتاق ما عوض شد. در این لحظه تمام ارواح شیطانی و توهم های توطئه و بددلی های درونم بیدار شدند و من و همسرم فکر کردیم که این ها احتمالاً با تمام مسافرین همین کار را میکنند. به امید اینکه مسافرها اعتراضی نکنند و این چنین تئوری توطئه ی آنها را برملا کردیم و با رضایت به اتاقمان رفتیم که اتاق خوبی هم بود اما شب اول باد زوزه میکشید و ما صبح این مسئله را روی کاغذ مخصوص گزارشهای خرابی اتاق نوشتیم و مشکل در شب های آتی حل شد و دیگر باد زوزه نمیکشید، یا اگر هم میکشید به گوش ما نمیرسید.
امکانات اتاق ما شامل پاشنه کش و رخت آویز به تعداد زیاد و کیسه ی خشکشویی و بالش اضافی و کتری و فرنچ پرس و چای سیاه و سبز و قهوه و اتو و میز اتو و سیف باکس و تلفن کنار تخت و داخل سرویس بهداشتی و سشوار قوی و شامپو سر و بدن و صابون و حوله سر و بدن و دست و زمین و سطل زباله داخل اتاق و سرویس بود ولی متاسفانه ویوی پنجره ی اتاق ما چندان جالب نبود و برای همین ترجیح دادیم پرده ها کشیده باشد. در کل هتلی تمیز با امکانات و با پرسنل حرفه ای بود و موقعیت مکانی عالی این هتل باعث میشود که به بقیه هم انتخاب این هتل را پیشنهاد بدهم . صبحانه هتل کافی و کامل و متنوع بود و رستوران هتل در طبقه ای بود که ویوی عالی از شهر باکو را داشتیم.
تصویر 4: رستوران هتل - عکس از سایت هتل
تصویر 5: ویوی شهر باکو از رستوران هتل(سال ساخت ساختمان سمت راست 1909 بود)
تصویر 6: اتاق ما (شماره 602) در هتل
تصویر 7: سرویس بهداشتی اتاق ما در هتل
واحد پول و قیمت ارز:
تومن از مانات پرسید: به کجا چنین شتابان؟ یا: تومن از همه پرسید!
واحد پول کشور آذربایجان مانات است که شامل 6 اسکناس و 6 سکه میباشد که به سکه ها قاپیک گفته میشود و سکه های 1 -3-5-10-20-50 قاپیک و اسکناس های 1-5-10-20-50-100-200 مانات موجود است که هر دو عدد سکه ی 50 قاپیک برابر با 1 اسکناس 1 ماناتی میباشد .
در زمان سفر ما (فروردین 97) هر 1$ آمریکا برابر با 4800 تومان بود (یاد باد آن روزگاران یاد باد) و هر 1 مانات برابر با 2800 تومان بود!
تصویر 8: اسکناس ها (مانات) و سکه ها (قاپیک) - عکس از گوگل
بیمه
شک نکنید! یا: بدبینی درونتان را بیدار کنید!
ما برای تمامی سفرهای خارجی چه سفرهای با تور چه سفرهایی که صفر تا صد کار را خودمان انجام میدهیم حتماً از بیمه ی مسافرتی استفاده میکنیم و هرگز بیمه ی مسافرتی را هزینه ی اضافی نمی دانیم و پیشنهاد میکنیم همه قبل از سفر خارجی حتماً بیمه های مسافرتی تهیه کنند چون واقعاً خطر و اتفاق و دزدی و گم شدن چمدان و غیره خبر نمیکند. ما برای این سفر بیمه ی معلم را به مبلغ نفری 21.000 تومان انتخاب کردیم که پوشش 50.000 یورویی داشت.
ورود به باکو:
استفاده از حمل و نقل عمومی در تمام نقاط جهان! یا: از تاکسی بترسید.
بعد از تحویل بار و خارج شدن از فرودگاه درست سمت راست درب خروجی در کنار محفظه ی شیشه ای که برای کشیدن سیگار تعبیه شده بود دستگاهی جهت گرفتن باکو کارت یا باکی کارت وجود داشت که ما با دادن 20 مانات کارت را به همراه شارژ تحویل گرفتیم. متاسفانه مبلغی که برای خرید خود کارت بود را به یاد ندارم اما همین توضیح کافی است که بعد از اتمام سفر هنوز کارت ما شارژ داشت و کل هزینه های رفت و آمد ما در باکو کمتر از 20 مانات (56000 تومان) شده بود. در حالی که احتمالاً هر کورس تاکسی بیشتر از هزینه ی کل باکی کارت ما بود. پس، شک نکنید، باکی کارت بگیرید. ما، چمدان به دست و با باکی کارت دلبندمان سوار اتوبوسها به مقصد میدان 28 می شدیم. اتوبوس درست راس ساعت حرکت کرد و ما با 1.4 مانات و دو دقیقه پیاده روی از میدان به هتلمان رسیدیم.
تصویر 9: باکو (باکی کارت)
شهر
باد ما را با خود خواهد برد. یا: چرا اسم شهرها را عوض میکنند؟
بادکوبه نام قدیمی باکو است. کاش این را زودتر میدانستیم تا یک جفت کلاه و شال گردن از خانه به بادکوبه میبردیم تا مجبور نشویم همان روز اول بیشتر از هشتاد مانات خرج کلاه و شال گردنی از برندی معمولی کنیم. البته همان روز اول و با همین خرید کوچک فهمیدیم که نه تنها قصد خرید از بادکوبه را نداریم بلکه توانایی اش را نیز نداریم و در نتیجه با خوشحالی به ادامه ی سفرمان پرداختیم فقط کاش اسم شهرها را عوض نکنند.
خط عابر مهم است، آن را جدی بگیرید.
تمام عابرین پیاده زیر نظر پلیس باکو هستن و در صورتی که از روی خط عابر پیاده عبور نکنند و یا به علائم راهنمایی و رانندگی توجه نکنند چه توریست باشند و چه شهروند باید جریمه پرداخت کنند و رانندگان هم به عابرین پیاده اولویت میدهند و تا عابری وارد خیابان میشود فلاشر زده و با فاصله ی زیاد از عابر توقف میکنند و تا زمانی که عابرین کل خیابان را به طور کامل عبور نکرده و وارد پیاده رو نشوند حرکت نمیکنند. البته پلیس ها نه فقط به خاطر قانون که به خاطر رشوه هایی که میگیرند در کمین مینشینند تا عابری دست از پا خطا کند و پایش را روی راه های سفید خیابان نگذارد، در این لحظه است که از کمین خود به بیرون میجهند و خاطی را مجازات میکنند. حواستان باشد.
همه چیز آرام به نظر میرسد. یا: ببینید که ما چقدر مدرن هستیم.
ما از میدان 28 می سوار اتوبوسهای قرمز رنگ خط 1 شدیم و بعد از 5 ایستگاه با پرداخت 20 قاپیک (هر 100 قاپیک 1 مانات) به این مرکز رسیدیم. ساختمانی بینظیر در محوطه ای فراخ. ساختمانی مدرن که شکلی سیال دارد و هیچ گوشه و زاویه ی تندی در آن دیده نمیشود. طراحی این مرکز توسط زاحا حدید، معمار بریتانیایی-عراقی انجام شده است و ساخت این مرکز حدود پنج سال به طول انجامیده است و به نام اولین رییس جمهور آذربایجان و پدر رییس جمهور فعلی، الهام علیاف، نامگذاری شده است. حالا بماند که چطور در یک کشور جمهوری، رییس جمهور تا زمان مرگش رییس جمهور باقی میماند و پس از آن پست ریاست جمهوری به صورت موروثی به پسرش منتقل میشود؟!
در ابتدا محو زیبایی سازه و سفیدی آن شدیم و بعد مشغول به عکسبرداری و لذت بردن از محوطه و نمای ساختمان. محوطه به قدری وسیع بود که شدت وزش باد را چند برابر کرده بود، چرا که از طرفی نیز هیچ ساختمان بلندی نبود که کمی از وزش باد بکاهد. همین باعث شد تا سعی کنیم سریعتر از محوطه ی بیرونی لذت ببریم و به داخل مرکز پناه ببریم و از موزه ها دیدن کنیم. بلیت یک موزه که شامل لباسهای قدیمی برندهای معروف دنیا، عروسکهای دستساز، وسایل تاریخی، ماکت ساختمان های باکو، سازهای سنتی این کشور و کتب خطی و همچنین بازدید از معماری داخلی سازه میشد نفری 15 مانات و برای موزه ی اتومبیلهای کلاسیک نفری 10 مانات بود که البته عکسبرداری از اتومبیل ها ممنوع بود.
تصویر 10: ساختمان و محوطه مرکز علی اوف
تصویر11: دو تصویر از دیدنی های داخل مرکز علی اوف
تصویر 12: بلیط های مرکز علی اوف همراه با قیمت و ساعت بازدید در روزهای کاری و تعطیل
سنگفرش مهم است!
گویی تمام شهرهایی که قصد جذب توریست دارند حتماً یک خیابان سنگفرش شده، مملو از مغازه ها و بوتیک-ها و شعبه های برندهای مختلف تا انواع کافه ها و رستوران های مختلف، را در میان جاذبه های توریستی خود قرار میدهند تا بگویند ما هم شانزه لیزه داریم؛ از استانبول و خیابان استقلال تا باکو و خیابان نظامی.
خیابان نظامی خیابانی با سنگفرش بسیار زیبا است که به نظر من هم در شب و هم در روز باید آن را دید. چرا که چراغانی های با شکوهش جلوه ای دیگر به نمای شب این خیابان میدهد. سرتاسر خیابان مملو از مجسمه ها و فواره های مختلف است و همانطور که گفتم رستوران های خوبی نیز در این خیابان قرار دارند که میتوان غذاهای سنتی آذربایجان را در آن امتحان کرد؛ برای مثال سه رستوران دلمه، فیروزه و نرگس که قیمت هر سه رستوران بالا است. منوی رستوران دلمه در تبلت بود و عکس تمامی غذاها در آن دیده میشود و همین باعث میشد تا انتخاب راحت تر شود. کیفیت غذای رستوران دلمه خوب و سرویس دهی نیز سریع بود. منوی رستوران فیروزه دو زبانه بود ولی تنها برخی از غذاها داری عکس بودند و مدت زمان طبخ و آماده سازی غذا کمی طولانی بود. رستوران نرگس که در نزدیکی رستوران فیروزه قرار داشت با اینکه منوی ساده و بدون عکس داشت ولی از نظر کیفیت غذا و سرویس دهی بسیار بهتر از رستوران فیروزه بود. در انتهای خیابان موزه ی نظامی با تندیس هایی از شعرا و ادیبان قرار دارد که ما از بازدید آن صرف نظر کردیم.
تصویر 13: خیابان نظامی در شب و روز
تصویر 14: رستوران دلمه با پیش غذای آذری
تصویر 15: نمونه ای از غذاهای اصلی آذری
نمی توانید مرا فراموش کنید. نمی توانید مرا نبینید.
سنگفرش خیابان نظامی و مغازه ها و رستوران ها و کافه های لوکس را که یادتان هست؟ پنج دقیقه؛ فقط کافی است پنج دقیقه از این خیابان پیاده روی کنید تا با گذر از دروازه ی شهر قدیمی، وارد تاریخ باکو شوید. قلعه ی دختر، قلعه شیروانشاهیان و موزه ی مینیاتور برخی از جاذبه های شهر قدیمی است.
تصویر 16: ساختمان ها و مغازه های شهرقدیمی
تصویر 17: دیوارآتلیه ی هنرمند آذری در شهر قدیمی(سمت چپ)- ساختمانی در شهر قدیمی (سمت راست)
قلعه ی دختر (کیز گلعه سی) و قصر شیروانشاهیان
کنار من بیا، همه چیز را به تو نشان میدهم.
این قلعه قبلاً برج آتش زرتشتیان و همچنین برج دیدبانی شهر بوده اما کافی است نفری 10 مانات بدهید و از پلکانش بالا بروید. همین که به بالای قلعه رسیدید رازهایی برملا میشود. دو بخش شهر چنان در هم تنیده مینمایند که حیرت زده میشوید. روی گذشته ایستاده اید و این گذشته با سخاوت آینده اش را چشم انداز شما میکند.
تصویر 18: قلعه ی دختر (کیز گلعه سی) – عکس از ویکی پدیا
تصویر 19: ویوی امروز شهر باکو از بالای قلعه ی تاریخی دختر (در تصویر سمت چپ موزه فرش دیده میشود)
تصویر 20: بلیط قلعه ی دختر (کیز گلعه سی)
بعد از بازدید از قلعه دختر رفتیم سمت قصر شیروانشاهیان که ساعت تعطیلی آن هم نزدیک بود ولی با این حال نفری 10 مانات بلیط تهیه کردیم و از داخل قصر، دیوان، مسجد تک مناره، مسجد قباد و 2 مقبره و حمام بازدید کردیم درست قبل از تعطیل شدن. رفتار مسئولین دوستانه بود و با ما همکاری کردند و در طول بازدید صبر میکردند تا ما همه جا را ببینیم و عکسبرداری کنیم بدون اینکه کلمه ای بگویند و یا ما را به عجله بیندازند و فقط با لبخند به ما نگاه می کردند. سپس تصمیم گرفتیم در رستورانی روبه روی قلعه ی دختر برای نوشیدن چای و کشیدن قلیان توقف کنیم که به دلیل وزش باد و سردی هوا، خودِ رستوران تن پوشهای پشمی سنتی در اختیارمان قرار داد.
تصویر21: قصر شیروانشاهیان
تصویر22: جای گلوله های حمله ی ارامنه به آذربایجان بر روی دیوار قصر شیروانشاهیان
تصویر23: ویوی امروز شهر باکو از داخل قصرتاریخی شیروانشاهیان
تصویر24: بلیط قصر شیروانشاهیان
بام باکو:
تصمیم گرفتیم تا خورشید در آسمان است به بام باکو برویم که بتوانیم از زیبایی شهر در روشنایی و تاریکی هوا لذت ببریم از شهر قدیمی پیاده به سمت فونیکولار رفتیم و با پرداخت نقدی 1 مانات به بالای شهر باکو رسیدیم از خیابان شهدا گذشتیم و زیر برج های شعله و روی ایوان بام عکسهای زیبایی در روز و شب گرفتیم. از بام، دریای خزر زیبا و ساحل تمیزش و همان برج دختری که چند ساعت پیش روی بامش بودیم زیر پایمان بود و برجهای شعله نزدیک و بالای سرمان! چند ساعت به یادماندنی را در این بام و رستورانش گذراندیم. دیگر وقتی برای دیدن موزه ی فرش و ونیز کوچک که در همان محدوده فونیکولار بود نداشتیم و روز بعد برای دیدن آنها برگشتیم.
تصویر25: داخل فونیکولار(سمت چپ) برج های شعله از بام باکو (سمت راست)
پول در آوردن از کپی دستِ چندم جایی دیگر. یا: جاذبه درست کنیِ زورکی!
با خطوط 88-5-125 میشد به ونیز کوچک رسید یک ونیز کوچک و مصنوعی که امکان قایق سواری با نفری 3 مانات در کانال آب آن وجود داشت در واقع پول درآوردن از هیچ.
تصویر26: ونیز کوچک (در تصویر سمت چپ موزه فرش هم دیده میشود)
تبریزِ ایران یا تبریز آذربایجان؟ یا: یتیم خانه ی تبریز
در یک قدمی ونیز موزه ی فرش بود که معماری و نمای خارجی آن به شکل فرش لوله شده بود و با نفری 7 مانات وارد موزه شدیم و داخل پر از فرشهای قدیمی بود. فرشها برای من تازگی نداشتند چرا که از کودکی با انواع فرشها آشنا بوده ام اما این نوع چیدمان و نورپردازی ویژه ی موزه بود که به فرشها جلوه ای دیگر داده بود و این فرش تبریز بود که در این موزه میدرخشید اما نکته ی جالب توجه این بود که هیچ جا اثری از نام ایران در کنار نام تبریز نبود.
تصویر27: داخل موزه فرش و نورپردازی زیبای آن
تصویر 28: تعدادی از فرش های داخل موزه
تصویر 29: بلیط موزه فرش
و بالاخره باکیِ واقعی! یا: اتوبوس شماره ی 217 باکو، سکوی شماره ی 3/4 9
یانار داغ به کوهی گفته میشد که به دلیل بالا بودن گازهای زیرزمینی همیشه در حال سوختن بود و جالب است بدانیم که در ایران هم کوهی به نام تشکوه با همین مشخصات وجود دارد.
به کمک گوگل عزیز تصمیم گرفتیم بدون گرفتن تور و هزینه ی اضافی با اتوبوس های محلی به یانار داغ که در بیرون شهر باکو بود برویم. قیمت تور برای یانار داغ نفری 35 مانات بود که ما با قیمت باور نکردنی نفری 45 قاپیک به یانار داغ رفتیم! و با 45 قاپیک برگشتیم.
مسیر ما : خط قرمز مترو تا ایستگاه کوراوغلو نفری 20 قاپیک و از کوراوغلو سوار اتوبوسهای محلی 217 شدیم و تا یانارداغ نفری 25 قاپیک نقد دادیم. بازدید از یانارداغ رایگان بود.
در یانارداغ، سرمای باد شدیدی که می وزید و حرارت آتش کوه حس جالبی ایجاد کرده بود و شعله های نارنجی آتش بسیار زیبا بود. در کنار کوه یک محوطه ی تاریخی، که احتمالاً نیایشگاه بوده، نیز وجود داشت.
اما این اتوبوسهای محلی غیر از اینکه باعث شد حدود 69 مانات در جیبمان بماند لطف بزرگی نیز داشت. بالاخره باکی را دیدم، باکی واقعی و مردم واقعی اش. اتوبوس محلی بود و مردم روستاهای اطراف را سوار میکرد و با سوار شدن هر یک از آنها گویی مردم روستانشین ایران را میبینیم. خانمها با چارقدهای گلگلی کاش جرئت میکردم و دوربین خود را درمی آوردم و از واقعی ترین و در عین حال جادویی ترین قسمت سفرمان، که همان اتوبوس بود، عکس میگرفتم. فکر میکنم اگر میتوانستم دقت کنم حتماً بالاخره در دهان کسی دندان طلا میدیدم.
تصویر 30: وضعیت داخل اتوبوس 217 (سمت چپ) دکل های استخراج نفت از پنجره اتوبوس 217(سمت راست)
تصویر 31: شعله های آتش و نیایشگاه یانار داغ
تصویر 32: مقایسه وضعیت ساختمان های شهر باکو با شهری در 30 کیلومتری باکو (عکس از بالای کوه یانار)
بلوار باکو:
در کنار خزر، قسمت خوشحال و تمیز خزر
مسیر زیبایی در کنار دریای خزر که به چشم باکو و پرچم بزرگ آذربایجان میرسد که در زمانی که ما در باکو بودیم نه چرخ و فلک کار میکرد و نه پرچمی وجود داشت دلیل کار نکردن چرخ و فلک یا همان چشم باکو وزش شدید باد بود که خطرناک بود اما دلیل نبودن پرچم را نفهمیدیم.
علی اف اینجا، علی اف اونجا، علی اف همه جا
مسیر این قبرستان مسیری دور و نسبتاً پرترافیک بود و اگر وقت کافی برای گشتن در شهر ندارید پیشنهاد میکنم از بازدید این قبرستان صرف نظر کنید. البته که این قبرستان بسیار زیبا و مجلل است و سنگ قبرها و مقبره ها بسیار زیبا و درخور شأن مفاخر بود و برای ما که محدودیت وقت نداشتیم به دیدنش می ارزید. همانطور که میشد حدس زد مجلل ترین و بزرگترین مقبره متعلق به حیدر علی اف بود.
تصویر 33: مقبره حیدر علی اوف (سمت چپ) مقبره نوازنده سرشناس کمانچه هابیل علی اوف (سمت راست)
بازگشت به تهران:
من باکی را فقط در همان اتوبوس شماره ی 217 دیدم و شاید در طعم غذاهایی که خوردیم. باکو خیلی چشم به اروپا دارد و تمام المانهای خود را از سطح شهر میزداید و در مقابل به همان اندازه شبکه ی تلویزیونی شان این المان ها را نشان میدهد. در خیابان های باکو نه خبری از موسیقی مقامی بود و نه خبری از تصنیف های آذری. در عوض تمثیلهایی از شهرها و عناصر اروپایی در سطح شهر موج میزد. ونیز، شانزه لیزه، پیست رالی فرمول یک.
تنها خرید ما از باکو همان کلاه و شال گردن و کمی باقلوا برای سوغاتی بود و باز هم با دو چمدان کابین کمتر از 10 کیلوگرم، ساعت 5:30 صبح چک آوت کردیم و ساعت 6 سوار اتوبوس های فرودگاه در میدان 28 می شدیم و به راحتی به فرودگاه رسیدیم. پرواز ما ساعت 8:30 صبح بود و البته لازم به ذکر است که پرواز برگشت هواپیمایی بوتا از ترمینال 2 بود. این ترمینال واقعاً قابل مقایسه با ترمینال اصلی نبود و امکاناتی نداشت و بسیار قدیمی بود و حتی رفتار پرسنل فرودگاه هم چندان جالب نبود. پرواز برگشت سرِ وقت با همان 2 ساندویچ سرد و 2 لیوان آب بدون کوچکترین لبخندی توسط مهمانداران انجام شد و بالاخره بعد از سفری یک هفته ای به خانه رسیدیم و من همچنان در فکر اتوبوس شماره ی 217 هستم.
نویسنده:آی سان مردانی