سوارشدن بر ماشین ونی که احتمالا از جنگ جهانی دوم به جا مانده، شاید آن چیزی نبود که انتظار داشتیم به محض ورود به خاک کشور آذربایجان ببینیم. به ویژه وقتی مسیر گمرک تا مرز ایران را با یک ماشین روباز سفید و تمیز تنها با پرداخت 2 هزار تومان پشت سر گذاشته بودیم و شکممان را برای دیدن شگفتیهای دنیای خارج صابون زده بودیم! تمامی اینها را بگذارید کنار اینکه سرباز ترک دائم تکرار کند سوارشدن بر این ون با کرایه یک منات (حدود 18700 تومان در نوروز 1401) آن هم فقط برای ۵٠٠متر، اجباری است!
اصرار برای پیاده طی کردن مسیر بی فایده می نمود، چرا که سرباز آذربایجانی مدام به زبان خودش تکرار می کرد این قانون است، باید سوار شوید! درحالی که مطمئن بودیم این قانونِ من درآوردی به دلیل زدوبند با رانندگان ون است، به ناچار به قوانین کشور همسایه تن دادیم و دسته جمعی در ون کثیفی که با هر تکان درش باز می شد مچاله شدیم.
پس از پیاده شدن از ون، برای پشت سر گذاشتن مسیر ٢ساعته مرز بیله سوار تا باکو، سوار ماشین بنز قدیمی شدیم که به دلیل کمی مسافر، جای اتوبوسهایی که پیشتر تعریفش را در سفرنامهها خوانده بودیم، گرفته بود. آنچه مشخص است گرانی نرخ ارز، شیوع کرونا و فشارهای اقتصادی متعدد، تعداد مسافران ایرانی که رهسپار باکو می شوند را کمتر کرده است. به همین دلیل برخلاف آن چیزی که در سایت های اینترنتی درباره شلوغی و معطلی های چندساعته در مرز شنیده بودیم، عبور ما از مرز ١٠دقیقه بیشتر طول نکشید. هرچند بعدتر به خاطر سفر سال گذشته چندتن از هم سفرانمان به ارمنستان و سوال و جواب مأموران گمرک درباره دلیل سفرشان به این کشور و پرس و جوهاشان درباره «قرهباغ» حدود نیم ساعتی معطلشان شدیم.
گذر از محله اردبیلیهای ساکن بیلهسوار
راننده بنز قدیمی که سوارش شدیم، اصالتا اهل باکو است، اما حدود ٩سال در ایران اقامت داشته است. با این حال هنوز به سختی فارسی صحبت می کند. می گوید متوجه می شوم چه می گویید اما نمی توانم صحبت کنم! او تلاش می کند با گذراندن ما از کوچه پس کوچه های روستای بیله سوار و نشان دادن محله اردبیلی های ساکن بیله سوار جمهوری آذربایجان، ارادت خودش را به ایرانی ها ثابت کند. بیله سوار روستای کوچکی است که خانه های یکی دو طبقه با سقف شیروانی دارد، تقریبا شبیه بیشتر خانه های شمال ایران.
محله اردبیلی های ساکن بیله سوار هم با دیگر کوچه های این روستا تفاوت چندانی ندارد. چنان که اگر راننده نمی گفت ما به هیچ وجه متوجه ایرانی الاصل بودن ساکنان آن نمی شدیم. چنانکه حتی اگر کسی خاطرات عبور از مرز را در ذهن ما پاک میکرد حتی متوجه خارجی بودن این روستا هم نمیشدیم. کوچه پس کوچه های بیله سوار، پر است از خودرو های قدیمی و کارگرانی که مشغول ریختن خاک از یک جوی به یک فرغون هستند، تصویری که تفاوت چندانی با روستاهای ایران ندارد.
کوله بار آموختنی از باکو
نظافت؛ برخلاف روستای مرزی بیله سوار که با تصوراتمان از جمهوری آذربایجان همخوانی چندانی نداشت، شهر باکو، پایتخت این کشور، به خوبی می تواند تمیزی، نظم، زیبایی و معماری کشوری را نمایندگی کند که گام های بلندی برای جذب گردشگر برداشته است. سرتاسر ساحل و شهر را که زیرچشم بگیرید به ندرت می توانید اثری از زباله و کثیفی ببینید، شاید به همین خاطر بود که وقتی از پشت شیشه خودرو ساحل تمیز و زیبا را می دیدیم باورمان نمی شد اینجا ساحل دریای خزر است و ساحل این دریا می تواند این گونه هم باشد!
نظم؛ با قدم زدن در این شهر می توانید آرامش را به جسم و روحتان هدیه دهید. نه خبری از بوق و شلوغی و ترافیک است و نه از سبقت و استرس عبور از خیابان. با توجه به قوانین سفت و سخت و جریمه های گرانی که پلیس آذربایجان(که حضورش هم در شهر بسیار مشهود است) نسبت به رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی دارد، شما می توانید حتی با چشم بسته از خط عابرپیاده عبور کنید. اینجا اولویت با پیاده است و هر ماشینی با هر اندازه و سرعت، به محض مشاهده عابرپیاده روی خط، موظف است پشت خط بایستد. در عوض اگر عابر پیاده هم از جایی به جز خط کشی عابر، عبور کند با جریمه سنگین روبه رو می شود.
معماری؛ معماری ساختمان های شهر از جمله مواردی است که در همان ابتدای ورود توجهها را جلب می کند. در باکو شما با یک شهر آشفته با ساختمان های بلند و کوتاه مواجه نیستید؛ به راحتی می توان ۴سبک معماری قرون وسطایی، اسلامی، شوروی و مدرن معاصر را در این شهر دید که هر کدام با ترکیبی منظم در جای خود نشسته و بیانگر دوران مختلف تاریخی این شهر است.
ماشین؛ خودرو های رنگ و وارنگ و گران قیمت هم با ورود به شهر نمایان می شوند که البته با کمی تلاش در میانشان می توان سمند و پراید تولید ایران، اما با ظاهری متفاوت تر را هم دید. با وجود بهره مندی این کشور از نفت و گاز، بنزین در آذربایجان گران است؛ قیمت هر لیتر بنزین یک و نیم منات است؛ به همین دلیل بیشتر ماشین های سواری این شهر، گازوئیلی است.
غذا؛ ترکان آذربایجانی در پخت انواع کباب مهارت ویژه ای دارند و در رستوران ها نیز بیشتر کباب سرو می کنند. برنج به ندرت در منو رستوران و سفره غذایی مردم آذربایجان دیده می شود مگر در عید و جشن ها. کباب های آذری بسیار خوش مزه اما خوش نمک و چرب است.
خرید؛ باکو شهر مناسبی برای خرید پوشاک نیست، به ویژه برای ما ایرانی ها. به ندرت می توانید لباسی کمتر از ٧٠٠یک میلیون تومان در این شهر بیابید. از آنجایی که باکو یک شهر وارداتی صرف است و تولیدی پوشاک ندارد، قیمت ها در این کشور همسایه زیاد است، این روزها بسیاری از آذربایجانی ها ترجیح می دهند برای خرید به ایران بیایند، چنان که تجارت چمدانی و گردشگری درمانی دو دلیل مهم سفر مردم آذربایجان به ایران است.
حمل و نقل؛ باکو فقط دو خط مترو دارد و تمام شهر را پوشش نمی دهد، اما با خطوط اتوبوس رانی این شهر می توانید به هرکجا که می خواهید بروید. برای استفاده از اتوبوس باید دو منات وارد دستگاهی که در هر ایستگاه وجود دارد بکنید و یک کارت شارژ تحویل بگیرید. به جز این، تاکسی های فراوانی هم در شهر وجود دارند که جنس خوب و بد دارند. اگر بفهمند تازه وارد شهر شدید و زبان هم نمی دانید تا بتوانند سرتان کلاه می گذارند. اولین باری که در این شهر سوار تاکسی شدیم، بر اساس آنچه از پیش شنیده بودیم خواستیم ۵منات توافق کنیم، راننده گفت هرچه تاکسی متر نشان دهد، اعتماد کردیم و سوار شدیم اما هنگام پیاده شدن، راننده چند دکمه زد و در نهایت عدد٩ را نشانمان داد، در حالی که روز بعد همان مسیر را با ٢منات رفتیم. بهتر است قبل از سوارشدن به تاکسی بر سر کرایه توافق کنید و به تاکسی مترهایشان هم اعتمادی نکنید.
گردشگری؛ باکو یک شهر تاریخی و ساحلی با موزه های متعدد و فضاهای ساحلی شیک است که با تمیزی و نظمش توانسته تا حدی توقع گردشگران را برآورده کند. کاخ شیروان شاه و قلعه دختر در ایچری شهر (بافت تاریخی این شهر)، موزه مدرن حیدرعلی اف و برج های شعله، بولوار ساحلی زیبای باکو، شب زنده داری های میدان فواره و خیابان تاراگوی از جمله مواردی است که می تواند ساعت ها از وقت گردشگران را به خود اختصاص دهد. با تمام این ها باکو شهر چندان موفقی در صنعت گردشگری نیست. مردم این کشور آشنایی چندانی با زبان انگلیسی ندارند و به همین دلیل کمتر می توانید گردشگر اروپایی در شهر ببینید. علاوه براین آذربایجان محصول چندانی برای فروش به گردشگران ندارد. شاید حتی پربیراه نباشد که بگوییم بسیاری از صنایع دستی این کشور از ایران تهیه شده است. چنان که به راحتی می توانید نمونه سفال های لالجین، منبت کاری های اصفهان و فرش های تبریز را در مغازه های فروش سوغات ببینید که با قیمت چندبرابری به فروش می رسد.
خرج و مخارج؛ تا سال 97 باکو یکی از شهرهای ارزان سفر، برای ایرانیان به شمار می رفت و هر سال شاهد سفرهای زیادی از ایران با تور باکو به این شهر بودیم اما گرانی نرخ ارز در ایران، این روزها سفر به باکو را نیز گران کرده است. گرچه ساندویچ دونر ٢مناتی هم در این شهر یافت می شود، صرف هر وعده غذایی در رستوران دست کم ۵منات برایتان هزینه دارد اما با اقامت در هاستل و هتل ارزان قیمت و تردد در شهر با اتوبوس می توان هزینه های سفر به این شهر را تا حد زیادی کاهش داد.
شهر مجسمهها؛ باکو را می توان شهر مجسمه های غول پیکر نامید. مسئولان این شهر هر ساله با برگزاری مسابقات بین المللی مجسمهسازی و جذب هنرمندان از سراسر دنیا به غنای هنری شهرشان می افزایند. انبوه مجسمه های بزرگ و رنگ و وارنگی که در باکو به چشم می خورد، مابقی جاذبه های این شهر را به حاشیه برده است. به واقع تعداد هنرمندانی که جهان به نام جمهوری آذربایجان می شناسد بسیار محدود است. با این حال هنگام راه رفتن در خیابان و جاذبه های گردشگری باکو، گردشگر خواه ناخواه احساس می کند در شهری پرهویت با مشاهیری سرشناس قدم گذاشته است.
مجسمه نظامی که وسط میدان و خیابانی به همین نام قرار گرفته یکی از این مجسمه های غول پیکر و چند ده متری است. نظامی اهل شهر گنجه در جمهوری آذربایجان است، اما این شاعر تاکنون شعری به زبان ترکی نسروده است و بی شک نمی تواند در ردیف شاعران آذربایجانی قرار گیرد. با این حال جمهوری آذربایجان با ساخت مجسمه ، نام گذاری خیابان و همچنین برگزاری همایش های بین المللی سعی دارد نظامی گنجوی را به عنوان یکی از شاعران این دیار به جهانیان معرفی کند. باید اعتراف کرد تا حدودی هم موفق بوده است.
سوای این و چندین مجسمه از چهره های آذربایجانی در شهر، آذربایجان با ایجاد یک «فخر پارکی» یا «پارک مفاخر» و ساخت مجسمه های بزرگ و هنرمندانه از هنرمندان، سیاست مداران، دانشمندان و... در قالب یک پارک، چهره ای فرهنگی و هنری از خود به جهانیان معرفی می کند.
در پارک که قدم بزنید ٢۴٢مجسمه خواهید دید که یکی دستی بر سرش گذاشته و چهره ای متفکر به خود گرفته است، دیگری روزنامه ای در دست دارد، زنی روی مبلی نشسته و پشت سر پرده ای از جنس ساروج دارد، مردی خوش حال است و سینه چاک داده، حیدرعلی اف، سیاست مدار و دولتمرد مشهور آذربایجان نیز در میانه این پارک ایستاده و به گردشگران خوش آمد می گوید. این تنوع ژست که از داستان زندگی هر یک از مشاهیر مدفون در پارک نشئت گرفته، موجب شده با اینکه نوشته های کنار مقابر پارک مفاخر تمام به خط سرلیک و ناخوانا برای اغلب گردشگران است، قدم زدن در گورستان مشاهیر جذابیت دیداری خوبی برای گردشگر داشته
باشد.
چه زمانی به باکو سفر کنیم
نوروز می تواند زمان مناسبی برای سفر به باکو باشد، البته تا روز پنجم؛ زمانی که ما پا به شهر گذاشتیم (هفتم فروردین) دیگر نشان چندانی از نوروز به جا نمانده بود. جز در «میدان فواره» و چند پاساژ که هنوز سفره هفت سین پهن بود. آذربایجانی ها ۵روز برای نوروز و ۵روز برای کریسمس تعطیل اند. اما برگزاری رسوم نوروز برای مردم اهمیت بیشتری دارد. جشن های نوروزی جمهوری آذربایجان از ابتدای اسفند آغاز می شود و در زمان تحویل سال به نقطه اوج خود می رسد، چنان که در هر کوچه و برزنی می توان شاهد کارناوال ها و جشن های خیابانی بود.
مردم آذربایجان۴ چهارشنبه سوری در ۴چهارشنبه اسفند دارند. چهارشنبه آب (سو چرشنبه سی) در اولین چهارشنبه اسفند برگزار می شود مردم در این روزها به بهانه جاری شدن آب در زمین به کنار رودها می روند و جشن می گیرند. چهارشنبه دوم اسفند، چهارشنبه خاک و بعدی باد و آخری هم آتش است که مفصل تر از بقیه جشن گرفته می شود. در این جشن که مشابه چهارشنبه سوری خودمان برگزار می شود و مردم از روی آتش می پرند، دختران می خوانند: «آتیل، ماتیل چرشنبه/ بختم آچیل چرشنبه»هفت سین و بسیاری از آیین های نوروزی جمهوری آذربایجان نیز مشابه ماست با این تفاوت که سین های هفت سین بر اساس حروف ترکی انتخاب شده است مانند: سو (آب)، سوت (شیر)، سوجوق (شیرینی)، سمنی(سمنو) و...
با تمام این زیبایی ها و کارناوال های شادی که در شهر جریان دارد، نوروز باکو سرد، بارانی و استخوانسوز است. بهترین زمان از لحاظ آب و هوایی برای سفر به باکو ماه اردیبهشت است که معمولا مسابقات فرمول یک نیز در همین زمان برنامه ریزی می شود و تماشای آن بر روی صندلی هایی که با فاصله های مختلف در شهر چیده شده است، می تواند جذاب باشد.
رابطه آذربایجانی ها با ایرانی ها
«گارداش ها» و «آباجی های» آذربایجانی به شدت به ایرانی ها علاقه دارند. بیشترشان حداقل یک سفر به ایران داشته و یا اینکه دوست و فامیلی دارند که هنوز ساکن ایران است. هنگام برخورد تا می فهمند ایرانی هستید نام شهرها را ردیف می کنند. از آنجایی که مذهب بیشترشان شیعه است، به همشهریهای مشهدی ما ارادت ویژه ای دارند. آرامگاه بی بی حکیمه و بی بی رقیه، خواهران امام رضا(ع) نیز در شهر باکو قرار دارد و همین امر احساس خواهرخواندگی مردم این شهر با مشهدی ها را بیشتر می کند. آنان همچنین به آهنگ های ایرانی نیز علاقه دارند و گاه حتی در تاکسی از شما درخواست می کنند برایشان آهنگ ایرانی بگذارید. بنابراین ایرانی ها هنگام سفر به باکو می توانند خیالشان نسبت به استقبال ترک ها راحت باشد.