سوار بر دوچرخه، در غربی ترین جاده های قاره سبز (سفرنامه پرتغال)

4.5
از 28 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سوار بر دوچرخه، در غربی ترین جاده های قاره سبز + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
09 آبان 1396 09:00
42
14.4K

winner-2.jpg

رکاب زدن در آن جاده خارج شهر با شیبی حدود 10 درجه راحت نبود، به خصوص وقتی می بینی ماشین‏های سبک و سنگین به آسانی و با کمی فشار بر پدال گاز از کنارت می‏گذرند، حال آن‏ که تو برای اندکی پیش روی باید انرژی زیادی صرف کنی. اما دوچرخه سواری برایم آنقدر جذاب هست، و زیبایی‏ های مسیر آنچنان مسحور کننده، که دربندِ پستی و بلندی راه نبودم. سعی داشتم در کناره جاده برانم، تا حرکتم برای ماشین سواران مزاحمتی ایجاد نکند و برای خودم، مصدومیتی؛ هرچند قصه دوچرخه سواری در کشورهای اروپایی با ایران بسیار متفاوت است و سواره، بسیار مراعات دوچرخه سوار را می‏کند و البته هردو، بسیار مراعات پیاده را.  

به تدریج از تعداد خانه ‏های دو سوی جاده کاسته می‏ شد و بر تعداد مزارع و باغات، افزوده. به بالای آن شیب که رسیدم، تابلویی بر کناره راه نصب و بر رویش نوشته شده بود Sintra 27 Km. 

چهل دقیقه قبل بود که کلاه را بر سرگذاشته، بندش را به زیر گردنم محکم نموده بودم. کوله دوربین و سه پایه آن را برپشت نهاده، کوله دوچرخه که در آن برخی وسایل مورد نیازم را نیز جاسازی کرده بودم را بر سینه بسته، سوار بر دوچرخه از میدان معروف Marques de Pombal در نزدیکی منزلم در شهر لیسبونِ پرتغال حرکت کرده بودم به سوی شهر زیبا و تاریخی سینترا؛ کمی از ساعت دو ظهر گذشته، در یک روز زیبای بهاری در شنبه چهارم اردیبهشت ماه 1395.

 

 نمای هوایی از میدان Marques de Pombal در لیسبون
نمای هوایی از میدان Marques de Pombal در لیسبون

 

من از بهمن ماه 1394 در لیسبون زندگی می کردم. از طرف دانشگاهم آمده بودم برای انجام یک پروژه تحقیقاتی شش ماهه به دانشگاه لیسبون، در قالب فرصت مطالعاتی.

 

 نقشه کشور پرتغال
نقشه کشور پرتغال

 

 نقشه اروپا و موقعیت کشور پرتغال در این قاره، به عنوان غربی ترین کشور قاره سبز
نقشه اروپا و موقعیت کشور پرتغال در این قاره، به عنوان غربی ترین کشور قاره سبز

 

چون در ایران دوچرخه سواری می کنم، تصمیم داشتم پس از ورود به پرتغال نیز دوچرخه ای خریداری کنم، که هم بتوانم با آن همه جا بروم و در قید و بند مترو و اتوبوس نباشم، و هم به تفریح و ورزش مورد علاقه ام پرداخته باشم. این اتفاق پس از ده روز از ورودم رخ داد، و از یکی از فروشگاه های زنجیره ای Cash Converters که در شهرهای مختلف پرتغال، اسپانیا و بیش از بیست کشور دیگر جهان شعبه دارد و مخصوص خرید و فروش اجناس کارکرده است، یک دوچرخه بسیار سالم و نسبتاً نو خریدم به 49 یورو!

 

 دوچرخه ام؛ همراه همیشگی من در پرتغال
دوچرخه ام؛ همراه همیشگی من در پرتغال

 

از اوایل ورودم به پرتغال وصف سینترا را از توریست های خارجی و مردم محلی زیاد شنیده بودم. به همین دلیل تصمیم داشتم در یک فرصت مناسب، به آن جا روم. 25 آوریل، روز آزادی پرتغال است (Liberty Day) و تعطیل رسمی؛ به یادبود انقلابِ آرام مردم در 25 آوریل 1974 که به حکومت دیکتاتوری در پرتغال پایان داد. در تقویم سال 2016 (زمان حضورم در پرتغال)، 25 آوریل شده بود دوشنبه. شنبه و یکشنبه هم که در کشورهای اروپایی تعطیل است. پس می توانستم برای یک سفر سه، چهار روزه به سینترا برنامه ریزی کنم. برای من که تا آن زمان، دوچرخه سواری ام به کوچه پس کوچه های پایتخت زیبا و پانصد هزار نفری (با حاشیه، حدود سه میلیون) پرتغالِ ده میلیونی محدود مانده بود، اکنون هنگام دورتر شدن فرا رسیده بود.

 

 نقشه مسیر لیسبون به سینترا
نقشه مسیر لیسبون به سینترا

 

چند روز پیش از حرکتم، با جستجو در سایت هایی همچون hostelbookers.com، booking.com، و hotels.com، هاستلی با نام Nice Way Sintra را پسندیده بودم؛ به دلیل قیمت مناسب، موقعیت و امکانات خوبی که داشت و البته با توجه به نظرات مسافرانی که قبلاً در آن هاستل مقیم شده بودند. قیمت تخت در اتاق هشت نفره پانزده یورو بود، به همراه صبحانه و وای-فای رایگان. بنابراین با هاستل تماس گرفتم و برای سه شب تخت رزرو کردم. 

برای رفتن به سینترا، مناسب ترین و ارزان ترین وسیله، قطار محلی است که از 7 صبح تا 9 شب، تقریبا هر یک ساعت بین لیسبون و سینترا تردد می کند و کرایه آن 4 یورو است. ایستگاه ابتدایی این قطار، ایستگاه روسیو (Rossio) است، در منطقه توریستی و تاریخی لیسبون. فاصله ایستگاه روسیو تا ایستگاه سینترا حدود 40 دقیقه است.

 

 ورودی ایستگاه روسیو
ورودی ایستگاه روسیو

 

آن روز پس از حدود چهار ساعت رکاب زدن در مسیری زیبا و البته با شیب های کم و بیش، ساعت از شش عصر گذشته بود که به سینترا وارد شدم. به روش همیشگی، به کمک google map هاستل را یافتم. چنان بود که در عکسهایش پیش تر دیده بودم. با ساختمانی دوطبقه که به خوبی چندین دهه از عمرش می گذشت، و حیاطی چمن کاری شده، مشجر و دلباز. یکی از نکاتی که من در انتخاب هاستل به آن توجه میکنم، وجود چراغ مطالعه شخصی در بالای تخت است که برای مطالعه و یادداشت نویسی در شب هنگام، زمانی که دیگر هم اتاقی ها ممکن است در حال استراحت باشند، بسیار مفید است. خوشبختانه تخت های این هاستل دارای این نوع چراغ های LED بودند.

 

 هاستل Nice Way Sintra (تصویر از اینترنت)
هاستل Nice Way Sintra (تصویر از اینترنت)

 

 نمای داخلی اتاق من در هاستل Nice Way Sintra
نمای داخلی اتاق من در هاستل Nice Way Sintra

 

 نمای داخلی اتاقم در هاستل از زاویه ای دیگر، که کمدها نیز در تصویر دیده می شوند
نمای داخلی اتاقم در هاستل از زاویه ای دیگر، که کمدها نیز در تصویر دیده می شوند

 

 منظره حیاط سرسبز هاستل Nice Way Sintra
منظره حیاط سرسبز هاستل Nice Way Sintra

 

پشت کامپیوتر اتاق کوچکِ پذیرش، پسر جوان و خوش رویی نشسته بود، بیست و چند ساله به نام مانوئل که بعدتر متوجه شدم در یکی از دانشگاه های شهر لیسبون دانشجوی رشته تاریخ بود و در آن هاستل به ازای جای خواب و حقوقی مختصر، پاره وقت کار می کرد؛ امری که در کشورهای اروپایی و بسیاری کشورهای دیگر مرسوم است و بسیاری از جوانان بخشی یا همه مخارج زندگی خود را با چنین کارهایی تامین می کنند. پس از تحویلِ تختم، کوله دوربین را داخل کمد فلزی گذاشتم و با قفلی که آورده بودم، در کمد را قفل کردم. سپس، یک حمام آب گرم توانست خستگی ام را کاملاً برطرف کند.

درحالی که رنگ غالب آسمان از نارنجی به لاجوردی میل می کرد و چراغ های شهر یک به یک روشن می شدند، با دوچرخه زدم به کوچه پس کوچه های سنگ فرش شده و کوچه باغ های سینترا. در آن گشتِ شبانه توانستم تاحدودی با جغرافیای منطقه اطرافم آشنا شوم.

ساعت حدود یازده بود که به هاستل بازگشتم. کمی از وقتم به تهیه اسپاگتی سبزی جات در آشپزخانه و گپ زدن با بعضی از مسافرانِ دیگر سپری شد. هیچ وقت این گفتگوهای دو یا چند نفره آخر شب های هاستل هایی که در آن ها اقامت می کنم را از دست نمی دهم، چون همواره از دل این گفتگوها است که مطالب مفیدی یاد می گیریم، با فرهنگ و طرز فکر مردمان کشورهای دیگر آشنا می شوم و براساس اطلاعاتی که به دست می آورم، برای آن سفر یا مسافرت های بعدی برنامه ریزی می کنم.

 

 هر تصویری از لابی های پرزرق و برق و بزرگ هتل های چند ستاره به خاطر دارید را از ذهن بزدایید؛ این جا لابی جمع و جور هاستل Nice Way Sintra است. محلی برای آشنایی ملل، تبادل های فرهنگی و انتقال تجربیات زندگی در سفر!
هر تصویری از لابی های پرزرق و برق و بزرگ هتل های چند ستاره به خاطر دارید را از ذهن بزدایید؛ این جا لابی جمع و جور هاستل Nice Way Sintra است. محلی برای آشنایی ملل، تبادل های فرهنگی و انتقال تجربیات زندگی در سفر!

 

بعد از صرف شام، هیچ چیز نمی توانست جز مزه مزه نمودنِ طعم گسِ قهوه کامم را شیرین کند، در حالی که روی یکی از کاناپه های داخل حیاط لم داده بودم و به صدای موسیقی فادو (سبکی از موسیقی مردمی خاص کشور پرتغال) که از کامپیوتر مانوئل پخش می شد، گوش می دادم.

 

سینترا

گرچه امروزه سینترا (Sintra) ناحیه ای است به وسیعت 319 کیلومتر مربع، با حدود سیصد هزار نفر جمعیت که خود شامل دو شهر کوچک است؛ اما بخش تاریخی سینترا در روستایی نیمه کوهستانی، با قصرها، قلعه ها، پارک ها، و باغ هایی زیبا و دلربا قرار دارد. هرچند در بخش تاریخی سینترا می توان نشانه هایی از معماری گوتیک، اسلامی (مصری و مراکشی)، و رنسانس را شاهد بود، اما ویژگی شاخصِ آن، معماری رمانتیک قرنِ نوزدهمیِ آن است که سبب شد یونسکو در سال 1995 آن را به فهرست میراث جهانی خود (UNESCO World Heritage Site) اضافه کند و بر اهمیت توریستی آن بیافزاید. البته آب و هوای مدیترانه ای و مناسب کشور پرتغال به دلیل قرار گرفتن در جنوب اروپا سبب شده است که سینترا تقریباً در تمام سال بازدید کننده های خود را داشته باشد.

باوجودی که اطراف سینترا جاذبه های گردشگری متعددی همچون روستای azenhas do mar ، فانوس دریایی cabo da roca، و پارک ملی سینترا-کشکایش قرار دارند، اما جاذبه های داخل بخش تاریخی سینترا نیز بی نظیر و برای بازدیدکنندگان، چشم گیر هستند.

اولین سابقه حیات یافت شده در سینترا به دوران نوسنگی (حدود ده هزار سال قبل) برمی گردد؛ اما نشانه های شهرنشینی در این منطقه مربوط هزاره سوم و چهارم پیش از میلاد است. نزدیکی سینترا به اقیانوس، به تدریج بر رونق آن در سده های بعد افزود و به نوعی آن را به محل رفت و آمد و تبادل فرهنگی مردمان سرزمین های مدیترانه تبدیل نمود.  

منطقه سینترا همانند بسیاری دیگر از مناطق کشور پرتغال، از قرن اول تا پنجم میلادی، بخشی از قلمرو امپراطوری روم بود؛ سیطره ای که تأثیر خود را بر فرهنگ و معماری منطقه تا قرن ها بعد باقی گذاشت.

سپس از قرن هفت تا پانزدهم، که دوران تسلط مسلمانان شمال غربی آفریقا و عمدتاً مراکشیان (در اروپا به Moor ها معروفند) بر اسپانیا و پرتغال فرا رسید، سینترا همانند دیگر نواحی این دو کشور تحت تأثیر شدید فرهنگ اسلامیِ شمال آفریقا قرار گرفت؛ هرچند مسیحیان توانستند در اوایل قرن یازدهم بر تسلط مسلمانان بر لیسبون و سینترا پایان دهند. پس از خروج مسلمانان، درطول قرن دوازدهم و سیزدهم، با توجه به باروری زمین، تاکستان های فراوانی در منطقه سینترا ایجاد و همچنین ساخت صومعه ها و کلیساها آغاز شد. همچنین در دوره هایی از جمله در قرن سیزدهم، سینترا دارای یک دولت محلی بود.

از قرن پانزدهم و استقلال پرتغال از اسپانیا، سینترا به دلیل آب و هوای بهتر نسبت به لیسبون و وجود شکارگاه های فراوان در اطرافِ خود، به پایتخت تابستانی پادشاهان پرتغال و محل استراحت آنان تبدیل شد. همین امر، سبب تحول در معماری منطقه و ساخته شدن کاخ ها، باغ ها و عمارت های باشکوه در سینترا گردید.

زلزله معروف لیسبون در سال 1755، در سینترا نیز ویرانی هایی درپی داشت. اما پس از آن، از نیمه دوم قرن هجدهم بازسازی و نوسازی سینترا آغاز شد و امروزه اکثر عمارت های معروف در این شهر، یا پس از زلزله ساخته شده اند و یا پس از زلزله، بازسازی.

از نیمه دوم قرن نوزدهم تا دهه های نخستین قرن بیستم، مناظر و چشم اندازهای سینترا الهام بخش برخی از هنرمندان در آثار موسیقیایی، نقاشی و داستانی قرار گرفت. آهنگ سازانی چون Viana da Mota و Alfredo Keil، نقاشانی چون João Cristino da Silva، و نویسندگانی همچون Eça de Queirós و Ramalho Ortigão.

باوجودی که جمعیت شهرنشین در لیسبون، از اواسط دهه 1960 به این سو رو به کاهش داشته است، اما جمعیت سینترا در قرن بیستم همواره رو به ازدیاد بوده است.

 

روز دوم؛ پرسه در قرن نوزدهم

صبحِ یکشنبه پنجم اردیبهشت، اولین روز حضورم در سینترا مطابق معمول زود آغاز شد؛ من و خورشید باهم از خواب برخواستیم. کمی ورزش صبح گاهی در حیاط سرسبز هاستل، استحمام، و سپس صرفِ صبحانه هاستل همگی بیش از یک ساعت وقت نگرفت. صبحانه شامل کره، پنیر، تخم مرغ آب پز شده، دو نوع مربا، عسل، شیر، چای، دو نوع آب میوه و نیز کورن فلکس بود.

سینی صبحانه را به حیاط بردم تا از استنشاق هرچه بیشترِ آن هوای مطبوع بهاری در آن صبح دل انگیز در یکی از غربی ترین بخش های قاره سبز، بهره برده باشم. دقایقی بعد، مردی حدود پنجاه ساله که انگلیسی را با لهجه فصیح صحبت می کرد با پسر جوانش به من ملحق شدند. هرچه پسر جوان کم حرف بود و منزوی، پدر مشتاق بود به گپ و گفت و معاشرت. ادوارد یا همان مرد میانه سال، شهروند لیورپولِ انگلستان بود که به اتفاق پسر جوانش آمده بودند پرتغال گردی. هوای مطبوع و آفتابی این کشور مدیترانه ای او را حسابی سرشوق آورده بود؛ برخلاف هوای دل گیر و عموماً بارانی شهر و کشور خودش. تازه می خواستم ایران را به او معرفی کنم که گفت چند سال قبل به پرشیا آمده، و غیر از تهران، اصفهان و شیراز و یزد و کاشان و کرمان را دیده است؛ و آخری را من خود هنوز ندیده ام! تمام مدت صبحانه با هم حرف زدیم. بی میل نبود که آن روز باهم برویم به تماشای دیدنی های سینترا؛ اما من دوچرخه سواری را بهانه کردم برای تنها ماندن. عکاسی کردنم و وقتی که به آن اختصاص می دهم، مانعی است جدی بر همراه و هم گام شدن با دیگران. 

مقصد نخستین آن روزم، عمارت و باغ باشکوه رِگالریا بود. ساعت هشت صبح نشده، با دوچرخه هاستل را ترک نمودم و چون درهای رگالریا ساعت ده به روی بازدیدکنندگان باز می شود، در کوچه ها و خیابان های پرپیچ و خم و فراز و فرود سینترا حدود دو ساعت تفرج کنان دوچرخه سواری کردم. قبل از ساعت ده، مقابل در ورودی رگالریا دوچرخه را قفل نمودم و وارد صف بازدیدکنندگان شدم؛ ادوارد و پسرش نفرات اول صف بودند و برایم دستی تکان دادند.

 

کاخ و باغ رِگالریا

اگر به بخشِ بسیار مفید things to do در سایت معروف tripadvisor.com مراجعه کنید، این باغ-عمارت نخستین پیشنهاد توریست هایی است که به سینترا آمده اند.

کاخ و باغ رِگالریا (Regaleira Palace and Gardens، با نام پرتغالی Quinta da Regaleira) که درطی قرون صاحبان متعددی داشته، ملکی است چهار هکتاری در سینترا که در قرن نوزدهم خانواده ای از بازرگانان با نامِ رگالریا مالکان آن بودند. در سال های ابتدایی قرن بیستم، صاحبِ وقت رگالریا ثروتمندی به نام António Augusto Carvalho Monteiro بود. او برای ساخت خانه و باغی بی نظیر در این مِلک، از طراح و معمار برجسته ایتالیایی، Luigi Manini دعوت کرد. این چنین بود که رگالریای امروزی مابین سال های 1904 تا 1910 توسط مانینی ساخته شد. او در طرح خود به معماری رومی، گوتیک، و رنسانس توجه نمود.

 

 کاخ رگالریا
کاخ رگالریا

 

 نمایی دیگر از کاخ رگالریا 
نمایی دیگر از کاخ رگالریا 

 

 

رگالریا در قرن بیستم چندین مرتبه تغییر مالکیت داشت، تا سرانجام در سال 1997 توسط شورای شهر سینترا خریداری و از سال 1998، درهای آن به روی عموم مردم باز شد.

 

 نمایی از کاخ و کلیسا
نمایی از کاخ و کلیسا

 

 نمایی دیگر از کاخ و کلیسا
نمایی دیگر از کاخ و کلیسا

 

 کلیسا
کلیسا

 

 

 نمایی از داخل کلیسا
نمایی از داخل کلیسا

 

 مجسمه روی دیوار خارجی کلیسا
مجسمه روی دیوار خارجی کلیسا

 

رگالریا شامل کاخی پنج طبقه (زیرزمین، یک طبقه هم کف، و سه طبقه در بالا)، کلیسا (با ساختمانی نسبتاً کوچک و چند طبقه، و معماری مشابه کاخ)، و یک باغ بزرگ و باشکوه است که زینت بخش آن، آب نماها، دریاچه های مصنوعی، چشمه ها، غارها، چاه ها، عمارت های زیبا، مجسمه ها، نشیمن گاه ها و نیمکت های کاشی کاری شده می باشند. به همه این ها باید گل ها و گیاهان زیبا و انواع درختان سربه فلک کشیده موجود در باغ را نیز اضافه کرد.

 

 بناهای داخل باغ
بناهای داخل باغ

 

 بناهای داخل باغ
بناهای داخل باغ

 

 بناهای داخل باغ
بناهای داخل باغ

 

 آبخوری کاشی کاری شده
آبخوری کاشی کاری شده

 

 حجاری های زیبا درون باغ
حجاری های زیبا درون باغ

 

 بناهای داخل باغ
بناهای داخل باغ

 

 داخل کاخ رگالریا
داخل کاخ رگالریا

 

 داخل کاخ رگالریا
داخل کاخ رگالریا

 

 درکوب یا کوبه؛ داخل کاخ رگالریا
درکوب یا کوبه؛ داخل کاخ رگالریا

 

 نمادهای مذهبی حجاری شده به روی دیوار خارجی کلیسا
نمادهای مذهبی حجاری شده به روی دیوار خارجی کلیسا

 

باغ بزرگ رگالریا همچنین شامل یک شبکه گسترده و تودرتو از تونل ها است که از زیر زمین، نقاط مختلف باغ از جمله کلیسا را به هم وصل می کنند، و بخش هایی از آن به روی بازدیدکنندگان باز است.

در باغ، دو چاه طراحی شده است که درواقع برج های معکوس هستند و نقش آن ها ذخیره سازی آب نبوده است. چاه بزرگ تر که مردم می توانند وارد آن شوند، یک مارپیچ پلکانی 27 متری است که در انتها، به شبکه تونل های باغ متصل می شود و از عجایب منحصر به فرد این باغ-عمارت است.

 

 نمایی از چاه، از بالا
نمایی از چاه، از بالا

 

 نمایی از چاه، از داخل
نمایی از چاه، از داخل

 

مبلغ ورودی رگالریا 6 یورو است. البته برای افراد بالای 65 سال و نوجوانان بین 6 تا 17 سال، بلیت آن 3 یورو، و برای کودکان کمتر از 6 سال رایگان می باشد.

ساعت آغاز به کار رگالریا در تمام سال، ده صبح است. اما ساعت پایان کار آن بسته به فصل سال متغیر خواهد بود؛ در ماه های سرد نوامبر تا ژانویه ساعت 17، در ماه های فوریه، مارچ و اکتبر ساعت 18/30، و در بهار و تابستان ساعت 20.

 

 

 کاخ رگالریا از زاویه ای دیگر
کاخ رگالریا از زاویه ای دیگر

 

آن روز تا حدود ساعت چهار بعد از ظهر را در رگالریا بودم. البته اگر عکاسی از برنامه حذف شود، می توان این باغ-عمارت زیبا را در یک برنامه دو ساعته تماشا کرد و لذت برد.

 

کاخSeteais

این عمارت زیبا به همراه باغِ آن، درواقع قصری کلاسیک بوده است که درسال 1787 برای کنسول کشور هلند ساخته شد. پس از مرگ کنسول و فروخته شدنِ ملک او، در سال های آغازین قرن نوزدهم بنای عمارت توسط مالک جدید گسترش یافت و در ساختاری کاملاً متقارن بازسازی شد، به صورتی که منزل قدیمی کنسول فقید در یکی از بال های ساختمان جدید قرار گرفت. کاخ Seteais در قرن نوزده و نیمه اول قرن بیست چندین مالک مختلف به خود دید. سرانجام، در سال 1946 دولت پرتغال مالکیت کاخ را به دست آورد و از سال 1954 با حفظ کامل ساختمان اولیه کاخ، این عمارت شکوهمند به هتلی پنج ستاره و کاملا لوکس تبدیل شد.

 

 نمای بیرونی کاخ (هتل) Seteais
نمای بیرونی کاخ (هتل) Seteais

 

 نمای داخلی از رستوران کاخ (هتل) Seteais (تصویر از اینترنت)
نمای داخلی از رستوران کاخ (هتل) Seteais (تصویر از اینترنت)

 

 نمای داخلی یکی از اتاق های کاخ (هتل) Seteais (تصویر از اینترنت)
نمای داخلی یکی از اتاق های کاخ (هتل) Seteais (تصویر از اینترنت)

 

ویژگی منحصر به فرد کاخ Seteais، چشم انداز بسیار زیبایی است که بر سینترا دارد. همین سبب شده است بسیاری از توریست هایی که به سینترا می آیند، دقایقی از زمان خود را به تماشای عمارت، باغ و به خصوص منظرگاهِ زیبای آن اختصاص دهند.

 نمایی از طاق زیبای کاخ (هتل) Seteais
نمایی از طاق زیبای کاخ (هتل) Seteais

 

از کاخ Seteais به قصد میدان مرکزی سینترا که کاخ ملی سینترا نیز در آن قرار دارد حرکت کردم؛ به نیت عکاسی در ساعات طلایی پیش از غروب خورشید.

 

کاخ ملی سینترا

کاخ ملی سینترا (Sintra National Palace) یا کاخ سینترا (Palace of Sintra) که از قرن پانزدهم تا نوزدهم یک اقامت گاه سلطنتی بوده، امروزه به موزه شهر تبدیل شده است. تماشای آن از بیرون جاذبه بیشتری برایم داشت، از داخل شدن به آن.

 

 کاخ ملی سینترا و چشم اندازی از شهر سینترا در پشت آن
کاخ ملی سینترا و چشم اندازی از شهر سینترا در پشت آن

 

 نمایی از کاخ و دودکش های خاص این عمارت
نمایی از کاخ و دودکش های خاص این عمارت

 

 کاخ ملی سینترا
کاخ ملی سینترا

 

محوطه وسیع مقابل کاخ که بر بخش مرکزی سینترا و برخی منازل و ساختمان های زیبای شهر، و همچنین تعدادی از رستوران ها احاطه دارد، مکانی است بسیار مناسب برای گذراندن ساعات پایانی روز و لذت بردن از تماشای منظره زیبای سینترا.

 

 یکی از عمارت های قدیمی سینترا
یکی از عمارت های قدیمی سینترا

 

 یکی از عمارت های قدیمی سینترا
یکی از عمارت های قدیمی سینترا

 

 یکی از عمارت های قدیمی سینترا با چشم اندازی از شهر
یکی از عمارت های قدیمی سینترا با چشم اندازی از شهر

 

 یکی از عمارت های قدیمی سینترا
یکی از عمارت های قدیمی سینترا

 

 یک قرار عاشقانه؛ نمایی از بخش قدیمی سینترا
یک قرار عاشقانه؛ نمایی از بخش قدیمی سینترا

 

 یکی از عمارت های قدیمی سینترا
یکی از عمارت های قدیمی سینترا

 

 یکی از عمارت های قدیمی سینترا
یکی از عمارت های قدیمی سینترا

 

حدود ساعت 10 شب بود که خسته، به هاستل بازگشتم. آن شب از مانوئل خبری نبود و به جای او، استلای سبزه رو در اتاقک پذیرش هاستل نشسته بود. استلا متولد پورتو (دومین شهر مهم کشور پرتغال، پس از لیسبون) بود، از پدری پرتغالی و مادری موزامبیکی (موزامبیک در گذشته یکی از مستعمرات پرتغال بوده است). او که خستگی را در صورتم دیده بود، برای خودش و من چای ریخت. پیش از ورودم، یک دختر آمریکایی و پسر آلمانی با او مشغول گفتگو بودند.

استلا از جاهایی که در سینترا رفته ام، و جاهایی که قصد داشتم در روزهای آینده بروم سوال کرد. برنامه ام را برایش توضیح دادم. چشمانش برقی زد و پرسید چرا به روستای azenhas do mar نمی روم؟ وقتی کنجکاوی من و آن دو نفر دیگر را متوجه شد، تعدادی از تصاویرِ آن جا را از اینترنت به ما نشان داد؛ و همچنین با استفاده از گوگل مپ، نقشه رسیدن به روستا و فاصله اش با سینترا را. آن شب پیش از خواب، برنامه مسافرتم را کمی تغییر دادم. فردا عصر باید به آن روستای زیبا می رفتم.

 

روز سوم؛ از کاخی در میان ابرها تا روستایی بر کران اقیانوس

صبح دوشنبه ششم اردیبهشت ماه نیز مانند روز قبل، برای من زود آغاز شد. یکی از هم اتاقی هایم پدرو بود که تازه دیروز عصر به سینترا رسیده بود. پدرو برزیلی بود، اما از عمر سی ساله خود، پنج سال بود که در پرتغال زندگی و کار می کرد. اصولاً به دلیل هم زبانی و سوابق تاریخی، برخی پرتغالی ها برای کار به برزیل می روند و برخی برزیلی ها، به پرتغال می آیند. هرچند به دلیل رشد اقتصادی برزیل در سال های اخیر، مهاجرت پرتغالی ها از برزیلی ها پیشی گرفته است! پدرو نیز مانند اکثریت مردمان آمریکای جنوبی، بسیار خوش مشرب بود و صمیمی. سخت است که یک برزیلی را پیدا کنید و به فوتبال علاقه مند نباشد؛ و پدرو غیر از فوتبال، والیبال را هم دنبال می کرد. همین وجه اشتراکی شد برای گفتگوی ما درمورد فوتبال و البته والیبال. از پیشرفت والیبال ایران در این سال ها خوب خبر داشت. هنوز از شکست سخت تیم ملی فوتبال برزیل در برابر آلمان در نیمه نهایی جام جهانی فوتبال 2014 به تلخی یاد می کرد؛ هرچند آن مسابقه را هزاران کیلومتر دورتر از برزیل و در یک کافه در لیسبون دیده بود! می گفت آن شب تا صبح می گریسته؛ شاید مانند میلیون ها برزیلی فوتبال دوست دیگر!

آن روز، روز آزادی پرتغال (Liberty Day) بود. به همین دلیل وقت صبحانه به استلا و چند پرتغالی دیگری که آن جا بودند تبریک گفتم. برایشان توضیح دادم که اکثر کشورهای جهان به غیر از روز آزادی، در تقویم خود روز استقلال نیز دارند (independence day، که در پرتغال اول دسامبر است)؛ و ایران یکی از مستثنا کشورهای جهان است که چنین روزی ندارد، زیرا در تاریخ چند هزار ساله خود پس از تشکیل، مستعمره هیچ کشوری نبوده است، که بخواهد آزاد گردد؛ هرچند داغِ تکه تکه شدن در گذر ایام را بر دل دارد!

آن روز برنامه فشرده ای داشتم، پس سریع تر هاستل را به مقصد کاخ پنا ترک کردم. این کاخ برفراز یکی از مرتفع ترین مناطق سینترا بنا شده است و فاصله آن تا منطقه مرکزی سینترا حدود 4 کیلومتر است. بنابراین رکاب زدن من در آن مسیرِ سراسر سربالایی حدود نیم ساعت به درازا کشید. البته می توان برای رسیدن به پنا، از اتوبوس های توریستی نیز استفاده کرد که در منطقه مرکزی شهر، مقابل کاخ ملی سینترا ایستگاه دارند.

 

کاخ پِنا

کاخ پنا (Pena Palace) که در باغ بزرگ و دویست هکتاری به همین نام بنا شده است، یک عمارت زیبای قرن نوزدهمی است که بربالای تپه ای نسبتاً مرتفع و مشرف بر شهر قرار دارد. پنا یکی از عجایب هفتگانه کشور پرتغال است (در کنار برج Belem، قلعه های Guimaraes  و Obidos، و صومعه های Batalha، Alcobaca و Jeronimos).

 

 سردر ورودی به محوطه کاخ پنا
سردر ورودی به محوطه کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

هرچند تاریخ بنا به قرون وسطی و ساخت کلیسایی در آن موقعیت باز می گردد، که پادشاهان پرتغال برای عبادت و آرامش به آن مراجعه می کردند، اما آن عمارت کوچک در زلزله معروف سال 1755 خسارت جدی دید. سپس در نیمه دوم قرن نوزدهم، شاه فردیناند دوم (King Ferdinand II) تصمیم گرفت با ساخت یک کاخ شکوهمند در آن منطقه، پنا را به اقامتگاه تابستانی خانواده سلطنتی تبدیل نماید. این مسئولیت به مهندسی آلمانی به نام Wilhelm Eschwege سپرده شد. او با توجه به معماری قرون وسطایی و همچنین اسلامی، ساخت کاخ زیبای پنا را در سال 1854 به پایان رساند. از این رو کاخ دارای طیف گسترده ای از سبک های مختلف، شامل نئو-گوتیک، نئو-مونئولین، نئو-اسلامی و نئو-رنسانسی است.

 

 نمای هوایی از کاخ پنا (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از کاخ پنا (تصویر از اینترنت)

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 حجاری های زیبا در نمایی از کاخ پنا
حجاری های زیبا در نمایی از کاخ پنا

 

پنا، پس از مرگ فردیناند کمابیش در اختیار خانواده های سلطنتی بود. سرانجام پس از انقلاب جمهوری خواهان در سال 1910 و پایان حکومت پادشاهی در پرتغال، کاخ توسط دولت، ملی اعلام شد. معروف است که ملکه آملیا (Queen Amelia)، آخرین ملکه پرتغال، پیش از تبعید از کشور، آخرین شبِ حضور در پرتغال را در کاخ پنا به صبح رساند.

 

 نمای هوایی از کاخ پنا (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از کاخ پنا (تصویر از اینترنت)

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 حجاری در نمایی از کاخ پنا
حجاری در نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

 نمایی زیبا از Castle of the Moors یا قلعه مورها، از داخل کاخ پنا
نمایی زیبا از Castle of the Moors یا قلعه مورها، از داخل کاخ پنا

 

 سالن و میز غذاخوری داخل کاخ
سالن و میز غذاخوری داخل کاخ

 

 داخل کاخ پنا
داخل کاخ پنا

 

گرچه در طول سال های متمادی رنگ های زرد و قرمز که رنگهای نمادین این کاخ هستند فرسوده شدند، اما در اواخر قرن بیستم نمای بیرونی پنا مجدد رنگ آمیزی شد، و جلوه اولیه به آن بازگشت. در سال 1995، کاخ-باغ پنا به همراه دیگر جاذبه های سینترا توسط سازمان یونسکو در فهرست میراث جهانی قرار گرفت.

 

 منظره برج ساعت؛ کاخ پنا
منظره برج ساعت؛ کاخ پنا

 

 نمایی از کاخ پنا
نمایی از کاخ پنا

 

به نظر من، در این مجموعه زیبا، فقط کاخ شاهکار نیست، بلکه باغ پنا نیز بسیار زیبا و دیدنی است و باید ساعاتی را برای تماشای جلوه گری آن اختصاص داد. البته شبکه گسترده ای از راه ها و خیابان های باریک که در همه جای پارک گسترش یافته است، پیاده روی در پنا را خاطره انگیزتر خواهد کرد.

پس از تماشای کاخ و ثبت زیبایی های آن، تصمیم گرفتم از نمایی بهتر کل کاخ پنا را به تصویر کشم. از این رو از یکی از نگهبانان کاخ کمک خواستم تا بهترین موقعیت نسبت به کاخ را به من معرفی کند. او از روی نقشه مجموعه پنا که به همراه داشتم، تپه ای را مشخص نمود که با کاخ حدود یک کیلومتر فاصله داشت. بربالای آن تپه که برفرازش صلیبی پنج متری نصب شده بود، از یک سو کاخ و باغ زیبای پنا دیده می شد و از دیگر سو، شهر لیسبون! بنابراین، با صعود به بالای تپه، توانستم تصاویر خاصی از پنای زیبا ثبت کنم.

 

 نمای کاخ پنا از تپه مقابل آن
نمای کاخ پنا از تپه مقابل آن

 

 نمای برج ساعت کاخ پنا از تپه مقابل آن
نمای برج ساعت کاخ پنا از تپه مقابل آن

 

ساعت آغاز به کار پنا در تمام سال، 9/30 صبح است، و ساعت پایان کار آن در بهار و تابستان، 20. مبلغ ورودی به مجموعه پنا (پارک و کاخ) 14 یورو است. البته برای افراد بالای 65 سال و نوجوانان بین 6 تا 17 سال، بلیت آن 12/5 یورو، و برای کودکان کمتر از 6 سال رایگان است. چنانچه بازدیدکننده ای مایل باشد فقط از پارک (بدون امکان بازدید از کاخ) دیدن کند، قیمت های فوق به 7/5 و 6/5 یورو تقلیل می یابند. همچنین خرید اینترنتی بلیت با پنج درصد تخفیف همراه است. برای کسب اطلاعات مفید در مورد کاخ پنا و تهیه بلیت اینترنتی می توان به سایت اینترنتی www.parquesdesintra.pt/en مراجعه کرد. برای لذت بردن از زیبایی های مجموعه پنا، به زمانی بین 2 تا 3 ساعت نیاز است.

روز کمی از نیمه گذشته بود که سوار بر دوچرخه، پنای زیبا و شکوهمند را به سوی یکی دیگر شاهکارهای سینترا ترک کردم؛ کاخ و باغ مونسِراته. این بار تمام مسیر سرازیری بود و لذت وزیدن نسیم مدیترانه ای بر صورتم، مرا به وجد آورده بود.

 

کاخ و باغ مونسِراته

کاخ مونسراته (Monserrate Palace and Gardens)، یک عمارت سلطنتی قرن نوزدهمی دیگر در سینترا است که زیبایی های معماری آن، خیره کننده و چشم نواز است.

 

 نمای هوایی از کاخ مونسراته (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از کاخ مونسراته (تصویر از اینترنت)

 

 کاخ مونسراته
کاخ مونسراته

 

 نمایی از داخل کاخ مونسراته
نمایی از داخل کاخ مونسراته

 

 سقف منبت کاری شده، داخل کاخ مونسراته
سقف منبت کاری شده، داخل کاخ مونسراته

 

 راهروی زیبا با دیوارهای حجاری شده، داخل کاخ مونسراته
راهروی زیبا با دیوارهای حجاری شده، داخل کاخ مونسراته

 

در قرن شانزدهم، در محل فعلی کاخ، کلیسایی کوچک ساخته شد؛ که پس از زلزله سال 1755 رو به ویرانی نهاد. در اواخر قرن هجدهم، بازرگانی انگلیسی آن زمین زراعی را اجاره کرد و برخرابه های کلیسا، خانه ای در سبک نئو-گوتیک ساخت. مالک بعدی، زمین را به باغی زیبا تغییر داد. زیبایی عمارت و خصوصاً باغ بزرگ آن، نظر ثروتمندان را به خود جلب نمود؛ از جمله بازرگانی انگلیسی به نام فرانسیس کوک (Francis Cook). او در سال 1856 آن ملک بزرگ را خریداری کرد و با نظارت معماری هنرمند، در عمارت موجود تغییرات اساسی داد و کاخ مونسراته را خانه تابستانی خانواده خود نمود. در سال 1949، دولت پرتغال مالکیت ملک را به دست آورد و در سال 1978، آن را ملی اعلام کرد. سرانجام پس از بازسازی و نوسازی، درهای مجموعه مونسراته در سال 2000 به روی عموم باز شد.

 

 سالن کتابخانه، داخل کاخ مونسراته
سالن کتابخانه، داخل کاخ مونسراته

 

 داخل کاخ مونسراته
داخل کاخ مونسراته

 

 تالار آینه، داخل کاخ مونسراته
تالار آینه، داخل کاخ مونسراته

 

 کاخ مونسراته
کاخ مونسراته

 

در سال 2013، پارک مونسراته جایزه باغ اروپایی (European Garden Award) در شاخه بهترین توسعه یک پارک یا باغ تاریخی (Best Development of a Historic Park or Garden) را کسب نمود.

 جاده بهشت؛ باغ زیبای مونسراته
جاده بهشت؛ باغ زیبای مونسراته

 

یکی از زیبایی های پارک دریاچه مصنوعی آن است، که می توان ساعتی را در کنار آن آرمید، و به سمفونی آواز غورها گوش داد و از دیدن شنای قوها در آن لذت برد. همچنین در چندین نقطه از پارک، آب نماها و آبشارهایی طراحی شده اند که بر زیبایی پارک می افزایند. هر بخشی از پارک را براساس پوشش گیاهی بخشی از جهان طراحی نموده اند؛ از جمله مکزیک، استرالیا، و ژاپن.

 

 غور و نیلوفر آبی؛ در یکی از دریاچه های مصنوعی باغ مونسراته
غور و نیلوفر آبی؛ در یکی از دریاچه های مصنوعی باغ مونسراته

 

درهای مجموعه مونسراته به روی بازدیدکنندگان در تمام سال، ساعت 9/30 صبح باز می شود، و ساعت پایان کار آن در بهار و تابستان، 19. مبلغ ورودی به مجموعه مونسراته (پارک و کاخ) 8 یورو است. هرچند افراد بالای 65 سال و نوجوانان بین 6 تا 17 سال، می توانند برای ورود 6/5 یورو بپردازند، و بازدید کودکان کمتر از 6 سال نیز رایگان است. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد مونسراته و تهیه بلیت اینترنتی آن می توان به سایت اینترنتی www.parquesdesintra.pt/en مراجعه کرد. زمان لازم برای بازدید از این مجموعه، بین 2 تا 3 ساعت است.

ساعت 5 عصر بود که رکاب زنان، مونسراته را به سوی azenhas do mar ترک کردم؛ روستایی بر کرانه اقیانوس، که استلا به من معرفی کرده بود. سرانجام، عقربه ساعت کمی از عدد 6 عبور نموده بود که بازتاب زیبای چهره برافروخته خورشید بر آب های لاجوردی یکی از دو اقیانوس بزرگ جهان در پیش دیدگانم خودنمایی کرد؛ و پس از اندکی، روستای پرتغالی رخ نمود.

 

روستای azenhas do mar

در یازده کیلومتری سینترا به سمت شمال غربی و در سی کیلومتری لیسبون، در حاشیه اقیانوس آتلانتیک (اطلس)، روستای زیبا و پلکانی azenhas do mar قرار دارد (در مختصات جغرافیایی 38° 50′ 26″ N و 9° 27′ 36″ W)، با هزار نفر جمعیت که شغل اغلب آنها کشاورزی و ماهیگیری است؛ و البته که صنعت توریسم کمک فراوانی به اقتصاد مردمان آن می کند.

 

 نقشه مسیر سینترا به azenhas do mar 
نقشه مسیر سینترا به azenhas do mar 

 

در این روستا، 5 هتل وجود دارد. در مجاورت ساحل نیز یک رستوران کوچک اما زیبا ساخته شده است، با چشم اندازی از اقیانوس. درنتیجه برای توریست هایی که مایلند قهوه خود را با نسیمی که از سوی اقیانوس می وزد بنوشند، پیاده روی شبانه در روستا را تجربه نمایند، با شنیدن صدای خیال انگیز اقیانوس به خواب فرو روند، و روز زیبای خود را در کنار ساحل آغاز کنند همه چیز فراهم است.

 

 نمایی از azenhas do mar از تپه مقابل
نمایی از azenhas do mar از تپه مقابل

 

در آن فصل سال، هنگام غروب آفتاب حدود 8/30 بود. بنابراین از وقتی که دراختیار داشتم توانستم به خوبی برای عکاسی استفاده نمایم. 

برای رسیدن به روستا می توان از سینترا تاکسی گرفت، یا از اتوبوس هایی استفاده کرد که از پایانه اتوبوس رانی سینترا حرکت می کنند.

باوجودی که دریغ داشتم ترک آن روستای خیال انگیز را، یک ساعت پس از غروب آفتاب از آن خارج شدم؛ با خاطراتی به رنگ فرو رفتن خورشید در آب های اقیانوس، نارنجی و بنفش و نیلی.

 

سوار بر دوچرخه، در غربی ترین جاده های قاره سبز  (سفرنامه پرتغال)

راهی که یک ساعته در روز آمده بودم، بیش از یک و نیم ساعت برگشتِ آن به درازا کشید، که آن هم به لطف نور چراغ جلوی دوچرخه ممکن شد. جاده زیبای روز، تبدیل شده بود به جاده ای تاریک، خلوت و وهم آور در شب؛ که اطمینان به امنیت بالایی که در کشور پرتغال وجود دارد به من انگیزه بازگشت می داد به سینترا.

شب به نیمه نزدیک شده بود که وارد هاستل شدم. خسته تر از آن بودم که به فکر آماده کردن شام باشم؛ پس کمی نان تست که روی میز آشپزخانه بود را با یک لیوان کاپوچینو خوردم و در اولین فرصت، خود را به تختخواب معرفی کردم!

 

روز چهارم؛ جایی که زمین به پایان می رسد و دریا آغاز می گردد

خستگی شب قبل، و همچنین رکاب زنی طولانی که می دانستم در پیش رو دارم، سبب شد آن روز بیشتر بخوابم. هشت صبح سه شنبه هفتم اردیبهشت بود که برخواستم. هاستل از روزهای قبل خلوت تر بود؛ شاید به دلیل پایان یافتن تعطیلات. استلا را لحظه ای کوتاه دیدم. شیفتش به پایان رسیده، درحال ترک هاستل به سمت لیسبون بود. برای معرفی azenhas do mar از او تشکر کردم. چون می دانست عکاسی می کنم، از من قول گرفت یکی از زیباترین تصاویری که از روستا گرفته ام را برایش ایمیل کنم؛ و چند روز بعد این کار را انجام دادم. بعدترها ایمیل زد که آن تصویر را چاپ و در هاستل نصب کرده است!

آن روز مانوئل را هم دیدم؛ خوشحال تر از دفعه قبل. نتوانست علت شادی اش را پنهان کند. موفق شده بود برای ادامه تحصیل در دانشگاهی در پورتو، بورسیه تحصیلی بگیرد. گویی شادی او به من هم سرایت کرد. می دانستم برای جوانی به سن و سال او، این چه مفهومی می توانست داشته باشد؛ استقلال بیشتر و امید به آینده ای بهتر. برایش آرزوی موفقیت روزافزون کردم.

باید هاستل را با آدم ها و خاطراتش ترک می کردم؛ و نیز سینترا را، با باغ ها و کاخ ها و عمارت ها و کوچه های سنگ فرش و پیچ در پیچش. شهری که گویی هنوز در قرن هجدهم و نوزدهم متوقف مانده است.

من در سه روز حضورم در سینترا، تقریبا معروف ترین مکان های دیدینی این روستای تاریخی را مشاهده کردم؛ به غیر از قلعه مورها (Castle of the Moors). علت آن بود که پیشتر، در لیسبون یکی از این قلعه های باقی مانده از دوران حکم رانی مسلمانان در پرتغال را دیده بودم. به همین دلیل در سینترا آن را از برنامه هایم حذف نمودم. بنای این قلعه که بر فراز تپه ای مشرف بر شهر ساخته شده است، مانند اکثر قِلاع مسلمانان در پرتغال، به قرون هشتم و نهم باز می گردد. که همگی در قرن یازدهم و با پایان حکومت امیران مسلمان، سقوط کردند. تصاویر زیر که نمای خارجی قلعه را نشان می دهند، با لنز سوپر تله و از داخل سینترا ثبت شده اند.

 

 قلعه مورها
قلعه مورها

 

 چشم انداز قلعه مورها از سینترا
چشم انداز قلعه مورها از سینترا

 

 چشم انداز قلعه مورها از سینترا
چشم انداز قلعه مورها از سینترا

 

حدود ساعت 9 صبح بود که از هاستل و سپس سینترا خارج شدم و با استفاده از google map راه هجده کیلومتری cabo da roca را درپیش گرفتم؛ مسیری فوق العاده زیبا و سرسبز که از میان پارک ملی سینترا-کشکایش می گذرد.

 

 نقشه مسیر سینترا به cabo da roca 
نقشه مسیر سینترا به cabo da roca 

 

فانوس دریایی cabo da roca

فانوس دریایی cabo da roca در 18 کیلومتری غرب سینترا و 15 کیلومتری شمال کشکایش، در غربی ترین نقطه خاک قاره اروپا (در مختصات جغرافیایی 38° 46′ 51″ N و 9° 30′ 2″ W) قرار دارد؛ بر فراز صخره ای سترگ در ارتفاع 150 متری از سطح اقیانوس. به عبارتی دیگر، این جا را می توان نزدیک ترین نقطه قاره سبز نسبت به ینگه دنیا دانست که تا اواخر قرن چهاردهم، و پیش از کشف آمریکا، اروپاییان را اعتقاد بر این بود که این جا، لبه جهان است!

 

 نمای هوایی از فانوس دریایی و اقیانوس (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از فانوس دریایی و اقیانوس (تصویر از اینترنت)

 

پرتغال در قرون پانزدهم تا هجدهم یکی از کشورهای قدرتمند جهان بود و دارای نیروی دریایی توانمند و مجهزی که از شرق تا غرب عالم را در سیطره داشت. به همین دلیل برای ارتش آن دورانِ کشور پرتغال، راه های آبی از خشکی مهم تر بود. در قرن هفدهم، در cabo da roca قلعه ای قرار داشته که نقش مهمی در حفاظت از ورود کشتی ها به بندر لیسبون را ایفا می کرده است. سپس موقعیت خاص منطقه از نظر کشتیرانی سبب شد نخستین فانوس دریایی کشور پرتغال در سال 1772 در cabo da roca ساخته شود. هرچند آن فانوس پس از مدتی تخریب، و در سال 1842 فانوس فعلی در همان نقطه مجدد بنا گردید.

 

 نمایی از فانوس دریایی و مسیرهای پیاده روی مجاور آن
نمایی از فانوس دریایی و مسیرهای پیاده روی مجاور آن

 

%%93.jpg| فانوس دریایی cabo da roca

 %%

 

برای بازدیدکنندگان از این منطقه، ایستادن برفراز آن صخره مرتفع و تماشای منظره ای پانوراما از اقیانوس، خاطره ای فراموش ناشدنی را رقم می زند. موقعیت خاص منطقه و ارتفاعِ آن، سبب می شود که در بسیاری از روزهای سال، باد شدیدی بر آن بوزد. در cabo da roca هیچ هتل یا رستورانی وجود ندارد و معمولا توریست هایی که برای بازدید می آیند، پس از توقفی یک یا دو ساعته منطقه را ترک می کنند. به غیر از ساختمان فانوس و یک فروشگاه، بر بالای صخره و مشرف بر اقیانوس، یک سکوی سنگی با صلیبی برفراز آن نیز وجود دارد. بر کتیبه ای که به روی سکو نصب است، جمله ای از شاعر معروف قرن پانزدهمی پرتغال، Luis Camoes، ثبت شده است با این مضمون که: جایی که زمین به پایان می رسد و دریا آغاز می گردد!

 

 سکو و صلیبِ برفراز آن در cabo da roca 
سکو و صلیبِ برفراز آن در cabo da roca 

 

 کتیبه سنگی cabo da roca 
کتیبه سنگی cabo da roca 

 

با اندکی هزینه، می توان گواهی حضور در فانوس و غربی ترین نقطه خاک قاره اروپا را گرفت (یک نوع 5 و نوع دیگر 10 یورو)، که من نگرفتم. یکی از علاقه های توریست ها، پیاده روی در بخشی از پارک طبیعی سینترا-کشکایش است که در امتداد نوار ساحلی و برفراز صخره ها گسترده شده است.

برای رسیدن به cabo da roca می توان از اتوبوس های مسیر سینترا به کشکایش و بالعکس استفاده کرد؛ در فاصله 30 دقیقه ای از سینترا و 25 دقیقه ای از کشکایش. قیمت بلیت این اتوبوس ها 4 یورو است.

 

 تصویر تابلویی که پوشش گیاهی و جانوری پارک ملی سینترا-کشکایش را نشان می دهد
تصویر تابلویی که پوشش گیاهی و جانوری پارک ملی سینترا-کشکایش را نشان می دهد

 

 نمایی از ساحل سنگی cabo da roca و اقیانوس آتلانتیک
نمایی از ساحل سنگی cabo da roca و اقیانوس آتلانتیک

 

توقف من در cabo da roca کمی بیش از یک ساعت بود. سپس آن جا را به سوی شهر ساحلی کشکایش ترک کردم. با مراجعه به google map متوجه شدم که برای رفتن به کشکایش سه مسیر وجود دارد. مسیر طولانی تر را انتخاب کردم (20 کیلومتر، در مقایسه با دو مسیر دیگر با فواصل 16 و 18 کیلومتر)، که از نظر من یک ویژگی مهم داشت؛ گذر از کنار اقیانوس. و چه انتخاب به جایی بود. تقریباً نیمی از این مسیر در امتداد ساحل اقیانوس قرار داشت و دوچرخه سواری در آن از حلاوتی دگر برخوردار بود؛ در حالی که صدای برخورد آب اقیانوس آتلانتیک به سنگ های ساحلی در گوش طنین انداز می شد و نسیم جان افزای بهاری از آب به سمت ساحل می وزید.

 

 در مسیر cabo da roca به کشکایش، در نوار ساحلی اقیاونس آتلانتیک
در مسیر cabo da roca به کشکایش، در نوار ساحلی اقیاونس آتلانتیک

 

 نقشه مسیر cabo da roca به کشکایش
نقشه مسیر cabo da roca به کشکایش

 

دهانه شیطان

در مسیر cabo da roca به کشکایش و در فاصله حدود 2 کیلومتری شمال غربی کشکایش، یک دیواره قوسی شکل بسیار زیبا در دلِ صخره ها وجود دارد به نام Mouth of Hell (پرتغالی: Boca do Inferno) یا دهانه شیطان با بیست متر ارتفاع که از برخورد آب خروشان اقیانوس آتلانتیک با ساحل صخره ای به وجود آمده، آن را تبدیل کرده است به یکی از جاذبه های توریستی در این منطقه. در تابستان که قدرت امواج کمتر است، آب فقط تا ابتدای این دهانه آمده، سرعت و قدرت خود را از دست می دهد. اما در زمستان، امواج سهمگین و پرقدرت، سبب فرسایش مداوم دیواره می شوند. بازدید از این سایت رایگان و امکان تماشای آن در تمام ساعات شبانه روز فراهم است.

 

 دهانه شیطان از زاویه دید ساحل
دهانه شیطان از زاویه دید ساحل

 

 سکویی که برای تماشای بهتر دهانه شیطان در مجاورت آن ساخته اند (تصویر از اینترنت)
سکویی که برای تماشای بهتر دهانه شیطان در مجاورت آن ساخته اند (تصویر از اینترنت)

 

 دهانه شیطان از زاویه دید اقیانوس
دهانه شیطان از زاویه دید اقیانوس

 

شهر کشکایش

کشکایش (Cascais) شهری است آرام، زیبا و توریستی بر کرانه اقیانوس آتلانتیک و در فاصله 35 کیلومتری غربِ لیسبون. این شهرِ دویست هزار نفری، که در روزگاران گذشته فقط یک روستای ماهیگیری ساده بود، به دلیل نزدیکی به لیسبون و نیز سواحل زیبا و ماسه ای خود، در قرن نوزدهم و اوایل بیستم به اقامتگاه خاندان سلطنتی پرتغال تبدیل شد و به تدریج مراحل ترقی را پیمود؛ تا جایی که نخستین منطقه شهری در پرتغال بود که در سال 1878 به روشنایی چراغ برق تجهیز شد. همچنین به دلیل بی طرفی پرتغال در جنگ جهانی دوم، بسیاری از خانواده های سلطنتیِ تبعیدیِ کشورهای درگیر جنگ، در آن سالیان کشکایش را برای سکونت خود انتخاب نمودند؛ مانند خانواده های سلطنتی کشورهای اسپانیا، ایتالیا، مجارستان و بلغارستان. در سال 1969، بخش هایی از ششمین فیلم از مجموعه فیلم های جیمزباند با عنوان در خدمت سرویس مخفی ملکه در این شهر فیلم برداری شد.

 

 یک خانه و فانوس دریایی قدیمی در کشکایش (تصویر از اینترنت)
یک خانه و فانوس دریایی قدیمی در کشکایش (تصویر از اینترنت)

 

 نمایی از شهر کشکایش (تصویر از اینترنت)
نمایی از شهر کشکایش (تصویر از اینترنت)

 

 نمای هوایی از شهر کشکایش (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از شهر کشکایش (تصویر از اینترنت)

 

 نمای هوایی از شهر کشکایش هنگام غروب (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از شهر کشکایش هنگام غروب (تصویر از اینترنت)

 

امروزه کشکایش یکی از ثروتمندترین شهرهای پرتغال است که اکثر سرمایه داران کشور در آن خانه یا ویلا دارند. وجود زمین های گلف مرغوب، سواحل ماسه ای بسیار خوب، قایق های مجلل بادبانی برای اجاره، یکی از معروف ترین کازینوهای اروپا، رستوران های متنوع و هتل های فراوان با ستاره های متعدد که هرسلیقه ای را جوابگو هستند، از ویژگی های کشکایش است.

 

 نمای هوایی از یکی از مناطق قدیمی شهر کشکایش (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از یکی از مناطق قدیمی شهر کشکایش (تصویر از اینترنت)

 

آسان ترین روش برای برای رسیدن به کشکایش، استفاده از قطار لیسبون به این شهر است که ایستگاهِ آغازین،  Cais do Sodre در منطقه توریستی لیسبون می باشد.

 

 نمای هوایی از شهر کشکایش و راه آهن آن (تصویر از اینترنت)
نمای هوایی از شهر کشکایش و راه آهن آن (تصویر از اینترنت)

 

 نمایی پانوراما از ساحل کشکایش (تصویر از اینترنت)
نمایی پانوراما از ساحل کشکایش (تصویر از اینترنت)

 

توقف و گشت و گذرا من در این شهر کمی بیش از دو ساعت بود؛ و سپس راه لیسبون را در پیش گرفتم.

 

 نقشه مسیر کشکایش به لیسبون
نقشه مسیر کشکایش به لیسبون

 

 ورودی موزه نظامی؛ در مسیر کشکایش به لیسبون
ورودی موزه نظامی؛ در مسیر کشکایش به لیسبون

 

به لیسبون که رسیدم، پیش از رفتن به منزل، در یکی از کافه هایی که در ساحل اقیانوس برپا هستند توقف نمودم برای نوشیدن قهوه مورد علاقه ام؛ اسپرسو. به کیلومتر شمار دوچرخه نگاه کردم که صبح، هنگام ترک سینترا آن را صفر کرده بودم. 73 کیلومتر را نشان می داد؛ مسافتی که آن روز رکاب زده بودم. بخشی از آن در جاده های پر فراز و نشیب سینترا تا cabo da roca گذشته بود و بخش بیشتر، در نوار ساحلی.

شب چادر سیاهش را بر سر شهر می گستراند و چراغ ها روشن شده بودند. آن کافه، مقابل یکی از دوست داشتنی ترین مکان های لیسبون بود برایم؛ پل 25 آوریل (25 Abril Bridge). آخرین جرعه قهوه را مزمزه کردم. و بعد، شش هایم را با نفسی عمیق، از هوای مدیترانه ای ساحل اقیانوس آتلانتیک پر نمودم. سه پایه دوربین را بر زمین کاشتم و آخرین تصویر سفر چهار روزه ام را از آن پل زیبا که در شب، منظره ای رویایی پیدا کرده بود ثبت کردم. آن سفر به پایان رسیده بود؛ اما سفرِ زندگی همچنان ادامه داشت.

 

 پل 25 آوریل در لیسبون
پل 25 آوریل در لیسبون

 

پی نوشت اول: سال گذشته، غیر از اقامتی شش ماهه در پرتغال، سفری پنج روزه به پاریس و نیز مسافرتی یک هفته ای به بارسلون داشتم. اما چرا درنهایت این سفرنامه به رشته تحریر درآمد؟ علت آن است که کشور پرتغال با وجود ویژگی های مختلف از جمله آب و هوای مناسب، هزینه های پایین زندگی، امنیت بالا، و جاذبه های مختلف توریستی، متاسفانه چندان در اولویت مسافرت ایرانیان قرار ندارد. به همین دلیل من برای نگارش سفرنامه ام، پرتغال را انتخاب کردم و به طور خاص، بخشی از این کشور که برخلاف شهرهای معروفی چون لیسبون یا پورتو، برای ایرانیان کاملاً ناشناخته است.

پی نوشت دوم: کل هزینه های سفر چهار روزه ام به سینترا 85 یورو شد، که شامل سه شب اقامت در هاستل (45 یورو از قرار شبی 15 یورو)، یک وعده شام در رستوران (7 یورو)، خرید اقلام سوپری مانند نانِ باگت و پاستا (4 یورو)، ورودی به اماکن توریستی (جمعاً 28 یورو)، و قهوه اسپرسو (1 یورو) بود. یعنی معادل یک روز اقامت در تهران، یا حتی کمتر!

پی نوشت سوم: تمام تصاویری که در این سفرنامه ملاحظه نمودید شخصی هستند، مگر عکس هایی که در زیر آن ها، به اینترنتی بودنشان اشاره شده است.

پی نوشت چهارم: ممکن است برخی خوانندگان محترم این سفرنگاشت که به عکاسی علاقه مند هستند یا دستی در آن دارند، مایل به اطلاع از نوع و مدل دوربین و لنزی که تصاویر با آن ثبت شده اند باشند.  دوربین من کانن فول فریم مدل 6D است و لنزهای مورد استفاده ام بسته به نیاز، کانن 24-105 و یا 100-400.

پی نوشت پنجم: شاید برخی خوانندگان این سفرنامه استفاده از دوچرخه در این سفر را به اقامت چند ماهه من در کشور پرتغال ارتباط دهند و امکان چنین تجربه ای را برای دیگران غیر ممکن بدانند؛ که چنین نیست! اگرچه که من این دوچرخه را چند ماه قبل از سفر به سینترا خریده بودم، اما خوش بختانه در سال های اخیر در همه شهرهای کشورهای اروپایی، آمریکایی، و حتی آفریقایی و آسیایی مراکزی برای کرایه انواع دوچرخه های شهری یا کوهستان وجود دارند که می توان از آن ها برای چند ساعت تا چند روز دوچرخه به امانت گرفت. پس چنین سفری را هر توریست ایرانی دیگری نیز می تواند تجربه نماید. پس لطفاً برای آزمودنِ روش های جدید سفر، موانع و بهانه های واهی را از ذهن خود دور کنید!

پی نوشت ششم: من زیاد در مسافرت در قید یافتن رستوران های خوب و تناول غذاهای لذیذ نیستم، و اصولاً غذا خوردن برایم درحد کسب انرژی اهمیت دارد. به همین دلیل در این سفرنامه و نیز سفرنامه های پیشینم در همین سایت وزین (1- سفر به سرزمین فوتبال و قهوه (برزیل)، 2- نیوزلند شرقی ترین کشور دنیا، و 3- دیدار با سلاطین، سفرنامه پارک حیات وحش کروگر در آفریقای جنوبی) که همگی جزو سفرنامه های برگزیده در مسابقات سفرنامه نویسی زمان خود بودند، تصاویری از غذا و رستوران نمی بینید. هرچند باور دارم غذاهای هر کشور و منطقه ای، بخشی از فرهنگ آن جا هستند، اما در زمانه ای که اکثر رستوران ها در کشورهای مختلف سعی در ارائه غذاهایی دارند که با ذائقه توریست ها همخوانی داشته باشد، یافتن غذاهای ملی کار نسبتاً دشواری شده است!

پی نوشت هفتم: این سفرنوشت می توانست خیلی کوتاه تر از این باشد؛ اما دریغ داشتم که از تعداد تصاویر بکاهم، یا از بیان سابقه تاریخی اماکنی که رفته بودم بگذرم. که اشاره به یک عمارت یا بنای تاریخی را، بدون اشاره به سابقه آن، ابتر می دانم. این شیوه من است؛ و شیوه دیگران نیز درخورِ احترام و اعتنا.

 

نویسنده : دکتر علی جاوید صباغیان

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.