سفرنامه ی استانبول- زیر گنبدهای کبود

4
از 61 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
زیر گنبدهای کبود + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
30 خرداد 1397 09:00
90
15.4K

bn10.jpg

  • مقدمات سفر

8 ماه از اولین سفر مشترک خارجی ما در خرداد 96 می گذشت. سفر به مالزی که سفرنامه اش هم تحت عنوان ماه عسل در کوالالامپور و لنکاوی توی این سایت موجوده. بهترین نتیجه ای که از اون سفر برامون باقی موند پیدا کردن یه زوج هم سن و سال خودمون و خیلی پایه بود که تقریبا از اون زمان ماهی چند بار همدیگه رو می بینیم. اونا هم به اندازه ما عاشق سفر بودند و این شد که تقریبا از زمستون همون سال دیدارهامون به رویابافی سفر خارجی بعدی می گذشت. مساله که جدی تر شد مقصد رو انتخاب کردیم. پاریس به درخواست ما و بارسلون به درخواست اونها. بعد شروع به برنامه ریزی سفر 7 روزه به این دو جا کردیم و محاسبه خرجها به صورت کامل و با جزییات (بدون تور هزینه ها نصف میشد!) بعد تحقیق راجع به این دو شهر که من تقریبا اینقدر راجع به پاریس خوندم و تحقیق کردم که از تهران بیشتر حتی روی کوچه پس کوچه ها و مسیرهاش شناخت داشتم. همه چی تقریبا بدون مشکل جلو رفت تا اینکه دلار کم کم شروع به گرون شدن کرد! روز به روز به هزینه محاسبه شده اضافه شد تا جایی که تقریبا نا امید از رفتن شدیم. یه مدت که من افسردگی کنسل شدن اون سفر بعد از اون مقدار تحقیقات رو گرفتم. تا این که یه روز خودمو جمع کردم و به همسرم گفتم نه ما سفر رو باید بریم! ولی یه جای کم خرج. کجا بهتر از استانبول. با توجه به اینکه دوستامون هر کدوم تو زمان مجردی استانبول رفته بودند تمایلی به این سفر نداشتند و از طرفی منم همیشه آرزوم این بود که مادرم که همیشه عاشق سفر خارجی بوده و هیج وقت امکانش رو نداشته با ما که تو سفر مهارت بیشتری داریم یه مسافرت بیاد. این شد که مادر و پدرمم راضی کردم و از اواسط اسفند تحقیقاتم برای استانبول شروع شد. اوایل با حس خیلی بد (ناسلامتی استانبول اومده بود جای پاریس و بارسلون رو بگیره!!) ولی کم کم هیجان کشف استانبول جاش رو به اون ناراحتی داد.

با یه نگاه توی تقویم تاریخ رو برای 21 تا 26 فروردین انتخاب کردیم که تعطیلی عید مبعث هم توی این بازه بود. شروع به سرچ هتل و پرواز کردم. پرواز که مشخص بود. توی تاریخی که ما انتخاب کرده بودیم ماهان برای رفت و برگشت قیمت 970 تومن رو داشت. خصوصا که من به خاطر کارم مجبور بودم پرواز رفت رو عصر بندازم و دقیقا ماهان پرواز ساعت 5.15 عصر رو داشت.

مرحله سخت ولی انتخاب هتل بود. روزی شاید 2 3 ساعت سایت های مختلف رو زیر و رو کردم. دنبال هتلی بودم که اولا 4 ستاره باشه. دوما تو منطقه تکسیم. سوما کامنت های تریپ ادوایزر مثبت، چهارما صبحانه خیلی خوب و پنجما هزینه 5 شب نهایتا برای هر اتاق دوتخته 1300 در بیاد! سایت booking انتخاب های خوبی می داد و قرار بود از طریق سایت های رزرو ایرانی خرید رو انجام بدیم. در نهایت به 3 4 هتل رسیدیم که همه شرایط رو داشتند به جز کامنتهای مثبت! همه از صدای کلاب ها که تا صبح تو گوششون بوده ناراضی بودند. یا صبحانه هتل توی عکسها بسیار ضعیف و بد بود. یا کامنتهای زیادی راجع به کثیفی و ....

تا اینکه بین سرچ ها یه آفر عالی پیش اومد که قبلا نبود. Peak hotel.  تمام شرایط رو داشت. قیمتش همون حدود 1300 برای 2 نفر. عکس ها عالی. بسیار تمیز. کامنتهای مناسب راجع به صبحانه و فاصله 2 3 دقیقه ای تا استقلال. جالبه که هیچ نقدی راجع به این هتل تو سایتای ایرانی نیست که دلیلشو خیلی زود متوجه شدیم. این هتل قرارداد با تورهای ایرانی نداره. تو تماس با تورها گفتند ارائه نمیشه یا اینکه گفتند اگر بگیریم با قیمت 1800 برای هر اتاق گرفته میشه. در نهایت هتل رو هم جداگانه رزرو کردیم. تا اینجا خرج هر خانواده حدود 3200 شد.

مونده بود ترنسفر. سایتهای ایرانی هستند که امکان خرید ترنسفر دارند. اما با قیمت 168 تومن رفت و 168 تومن برگشت. یک ون کامل. همسرم قصد خریدشو داشت ولی من یه سرچ کردم دیدم خود تاکسی خطی فرودگاه که اینقدر هم همه از گرونیش می نالن با 60 لیر این مسیر رو می بره! لیر هم در زمان سفر ما 1350 بود که با توجه به اینکه خرید دلار و تبدیل دلار به لیر توی ترکیه همیشه به صرفه تره تقریبا برای ما هر لیر 1220 می افتاد.

بعد از قطعی شدن این موارد نوبت مطالعات من در مورد استانبول بود. فکر میکنید چند تا سفر نامه خوندم؟! کل سفرنامه های سایت لست سکند!! از اولینش که مربوط به سال 91 بود شروع کردم و جلو اومدم. 5 صفحه که توی هر صفحه 20 تا فایل سفر نامه وجود داره. یعنی 100 سفر نامه خوندم. اینها به جز سرچ های دیگه تو سایتهای دیگه هست. یعنی سفر نرفته سنگفرش های استانبول رو از بر بودم! توی یه فایل وورد از هر سفرنامه نکات مهمش رو کپی میکردم که شبها که همسرم هم از سر کار میاد با همدیگه بخونیم! یک فایل وورد 37 صفحه ای درست شده بود که به دوستم به شوخی میگفتم اگه کسی بخواد بره استانبول این فایل مفید رو بهش میفروشم! وسط همین سفرنامه ها بود که سفرنامه خانوم عطرسایی رو خوندم و اینقدر مات عکسهای عالیشون با یه دوربین عالی شدم که تصمیم گرفتیم قبل از این سفر یه دوربین کنون نسبتا خوب هم بخریم!

با اینکه تمام متروها و ترامواها با ایستگاهاشون رو حفظ شده بودم ولی قرار ما این بود اونجا رفت و آمدمون طور دیگه ای باشه. چیزی که تو هیچ سفرنامه ای نبود و خودمون توی سفر مالزی هم استفاده کرده بودیم و راضی بودیم. نصب برنامه اوبر که نسخه جهانی اسنپ خودمونه و با هزینه های کم خیلی راحت میشه جا به جا شد. مخصوصا که ما 4 نفر بودیم و وقتی قیمتها رو چک کردم دیدم چندان از وسایل نقلیه عمومی گرونتر در نمیاد در مواردی ارزونتر هم میشه (اینو باید بدونید که با هر خط عوض کردن مترو و تراموا شما باید دوباره هزینه پرداخت کنید). حتی برای سفر دونفره هم مناسب هست وقتی به راحتی و آرامشتون فکر کنید.

خان اصلی سفر هم گرفتن دلار بود که افتاد تو زمان صفهای بلندبالای دلار تو فردوسی و کمبود عرضه. با پاسپورت و مدارک سفر به تعداد محدود دلار داده میشد اونم با صف بسیار طولانی 7 ساعته. از ساعت 8 صبح تا 3 بعد از ظهر توی صف بودیم برای دلار با قیمت 4889 تومن. دلار ازاد اون زمان هنوز 5200 بود که دقیقا شاید یک هفته بعد تا 6500 هم رفت و برگشت!

برنامه ریزی سفر ما خیلی فشرده شد. میخواستم همه جا رو بگردیم. تا حدی هم خرید کنیم و شبهامون هم توی استقلال بگذره!

 

  • خب مقدمات رو تموم میکنم و میرم سراغ اصل مطلب...

21 فروردین با چک کردن هوا متوجه شدم هوای استانبول در ساعات گرم 20 درجه و ساعات سرد حدود 10 درجه خواهد بود. پس علاوه بر لباسهای خنک مقدار کمی لباس گرم هم برداشتیم. ساعت 1 ظهر از مدرسه به خونه برگشتم (دبیر هستم!) و کارهای باقیمانده انجام شد و با اسنپ از غرب تهران تا فرودگاه رفتیم. با هزینه 31 تومن که خیلی مناسب بود.

پرواز ماهان بسیار دقیق و سر ساعت و پذیرایی خیلی خوب انجام شد. با عقب کشیدن 1.5 ساعت ما راس ساعت 7 شب استانبول بودیم. توی فرودگاه از باجه های کرایه تاکسی قیمت گرفتیم. جالب این بود که همه کاملا به فارسی بلد بودن باهامون چونه بزنن! ولی قیمتها عجیب بود و متفاوت با سرچ. 150 لیییییر! به همسرم گفتم نه امکان نداره این قیمت باشه. بریم بیرون از فرودگاه مستقیم با راننده حرف بزنیم. اونجا قیمت گرفتیم و اولین راننده گفت 70 لیر! اینقدر ذوق زده شدیم که یادمون رفت چونه بزنیم وگرنه 60 منطقی تر بود! دقت کنید که تمام هزینه ها برای ما تقسیم به 2 می شد بین دو خانواده.

تو مسیر رفتن به هتل، شب بود و خیلی چیز زیادی از استانبول دستگیرمون نشد به جز منظره دریا در یک سمت و دیوارهای به جا مانده از دوران بیزانس در سمت دیگر. مسیر هم خیلی طول نکشید. بدون ترافیک بود و تقریبا نیم ساعت. تمام مدت دعا میکردم هتل به خوبی عکسهاش باشه و پیش همه شرمنده نشم! 

تصویر 1: ورودی هتل به لابی 1.jpg

توی لابی حدود 1 ربع منتظر موندیم تا اتاقها اماده شد. دو خانواده رو توی دو طبقه مختلف انداختند ولی در این مورد اعتراضی نکردیم چون برنامه هارو از تلفن اتاق ها با هم هماهنگ میکردیم. خلاصه ساعت 9 شب بود که وارد اتاق شدیم. کاملا شبیه عکسی بود که توی سایت موجود بود. بوفه که طبیعتا رایگان نبود به جز نسکافه و چایی. تخت تمیز و مرتب. وسایل حموم هم بود و تنها چیزی که جای خالیش حس شد خمیر دندون بود! که خوشبختانه از ایران آورده بودیم.

نوع اتاق ما eccentric بود که خب اتاق های ارزونتر و گرونتر از این هم برای این هتل وجود داره. با توجه به اینکه همه چیز اتاق دقیییقا شبیه عکس بود من عکس های سایت رو میذارم

تصویر 2

2.jpg

تصویر 3

3.jpg

 

مدت زیادی توی اتاق نموندیم و ساعت یک ربع به 10 شب به سمت استقلال حرکت کردیم. قبلا من حتی با street view گوگل بارها مسیر هتل تا استقلال رو از یه کوچه کنار هتل طی کرده بودم و حتی گرافیتی های دیوارهاشو میشناختم! بنابراین از همونجا به سمت استقلال رفتیم و 2 دقیقه بعد رسیدیم. موقعی که از یه کوچه خلوت وارد خیابون به این سرزندگی و شلوغی میشید یک لحظه قلبتون از شدت هیجان میخواد بیرون بزنه و کم کم به حالت عادی برمیگرده! توریست ها و مردم عادی همه با حال خوب و در حال پیاده روی. گاهی دور نوازنده های خیابونی با آهنگهای خیلی شاد جمع میشن، گاهی کنار دکه های خوراکی فروشی (صدف و بلوط کبابی و سیمیت)، به طور متناوب از این بوتیک به اون بوتیک وارد و خارج میشن، وارد رستورانا میشن و با رضایت رستورانا رو ترک میکنند، درگیر ژانگولر بازی بستنی فروشی های خیابون میشن و تند تند از همه چی عکس و فیلم میگیرند که شاید بشه گوشه ای از این شب رو ذخیره کنند و در آخر هیجان کشف کوچه ­های پر صدا و نورانی و شلوغش!

تصویر 4

4.JPG

تصویر 5

5.JPG

تصویر 6

6.JPG

اولین کاری که کردیم این بود که یکی از خوردنی های معروف رو تست کنیم. 10 لیر برای 1 پاکت بلوط. مزه ذغالیش خیلی جدید و خوشمزه بود. 

تصویر 7

7.JPG

توی عکس، چایی که عضو جدا نشدنی زندگی استانبوله هم دیده میشه. جالب اینه 90% هم همین استکان و حتی همین نعلبکی رو استفاده میکنند!

استقلال تو نگاه اول اینقدر جذابیت داشت که نخوایم وقتمونو با خرید کردن هدر بدیم. مخصوصا که دیر وقت هم بود (البته بوتیک ها و رستوران های استقلال همیشه تا دیروقت یعنی حدود 12 باز هستند و بعضی ها هم بیشتر) این بود که تصمیم گرفتیم تا تکسیم پیاده روی کنیم. قبلا مسیر هتل تا تکسیم رو توی گوگل مپ 13 دقیقه دیده بودم. اما امکان نداره توی استقلال بشه با سرعت معمولی قدم زد هم به خاطر جمعیت هم جذابیتهایی که هر چند دقیقه باعث توقف شما میشن. بالاخره به تکسیم هم رسیدیم که اطرافش چند تا گلفروشی قشنگ وجود داشت. این تاج گلها بین توریسهای کشورهای مختلف خیلی محبوبیت داشت و روی سر خیلیها دیده میشد!

تصویر 8

8.JPG

تصویر 9

9.JPG

زیاد اونجا نموندیم. مسیر از مقصد قشنگ تر بود! برای همین اینبار به قصد خوردن شام دیروقت به استقلال برگشتیم. به یه رستوران که میتونستی با دیدن غذاها چند تاشو انتخاب کنی وارد شدیم. از اول قرار بر این بود که هر بار برای 4 نفر سه پرس غذا سفارش بدیم و همه از هر سه تا امتحان کنیم. چون به جز همسرم بقیه خیلی کم غذا هستیم! 

تصویر 10

10.JPG

اینجا هم آقایی که غذا می کشید کاملا به ایرانی به ما توضیح غذا هارو می داد! جالب اینه ما همیشه انگلیسی حرف میزدیم ولی ترکها فارسی جواب می دادن! برامون با فارسی سلیس از غذای گوشت و بادمجونش تعریف کرد! اسکندر کباب 1.5 پرسی رو هم از همینجا سفارش دادیم. دوغهاشون که به اسم آیران فروخته میشه همونطور که تو سفرنامه ها گفته شده بود مزه ماست میده تا دوغ. این وعده برای 4 نفر مجموعا 70 لیر یا 85 تومان شد.

ساعت 1 به هتل برگشتیم در حالی که استقلال هنوز شلوغ بود. مخصوصا کوچه پس کوچه هاش که پر از کافه ها و به اصطلاح چایخونه های خیابونی بود.

.......................................

روز اول

برنامه ریزی دقیق من از این روز شروع میشد. توی این روز باید به دیدن این مکانها میرفتیم:

  • ایاصوفیه
  • مسجد سلطان احمد و میدان هیپودرم
  • کاخ توپکاپی
  • پارک گلهانه
  • برج گالاتا
  • شب استقلال

البته اصرار داشتم گالاتا رو غروب برسیم در غیر اینصورت برای روز دیگه بمونه.

ساعت 8.5 توی رستوران هتل بودیم

همونطور که میشد حدس زد هیچ کدوم از ساکنان هتل ایرانی نبودند. اکثرا آسیای شرقی یا عرب یا اروپایی بودند.

من عکس کاملی از صبحانه هتل پیدا نکرده بودم و فقط از کامنتها پذیرفته بودم که صبحانه خوبی داره. ولی خب فکرشم نمیکردم اینقدر خوب باشه! چون موقعی که سفرنامه های بقیه رو میخوندم و میدیدم به صبحانه هتل میگن کامل یه نگاه به عکساشون مینداختم و فکر میکردم چرا اسم اینو کامل میذارن. مثلا با دو مدل املت و نیمرو. صبحانه  peak hotelمسلما در حد یه هتل تاپ 5 ستاره یا حتی هتل 4 ستاره ما در کوالالامپور نبود. اما عکسهاشو میدارم که خودتون قضاوت کنید 

تصویر 11

11.jpg

تصویر 12

12.jpg

تصویر 13

13.jpg

بعد از صبحانه اوبر رو سریع گرفتیم و وقتی اومد دیدم یه ون 12 نفره بنز و بسیار جدید و مدرنه! تو تمام مدتی که توی استانبول اوبر گرفتیم ون مشکی بنز اومد و هر بار از ظاهر خیلی شیک داخلشون سوپرایز میشدیم. 

تصویر 14: داخل سه تا از اوبر های استانبول

14.jpg

هزینه تا سلطان احمد برای 4 نفر ما 18 لیر شد. کاملا ارزششو داشت که نخوایم با خط عوض کردن و کلی پیاده روی تا تکسیم خودمونو خسته کنیم. ولی مسیرش به این صورته که پیاده تا تکسیم برید. اونجا فونیکولار سوار شید و ایستگاه کاباتاش پیاده شید و این بار تراموا سوار شید و ایستگاه سلطان احمد پیاده شید. ما این مسیرو در حدود 15 20 دقیقه با اوبر طی کردیم. مارو جایی پیاده کرد و گفت انتهای این خیابون مسجد سلطان احمده. با 5 6 دقیقه پیاده روی تو یه کوچه قشنگ و هوای خوب مسجد رو دیدیم. 

تصویر 15

15.JPG

تصویر 16

16.JPG

از دور خیلی با عظمت به نظر میومد. منم شروع کرده بودم به توضیح دادن اطلاعاتی که از این دو مسجد کسب کرده بودم. اینکه اول ایاصوفیه کلیسا بوده. بعد مسجد شده و از زمان آتاتورک فقط کاربری موزه داره. اینکه سلطان احمد اومده مسجدشو روبروی ایاصوفیه ساخته تا ثابت کنه بهتر از مسیحی ها میتونه بسازه و .... نزدیک تر که رفتیم باجه فروش بلیط دیدم. عجیب بود. مگه همه جا نمیگفتند ورودی نداره؟ با خودم گفتم از شانس ما حتما از همین هفته شروع به فروش بلیط کردند! تا اینکه روی یه تابلو اسم ایاصوفیه رو دیدم!!!! یعنی اینقدر گیج بودم که فرق این دو مسجد رو متوجه نشده بودم! البته خداییش خیلی شبیه هم هستند! اما چیزی که من متوجه شدم این بود که به جز ایاصوفیه بقیه مسجد های پرشمار استانبول به رنگ آبی کبود بودند. خلاصه اینکه ما تو صف ایاصوفیه بودیم نه سلطان احمد! همزمان با ما یه گروه زیاد دانش آموز ترکیه برای بازدید از مسجد رسیده بودند. با توجه به اینکه من خودم معلم هستم و از شلوغ کاری و بی نظمی بچه های این دوره خبر دارم یکم ناراحت شدم ولی یه مدت که گذشت دیدم در کمال تعجب اینها حتی از توریست ها هم با شخصیت تر و با ادب تر ایستادن و اونم در حالی که مشخص بود یه مجتمع آموزشی بودند یعنی از دبستان تا دبیرستان و بچه های دختر و پسر با هم بودند. اینقدر منظم به حرفهای مربیهاشون گوش می کردند و تو صف ایستاده بودند که واقعا به معلماشون حسودیم شد. 

تصویر 17

17.JPG

ورودی ایاصوفیه 40 لیر برای هر نفر یعنی حدود 50 تومن بود. کمی جلوتر راهنمای صوتی هم در ازای 20 لیر به زبان فارسی میدادند که خانواده گفتند دیگه ایاصوفیه که نکته مبهمی نداره و نگیریم. که البته توی مسجد اینقدر بخش های شماره دار دیدیم که من همش غر میزدم باید میگرفتیم. این مسجد واقعا با مساجد ایرانی فرق داره. این که کدوم جالب تره بستگی به نظر بیننده داره. مساجد ایرانی هنر بیشتری توش به کار رفته. اینجا ابهتش بیشتره. ولی شبیه همچین بنایی من به شخصه توی ایران ندیدم. نمادهای مسیحیت و اسلام در کنار هم وجود داره با یه سقف خیلی بلند و لوسترهایی که فضا رو قشنگ کرده بودند. زمان سفر ما یه بخش از مسجد رو داربست زده بودند برای ترمیم ولی چیزی از جذابیتش کم نمیکرد.

 

تصویر 18

18.JPG

تصویر 19

19.JPG

تصویر 20

20.JPG

تصویر 21

21.JPG

طبقه بالا هم داره که از راهروهای باریک سنگفرش باید بالا رفت و نمای قشنگ تری به فضا داره.

تصاویر 22 تا 25

22.JPG23.JPG24.JPG25.JPG

 

 تصویر 26: نمای مسجد سلطان احمد از یکی از پنجره های طبقه بالای ایاصوفیه

26.JPG

 کم کم احساس کردم همگی اینقدر محو ایاصوفیه شدن که به برنامه نمی رسیم. این بود که پیشنهاد رفتن به مسجد سلطان احمد رو دادم.

مسجد سلطان احمد با فاصله کمی از ایاصوفیه قرار داره و در حد چند دقیقه پیاده روی که تعداد زیادی نیمکت با دکه های قرمز همیشگی توی مسیرش هست.

اینبار قرار شد نان سیمیت رو تست کنیم با قیمت 1.5 لیر. راستش این تنها موردی بود که توی استانبول بین خوردنی ها دوست نداشتم. نه این که بدمزه باشه. هیچ خوردنی ترکی بدمزه نیست! بلکه ایرادش این بود که کاملا مزه نون بربری کنجدی میداد! دقیقا همون طعم! 

تصویر 27

27.JPG

 بعد از چند دقیقه استراحت به سمت سلطان احمد رفتیم. قبلا خونده بودم که دیدن داخل یکی از این دو مسجد کفایت میکنه و شبیه هم هستند ولی من همچین قصدی نداشتم. وارد حیاطش که شدیم با این پلاکارد مواجه شدیم که مسجد به جز برای اقامه نماز برای بازدید عموم تعطیله. به علت ترمیم! شانس بد ما بود که البته من سعی کردم مثبت ببینم. به این فکر کردم که اولا خیلیها گفته بودند یکیش کافیه! دوما کلی وقت اضافه داریم برای بقیه برنامه! این بود که از محوطه حیاطش عکاسی کردیم و بیرون اومدیم.

تصویر 28

28.JPG

تصویر 29

29.JPG

بیرون مسجد میدان هیپودرم هم دیده میشد که در قدیم میدان اسبدوانی بوده.

تصویر 30

30.JPG

تایمی که ما به استانبول اومده بودیم یه تایم خیلی خوب بود. از این نظر که استانبول پر از گل بود. مخصوصا لاله (بعدتر توی یه بیلبورد دیدم جشنواره گل لاله هم همون زمانه) دوم اینکه از نظر هوایی خیلی خوب بود. یعنی گاهی یه پیرهن آستین کوتاه کافی بود گاهی یه ژاکت یا کاپشن سبک. در کل خیلی معتدل و سر سبز بود. چیزی که تو سفرنامه بیشتر دوستان ندیده بودم. خوشبختانه تو مدت سفر ما بارون هم نگرفت اما معمولا هوا ابری بود.

تعداد ایرانی ها نسبت به ماه های دیگه خیلی کم بود چون اکثرا یا زمان حراجی های مهم قرار بود بیان یا توی عید اومده بودند نه دقیقا یک هفته بعد از عید! ولی تعداد توریست خیلی زیاد بود. از تمام ملیت ها توریست دیده میشد و شاید این حسرت رو ایجاد میکرد که کشور ما باید حتی از اینجا هم بیشتر توریست میداشت...

بعد از سلطان احمد دوباره به سمت ایاصوفیه حرکت کردیم. با اینکه مسیر کوتاهیه ولی بهتره بازدید از سلطان احمد شروع بشه وبعد به ایاصوفیه برسید. چون کاخ توپکاپی و پارک گلهانه به ایاصوفیه نزدیک ترند. از طریق اپ MAPS.ME که توی یکی از سفرنامه ها معرفی شده بود از قبل نقشه استانبول رو دانلود کرده بودم و با روشن کردن GPS خیلی راحت بدون اینترنت مسیرهارو آفلاین پیدا میکردیم. قیمت سیمکارت ترکیه گرونه. از 80 لیر تا بالای 100 لیر. این بود که ما برای اوبر و سرچ های توی مسیر یه بسته 300 مگابایتی رومینگ ایرانسل خریده بودیم به قیمت 30 تومن که برای کل سفر کفایت کرد.

از طریق کوچه پسکوچه های سنگ فرش و سبز و خوشبو یه مسیر برای توپکاپی پیدا کردیم 

تصویر 31

31.JPG

تصویر 32

32.JPG

ولی توی همین مسیر یه رستوران خیلی باصفا دیدیم با صندلی های توی کوچه. اینبار تصمیم داشتیم چایی باقلوای معروف ترکیه رو امتحان کنیم. که گفتند باقلواشون تموم شده. ولی چون پدرم از پیاده روی خسته بود همونجا نشستیم و از هوای خوب لذت بردیم و  چایی سفارش دادیم. زیر شیشه میزمون کلی یادگاری مخصوصا روی پول های کشورهای مختلف که هرکدوم رو یه زمانی یه توریست اینجا به یادگار گذاشته بود دیده میشد. 1000 تومنی ایران هم بود!! در حین خوردن چایی ما هم یه یادگاری از خودمون زیر شیشه میز جا گذاشتیم! در مورد چایی های استانبول باید بگم که شباهتی به چایی ایرانی ندارند. به قول مادرم ما تو ایران به این چایی میگیم چایی جوشیده! با اینکه خیلی غلیظ نیستند اما طعم چایی خیلی غلیظ رو دارند و تلخ. معمولا کنارش قند سرو نمیشه و شکر با قاشق چایخوری میارند. تو یه سفرنامه نوشته بود بهتره از ایران قند ببرید! ما که نبرده بودیم.

تصویر 33

33.JPG

تصویر 34

34.JPG

مسیر رو به سمت توپکاپی ادامه دادیم و بالاخره از مسیری که یک موزه باستان شناسی ترکیه هم داخلش بود به قصر توپکاپی رسیدیم. این قصر حدود ششصد سال پیش توسط سلطان محمد دوم ساخته شده و در سال های بعد هر بار پادشاهای مختلف تغییراتی توش ایجاد کردند. خارج از سردر اصلی موزه صف خرید بلیط تشکیل شده بود که میشد گفت از هر گوشه ای از دنیا اشخاصی برای دیدن این کاخ توی صف بودند. صف حدود 20 دقیقه ای طول داشت و این وسط افرادی بودند که از فرصت استفاده کرده بودند و بین صف حرکت میکردند و پیشنهاد بلیط گرونتر بدون صف و همراه با راهنمای قصر (که خودشون باشن!) رو به مردم می دادند. به هر زبونی هم این مساله رو اعلام می کردند حتی فارسی! به نظر میومد کسی بهشون توجهی نمیکنه اما داخل که رفتیم گروهی از ایرانیا رو دیدیم که با همون آقا همراه شده بودند!! بلیط اینجا هم 40 لیر بود و بعدا دم ورودی حرمسرا میشد 25 لیر هم برای بازدید از حرمسرا داد. یعنی نهایتا 65 لیر یا حدود 80 تومن برای هر نفر. این بار به اصرار من با 30 لیر یک راهنمای صوتی هم گرفتیم که برای راهنمای صوتی حتما باید کارت شناسایی همراه داشته باشید. مثلا گواهینامه. راهنمای صوتی رو مادرم توی گوش گذاشت و جملات گوینده رو برای ما تکرار می کرد. فضای بیرونی کاخ خیلی وسیع و سبز بود. 

تصویر 35

35.JPG

تصویر 36

36.JPG

تصویر 37

37.JPG

اول وارد آشپزخانه شدیم که ظروف آشپزخونه هم توی محفظه هایی برای دیدن گذاشته شده بود. قسمتهایی از این کاخ که وسایل ارزشمند مثل موزه نگهداری میشد عکاسی ممنوع بود ولی توی فضای باز یا داخل اتاق های کاخ مشکلی از این نظر وجود نداشت.

یک بخش دیگه هم بود که اونجا برای وارد شدن برای جلوگیری از ازدحام باید صف تشکیل میشد و گروه گروه به داخل راهنمایی میشدیم. اونجا هم موزه بود و عکاسی ممنوع. از کلیدهای قدیمی و قفل های کعبه تا شمشیرها و لباسهای پادشاه ها و شمشیرهای یاران پیامبر و حتی جای پا یا ریش و دندون و ... از پیامبر که من به صحتش اطمینانی نداشتم! از سایر پیامبرها هم مواردی وجود داشت عمامه حضرت یوسف عصای حضرت موسی و سایر پیامبرها.

اتاق های این کاخ کاشیکاری های زیبا و معمولا آبی داشتند. با یک نگاه میشد فهمید که ظرافت کاشیکاری ایرانی رو ندارند اما در نوع خودشون خاص و جالب بودند. مساله جالب دیگه گلکاری های فضا بود که پر از سنبل بود. شب عید باید 15 هزارتومن برای یک شاخه سنبل بدیم ولی اینجا فضاهای سبزشون سنبل کاری بود و بوی سنبل توی کل فضا پیچیده بود.

 

تصویر 38

38.JPG

تصویر 39

39.JPG

توضیحات تصویر 39: اون بخش با سقف طلایی جایی بود که پادشاه روزه خودش رو افطار میکرده.

تصویر 40

40.JPG

تصویر 41

41.JPG

تصویر 42

42.JPG

تصویر 43

43.JPG

بعد هم وارد حرمسرا شدیم که اگه اشتباه نکنم قسمتهایی از سریال حریم سلطان در اینجا فیلمبرداری شده بود. شاید هم شبیه اینجا رو ساختند.

تصویر 44

44.JPG

تصویر 45

45.JPG

تقریبا حدود 2.5 ساعت زمان در توپکاپی صرف شد که به نظرم کافی بود.

بیرون کاخ با فاصله کمی پارک گلهانه هم قرار داشت. من توی عکسهای سفرنامه ها زیاد عکس جذابی ندیده بودم از این پارک، اما چون نزدیک توپکاپی بود گفتیم یه سری هم به اونجا بزنیم. که کاملا نظرمون رو راجع به خودش عوض کرد! چون باز هم باید تاکید کنم که اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت واقعا استانبول متفاوته! پوشیده از گل های خیلی قشنگ بود و پر از جمعیت. استراحت توی این پارک خیلی لذت بخش بود. البته پارک بسیار وسیع بود و امکان گشتن کل بخش های پارک وجود نداشت. 

تصویر 46

46.JPG

دیگه بعد از ظهر شده بود و خیلی گرسنه بودیم  به خیابون اصلی برگشتیم که تعدادی رستوران کنار هم داشت. پشت شیشه یکی از رستوران ها یه خانوم مسن ترک مشغول پختن نون بود که خودش باعث جذب مشتری برای اون رستوران شده بود! ما هم مثل بقیه! شبیه رستوران های سنتی ایران بود و امکان انتخاب 4 تا پیش غذا هم از ویترین متنوعش داشتیم. یکی از غذاها کوفته بود که خب کوفته ترکیه کاملا غذایی متفاوت با کوفته ایرانیه و تنها توی اسم شباهت دارند! قیمت این نهار هم برای 4 نفر 100 لیر شد. تصویر 47

 

47.JPG

تصویر 48

48.JPG

با پیاده روی های خیلی زیادی که کرده بودیم من رسما از برج گالاتا انصراف دادم البته با این شرط که حذف نشه و به روز دیگه بیفته. عصر به هتل برگشتیم و بعد از 2 ساعت استراحت شال و کلاه کردیم برای استقلال گردی و البته اینبار با چاشنی خرید! زمان سفر ما زمان حراجی های معروف استانبول نبود. اما باز هم تو هر برند بخش هایی از مغازه به تخفیف ها یا به اصطلاح ایندیریم اختصاص داشت. توی این سفر با اینکه ما بیشتر خرید ها رو از قیمتهای غیر تخفیف انجام دادیم اما باز هم قیمتها اینقدر مناسب بود که ندونی کدوم رو انتخاب کنی! این بار صدف رو هم که توی دکه های قرمز دونه ای 1 لیر بود میشد امتحان کرد. هیچ چیز لزج و بدی نداره و داخلش هم برنج و لیمو میریزن و بسیار خوشمزه ست. شام هم یه رستوران به نام منحصر توی خیابون استقلال هست که غذای عالی و فضای قشنگ طبقه بالاش باعث شد یک شب دیگه  باز هم به این رستوران بیایم. دوغ های خیلی جالب و خوشمزه ای هم همراه غذا آوردند که روش پر از کف بود. شام دو تا پیده و یک آدانا کباب خوردیم که آدانا کباب این رستوران طعم بهشتی داشت! تو منوی رستوران هم عکس سلبریتی های ترکیه بود که با سرآشپز رستوران عکس گرفته بودند.

تصویر 49

49.jpg

.............................................

روز دوم

برنامه روز دوم جزیره گردی بود! جزیره بیوک آدا که توی تحقیقات من هم از کاباتاش کشتی داشت و هم از اسکله امینونو. ولی با این وجود از رسپشن هتل سوال کردیم و متوجه شدیم فعلا فقط اسکله امینونو این مسیر رو ساپورت میکنه.

علاوه بر اون ما برنامه ای ریخته بودیم که توی هیچ سفرنامه ای نبود برای همین از بی نقص انجام شدنش مطمئن نبودیم. برنامه این بود که با کشتی به بیوک آدا بریم. نهار دریایی بخوریم ولی موقع برگشت تو بخش آسیایی پیاده بشیم که اونجا رو هم بگردیم. از تریپ ادوایزر دیده بودم که این کار امکان پذیره و ما هم همینو تو برنامه گذاشتیم. وگرنه بخش آسیایی رو کلا از دست میدادیم!

بازهم با اوبر تا اسکله امینونو رفتیم که هم سریع رسیدیم هم دم در گیت ورودی مارو پیاده کرد. 18 لیر هزینه این اوبر بود. راه بدون اوبر بازم پیاده روی تا تکسیم، سوار شدن به فونیکولار تا کاباتاش و بعد تغییر خط به تراموا تا ایستگاه امینونو هست. ساعت 9.5 توی اسکله بودیم. باید بلیط تهیه میشد و مارو به دستگاه خرید استانبول کارت ارجاع دادند. کار با دستگاه خیلی راحته پول رو وارد میکنی و کارت رو میده! 6 لیر هزینه خود کارت بود و 14 لیر هم شارژ توش باقی موند. ما برای هر خانواده یک کارت گرفتیم ولی یک کارت تعداد 4 نفر رو هم ساپورت میکنه. هرچند اینجوری هزینه نفر سوم و چهارم یک مقدار بیشتر میشه. وارد کشتی شدیم و روی نیمکت های چوبی فضای داخلی نشستیم. حرکت ساعت 10.10 بود و تا اون زمان کشتی کاملا پر شد. توی چند ایستگاه این کشتی توقف داره اولیش کادیکوی که همون منطقه آسیاییه . بقیه ش جزیره های پرنس که آخرین جزیره بیشترین مسافر رو داره که همون بیوک آداست. تو موقع مسیر میتونید از بوفه کشتی خرید کنید یا به فضای باز کشتی برید و تیکه های نون رو توی دستتون نگه دارید. خیلی زود یه مرغ دریایی پیدا میشه که خیلی دقیق سرعتش رو با کشتی تنظیم کنه و نون رو از دست مسافرا بگیره! حتی ممکن بود نون رو به هوا پرتاب کنید و تو هوا بقاپن! 

تصویر 50

50.JPG

تصویر 51

51.JPG

تصویر 52

52.JPG

تصویر53

54.JPG

53.JPG

بالاخره بعد از حدود 1.5 ساعت به بیوک آدا رسیدیم. موقع خروج از ایستگاه همه مستقیم به سمت کالسکه و دوچرخه ها میرفتند ولی ما مسیر ساحلی رو ادامه دادیم و از کنار رستورانها گذشتیم برای خوردن یه میان وعده کوچیک. بعد هم به سمت کالسکه ها که صف داشت اما صف سریع جلو میرفت. کنار صف ما زیر آفتاب انواع سگهای اهلی در حال چرت ولو بودند کف آسفالت! اینجا میشه یا کالسکه اجاره کرد یا دوچرخه یا پیاده روی کرد. ماشین به جز ماشین پلیس و حمل زباله و ... وجود نداره. برای دوچرخه یه مقدار سربالایی و سرپایینی های مسیر خسته کننده و سخته. کرایه کالسکه 4 نفره هم 75 لیر بود که یک حدود یک ساعت توی جزیره میچرخن. هوای جزیره عالی بود و طبق معمول سرسبز. به جز صدای سم اسب صدای دیگه ای به گوش نمیرسید و تو مسیر  میشد گاو، اسب و سگ و گربه های رها رو هم دید! جاده ها از مسیرهای سبز میگذرن و هر لحظه جذابتر میشن. اخر مسیر یه جا ما رو پیاده کرد برای استراحت دادن به اسبها. همه کالسکه ها این کارو میکردند. بعد از 10 دقیقه هم دوباره سوار میکنند. ولی تو همون مدت استراحت چند تا اسب قشنگ که یه کره اسب لاغر هم باهاشون بود از جلو و پشت سر ما عبور کردند!

تصاویر 55 تا 63

55.JPG56.JPG57.jpg58.jpg59.jpg60.jpg61.jpg62.JPG63.jpg

مسیر برگشت از جایی متفاوت با مسیر قبلی بود. دوباره به ایستگاه اولیه برگشتیم و پیاده شدیم.

توی کشتی موقع اومدن یه آقایی طبق معمول با زبون فارسی سمت ما اومده بود و کارت رستوران خودش توی بیوک آدا رو به ما داده بود. با اینکه اصلا قصد نداشتیم حتما به همونجا بریم ولی وقتی به سمت رستورانهای ساحلی رفتیم متوجه شدیم همون رستوران به نام علی بابا جزو بهترینهاشه. خود اون آقا رو هم دیدیم که استقبال گرمی کرد و از توی گوشیش هم عکس چند تا بازیگر ایرانی و بازیگرای سریالای ترکی که میدونست ایرانیها میشناسن رو به ما نشون داد که توی رستوران علی بابا عکس گرفته بودند. و گفت حتی علی دایی هم اینجا اومده. پدر من هم گفت چون علی دایی پولداره! خلاصه همونجا نشستیم. منو بیشتر دریایی بود. لابستر که توی سفر به مالزی خیلی مارو شیفته کرده بود و اونجا 80 تومن بود اینجا 180 تومن بود و صرف نظر کردیم. به پیشنهاد یکی از سفرنامه ها ماهی مزگیت رو سفارش دادیم. و یه ماهی به پیشنهاد خودشون و کباب آدانا به خاطر تجربه خوب دیشب در رستوران منحصر. علاوه بر اون برای اینکه یه چیز جالب رو هم امتحان کنیم به عنوان پیش غذا هشت پا سفارش دادیم!!

اگه بخوام مزه هشت پا رو توصیف کنم میگم مزه ماهی تن میداد! و حتی همون بو. اصلا لزج نبود و مثل ماهی های دیگه بود.

کباب آدانا به خوشمزگی منحصر نبود ولی هر دو ماهی خوب بودند مخصوصا مزگیت که شبیه فیش اند چیپس درست شده بود و بدون استخون بود. در حین خوردن غذا مرغ های دریایی کنار پنجره بغل دستمون نشسته بودند و نهار خوردن ما رو تماشا میکردند. اگه از لای پنجره ماهی تعارف میکردی با کمال میل قبول میکردند!

تصویر 64: هشت پا یا همون اختاپوس!

64.JPG

تصویر 65

65.JPG

تصویر 66

66.jpg

تصویر 67

67.jpg

بعد از نهار هم چای و قهوه رایگان بود. مثل چایی، قهوه های ترک هم خیلی تلخ و غلیظه و حتما باید خیلی شیرین بشه تا قابل خوردن بشن بعضی جاها همراهش یه لیوان آب میارن اما اینجا خبری نبود.

کم کم به سمت کشتی حرکت کردیم هر نیم ساعت یک بار کشتی از اون جزیره حرکت میکنه.

توی کشتی از روی GPS حواسم بود کی به ایستگاه کادیکوی میرسیم که تو بخش آسیایی پیاده بشیم. قصد ما رفتن به خیابون بغداد بود و میدونستیم کنار اسکله ایستگاه مترو هم هست. ولی کدوم ایستگاه پیاده بشیم؟ چون بغداد یه خیابون بلنده که انگار چند تا ایستگاه داخلش هست. از توی گوگل مپ ایستگاه گزتپه رو انتخاب کردیم. مترو خیلی خلوت بود و با همون استانبول کارت و البته شارژ 20 لیر دیگه وارد شده بودیم. ایستگاه که پیاده شدیم و از مترو بالا اومدیم دیدیم این جا که وسط یه اتوبان بزرگه! نمیدونم چرا گوگل مپ این ایستگاه رو سمت بغداد نشون میداد! اینقدر جای پرتی بودیم که به ناچار باز هم اوبر به دادمون رسید.

 البته از این نظر هم خوب شد که از توی خیابون ها و کوچه پس کوچه های آسیایی گذشت و زندگی روتین مردم استانبول رو میشد مشاهده کرد. خیلی آرومتر و ساکت تر و البته لوکس تر از بخش اروپایی. در کل انگار به یک شهر متفاوت وارد شده بودیم. بالاخره خیابون بغداد پیاده شدیم. یه خیابون خیلی عریض با انواع بوتیک ها و البته تعداد خیلی زیاد رستوران و کافه های شیک که این بار تفاوتش در این بود که توریست زیادی مشاهده نمیشد و اکثرا ترک بودند. 

تصویر 68

68.jpg

تصویر 69: خیابان بغداد

69.jpg

 به طرز جالبی این بخش استانبول خانم های ترکیه بی حجاب بودند درحالی که تو بخش اروپایی از هر دو گروه وجود داشت. طول خیابون بغداد رو پیاده روی کردیم  با خرید های جزیی و بعد تصمیم گرفتیم به خیابون موازیش بریم که از کنار ساحل میگذشت. تو همین خیابون فرعی متصل کننده بغداد به ساحل هم همچنان تعداد خیلی زیاد رستوران که همگی صندلی هارو توی فضای باز و خنک قرار داده بودند توی چشم میزد. و البته با وجود تعداد زیاد ولی اکثرا به اندازه کافی هم مشتری داشتند. 

تصویر 70

70.jpg

تصویر 71

71.jpg

 بالاخره به بخش ساحلی رسیدیم. هوا عالی بود حتی معتدل تر از بخش اروپایی. کنار نوار ساحلی اکثرا در حال ورزش و دویدن بودند. ما هم روی نیمکت زیر سایه نشستیم و پایین رفتن خورشید رو تماشا کردیم. بستنی های معروف مک دونالد رو هم اینجا امتحان کردیم با ویوی رستوران که رو به ساحل بود! 

تصویر 72

72.jpg

تصویر 73

73.jpg

بعد کم کم به فکر برگشتن به هتل افتادیم. ولی چجوری؟! از تاکسی ها پرسیدیم اونجا کسی سمت تکسیم نمیرفت. تا خیابون بغداد برگشتیم و یه دخترخانوم گفت همینجا کنار من منتظر بمونید تاکسیهاش از همینجا رد میشن، منم میخوام به اونجا برم. بعد از چند دقیقه وقتی خبری از تاکسی نشد و اینبار اوبر عدد عجیب 110 لیر رو نشون داد قرار شد با خود تاکسی های خطی چونه بزنیم. با 75 لیر مارو برگردوند.(در کل برای مسیرهای خیلی طولانی یا خیلی کوتاه اوبر به صرفه نبود) خیلی ضعیف هم سعی میکرد انگلیسی حرف بزنه. از اردوغان شاکی بود و آرزوی دموکراسی برای همه میکرد! از پل معروف بغاز هم رد شدیم که بخش آسیایی رو به اروپایی متصل میکنه. توی این سفر ما 2 3 بار سوار تاکسی های زرد رنگ شدیم. نه پولمونو خوردند نه بی احترامی کردند نه کلاهبرداری. برخلاف حرف خیلی از ایرانیها. فقط یه کم با سرعت میرونند!

تصویر 74: پل بغاز

74.jpg

بعد از دو ساعت استراحت دوباره استقلال گردی شروع شد. چون بیشتر از هر جای دیگه جو این خیابون به ما حس خوب میداد. جالب این بود که نوازنده ها هر شب ثابت بودند و حتی همون آهنگها خونده میشد! تو سفرنامه های دیگران هم همیشه همین چهره ها رو دیده بودم! شام دوباره به رستوران منحصر رفتیم. این بار دونر پرسی و یه غذای ناشناس سفارش دادیم به همراه آداناکباب معروف! به امید همون دوغهای خیلی خوشمزه. اما دوغ رو که آوردند دیدم این که همون دوغهای معمولیه. گارسونو صدا زدیم و گفتیم دیشب دوغتون روش پف کرده و خامه ای بود که! خندید و دوغهای مارو برد و با همون دوغهای دیشبی عوض کرد!

سفر ما از نیمه گذشته بود و هنوز باقلوای استانبولی رو تست نکرده بودیم. قنادی MADO رو تو بیشتر خیابونهای استانبول میتونید ببینید. ما هم همونجا رو توی استقلال انتخاب کردیم که نزدیک به کوچه هتل هم بود. هم میز توی فضای باز داشت هم داخل. باقلواها که عالی بود ولی چایی همون چایی خیلی تلخ! 

تصویر 75

75.jpg

...............................................

روز سوم

برنامه روز سوم با دلما باغچه و عثمان بی شروع میشد و به بازار ادویه میرسید و خرید قهوه از محمت افندی توی بازار مصری ها که تعریفشو زیاد شنیده بودیم. ولی اول صبح برنامه رو تغییر دادم. بازار ادویه مصری ها اولویتی نداشت و قصد خرید ادویه که نداشتیم و ایران هم پر از انواع ادویه و این مدل بازارهاست. در مقابل اهمیت برج گالاتا برای من خیلی زیاد بود و همچنین رستوران های زیر پل گالاتا که رو به خلیج شاخ طلایی هستند.

برای صبح قرار شد از شارژهای باقیمانده توی استانبول کارت استفاده کنیم و با تراموا به دلما باغچه بریم. توی لابی از رسپشن خواستیم محل دقیق خیابان اصلی عثمان بی رو توی مپ به ما نشون بده چون عثمان بی یه محله بود توی گوگل مپ. در حین نشان دادن تاکید کرد اونجا گرونه ها. و سریع اضافه کرد البته برای من. برای شما شاید خیلی خوب باشه اما ما اصولا اون سمتا خرید نمیکنیم!

با یه پیاده روی 10 15 دقیقه ای البته تو سرازیری های خیلی پر شیب به ایستگاه تراموای شیشانه رسیدیم که برای محل هتل ما همون فاصله ای بود که تکسیم قرار داشت و نیاز به تغییر خط با فونیکولار هم نبود. از شیشانه به سمت ایستگاه کاباتاش رفتیم. و اونجا پیاده در کنار ساحل به سمت دلما باغچه حرکت کردیم. این کاخ بعد از کاخ توپکاپی محل استقرار سلاطین عثمانی بوده و بعدتر هم محل زندگی آتاتورک.

توی یکی از کاملترین سفرنامه ها خونده بودم که حرمسرای یکی از کاخهای توپکاپی یا دلمه باغچه کفایت میکنه و چون اونها توپکاپی رو خریده بودند من هم به اون تصمیم اعتماد کردم و قرار شد فقط کاخ اصلی خریداری بشه.

وارد محوطه کاخ شدیم از همون ابتدا عظمت بیشترش در مقایسه با توپکاپی به چشم میومد. فضای بیرون کاخ نمایی به تنگه بسفر داشت و توی اون هوای خوب و آفتابی به این فکر میکردم که این سلاطین جدا از تمام مشکلات حکومتیشون چه لذتی از زندگی تو همچین فضایی بردند! 

تصویر 76

76.JPG

تصویر 77

77.JPG

تصویر 78

78.JPG

 اینجا راهنمای صوتی رایگان بود ولی حتما نیاز به کارت شناسایی داشت. با بلیط نفری 40 لیر وارد شدیم و همچنان در کنار توریستهایی که تقریبا ایرانی بینشون دیده نمیشد. (ایرانی ها رو ما توی این سفر بیشتر توی استقلال و مراکز خرید میدیدیم). اگه بخوام خیلی سطحی بگم باید بگم دلما باغچه چیزی شبیه کاخ سعد آباد خودمونه. ولی اگه دقیق تر بگم باید بگم تجملی که توی این کاخ وجود داشت با هیچ کاخی از نیاوران گرفته تا سعد آباد و جاهای دیگه قابل مقایسه نبود. با دهان باز و شگفت زده به اتاقهای عظیم و معماری و سنگبری های خارق العاده و از همه مهمتر وسایل و اشیا بسیار گرانبها و تجملی نگاه میکردیم. تابه حال همچین چیزی ندیده بودم. متاسفانه امکان عکس گرفتن از فضای داخلی وجود نداره و فقط میتونم چند عکس اینترنتی بذارم که به هیچ وجه نمیتونن اون فضا رو توصیف کنند. تعداد اتاقها و محل های بازدید اینقدر زیاد بود که واقعا وقت نمیشد همه رو با دقت و با جزییات دید. کاش میشد آدم چندین ساعت رو فقط برای بازدید از این کاخ اختصاص بده. این کاخ 45000 متر مربع و 285 اتاق داره. دیگه خودتون تصور کنید. سالن اصلی که راهنما گفت محل برگزاری جشنها بوده سقف 36 متری با یک لوستر عظیم 5.5 تنی داشت و بهترین و جذاب ترین معماری رو داشت. در کل شاید بتونم بگم جالب ترین بخش سفر استانبول کاخ دولما باغچه بود. جایی که متاسفانه توی اکثر سفرنامه ها وجود نداشت و واقعا هر کس استانبول رفته و این کاخ رو ندیده لذت بزرگی رو از دست داده! فقط حیف که به جای حرمسرای این کاخ حرمسرای توپکاپی رو خریده بودیم. ضرر بزرگی بود! 

تصاویر 79 تا 84

79.jpg80.jpg81.jpg82.jpg83.jpg

بعد از 3 ساعت از کاخ خارج شدیم. اوبر برای عثمان بی گرفتیم بی توجه به حرف رسپشن هتل که طفلک حق هم با اون بود! توی خیابون عثمان بی پیاده شدیم و وارد یکی از فرعی ها به نام روملی شدیم در محله نیشان تاشی، که پر از لباس فروشی و البته زنانه فروشی بودند. اولین مغازه که قیمتهای عجیب بالایی داشت. گفتم خب حتما این برندی چیزیه. بعدی همینطور بود. بعدی و بعدی و بعدی هم دونه به دونه قیمتها بالا و بالاتر میرفت! میگم بالا یعنی مثلا 300 تومن برای شومیز ها یا قیمتهای بالای 1 میلیون برای رسمی تر ها. این وسط بودند مغازه های کوچیکی که جنسهای ارزون داشتند ولی خب کیفیتها پایین بود و سمتشون نمیرفتیم. در کل تازه من فهمیده بودم این که میگند پارچه و لباس ترک عالیه منظورشون همین جنسهای درجه یک این خیابونه نه چیزایی که ماها با قیمت مناسب تر میخریم! واقعا جنسهای عالی هم داشتند و توی اون خیابون اکثرا اروپایی ها مشغول خرید بودند یا عربهای پولدارتر. خلاصه نهار رو خوردیم و با اوبر به سمت هتل برگشتیم. نیشان تاشی رو بنظرم حتی با اینکه قیمت های بالا داره ولی به عنوان نمایشگاه اجناس با کیفیت ترک یا بازدید از یکی از خیابون های لوکس استانبول میشه دید! و البته ممکنه تو فصل حراجی ها بهتر باشه... درضمن قهوه رو هم از همین خیابون خریدیم که یه خانوم ترک که برای خرید اومده بود کاملا کیفیت قهوه هارو برامون تایید کرد.

از عثمان بی با اوبر به هتل برگشتیم که بعد از استراحت به سمت گالاتا حرکت کنیم. هتل ما تا گالاتا 10 دقیقه پیاده روی داشت.طبق گوگل البته. اما چون ما همیشه استقلال رو به سمت تکسیم رفته بودیم این بخش از استقلال برامون جدید بود و وقت بیشتری روبروی مغازه هاش صرف میشد. یک مقدار سنتی تر از بخش شمالی بود و مغازه ها هم کم کم به سوغاتی فروشی تبدیل میشدند. برای میزمون که قبلا با نمادهای جاهای دیگه پر شده بود دوتا نماد استانبول هم خریدیم. یکی برج گالاتا و یکی ایاصوفیه. همینطور که جلو میرفتیم سمت راستمون برج گالاتا نمایان شد. از نزدیک خیلی با شکوه تر هم به نظر می رسید. ساخت این برج مربوط به 700 سال پیش هست و دارای 9 طبقه که با پل های مارپیچ به بالا میرسه. البته الان تا طبقه 7 اسانسور خورده. طبقه های بالا دارای رستوران و کافی شاپ با نمای استانبول هست. با اینکه برج ظاهرا ارتفاع زیادی نداره اما چون در یه بخش مرتفع ساخته شده دید خیلی کاملی به شهر میده. ما طوری رفته بودیم که مثلا غروب برسیم اما انگار یک مقدار زود حرکت کرده بودیم. این موضوع تا زمانی موجب ناراحتی بود که صف خیلی طویل خرید بلیطشو (نفری 25 لیر) مشاهده کردیم. حالا برعکس باید دعا میکردیم موقع تاریکی نوبتمون نشه! توصیه میکنم حدود 45 دقیقه تا 1 ساعت رو برای صف برج در نظر بگیرید.

نفرات جلویی ما در صف چند تا آقای روس بودند که سرشون باند پیچی شده بود و رو قسمتهای آزاد سرشون دونه دونه های خونی زیادی وجود داشت. اولین بار نبود که همچین صحنه ای میدیدیم. شاید هر روز چندین نفر رو با این ظاهر توی شهر دیده بودیم. این بار عبارت روی هدبندشون رو سرچ کردم و متوجه شدم استانبول یه محل معروف در زمینه کاشت موی با کیفیت و ارزانه. البته احتمالا ارزان نسبت به اروپا. خلاصه که مردم از جاهای مختلف دنیا برای کاشت مو به این شهر میان و حتما تو مدت سفرتون با این افراد مواجه خواهید شد!

 

تصویر 85

85.JPG

تصویر 86: آقایان مو کاشته!

86.jpg

کم کم صف جلوتر میرفت و بالاخره موقعی نوبت ما شد که آسمون کم کم به رنگ زرد درمیومد. بهترین زمانبندی ممکن!

وقتی به بالکن برج اون بالا رسیدیم قشنگترین صحنه های ممکن از استانبول رو میدیدیم با تابش زرد و نارنجی خورشید روی سقف خونه ها و ساختمونا. اینقدر همه چی قشنگ شد که به جای برگشت به پایین برج تصمیم گرفتیم توی کافی شاپ اون بالا رو به غروب خورشید کیک و کاپوچینو بخوریم!

 

تصاویر 87 تا 91

87.JPG88.JPG89.JPG90.jpg91.jpg

بعد از پایین اومدن به سمت پل گالاتا حرکت کردیم و به قسمت زیرین پل رفتیم. هوا هم سردتر از قبل شده بود و فقط دنبال یه رستوران بودیم که رو به خلیج شاممونو بخوریم. تو راسته ی رستوران ها که راه میرفتیم تمام رستوران دارا با زبان فارسی جلو میومدند و درخواست می کردند که فقط منوشونو نگاه کنیم! بالاخره جلوی یکی متوقف شدیم و داشتیم قیمتهای خیلی بالارو نگاه میکردیم که سریع گفت تخفیف تخفیف. ایرانی مای هارت! خلاصه خودش گفت غذاهای 40 تومنی رو 25 حساب کنیم. فکر کنم اگه از هر کدومشون تخفیف بخواید پذیرفته بشه.

تصویر 92: به سمت پل گالاتا

92.JPG

تصویر 93

93.jpg

تصویر 94

94.jpg

بعد از شام با اوبر به هتل برگشتیم. درسته که مسیر نزدیک بود ولی اینقدر سرپایینی حرکت کرده بودیم و از پله پایین رفته بودیم که تصور پیاده برگشتن رو نمیشد کرد.

شب باز هم استقلال. توصیه اکید من اینه که هتل رو نزدیک استقلال بگیرید. هیچ قسمتی از استانبول فاز شبهای استقلال رو نداره. توی روز استقلال رفتن فقط برای خرید کردن خوبه. ولی شبش چیز دیگه ایه. سمت سلطان احمد و ایاصوفیه هتل گرفتن این لذت بزرگ رو از شما میگیره که تا نصفه شب توی این شلوغی ها قدم بزنید. این شب پدر و مادرم هتل موندند و من و همسرم وارد یکی از فرعی های استقلال شدیم که به نظر پر جنب و جوش تر میومد. اولش ماهی فروشی و ظروفی مثل استکانهای کمر باریک و کاسه های دستساز و ... بود. ولی همینطور که جلو رفتیم وارد یه بخش کشف نشده استقلال شدیم. کشف نشده توسط ما البته! وگرنه از تمام استقلال متراکم تر هم بود! پرررر از میز و نیمکت های فشرده تو خیابون و صدای موسیقی رستوران ها و کافه ها. خیلی خیلی حس خوبی داشت. اینطور که فهمیدیم اینجا تا صبح به همین منوال به کارشون ادامه میدند!

توی بیشتر کوچه های استقلال کلاب هایی وجود دارند که اگه از شانس بد هتلتون تو یکی از این کوچه ها باشه تا صبح خواب ندارید. من این مورد رو برای هتلمون چک کرده بودم و تو یه محل بدون کلاب استقلال ساکن بودیم.

تصویر 95: این آقا مسئول جذب مشتری برای رستوران بود و خودش درخواست کرد ازش عکس بگیرم!

95.jpg

تصویر 97: نوازنده های رستورانی همون کوچه

97.jpg

..............................................

روز چهارم

تو تمام روزهای گذشته هنوز پاساژهای معروف ترکیه رو نرفته بودیم و بیشتر به گشت زنی شهری پرداخته بودیم. ولی امروز نوبت پاساژها بود! تا همین 3 4 روز قبل سفر برنامه من برای پاساژ مثل تمام ایرانی های دیگه اولیویوم و کاله و جواهر و فروم و اینجور جاها بود. اما دقیقا قبل سفر خیلی اتفاقی توی یه سایت که دختر خانومی ایرانی ساکن استانبول مینویسه با یه اوت لت آشنا شدم که خودش جاذبه گردشگری حساب میشد! اوت لت ونیزیا. بسیار جدید هست در حدی که رسپشن هتل هم نمیشناخت! طبق حرف اون خانوم تو اون سایت، هنوز ایرانی ها اینجا رو کشف نکردند و بیشتر عرب و اروپایی میبینید. دقیقا همینطور بود.

اولا که با حمل و نقل عمومی هم راه داره. با یه سرچ ساده اسم پاساژ به فارسی به همون سایت میرسید که روش رفتن رو کامل شرح داده. ولی مثل بقیه پاساژ های استانبول مسیر دور و پر ایستگاهی هست و ما باز هم اوبر رو ترجیح دادیم که ما رو بدون خستگی دم در ورودی پاساژ پیاده کرد!

این مرکز خرید رو با الهام از شهر ونیز ساختند. حتی قایق های روی آبش در مواقعی مسافر سوار میکنند! تعداد خیلی زیاد بوتیک و اوت لت داره (مغازه هایی که اجناس مربوط به فصل یا سال قبل یا تک سایز رو با قیمت پایین تر میدن) و علاوه از اونها تعداد خیلی زیاد مغازه لوازم خانگی و اتاق خواب و دکوری و ....

از تمام برند ها هم شعبه وجود داره. فعلا که توسط ایرانی ها کشف نشده اما امیدوارم افرادی با خوندن این سفرنامه به جای پاساژی مثل اولیویوم که اجناس بی کیفیت تری رو برای فروش میارن به اینجا برن و برند های خوب رو با قیمت پایین بخرن. برای مثال یه شعبه برند POLO اونجا بود که پیراهن های مردونه رو از 170 لیر به 50 لیر رسونده بود و البته باید بینشون سایز مورد نظر رو پیدا میکردیم. یا آدیداس و نایک که تخفیفهای خیلی عالی برای اجناس داشتند.

یه محوطه باز هم پر از انواع شعب رستوران و فست فود داشت برای نهار.

تصویر 98

98.jpg

تصویر 99

99.jpg

تصویر 100

100.jpg

درکل ما 5 ساعت رو اونجا گذرونده بودیم. خسته و کوفته بودیم و تقریبا دیگه خرید خاصی باقی نمونده بود. هر چند که شاید فقط 30% مغازه ها رو سر زده بودیم. اما با توجه به اینکه از همه مارکا اونجا وجود داشت دلیلی نمیدیدیم که پاساژ دیگه ای هم سر بزنیم. این بود که ساعت 4 عصر به هتل برگشتیم. بعد از کمی استراحت برای اولین بار قبل از تاریکی هوا به استقلال رفتیم! نزدیک غروب البته. این بار با تراموای قرمز و معروف استقلال هم میشد عکس گرفت! من برای امشب دوتا کار باقیمونده رو باید به انجام می رسوندم. اول اینکه استارباکس استقلال رو برم (فقط به خاطر خاطره خوشی که توی مالزی از استارباکس داشتم) دوم اینکه پدر و مادرم هم اون خیابون فرعی زنده استقلال رو ببینند. که هر دو مورد هم انجام شد! شام رو تو همون خیابون خوردیم. دلمه های استانبول خیلی طعم دلمه ایرانی رو داشتند. و یه خوراک جیگر تند و خوشمزه. امشب هم با خرید استکان های کمر باریک ترکی و کاسه های کوچیک دستساز به پایان رسید. فقط من کم کم داشتم احساس سرماخوردگی میکردم....

.........................................

روز آخر

با توجه به اینکه به تمام برنامه های سفر رسیده بودیم و خریدی هم نداشتیم روز آخر بی برنامه بودیم. اما مشکل دیگه ای هم اضافه شده بود. من مریض شده بودم و حتی اگرم میخواستم نمیتونستم از تخت بیرون بیام. این بود که تا ظهر توی اتاق موندیم تا وقتی که زمان تحویل اتاقها فرا برسه. اتاق رو تحویل دادیم و با تاکسی های جلوی هتل به قیمت 60 لیر به سمت فرودگاه رفتیم.

توی پرواز حال من بد و بدتر میشد ولی از یه طرف خدارو شکر میکردم که این اتفاق توی مدت سفر نیفتاد و همه چی به خوبی و خوشی سپری شد!

فقط یه مساله در مورد تور بسفر باید گفته بشه

من توی سفرنامه ها میدیدم که هم برنامه بویوک آدا و هم برنامه تور 1.5 ساعته بسفر رو دارند. در حالی که این دوتا واقعا دوتا کار یکسان هست. توی اولی 1.5 ساعت به سمت جنوب سوار کشتی هستید و توی دومی 1.5 ساعت به سمت شمال و داخل تنگه بسفر. از طرفی یه نوع تور بسفر هم هست که 4 ساعته و تا اواخر شب ادامه داره و شامل برنامه های موزیک و شام و شب زنده داریه. که تورهای ایرانی اونو به قیمت خیلی بالای نفری 80 دلار (دلار نه لیر!) پیشنهاد میدن. میشد از تور غیر فارسی استفاده کرد که احتمالا قیمت کمتری دارند ولی ما شناختی به کیفیت اون تورها نداشتیم و این موضوع رو صرف نظر کردیم.

در مورد آکواریوم هم کسی به جز من علاقه ای به دیدن ماهی نداشت چون همگی باز هم به جز من آکواریوم گردی رو در مکانهای دیگه ای تجربه کرده بودند! و اگر قصد رفتن داشته باشید باید بدونید که دو آکواریوم در استانبول وجود داره ولی آکواریوم اصلی و بزرگتر نزدیک فرودگاه آتاتورک هست.

مساله بعدی اینکه استفاده از اوبر کار مارو خیلی جلو انداخت. تقریبا بیشتر جاهای استانبول رو توی 4 روز گشته بودیم. وقتی برنامه سفر رو قبل از سفر به یکی از دوستانم که چندبار استانبول رفته بود میگفتم گفت این برنامه 10 روز زمان میخواد. چون خستگی که توی مسیرها پیش میومد در حدی بود که نمیشد چندین جای دور از هم رو توی یک روز بدون تاکسی گشت. (البته برای شدن که میشه! اما هلاک و داغون!)

الان با اینکه چند روز از سفر میگذره هنوز دلم برای شبهای زنده استقلال تنگ میشه....

در رابطه با خرج های ما برای دو نفر:

خرج رفت و آمد 200 لیر

خوردنی ها 700 لیر

ورودی ها 350 لیر

و البته مقادیری هم خریدهای همیشگی استانبول که بستگی به خودتون داره!

عکس های این سفرنامه تعدادی با دوربین و تعدادی با گوشی گرفته شده و متاسفانه بعد از کم حجم سازی برای سایت کیفیت تا حدی افت میکنه ولی امیدوارم بتونند گوشه ای از جذابیت های استانبول رو نشون بدن.

در آخر اینکه من هنوز در آرزوی اون سفر کنسل شده پاریس هستم که روز به روز امکانش کمتر میشه... ولی امیدوارم سفرنامه بعدی من مربوط به اون شهر باشه!

 

نویسنده : مهسا س

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.