استانبول شهریست که عاشقش میشید. شهری در جوار دو دریا (مرمره و دریای سیاه) و تنگه بسفر که اونهارو به هم وصل میکنه و همچنین مرز دوقاره ی اروپا و آسیاست. برای اینکه کمی با جغرافیای شهری که میخواهید برین آشنا بشین (که به نظر من ضروریه) در سمت شرق این تنگه ی زیبا بخش آسیایی استانبول و در سمت غرب اون بخش اروپایی قرار داره که البته بیشتر هتل ها و تقریبا تمام مراکز تاریخی در این قسمت قرار داره. در دریای مرمره هم چند جزیره نزدیک به هم که به جزایر پرنسس مشهوره قرار گرفته که معروفترینشون جزیره بیوک آدا هست.
قبل از اینکه به متن سفرنامه بپردازم میخام براتون کمی از حال و هوای این شهر بنویسم. استانبول شهر بسیار بخصوصیه به چندین دلیل از جمله قدمت دو هزار ساله اش که آثار با شکوهی از دوران امپراطوری روم شرقی در گوشه کنار شهر وجود داره و عظمت دیوارها و قلعه ها و کلیساهای اون دوران رو میتونین ببینین همچنین آثار تاریخی زیادی از دوران پس از ورود ترک های عثمانی و اسلام در حدود پانصد سال پیش وجود داره که معماری و سبک زندگی پادشاهان عثمانی بسیار دیدنی است اما تبدیل شدن کلیساها به مسجد و در هم آمیختن هنرهای اسلامی و مسیحی معجون بسیار لذیذی از آشتی این دو دین آسمانی درست کرده که تنها در اینجا به این وسعت میتونین ببینین. حالا این معجون شیرین رو با آب و هوای مطبوع بهاری، مردم شاد و خرافاتی و احساساتی با فرهنگی آمیخته با روم و یونان و ایران، تپه های جنگلی در کنار تنگه، پارک های پر از گل های لاله، اسکله های متعدد و کشتی های در حال عبور و صدای مرغ های دریایی ترکیب کنید..... به استانبول خوش گلدیم :)
به نظر من همه چیز در این دنیا تابع سلیقه هستش، موسیقی، طعم غذاها و... همینطور مکان های توریستی، استانبول برای یک سفر خانوادگی، که از همه سنین ازش لذت ببرن و باهاش خاطره بسازن، چه کسانی که علاقه مند به مکان های تاریخی هستند و چه کسانی که بیشتر گردش و خرید رو دوست دارن مقصد بسیار مناسبیه، به قول معروف آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.
خوب بعد از این مقدمه کوتاه چمدون هاتون رو بردارید که با من و همسرم که اولین سفر پس از ازدواجمون رو تجربه میکردیم برای هفت روز همسفر بشین و با هم به فرودگاه بریم تا تهران رو به مقصد استانبول با پرواز ساعت 14:30 ترک کنیم.
روز اول:
از اونجایی که من به شدت شکمو هستم اولین مرحله سفر پس از تحویل بار با صرف یک میان وعده شامل دو تکه کیک شکلاتی و یک امریکانو برای من و یک چای برای همسرم نازنین خانوم شروع شد که با وجود قیمت نسبتا گران طعم نوشیدنی ها متوسط و طعم کیک ها اصلا خوب نبود به طوری که قسمت زیادی ازش با وجود اینکه گرسنه بودیم باقی موند ولی فضای خوبش باعث شد تا کمی استراحت کنیم و تا زمان باز شدن گیت صحبت کنیم و به موسیقی گوش بدیم. پرواز با هواپیمای A320 آتا انجام شد، کیفیت غذا تعریفی نداشت و وضعیت کابین هواپیما هم چندان به سامان نبود در عوض پرواز با هواپیمای ایرباس320 با خیال آسوده و بدون استرس انجام شد و خلبان پرواز هم یک فرود بی نقص در فرودگاه آتاتورک انجام داد.
به سادگی پاسپورت چک و تحویل بار انجام شد و به دلیل اینکه از قبل قصد استفاده از ترانسفر تور به سمت هتل رو به دلیل معطلی احتمالی نداشتیم مستقیما به سمت ایستگاه مترو رفتیم و یک عدد استانبول کارت که مثل کارت مترو خودمون عمل میکنه و باهاش از همه وسایل حمل و نقل عمومی میشه استفاده کرد از دستگاه مخصوصش گرفتیم و استانبول کارت دیگه ای رو که از تهران با خودمون آورده بودیم با لیر که از سفر های قبلی خانواده مونده بود شارژ کردیم و خط مترو M1"Yenikapi" رو سوار شدیم و در ایستگاه آخر که همون Yenikapi باشه خط عوض کردیم و خط M2"Haciosman" سوار شدیم و ایستگاه Taksim پیاده شدیم. متروها نسبتا شلوغ بودند و در مسیر از محله های پایین شهر عبور کردیم و هرچه به سمت میدان تقسیم نزدیک میشدیم بافت محله ها زیبا تر و مردم شیک تر میشدند، حدودا یک ساعت و نیم طول کشید که باز هم بهتر از ترنسفر بود ولی یک خط اتوبوس بین شهری از فرودگاه تا تکسیم به نام Havabus هست که در برگشت استفاده کردیم بسیار خوب بود، بار بعد حتما از فرودگاه تا تکسیم هم از هواباس استفاده خواهم کرد.
به میدان زیبای تقسیم رسیدیم به محض خروج از مترو گویی که تازه پا به استانبول گذاشتیم از دیدن این میدان که گل های لاله زیادی کاشته بودند و کبوتر ها در بین مردم به دنبال دانه میگشتند بسیار لذت بردیم و به سمت هتل تایتانیک تکسیم کمتر از پنج دقیقه پیاده راه رفتیم و به سرعت اتاقمان را تحویل گرفتیم و پس از استراحتی کوتاه و نوشیدن چای که با کتری برقی اتاق آماده کردم به سمت خیابان استقلال که در جوار میدان تکسیم است به راه افتادیم، دیگر هوا تاریک شده بود. خیابان استقلال جاییه که هر بار پا بگذارید چند صد نفر در حال بالا و پایین رفتن از این خیابان هستند به جز یک تراموای بسیار قدیمی که حالت سمبولیک داره و گاها در طول خیابان در حرکته بقیه همه پای پیاده هستند و فضای پر از حس زنده بودن و زندگی داره که تا نرفته باشید قابل به درک اون نیستین. ما سرخوش از این همه هیجان های خوب یک فال بلوط داغ خریدیم که خیلی چسبید و بالاخره اولین خوراکی خوشمزه ی سفر رو نوش جان کردیم و در ادامه با یک فال گوجه سبز که نازنین خانوم میل کردند همراه شد و در نهایت به دبل چیز برگر مک دونالد و بستنی به عنوان دسر ختم شد که همگی عالی بودند.
عکس 01 (میان وعده،فرودگاه امام)
عکس 02 (میدان تکسیم)
عکس 03 (بلوط، خیابان استقلال)
روز دوم:
اولین صبحانه رو در هتل تایتانیک که بدون شک بهترین هتل 4 ستاره استانبول است (توقع خودتون از هتل ها در استانبول فارغ از هر تعداد ستاره پایین بیاورید) تنوع و کیفیت صبحانه نسبتا خوب بود. قبلا برنامه ریزی کرده بودیم که هر روزی هوا خوب بود به جزیره بیوک آدا برویم پس در میدان تکسیم سوار funikullar شدیم و پس از پیاده شدن در کاباتاش تراموای T1"Bagcilar" رو سوار شدیم و به اسکله ی Eminonu رفتیم و در اسکله به کشتی ساعت 10:10 به سمت Buyukada رسیدیم و سوار شدیم، هوا آفتابی بود و روی عرشه کشتی کمی باد خنک می آمد، کشتی دولتی استانبول بسیار زیبا و خیلی هم بزرگ بود و به همین دلیل دسته مرغ های ماهیخوار زیادی به دنبال کشتی پرواز میکردند و اگر کشتی سواری روی آب های آرام در دریای مرمره و پرواز مرغ های دریایی و غذا گرفتن از دست مسافر ها رویایی نیست پس چه چیزی هست. انقدر لذت بخش بود که چند بار از کافی شاپ کشتی براشون خوردنی خریدیم پیشنهاد میکنم حتما نون با خودتون ببرین تا حظ کنید. بعد از حدود دو ساعت که خیلی زود گذشت به جزیره رسیدیم،دو عدد بستنی از بستنی فروش های محلی گرفتیم و نوش جان کردیم، جزیره بیوک آدا خالی از هر گونه وسیله ی حمل و نقل موتوری هست که همین لذت گردش در این جزیره رو ده چندان کرده فقط درشکه و دوچرخه برای رسیدن به تپه ی جزیره هست که ما به دلیل تحقیقات قبلی تصمیم داشتیم که نیمی از جزیره به سمت بالای تپه رو با درشکه و مسیر برگشت رو با دوچرخه برگردیم پس با زوج جوان شیرازی که در کشتی آشنا شدیم سوار درشکه شدیم و از جاده ای در دل طبیعت و ویلاهای دوبلکس بسیار خوشگل و دیدنی عبور کردیم که منو یاد کارتون های کودکی انداخت فقط تو کارتون دیده بودم همچین صحنه هایی رو. در بالای جزیره در یک رستوران با یک ویوی بسیار رویایی از دریا و تپه های جنگلی به اتفاق زوج همسفرمون ناهار میل کردیم که شامل کوفته کباب که شبیه کباب دیگی خودمون بود و شیشلی که کباب چنجه بود که بسیار بسیار چسبید و تنها غذای ترکی بود که من دوس داشتم. در راه برگشت متوجه شدیم امکان کرایه دوچرخه فقط در ابتدای مسیر هست پس پیاده به راه افتادیم و یک ساعت و نیمی پیاده ادامه راه رو رفتیم و با اینکه کمی خسته شدیم ولی کاملا میصرفید چون کلی عکس گرفتیم و از اون طبیعت و دیدن ویلاهای زیبا و هوای عالی کلی لذت بردیم و برگشتیم. هزینه کشتی رو که با استانبول کارت دادیم (استفاده متعدد در طول مدت 2ساعت تخفیف پلکانی دارد)، هزینه درشکه هم 75لیر شد که نصف کردیم. تا برگشتیم و به هتل رسیدیم ساعت 18:30 بود، بسیار خسته بودیم و پا درد داشتیم و دو ساعتی خوابیدیم و ادامه شب رو در خیابان تمام نشدنی استقلال گذروندیم و مک دونالد و بستنی.
عکس 04 (صبحانه هتل تایتانیک)
عکس 05 (اسکله امینونو)
عکس 06 (در مسیر بیوک آدا)
عکس 07 (در مسیر بیوک آدا)
عکس 08 (جزیره بیوک آدا)
عکس 09 (جزیره بیوک آدا)
روز سوم:
به دلیل غیر قابل پیش بینی بودن هوای بهار (اصلا به پیش بینی های هیچ سایتی مخصوصا در بهار اعتماد نکنید) تصمیم داشتیم هر روزی که هوا خوب بود تفریحات دریایی رو بریم چراکه احتمال داشت با چند روز بارانی مداوم مواجه بشیم و از دست بدیم، پس با انرژی زیاد ناشی از تکرار یک تور دریایی دیگر مجددا به اسکله امینونو رفتیم و تور کامل تنگه بسفر رو به مبلغ نفری 25 لیر گرفتیم که شامل رفت و برگشت و توقف در جزیره کاگنی میشه. باز هم روی عرشه، هوای عالی، مرغ دریایی، تفاوت اینکه به دلیل کم عرض بودن تنگه بسفر کشتی ها نزدیک به ساحل حرکت میکنند و تصویر غیر قابل وصف کاخ ها، مساجد، خیابان ببک(لوکیشن بیشتر سریال های ترکی به دلیل زیبایی ویلاها و همجواری با تنگه) و جنگل ها و قلعه روملی و رد شدن از زیر زیبا ترین پل های استانبول تجربه بینظیری هست که تا زنده هست باید رفت و دید. اتفاق جالب اینکه در مسیر با یک گروه فرانسوی هم کلام شدیم، ماجرا از اینجا شروع شد که خانم فرانسوی از نازنین خانوم ما خیلی خوشش اومده بود و سوال کرد کجایی هستین که این گفتگو به مسیح و انجیل و مسجد و کلیسا و مسایل دیگه کشید که باعث شد بیشتر زیبایی های تنگه بسفر که براتون تعریف کردم رو در واقع در مسیر برگشت درست ببینیم، خلاصه اینکه ادامه مسیر به جزیره کاگنی رسیدیم که حالت محلی تر از بیوک آدا داشت و زیبایی وصف ناپذیری که دیگه توضیحشون نمیدم میرین میبینین ایشالا. اونجا مقداری سوغاتی خریدیم و مجددا کوفته کباب و شیشلی و چای در جوار آب و برگشت به امینونو خیابان استقلال و غذایی که من و نازنین عاشقش بودیم مک دونالد و بستنی.
عکس 10 (صبحانه هتل تایتانیک)
عکس 11 (مسیر تنگه بسفر)
عکس 12 (مسیر تنگه بسفر، روملی حصار)
عکس 13 (جزیره کاگنی)
عکس 14 (جزیره کاگنی)
عکس 15 (جزیره کاگنی)
روز چهارم:
برنامه ی امروز بازدید از کاخ دلمه باغچه که کمی بالاتر از اسکله ی در حال بازسازی کاباتاش قرار گرفته بود، پس از طریق فونیکولار به کاباتاش رفتیم و در خط کنار ساحل پیاده به سمت کاخ که هفت هشت دقیقه طول میکشید به راه افتادیم و چند عکس در مسیر گرفتیم و با رسیدن به ورودی کاخ و در حالی که در صف تهیه بلیط ورودی به قیمت چهل لیر بودیم انگشت حیرت بر دهان داشتیم از عظمت و معماری زیبای این کاخ که گوشه ای از اون رو در عکس ها میبینید، از این کاخ تعریف چندانی نمیکنم چرا که زیبایی غیر قابل وصف آینه و کنسول ها فرش ها، ظروف و اثاثیه، دیوارها، سقف ها و ... فقط وقتی تشریف بردید و دیدن کردین متوجه خواهید شد. پس از خروج از کاخ در حالی که هنوز حوالی ظهر بود طبق تصمیمی که از قبل داشتیم پیاده به سمت اسکله بشیکتاش به راه افتادیم و در بین راه استادیوم فوتبال بشیکتاش هم دیدیم و حدودا بیست دقیقه بعد به اسکله بشیکتاش رسیدیم که محوطه اون محل قرارگیری تعدادی توپ جنگی جهت تزیین و بازدید بود و احتمالا نشان دهنده موقعیت استراتژیک این بندر در گذشته بود و از اونجایی که از سفر های دریایی در استانبول بسیار لذت برده بودیم برای بازدید از قسمت آسیایی هم از کشتی استفاده کردیم (امکان استفاده از اتوبوس، دلموش و مترو هم فراهم بود). وارد ایستگاه Kadikoy شدیم و پس از انتظاری کوتاه تکرار تجربه شیرین کشتی سواری در تنگه بسفر و دریای مرمره تکرار شد و باز هم هوای خوب و آب های آرام و مرغ ماهیخوار و چای ترکی و مناظر زیبا.
با پیاده شدن از کشتی در همان نگاه اول وارد یک محیط تازه و شکلی جدید از استانبول شده بودیم، استانبول آسیایی مدرن تر، خالی از توریست، با مردمی شیک پوش تر و متمول ولی همان قدر پر جنب و جوش و پر از حس زندگی بود و البته در اینجا بیشتر میشد شکل زندگی مردم بومی رو دید، بدون هیچ هدف خاصی سوار یک تراموا که به ایستگاه رسید شدیم تا کمی ماجراجویی کنیم و گشتی در قسمت آسیایی بزنیم که از اتفاق در خیابانی بسیار زیبا که به قدر عبور همان تراموا تنگ بود و پیاده رو و مغازه های بسیار خوشگلی داشت پیاده شدیم به چند مغازه سر زدیم و داشتیم به سمت مک دونالدی که در بین راه دیده بودیم میرفتیم که یک خانوم ترک که در دهه پنجم یا ششم زندگیش بود جلوی ما در آمد و از لحنش پیدا بود که در حال قربون صدقه رفتن نازنینه از حرکات دست هاش هم متوجه شدیم که داره از حجاب همسرم تعریف میکنه که شبیه استانبولی ها حجاب گذاشته بود و میگفت که خیلی بهت میاد و این ها که پس از چند دقیقه که حرفش تمام شد با تنک یوی ما مواجه شد و تازه فهمید که ما ترک نیستیم و با جمله ی اوووو نو ترک؟؟؟؟ و کمی خوش و بش سوال از ملیت ما خداحافظی کردیم و ما که از این همه محبت اون خانوم کلی کیف کرده بودیم به ادامه ی ماجراجویی خودمون در گشت آسیایی پرداختیم و سر از استادیوم فوتبال فنرباغچه در آوردیم که از قضا دربی فنرباغچه و بشیکتاش بود، با کمی پرس و جو سوار اتوبوس دوطبقه شدیم که همسر جان خیلی دوست داشت، به اسکله برگشتیم و در اسکله ی کاراکوی پیاده شدیم و پیاده به سمت برج گالاتا رفتیم، در مسیر از کوچه پس کوچه هایی رد شدیم که بسیار بسیار خاص و زیبا بودند، از رفتن به بالای برج هم منصرف شدیم چون صف بسیار طولانی تشکیل شده بود و ما هم امروز پیاده روی بسیار طولانی داشتیم ، پس ادامه دادیم و طول خیابان استقلال به سمت هتل رو طی کردیم و با اینکه در بخش آسیایی ناهار خورده بودیم یک اسکندر کباب به اصرار من در بای اسکندر خوردیم و وقتی به هتل رسیدیم ساعت هفت بعد از ظهر بود دو ساعتی استراحت کردیم و مجددا برنامه وفادار هر شب. استقلال، مک، بستنی هم همسر جان نذاشت بخورم دیگه اونشبو :(
عکس 16 (دولمه باغچه، برج ساعت)
عکس 17 (دولمه باغچه، ورودی)
عکس 18 (استادیوم بشیکتاش)
عکس 19 (اسکله بشیکتاش)
عکس 20 (بخش آسیایی، تراموا)
عکس 21 (بخش آسیایی)
عکس 22 (بخش آسیایی)
عکس 23 (استادیوم فنرباغچه)
عکس 24 (کاراکوی، بازار ماهی)
عکس 25 (در مسیر برج گالاتا)
عکس 26 (در مسیر برج گالاتا)
عکس 27 (برج گالاتا)
عکس 28 (خیابان استقلال در روز)
روز پنجم:
امروز اختصاص داشت به بازدید از ایاصوفیه بزرگ که همانطور که میدونید بزرگترین کلیسای جهان برای مدت هزار و پانصد سال در جهان بوده و پس از فتح قسطنتنیه توسط پادشاهان عثمانی تخریب نشده بلکه به مسجد تبدیل شد و برای چند صد سال بعدی هم محل عبادت، خطبه ها و جشن ها و مراسم مذهبی اسلامی مورد استفاده قرار گرفته تا در نهایت به دستور آتاتورک تبدیل به موزه شد، قدم زدن در ایاصوفیه شما رو به قرن ها پیش، زمان امپراطوری روم میبره تا پا بر جای پای امپراطور ها و اسقف ها بگذارین و با سفر در زمان تبدیل شدن این مکان عظیم به مسجد و خطبه ها و مراسم اسلامی و ماه رمضان رو تماما حس کنید و لمس کنید و این حس عجیب رو با خودتون به یادگار ببرین. بعد از بازدید از ایاصوفیه به سمت برگ دیگری از تاریخ استانبول یعنی موزه توپکاپی که اولین کاخ ساخته شده پس از فتح قسطنتنیه هست و در مقایسه با دولمه باغچه که حدود سیصد سال بعد ساخته شده دارای محوطه باغ بسیار وسیع تر با درخت های سر به فلک کشیده و عمارت های گسسته که هر کدام معماری، تزیینات و کاربرد مخصوص خودشون رو داره. در میان همه ساختمان ها من کوشک ها رو از همه بیشتر دوست داشتم و همینطور مدرسه ای مخصوص جوانان مسیحی در داخل کاخ بود که محصلین بسته به استعداد و تلاششون حتی به وزارت و صدارت هم ممکن بود برسن برام بسیار جالب بود، برای رسیدن به این اماکن تاریخی از میدان تکسیم با فونیکولار به کاباتاش و با خط تراموا T1 در ایستگاه سلطان احمد پیاده شدیم و پیاده به ایاصوفیه رفتیم در این محله دیدنی های بسیار دیگری از جمله مسجد سلطان احمد، بازار مصری ها(ادویه)، مسجد سلیمانیه و... باقی موند که نتونستیم ببینیم و با توجه به اینکه به پایان سفرمون نزدیک میشدیم و هنوز خرید نکرده بودیم ترجیح دادیم به مرکز خرید کاله بریم پس به ایستگاه ترموا سلطان احمد برگشتیم و ادامه مسیر رو تا ایستگاه Gungoren ادامه دادیم که درست در مقابل مرکز خرید قرار داشت. ادامه ی روز به خرید و برگشت به هتل و صرف شام ساندویچ subway در هتل گذشت و به علت خستگی زیاد از گردش شبانه در خیابان استقلال هم صرف نظر کردیم و استراحت کردیم.
عکس 29 (ایاصوفیه)
عکس 30 (ایاصوفیه)
عکس 31 (ایاصوفیه)
عکس 32 (ایاصوفیه)
روز ششم:
برنامه امروزمون یک گشت خاص بود که فکر میکنم از هموطنانمون که از استانبول بازدید کردن کمتر ممکنه رفته باشن و اون بازدید از پارک امیرگان(Emirgan) واقع در شمال بخش اروپایی بود که از بزرگترین پارک های لاله ی جهانه و در آستانه اردیبهشت پر از گل هستش و برای کسایی که عاشق عکس گرفتن هستن بسیار محل مناسبیه مخصوصا اگر مثل ما تصمیم بگیرین از طریق کشتی به اونجا برین لذتش دو چندان میشه چراکه کشتی تقریبا طول مسیر تنگه بسفر رو طی میکنه و این سفر انقدر زیباست که من و همسرم اگر هر هفت روز هم اون رو میرفتیم باز هم سیر نمیشدیم. به اسکله امینونو رفتیم و پس از پرس و جوی کوتاه وارد ایستگاه Emirgan شدیم و به دلیل اینکه کمی دیر رسیده بودیم تا آمدن کشتی بعدی حدود چهل و پنج دقیقه نشستیم و نکته جالب این بود که تقریبا به جز ما بقیه همه ترک بودند و در این ایستگاه خبری از توریست نبود. به امیرگان که رسیدیم از کنار ساحل به سمت شمال حرکت کردیم و در بین راه یک بازی جالب رو با نفری پنج لیر انجام دادیم و اون بازی به این طریق بود که بر روی آب بادکنک هایی رو قرار داده بودند و با کلت بادی هفت تیر شلیک میکردیم که تلاش همسر جان بی نتیجه موند و من با افتخار موفق به منهدم کردن پنج بادکنک شدم که پس از قهرمانی ده لیر تقدیم کردم و به سمت پارک رفتیم و کلی عکس گرفتیم که با طبیعت و اون دنیای گل بسیار زیبا شد و مجددا با کشتی برگشتیم به امینونو با ترموا به کاباتاش رفتیم و با فونیکولار به میدان تکسیم و با مترو M2"Haciosman" به ایستگاه Sisli رسیدیم که مستقیما از همان زیر زمین وارد مرکز خرید جواهر شدیم. به هتل برگشتیم و پس از ساعتی استراحت به آخرین پیاده روی دلچسب در زنده ترین خیابان شهر رفتیم و آخرین مک دونالد و بستنی رو نوش جان کردیم.
عکس 33 (تنگه بسفر، در مسیر امیرگان)
عکس 34 (تنگه بسفر، در مسیر امیرگان)
عکس 35 (پارک امیرگان)
عکس 36 (پارک امیرگان)
عکس 37 (پارک امیرگان)
عکس 38 (پارک امیرگان)
عکس 39 (چای ترکی در کشتی)
روز هفتم:
ساعت 11:30 شب پرواز داشتیم و با در نظر گرفتن احتمال ترافیک و اینکه حداقل سه ساعت و نیم قبل از پرواز باید فرودگاه میبودیم ساعت 17:30 رو برای سوار شدن اتوبوس فرودگاه به نام هواباس HAVABUS که ایستگاهش درست در مقابل هتل ما بود انتخاب کرده بودیم. کمی دیرتر از همیشه بیدار شدیم و پس از صرف صبحانه چمدان هارو بستیم و اتاق رو تحویل دادیم و چمدان هارو به امانت سپردیم و در حالی که از بخت خوش ما در این سفر برای اولین بار بود که نم بارانی گرفته بود دوری در میدان تقسیم زدیم و کمی سوغاتی خریدیم، با توجه به اینکه هنوز وقت زیادی داشتیم و میخواستیم خیلی هم دور نشویم از میان دیدنی های نزدیک، گرند بازار یا همان چاپالیکا چارشی رو انتخاب کردیم و بر عکس اکثر سفرنامه ها که خونده بودم و گفته می شد چیزی نداره و مثل بازار بزرگ خودمونه اتفاقا به نظر من بسیار دیدنی بود و تجربه متفاوتی با بازار بزرگ خودمون داشت از نظر معماری و این که بازار بزرگ ما کاملا اصناف تفکیک شده ای داره و هر کدام بخش مخصوصی از بازار رو در اختیار دارن، ولی گرند بازار در اون حد تفکیک شده نیست و کلا حال و هوای متفاوتی داره و ارزش یک بار دیدن و وارد اون فضا شدن رو داره. در کوچه پس کوجه های اطراف بازار هم گشتی زدیم و برای ناهار برگر کینگ رو امتحان کردیم که بسیارر خوشمون اومد و در راه برگشت به هتل در ایستگاه Gulhane پیاده شدیم و وارد پارکی به همین نام شدیم و از فرصت باقی مانده استفاده کردیم و دو ساعتی این پارک زیبا ماندیم، در کافی شاپ پارک آخرین چایی های ترکی رو نوشیدیم و به سمت هتل رفتیم. پس از کمی استراحت در لابی هتل سوار هواباس شدیم و یک ساعت و نیم مسیر رفتن به فرودگاه رو در حالی که همسرم از فرط خستگیه گردش های پیاپی این چند روزه خوابیده بود من به بیرون از پنجره نگاه میکردم و این هفت روز سفر خاطره انگیز به این سرزمین رویایی رو مرور میکردم، به جایی که همه چیز در کنار هم رنگ صلح و صفا میگیره، به جایی که غرب، شرق رو ملاقات میکنه.
عکس 40 (گرند بازار)
عکس 41 (گرند بازار)
عکس 42 (گرند بازار)
عکس 43 (گرند بازار)
عکس 44 (گرند بازار)
عکس 45 (کوچه های اطراف گرند بازار)
عکس 46 (کوچه های اطراف گرند بازار)
عکس 47 (پارک گولهانه)
عکس 48 (پارک گولهانه)
عکس 49 (سقف کافی شاپ پارک گولهانه)
ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و از نگاه و سلیقه ی من، با ما به استانبول اومدین، عذر میخوام اگه مطلب طولانی شد سعی کردم در نهایت اختصار تعریف کنم همه چیز رو. در اکثر اماکن تاریخی اجازه عکسبرداری نبود به همین دلیل نتوانستم براتون عکسی از داخلشون بذارم. برای کسایی که برای اولین بار به استانبول میرن مسیر ها و ایستگاه ها، اگه کامل از اول بخونن توضیح دادم همه رو، سیستم حمل و نقل عمومی و استفاده از اون برای همه خیلی راحته توصیه میکنم هر جا میخاین برین خودتون برین چون هزینتون بسیار کمتر میشه، غذاهای ترک زیاد باب میل ما نشد و بجز کوفته کباب و شیشلی که نسبت به حجمشون گرون در میاد باقی رو که امتحان کردم دوست نداشتم که منجر به خوردن مداوم فست فود شد. مراقب خودتون و پولتون باشین هرگز پولتون رو به هیچ بهانه ای از جیبتون در نیارین مثلا در همین سفر شخصی بود که از من خواست پول ایرانی بهش نشون بدم که ببینه چه شکلیه یا شنیدم کس دیگری خواسته بود ببینه لیرهاتون اصله یا تقلبیه، همه ی این ها جیب بر و کف زن هستن و این فقط مختص استانبول نیست هر جای دنیا که توریست در محلی زیاد باشه افراد مشابهی پیدا میشن و کلام آخر اینکه توصیه میکنم هر سفری که تشریف میبرین سعی کنین کمی سوغاتی فرهنگی که دونستن تاریخ، آداب و رسوم، روش زندگی و... هست رو با خودتون به یادگار بیارین.
«سفر كردن، فقط تماشا كردن و عكس گرفتن نیست، این تغییری است كه پایدار است تغییراتی كه سفر در شما ایجاد میكند در روح شما میماند، شیوه زندگی شما پس از هر سفر تغییر میكند» از «میریام برادی»
عکس 50 (آخرین وعده در فرودگاه آتاتورک استانبول)