چقدر گرمه خدايا.......................
تحمل چهار ماه گرماي طاقت فرساي بالاي چهل درجه، جدال با مگس هاي سفيد تهران و انواع آلودگي هاي صوتي و بصري، ما رو برآن داشت تا يک سفر کوتاه، به دنبال آرامش، به ييلاقات گيلان برنامه ريزي کنيم. دليل سفر اينبار فرار از گرما بود و به همين دليل مسير زيباي اسالم به خلخال رو انتخاب کرديم تا بلکه خنکاي خلخال حال و هوامون رو عوض کنه و برآن شديم تا در روز دوم اين سفر هم بازديدي از شهر اردبيل و بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي داشته باشيم.
مسير پيش روي ما
گروه چهارنفره ما شامل من و همسرم به همراه يکي از دوستان همسرم و خانومشون بود. براي اين سفر دوتا هتل رو بررسي کرديم، يکي هتل سپيدار اسالم و ديگري هتل پرنيان خلخال. اگرچه که به علت هزينه بالاي اقامت در اواخر شهريور ماه (بيش از 350 هزارتومان براي يک اتاق دو تخته) نهايتاً تصميم گرفتيم خونه اجاره کنيم اما يه کم از مشخصات اين دو هتل ميگم براتون.
هتل پرنيان خلخال از نظر من رتبه بهتري گرفته بود چون در ارتفاعات و در دل يک روستا قرار گرفته و مسلماً هواي خنک تري نسبت به هتل سپيدار داشت، اما خوب در فصول متفاوت، اولويت ها جابه جا مي شوند. از ديگر امتيازاتي که هتل پرنيان داره اينه که اين هتل دوستاره در دل روستاي خِمس واقع شده و پيشتر مدرسه روستا بوده و صبحانه هاي خوبي داره که غالبش به صورت محلي و تازه از خود روستا تهيه ميشه.
آدرس هتل: استان اردبیل ، جاده اسالم به خلخال، سه راهی مسیر شاهرود ، روستای خِمس ، هتل گردشگری پرنیان
هتل پرنيان خلخال (عکس از اينترنت)
هتل آپارتمان سپيدار اما در نزديکي شهر تالش قرار گرفته و بين راه جنگل گيسوم و شهر اسالم هست و خوب از جاذبه هاي مد نظر ما دورتر بود. البته موقعيت هتل براي شب ماني و ديدن ساير نقاط منطقه تالش بسيار مناسب هست.
آدرس هتل: گيلان - تالش -اسالم (١٢ كيلومتري شهر تالش)
هتل سپيدار اسالم (عکس از اينترنت)
با صرفنظر از اقامت در هتل، جستجويي در سايت ويلاجار کرديم و موفق شديم يک خانه دو خوابه در شهر خلخال براي يک شب و به قيمت 150 هزارتومان رزرو کنيم که بعدا بيشتر راجع بهش براتون توضيح ميدم.
بالاخره چهارشنبه 22 شهريور ، صبح زود نان بربري داغمون رو خريديم و زديم به جاده. مسير ما از تهران به سمت قزوين بود و بعد وارد آزادراه قزوين – رشت شديم تا خودمون رو به گيلان زيبا برسونيم. يکي از جاذبه هاي سفر با ماشين شخصي براي من، صرف صبحانه رو صندوق عقب ماشين و کنار جاده است (البته در محل مناسب)، اينقدر اين بخش سفر برام جذابه که حاضرم هر روز صبح صبحانه ام رو برم تو جاده بخورم و برگردم. صبحانه لاکچري ما شامل نان بربري تازه، خامه عسلي، پنير خامه اي و کره و مرباي آلبالو بود که با خوردنش جان تازه اي پيدا کرديم و ادامه مسير داديم.
زيبايي آزادراه قزوين- رشت در ارديبهشت دوچندان هست اما در شهريور ماه هم زيبايي خاص خودش رو داره. يه مورد جالب که در اين مسير ديديم، تکه ابر زيبايي بود که بر فراز نيروگاه شهيد بهشتي لوشان تشکيل شده بود و ناشي از بخارات متصاعد شده از نيروگاه بود.
جاده قزوين رشت در دو فصل متفاوت
تکه ابر زيباي نيروگاه شهيد بهشتي لوشان
پس از گذر از شهر منجيل، ديدن توربين هاي بادي خوشگلش و خوردن بستني هاي يخي در رودبار، در 23 کيلومتري شهر رشت وارد جاده فومن شديم و به سمت صومعه سرا و پونل ادامه مسير داديم. هوا بسيار گرم و شرجي بود و نمي توانستيم لحظه اي از ماشين پياده بشيم. فقط اميدوار بوديم که با ورود به جاده اسالم – خلخال هوا خنک تر بشه وگرنه چه کاري بود اين همه راه اومديم!!
هميشه تعريف ساحل زيباي گيسوم رو شنيده بودم، ساحلي که بلافصلش جنگل قرار داره و جنگل و دريا در چند قدمي هم قرار گرفته اند. دوستان رو راضي کردم که قبل از ادامه مسير به سمت اسالم، اين ساحل زيبا رو هم ببينيم. مسير ساحل گيسوم از سرجاده تا ساحل حدود 4 کيلومتر هست که در ميانه پارک جنگلي گيسوم قرار گرفته.
مسير ساحل گيسوم
چشمتون روز بد نبينه، اينقدر اين مسير شلوغ و پرترافيک بود که بيشتر از يک ساعت طول کشيد تا به نزديکي ساحل برسيم و ساحل که از جاده شلوغ تر بود به طرز عجيبي غير قابل تحمل. يکي از نکات منفي که هميشه باهاش در سفرهاي داخلي مشکل دارم عدم توجه گردشگران و مسافران به حفظ محيط زيسته، استفاده از ظروف و سفره هاي يکبار مصرف و رها کردنشون در طبيعت، تجاوز خودروهاي شخصي به حريم دريا، تخريب درختان و کندن شاخه ها براي روشن کردن آتش و بعد رها کردنش در طبيعت و ..... . اينقدر حوالي اين ساحل کثيف بود که واقعا رغبت نکردم از ماشين پياده بشم و کلي شرمسار شدم که دوستان رو مجبور کردم اين جاده رو تا انتها بيان. نمي دونم تو فصول سرد اين منطقه چطوريه اما مي دونم تو تابستون و ايام عيد اصلا جاي مناسبي نيست. کاش يادبگيريم به محيط زيست احترام بزاريم، کاش يه کم مراعات جنگل و دريا رو بکنيم، کاش زباله هامون رو به جاي رها کردن در طبيعت با خودمون به شهر برگردونيم. متاسفانه اين تنها صحنه هاي متاثر کننده اي نبود که در اين سفر ديديم.
پس از خروج از پارک جنگلي گيسوم بدون وقفه به سمت جاده اسالم حرکت کرديم. تا ميانه هاي راه هوا هنوز گرم و شرجي و خفقان آور بود. دنبال جایي مي گشتيم تا بتونيم ناهاري که همراه برده بوديم رو بخوريم. شايد باورتون نشه با چه صحنه هاي فجيعي روبرو شديم، نمي دونيد اين منطقه نمونه گردشگري از دست مسافران بي مبالات به چه روزي درآمده بود. حتي خود محلي ها هم رعايت نمي کردند. قدم به قدم دکه هايي ايجاد شده بود که ذرت و آش و چاي مي فروختند و اکثر مشتريانشون همه اضافاتشون رو دقيقا پشت اين دکه ها ريخته بودند. چرا هيچکس اعتراض نمي کرد نمي دونم !!!!!!!
مسير اسالم به خلخال
قبل از نشون دادن زيبايي هاي منطقه بياييد با هم اين تصاوير دهشتناک رو ببينيم و تاسف بخوريم از اون فرهنگ 2500 ساله اي که هميشه بهش ميباليم. چي بوديم، چي شديم، چرا اينجوري شديم و به کجا داريم ميريم؟ چرا اعضاي يک خانواده نمي دونن که نبايد سفره يکبار مصرفشون رو تو طبيعت رها کنند؟ چرا کسي اينها رو به مردم ياد نميده، چرا خودمون نگران محيط اطرافمون نيستيم؟
تصاوير منزجر کننده آلودگي پلاستيک
خلاصه وسط اين زباله ها يه جايي اندازه يک وجب پيدا کرديم و در کمتر از نيم ساعت غذايي که همراه برده بوديم رو خورديم و فرار کرديم.
دهکده هاي زيباي مسير اسالم به خلخال
کم کم که پوشش گياهي و جنگلي کم پشت تر مي شد و به بخشهاي مرتفع و مراتع ميرسيديم هوا هم خنک تر مي شد. داشتيم وارد ابرها ميشديم و زيبايي هاي مسير بيشتر نمايان ميشد. ديدن روستاهايي که مه اونها رو در بر گرفته بود و نوري که گاه از ميان ابرها مي تابيد و بخشي از دهکده ها رو روشن مي کرد به راستي مفرح بود. در نزديکي روستايي که فکر کنم اسمش "اسب يوني" است چند دقيقه اي توقف کرديم تا کيک هويج و چاي دارچيني که به همراه آورده بوديم رو بخوريم، اينجا بود که يه آقا گاو نيمه خشمگين هم تصميم گرفته بود با ما چاي بخوره و هي مي آمد و ما هي بساطمون رو بر مي داشتيم و فرار مي کرديم، دوباره کمي جلوتر مي رفتيم اما او بازهم مي اومد. خلاصه که چاي و کيک عصرانه رو به زحمت خورديم و ادامه مسير داديم.
روستاي اسبه يوني در مه
هجوم ابر در پيج جاده
مهمان ناخوانده
به سمت ارتفاعات، هم از حجم ابرها کاسته شد و هم مراتع خشک شدند و چهره اقليمي مسير به کل تغيير کرد. ديگه داشتيم به سه راهي اسالم- پونل- خلخال نزديک مي شديم و تراکم خانه هاي روستايي هم کمتر ميشد و تقريبا به انتهاي اين جاده معروف رسيده بوديم. پس از گرفتن چند عکس به سمت خلخال ادامه مسير داديم تا هرچه سريعتر خانه محل اقامتمان را تحويل بگيريم.
انتهاي مسير اسالم به خالخال قبل از سه راهي پونل
به خلخال رسيديم، ضمن تماس با آقاي شهيدي صاحبخانه، قرار شد در ميدام معلم منتظر ايشان بمانيم چون محل اقامت ما نيز در خيابان باکري قرار داشت. خانه اي که در اختيار ما گذاشتند طبقه همکف بود و يک حياط کوچک نيز داشت که براي پارک وسيله نقليه نيز از آن استفاده مي شد. خانه دو خوابه بود و وسايل لازم را داشت اما نميشه گفت خيلي تميز و مدرن بود. به هرحال براي اقامت يک شب مناسب بود. صاحبخانه درست در خانه مجاور ساکن بود و راهنمايي هاي ايشان کمک شاياني به ما نمود.
خانه محل اقامت ما
پس از تحويل گرفتن منزل، دوساعتي را استراحت کرديم و سپس براي ديدن شهر و صرف شام از خانه خارج شديم. خلخال شهر کوچکي بود با مردماني ساده که تنها يک خيابان عريض و اصلي داشت. با اينکه شب شده بود ساعاتي را به قدم زدن در بازار سنتي شهر و کوچه پسکوچه هاي آن پرداختيم و کمي ميوه خريداري کرديم. براي صرف شام با راهنمايي جناب صاحبخانه به رستوران معين در خيابان امام و جنب کوچه فرهودي رفتيم که به نظر يکي از بهترينهاي شهر بود. رستوران در طبقه دوم يک پاساژ قرار داشت و بيشتر به غذاخوري هاي بين راهي شبيه بود تا رستوران معروفي در شهر، با اينحال ما گرسنه بوديم. کيفيت و قيمت غذا مناسب بود به خصوص ته ديگ زعفراني جالبي که همه سرش دعواشون شده بود، اما مي شد فضا و دکوراسيون رو بهتر کرد. مثلا به جاي رنگ صورتي مي شد از رنگ کرم روشن استفاده کرد و .... .
رستوران معين خلخال
غذاي ما شامل فسنجان و جوجه کباب
پس از صرف شام براي استراحت و صرف چاي و ميوه، به خانه برگشتيم و در هواي خنک شبانگاهي خلخال در حياط کوچک خانه و در زير تک درخت سيب آن ساعاتي معاشرت کرديم، ميوه و چاي خورديم و خاطرات روز اول سفر و عکسهايمان را مرور کرديم.
روز دوم
صبح براي صبحانه سراغ سرشير و عسل رو گرفتيم که همسفر سحر خيز ما زحمت خريد اون و نان تازه رو کشيدند و اين صبحانه دلچسب رو بازهم در حياط کوچک خانه خورديم. براي ما ساکنين تهران که آپارتمان نشينيم و ساکن قفسهاي سيماني، حتي يک وجب حياط و يک تک درخت نيمه خشک غنميت به حساب مياد.
پس از صرف صبحانه و تحويل خانه، به سمت اردبيل حرکت کرديم تا از بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي که يکي از آثار ثبت جهاني شده يونسکو در ايران است بازديد کنيم و ناهار رو در هتل خانه صادقي که هتلي سنتي و بازسازي شده است صرف کنيم. حوالي ساعت يازده به اردبيل رسيديم و بيش از نيم ساعت دنبال جاي پارک گشتن، موفق شديم در نزديک بقعه توقف کنيم.
من حدود 15 سال پيش هم از بقعه شيخ صفي ديدن کرده بودم، اما الان محوطه اطراف بقعه توسعه داده شده بود و باغ زيبايي در سمت غربي اون احداث شده بود. متاسفانه رفتار پرسنل در ورودي مجموعه اصلا مناسب نبود، اجازه ورود کوله پشتي رو نمي دادند و هيچ مکاني هم براي قراردادن وسايل بازديدکنندگان تعبيه نشده بود. ما که کلي تجهيزات عکاسي داشتيم بايد همه رو در دفتر نگهباني و روي زمين و به امان خدا رها مي کرديم و وارد ميشديم. به هر حال کيلومترها راه آمده بوديم و بايد بقعه را مي ديديم. به دوربين هاي ما هم گير دادند که اجازه عکاسي با دوربين حرفه اي نداريد و فلان و بهمان، خلاصه حسابي تو ذوقمون خورد. به هر حال چندتا عکس مختصر گرفتيم و به حياط مجموعه برگشتيم. متاسفانه در زمان بازديد ما روي گنبدهاي اصلي بقعه داربست بسته بودند که وجهه بنا رو از بين برده بود. اميدورام مرمت گنبدها ساليان سال به طول نيانجامد و هر چه سريعتر داربست ها برداشته شود.
بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي وقتي داربست نداشت 1385
بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي سال 1396
با حال دمقي که از برخورد پرسنل مجموعه داشتيم عازم هتل خانه صادقي (محله اوچدکان، کوی سرتیپ آباد) شديم که ناهار را اونجا بخوريم اما بعد از ورود به حياط هتل متوجه شديم که هتل براي يک ميهماني خانوادگي به طور کامل رزرو شده و رستوران، ميهمان نمي پذيرد. بازهم يک ضدحال ديگر و لب و لوچه آويزان و شکم هاي گرسنه و کاسه چه کنم در دست.
هتل خانه صادقي (عکسها از اينترنت)
تصميم گرفتيم به سفره خانه شاه عباسي (حمام ابراهيم خان) برويم که من سالها قبل يکبار در آنجا ناهار خورده بودم با يک آش دوغ عالي که هنوز بعد از سالها مزه اش رو به خاطر دارم.
نگم براتون که چقدر غذاي اين رستوران بد شده بود، رستوران شاه عباس که در خيابان ساحلي و پشت مسجد ابراهيم آباد قرار گرفته قبلا خيلي بزرگتر و زيباتر بود و غذاش عالي بود. اما اينبار که رفتيم تنها يک سالن کوچک و تاريک داشت بدون تهويه مناسب. ما پيچاق قيمه اردبيلي سفارش داديم و جوجه کباب. حجم غذا بسيار کم بود، گوشت قيمه کاملا نپخته بود و مثل لاستيک سفت بود. خلاصه کمي غرغر کرديم و برنج و ماست رو خورديم و رستوران رو ترک کرديم. به هيچ عنوان اين رستوران رو بهتون توصيه نمي کنم.
پس از صرف ناهار به سمت تهران حرکت کرديم، مسير ما اردبيل، هشتجين، زنجان، قزوين و تهران بود. در منطقه هشتجين و در چهل و پنج کيلومتري جنوب خلخال، محوطه نيروگاه و سد پيرتقي هست که يک پل معلق بر روي رودخانه دارد و به پل معلق پيرتقي مشهور است. براي بازديد از پل در اين منطقه توقف کرديم و با حدود ده دقيقه تپه نوردي به نزديکي پل رسيديم. ما به علت خستگي زياد در همان نزديکي پل مانديم و مشغول عکاسي شديم و دوستان شجاعمان به سمت پل حرکت کردند تا هيجان راه رفتن بر روي پل معلق را تجربه کنند.
پل معلق پير تقي (عکس آخر از اينترنت)
نور و سايه هنگام غروب در منطقه پيرتقي
حوالي غروب بود که مجددا به سمت تهران حرکت کرديم و اندکي پس از نيمه شب سفر ما خاتمه يافت و به خانه برگشتيم.
اميدوارم توانسته باشم شما را به ديدن شگفتي هاي اين خطه از ايران زيبا ترغيب کنم و همچنين زنگ خطر آلودگي هاي محيط زيستي به خصوص در شمال کشور رو به صدا دربيارم.
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمیگیرد.