با توجه به وسعت و پهناوری کشور عزیزمان ایران، از لحاظ مکانها و جاذبههای گردشگری بسیار غنی است و هرچقدر هم به مکانهای مختلف آن سفر کنیم، باز هم مکانهایی باقی میماند که مجال دیدن آن به ما نمیرسد، من نیز به دلیل این که شاغل هستم همیشه فرصت سفر ندارم؛ اما طبیعتگردی و تور داخلی از تفریحات مورد علاقه من است که هیچوقت از آن دست نکشیدهام. در اواخر شهریور فرصتی فراهم شد تا به شهر زیبای اردبیل سفری داشته باشم و تجربه خودم را در قالب سفرنامه اردبیل در اختیار شما عزیزان قرار دهم. پس در ادامه مرا همراهی کنید تا لذت سفر به اردبیل را لمس کنید.
بهمراه مادر عزیزم از تهران راهی اردبیل شدم و طبیعتا با توجه به امکانات حمل و نقلی چندین گزینه پیش روی من بود: هواپیما، اتوبوسهای مسافربری و ماشین شخصی.ولی چون تصمیم ما سفر از سمت استان گیلان بود و نمیخواستیم از جاده سرچم که مسیر کوتاه تری است برویم و از آنجاییکه من به شخصه از آن دست افرادی نیستم که سفر با هواپیما را به باقی وسایل نقلیه ترجیح دهم. علت آن هم مشخص است، میخواهم از مسیر لذت ببرم و با مکانهای دیدنی مسیر آشنا شوم.
به همین علت در همان ابتدای کار هواپیما از گزینهها خط خورد. از آن جایی که آرامش در سفر یکی از پارامترهای مهم من در مسیر است، سراغ اتوبوسهای مسافربری هم نرفتم. بنابراین بهترین گزینه برای من، ماشین شخصی بود و با یک حساب سرانگشتی (البته از طریق گوگل مپ) متوجه شدم که حداقل 8 ساعت قرار است که رانندگی کنم. از آن جایی که چندان تمایلی به امتحان غذاهای رستورانهای بین راهی ندارم، ساندویچ و میان وعده مختصری برای مسیر آماده کردم و به همراه مادر عزیزم راه افتادیم. در طول راه از آنجاکه مادرم تحمل رانندگی طولانی مدت نداشت چندجا استراحت کردیم و یک نیمچه غذایی هم میل کردیم.
وقتی رسیدم هوا تاریک شده بود و دغدغه اصلی من پیدا کردن مکانی برای اقامت بود. درنتیجه اولین گزینه من رفتن به یک هتل بود؛ اما متاسفانه هتل مناسبی برای اقامت پیدا نکردم. در گیرودار این بودم که الان چه کاری باید انجام دهم که یکی از دوستانم یادم افتاد مادرش ساکن اردبیل است و یک خانه باغ قدیمی در اردبیل دارد فورا با دوستم تماس گرفتم و از آنجاییکه اردبیلی ها تا جاییکه من شناختم مردمان مهمان نوازی هستند و مادر دوستم هم سالها بود تنها زندگی می کرد خلاصه مورد لطف خدا و امداد غیبی قرار گرفتیم و شب را خانه ی انها ماندیم تا فردا من فکری برای جا بکنم.
روز اول سفر به ادبیل
بعد از این که یک استراحت کاملی داشتم و خستگی مسیر از تنم خارج شد، تصمیم گرفتم که سری به جاهای دیدنی اردبیل بزنم؛ اما دیگر مثل سابق سردرگم نبودم! (متاسفانه شهر زیبای اردبیل از لحاظ تبلیغات گردشگری عملکرد ضعیفی دارد و من در بدو ورود به این شهر هرچقدر به دنبال دکههای گردشگری بودم تا نقشه راهنمای گردشگری شهر اردبیل را تهیه کنم، چیزی نیافتم) همان دیشب سری به سایت لست سکند که دوستم معرفی کرده بود زدم و یک قسمت از سایت که مجله گردشگری داشت توجه من را به خودش جلب کرد. در همان قسمت، مقالات متعددی درباره جاذبههای گردشگری و مکانهای دیدنی و بهترین رستورانهای اردبیل وجود داشت که مطالعه کردم و بر همین اساس، اولین مکانی که برای بازدید انتخاب کردم مجموعه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی بود.
مجموعه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی از جهات مختلفی همچون معماری اسلامی، بسیار حائز اهمیت است. بسیاری از پادشاههان و سران حکومت صفویه از جمله شاه اسماعیل یکم در این مکان به خاک سپرده شدهاند. در این مجموعه چندین موزه تخصصی مثل موزه باستان شناسی، موزه سنگ و غیره وجود دارد که این بقعه را به یکی از جاذبههای گردشگری، به ویژه برای کسانی که به تاریخ و مکانهای تاریخی علاقمند هستند، تبدیل کرده است. شیخ صفی الدین اردبیلی در واقع جد خاندان صفوی بوده که در قرن هفتم و هشتم هجری قمری زندگی میکرده است.
بقعه شیخ صفی در زمان حکومت صفویان بسیار مورد توجه قرار گرفته و اکثر پادشاهان صفوی به مرمت و ترمیم این بقعه میپرداختند. مطالبی را که در این قسمت عرض کردم را از مقالات لیدوما متوجه شده بودم که هنگام بازدید از این مجموعه خیلی به من کمک کرد و علت آن هم مشخص بود، چون هیچ راهنمایی در این مکان درنظر گرفته نشده بود! این مجموعه دارای هفت ساختمان اصلی است که شامل حرم خانه، بقعه شیخ صفی، چینی خانه، قندیل خانه، مقبره شاه اسماعیل صفوی، دارالحدیث و جنت سرا میشود.
هنگامی که وارد این بقعه شدم با باغی بسیار زیبا مواجه شدم که در حدفاصل در ورودی تا بقعه قرار دارد و محیط سرسبز آن آرامش خاطر خاصی را برای بازدیدکنندگان فراهم میکند. بعد گذشتن از باغ وارد قسمتی به نام چله خانه شدم که کاشیهای آبی فیروزهای و لاجوردی آن به قدری زیبا بود که چشم هر بینندهای را به خود میخکوب میکرد. بعد چله خانه وارد حیاط بزرگی شدم که به جنت سرا معروف بود و درب مقبره اصلی به این این حیاط زیبا باز میشد.
هنگام ورود به مقبره، سنگ مرمر سفیدی توجهم را به خودش جلب کرد که در واقع فرمان شاه طهماسب اول به مردم بود که مردم را به امر به معروف و نهی از منکر فرمان داده بود. هنگام ورود به مقبره با چند قسمت مواجه شدم که یکی از آنها حرم خانه بود که در واقع ده مزار در آن وجود داشت و کف این اتاق با کاشیهای سبز و آبی تزئین شده بود. بزرگترین قبر اختصاص به شیخ صفی الدین داشت و باقی قبرها با توجه به نسبتی که با وی داشتند کوچکتر شده بودند. مثلا قبر پسر ایشان کمی از قبر شیخ کوچکتر بود، قبر نوه از قبر پدر کوچکتر و الی آخر. پشت مقبره شیخ صفی هم مقبره شاه اسماعیل قرار دارد که متاسفانه در این مقبره از لحاظ نورپردازی بسیار ضعیف عمل شده است.
این مجموعه به قدری بزرگ و جذاب بود که گشتن کامل در آن، نصف روز مرا به خود اختصاص داد. هنگامی که از این مجموعه خارج شدم وقت ناهار بود و همان لحظه به خاطر آوردم تمامی اطرافیانم که به اردبیل سفر کرده بودند، توصیه میکردند که حتما کاسه کبابهای اردبیل را امتحان کنم. به همین علت به دنبال رستورانی بودم که کاسه کباب خوبی داشته باشد که رستوران حاجی قربان را به من پیشنهاد کردند.
برای دسترسی به این رستوران بایستی به خیابان سعدی و چهارراه باغمیشه میرفتم. بنابراین سوار ماشین شدم و با کمک گوگل مپ به سمت این رستوران به راه افتادم. هنگامی که رسیدم ماشین را در پارکینگ رستوران پارک کردم و به داخل رستوران رفتم. رستوران حاجی قربان یک رستوران سه طبقهای بود که بوی خوش غذا در محیط پیچیده بود و بوی لذیذ کبابها هر سیری را گرسنه میکرد چه رسد به گرسنهها!
کاسه کباب در واقع شامل سه سیخ کباب است که به همراه گوجه کبابی و فلفل در درون کاسهای میریزند و بر روی آن کره محلی آب شده ریخته میشود که آن را بسیار لذیذتر میکند. پیشنهاد میکنم اگر مسیرتان به اردبیل افتاد حتما به این رستوران سری بزنید و از کباب برگ و کاسه کباب لذیذ آن میل کنید. بعد از خوردن ناهار برای خرید سوغاتی به بازار اردبیل رفتیم.
بازار بزرگ اردبیل که در خیابان امام خمینی واقع شده بود و در واقع مثل تمامی بازارهای تاریخی دارای بافت قدیمی بود، قلب تپنده اقتصاد شهر محسوب میشد. در هر طرف آن میتوانید صنایع دستی اردبیل مثل گلیم و جاجیم را ببینید. از خوراکیهای پرطرفدار این شهر که حلوا سیاه است را نیز میتوانید از این بازار تهیه کنید. برای خانواده و دوستانم سوغاتی خریدم و برای خودم هم از حلوا سیاههای ناب این شهر تهیه کردم تا هم در مسیر برگشت و هم در تهران از طعم دلچسب آن بچشم و پیشنهاد میکنم که حتما از این حلوا سیاههای اردبیل امتحان کنید و مطمئن باشید طعم بینظیر آن هرگز از خاطرتان نخواهد رفت. بعد از خرید سوغاتی، هنگامی که از بازار بیرون آمدم تا تاریکی شب اندکی باقی مانده بود به همین خاطر تصمیم گرفتم تا سری به دریاچه شورابیل اردبیل بزنم که بسیار وصف آن را از دوستانم شنیده بودم.
دریاچه شورابیل در خیابان دانشگاه قرار داشت و اگر بخواهم ذهنتان را به تجربهام نزدیک کنم میتوانم بگویم که شامل یک مجموعه تفریحی همانند پارک ارم است. این مجموعه دارای پیست دو میدانی، دوچرخه سواری، امکانات قایق رانی، باغ وحش، شهربازی و غیره میباشد. قبلا درباره این دریاچه مطالعاتی داشتم و طبق مطالعاتم قدمت این دریاچه از دریاچه ارومیه بیشتر است. همان طور که از نام این دریاچه پیداست، در گذشته آب این دریاچه شور بوده اما امروزه چون آب شیرین به آن اضافه شده دیگر آب آن شور نیست. زمانی که آب این دریاچه شور بود از گل آن برای درمان کسانی که درد مفاصل داشتند یا از ناراحتی پوستی رنج میبردند استفاده میشد که با اضافه شدن آب شیرین، این دریاچه خاصیت درمانی خود را از دست داد.
حال و هوای این دریاچه هنگام غروب آفتاب بسیار دیدنی بود و برای کسانی که به دنبال آرامش هستند پیشنهاد میکنم حتما سری به این دریاچه بزنند و از منظره غروب آفتاب و صدای آب و پرندگان لذت ببرند. هنگامی که این مجموعه جذاب را ترک کردیم هوا تقریبا تاریک شده بود و مردم شهر به خانههایشان برمیگشتند. ما هم تصمیم گرفتم تا به رستورانی برویم و بعد از خوردن شام به خانه برگردیم تا استراحت کنیم.
برای شام رستوران خانه صادقی را انتخاب کردم. این رستوران در درون یک خانه قدیمی و قاجاری واقع شده است و هنگامی که وارد حیاط این خانه میشوید گویی وارد بهشت شدهاید. این رستوران در محله اوچدکان اردبیل واقع شده بود. ماشین را در نزدیکی خانه پارک کردم و به داخل رستوران رفتیم. رفتار کارکنان رستوران بسیار محترمانه و صمیمی بود و منوی این رستوران شامل غذاهای محلی اردبیل و غذاهای سنتی ایرانی بود که از کیفیت بسیار عالی برخوردار بودند. تجربه خوردن غذا در یک خانه قاجاری تجربه بسیار جالبی بود و بعد از خوردن غذا از منو کافی شاپ رستوران، یک دمنوش سفارش دادیم تا خستگی امروز کامل خارج شود.
امروز روز آخری بود که در اردبیل بودیم و بعد از آن، سفر دو روزه ما به اردبیل به اتمام میرسید. متاسفانه به علت ضیق وقت نتوانستیم از بسیاری از مکانهای دیدنی اردبیل بازدید کنم؛ اما میخواستم که از آخرین روز سفرم بهترین استفاده را داشته باشم و به همین دلیل به سمت جنگلهای فندقلو حرکت کردیم.
این جنگل و منطقه گردشگری که تعریف آن را از دوست و آشنا بسیار شنیده بودم، در ۳۰ کیلومتری شهر اردبیل قرار داشت. علت نامگذاری این جنگل به فندقلو، درختان فندقی است که در این جنگل روییده است. البته ناگفته نماند که در این جنگل درختان دیگری مثل بلوط و راش نیز روییدهاند؛ اما درختان فندق آن غالب بوده و به همین دلیل به این نام نیز معروف شده است.
این منطقه گردشگری از لحاظ امکانات تفریحی واقعا حرفی برای گفتن داشت. از تله کابینی که از روی گردنه حیران رد میشد تا پیست اسکی روی چمن و پیست برفی، این مجموعه را به یک منطقه توریستی بینظیر تبدیل کرده بود. برای کسانی که دوست دار حیوانات هستند نیز این محیط بسیار جذاب است؛ چراکه شما میتوانید در این منطقه از نزدیک با زندگی انواع مختلف حیوانات مثل عقاب، روباه، گرگ، خرس، قرقاول و غیره آشنا شوید. برای دیدن پرواز عقابها کافی است به نوک قله کوهها نگاه کنید و پیشنهاد میکنم به سگهای این جنگل نیز نزدیک نشوید؛ چون سگهای وحشی با سگهایی که در کوچه و خیابان میبینیم متفاوت هستند و ممکن است به شما آسیب برسانند.
من برای برگشت به شهر خودم، مسیر جاده خلخال-اسالم را انتخاب کردم که واقعا انتخاب عالی بود و این جاده دارای منظرههایی است که در هیچ کجای شمال ایران نمیتوانید آن را پیدا کنید و با وجود این که من شهریور ماه از این مکان عبور میکردم، جنگلها و مراتع همچنان سرسبز بودند. من در سفرنامه اردبیل آنچه را که در این سفر تجربه کرده بودم را برای شما نوشتم؛ اما مطمئنا این شهر دارای جاذبههای گردشگری بسیاری است که زمان اندک به ما مجال نداد تا از آنها بازدید کنیم. اما در این سفر دو روزه سعی کردم تا شما را با مهمترین مکانهای گردشگری این شهر آشنا کنم. اگر شما نیز تجربه سفر به این شهر زیبا را دارید حتما تجربه خود را در کامنتها برای ما بنویسید.