شنبه 11/1/1396، 31/3/2018
چیانگ مای
برای تور مزرعه فیلها قرار بود ساعت 7دنبالمان بیایند. به زور ساعت 6 از خواب بیدار شدیم. روز قبل که برای خرید تور رفته بودیم دو تا از دوستان تصمیم گرفتند به جای مزرعه فیلها تور زیپ لاین بخرند و یک ربع زودتر از ما حرکت کردند. صبحانه مختصری که شامل کره و مربا و دو نوع میوه بود را خوردیم. راس ساعت 7 ماشین رسید. یک مادر و دختر آمریکایی نیز همراهمان بودند. شش تایی به سمت مزرعه رفتیم. حدود دو ساعتی در راه بودیم. در بخشی از مسیر هم وارد جاده جنگلی پر پیچ و خمی شدیم که بسیار زیبا و تمیز بود. در بین راه جایی برای استفاده از سرویس بهداشتی ایستادیم که راننده همراه تور لیدر کمی میوه و سبزیجات خرید کردند. یک فروشگاه لباس هم بود. مادر آمریکایی رفت داخل و چند دقیقه بعد با یک شلوار نخی طرح فیل خارج شد. با لحنی پوزخند زنان به دخترش شلوار را نشان داد و گفت دو دلار. داشتم فکر می کردم چه به سر ارزش ریالمان آمده که برای هر خریدی باید دو دوتا چهارتا کنیم و اینها به راحتی خرید می کنند. سفر ما که عید 97 بود، بماند که چه بلایی سر ارزش ریال تا آخر تابستان که نوشتن سفرنامه را به پایان بردم آمد.
بعد از نیم ساعت طی مسیر در جاده جنگلی زیبا به مزرعه رسیدیم.
فیلهای مستقر در مزرعه
منتظر بودم ببینم چه برنامه ای ترتیب داده بودند. اول از همه تور لیدرمان خواست که لباسهایمان را عوض کنیم و لباس مزرعه را که یک بلوز و شلوار کوتاه بود بپوشیم. بعد زیر یک آلاچیق رفتیم. داخل آلاچیق تعدادی هاونگ چوبی بود. تور لیدر برایمان از فیلها صحبت کرد و طول عمرشان و ویژگی های مراقبان و نحوه تربیت آنها. در حین توضیحاتش هم از ما خواست که مقداری تمبر هندی، شکر، پالم، نمک و جو دو سر را ترکیب کنیم و لای پوست موز بپیچیم. بعد از آماده کردن این لقمه خوشمزه برای فیلها، یک ظرف پر موز و چند شاخه نی هم برداشتیم و سمت سه فیلی که در مزرعه بودند رفتیم. سه فیل پشت حصار چوبی و هرسه ماده و باردار بودند. غذا دادن به فیلها بسیار با مزه بود. هرچه به سمتشان تعارف می کردیم با نوک خرطوم از ما می گرفتند و می خوردند.
لقمه خوشمزه
بعد از اینکه به اصطلاح فیلها با ما دوست شدند با یکی از فیلها به سمت حوضچه پر از گل رفتیم. به دلیل گلی و خیس بودن این بخش، تور لیدر به ما گفت که خودش عکس می اندازد و در نهایت می توانیم آنها را از پیج فیس بوکشان برداریم. ما هم به اطمینان حرف آنها گوشی ها و دوربین را زیر آلاچیق گذاشتیم. (بماند که بعدها که سراغ عکسها رفتیم به جز چند عکس دسته جمعی خبری از هیچ کدام از عکسهای تکی ما نبود. حتی با وجودی که چند باری با آنها مکاتبه کردم ولی متاسفانه پاسخی هم ندادند. اشتباهم این بود که دوربین خودم را دست خانم تورلیدر ندادم تا لااقل چند عکس برایمان بگیرد. الان که این مطلب را می نوسیم دارم به این موضوع فکر میکنم که حتما در تریپ ادوایزر در مورد این تور کامنتهای خودم را بگذارم.)
حوضچه گلی حسابی لیز بود. حس دست زدن به بدن فیلها با آن پوست ضخیم و موهای زبر، هم هیجانی بود و هم بهم حس مورمور شدن دست میداد. بعد از آنکه فیل بی نوا را حسابی گلی کردیم مربی فیل او را به سمت حوضچه تمیزتری برد و در این مرحله آب بازی شروع شد. این بار هرچه فیل را گلی کرده بودیم با سطل آب حسابی شستیمش. من هنوز نتوانسته بودم با بدن زبر فیل ارتباط برقرار کنم. 5 دقیقه ای آب بازی کردیم و مراقب، فیل را از استخر خارج کرد. بعد یکی یکی مابین دو فیل ایستادیم و خانم فیله هم با آن خرطوم مخاطی و لیز یک ماچ آبدار از ما گرفت و عکس انداختیم که متاسفانه هیچ کدام دستمان نرسید.
خانم تورلیدر گفتند که برویم خودمان را با دوش صحرایی بشوییم و بعد از عوض کردن لباسهایمان برای نهار برگردیم. پیش خودم گفتم همین؟؟انتظار برنامه پربار تر و شادتری داشتم یا لااقل مدت زمان بیشتری را در کنار فیل ها بگذرانیم. ولی واقعا مدت زمانش کم بود. کل پروسه به یک ساعت هم نرسید و تازه ساعت 10:30 بود و داشتیم نهار می خوردیم. به شخصه خیلی از برنامه راضی نبودم و حسابی تو ذوقم خورده بود. شاید تعدادمان کم بود و اگر با اکیپ شلوغ تری می آمدیم زمان بیشتری صرف میشد.
نهار برنامه شامل سبزیجات آب پز و تخم مرغ و کته و میوه
منظره روبروی مزرعه فیلها
با آب خودمان را تمیز کردیم و لباس هایمان را عوض کردیم. نهار هم برنج و دو نوع خوراک سزیجات و مرغ و کمی هندوانه و آناناس بود. در حین نهار خوردن ما دو توریست دیگر به مزرعه آمدند و همان پروسه برای آنها هم تکرار شد. پیش خودم فکر می کردم فرقی ندارد و این فیلها همچنان اسیر دست صاحبانشان هر روز چندین بار باید این پروسه را تکرار کنند. فیلهای جدیدی که به مزرعه اضافه می شوند طبیعت واقعی را نمی بینند و کلی پروسه آموزشی را برای یک فیل خوب بودن باید بگذرانند. شاید خوبیش این بود که زنجیر نمی شدند و یا از گرده آنها برای بارکشی استفاده نمی شد.
بعد از نهار تورلیدرمان گفت فرصت هست و در مسیر ما را به یک آبشار می برد. حدود یک ربع در ماشین بودیم و در یک دهکده پیاده شدیم. حدود یک ربع هم در مسیر جنگلی پیاده رفتیم. در بخشی از مسیر رودخانه قسمتی از آب رودخانه آبگیر کوچک زیبایی درست کرده بود. یک آبشار بسیار کوچک کنار همین برکه بود. برای ما که در مملکت خودمان این همه آبشارهای بلند و زیبا داریم دیدن این منظره لطفی نداشت. در هر صورت ده دقیقه ای ماندیم و به سمت ماشین برگشتیم و ساعت یک در هاستل بودیم.
طبیعت نزدیک مزرعه فیل ها
طبیعت نزدیک مزرعه فیل ها
فیلمی کوتاه از نیم روز زندگی در کنار فیل ها
من که احساس می کردم همه بدنم بوی فیل می دهد سریع لباس برداشتم و رفتم که دوش بگیرم. حدود دو ساعتی استراحت کردیم. استراحت که نه بیهوش بودیم تا دو دوستانمان از زیپ لاین برگشتند. دوستانمان که رفته بودند زیپ لاین کلی تعریف کردند و ظاهرا به آنها خیلی خوش گذشته بود. من که از پوکت تصمیم داشتم حتما از زیپ لاین استفاده کنم عصری که بیرون رفتیم با هم اتاقیم تور زیپ لاین را برای روز بعد خریدیم.
گفتم چیانگ مای شهر معابد است. قدم به قدم معابد زیبایی در شهر به خصوص شهر قدیمی وجود داشت. تصمیم گرفتیم تعدادی از این معابد را ببینیم. به همین سرعت و به چشم برهم زدنی تعطیلات عید رو به اتمام بود و سه تا از دوستانم روز بعد باید به تهران برمی گشتند.
معابد تایلند دارای ساختمانهای شبیه به هم و اکثرا حاوی ساختمانهای زیر هستند.
Wat: وات یا معبد مجموعه ای از ساختمانها است که در آن بخشهایی شامل ویرام، چدای، اوبوست و ... وجود دارد و توسط دیواری محصور شده است. با توجه به امکانات مالی راهبان ساختمانهای دیگری مثل کتابخانه، مدرسه و محل زندگی راهبان نیز در این معابد وجود دارد.
Chedi یا stupa یا pagoda: ساختمانی گنبدی است که به عنوام حرم شناخته می شود و معمولا خاکستر شاهان و بزرگان در آن دفن شده است و یکی از مهمترین عناصر یک معبد است. این چدای ها در شکلهای متنوعی دیده می شوند و اکثر آنها مخروطی شکل هستند. در برخی معابد تعدادی از آنها شبیه زنگوله وارونه می باشند.
ساختار چدای
Ubosot: یکی از ساختمانهای مقدس داخل معبد و مهمترین آنهاست که معمولا مراسم خاص و عبادت راهبان در آن برگزار می شود. درب ورودی اصلی این ساختمانها رو به شرق می باشد. در و دیوار داخل ساختمان نیز معمولا نقاشی از زندگی بودا را در خود دارد.
ساختمان اوبوست یا ویرام
Wiharn: ساختمانی است که در آن انواع مجسمه های بودا قرار گرفته است و معمولا روی دیوارهای آن نقاشی هایی از زندگی بودا و راهبانش دیده می شود و مردم و راهبه ها به عبادت بودا می پردازند و برخی مراسم در آن برگزار می شود. ممکن است در یک معبد چندین ویرام وجود داشته باشد. ساختار ویرام و اوبوست شبیه به هم است ولی در اوبوستها مردم عادی رفت و آمد نمی کنند.
Naga: ناگا ماری اسطوره ای است که معمولا با چند سر نشان داده می شود. مارهای ناگا محافظین معابد هستند و معمولا طول بدن آنها در راه پله ها تا دم معبد کشیده شده است. زمانی که بودا به روشنگری رسید زیر درختی مشغول تفکر بود که باران و طوفانی شدید به راه می افتد که ماری به نام Mucalinda بالای سر بودا او را از باران محافظت میکند.
Prang: پرانگ ساختمانی مخروطی است که در پایه عریض بوده و در سمت بالا باریک می شود. ساختارهای پرانگ از معماری خمرها گرفته شده است. قدیمی ترین پرانگ ها در تایلند از روی معبد انکور کامبوج ساخته شده است. یکی از زیباترین این ساختمانها معبد آرون در بانکوک می باشد که در کنار رودخانه چائوپرایا قرار گرفته است.
معبد آرون در بانکوک
معبد Wat Phra Singh
این معبد همان معبدی بود که روز قبل از آن دیدن کردیم که بسته بود. این معبد توسط رامای هشتم ساخته شده است. در این معبد یکی از مجسمه های معروف بودا به نام Phra Buddha Sihing نگهداری می شود. ظاهرا در سال 1922 سر مجسمه ربوده شده است و امروزه گفته می شود مجسمه کپی در این معبد نگهداری می شود. سعی میکنم خیلی مختصر و با توضیحات کمتر از این معابد بگذرم و شما را به دیدن تصاویری از این معابد دعوت می کنم. برای ورود به یکی از ویرام ها 20 بات پرداخت کردیم.
چدای معبد Wat Phra Singh
مجسمه های بودای داخل یکی از ویرام ها
معبد Wat Phra Singh
داخل ویرام معبد Wat Phra Singh
معبد Wat Phra Singh
به نظرتان کدام یکی واقعی است؟؟؟؟
بر روی مجسمه کاهنان ورق های طلا به عنوان هدیه و نزورات می چسبانند
روبروی معبد Wat Phra Singh معبد wat thung yu قرار گرفته بود که از داخل آن هم دیدن کردیم.
مار ناگا
اوبوست معبد wat thung yu
معبد بعدی Wat Chedi Luang، طی سالهای 1385 الی 1402 ساخته شده بود. در آن زمان Saen Muang Ma بنا داشت تا خاکستر پدرش را در این مکان به خاک بسپارد. این معبد بزرگ دارای 80 متر ارتفاع می باشد که در اثر زمین لرزه سال 1545 بخشی از آن تخریب شده است. معبد بزرگی از جنس سنگ و آجر که در زوایای آن مجسمه های بزرگی از فیل دیده میشد. اطراف این معبد قدیمی هم تعدادی ویرام تازه ساخته شده دیده میشد. یک بودای خوابیده و یک بودای توپول هم در مجموعه وجود داشت. این معبد 40 بات ورودی داشت.
نگهبان بودا
درخت بسیار بلند و قدیمی داخل معبد
داخل ویرام اصلی معبد Wat Chedi Luang
ساختمان قدیمی معبد که در اثر زلزله تخریب شده است
ناگاهای معروف
بودای خوش خوراک
بودای خوابیده
از این معبد هم دیدن کردیم و مجدد پیاده به سمت بازار شبانه رفتیم. بعد از کمی خرید شام خوردیم و از آنجایی که حسابی خسته شده بودیم با یک توک توک به سمت هاستل برگشتیم.
یک شنبه 12/1/1396 ، 01/4/2018
چیانگ مای
امروز هم باز ساعت 6 از خواب بیدار شدیم. قرار بود سه تا از دوستانمان به ایران برگردند. من و دوست هم اتاقیم هم قرار بود برویم تور زیپ لاین و یکی دیگر از دوستانمان هم قصد معبد گردی خارج از شهر را داشت. حالا چرا اینقدر صبح زود بیدار شده بودیم؟ شرکتی که از آنها زیپ لاین را خریداری کرده بودیم یک سانس ویژه داشت. در صورتی که تایم 7 صبح را انتخاب می کردیم می توانستیم هزینه مسیر نقره ای را بدهیم و از امکانات مسیر طلایی استفاده کنیم. در واقع ما با پرداخت 1800 بات از امکانات مسیری که هزینه آن 2500 بات بود استفاده کردیم. ما هم خواب صبح را به خودمان حرام کردیم تا حداقل بخشی از هزینه این تور را حلال کنیم. بعد از اینکه دسته جمعی صبحانه خوردیم و دوستانمان را راهی فرودگاه کردیم تا ساعت 7:30 در لابی نشستیم تا دنبالمان آمدند. یک ساعتی در راه بودیم تا به منطقه جنگلی و محل برگزاری تور رسیدیم. به هرکداممان یک هارنس، کلاه ایمنی، یک ترمز چوبی و یک بطری آب دادند. من فقط یک کیف کمری همراهم بود ولی برای قرار دادن لوازم هم کمد قفل دار بود. تعدادی تی شرت هم جهت سایز به ما نشان دادند که در انتهای برنامه با توجه به سایزی که دادیم یکی یک تی شرت هم بهمان دادند.
مسیر نقره ای سبز کم رنگ و مسیر برنز سبز پررنگ و مسیر طلایی که شامل کل مسیر ها می شود
مسیرهای پیاده روی زیپ لاین
مسیرهای پیاده روی زیپ لاین
مسیرهای پیاده روی زیپ لاین
مسیرهای پیاده روی زیپ لاین
هیجان زیپ لاین
مسیر از 35 پلت فرم شامل تعدادی زیپ لاین افقی در اندازه های مختلف و پلهای معلق و نردبانهای طنایی و مسیرهای عمودی تشکیل شده بود و در یک کلام برنامه عالی بود. من و دوستم که حسابی با جیغ و داد به برنامه هیجان داده بودیم و هرچقدر ما سروصدا کردیم صدا از هم گروهی هایمان که بیشتر شبیه چینی ها و کره ای ها بودند در نیامد. فکر کنم از دست ما حتی سرسام گرفتند. حدود دو ساعتی در مسیرها بودیم. تجهیزات بسیار خوب و ایمنی کاملا رعایت می شد. به بلندترین زیپ لاین هم که رسیدیم راهنماهای تور دوربینها و تجهیزاتمان که ممکن بود از دستمان بیوفتد از ما گرفتند و بین راه هم از ما عکس انداختند.
به پایان مسیر که رسیدیم، تجهیزات را تحویل دادیم. به هرکداممان یک تی شرت و گواهی شرکت در این تور را دادند که نمیدانم این گواهی در کجا به دردمان می خورد. در بخشی از مسیر هم از ما عکس انداخته بودند که به قیمت 100 بات خریدیم. برای نهار به غذاخوری رفتیم و نهار که شامل برنج و خورش و نودل بود خوردیم و مجدد به هاستل برگشتیم.
دوستمان خارج شهر رفته بود و هنوز نیامده بود. یک ساعتی خوابیدیم. بیدار که شدم هنوز از دوستمان خبری نبود. دیدم هم اتاقیم هم در خواب سنگینی است و دلم نیامد بیدارش کنم و از طرفی می ترسیدم بمانیم هاستل تا دوستمان برگردد برای گشت و گذار در شهر دیر شود. در نهایت آماده شدم تا حداقل یک معبد را خودم بروم و ببینم. با اپلیکیشن maps.me موقعیت معبد را پیدا کردم. حدود نیم ساعت پیاده روی داشت. از هاستل بیرون آمدم و از کوچه پس کوچه های شهر قدیمی به سمت معبد رفتم.
خندق دور شهر قدیمی
درخت مقدس در یک معبد سرراه
چدای همان معبد
مقصدم معبد Sri Suphan بود که با سرچ هایی که انجام داده بودم در لیست یکی از ده معبدی که حتما باید در چیانگ مای ببینیم قرار داشت. این معبد به نام معبد نقره ای هم شناخته می شود. چرا که در تزئینات آن از نقره های دست ساز استفاده شده است. در و دیوار و سقف این معبد تماما نقره بود و بخشهایی از داستان زندگی بودا بر روی آن نقش بسته بود. گشتی در اطراف معبد زدم. داخل معبد غرفه هایی برای فروش غذا و حتی ماساژ هم بود. می خواستم داخل این معبد نقره ای را ببینم که تابلوی بزرگی را دم در دیدم که روی آن نوشته بود ورود بانوان ممنوع!!!!!!!.
بوداااااااااااااا داشتیم؟؟؟؟؟؟اینجا هم ورود بانوان ممنوع؟؟؟؟؟؟
بیرون معبد نقره ای
بیرون معبد نقره ای
داخل معبد نقره ای که ورود بانوان در آن ممنوع می باشد(عکس از اینترنت)
کاهنان مشغول بافت دستبند بودند
پشت معبد یک کارگاه نقره سازی بود. راهبه ها در آن مشغول ساخت تزیینات معبد و تابلوهای نقره ای بودند. کمی در کارگاه قدم زدم و سریع به سمت هاستل برگشتم.
تابلوهای در حال ساخت
کاهنان مشغول ساخت تابلوهای نقره ای
یک تابلوی نقره ای تکمیل شده
خیابان جلوی هاستل را بسته بودند و ظاهرا قرار بود در محله ما یکشنبه بازار برگزار شود. تعدادی از فروشنده ها هم مشغول انتقال چرخ دستی هایشان به این نقطه بودند. در بین جمعیت داشتم به سمت هاستل میرفتم که دوستمان را سوار بر دوچرخه دیدم. گفت دوچرخه ها را به صورت رایگان می توانیم از جلوی هاستل برداریم. من اصلا حواسم به دوچرخه نبود. به راحتی می توانستم این مسیری را که یک ساعت پیاده روی کرده بودم با دوچرخه بروم و برگردم. از دوستم خواستم صبر کند من هم یک دوچرخه بگیرم و با هم به دیدن مابقی معابد برویم. ظاهرا هم اتاقی من همچنان خواب بود.
از بخش قدیمی شهر خارج شدیم و به سمت غرب چیانگ مای رفتیم. اولین مقصدمان معبد Suan Dok بود. این معبد در اواخر قرن چهاردهم ساخته شده است. این معبد حاوی ساختمانهای مهمی است. یک معبد بودای بزرگ که داخلش پر بود از بچه راهبه ها که مشغول جمع کردن تعدادی تشکچه از روی زمین بودند. در حیاط معبد نیز تعدادی مقبره سفید زیبا بود که محل دفن خاکستر حاکمان و فرمان روایان چیانگ مای بود. یک چدای طلایی رنگ هم روبروی این مقبره ها بود که ترکیبش با سفیدی مقبره ها تصویر زیبایی را درست کرده بود.
مقبره معبد Suan Dok
مقبره معبد Suan Dok
داخل معبد همراه با کاهن بچه ها
مقبره معبد Suan Dok
بعد از دیدن این معبد به سمت معبد دیگری به نام Wat Umong رفتیم. دوچرخه سواری در خیابانهای زیبای چیانگ مای مخصوصا کوچه پس کوچه های شهر در خنکی عصر حسابی مزه می داد. وارد محله ای اعیانی شدیم و خیابان پرپیچ و خم و سربالایی را با هزار زحمت بالا رفتیم. این معبد داخل بخشی جنگلی و در پای کوه Doi Pui واقع شده بود و دریاچه زیبایی هم در وسط آن قرار گرفته بود. این معبد قدیمی در قرن سیزدهم ساخته شده و دارای ساختمانهای قدیمی و تونلهای زیرزمینی مدیتیشن می باشد. البته به دلیل تعدد بازدید کننده ها امروزه به ندرت جهت مدتیشن از این تونلها استفاده می شود. برای رفتن به این تونلها باید کفشهای خود را در می آوردیم و در داخل تونلها سکوت حکمفرما بود. چدای بزرگی نیز بالای بام این تونلها قرار داشت که ظاهرا راهبان به هنگام راز و نیاز دور آن میچرخند. به دلیل قرار گرفتن معبد کنار جنگل و وجود دریاچه حسابی معبد باصفا و زیبا بود. گوشه و کنار معبد هم پر بود از مجسمه های بودا و بقایای مجسمه های قدیمی که در حیاط معبد گذاشته بودند.
بقایای مجسمه های قدیمی
بقایای مجسمه های قدیمی
مجسمه بودا در زاویه یکی از تونلها
بقایای مجسمه های قدیمی
داخل دریاچه پر از گربه ماهی و لاک پشت بود. داخل معبد غذای ماهی برای فروش بود. تعدادی توریست در حال غذا دادن به ماهی ها بودند و ما هم کمی نشستیم و چون هوا رو به تاریکی میرفت به سمت بیرون معبد رفتیم.
سه مجسمه معروف بد نشنویم، بد نبینیم، بد نگوییم. آن میمون کوچک هم با موبایل من مشغول است و کلا پشت پا به دنیا زده است!!
ناگای معروف
چدای بزرگ روی سقف معبد
دریاچه زیبای پشت معبد
مسیر برگشت سرازیری شده بود و به راحتی وارد خیابان اصلی شدیم. نزدیک هاستل که شدیم ازدحام فروشنده ها بیشتر شده بود. کلی غرفه های فروش غذا و صنایع دستی منظم کنار هم بودند و حتی تعدادی ماساژور گوشه خیابان صندلی و تشک پهن کرده بودند و مشغول ماساژ توریستها بودند. دوچرخه ها را پس دادیم و گشتی در بازار شبانه زدیم. برای شام من سیب زمینی سرخ کرده و کتف مرغ سوخای گرفتم. در یک غرفه هم آقایی با مهارت نارگیل نارس را از پوست ضخیمش خارج می کرد بدون آنکه آب داخل آن خارج شود و در ظروف یک بار مصرف می فروخت. یکی از این نارگیلها هم خریدم تا حسن ختامی بر آخرین شام و گشت و گذار در چیانگ مای باشد. به هاستل که برگشتم یک دوش گرفتم و خوابیدم.
موقعیت هاستل و معابد شاخص اطراف هاستل و نایت مارکت
نقد و بررسی مفصل تر شهر چیانگ مای را می توانید در سایت لست سکند مطالعه کنید.
فیلمی از نحوه جدا کردن مغز نارس نارگیل
دوشنبه 13/1/1396 ،02/4/2018
چیانگ مای به بانکوک
مسیر پروازی چیانگ مای به بانکوک
یعنی باورتان نمی شود امروز مجبور بودیم ساعت 5 از خواب بیدار بشویم. شب قبلش به خاطر خارش شدید بدنم از نیش حشرات و احتمالا به خاطر غذاهای تندی که باز خورده بودم، حسابی بدنم کهیر زده بود یک آنتی هیستامین خورده بودم. کاملا مست خواب از جایم بلند شدم. کوله و وسایلمان را جمع کردیم و آمدیم پایین. در لابی هیچ کس نبود. از یخچال کمی نان و مربا برداشتیم و صبحانه مختصری خوردیم و یک تاکسی گرب گرفتیم. خوبی استفاده از گرب این است که دو سفر را با تخفیف به شما ارائه می دهد. با هزینه 169 بات سه تایی به سمت فرودگاه رفتیم. سوار هواپیما که شدیم چشمانم را بستم و فقط در یک لحظه مهماندار را دیدم که بالای سرم ایستاده که صندلی را جهت فرود هواپیما صاف کنیم. کل مسیر را در خواب سنگینی بودم. از فرودگاه خارج شدیم و جلوی فرودگاه اتوبوسهای شهر به مقصد خیابان خوآسان را سوار شدیم. برنامه ما در بانکوک به این گونه بود که دو روز را در بخش قدیمی شهر بگذرانیم و دو روز هم جهت خرید در بخش تجاری بمانیم. به همین دلیل دو تا هاستل گرفته بودیم تا بتوانیم در رفت و آمدها صرفه جویی کنیم.
خیابان خوآسان یکی از خیابان های معروف بانکوک است. پر از رستوران و کافه که شبها حسابی شلوغ می شود. چرخ دستی های غذاهای خیابانی و صدای موزیک و ازدحام توریستها مثل تمام نایت مارکتها در این خیابان هم بود. منتها سر ظهری، تقریبا ساعت 11 حسابی سوت و کور بود. تحویل اتاق ساعت 12 بود و ماهم حسابی گرسنه مان بود. تصمیم گرفتیم قبل از رفتن به هاستل نهار بخوریم. وارد یکی از رستوران ها شدیم و غذا سفارش دادیم. من یک همبرگر سفارش دادم. بدنم دیگر کشش غذای تایلندی را نداشت. اگر بدانید در آن لحظه به شدت هوس آبگوشت و قرمه سبزی کرده بودم. بعد از خوردن نهار چند دقیقه ای تا هاستل پیاده روی کردیم. هاستلVivit Hostel بسیار تمیز و مرتب بود. اتاق ما که یک اتاق 4 تخته دخترانه بود، تختهای بزرگ پرده داری داشت و زیر تخت هم دو تا کمد قفل دار داشت. قرار شد دو ساعتی استراحت کنیم و بعد برویم برای گشت شهر بانکوک که من باز یک ساعتی سنگین خوابیدم. هزینه هاستل را از کارت اعتباری دوستمان پرداخت کرده بودیم که بعد که به ریال حساب کتاب کردیم برای دوشب 134000 تومان شد.
هاستلVivit Hostel(عکس ازاینترنت)
بعد از یک ساعت خواب که حسابی منگ بودم دوش گرفتم و یک چایی خوردم و آماده شدیم که بیرون برویم. مقصدمان معبدی به نام saket و کوهستان طلایی بود. در مسیری که پیاده روی می کردیم وارد راسته ای شدیم که تمام مغازه ها انواع و اقسام مجسمه های بودا را می فروختند. می دانستم که فروش مجسمه بودا به قصد سوغاتی و انتقال آن به خارج از کشور ممنوع بوده و حتما باید برای خروج مجوز داشته باشید. در واقع استفاده از بودا به عنوان دکور در تایلند امری نکوهیده است ولی در این خیابان احتمالا انواع بوداها و تزئینات داخل معابد به جهت عبادت فروخته می شد.
بودا فروشی
معبد ساکت یا wat saket یکی از قدیمی ترین معابد بانکوک است. راما اول پادشاه تایلند نام این معبد را Wat Saket Ratcha Wora Maha Wihan نامید که به اختصار ساکت نامیده می شود. این معبد در قدیم جهت سوزاندن مردگان افراد فقیر که پولی جهت تدفین نداشتند استفاده می شده است. زمانی که در زمان راما دوم وبا در تایلند اپیدمی شده بود جسد هزاران نفر را به این معبدجهت سوزاندن آوردند.
معبد wat saket بر بلندای تپه
معبد wat saket
مجسمه و درختان زیبای داخل معبد
ساختاری که معبد روی آن قرار گرفته است 80 متر ارتفاع دارد و در سقف این معبد ساختار پاگودای بزرگ طلایی رنگی دیده می شود. وارد معبد شدیم. برای رفتن به بالای معبد باید از راه پله های زیبایی بالا می رفتیم. درختانی که نمیدانم نامشان چیست ولی مانند بید مجنون برگهایشان روی پله ها آویزان شده بود و منظره زیبایی را ایجاد کرده بود. درگوشه و کنار، مجسمه هایی از راهبه ها دیده می شد و در بخشی هم تاریخچه سالیان قبل که وبا در شهر اپیدمی شده بود و کرکسها بر روی جنازه ها قرار گرفته بودند و از آنها تغذیه می کردند را به صورت مجسمه درست کرده بودند.
مسیر زیبا به سمت معبد
زنگوله های داخل معبد که هرکدام صدای مخصوص خود را داشتند و ترکیب آنها صدای زیبایی ایجاد می کرد
بودا و آرزوها
زنگوله ها که مردم عادی و توریستها به نوبت صدایشان را در می آوردند
بخشی از تاریخچه قدیم معبد در زمان اپیدمی وبا
در یکی از پا گردها تعدادی زنگوله در سایزهای مختلف قرار داشت که زائران و توریستها که از کنارشان رد میشدند زنگوله ها را به صدا در می آوردند. راستی یادم رفت بگویم سیزده بدر هم بود و ما هم اینجا به شوخی سبزه گره زدیم. البته من برای محکم کاری برگهای یکی از این شاخه های آویزان را هم گره زدم.
داخل معبد پر بود از انواع مجسمه های بودا. روی یکی از مجسمه ها زائران ورق طلا چسبانده بودند. کمی در این قسمت گشتیم و به سمت پشت بام معبد که پاگودای طلایی قرار داشت رفتیم. در بالاترین نقطه معبد و به قولی بام بانکوک قرار گرفته بودیم. باد بین زنگوله های کوچک می پیچید و صدای زیبایی ایجاد می کرد. در پشت بام چند نیمکت هم برای نشستن بود. کمی استراحت کردیم و بعد از عکاسی مجدد از راه پله ها از معبد خارج شدیم.
صدایی که از این طبل مانند عمودی می آمد بلند بود ولی اصلا آزار دهنده نبود و مدام صدایش را در می آوردیم
زائران با دادن مبلغی ورق طلا خریده و بر روی مجسمه ها می چسبانند
بام بانکوک
چدای بزرگ بالای معبد
در مسیرمان به سمت محله چینی ها رفتیم. در خیابان از راسته های مختلفی رد می شدیم و برای خودمان محله ها را نام گذاری می کردیم. یک بخش مغازه های فروش لباس کار بود که شد حسن آباد، یک بخش لاله زار و یک بخش هم علاء الدین. خلاصه همینطوری پیاده روی کردیم تا به محله چینی ها برسیم.
ورودی یکی از خیابانهای محله چینی ها
خیابان محله چینی ها دقیقا شبیه آنچه بود که در فیلمهای هالیوودی دیده بودم. پر بود از ساختمانهای بلند و تابلوهای عمودی رنگ و وارنگ که به چینی روی آن نوشته بودند. وارد کوچه پس کوچه های شهر شدیم. کلی مغازه فروش چایی و ادویه و غذاهای چینی در این خیابانها بود. کوچه های باریک با آن سیم کشی های عجیب و غریب برق تایلندی و بوهای عجیب و غریب و گاهی زننده ای که در این خیابان شنیده می شد برای من که جالب بود. نزدیک غروب آفتاب بود و اکثر مغازه ها در حال شستشو و بستن بودند. از کوچه پس کوچه ها خارج شدیم و وارد خیابان اصلی شدیم و تا انتهای خیابان چینی ها رفتیم.
محله چینی ها
محله چینی ها
انواع چایی و گلهای خشک خوشبو
معبد چینی
میدان چینی
با سرچی که انجام داده بودم نزدیک محله چینی ها پاساژی به نام Rivercity وجود داشت که ظاهرا محل فروش صنایع دستی تایلندی بود. تصمیم گرفتیم به سمت پاساژ برویم. مادرم سپرده بود برایش یک مجسمه برنزی بخرم و امیدوار بودم که در آنجا پیدا کنم.
پاساژ کنار رودخانه قرار گرفته بود و وقتی داخلش شدیم تعداد زیادی توریست هندی و عرب را دیدیم که داخل پاساژ هستند. یک کشتی کروز بزرگ هم کنار پاساژ لنگر انداخته بود. ظاهرا مسافران این کشتی بودند که داخل پاساژ آمده بودند. در کشتی کروز حسابی سروصدای موسیقی بود و مهمانداران کشتی در حال انجام حرکات هماهنگ با هم بودند. کمی ایستادیم و تماشا کردیم و داخل پاساژ شدیم. پاساژ شیکی بود و قیمتها بسیار بالا بود. مجسمه ای که مد نظرم بود را فقط در یک مغازه دیدم که قیمت بالایی هم داشت. طبقات بالاتر پاساژ هم فقط یکی دوتا عتیقه فروشی و گالری های نقاشی و هنرهای مدرن و مجسمه بود و فروش نداشتند. تصمیم گرفتم در صورتی که جای دیگری مجسمه را ندیدم شب آخر برگردم و این مجسمه را بخرم.
از پاساژ خارج شدیم. یکی از دوستان می خواست از فروشگاه ساب وی کنار پاساژ ساندویچ بخرد. ما هم از فرصت استفاده کردیم و از اینترنت مغازه یک گرب گرفتیم تا ما را به خیابان خوآسان برگرداند.
برخلاف ظهر خیابان حسابی شلوغ و مملو از توریست بود. سر و صدا در کافه ها، مغازه های ماساژ و کلی چرخ دستی که غذاهای خیابانی می فروختند. برای شام پدتای و اسپرینگ رول گرفتیم و در گوشه ای از همان خیابان شاممان را خوردیم و بعد از کمی گشت در خیابان به سمت هاستل برگشتیم.
برنامه بانکوک گردی
سه شنبه 14/1/1396، 03/4/2018
بانکوک
امروز ساعت 7 از خواب بیدار شدیم. صبحانه هاستل سلف سرویس و شامل کره و مربا و میوه و تخم مرغ آب پز بود. بعد از خوردن صبحانه به سمت قصر بزرگ رفتیم. با توجه به اینکه هاستلمان را در بافت قدیمی شهر گرفته بودیم تقریبا به تمام نقاط توریستی آن نزدیک بودیم و پیاده به سمت قصر به راه افتادیم.
صبحانه هاستل
مجسمه جلوی یک کتاب فروشی
در ورودی قصر قبل از گیت بلیط فروشی تعدادی از نگهبانان قصر به افرادی که لباس باز پوشیده بودند اعم از شلوارک و دامن کوتاه و تاپ تذکر میدادند که وارد اتاقکی شوند. تعدادی از توریستهایی که از اتاقک خارج می شدند دامن لنگی به خودشان بسته بودند. متاسفانه دوست هم اتاقی من هم شلوارک کوتاهی تنش بود که مجبور شد به اتاقک برود. بعد از چند دقیقه ما را صدا زد و گفت که لنگها فروشی هستند و حاضر نیست از اینها بخرد و ترجیح می دهد برگردد هاستل و لباس عوض کند. ساعت 9 بود. ما دو تا بلیط به مبلغ 1000 بات خریدیم. قرار شد ما کمی اطراف را بگردیم و راس ساعت 10 بعد از گیت ورودی همدیگر را ببینیم. اما در آن ساعت هرچقدر گشتیم پیدایش نکردیم. ظاهرا تا در ورودی آمده بود ولی برای داخل شدن پشیمان شده بود و مجدد به هاستل برگشته بود. متاسفانه نت داخل قصر هم ضعیف بود و نتوانستیم از وی خبری بگیریم و کلی معطل پیدا کردن دوستمان هم شدیم و در نهایت تصمیم گرفتیم به گشتمان ادامه دهیم.
خوب برویم سراغ قصر بزرگ. این قصر در سال 1782به دستور راما اول ساخته شد. طی سالهای بعدی شاهان دیگر ساختمانهایی را به آن اضافه کردند و تا سال 1952 در آن زندگی کردند. این قصر شامل ساختمانهایی است که به طور مختصر تعدادی از آنها را همراه با عکس معرفی میکنم.
از در ورودی که وارد حیات قصر می شوید در کنار در ورودی دو مجسمه عظیم الجثه را میبینید. از این مجسمه ها سه جفت داخل قصر هست و همه رو به معبد بودای زرین هستند. در واقع این مجسمه ها نماد نگهبان بودا از تمام ارواح شریر می باشند. این مجسمه ها در زمان راما سوم ساخته شده اند.
نگهبانان بودا
روبروی این مجسمه ها بر روی یک سکو مجسمه مردی نشسته و خندان بود که ظاهرا Cheewok Komaraphat نام دارد. این فرد پزشک بودا بوده و به عنوان پدر علم پزشکی سنتی در تایلند معروف می باشد.
پدر علم پزشکی سنتی
نقشه معابد قدیمی داخل قصر(عکس از اینترنت)
معبدی که داخل قصر وجود دارد نامش The Phra Mondop می باشد که در زمان راما اول ساخته شد و مانند معابدی که قبلا توضیحش را دادم دارای Prang، Wiharn، Ubosot و Chedi می باشد.
The Phra Mondop
Phra Si Ratana Chedi
در کنار Mondop معبد سلطنتی قرار داشت که در دو سمت آن دو چدای طلایی رنگ قرار گرفته بود. این دو چدای در زمان رامای اول جهت یادبود پدر و مادرش ساخته شده است. خود معبد در زمان رامای چهارم ساخته شد و قرار بود بودای زرین را به این ساختمان منتقل کنند ولی بعد از اتمام این ساختمان دیدند که جهت برگزاری مراسم سلطنتی بسیار کوچک می باشد به همین دلیل بلا استفاده ماند تا در زمان رامای پنچم، وی جهت تقدس دادن به این مکان مجسمه بودای زرین را به این مکان منتقل کرد ولی در سال 1903 آتش سوزی بزرگی در سقف این ساختمان به دلیل اتصال سیم کشی برق رخ داد. امروزه در داخل این ساختمان مجسمه هشت پادشاه قبلی تایلند قرار دارد. درب معبد بسته بود و حسابی جلوی محوطه و پلکان قصر هم شلوغ بود. ظاهرا در سال فقط یک بار در روزی به نام چاکاری معادل 6 آوریل این معبد باز می شود. به سختی چند تا عکس انداختم و به سمت دیگری از معبد رفتم.
The Royal Pantheon
The Royal Pantheon
The Royal Pantheon
Phra Ubost یا Chapel of the Emerald Buddha یکی از مهمترین و مقدس ترین معابد در تایلند می باشد که توسط راما اول ساخته شده است. نمای معبد از موزاییکهای شیشه ای رنگی و طلایی ساخته شده است. دورتا دور دیواره معبد از 112 مجسمه نگهبان(پادشاه پرندگان) و در دروازه ها مجسمه مار به عنوان نگهبانان معبد وجود دارد. بر روی درهای ورودی هم مجسمه مادر مروارید نقش بسته است. بر روی دیوارهای داخل معبد هم نقاشی هایی از بهشت و زمین و جهنم دیده می شود.
نگهبانان معبد
مجسمه بودای زرین از یشم سبز ساخته شده است. اندازه مجسمه 66 سانتی متر است و یکی از مهمترین مجسمه های بودای تایلند می باشد که در قرن پانزدهم ساخته شده است. سه مجسمه از این بودا وجود دارد که هرکدام نماینده یک فصل هستند و لباسهایشان با هم فرق میکند. تابستان، فصول بارانی و زمستان. مراسم تغییر این مجسمه ها در ابتدای هر فصل توسط پادشاه انجام می پذیرد.
سه شمایل بودای زرین
برای رفتن به داخل معبد کفش های خود را در جا کفشی قرار دادیم. داخل معبد عکاسی ممنوع بود و بعد از آنکه نگاهی به داخل معبد انداختیم خارج شدیم. جلوی درب اصلی سه مجسمه بودا قرار داده بودند و مردم از داخل تشتی با پیاله آب برمی داشتند و روی سرشانه های این مجسمه ها می ریختند. زیر مجسمه ها با شلنگ آب به بطری های 3 لیتری برمی گشت و یکی از نگهبانان این آب را مجدد به داخل تشت خالی می کردند. کمی آن ورتر هم داخل تشت آب بود و ملت غنچه گل نیلوفر آبی را به آب میزدند و قطرات آب را روی سر خود می ریختند. خلاصه این مراسم زیارت تایلندی ها داستانی بود. البته کلی توریست هم ادای تایلندی ها را در این مراسم در می آوردند.
ریختن آب بر سرشانه های بودا
آب مقدس و توریستها
نذورات و زوار تایلندی
نذورات و زوار تایلندی
معبد Gandharara Buddha در مجاورت معبد بودای زرین
از محوطه معبد خارج شدیم و به سمت ساختمانهای قصر رفتیم. یکی از این ساختمانها که سقف بسیار زیبایی هم داشت Dusit maha prasat hall نام داشت که توسط رامای اول در سال 1970 ساخته شده بود. این ساختمان استراحتگاه شاه، ملکه و خانواده سلطنتی بود.
Phra Maha Montian
Phra Maha Montian
بعد از این ساختمان یکی از مهمترین ساختمانهای قصر به نام Chakari maha prasat hall قرار گرفته است. جالبی معماری این ساختمان در این است که دیوارها و بخشهای پایینی آن معماری اروپایی داشته و سقف آن استایل تایلندی دارد. رامای پنجم از این ساختمان به عنوان اقامتگاه خود استفاده می کرده است. در گذشته پادشاه جهت دریافت اعتبار نامه های سفرا از این مکان استفاده می کردند و امروزه جهت ضیافت و مهمانی ها از آن استفاده می شود.
در طبقه اول اشیا باستانی به عنوان موزه استفاده می شود. طبقه دوم بخش غربی به عنوان بخش پذیرش و یکی از اتاقهای طبقه سوم هم مخزن اشیا مربوط به عبادت پادشاهان گذشته می باشد. اتاقی هم زیر سقف مرکزی وجود دارد که خاکستر رامای هفت و هشت و همسرانشان در آن قرار دارد.
Chakri maha prasat hall
Chakri maha prasat hall
ورودی ساختمان که بسته بود و بازدیدی نداشت. اینجا هم به انداختن چند عکس بسنده کردم و جلوتر رفتم. در مسیر خروجی هم یک موزه کوچک بود که در آن بقایای معابد قدیمی را قرار داده بودند. نیم نگاهی به اشیا انداختم و خارج شدم.
هوا به شدت گرم شده بود. در حین بازدید دوستم را هم گم کردم و دیدم عاقلانه ترین کار این است که به سمت هاستل برگردم. همینطور که به سمت هاستل می رفتم از شدت گرما حالم داشت بدتر میشد و کل سرم ذوق ذوق می کرد. چشمم به فروشگاه سون الون افتاد. فروشگاهی که روزی چند بار جهت خرید آب و نوشیدنی و گاهی تنقلات به آن سر می زدیم و قدم به قدم در شهر شعبه داشت. سریع داخل رفتم و یک نوشیدنی هاندرد پلاس از یخچال پیدا کردم و همانجا خوردم. یکی از نوشیدنی هایی که در سفر مالزی به ما پیشنهاد دادند بخوریم همین هاندرپلاس بود که با املاحی که دارد جلوی تشنگی و گرمازدگی را می گیرد. حدود یک ربعی داخل مغازه ماندم و سرم را به دیدن اقلام داخل مغازه گرم کردم تا از خنکی مغازه حالم سرجایش بیاید. حالم که کمی بهتر شد به سمت هاستل رفتم.
فروشگاه سون الون
داخل لابی هاستل حسابی خنک بود و منم همانجا منتظر دوستم ماندم تا برگردد. نیم ساعت بعد هم دوستم رسید.
اول از همه کمی سر دوستمان غر زدیم که چرا صبح معطلمان کرده بود(الکی) و بعد قرار شد یک ساعتی در هاستل استراحت کنیم و بعد برای صرف نهار و بازدید از چند معبد معروف دیگر بیرون برویم.
با جستجو در نقشه نزدیکترین رستوران KFC را پیدا کردیم و پیاده به سمت رستوران رفتیم. بعد از خوردن نهار به سمت یکی از معابد معروف بانکوک که در ضلع جنوبی قصر بزرگ قرار گرفته بود رفتیم. Wat pho یا معبد بودای خوابیده یکی از جاذبه های مهم بانکوک می باشد که در رده معابد سلطنتی قرار دارد. این معبد جز قدیمی ترین و بزرگترین معابد تایلند است که در آن بیش از 1000 مجسمه بودا وجود دارد. یکی از جاذبه های مهم این معبد بودای خوابیده طلایی است که با طول 46 متر در زمان راما سوم ساخته شده است.
بودای بزرگ خوابیده
وارد معبد که شدیم به ازای هر بلیطی که داشتیم یک بطری آب معدنی هم به رایگان به ما دادند. در یکی از حیاط های معبد تعدادی چدای کوچک قرار گرفته بود که تزیینات سرامیکی زیبایی داشت.
چدای های Wat pho
چدای های Wat pho
چدای های Wat pho
جهت ورود به معبد بودای خوابیده کفشهایمان را در آوردیم و در کیسه پلاستیکی با خودمان آوردیم داخل. بودای بسیار بزرگی بود. ولی به دلیل معماری ساختمان و وجود ستونها نمیشد تصویر کاملی به صورت طولی گرفت. در برخی نقاط دیواره ها فرورفتگی داشتند که توریستها با صف جلو رفته و عکس می انداختند. از این بخش بازدید کردیم و خارج شدیم. داخل معبد اتاق های زیادی بود و داخل هرکدام هم چندین مجسمه بودا دیده میشد. به شخصه با دیدن این همه معبد و بودا، بودا زده شده بودم.
یکی دیگر از معابد Wat pho
تزیینات داخل حیاط Wat pho
از این معبد خارج شدیم و به سمت یکی دیگر از معابد معروف تایلند به نام Wat aronرفتیم. این معبد کنار رودخانه واقع شده است و همانطور که قبلا هم گفتم ساختار معماری آن نوعی پرانگ می باشد. در کنار معبد ایستگاهی جهت سوار شدن به قایق هست که بازدید کننده ها را از یک سمت رودخانه به سمت دیگر میبرد. جالب بود که دو قایق از هر دو سمت رودخانه هم زمان با هم حرکت می کردند و بعد از طی کردن عرض رودخانه به اسکله می رسیدند. با مبلغ 20 بات بلیط خریدیم و سوار شدیم. حدود یک ربع به 6 بود که جلوی گیت بلیط فروشی بودیم. مسئول فروش بلیط گفت فقط یک ربع وقت داریم از معبد استفاده کنیم. سریع با نفری 50 بات بلیط خریدیم و رفتیم داخل ولی متاسفانه ورودی معبد را با طناب بسته بودند و هرچه اصرار کردیم قبول نکردند که داخل شویم. دست از پا دراز تر فقط بیرون معبد عکس انداختیم و مجدد سوار قایق شدیم و برگشتیم سمت هاستل.
ورودی Wat aron
معبد Wat aron
Wat aron
Wat aron
تزیینات سرامیکی روی معبد
برای شام مجدد تصمیم گرفتیم به خیابان شلوغ و پرهیاهوی خوآسان برویم. بعد از یک ساعتی گشت و گذار و خوردن شام به هاستل برگشتیم.
چهار شنبه 15/1/1396، 04/4/2018
بانکوک
امروز قرار بود این هاستل را تحویل بدهیم و به هاستل دیگری نزدیک مراکز تجاری برویم. حدود ساعت 8 بیدار شدیم و بعد از جمع کردن کوله پشتی هایمان اتاق ها را تحویل داده و بعد از خوردن صبحانه با یک گرب به هاستل جدید رفتیم. نام هاستلمان Diff Hostel بود که با ده دقیقه پیاده روی به پاساژ های بزرگی مثل MBK Center، Siam Discovery و کلی پاساژ و فروشگاه دیگر می رسیدیم.
هاستل Diff Hostel(عکس از اینترنت)
صبحانه در Diff Hostel
مراکز تجاری بانکوک
مراکز تجاری بانکوک
تا نزدیکی های غروب تقریبا 3-4 تا از این پاساژها را گشتیم. بهترین نرخی هم که دلار و یورو چنج کردیم یک صرافی روبروی مرکز خرید Siam Discovery بود. ورودی هر پاساژ قرار می گذاشتیم که دو ساعت بگردیم و سپس همدیگر را ببینیم و به پاساژ بعدی برویم. نهار را هم هرکداممان جداگانه غذایی خوردیم.
برنج سرخ کرده دریایی یکی از غذاهای مورد علاقه من در این سفر
به شخصه قصد خرید نداشتم. اجناس مارک و با کیفیت بسیار گران بودند و دلم نمی آمد جنس ارزان و بی کیفیت بخرم. فقط مانده بود مجسمه مادرم و کفش کتانی که دوستم سپرده بود و کمی سوغاتی کوچک برای خانه و همکاران. طبقه آخر مرکز MBK پر از صنایع دستی و مجسمه بود. منتها قیمتهایی که می دادند بسیار بالا بود. کتانی مورد نظرم را هم از نمایندگی سالومون Siam Discovery پیدا کردم. در زیر زمین این پاساژ در قسمت اطلاعات با نشان دادن پاسپورت و پرکردن فرم، یوزر و پسورد اینترنت وای فای نیم ساعته ای را رایگان به شما می دهند. به نظرم این نیم ساعت برای گرفتن تاکسی یا مثلا مشورت برای خرید در صورتی که اینترنت نداشته باشید کمک خوبی است. جهت پس گرفتن مبلغ مالیات در فرودگاه توجه داشته باشید که در فروشگاه های بزرگ بخشی به نام vat refund وجود دارد که با نشان دادن فاکتورهایتان و پاسپورت مبلغی را در یک برگه ثبت می کنند تا در فرودگاه آن را پس بگیرید.
مراکز تجاری بانکوک
مراکز تجاری بانکوک
برگه دریافت مالیات
در راه روی یکی از پاساژ ها هم شوی لباس زنده در حال برگزاری بود و جالب بود که در کنارش همان اجناس را در غرفه هایی برای فروش گذاشته بودند. نیم ساعتی هم به تماشای شوی لباس مانکن ها پرداختیم و نزدیک غروب خسته و از کمر افتاده به سمت هاستل برگشتیم.
پنج شنبه 16/1/1396، 05/4/2018
بانکوک
قرار امروز هم بر خرید بود. یکی از دوستان می خواست دوباره به پاساژ های دیروزی برود و من و دوست دیگرم گفتیم سری به مرکز خرید چاتوچاک بزنیم. البته قبل از آن برای خرید مجسمه سرچ کرده بودم که یک پاساژ دیگری که الان نامش خاطرم نیست چند گالری هنری دارد. از دوستم خواستم صبر کند تا من بروم و برگردم. بعد از خوردن صبحانه سریع خودم را به مترو رساندم و دوان دوان تا پاساژ رفتم. ساعت حدود 10 بود ولی کل پاساژ بسته بود و هنوز مغازه ها باز نکرده بودند. از یکی دوتا از فروشنده ها که تازه آمده بودند سراغ گالری را گرفتم ولی گفتند همچین مغازه ای در پاساژ نیست. چاره نبود مجدد به سمت مترو و هاستل برگشتم. با دوستم با مترو به ایستگاه Chatuchak Park رفتیم. در ایستگاه برای خرید بلیط می توانید از دستگاه استفاده کنید و با زدن ایستگاه مقصد و انداختن سکه در دستگاه بلیط آن مقصد را به شما می دهد. بازار چاتوچاک روبروی ایستگاه بود و پارک زیبایی هم در کنارش بود.
اما از شانس بد ما این بازار مخصوص آخر هفته هاست و در روزهای وسط هفته تعطیل می باشد. شاید از صد مغازه یک مغازه باز بود. اینطور که به نظرم آمد دیدن حتی بخشهایی از این بازار اگر باز بود کار یک روز و دو روز نبود. کلی غرفه و مغازه در راه رو هایی باریک کنار هم قرار گرفته بودند. قصد برگشت داشتیم که یک مغازه باز مجسمه فروشی دیدیم. از شانس من آنچه را که دنبالش بودم را داشت. خودم هم دوست داشتم یک یادگاری از تایلند با خودم به خانه ببرم. دو مجسمه انتخاب کردیم. مجسمه مادرم بزرگتر بود و قیمت 6000 بات می داد. ولی آنقدر چانه زدیم تا راضی شد آنرا به شرط برداشتن مجسمه دوم 4500 بات بدهد. مجسمه خودم را هم که 2500 بات می گفت 1800 بات خریدم.
بازار چاتوچاک
راه رو های تعطیل بازار
بخشهای نیمه تعطیل بازار
جنس مجسمه ها برنزی و سنگین بودند. تصمیم گرفتیم من به سمت هاستل بروم و دوستم هم می خواست به یک موزه و پارک برود که در ایستگاه مترو از هم جدا شدیم. هنوز نهار هم نخورده بودم. از مغازه سون الون یک تن ماهی و کمی نان و نوشابه گرفتم و در هاستل گرمش کردم و خوردم. یک ساعتی هم خوابیدم. بعد از ظهر پیش خودم گفتم به عنوان روز آخر سفر گشت و گذاری در کوچه پس کوچه های شهر داشته باشم. هم اتاقیم هم ظاهرا از پاساژ ها نمیتوانست دل بکند و دم غروب برگشت. نزدیک هاستل یک رودخانه بود. تصمیم گرفتم در راستای رودخانه حرکت کنم. خیابانها و کوچه های خلوت و مردمی که زندگی بسیار ساده و محقری داشتند.
کانال رودخانه
کوچه های سرسبز و زیبای منطقه
جلوی هر خانه یا مغازه ای مجسمه های بودا و هدایا و گل و خوراکی هایی جهت ادای احترام به بودایا خدایان بود.
سیم کشی های عجیب غریب برق و غذاهای خیابانی، معابد کوچک و محل دعا و قرار دادن هدایا به جهت رزق و روزی جلوی در خانه ها و آرامش مردم و فقری که در منطقه حاکم بود می توانست تا ساعتها شما را به خود مشغول کند. تقریبا تا غروب همینطوری در حال قدم زدن در کوچه پس کوچه ها بودم که نزدیک یک مسجد رسیدم. وارد مسجد شدم تا داخل آنرا ببینم. متولی مسجد تا مرا دید ازم پرسید مسلمانم؟ جواب مثبت که شنید مرا به سمت سرویس بهداشتی راهنمایی کرد و پرده بخش بانوان را کشید و یک کمد که داخلش کلی چادر صورتی رنگ بود به من نشان داد. بنده خدا فکر کرده بود آمده ام برای نماز. من هم رویش را زمین ننداختم و در مسجد دو رکعت نماز خواندم و به سمت هاستل برگشتم. در مسیر یک کیسه آناناس کوچک هم خریدم و بردم تا در هاستل با هم بخوریم.
داخل مسجد کوچک
کانترهای فروش آب خوردن
مینی آناناس
شب سه تایی در تراس کوچک هاسل نشستیم. چایی و میوه و کمی غذا که از نهارمان مانده بود را خوردیم و درنهایت مثل تمام شبهای دیگر من رفتم بخوابم که البته بیهوش شدم.
نقد مفصل تر شهر بانکوک را در این قسمت مطالعه کنید.
جمعه 17/1/1396، 06/4/2018
بانکوک به تهران
امروز باید حدود ساعت 12 به سمت فرودگاه می رفتیم. دوستمان که پرواز هواپیمایی ایرآستانا را داشت 5 صبح رفته بود. تا ظهر وقت داشتیم که جمع و جورهای آخر را انجام دهیم. دوستم چند تا خرید داشت که باز به سمت پاساژها رفت. من هم یک ساک تا شو آورده بودم. تمام لباسهایم را داخل ساک ریختم و دو مجسمه را در کوله پشتی گذاشتم تا با خودم داخل هواپیما ببرم. تنها نگرانیم این بود که به مجسمه ها گیر بدهند و اجازه خروج ندهند. از فروشگاه سون الون هم مجدد از همان تن ماهی و نان برای فرودگاه خریدیم تا قبل از پرواز نهار بخوریم.
گرب را روی گوشی نصب کردم. البته چون سیم کارتم فعال نبود شماره یکی از دوستانم در ایران را زدم و از وی درخواست کردم تا کد فعال سازی را برایم ارسال کند. دوستم که آمد اتاق را تحویل دادیم و به سمت فرودگاه رفتیم. حالا من باید هزینه مالیات را می گرفتم. انتهای سمت راست فرودگاه غرفه Vat refund بود. قبضی که در فروشگاه صادر شده بود را تحویل دادم که مهر و امضا کردند و به من برگرداندند. احتمال دارد در این بخش بخواهند اجناسی که خریداری کردید ببینند. پس قبل از تحویل چمدان هایتان برای مهر برگه اقدام کنید. مبلغ مالیات را باید در غرفه دیگری قبل از سوار شدن به هواپیما می گرفتیم.
کارت پروازمان را گرفتیم و بارمان را تحویل دادیم. به سمت گیت خروج رفتیم. کوله پشتی از زیر دستگاه ایکس ری که رد شد من در مانیتور آنها قشنگ تصویر دو مجسمه را دیدم. در دلم گفتم الان است که گیر بدهند. یکی از ماموران با اشاره به من خواست در کوله پشتی را باز کنم. تن ماهی را سر کوله گذاشته بودم که آن را برداشت. بهش گفتم نهارمان است. یک نگاهی بهمان انداخت و گفت بنشینید همین جا و بخورید. خلاصه یک گوشه یک میز پیدا کردیم و وسط جماعتی که داشتند بازرسی می شدند با خنده سریع نهارمان را خوردیم و وارد گیتهای داخلی شدیم. یک ساعت و نیم به پرواز مانده بود که در فری شاپ دنبال غرفه ای که پولم را بگیرم می گشتم. یک لحظه چشمم به صف طویلی افتاد و در دلم گفتم واویلا یا به پرواز نمیرسم یا پولم. دوستم را فرستادم دم گیت پرواز بنشیند و خودم هم در صف ایستادم. درست یک ساعت و ربع در صف بودم تا بلاخره نوبتم شد و مبلغ را گرفتم. حدود 220 بات شده بود. خلاصه در کنار این غرفه یک صرافی هم بود. با مقداری بات باقیمانده در کیفم توانستم حدود 10 دلاری چنج کنم. خنده ام گرفته بود و یاد سفرنامه آقای میرزادی و یک مشت دلارش افتادم ولی خوب همین هم غنیمت بود. حالا خوب بود که من بدو بدو نکردم. پیش دوستم که برگشتم هنوز درب هواپیما را باز نکرده بودند. یک ربع بعد سوار هواپیما شدیم. پروازمان ساعت 6 بعد از ظهر به سمت دبی بود. مثل پرواز برگشت سرمان را به فیلم گرم کردیم و یکبار هم یک وعده شام پذیرایی کردند تا بالاخره به فرودگاه دبی رسیدیم.
ترمینالی که از هواپیما خارج شدیم شماره دو بود و باید به ترمینال 3 میرفتیم. کمی در فری شاپ چرخیدیم و به سمت خروجی رفتیم. جلوی خروجی گفتند صبر کنیم تا مینی بوس بیاید. مینی بوس که آمد سوار شدیم و مسافت زیادی را رفتیم. عجب فرودگاه بزرگی بود. خلاصه در ترمینال شماره 3 هم به دنبال گیت سوار شدن به هواپیما بودیم. هرچه می رفتیم نمی رسیدیم. لعنتی عجب فرودگاه بزرگی!! به هر ترتیبی بود با دنبال کردن تابلوها به گیت رسیدیم. دو ساعتی تا پرواز مانده بود. هنوز از مسافران ایران خبری نبود. روبروی گیت دو صندلی مخصوص دراز کشیدن پیدا کردیم و کمی خوابیدیم. نوبت پروازمان که شد خوابالو وارد هواپیما شدیم. از لحظه سوار شدن تا پیاده شدنم خاطراتی بسیار محو دارم. فقط میدانم که هواپیمایی الاتحاد فوق العاده زیبا و بزرگ و تمیز با مهماندارانی از ملیتهای مختلف بود. چشم بندم را روی چشمم گذاشتم تا بخوابم. یک لحظه سینی پذیرایی را جلویم گذاشتند ولی حتی توان آن را نداشتم که چیزی بخورم. کلا تا خود تهران بیهوش بودم تا در نهایت به مقصد رسیدیم. بعد از تحویل گرفتن بارمان از فرودگاه خارج شدیم و با یک اسنپ دو مسیره به خانه برگشتیم. روز شنبه را هم محض احتیاط مرخصی گرفته بودم. به خانه که رسیدم دیدم بهتر است بمانم استراحت کنم تا خسته به سر کار بروم و در نهایت پرونده این سفر زیبا را نیز بستیم.
خوب در انتها در یک جدول به طور خلاصه هزینه هایی را که در طی سفر یادداشت کردم را می نویسم. البته ممکن است هزینه هایی مثل تنقلات و یا نوشیدنی یا وعده غذایی را فراموش کرده باشم. در کل برای این سفر حدود 450 دلار و یک صد یورویی چنج کردم. به دلیل نوسانات قیمت ارز خودتان می توانید برآورد کنید که برای همچین سفری به چه مقدار بودجه نیازمندید. در کل توجه داشته باشید که برای خرید سوغاتی و سفارشات دوستان، مبالغ در هزینه های سفر آورده نشده است. در کل تایلند مقصد ارزانی است و با کمی صرفه جویی و مطالعه می توانید سفر خوبی را برای خود برنامه ریزی کنید.
و در نهایت این هم مجسمه ای که دو روز برای پیدا کردنش وقت صرف کردم