آگوستین میگوید: «دنیا مانند یک کتاب شگفتانگیز است و کسانی که سفر نمیکنند تنها یک صفحه از آن را خواندهاند.» راست میگوید چون من هرگز فکر نمیکردم آنتالیا انقدر جذاب باشد. من که عاشق طبیعت و قدم زدن در دل فرهنگ و تاریخ و تمدن یک ملت هستم، شاید اگر به خودم بود، آنتالیا آخرین گزینه برای سفر بود.
ماجرای آنتالیا رفتن من از 12 بهمن 1396 و حضور در مراسم تجلیل از مسابقه سفرنامهنویسی سال 96 گروه لستسکند شکل گرفت. من که با اولین تجربه سفرنامه نویسی به گروه بزرگ لستسکند دعوت شده بودم در قرعهکشی از میان حاضرین در سالن برنده تور رایگان اتریش-مجارستان با یک نفر همراه شدم که اسپانسر آن آژانس پارمیدا بود. در طول هفته بعد از مراسم به جمعآوری مدارک سفارت پرداختم اما مسئولین آژانس با دیدن مدارکم گفتند احتمال گرفتن ویزای شینگن برای من که خانم مجرد هستم و سند ملکی ندارم بسیار کم است! در صورت اقدام برای سفارت و رد شدن، هدیه کلاً باطل میشد اما میتوانستم پیش از این کار آن را با گزینهی دیگری جایگزین کنم.
گزینهها آنتالیا یا کوشآداسی بود. چون زمان تور، ایام نوروز بود با بررسیهایی که کردم کلاً بیخیال کوشآداسی شدم چون گویا در آن فصل از سال، کوشآداسی به دلیل سرد بودن هوا حالت نیمه تعطیل و خلوت داشت. پس من با در نظر گرفتن اینکه هر چه از دوست رسد نیکوست و بدون هیچ دردسری پذیرفتم در نیمه دوم تعطیلات نوروز یعنی از 8 الی 14 فروردین به همراه خواهرم راهی آنتالیا شوم.
با همکاری آژانس پارمیدا و گروه لستسکند قراردادی برای من ارسال شد. بر اساس این قرارداد تور آنتالیا از سوی آژانس پارمیدا و با معرفی از سوی گروه لستسکند برای اقامت 7 روز و 6 شب در هتل رکسوس بلدیبی (Rixos Beldibi) و پرواز رفت (8 فروردین 1397، 28 مارس 2018 ساعت 15 به وقت ایران) و برگشت (14 فروردین 1397، 3 آوریل 2018 ساعت 18 به وقت آنتالیا) ساناکسپرس (SunExpress) به صورت هدیه و بدون دریافت هزینه برای دو نفر ارائه میشد. قرارداد را امضاء کردم و متعاقباً آژانس بلیط هواپیما و رسید رزرو هتل را برایم ایمیل کرد.
با توجه به نوساناتی که در اواخر اسفندماه در بازار ارز به وجود آمد، من برای این سفر تنها 2000 لیر با نرخ 1285 تومان خریدم و از قبل مقداری دلار پس انداز کرده بودم که محض احتیاط آن را هم با خودم بردم.
قطعاً پیش از اینکه تور آنتالیا را به صورت هدیه دریافت کنم، هرگز این مقصد برای من اولویتی برای انتخاب نداشت. شاید آنتالیا برای خیلیها به دلیل داشتن تفریحات آبی جذاب باشد اما جذابترین چیزی که من را سوی آنتالیا میکشاند، دیدن دریای مدیترانه بود. کلاً برای من ساحل دریا یکی از پر انرژیترین و آرامبخشترین مکانهاست. پس جذابیت این سفر بعد از هدیه بودنش، دریا بود و البته برای اولین بار تجربه هتل لوکس! چرا که من پیش از این به جز دهلی که دو شبی را در هتل 4 ستاره اقامت داشتم، هتل مجللی را تجربه نکرده بودم و البته تا قبل از این سفر هتل از نظر من تنها مکانی برای استراحت بود و بس، در نتیجه تعداد ستارههایش برایم اهمیتی نداشت. سفر آنتالیا با همهی این تفاسیر با سفرهای پیشین من بسیار متفاوت بود و این بر جذابیت ماجرا میافزود.
امیدوارم از خواندن سفرنامه کمی متفاوتتر من از آنتالیا لذت ببرید. با توجه به اینکه آنتالیا مقصد سفر خیلیهاست و مطالب در این زمینه زیاد است، سعی میکنم کمتر توضیح بدهم و بیشتر با عکسها شما را با خودم در این سفر همراه کنم. با من همگام شوید در لمس آبی مدیترانه، استشمام رایحهی بهارنارنج و حس آرامشی که در دل آنتالیا نهفته است.
روز اول (8 فروردین، 28 مارس): پیش به سوی دریای مدیترانه
روز موعود خیلی زود رسید. ساعت 3 بعد از ظهر بلیط داشتیم و برای اینکه دیر نشود، ساعت 12 خودمان را به فرودگاه امام خمینی رساندیم. بر روی تابلو اطلاعات پرواز نگاه کردیم و با کمال تعجب دیدیم به جای آنتالیا نوشته آدِنا (Adena)! از خانمی که در اتاقک اطلاعات فرودگاه نشسته بود پرسیدم چرا آدنا؟ گفت که آدنا همان آنتالیا است اما در حقیقت این چنین نبود. این پرواز یک توقف در شهر آدنا داشت، بعد به آنتالیا میرفت.
پرواز به موقع انجام شد و پس از حدود 2 ساعت و چهل دقیقه به آدنا رسیدیم. در فرودگاه آدنا اتفاقی در داخل کابین نیافتاد یعنی مسافری پیاده یا سوار نشد. حدس زدیم که این توقف شاید برای سوختگیری باشد! اما بعدها که بیشتر تحقیق کردم متوجه شدم به دلایل سیاسی پرواز مستقیم از تهران به آنتالیا وجود ندارد و این توقف در فرودگاه آدنا، گویی به صورت سوری انجام میشود! به هر حال بعد از حدود 45 دقیقه دوباره به راه افتادیم و بعد از حدود 50 دقیقه دیگر در فرودگاه آنتالیا فرود آمدیم.
تصویر 1- نمای شهر آدِنا از داخل هواپیما
صف چک پاسپورت خیلی طولانی نبود و زود مهر ورود زده شد و رفتیم چمدان را با حدود 10 دقیقه معطلی گرفتیم و به سمت خروجی فرودگاه رفتیم. همانگونه که آژانس پارمیدا گفته بود به نمایندگان آژانس مسافرتی و راهنمای توریست آزرا تور (AzraTur) مراجعه کردیم و نام هتلمان را گفتیم، آنها هم راهنمایی کردند که به ترمینال اتوبوسرانی برویم و سوار اتوبوسی با شماره مشخص بشویم. بیش از 45 دقیقه در اتوبوس نشستیم تا سایر مسافرها هم بیایند. نم نم باران شروع شد و سرانجام وقتی هوا کامل تاریک شد، اتوبوس به راه افتاد و شدت باران نیز بیشتر شد.
تصویر 2- ترمینال فرودگاه آنتالیا و اتوبوسهایی که منتظر مسافران هتلها بودند.
با وجود اینکه شب شده بود و مناظر اطراف دیده نمیشد اما حال و هوای آنتالیا کاملاً مرا یاد شمال خودمان میانداخت. راهنمایی که از آزراتور سوار اتوبوس ما شده بود به معرفی آنتالیا پرداخت. همانطور که خودم هم در سفرنامهها خوانده بودم و اطلاعات جمع آوری کرده بودم، آنتالیا غیر از بافت قدیمی آن که آنتالیا نام داشت و تقریباً در مرکزیت بود، دو بخش اصلی دیگر داشت: کِمِر (Kemer) و بِلِک (Belek). بخشی که ما در آن اقامت داشتیم، یعنی بِلدیبی (Beldibi) در محدوده کِمِر و به سمت آنتالیا (مرکز شهر) بود. خوشبختانه راهنما در مورد تورهای تفریحی توضیحی نداد و گفت نماینده آژانس در لابی هتل همواره پاسخگوی سؤالهای شماست و میتوانید برای اطلاع از تورها به او مراجعه کنید. علاوهبر این گفت ساعت محلی 1 ساعت و نیم از ایران عقبتر است و ما همانجا ساعتهایمان را تنظیم کردیم که در طول روزهای آینده به مشکل برنخوریم.
رأس ساعت 8 و نیم شب به هتل رسیدیم. به محض ورود، پاسپورتهایمان را گرفتند و راهنمایی کردند که برای شام به طبقه پایین لابی (رستوران) برویم و شام بخوریم تا شماره اتاقها مشخص شود. ما هم رفتیم و با خیال راحت شام خوردیم و بعد از نیم ساعت برگشتیم به لابی که با حجم عظیم افراد منتظر برای گرفتن اتاق مواجه شدیم! گویا چند گروه از مسافرهای اروپایی و آفریقایی همزمان با ما آمده بودند که کار تخصیص اتاق را برای هتل سخت کرده بود. تا ساعت 12 شب در لابی منتظر ماندیم و بعد همه مسافرهای ایرانی که گهگاهی اعتراض خود را با ملایمت مطرح میکردند، به شدت معترض شدند که یعنی چه، این چه وضعی است؟ ساعتها معطل شدیم و ... تا بالاخره کم کم اتاقهای آندسته که مسنتر بودند یا کودک داشتند، مشخص شد و ما ماندیم جزء نفرات آخر.
تصویر 3- سفره هفتسین داخل لابی هتل که با دیدنش کلی ذوق کردیم.
نام هر گروهی که خوانده میشد، کارمند هتل میپرسید آیا با آژانسی که اتاق را رزرو کرده بابت اتاق صحبتی کردهاید؟ اگر اتاق رو به دریا میخواهید باید 100 دلار بپردازید. وقتی به ما رسید، این سؤال را مطرح کرد و من گفتم نه برای ما رو به دریا مهم نیست، ما مهمان آژانس هستیم و صحبتی در این رابطه نکردهایم. شمارهای را پشت پاکت نوشت و ما راهی طبقه چهارم شدیم. وارد اتاق شدیم و وسایل را گذاشتیم و بعد که درب بالکن را بازکردیم، دیدیم دریای مدیترانه طوفانی در یک شب بارانی بهترین هدیه برای رفع خستگی روزمان است. سورپرایز خیلی خوبی بود. آن شب ما در بالکن را بازگذاشتیم و با صدای دریا خوابیدیم. خوابی رویایی که هرگز فراموش نخواهیم کرد.
تصویر 4- اتاق دوست داشتنی ما در 6 شب اقامتمان در هتل رکسوس بلدیبی
روز دوم (9 فروردین، 29 مارس): باران و عطر بهارنارنج
صبح که از خواب برخواستیم، صدای باران و بوی رطوبت و منظره دریا مثل رویا بود.
تصویر 5- صبح روز اول، منظره دلانگیز اتاق ما رو به دریای مدیترانه و هوای بارانی که لذت همه چیز را دو چندان میکرد.
فیلم1- منظرهی دلانگیز دریا و محوطه هتل در یک روز زیبای بارانی
تصویر 6- این اتاق جمع و جور و ساده با چنین چشمانداز زیبایی قابلیت این را داشت که 6 روز کامل ما را در خودش محبوس کند و باز حالمان خوب باشد.
بعد از کمی لذت بردن از حال و هوای اتاق و مناظر زیبا، آماده شدیم و برای صرف صبحانه به رستوران رفتیم.
تصویر 7- فضای راهروها و طبقات هتل رکسوس بلدیبی
تصویر 8- سفره هفت سین زیبایی که در مقابل درب ورودی رستوران هتل هر بار ما را ذوق زده میکرد.
تصویر 9- فضای رستوران خلوت در ابتدای صبح که نشان از سحرخیزی ما میداد.
تصویر 10- یکی از پرسنل خوش برخورد رستوران که هر روز صبح نان و بورک گرم برایمان طبخ میکرد.
تصویر 11- انواع و اقسام شیرینیها و کیکهای مختلف روی این میز سرو میشد.
تصویر 12- دکور زیبا و جذاب بوفهها و میزهای مختلف رستوران
تصویر 13- بخش سبزیجات و دسرهای خوشمزه
تصویر 14- پنیرهای خوشمزه با طعمهای مختلف
تصویر 15- بعد از صبحانه از رستوران وارد محوطه شدیم و زیر باران تا دریا قدم زدیم.
تصویر 16- محوطه سرسبز هتل، باران شدید و دریا که دلبری میکرد.
تصویر 17- درختهای نارنج درون محوطه که با هنرمندی جانانه خودشان نماد جاودانه سفر ما شدند.
تصویر 18- آسمان ابری و هوای طوفانی
تا ظهر در اتاق ماندیم و باران هم بی وقفه بارید. برای ناهار که به رستوران رفتیم بارندگی اندکی کاهش یافته بود اما مجالی برای بیرون رفتن از هتل نبود. در رستوران راهنمای آزراتور را دیدیم که به ما اطلاعاتی در مورد بازدید رایگان از رکسوس لند آف لجندز (The Land of Legends) داد و گفت همه روزه ساعت 9 صبح از اینجا حرکت میکنیم و 2 بعد از ظهر از آنجا برمیگردیم. ما هم برای روز بعد اسم نوشتیم که به بازدید آن هتل مجلل که خیلی تعریفش را شنیده بودیم، برویم.
تصویر 19- هوای ابری به سمت بِلِک روانه میشد.
تصویر 20- هوای خوب از سمت کِمِر به سوی ما میآمد.
پس از ناهار کمی در محوطه پیادهروی کردیم و بعد به اتاقمان برگشتیم و منتظر ماندیم تا هوا بهتر شود که برویم بیرون و حداقل قدمی در داخل محله بزنیم.
تصویر 21- ورودی مرکز آب گرم آنجانا (Anjana Spa) که استفاده از استخر آب گرم، حمام ترکی، سونا و اتاق بخار آن به صورت رایگان و سایر خدمات نظیر ریلکسیشن و ماساژ به صورت پولی و با تعیین وقت قبلی (از ساعت 10 صبح تا 8 شب) انجام میشد.
باران آن روز تا ساعت 5 عصر بارید. وقتی آفتاب کم کم رخ نمایاند ما هم آماده شدیم و از هتل روانهی خیابانها و کوچه پس کوچههای بلدیبی شدیم.
تصویر 22- فضای پشت هتل و رشته کوههای زیبای توروس (Taurus Mountains)
تصویر 23- محوطهی باران خوردهی هتل
تصویر 24- فضای آرام و ساکت ساحل که حسابی حال ما را جا آورد.
تصویر 25- سردر ورودی و نمای اصلی هتل رکسوس بلدیبی
تصویر 26- خانهای از خانههای ساده و زیبای بلدیبی
تصویر 27- حیاطها همه پر بود از درختهای مرکبات به ویژه نارنج
تصویر 28- یک پارک کوچک ساحلی زیبا در نزدیکی هتل
تصویر 29- بهارنارنجهایی که باران تا این لحظه مجال کشفشان را نداده بود، اما در 6 روز اقامت ما بسیار هنرنمایی کردند.
تصویر 30- پوشش گیاهی جالب در کنار جاده اصلی
تصویر 31- ایستگاه تاکسی بیسیم بلدیبی
تصویر 32- لیست نرخهای کرایه که ما را مصمم کرد جز با دولموش از هیچ وسیله دیگری استفاده نکنیم.
تصویر 33- مسجد قدیمی و کوچک در نزدیکی هتل
تصویر 34- نمونهی یکی از کوچههای بلدیبی
ساعت 7 و نیم عصر به هتل برگشتیم و در راه یک نقشه کاغذی آنتالیا را به قیمت 10 لیر خریدیم تا در این سفر کمک حالمان باشد، چرا که قصد خرید سیمکارت و استفاده از اینترنت را نداشتیم. البته این تصمیم شخصی من بود که دوست داشتم به صورت سنتی آنتالیا را بگردم و با توجه به سفرنامههایی که خوانده بودم، این شهر خیلی سر راستتر از آن بود که مشکلی پیش بیاید.
تصویر 35- نقشه کاغذی آنتالیا که کار ما را به طور کامل در این سفر راه انداخت.
تصویر 36- پس از حدود 2 ساعت پیادهروی در هوای خنک، چای و شیر بوفهی هتل خستگیمان را به در کرد.
به هتل که برگشتیم در لابی از بوفه یک چای و یک لیوان شیر گرفتیم و کمی گرم شدیم، بعد به اتاقمان رفتیم. کمی استراحت کردیم و بعد از صرف شام، کمی در محوطه قدم زدیم و از هوای مطبوع و فضای باغ باران خورده و دریایی که دیگر کمی آرام گرفته بود، لذت بردیم.
روز سوم (10 فروردین، 30 مارس): منِ گریزان از تجمل!
تصویر 37– طلوع زیبای خورشید بر فراز دریای مدیترانه
تصویر 38– لذت تماشای طلوع از چشمانداز خوب اتاق ما
بر اساس برنامهای که روز پیش چیده بودیم باید ساعت 9 در لابی حاضر میشدیم تا به هتل رکسوس لند آف لجندز برویم.
تصویر 39– صبحانه، بدون شرح!
تصویر 40– کشف یک درخت زیبا در محوطه هتل
حدود ساعت 9:15 با دو دستگاه اتوبوس به سمت بِلِک راه افتادیم. ساعت 10 به لند آف لجندز رسیدیم و قرار شد رأس ساعت 2 بعد از ظهر همان مکانی که پیاده شدیم باشیم تا راهی هتل خودمان شویم.
تصویر 41– مجسمه ورودی هتل رکسوس لند آف لجندز
تصویر 42– نقشه راهنمای فضاهای مختلف هتل رکسوس لند آف لجندز که بر اساس آن در محوطه هتل قدم زدیم.
تصویر 43– برج افسانهها (Legends Tower)
تصویر 44– شروع مسیر آبی و پیاده رویی پر از فروشگاه و کافه
تصویر 45– مسیر آبی و امکان قایقرانی داخل آن
تصویر 46– ایستگاه سوار شدن به قایق و گشت بسیار کوتاه در مسیر آبی
با آقای قایقران صحبت کردیم که هزینهی بلیط چقدر است و او گفت که بلیط ندارد بسته به پولی که میدهید دور میزنیم. ما هم از خانوادهای که داشتند از قایق پیاده میشدند پرسیدیم چند و آنها گفتند ما 50 لیر دادهایم. من و خواهرم هم با توجه به نرخ آنها 30 لیر دادیم اما در روزهای بعد فهمیدیم 30 لیر خیلی زیاد بوده حتی با 10 لیر هم میشد رفت. اینکه نرخ مشخصی نداشت خیلی بد بود.
فیلم 2- قایق سواری در راه آبی هتل رکسوس لند آف لجندز
تصویر 47– مجسمههای جالب که در جاهای مختلف این سرزمین افسانهای دیده میشد.
پس از گشت و گذار در محوطه و کمی خرید از فروشگاههای داخل محوطه، به محل قرار رفتیم و منتظر اتوبوس شدیم تا به هتل بازگردیم.
تصویر 48– محوطهی نزدیک درب خروجی هتل که منتظر اتوبوس ماندیم تا به هتل رکسوس بلدیبی بازگردیم.
بعد از بازگشت از بِلِک یک چای و شیرینی خوشمزه در لابی خوردیم و بعدبه اتاقمان رفتیم و کمی استراحت کردیم.
تصویر 49– هنگام غروب در محوطه قدم زدیم و از فضای آرام و بوی بهارنارنجی که در محوطه پیچیده بود لذت بردیم.
نمایندهی آزرا تور یک برگه راهنما از بخش اطلاعات هتل به ما داد که در آن ساعت ارائه سرویس بخشهای مختلف بود. از جمله سرویس رفت و برگشت به هتل رکسوس سانگیت (Rixos Sungate) که در نزدیکی هتل ما و البته مجللتر از آن بود. بر اساس زمانهای اعلام شده، هر روز 3 سرویس از هتل بلدیبی به سانگیت رأس ساعتهای 11، 13 و 20:30 میرفتند و از سانگیت به بلدیبی در ساعتهای 15، 19 و 23:30 باز میگشتند. ما هم تصمیم گرفتیم برای شام به آنجا برویم. در نتیجه رأس ساعت 20:30 برای رفتن به هتل رکسوس سانگیت به لابی هتل رفتیم. دو دستگاه میدلباس در مقابل هتل منتظر مسافرها بود، ما هم سوار بر یکی شدیم و رأس ساعت اعلام شده به راه افتادیم و حدود 10 دقیقه بعد به رکسوس سانگیت رسیدیم. مستقیم به رستوران رفتیم و شام خوردیم بعد هم تا ساعت 12 شب که سرویس برگشت به هتل خودمان میآمد در محوطه هتل سانگیت قدم زدیم.
تصویر 50– بخش سوپ و پیش غذا
تصویر 51– ترشیجات و مزههای مختلف
تصویر 52– میز انواع سالاد
تصویر 53– قسمت میوهها با چیدمانی مهیج
تصویر 54– میز شیرینیها و کیکهای خوشمزه
تصویر 55– نمای یک کافه در محوطه هتل
تصویر 56– لابی هتل رکسوس سانگیت
حدود ساعت 30 دقیقه بامداد به اتاقمان بازگشتیم و فوراً خوابیدیم تا برای فردا که برنامه سنگینتری داشتیم استراحت خوبی کرده باشیم.
تصویر 57– انعکاس زیبای ماه در دریا
روز چهارم (11 فروردین، 31 مارس): سفر یک روزه به دلِ تاریخ در آنتالیا
در روز چهارم از سفر دلانگیزمان به آنتالیا، بر اساس مطالعات تصمیم گرفتیم به منطقه تاریخی فاسلیس (Phaselis Archeological Site) برویم که به دست رومیها و یونانیها هفت قرن پیش از میلاد مسیح ساخته شده بود و در شمال منطقه تکیروا (Tekirova) از بخش کِمِر آنتالیا (دایره زرد رنگ در تصویر 35) قرار داشت.
اینجا خیلی راحت به نزدیکترین ایستگاه اتوبوسی که میبینید میروید از فردی همان اطراف به صورت سؤالی میپرسید مثلاً: کِمِر؟ بعد او هم با سر یا تأیید میکند یا مثلاً با دست و پا توضیح میدهد که سمت مخالف خیایان بایستید یا اینکه کمی جلوتر بروید و سر فلان خیابان بایستید. خلاصه در آنتالیا گم نمیشوید، همه چیز دم دست است، حداقل در بلدیبی همه چیز بدجور سرجایش است. برای همین ما خیلی احساس امنیت میکردیم و بسیار آرامش داشتیم.
تصویر 58– دولموشی که سوارمان کرد به مقصد کِمِر اما بین راه باید خط عوض میکردیم. (کرایه نفری 5 لیر)
تصویر 59- دولموش دومی که ما را به درب ورودی فاسلیس رساند. (کرایه نفری 4.5 لیر)
دو عدد بلیط برای بازدید از منطقه تاریخی فاسلیس هر یک به مبلغ 20 لیر تهیه کردیم و وارد شدیم.
تصویر 60- تابلوی راهنمای منطقه تاریخی فاسلیس
تصویر 61- گله سرگردان در محوطه تاریخی که به پیشواز ما آمدند.
تصویر 62- مسیر پیادهروی که ما را به محدوده تاریخی میرساند. بازدید این فضا حدود یک ساعت زمان میبرد.
تصویر 63- نمای قله تاهتالی (Tahtali Dagi) از منطقه تاریخی فاسلیس
تصویر 64- بخشهایی از سازههای قدیمی که زیر آب رفته بود.
تصویر 65- بقایایی که ما فکر میکردیم دیوارهها و دروازههای اطراف محدوده تاریخی است، اما ...
تصویر 66- بر اساس تابلوی نصب شده در مقابل یکی از این دروازه مانندها این سازهها کانال یا مجرای انتقال آب (Aqueduct) بوده است!
تصویر 67- بقایای یک معبد در فاسلیس
تصویر 68- در هر جایی بین درختهای کاج بقایای سنگی بناهایی دیده میشد.
تصویر 69- فاسلیس شهری تاریخی در دل درختان کاج و در امتداد دریا
تصویر 70- جاده سراسر سنگفرش شده که جاده اصلی فاسلیس بوده و نامش راه بندر (Harbour Way) بود.
تصویر 71- بقایای یک ستون و نوشته حکاکی شده بر روی آن که ترجمهای از آن وجود نداشت.
تصویر 72- مجموعهی حمام
تصویر 73- حمام بزرگ
تصویر 74- حمام کوچک (با توجه به وجود این حمام کوچک در کنار مجموعه حمامها به نظر میرسد فاسلیسیها بسیار پاکیزه بودند)
تصویر 75- بقایای راهروها و پلههایی که نشان از یک مکان مجلل داشت، اما نامی نداشت.
تصویر 76- سالن اجتماعات این منطقه تاریخی که به نظر من جذابترین نقطهی این منطقه بود.
تصویر 77- سکوی نمایش سالن اجتماعات (یا شاید آمفی تئاتر) و چشمانداز زیبای آن
تصویر 78- فاسلیس با سازههای سنگی پنهان در جنگلی از کاجهای کهنسال
تصویر 79- جادهای که به سوی اسکله روانه میشد.
تصویر 80- یکی از معدود درهایی که با سردرش پا برجا مانده بود.
تصویر 81- ورودی جاده بندر از سمت دریا که با پایه ستونها و دیوارههای بجا مانده نشان از تشریفات خاصی در گذشته داشت.
تصویر 82- بقایای ستونهای کندهکاری شده و منقوش در ساحل
در انتهای جادهی بندرگاهی فاسلیس، به ساحل رسیدیم و یک پیرمرد که کنار دکهای نشسته بود و به نظر قایقران میرسید با صدای بلند با ما سلام و احوالپرسی کرد. پیرمرد خوش برخورد با فهمیدن اینکه ایرانی هستیم به سمت ما آمد و پیشنهاد داد که با قایق به تکیروا ببرد. کمی بر سر هزینه مذاکره کردیم و در نهایت با 20 لیر به توافق رسیدیم.
تصویر 83- پیرمرد قایقران که ما را از فاسلیس به تکیروا برد.
تصویر 84- 5 دقیقهای پارو زد تا ما را به قایق موتوری برساند.
تصویر 85- از روی بقایای سازههای فاسلیس گذشتیم تا به قایق موتوری رسیدیم.
تصویر 86- از فاسلیس که اکنون تنها در قالب کوهی دیده میشد، دور شدیم.
فیلم 3- قایق سواری جانانه در دریای مدیترانه از فاسلیس تا تکیروا
تصویر 87- مناظر اطراف به سمت تکیروا
تصویر 88- دیگر کم کم داشتیم به سمتی میرفتیم که خطرناک میشد!
تصویر 89- رادیوی از جنگ بازگشتهی قایق موتوری
تصویر 90- تکیروا نمایان شد.
تصویر 91- هتلها و اقامتگاههای کنار ساحل تکیروا
تصویر 92- بعد از 15 دقیقه قایق سواری پیش به سوی اسکله در تکیروا
تصویر 93- از قایق که پیاده شدیم، از این آقا که کارگر رستوران بود آدرس ایستگاه دولموش را پرسیدیم، آدرس را که داد، فوراً ژست گرفت و گفت عکس یادگاری بگیر!
تصویر 94- کوچه مفروش از ساحل تکیروا به سمت جاده اصلی
تصویر 95- هتلهای دنج این منطقه با معماری خاص خیلی جلب توجه میکرد.
تصویر 96- سوئیتهای رنگارنگ در نزدیکی ساحل و جاده اصلی
تصویر 97- کوچههایی بسیار خلوت و آرام که انگار متروکه بود و هیچ کسی در آن تردد نمیکرد.
تصویر 98- سر انجام بعد از 20 دقیقه پیادهروی به جاده اصلی رسیدیم و منتظر دولموش ماندیم.
تصویر 99- از راننده خواستیم هر کجا که نزدیک هتل رکسوس سانگیت بود، ما را پیاده کند، سر این کوچه پیاده شدیم و به راه افتادیم به سمت هتل سانگیت برای خوردن ناهار
با کارت اتاق هتل رکسوس بلدیبی، شما میتوانید از تمام خدمات هتل رکسوس سانگیت استفاده کنید. ما هم کارت را به نگهبانی نشان دادیم و وارد شدیم.
تصویر 100- نقشهی کلی هتل رکسوس سانگیت که در کنار درب ورودی قرار داده شده بود.
تصویر 101- مجسمه مقابل درب ورودی هتل رکسوس سانگیت
تصویر 102- محوطه هتل رکسوس سانگیت از درب ورودی به لابی
بعد از صرف نهار، کمی در محوطه قدم زدیم و بعد پیاده راهی هتل خودمان شدیم.
تصویر 103- خیابان مستقیمی که از هتل رکسوس سانگیت با 30 دقیقه پیادهروی ما را به هتل رکسوس بلدیبی میرساند.
آن روز عصر و شب را در هتل ماندیم و از آرامش فضای عطرآگین و زیبای هتل لذت بردیم.
روز پنجم (12 فروردین، 1 آوریل): قلب تمدن و فرهنگ آنتالیا
بالاخره نوبت به شهر قدیمی آنتالیا به نام کالِیچی (Kaleici – Old Town) رسید که هسته اولیه و اصلی آنتالیا از آنجا شکل گرفته بود. ساعت 8:30 از هتل به کنار جاده اصلی رفتیم و سوار دولموشی شدیم که به سمت آنتالیا میرفت. بعد از حدود 20 دقیقه به میدانی رسیدیم که راننده توضیح داد باید از آنجا با سایر ماشینها به کالیچی برویم. 12 لیر کرایه پرداخت کردیم و پیاده شدیم. اتوبوسهای درون شهری نوعی بلیط الکترونیکی داشتند که نمیدانستیم باید از کجا بخریم و کجا شارژ کنیم برای همین با تاکسی تا شهر قدیمی کالیچی رفتیم و 20 لیر پرداخت کردیم.
از تاکسی که پیاده شدیم، راننده کارت ویزتش را داد و گفت موقع برگشت به خودم زنگ بزنید تا شما را تا بلدیبی ببرم. اما ما که تصمیم داشتیم حسابی همه جا را ببینیم با توجه به مسیر کوتاهی که از محل پیاده شدن تا کالیچی آمده بودیم، مصمم بودیم که برای برگشت پیاده تا ترمینال اتوبوسرانی برویم. همه چیز در کالیچی سر راست بود و توضیحات همه بناها به خوبی بر روی تابلویی در جوار بناها نصب شده بود.
تصویر 104- ابتدای شهر قدیمی که از تاکسی پیاده شدیم.
تصویر 105- میدان جمهوریت (Republic Square) در ابتدای مسیر پیادهروی ما
تصویر 106- بنای یادبود جنبش ملی (Monument of National Rise) در دل میدان جمهوری
تصویر 107- تابلوی راهنمایی در همان نزدیکی ما را به مسیر شهر قدیمی هدایت میکرد.
تصویر 108- نمایی از شهر قدیمی کالیچی
تصویر 109- در خیابان جمهوری که تنها خیابان اصلی در دل شهر قدیمی بود به راه افتادیم.
تصویر 110- با دیدن این تابلوی راهنما وارد کوچه پس کوچههای قدیمی شدیم.
تصویر 111- نقشهای جامع با توضیحات کامل در مورد بافت شهر قدیمی
تصویر 112- یکی از کوچههای کالیچی که پر از زندگی بود.
تصویر 113- صنایع دستی زیبا و رنگارنگ ترکیه
تصویر 114- مسجد علاءالدین یا ییولی مناره (Alaaddin Mosque یا Yivli Minare Mosque) مربوط به قرن 13 میلادی
تصویر 115- داخل مسجد ییولی مناره
تصویر 116- بخشی از ساختار زیر زمین مسجد را به نمایش گذاشته بودند که گویا سیستم لولهکشی آب بود، اما در هر صورت توضیحی برایش ارائه نداده بودند.
تصویر 117- مدرسهی تاریخی ییولی مناره در مقابل مسجد ییولی مناره را به فروشگاه صنایع دستی تبدیل کرده بودند.
تصویر 118- فروشگاه صنایع دستی در بنایی تاریخی
تصویر 119- ورودی و خروجی محوطهی مسجد ییولی مناره که بر سر درش آیهی «و اِن یکاد» نوشته شده بود.
تصویر 120- مسجد محمد پاشا (Mehmet Pasa Mosque)
تصویر 121- داخل مسجد محمد پاشا
تصویر 122- مدرسه کاراتای (Karatay Madrasah) که بسته بود و امکان بازدید نداشت.
تصویر 123- برج ساعت (Saat Kulesi یا Clock Tower)
تصویر 124- کوچههای تنگ و باریک شهر قدیمی آنتالیا
تصویر 125- در دل کوچههای آنتالیا با ساختمانهای رنگارنگ
تصویر 126- بعضی از خانهها و ساختمانها قدمتشان را فریاد میزدند.
تصویر 127- کوچههایی پر از هاستل، هتل و کافه، اگر به آنتالیا با هزینه شخصی میآمدم، به احتمال بسیار زیاد در چنین محلهای اقامت میکردم.
تصویر 128- از دوازه هاردیانوس (Hardiran's Castel Gate) عبور کردیم و در واقع از شهر قدیمی خارج شدیم.
تصویر 129- بقایای ستونها و دیوارهایی که از قلعه قدیمی بازمانده بود.
تصویر 130- از دل شهر قدیمی که خارج شدیم دوباره به خیابان جمهوری رسیدیم و با دیدن این تابلو به سمت پارک کاراوقلو (Karaalioglu) رفتیم.
تصویر 131- با دیدن این نرخهای تاکسی از اینکه با دولموش تردد میکنیم، مسرور شدیم. (فواصلی هم که در این استند نوشتهاند برایم جالب بود.)
تصویر 132- کافههای زیبا و دلانگیز خیابان جمهوری
تصویر 133- در پایان خیابان جمهوری به ورودی پارک کاراوقلو رسیدیم.
تصویر 134- کمی در پارک دور زدیم و استراحت کردیم، بعد دوباره راهی خیابان جمهوری شدیم تا به سمت ایستگاه اتوبوس برویم.
تصویر 135- نمای آنتالیا از پارک کاراوقلو
تصویر 136- قسمتی از خیابان جمهوری، محل تلاقی ایستگاه تراموا و درشکه
تصویر 137- بندرگاه کالِیچی
تصویر 138- شکاف طبیعی جالب بین پارک و کافه و با چشماندازی زیبا
تصویر 139- یکی از چند جایگاهی که در کنار دریا ایجاد شده برای تماشای مناظر زیبای اطراف
تصویر 140- یک تندیس نمادین در ورودی پارکی کنار دریا
تصویر 141- پارک پلهای دنج در جوار دریا
تصویر 142- به کمک تابلوهای راهنما به سمت ترمینال اتوبوسرانی رفتیم.
فاصله از کالیچی تا ایستگاه اتوبوسرانی بسیار بیشتر از آن چیزی بود که به نظر میرسید. ما بیش از 45 دقیقه پیادهروی کردیم و البته در راه از فروشگاهها که عموماً تخفیفهای چشمگیری داشتند نیز خرید کردیم.
تصویر 143- با دیدن این میدان (گویا اسمش میدان آتاتورک بود) متوجه شدیم نزدیک ترمینال هستیم، چون موقع آمدن به آنتالیا نیز از این میدان عبور کرده بودیم.
سرانجام به ترمینال رسیدیم و سوار دولموشی شدیم که در آنجا توقف داشت و به بلدیبی میرفت. ساعت 4 بعد از ظهر به هتل رسیدیم.
یک نکته که لازم است اینجا بگویم که ما هر روز بعد از خوردن صبحانه یکی دو میوه و چند عدد شیرینی برمیداشتیم تا در مواردی که به ناهار هتل نمیرسیدیم در راه بخوریم. همیشه در بوفهی هتل که در انتهای لابی قرار داشت، انواع شیرینیها و نوشیدنیهای گرم و سرد سرو میشد که به محض رسیدن به هتل میتوانستیم از آنها نیز بخوریم. به هر صورت در مدت اقامتمان در آنتالیا بابت هیچ وعده غذایی به رستورانهای خارج از هتل نرفتیم.
روز ششم (13 فروردین، 2 آوریل): روز طبیعت مهمان خرگوشهای تنگه گوینوک
خوب رسیدیم به روز طبیعت و باید میرفتیم در دل طبیعت تا 13 خودمان را به در کنیم. از روزهای قبل تنگه گوینوک (Goynuk Canyon) را برای این روز در نظر گرفته بودیم. حدود ساعت 7 و نیم صبح راهی رستوران شدیم و صبحانه خوردیم و دو عد سیب و چند تا شیرینی هم برای مسیر پیادهروی برداشتیم.
باز به ایستگاه دولموش رفتیم و با گفتن عبارت «گوینوک» سوار اولین دولموش عبوری شدیم. 10 دقیقه بعد در ابتدای جادهی تنگه از دولموش پیاده شدیم و 5 لیر کرایه دادیم.
تصویر 144- تابلوی ابتدای مسیر که حاکی از مسافت 4 کیلومتری تا انتهای تنگه بود.
تصویر 145- چهارچرخههایی برای اجاره که طی مسیر را برای آنهایی که دوست داشتند راحت میکرد.
تصویر 146- در مقابل برخی از خانههای روستا، دکههایی بود برای فروش محصولات باغهایشان
تصویر 147- بیشتر طول مسیر سنگفرش شده بود.
تصویر 148- یک خانهی چوبی و گلی که من را یاد خانههای شمال کشورمان انداخت.
تصویر 149- تابلوی راهنمای مسیرهای رفتینگ
تصویر 150- تابلوهای راهنما در طول مسیر با اطلاعات دقیق در مورد مسافت باقیمانده نصب شده بود.
تصویر 151- برای رسیدن به تنگه (انتهای مسیر) باید از پارک ملی بیداغلاری (Beydaglari (Olympos) Coastal National Park) رد میشدیم.
تصویر 152- تصویری از برکهی داخل پارک را در جلوی درب ورودی قرار داده بودند تا اگر کسی خوشش آمد 8 لیر بلیط بخرد و وارد شود.
تصویر 153- برکهی پارک ملی بیداغلاری
تصویر 154- بر اساس این تابلو این پارک ملی در واقع منطقهی حفاظت شدهی پهناور ساحل آنتالیا در محدوده کمر بود.
تصویر 155- خرگوش سفید برفی
تصویر 156- ماهیهای برکهی پارک
تصویر 157- جاده که دیگر خاکی شده بود گاهی با رودخانه همسطح میشد و گاهی ارتفاع میگرفت.
تصویر 158- سطلهای زباله با فواصل خیلی مناسب در طول مسیر تعبیه شده بود و هیچ آشغالی در مسیر دیده نمیشد.
تصویر 159- اتاقک چوبی که محل اجاره تجهیزات رفتینگ بود.
تصویر 160- در طول مسیر نیمکتهایی برای استراحت قرار داده شده بود.
تصویر 161- انتهای مسیر که به یک برکهی زیبا و کلبهای چوبی ختم میشد.
تصویر 162- سرچشمه آب برکهها و رودخانهی خروشان مسیر
تصویر 163- طبیعت شگفتانگیز پارک ملی، ریشه، سنگ، غار!
تصویر 164- در راه بازگشت، بر روی نیمکتی نشستیم که استراحت کنیم، همین که سیبهایمان را درآوردیم دو خرگوش بازیگوش جستی زدند و سیب مرا ربودند.
تصویر 165- آنقدر خاک اینجا حاصلخیز است که این کاکتوس در حال خودکشی کردن است!
تصویر 166- حدود ساعت 3 بعد از ظهر به کنار جاده اصلی برگشتیم.
باز هم با دولموش مستقیم به بلدیبی رفتیم و مقابل هتل پیاده شدیم. تا ساعت 5 عصر کمی استراحت کردیم و بعد برای خرید سوغاتی به هایپرمارکت نزدیک هتل رفتیم. آنقدر منطقهی بلدیبی برای ما دوستداشتنی بود که فکر کردن به اینکه فردا روز آخر سفر است، واقعاً ناراحتمان میکرد.
روز هفتم (14 فروردین، 3 آوریل):خداحافظ آنتالیا، بدرود بلدیبی
نماینده آزراتور شب گذشته اعلام کرده بود که رأس ساعت 2 در لابی باشیم تا با اتوبوس به فرودگاه برویم. ما هم صبح وسایلمان را جمع کردیم و بعد از خوردن صبحانه تا ظهر در بلدیبی زیبا قدم زدیم.
تصویر 167- مسیر پیادهروی پارک ساحلی نزدیک هتل
تصویر 168- باید با طبیعت زیبای اینجا خداحافظی میکردیم.
در مجموع هزینه ما در این سفر علاوه بر 75 هزار تومان عوارض خروج، بابت حملونقل 89 لیر و برای بلیط ورودیها و تفریحات 116 لیر شد یعنی نفری 102 لیر. وسایلمان را تحویل دادیم و ناهار را که خوردیم به سمت فرودگاه حرکت کردیم.
در نهایت لحظات زیبا و به یاد ماندنی ما در آنتالیا به پایان رسید. به یاد آنتالیا که میافتم بوی بهارنارنج و نم باران و صدای امواج دریا در ذهنم موج میزند. بلدیبی بهترین انتخاب بود و از اینکه در دل طبیعت زیبای آنتالیا (منطقه کِمِر) اقامت داشتیم واقعاً خرسندم. در پایان بر خود واجب میدانم که از گروه خوب لستسکند و آژانس پارمیدا برای این هدیه زیبا و به یادماندنی تشکر کنم و برایشان موفقیت روزافزون را آرزو کنم.
تصویر 169- و راه تو را میخواند.
نویسنده: الهام قربانی
تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمیگیرد.