عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز .
مهرماه 1397 بود که به اتفاق همسرم ، پسر عموم ، خانمش و دخترشون ( پریسا ) تصمیم گرفتیم سفری یک هفته ایی به شمال کشور داشته باشیم.همان موقع تقریباً تمام شمال کشور درگیر سیلاب بودند و هر روز خبری از بسته شدن جاده و خراب شدن پل داده می شد . به هر حال تصمیم به رفتن گرفتیم ابتدا پسر عموم از مدرسه برای یک هفته اجازه پریسا را گرفت و پس از آن با مطالعه و بررسی سایت های مختلف حدوداً یک برنامه مفید برای یک هفته سفر ترتیب دادیم.
ابتدا تصمیم گرفتیم به وسیله ماشین شخصی مسیر بوشهر تا شمال کشور را طی کنیم ولی پس از بررسی بلیط هواپیما و هزینه های سفر زمینی و خستگی آن تصمیم گرفتیم به وسیله هواپیما از بوشهر به تهران سفر کنیم و از آنجا به وسیله ماشین پدر خانمم به ادامه سفر بپردازیم. گزینه تور شمال را هم داشتیم؛ اما تصمیممان سفر کردن با این سبک بود.
ما برای سه شنبه شب 17/07/97 ساعت 19:35 بلیط بوشهر به تهران هواپیمایی زاگرس را به مبلغ نفری 200 هزار تومان رزرو کردیم و پس از اینکه به مقصد رسیدیم وسایل سفر رو جهت فردا صبح آماده کردیم و قرار شد صبح ساعت 8:30 به سمت رشت حرکت کنیم.
روز اول : صبح من بیدار شدم و برای گرفتن صبحانه راهی نانوایی و سوپرمارکت شدم. پس از صرف صبحانه از خونه زدیم بیرون ، ابتدا سیخ ، منقل ، کتری و ... خریدیم و چون یو اس بی ماشین فلش من رو نمی خواند کلی معطل رایت کردن موزیک بر روی سی دی شدیم و در نهایت ساعت 10:40 به سمت رشت حرکت کردیم. در مسیر پس از عبور از منجیل و توربین های بادی معروفش ناهار را در رستوران جهانگیری رودبار که از نظر کیفیت خیلی خوب و خوشمزه بود سفارش دادیم.
تصویر1 : توربین های بادی منجیل عکس از اینترنت
بعد از ناهار به سمت اولین مکان یعنی سقالکسار حرکت کردیم. این محل در مسیر رشت به فومن قرار دارد که بر اساس راهنمایی اپلیکیشن مفید و فوق العاده waze پس از حدود 1 ساعت و ربع به این مکان زیبا رسیدیم و پس از پرداخت هزینه 3000 تومانی وارد مجموعه شدیم. بعضی از تورهای رشت، بازدید از سقالکسار را هم در برنامههای خود قرار دادهاند.
تصویر2 : سقالکسار
تصویر3 : سقالکسار
هوا آن روز ابری بود و برای ما که از جنوب آمده بودیم به دلیل رطوبت هوا نسبتاً گرم بود. پس از ورود ابتدا از بالا دریاچه و طبیعت اطراف آن را تماشا کردیم و پس از گرفتن عکس به سمت پایین دریاچه حرکت و بعد از پارک ماشین زیرانداز را پهن کردیم و حدود 2 ساعت به صرف چای تماشاگر طبیعت بکر آن منطقه شدیم. همزمان پیرمردی مشغول نواختن نی لبک بود که زیبایی آنجا رو دوچندان میکرد.
تصویر4 : سقالکسار
تصویر5 : سقالکسار
تصویر6
هوا تقریباً تاریک شده بود که وسایل را جمع کردیم و حرکت کردیم ما از اول سفر قصد داشتیم شب را در سقالکسار بمانیم ولی با توجه به رطوبت هوا تصمیم گرفتیم با اطلاعاتی که خواهر خانمم از سفر دو ماه پیششون به ما داده بود به سمت قلعه رودخان حرکت و شب را آنجا اقامت داشته باشیم . ابتدا به وسیله برنامه فوق العاده waze مسیر یابی کرده و پس از نمایش زمان تقریبی 1 ساعت و 10 دقیقه حرکت کردیم. به دلیل تاریکی هوا نتوانستیم زیبایی های جاده را ببینیم و بارش باران سرعت حرکتمون را کاسته میکرد. حدود ساعت 8 شب بود که به شهر شَفت رسیدیم و پس از یه ته بندی ساده به مسیر ادامه دادیم نزدیکی های قلعه رودخان با شماره ایی که از خواهر خانمم گرفته بودیم تماس گرفتم و برای یک شب درخواست اجاره ویلا کردیم که در جواب ما گفتند که چون پل ورودی به سمت قلعه خراب شده باید از کنار پل بیایید ما هم چون هوا تاریک بود و آشنایی زیادی با مسیر نداشتیم تصمیم گرفتیم قبل از پل یک جایی را اجاره کنیم که خوشبختانه ویلای خیلی خوب و تمیزی را برای یک شب به مبلغ 65 هزار تومان اجاره کردیم. قلعه رودخان بر عکس سقالکسار بسیار هوای خوب و خنکی داشت و ما پس از استقرار و دوش گرفتن حدود نیم ساعتی را در تراس جلو ویلا شب نشینی کردیم و خوابیدیم.
روز دوم :پسر عموم که کلاً کم خوابه صبح زود برای خرید نان گرم و صبحانه در آن هوای عالی ، پیاده به سمت روستایی که در نزدیکی ما بود رفت . پس از صرف صبحانه در تراس که اینبار با یک دشت سر سبز با کوههای سبز سر به فلک کشیده و حیواناتی که مشغول چرا بودند روبرو بودیم ، با تسویه حساب ویلا به سمت قلعه رودخان حرکت کردیم.
تصویر : روبرو ویلا
به پل که رسیدیم خیلی خوشحال شدیم که شب قبل این مسیر رو نیامدیم. پل خیلی خیلی خراب و داغون بود و به سختی ماشین ها از روی آن عبور میکردند طوری که یک لاین را نگه می داشتند تا لاین مخالف حرکت کنند و بلعکس. خلاصه ساعت 30/8 صبح به قلعه رودخان رسیدیم و بر خلاف سفر قبل خبری از ورودی نبود. چون ما زود آمده بودیم هنوز کلی از مغازه های اول مسیر تعطیل بودند. مسیر را به سمت جلو طی کردیم در طول مسیر غرفه هایی که اغلب در حال باز کردن بودند و آش رشته ، آش دوغ ، ذرت و صنایع دستی برای فروش داشتند ، همچنین مردمی را که به قصد رفتن به بالای کوه و رسیدن به قلعه با تجهیزات کامل آمده بودند را دیدیم. هوا به قدری خوب بود که دوست داشتیم ساعتها پیاده روی کنیم ولی چون به قسمت هایی رسیدیم که مقداری بالارفتن برای خانم ها سخت شده بود تصمیم گرفتیم به سمت پایین برگردیم.
از نظر خود من که قبلاً مسیر را تا رسیدن به قلعه طی کرده بودم به جز زیبایی های مسیر خود قلعه اصلاً چیز خاصی برای مجذوب شدن نداره.
تصویر7: در مسیر قلعه رودخان
تصویر8: در مسیر قلعه رودخان
تصویر9: در مسیر قلعه رودخان
تصویر10: در مسیر قلعه رودخان
در انتهای مسیر من و همسرم به یکی از آتلیه ها رفتیم و عکسی را با لباس های محلی به یادگار گرفتیم و در انتظار آماده شدن عکس بودیم که پریسا و خانمم با دو تا عروسک جالب برگشتند.
تصویر11
پس از قلعه رودخان به سمت ماسوله حرکت کردیم تقریباً ساعت 12 ظهر به ماسوله رسیدیم که فکر میکنم جهت ورودی روستا مبلغ 5000 تومان اخذ کردند.
تصویر12: درمسیر ماسوله
نسیم خنک هوا ، ابرهایی که آسمان را بر فراز خانه های پلکانی احاطه کرده بودند الحق دیدنی بود و همین امر باعث میشد از محیط لذت بیشتری ببریم. من که قبلاً تجربه دیدن شب ماسوله با آن نورهای زیبا را داشتم از تماشای این روستا در روز نیز نهایت لذت را بردم و پس از عبور از کوچه پس کوچه ها ، بام ها و خرید آویشن کوهی از بازار زیبای آن که مملو از توریست های داخلی و خارجی بودند ناهار را در رستوران بامداد جوجه ترش و دیزی به قیمت 116/000 تومان سفارش دادیم و پس از آن کم کم به سمت ماشین حرکت کردیم.
تصویر13
تصویر14: پاناروما ماسوله
تصویر15
تصویر16
تصویر17
تصویر18
تصویر19
مقصد بعدی ما شهر ماسال و ییلاق اولسبلنگاه بود. شهر ماسال بعد از رودبار مرتفعترین شهر گیلان است در قدیم به این شهر رودکنار میگفتند. اینجا محل تشکیل شنبهبازاری بوده که امروزه هم برقرار است وجود همین شنبهبازار باعث رشد آبادی کوچک رودکنار شد. درحالحاضر هم تور ماسال، بهواسطه طبیعت و جاذبههای فراوانش طرفداران زیادی دارد. به وسیله waze مسیر ماسوله را به سمت ماسال شروع به حرکت کردیم ابتدا در اولین پمپ بنزین باک ماشین را پر کردیم و با دیدن زیبایی های مسیر به حرکت خودمان ادامه دادیم. در مسیر با دیدن برکه ایی که در وسط دشتی سرسبز با ابرهای زیبا و گاوهایی که مشغول چرا بودند توقف کردیم و کلی عکس گرفتیم و پریسا هم که از بوشهر با خودش یک چتر رنگی آورده بود به عنوان مدل پدر مشغول عکاسی شد.
تصویر20
تصویر21
در نزدیکی های ماسال بودیم که با بسته شدن جاده بواسطه سیل روزهای قبل مواجه شدیم و ما را به یک مسیر انحرافی هدایت کردند حدوداً ساعت 45/4 بعد از ظهر بود که به ماسال رسیدیم و چون قصد داشتیم دو شب را در اولسبلنگاه بمانیم در اولین اقدام کلیه ما یحتاج این دو سه روز را خریداری کردیم و پس از تماس با خانواده و اعلام خبر مبنی بر عدم آنتن دهی تلفن هایمان به سمت ییلاق حرکت کردیم.
یکی از ییلاقهای باصفای ماسال ییلاق اولسبلنگاه است یک ییلاق پر جمعیت که مملو از ساختمان و کلبه های مسکونی چوبی است و اغلب ساکنین آن شهروندان ماسال هستند که برای استراحت و گذراندن فصل گرما در آنجا زندگی میکنند.
همانطور که به سمت بالا حرکت میکردیم و وارد ابرها میشدیم هوا سرد و سرد تر میشد و چون پنجشنبه بود جاده خیلی شلوغ بود به بالا که رسیدیم هوا کلاً تاریک شده بود.
روبروی هتل فردین معصومی ایستادیم و برای کلبه با یکی از افرادی که اونجا ایستاده بودند به توافق رسیدیم. پسر عموم ، همسرش و همسر من برای دیدن کلبه رفتند که پس از دیدن آن به واسطه فاصله زیاد تا ماشین ، دسترسی سخت و سرمای بیش از حد آن منصرف شدند و به سمت بالاتر حرکت کردیم هوا خیلی خیلی تاریک و سرد بود که در همین لحظه چادری با آتشی روشن در کنار جاده دیدیم که 2 نفر جوان دور آن نشسته بودند پس از اطلاع از قیمت ها تصمیم گرفتیم کلبه ایی را اجاره کنیم که با توجه به حجم وسایلمون ماشین تا نزدیکی آن برود خلاصه با توجه به تاریکی هوا و مه آلود شدن کل منطقه کلبه ایی را که نشان ما داد با قیمت شبی 300 هزار تومان اجاره کردیم.
تصویر22: کلبه محل اقامت
مزیت های این کلبه یکی مجهزبودن آن به کلیه امکانات ، امکان استقرار ماشین دقیقاً جلوی کلبه و وجود دستشویی در داخل کلبه بود که توی باران و سرما نیازی به خروج از کلبه نبود.
پس از انتقال وسایل و راهنمایی صاحب کلبه در خصوص موتور برق و بخاری نفتی ، کمی استراحت کردیم و پس از آن پسر عموم منقل را برای شام آتش زد. هوا خیلی خیلی سرد بود و بدلیل عدم وجود برق به جز نور کلبه های اطراف که برای گذارندن تعطیلات آخر هفته آمده بودند و بوسیله موتور برق روشن شده بودند هیچ چیز دیگه ایی قابل دیدن نبود. شام را قرار بود سوسیس کبابی و قارچ بخوریم همه به بیرون از کلبه رفتیم و دور آتش نشستیم و کلی حرف زدیم و خندیدیم و شب خیلی خوبی را سپری کردیم حدوداً پس از یک ساعت باران به شدت شروع به باریدن کرد و مجبور شدیم به داخل کلبه پناه ببریم. شب را با صدای باران و سگ هایی که از بارش باران به زیر سایه بان کلبه ما پناه آورده بودند صبح کردیم .
تصویر23
روز سوم : صبح که از خواب بیدار شدم باران بند آمده بود ولی هوا کماکان سرد و مه آلود بود که متاسفانه با مشکل همیشگی سفرهام یعنی سرما خوردگی روبرو شدم. گلوم به قدری درد میکرد که حتی آب دهانم را به سختی پایین می دادم و به دنبال آن بدن درد شدید. پسر عموم که صبح زود بیدار شده بود و چون هوا صاف شده بود عکس هایی زیبایی را از اطراف این ییلاق گرفته بود به کلبه ایی در نزدیکی ما جهت خرید نان محلی مراجعه کرده بود که به دلیل بارانی بودن هوا دست خالی برگشته بود.
تصویر24
صبحانه را خانم ها نیمرو آماده کردند که توی اون هوا حسابی چسبید من که به کل زمین گیر شدم و شروع به مصرف داروهایی که از بوشهر همراه برده بودم کردم.
این دو روز که ما در این منطقه بودیم هوا یک مرتبه صاف صاف میشد به قدری که حتی ذره ایی مه نمی دیدید و مجدد دوباره مه آلود شدید که دو سه متر جلو تر را نمی دیدیم.
تصویر25
به ظهر که نزدیک شدیم چون هوا یه ذره باز شده بود خانم ها به دیدن مناظر اطراف رفتند منم نمی خواستم این فرصت رو از دست بدم دنبالشون راه افتادم و چون مجدد هوا مه آلود شد برگشتیم و در فضای بیرون کلبه صندلی زدیم نشستیم و پسر عموم با چای منقلی از ما پذیرایی کرد .
تصویر26
تصویر27
تصویر28 : عکس از همسر
تصویر29
تصویر30
پس از آن خانم ها مشغول سیخ کردن جوجه ها برای نهار شدند و من نیز مستقیم به زیر پتو رفتم و خوابیدم.حدود ساعت 3 بود که ناهار آماده شد ولی من اصلاً اشتهایی نداشتم. آن روز سرگرمی ما شده بود دیدن ماشین هایی که از سربالایی تا سر جاده بایستی پر گاز بالا برفتند ، در این بین تعدادی گیر میکردند که با سر وصدای زیاد و هل دادن ماشین را با عقب بر میگرداندند و تعدادی نیز چون ماشین محور جلو داشتند خیلی حرفه ایی دنده عقب به بالا میرفتند.
تصویر31
تصویر31.
تصویر32.
عصر خانمم مقداری آویشن کوهی را دم کرد و به من داد که پس از چندین بار مصرف تا شب حالم یه خورده بهتر شد و این دفعه یه کم سرحال تر برای سرگرم شدن مشغول بازی کردن شدیم. به بیرون کلبه که نگاه کردم دیدم به جز ما همه کلبه های اطراف خالی شده و فقط ما آنجا اقامت داشتیم که بعد متوجه شدم امروز جمعه است و اکثراً برای روز اول هفته برگشتند. شام را خانم ها زحمت کشیدند و کشک بادمجان آماده کردند که چون بیرون باران می آمد داخل همان کلبه خوردیم .
شب قبل از خواب تصمیم گرفتیم صبح زود از خواب بیدار بشیم و تا قبل از اینکه هوا مه آلود و بارانی بشه از سر بالایی که تا سر جاده بود سریع بالا برویم.
روز چهارم : ساعت 7 صبح همه بیدار بودیم و منم خدارو شکر خیلی بهتر شده بودم سریع وسایل را جمع کردیم و چون هنوز جاده به واسطه بارون های شب قبل خراب بود از ترس گیر کردن ماشین من و پریسا با ماشین تا سر جاده بالا رفتیم و الباقی پیاده به بالا آمدند. آن روز صبح هوا خیلی خوب و صاف بود و از دیدن مناظر اطراف حسابی لذت بردیم. از قبل قرار گذاشته بودیم هنگام تخلیه کلبه پول شب دوم را به یک سوپری که پایین جاده بود پرداخت کنیم و گواهینامه ام رو که به عنوان امانت گذاشته بودم پس بگیرم وقتی به پایین رسیدیم مغازه هنوز باز نشده بود حدود ساعت 30/7 دقیقه بود که صاحب مغازه تشریف آوردند و ما در ازای پرداخت وجه مدرک را پس گرفتیم و به سمت ماسال حرکت کردیم .
تصویر32
هدف ما این بود که به سمت جاده اسالم خلخال برویم به اولین جایی که رسیدیم و آنتن داشتیم ابتدا با خانواده تماس گرفتیم تا از نگرانی خارج شوند و سپس از طریق waze مسیریابی کردیم ، در حال حرکت بودیم که گفتم کاش آب و هوا هم چک میکردیم که پس از بررسی آب و هوا مشخص شد آنجا هم به وسیله بارش های قبل جاده مسدود شده و تا یه حدودی می توان رفت.
یک مرتبه کل برنامه خراب شد و برای دقایقی سکوت فضای ماشین رو فرا گرفت. طبق برنامه قرار بود بعد از اسالم خلخال ما چمخاله ، سیاهکل ، دیلمان و کلاردشت رو هم برویم و اقامت داشته باشیم ولی متاسفانه برنامه خراب شد.
در همین حال بودیم که پیشنهاد ویلای پسر عموم را در آمل و روستای ورکاده دادم که مورد استقبال قرار گرفت. طی تماسی که با پسر عموم داشتم خوشبختانه کلید ویلا دست نگهبان بود همزمان همراهان من سریع دیدنی های اطراف ورکاده را بررسی کردند و با قطع کردن تلفن کلی اطلاعات تحویل دادند.
اولین کار مسیریابی با برنامه waze بود که مسافت 352 کیلومتری و مدت زمان 6 ساعت و نیم رو نشان داد. حرکت کردیم و در خروجی شهر ماسال در یک صبحانه خوری ، صبحانه را املت سفارش دادیم و پس از آن به مسیر خود به سمت فومن ادامه دادیم.
مگه میشه فومن رفت و کلوچه فومنی نخورد. شهر فومن در مسیر ما قرار داشت منتهی از کمربندی بایستی خارج میشدیم که ما وارد شهر شدیم و پس از پرس و جو به یک کلوچه پزی رسیدیم و 4 تا کلوچه گرمه را به مبلغ 8000 تومان خریدیم .
تصویر33 : عکس از همسر
هوای ابری گاهاً بارانی و نسیم خنک مهر ماه شمال کشور شیرینی این مسیر زیبا رو دو چندان میکرد که پس از عبور از شهرها و روستاها حدود ساعت 10 صبح به رشت رسیدیم و چون لاستیک برف پاک کن ماشین سمت راننده پاره شده بود و شیشه را درست خشک نمیکرد به چند نمایندگی مراجعه کردیم که همه با قیمت های نجومی خرید کل تیغه برف پاک کن را پیشنهاد می دادند و نچرخ نیست رو میگفتند. خلاصه از خرید برف پاک کن صرف نظر کردیم و به مسیر ادامه دادیم.
در مسیر از آستانه اشرفیه مقداری بادام زمینی خریدیم و حدود ساعت 30/11 به لاهیجان رسیدیم. به پیشنهاد پسر عموم که قبلاً به این شهر سفر کرده بود وارد شهر شدیم و به سمت شیطان کوه حرکت کردیم.
تصویر34 : بالای مجموعه بام سبز
من لاهیجان را قبلاً در کودکی رفته بودم و هیچ ذهنیتی از آن نداشتم ولی همین یکی دو ساعته باعث شد خیلی خیلی از این شهر لذت ببرم واقعاً شهر خوبی بود.
شیطان کوه در مجموعه بام سبز واقع شده است. بام سبز لاهیجان که در بالای مسیر شیطان کوه قرار گرفته محوطه سبز و زیباییست که به وسیله گذرگاهی به قسمت جنوبی پای کوه منتهی می شود .
تصویر35 : مجموعه بام سبز و شیطان کوه
تصویر36
شیطان کوه درگذشته به شاه نشین معروف بوده اما امروزه تغییر نام داده و به شیطان کوه معروف شده است.
طبق صحبت های عده ای از اهالی این منطقه علت نام گذاری شیطان کوه ارتباطی با با خرافه پرستی ندارد و تنها طبیعت این کوه به گونه ای است که وقتی از بالا به پایین نگاه می کنید احساس میکنید به راحتی با دویدن به دامنه میرسید اما نتیجه چیزی جز سقوط نخواهد بود و در باور قدیمی ها شیطان فرد را گول می زند.
پس از اینکه به بالای مجموعه بام سبز رسیدیم پس از دیدن منظره زیبای شهر از بالا و گرفتن عکس های یادگاری ، باران نم نم شروع به بارش کرد که تصمیم گرفتیم با تله کابین به بالای کوه برویم 4 تا بلیط تله کابین را به مبلغ 100 هزار تومان تهیه کردیم و به سمت ایستگاه حرکت کردیم.
مسیر حرکت تله کابین بر روی مزارع چای و از بین مه ها و ابرهایی است که در دل آسمان وجود دارند و هر چه بالاتر می رود شهر نمایان تر می شود. این تله کابین در ارتفاع 1550 متری واقع شده و دو ایستگاه و پنج دکل دارد .
تصویر37
تصویر38
تصویر39
به بالا که رسیدیم بر روی یکی از میز هایی که مشرف به شهر بود چای سفارش دادیم که متاسفانه چون خیلی زنبور بود تصمیم گرفتیم به پایین برگردیم که همان موقع خانمم احساس کرد که زنبور نیشش زده که پس از اینکه آروم شد برگشتیم پایین و سوار ماشین شدیم و به سمت آمل حرکت کردیم.
با توجه به اطلاعاتی که از قبل داشتم پیشنهاد دادم ناهار رو در رستوران خاور خانم میل کنیم که مورد تایید جمع قرار گرفت و بوسیله waze مدت زمان حدودی 1 ساعت را تا اونجا طی کردیم.
در جاده ساحلی چابکسر از خیابان سرولات به سمت رستوران حرکت کردیم. هر چه بالاتر میرفتیم فضا زیبا و زیباتر می شد تا اینکه به رستوران خاور خانم رسیدیم. ورودی رستوران مملو از جمعیت بود و خوشبختانه همان موقع ماشینی از پارک خارج شد و ما جایگزین آن شدیم. وارد رستوران که شدیم دقایقی را منتظر خالی شدن میز ماندیم که همزمان به تراس رستوران رفتیم و فضای جنگل ، دره ، هوای ابری و دریای خزر را همه یکجا نظاره گر شدیم و تصاویری به یادگار گرفتیم.
تصویر40 :رستوران خاورخانم عکس از اینترنت
تصویر41
یک روز غیر تعطیل ، در مهر ماه ، این جمعیت توی یک رستوران برام خیلی جالب بود در صورتی که رستوران های دیگر در طرف مقابل خالی از مشتری بودند. میز که خالی شد با شماره میز جهت سفارش غذا رفتیم من و خانمم جوجه ترش و ماست محلی و زیتون پرورده را فکر میکنم به قیمت 110 هزار تومان سفارش دادیم که خیلی سریع غذا آماده شد و ما چون تعدادی منتظر خالی شدن میز بودند سریع پس از اتمام غذا بلند شدیم و به سمت ماشین رفتیم.
مجدد به جاده اصلی برگشتیم و با دیدن فروشگاه ایران کتان خانم ها دستور توقف دادند. اولین بار بود که به نمایندگی ایران کتان می رفتم که با دیدن کیفیت خوب اجناس و مدل های به روز آن تصمیم به خرید گرفتم . موقع سوار شدن دیدم دست همه همراهان هر کدام یک نایلون ایران کتان هست.
تصویر42 : نمایندگی ایران کتان عکس از اینترنت
هنوز حدود 3 ساعت راه تا روستای ورکاده باقی مانده بود و هوا کم کم داشت تاریک می شد و من که هنوز سرماخوردگی داشتم کم کم خسته و خسته تر میشدم.
حدود ساعت 9 شام را در مجموعه ایی در شهر نور پیتزا و ساندویچ سفارش دادیم که مجموع آن 120 هزارتومان برای 5 نفرمون شد و پس از آن مستقیم به سمت ورکاده راه افتادیم من دیگه حسابی خسته شده بودم و فقط می خواستم به خونه برسم و بخوابم. خدا رو شکر حدود ساعت 45/9 دقیقه شب به خیابان ورودی ورکاده رسیدیم که خانم ها برای صبحانه و ناهار فردا مقداری خرید کردند و پس از آن به ویلا رفتیم و پس از یه دوش آب گرم و خوردن قرص از خستگی سریع خوابم برد.
تصویر43
روز پنجم : امروز یکشنبه 22/07/98 صبح ساعت 10 از خواب بیدار شدم که دیدم خانم پسر عموم برای ناهار دال عدس که در اصل یک غذای هندیه ولی در بوشهر هم پخته میشه آماده کرده که پس از خوردن صبحانه به شالیزارهای برنج اطراف ویلا رفتیم و پس از عکاسی برای یک کار بانکی به بانک سامان شعبه امام خمینی آمل رفتیم.
تصویر44 : اطراف ویلا
تصویر45
این خیابان عریض به گفته خود مغازه دارهای آنجا خیابان اصلی آمل هست که ما به خواست خانم ها ماشین را پارک کردیم و پیاده به دیدن مغازه ها رفتیم که همزمان باران ، نم نم شروع به باریدن کرد. پس از بازدید و خرید از مغازه ها به سمت ویلا جهت صرف ناهار و استراحت کوتاهی حرکت کردیم.
تصویر46
تصویر47
تصویر48
تصویر49
سفره که پهن شد با دیدن دال عدس حس خوبی بینمون رد و بدل شد این چند وقته فقط غذاهای حاضری کبابی و محلی شمال را میخوردیم. بعد از ناهار قرار شد جهت خرید به خزر شهر برویم.
پای خانمم که که زنبور نیش زده بود داشت بزرگ و بزرگتر می شد که سریع به سمت آمل حرکت کردیم ، در درمانگاه دکتر سریع پس از دیدن تورم و قرمزی جای نیش زنبور دستور تزریق همزمان 3 آمپول را صادر کرد که پس از آن الحمداله خانمم بهتر شد.
حدود 50 دقیقه تا خزر شهر رفتیم و پس از خرید مختصری به ویلا برگشتیم و برای شام پسر عموم همبر کباب کرد که حسابی چسبید.
روز ششم : امروز پس از بیدارشدن از خواب و جمع و جور کردن وسایل تصمیم گرفتیم از جاده چالوس به سمت تهران حرکت کنیم. هوا بر عکس روز های قبل آفتابی بود و دما تقریباً معتدل که البته ظهر گرم شد. در مسیر مقداری کلوچه و کوکی برای سوغاتی خریدیم و مسیر را به سمت چالوس ادامه دادیم. ناهار را در جاده چالوس و رستوران هزارچم سفارش دادیم و پس از آن مستیقیم به تهران و خانه رفتیم پس از استراحت و دوش گرفتن به پیشنهاد دوستم به تماشای بازی تیم ملی فوتبال ایران و بولیوی به ورزشگاه آزادی رفتیم و بعد از آن شام را به دعوت دوستم به فست فود زیگ زاگ رفتیم.
تصویر50 : استادیوم آزادی
تصویر51
روز هفتم : صبح خانمم برای دیدن دوستاش رفت و برای ناهار تصمیم گرفتیم به رستوران جنوبی گبگو که مدیریت آن به عهده دوست صمیمی من بود برویم. طی تماسی که با امید مدیریت رستوران داشتم متوجه شدم برای انجام کاری به بوشهر سفر کرده ، رستوران گبگو در شهرک غرب – بلوار دادمان – جنب مرکز خرید آرن واقع شده است که پس از پارک ماشین در پارکینگ مجتمع آرن برای ناهار به این رستوران رفتیم. با دیدن منو غذاهای جنوبی سریع غذا سفارش دادیم . من و خانمم شیرین پلو با قیمه بوشهری به مبلغ 30000 تومان و پسر عموم ماهی شکم پر و میگو سفارش دادند .
تصویر52 : رستوران جنوبی گبگو
تصویر53 : رستوران جنوبی گبگو
شیرین پلو با قیمه که ما بوشهری ها شکرپلو قیمه می نامیم غذای مورد علاقه من است و از دو نوع برنج یکی ساده و دیگری مخلوطی از شکر و زعفران و قیمه نیز با گوشت کوبیده شده ساخته می شود.
تصویر54 : شیرین پلو با قیمه بوشهری عکس از اینترنت
تصویر55 : ماهی شکم پر عکس از اینترنت
پس از آن پسر عموم با خانواده جهت خرید به مرکز خرید تیراژه رفتند و من و همسرم نیز جهت تماشای فیلم به پردیس سینمایی کوروش رفتیم.
روز هشتم : روز آخر پس از جمع کردن وسایل و خداحافظی با دوستان با پرواز زاگرس ساعت 40/21 دقیقه به قیمت 800/198 تومان از فرودگاه مهرآباد به بوشهر برگشتیم.
تصویر56 : پریسا در فرودگاه مهرآباد پس از اتصال به اینترنت
مجموع هزینه های این سفر به غیر از هزینه های شخصی هر خانواده ، حدود 000/500/2 تومان شد. ممنون از وقتی که صرف نمودید و امیدوارم این سفرنامه مورد قبول واقع شده باشد.
تصویر57
تصویر58
تصویر59
تصویر60
تصویر61
تصویر62
تصویر63
تصویر64
تصویر65
نویسنده: محسن خرمایی