اولین سفر، سواحل مرمرین مارماریس

4.4
از 26 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
این نقطه در نزدیکی ایران، به سواحل مرمرینش معروف است! +تصاویر

 bn149.jpg

زمین هر روز و هر لحظه بی وقفه درحال گردش است، شاید تلاش می کند به ما، به فرزندان خود بیاموزد که برای زیبا زندگی کردن باید چرخید و گشت و دید و آزمود...

حتماً برای من که اولین سفر خارج از کشور را تجربه کردم این سفرنامه کم و کاست های زیادی خواهد داشت، امیدوارم با درج نظرات و انتقادات خود به من کمک کنید.

 

وایکینگ ها وارد می شوند؛ انتخاب مقصد سفر

قبل از هر چیز میخوام بگم که مهمترین نکته سفر همسفره. اینکه هدفمون از سفر مشترک باشه علایق و خواسته هامون شبیه به هم باشه، ساعت خواب و بیداری و دغدغه ها، همه و همه مثل هم باشه شروع یک سفر بی نظیرو مژده می ده پس قبل از انتخاب مقصد سفر، همسفر همراه پیدا کنید. من این سفر رو به همراه همسرم محمد رفتم.

راستشو بخوایین من مقصدم رو خیلی وقت پیش انتخاب کرده بودم، علتش هم واضح بود دلم میخواست اولین سفرم به یک شهر ساحلی با آب و هوای مدیترانه ای باشه، پر از آرامش و تفریحات آبی که عاشقشون هستم و با توجه به بودجه هم می دونستم که مقصدم نباید خیلی دور باشه پس ترکیه رو انتخاب کردم که با معیارهام همخونی داشت، این که چرا شهر مورد نظرم شد مارماریس اول به این دلیل بود که خوب مطالعه کردم و دوم هم به این دلیل بود که خوب مطالعه کردم!!! اما محمد خیلی با این شهر به عنوان مقصد اولین سفر خارج از کشور موافق نبود، شاید چون کمی براش ناشناخته بود و در اطرافیان کسی رو ندیده بود که به این شهر رفته باشه. هرچند بعد از سفر نظرش به کلی تغییر کرد... اما خوب من ازش خواهش کردم که به من اعتماد کنه و ایشون همونطور که اول این بخش گفتم تبدیل به یک همسفر بی نظیر شد برای من.

 

شیرین تر از سفر؛ برنامه ریزی های قبلش

بعد ازخواندن سفرنامه های زیاد و کسب اطلاعات کلی راجع به شهر ساحلی مارماریس که در استان موگلا در جنوب ترکیه سواحل تقریباً شمالی دریای مدیترانه و شرقی دریای اژه با آب هوای گرم و خشک تابستانی واقع شده دو برنامه کلی تو ذهنم داشتم. یکی برنامه ریزی سفر به صورت شخصی و بدون تور یکی هم خرید تور از یک آژانس معتبر، به همین دلیل با زیرورو کردن دنیای به غایت بی نهایت اینترنت و گشتی در سایت های Trip advisor  و booking  که معرف حضور همه هست؛  هست و نیست  هتل ها رو تا کپی شناسنامه پدر صاحب هتل در آوردم!!!!!  البته تو این راه بیشتر از دو سایت فوق سایتهای hotels.com  و expedia.com کمکم کردند. از سایت spadcharter  هم برای گرفتن پایین ترین قیمت پرواز کمک گرفتم. همین جا بگم سعی کنید تو این مدل سایتها حتماً عضو شید چون بعضاً پیشنهادات خوبی براتون ایمیل می کنن که می تونه برای مقاصد آتی وسوسه انگیز باشه .

با توجه به مطالعاتم متوجه شدم اگه بخوایم بدون تور سفر کنیم برای ما که تا بحال از ایران خارج نشده بودیم ریسک نسبتاً بالایی داشت و حتماً باید سیم کارت خریداری می کردم تا همه جا به اینترنت دسترسی داشته باشیم ، در صورت انتخاب برنامه دوم باید خودمو آماده می کردم که منظور از تور فقط هماهنگی هتل، بلیط هواپیما و ترانسفر فرودگاهیه که در بهترین صورت همشون بدون معطلی و اشتباه انجام می شه و انتظار دیگه ای از خدمات یک آژانس حداقل برای این مقصد خاص نباید داشته باشم. خودم خیلی مایل بودم که بدون تور سفر رو برنامه ریزی کنم اما محمد ترجیح می داد حتماً با تور بریم که بعد از سفر در این مورد هم نظرش تغییر کرد!!!! ما سفر با تور رو انتخاب کردیم.

انتخاب آژانس مسافرتی اولین قدم عملی من بود من مدام و تقریباً هر روز پیشنهادات تور مارماریس با آژانس های مختلف رو چک می کردم، دو راه برای ایرانیانی که قصد مارماریس رو دارند وجود داره: اول فرودگاه ازمیر و و دوم فرودگاه شهر دنیزلی. مزایای ازمیر نسبت به دنیزلی اینه که ازمیر شهر بزرگیه و برای خرید مناسبه البته اگه ساعت پرواز جوری باشه که بتونین تو این شهر چند ساعتی بمونین و خریدی انجام بدین، علاوه بر این جاده ازمیر به مارماریس هم مسیر هموارتریه... اما دنیزلی کمی به شهر مارماریس نزدیکتره و مسیر تقریباً کوهستانی داره. دو فرودگاه دالامان و و میلاس به ترتیب با فاصله صد و صد و پنجاه کیلومتری بسیار نزدیکتر به مارماریس هستند که پروازهای ایرانی اونجا نمیرن اگه بخوایید از اونها استفاده کنید باید پرواز خارجی انتخاب کنید.  

تو گشت و گذار در سایت لست سکند و بررسی تورها با آژانس الفبای سفر آشنا شدم و با توجه به تجربه یکی دو تا از دوستان و  نظرات خوبی که در موردشون تو سایت نوشته شده بود، این آژانسو انتخاب کردم اتفاقاً برای 9 مرداد هتل لابراندا مارس مارماریس(Labranda Mares Marmaris) یک پیشنهاد خوب داشتند که تا اون موقع همچنین قیمتی ندیده بودم. تقریباً ده روز قبل از تاریخ سفر باهاشون تماس گرفتم و تمام کارها رو از طریق واتس آپ و تلفنی انجام دادند و من هیچ مراجعه حضوری به دفتر نداشتم (توضیحات تکمیلی در مورد آژانس رو در قسمت نقد و بررسی آژانسها قرار دادم). بلیط هواپیمایی ماهان رفت و برگشت به دنیزلی، 6 شب اقامت در اتاق استاندارد  هتل 5 ستاره (All inclusive)، ترانسفر  فرودگاهی رفت و برگشت و بیمه مسافرتی خدماتی بود که آژانس بدون کم و کاست، اشتباه یا معطلی به قیمت هر نفر 8.495.000 تومان به ما ارائه داد. بلیط ها، واچر هتل رو پرینت گرفتم به علاوه یک کپی از قرارداد تا همراه داشته باشیم. تمام قیمت ها رو در بخش آخر سفرنامه می نویسم از نوشتن مدام قیمتها در متن پرهیز می کنم.

 

همتون بهتر از من میدونین؛ اما بگم بهتره

بعد از انتخاب هتل و آژانس و تاریخ  که البته شما اینطوری راحت می شنوید ولی کشمکشهای زیادی بین وایکینگها سر هر کدومشون بود بالاخره رسیدم سر پرداخت عوارض، خرید ارز و ملحقات سفر

پرداخت عوارض در حد چند دقیقه وقتم رو گرفت به سایت sadadpsp.ir  مراجعه کردم. پس از پرداخت پرینت رو گرفتم که همراهمون باشه از پرداخت عوارض تا ثبت در سیستم تقریباً 20 دقیقه طول می کشه پس اگر کسی یادش رفت حتی در فرودگاه هم می تونه این کارو انجام بده.

زمان سفر ما دلار 12500تومان و لیره ترکیه 2350تومان بود. ما مقداری لیره و کمی هم دلار خریدیم که بتونیم تو صرافی هایی به نام Doviz در صورت نیاز تبدیل کنیم، البته بانک زراعت ترکیه بدون کارمزد و هتل ها هم که نرخ نسبت بالایی در تبدیل دارن این کارو انجام می دهند. خلاصه آدم معطل نمی مونه ولی به نظر شخصی من بهتره هزینه ها رو قبل از سفر محاسبه کرد و پولی که قراره خرج بشه رو به صورت لیره برد. مسواک و خمیردندان معمولاً تو هتل های ترکیه نیست. از بردن اسپری تو هواپیما و قسمت بار جلوگیری می شه و اون بالا طی سه ساعت پرواز هوا کمی سرده اگه یک پتو همراه باشه خیال آدم راحته هر چند مهمانداران هم پتو می دهند ولی ممکنه کم بیاد مخصوصاً اگه بچه کوچک همراه باشه. یک کپی از برگه های اول پاسپورت تا در صورت خرید از فروشگاه ها نشون داد که موقع برگشت بشه مالیات اضافی پرداخته شده رو در فرودگاه پس گرفت. مطمئن نیستم اما من ندیدم که فرودگاه کوچک دنیزلی همچین خدماتی رو ارائه بده. می دونم که ازمیر همچین باجه ای داره.

بعد از انجام کارهای اولیه، خرید کلی کرم و ضدآفتاب که خیلی مهمه و  بستن چمدانها چند ساندویچ و کمی میوه هم برداشتم چون می دونستم که راه طولانی بعد از پیاده شدن از هواپیما در پیش داریم در مسیر دنیزلی به مارماریس خدایی نکرده گرسنه نمونیم و از لذت سفرمون سر سوزنم کم نشه !!!!

 

ما راه افتادیم؛ آقایان ابن بطوطه و ناصرخسرو بیایین یاد بگیرین!!!!!!

سه شنبه شب ساعت 9 به مقصد فرودگاه امام خمینی حرکت کردیم، ما با وسیله شخصی نرفتیم. یه راننده فوق العاده خوش صحبت ما رو به فرودگاه رسوند اتفاقاً همون اول هم باهامون چک کرد و گفت نگاه کنید پاسپورتاتونو آورده باشین ما هم از ترس اینکه مبادا بفهمه خونه خالیه هی می گفتیم اشکالی نداره نیاورده باشیم هم زنگ می زنیم خونمون پر از آدمه واسمون میفرستن!!!!!! هر چند خیالم از محمد واقعا راحت بود و می دونستم که حتماً مدارک لازم رو برداشته و همه چیزو چک کرده. از اونجایی که آقای راننده قبلاً  تریلی داشتند، مسیر دو ساعته تا فرودگاه با حرف زدن راجع به انواع و اقسام کامیون ها برای من جداً کوتاه تر شد!!!!!!!  

واقعاً میگم من تریلی خیلی دوس دارم، محمد قول داده یکی برام بخره !!!!  

ساعت پرواز ما 2:30 بامداد چهارشنبه بود ولی ترجیح می دادیم زودتر برسیم، ساعت تقریباً 11 تو فرودگاه بودیم، من مثل رادار چشم می گردوندم که همسفرامونو پیدا کنم فرودگاه بزرگ بود، تمیز و البته کمی سرد. یک ویترین بزرگ تو سالن اصلی گذاشته شده بود که نشون می داد بردن چه وسایلی به داخل هواپیما ممنوعه. کارهای اولیه انجام شد، حالا بین من و سفری که خیلی وقت بود دوست داشتم برم به اندازه یک دیوار شیشه ای فاصله بود. هواپیمای ایرباس 310 هواپیمایی ماهان منتظر بود تا پای منو به دنیای جدیدی باز کنه، انقدر تا این لحظه همه چیز مرتب و منظم انجام شده بود که می دونستم یه سفر خوب در انتظارمه، پر از تفریح و آرامش و تجربه.

سوار هواپیما شدیم در دو طرف ردیف های دوتایی و ردیف های وسط 4 صندلی داشتند. متأسفانه انقدر به هم چسبیده و تنگ که واقعا آدم رو کلافه می کرد، من همیشه دوست دارم تو هواپیما کنار پنجره باشم و محمد با توجه به فاصله کم صندلی ها  و قد بلندش ترجیح می ده صندلی نزدیک راهرو رو انتخاب کنه ... می گم علایقتون باید با همسفرتون همخونی داشته باشه این یک نمونه اش!!!!!!

سه ساعت و پنج دقیقه طول مدت سفرمون بود روی یک مانیتور بزرگ هم مسیر پرواز کاملاً مشخص بود و هر لحظه می دیدیم که دقیقاً کجا هستیم.

با توجه به اینکه می دونستم تو هواپیما سرد می شه همراهم یک پتوی مسافرتی برده بودم، چون شنیده بودم تو بعضی خطوط هواپیمایی پتو به مسافران نمی رسه اما تو پرواز ما مهمانداران به تعداد کافی بالش و پتو هم بین مسافرا پخش کردند.

یه چیزی که اصلاً متوجه نمی شم غذاییه که تو هواپیما بهمون داده می شه ما ساعت 2:30 بامداد بدون یک لحظه تأخیر راه افتادیم. ساعت 5:35 هم میرسیدیم واقعاً جاش نبود اون ساعت به ما سبزی پلو با مرغ بدن. اون ساعت همه شام خوردن و تا صبحونه هم زیاد مونده به علاوه که غذا اصلاً هم خوشمزه نبود اینا هیچ، تو اون هواپیما با اون راهرو تنگ مهماندار هم مدام میره میاد نوشابه می ریزه تو لیوان یک بار مصرف می ده دست ملت !!! چه واجب کرده واقعاً ؟؟؟؟؟ اگه فلسفه اش رو می فهمیدم خوب می شد.

1.jpg

در حالی که چشم به  نور چراغهایی دوخته بودم که هر لحظه هزاران متر باهاشون فاصله می گرفتم به خوشحالی کم نظیری فکر می کردم که شوق بچگی رو در من بعد از مدتها زنده کرد، وقتایی که از ذوق سفر فردا صبح زود خوابم نمی برد.

چشم که باز کردم همه داشتند آماده می شدند که از هواپیما پیاده بشن. تقریباً ساعت 4 صبح به وقت دنیزلی- با توجه به فاصله زمانی 1.5 ساعته با تهران - وسایل رو برداشتیم و راه افتادیم بعد از چک اوت و تحویل گرفتن چمدانها باید به سمت در اصلی می رفتیم، هوا خیلی خوب بود نه سرد و نه گرم، مسئول ترانسفر شرکت هارمونی اونجا منتظرمون بود؛ جالب اینکه از 202 مسافر هواپیما فقط ما عازم مارماریس بودیم و بقیه همه به سمت آنتالیا گسیل شدند!!!!! اینجا بود که اضطرابی وصف ناشدنی وجودم رو گرفت و پیش خودم گفتم عجب اشتباهی کردم که این شهر و هتل رو پیشنهاد دادم ... وای اگه بد باشه ؟چرا هیچ کس باما نمیاد؟ این همه هزینه کردیم وقت گذاشتیم با هزار مکافات مرخصی گرفتیم پس چقدر بده که هیچ کس نمی ره اونجا مگه می شه من هر چی خوندم و دیدم اشتباه باشه!!! به خودم که انقدر اصرار می کردم حسابی لعنت فرستادم اما فکر نکنید که جلو محمد خودمو از تک و تا انداختم که اصلاً و ابداً !!!

اینا رو می بینی اصلاً مطالعه نداشتند. من مقصدیو انتخاب کردم که انتخاب اول اروپایی هاست فقط اروپایی ها اونجا میرن و میان حالا می بینی... تند و تند جملات رو پشت هم می چیدم و سعی می کردم زودتر از اون شلوغی فاصله بگیریم. با قاسم مسئول ترانسفر سوار یک ون تشریفاتی مشکی رنگ شدیم که اونجا به ویتو معروفه. دو ردیف صندلی روبروی هم داشت و قاسم از اونجا که خیلی خسته بود یک ردیفو برای خودش برداشت تا بخوابه!!! من و محمد که هنوز تو شوک این بودیم که فقط خودمون دو تا داریم میریم مارماریس کنار هم  نشستیم. قاسم راجع به تنظیم ساعت بهمون گفت و اینکه نگران نباشید این پرواز جدیداً به برنامه اضافه شده به خاطر همین فقط شما دو نفرید ولی کلاً مارماریس مسافران ایرانیه خیلی کمتری نسبت به آنتالیا و کوش آداسی داره بعد خوابید و گفت صبح بیشتر برامون توضیح می ده من سعی کردم کمی بخوابم ولی جامون واقعاً ناراحت بود.

2.jpg

فرودگاه دنیزلی خارج از شهر قرار داشت و چون مسیر مارماریس از طرف مقابل بود ما دقیقاً عرض شهر رو طی کردیم تا به جاده اصلی برسیم . شهر تو اون موقع شب سوت و کور بود اما معلوم بود بی اندازه تمیزه. شهر دنیزلی تقریباً یه شهر صنعتیه اطراف شهر پر بود از سوله های کارگاهی و کارخانه های کوچک و بزرگ تو این شهر دفتر UN  هم هست که برای پناهجویان مخصوصاً عراق و سوریه قصد پناهندگی به کشورهای اروپایی رو دارند خدمات ارائه می ده. هر چی از شهر دور می شدیم جاده سرسبز تر می شد خیلی به جاده های کوهستانی البرز خودمون شبیه بود، مثل جاده جواهرده و یا جاده الموت با یه تفاوت اونم پاکیزگی زیادش بود که من واقعاً تعجب کرده بودم یک دونه زباله یا پلاستیک هیچ کجای این کوهستان دیده نمی شد هر چی بود از طبیعت بکر و بی نظیرش بود بعد از حدود دو ساعت به یک دوراهی رسیدیم که سمت راست به سمت استان Mugla که مارماریس یکی از شهرهاش بود می رفت. تقریباً ساعت 7:30 بود که راننده واسه کمی استراحت و خوردن صبحانه کنار یک رستوران و مرکز خرید توقف کرد ما هم پیاده شدیم آبی به دست و صورتمون زدیم. من می دونستم که به صبحانه هتل می رسیم و برای خودمون هم خوراکی آورده بودم اما دوست داشتیم کمی از صبحونه اونجا تست کنیم، نحوه پرداخت هم به این صورت بود که تو یه راهرو هر چی میخواستیم برمی داشتیم و در نهایت با توجه به چیزایی که برداشتیم مبلغی رو پرداخت می کردیم،. بعد از یه توقف نیم ساعته دوباره به راه افتادیم راننده ما مردی عنق بود که یک کلمه هم حرف نمی زد، فقط چشم به جاده دوخته بود مدل چشمانش هم یه جوری بود که من فکر می کردم خوابش میاد و الان ما رو میندازه تو این دره ها. تو دیار غربت هیچ کس نیست بیاد ما رو جمع کنه!!! ولی خدا رو شکر رانندگیش خوب بود و ما به سلامت ساعت 8:15 به شهر زیبای ساحلی مارماریس رسیدیم.

3.jpg

شهر مارماریس به طور کلی یک شهر متمرکز خطیه که از مرکز شهر به سمت محله ایچملر در قسمت غربی کشیده شده و رفته رفته از تمرکز شهریش کاسته می شه. حاشیه ساحل پر از انواع و اقسام هتل ها با ستاره های متفاوته که به طور کلی هر چی به سمت ایچملر می ریم هتل ها بزرگتر و با فضاهای باز بیشتری هستن، همتون از من بهتر می دونین که ستاره ها تضمین مناسب بودن  هتل برای ما نیستن بلکه هر هتل بنا به امکانات مورد نظری که داره و به نظر من رتبه ای که مسافران در سایت های معتبر بهش می دن می تونه انتخاب ما باشه. هر چی از ساحل فاصله بگیریم قیمت هتل ها کاهش پیدا می کنه و می شه به هتل آپارتمان ها و ویلاهای شخصی دسترسی پیدا کرد که تجربه یه شمال خارجیو به آدم می دن!!!!

کف خیابون سنگ فرشه حاشیه خیابون اصلی پر از مغازه های رنگارنگ و صرافیه و سمت ساحل هم تا چشم کار می کنه هتل هست و باجه های مسئول فروش تورهای شهری که بعداً مفصل راجع بهشون توضیح می دهم. شهر مارماریس احاطه شده بین دریا و کوهستانه خیلی شبیه به شهرهای شمالی خودمون نه به اون اندازه سبز و نه به اون اندازه شرجی به دلیل ارتفاع کمتر کوه و دریای مدیترانه که با آبهای آزاد در ارتباطه و باعث می شه هوا بهتر در جریان باشه. چیز جالب دیگه ایه که تو اولین نگاه نظرم رو جلب کرد ساختمان های متحد الشکل بود بدون تقلید از معماری غرب و شرق همه نمای سیمان سفید ساده داشتند و شیروانی آجری رنگ، ارتفاعشون از دو سه طبقه تجاوز نمی کرد بجز هتل ها که معمولاً بین 4 تا 6 طبقه بودند. عین سادگی، زیبایی خاصی القا می کرد.

62.jpg

 رانندگی نظم و نظام داشت، ماشینها وقتی می دیدند عابری کنار خط مخصوص عابرین ایستاده از فاصله خیلی دورتر ترمز می کردن تا مردم به راحتی از عرض خیابون رد بشن، هیچ ماشینی مدام لاین عوض نمی کنه و بوق نمی زنه؛ پلیس حضور کمرنگی داره و زیاد دیده نمی شه در کل آرامش و امنیت خوبی برای مسافران فراهم شده.

چهره قالب شهر توریست های بلوند اروپایی  هستند که عمدتاً از انگلستان، آلمان و روسیه آمده بودند، انگلستان تو فصل شلوغی مثل تابستان روزانه سه پرواز به مارماریس داره. این شهر توسط انگلیسی ها به عنوان یک تفرجگاه ارزان قیمت توسعه پیدا کرده و جمعیت اون تو فصول توریستی چندین برابر می شه. حالا خیلی متأسف بودم از اینکه چرا ایرانی های کمی به اینجا میان و همه یه مقصد شسته رفته رو ترجیح می دن!

قاسم تو راه برای ما از شرایط مارماریس صحبت کرد و گفت اگه مایلیم از تورهای اونا استفاده کنیم قیمت و روز برگزاری رو تو برگه چاپ شده ای در اختیارمون قرار میده. شماره خودش و همکارش علی رو هم به ما داد تا در صورت لزوم باهاشون تماس بگیریم.

4.jpg

ساعت 8:30 بود که به لابراندا رسیدیم، دقیقاً ابتدای محله ایچملر یک خروجی سراشیبی وجود داشت که بعد از طی تقریباً 150 متر به ورودی اصلی هتل می رسیدیم؛

5.jpg

می دونستم و قاسم هم تأکید کرد که زودتر از ساعت 14 اتاق رو بهمون تحویل نمی دن باز من موقع تحویل مدارک از رزرویشن که دختر خانمی مهربون و خندرو بود خواهش کردم که اگه امکان داره زودتر اتاق رو تحویل بدن ایشون هم گفت ساعت 9 بیایین سر بزنید. دو دستبند آبی رنگ با آرم و نشان هتل به دستامون بستند و گفتند می تونید از تمام امکانات هتل استفاده کنید تا اتاق آماده بشه. از قاسم خداحافظی کردیم انعامی به راننده دادیم و چمدانها رو تو لابی هتل گذاشتیم. و به جستجو در هتل مشغول شدیم. (توضیحات کامل و عکس های هتل رو در قسمت نقد و بررسی هتل گذاشتم) 

wEjuCfhAb9P1M371wwvV1qsFPXnOmykzu6Z1nBSx.jpeg7.jpg8.jpg9.jpg

 

2315دوست داشتنی تو را فراموش نمی کنم

هتل ما یه هتل ساحلی چهار طبقه بود که دو قسمت اصلی ال شکل و بنگلو (سوئیت مانند و کمی قدیمی تر) داشت، قیمت اتاق های بنگلو نسبت به اتاق های استاندارد کمی ارزونتر بود در لابی یه قسمت بوفه نوشیدنی ها بود و چند غرفه کوچک، بعد از خروج از لابی وارد فضای باز می شدیم که یه کافی شاپ و مرکز اسپا و استخرها در دو طبقه تو اون قسمت قرار داشتند؛ ورودی استخرها کانکسی بود جهت تحویل دادن و گرفتن حوله می تونستیم با کارت حوله، حوله بگیریم و هر وقت خواستیم عوضش کنین تم رنگی تو هتل آبی بود، حوله ها رومیزی ها و تخت ها، سعی کرده بودند یه هماهنگی بینشون ایجاد شه. دو تا رستوران ترکی و ایتالیایی تو فضای باز و بعد از طی یک سراشیبی دیگه حاشیه ساحل و ردیف تخت هایی که برای آفتاب گرفتن درنظر گرفته شده بود، پارک دلفین ها و چند بوفه دیگه هم تو حاشیه ساحل قسمتی از خط ساحلی ایچملر به مرکز شهر که مسیر زیبایی بود و بیشتر توریست ها  با دوچرخه یا موتور روزانه تو اون گردش می کردند در محوطه هتل ما قرار داشت.

10.jpgngGYcjtHdyYOFYDRWarZNFFwGmMUE4GZXOaYBPYo.jpeg12.jpg

 بعد از برانداز کلی هتل پیش رزرویشن برگشتم، ساعت تقریباً 9 بود خدا خدا می کردم اتاق آماده شده باشه چون از خستگی روی پا بند نبودیم،  ایشون با خوشرویی کارت ورود به اتاق2315 ، کارت حوله به همراه نقشه هتل و مکان ها و ساعت های برگزاری مراسم خاص رو بهمون داد و به همراه یکی از خدمه به سمت اتاق به راه افتادیم. اتاقمون یک بالکن کوچولو و با صفا داشت تمیز و مرتب بود و فقط ناراحتیم از این بود که به جای تخت دبل، دو تخت یک نفره رو بهم چسبونده بودند. یک دراور یخچال، تلویزیون و کمد و صندوق امانات که براش هزینه اضافی پرداخت نکردیم وسایل اصلی داخل اتاق بود. ملحفه ها تمیز بودند و بوی نا نمی دادند؛ چون من خودم رو این مسئله حساس هستم. شنیده بودم که در بعضی هتل ها سر و صدا خیلی انتقال پیدا می کنه اما اتاق ما آخرین اتاق اون طبقه بود و با اتاق قبلی فاصله زیادی داشت و این مشکلو نداشتیم.

13.jpg14.jpg15.jpg16.jpg17.jpg

 ترجیح دادیم اون روز رو تو هتل بمونیم و استراحت کنیم. برای ناهار از اتاق خارج شدیم و به سالن اصلی رفتیم. غذا تو این رستوران سر ساعت مشخص سرو می شد دو بوفه جداگانه داشت یکی غذاهای سرد، پیش غذا، سالاد،دسر و دیگری تو بالکن چسبیده به همین قسمت غذاهای گرم و اصلی با چندتا بوفه مثل بوفه سرخ کردنی ها، بوفه گریل، بوفه پاستا، بوفه میوه و بوفه نوشیدنی و شف های غذای گرم. تو هر دوقسمت میز و صندلی برای استفاده بود، سلیقه ترک ها تو غذا خیلی شبیه به ماست با این تفاوت که گوشت و  مرغ به نظر من به اندازه کافی پخته نمی شد و کمی بوی بد می داد گذشته از این بقیه چیزا خوب بود.

18.jpg19.jpg20.jpg

هر شب رأس ساعت 9 برنامه های سرگرم کننده هتل شروع می شد برای بچه ها یه برنامه مخصوص داشتند و بعدش هم به تناسب تا ساعت 12 برنامه مختلف تو نقاط مختلف هتل برگزار می شد.

21.jpg22.jpg

گردش شهری با من فضول خان

پنجشنبه بعد از خوردن صبحانه عازم گردش در شهر شدیم که البته خرید تور هم جزء برنامه بود، از محمد اصرار که بیا تورها رو از قاسم بگیریم از خر شیطون پیاده شو،  از منم انکار نه که نه که نه... من کلی تحقیق کردم با مطالعه!!!! اومدم اینا خیلی گرون می دن من از تو شهر همینا رو می خرم بهتر و ارزونتر... محمد می گفت آواره می شیم نمیان دنبالمون اسیر میشیم حالا ببین کی گفتم... و مرغ من یک پاداشت گفتم که از شهر می خریم.

متاسفانه ساعت بدی رو واسه گشت شهری انتخاب کردیم نزدیک ظهر بود  و هوا گرم، تا خیابون اصلی باید پیاده می رفتیم و از اونجا تو ایستگاه هایی که با تابلو آبی رنگ و نوشته حرف D مشخص شده بود منتظر دلموش می موندیم. دلموش ها همه سفید بودند بعضی ها خط نارنجی داشتند که نشون می داد مسیرشون به محله ایچملر هست و بعضی هم نداشتن که تو محدوده شهر اصلی تردد می کردند. کرایه دلموش هر نفر 4 لیر بود که برعکس ایران موقع سوار شدن باید پرداخت بشه. من قبل از حرکت چند لیر با رزرویشن خرد کرده بودم و پول خرد همراهمون بود.

23.jpg

 از مسیر که می گذشتیم تک تک هتل هایی که تو سایت های رزرو هتل چک کرده بودم و امکاناتشونو می دونستم می دیدم و با ذوق راجع بهشون توضیح می دادم. تو میدان آتاتورک از دلموش پیاده شدیم و بی هدف رو به شمال حرکت کردیم قصدمون علاوه برخرید تور، دیدن شهر بود و عکس انداختن.. تو همین خیابون که اسم سختی هم داره ، میدان جوانان 19 مارچ قرار داره، انقدر از دیدن چیزایی که تو سفرنامه ها خونده بودم خوشحال شدم که  مثل دیوونه ها می دویدم و عکس می گرفتم قطعاً لحظه ای محمد پیش خودش فکر کرده این دختر پاک خل شد رفت!!!!!

24.jpg25.jpg26.jpg27.jpg28.jpg

کلاً من دختر سر به هوایی هستم و وقتی دارم راه می رم فقط سرم می چرخه که تابلو ها، اسم مغازه ها و ساختمون ها رو تماشا کنم انقدر سر به هوا که اغلب اوقات می خورم زمین. به همین دلیل اگه فقط یک بار به یک خیابون یا شهری وارد شم کامل تو ذهنم حک می شه و می تونم دوباره بدون ترس از گمشدن راه خودمو پیدا کنم، این علاقه ریشه در بچگی من داره، یادمه وقتی اول ابتدایی بودم مادرم که معلم بود منو مجبور می کرد تابلوهای مغازه ها رو با صدای بلند بخونم این کار باعث شد روخوانیم تقویت بشه و با دیکته لغات آشنا بشم یادمه که حمل با جرثقیل تقریباً یک ماهی طول کشید تا کامل خونده بشه توسط من!!!!!! ابتدای همین خیابون شعبه ال سی وایکیکی قرار داشت، در سه طبقه که به نظر من چیز قابل به عرضی نداشت و قیمت ها هم بالا بود. نمایندگی برند کوتون هم  تو خیابون اصلی دیدم و مجموعه فروشگاه های میگروس که هایپر مارکت خودمونن برای من اونجا از بقیه فروشگاه ها جذابیت بیشتری داشت.

29.jpg

همونطور که گفتم در طول خیابان اصلی که از میدان آتاتورک به سمت محله ایچملر کشیده می شد پر بود از دکه ها و مغازه های فروش تور و از اونجا که من قبلاً شنیده بودم بهتره تور رو خودمون تهیه کنیم و از لیدر نگیریم، سری به یکی از مغازه ها زدیم. صالح متصدی فروش تور مرد خوش مشربی بود، کلی باهاش گپ و گفت کردیم و سر قیمتها حسابی چونه زدیم.

تورهای معروف مارماریس کم نیستند اما هر کدوم شرایط خاص خودشون رو دارند در سایت   www.marmarisdailytour.com و سایت های مشابه میشه تمام اطلاعات تورها رو دید، مثلاً حدود ساعت ایاب ذهاب، مدت تور، قیمت و موارد مجاز و غیر مجاز در تورها، به نظر من بهتره قبل از سفر حتماً این موارد رو چک کنید تا موقعی که می خوایید اونجا تور تهیه کنید بتونید قیمت و خدمات رو مقایسه کنید. ما با توجه به برنامه ریزی هامون قرار داشتیم که دو یا سه تور خریداری کنیم، از اونجایی که تعریف جیپ سافاری و تور دالیان رو خیلی شنیده بودم و تو سایتهای معتبر این دو تور سرآمد تورهای مارماریس بودند خرید این دو قطعی بود، من می خواستم تور حمام ترکی رو هم بگیرم که با توجه به زمان بندیمون کنسل شد. اما توصیه ام اینه حتماً این تور رو خریداری کنید و روزهای اول، قبل از آفتاب سوختگی ازش استفاده کنید  بعد بیایید واسمون تعریف کنید که دلمون آب بشه... ما از صالح دو تور دالیان روز جمعه(فردا) و جیپ سافاری روز یکشنبه برای دونفر به قیمت مجموعاً 250لیره تهیه کردیم که همین دو تور در لیست تور لیدرمون با تبدیل دلار به لیره تقریباً 680 لیره محاسبه شده بود!!! تمام تورهایی که از بیرون تهیه می کنید ایاب ذهاب داره پس اصلاً نگران این مسئله نباشید فقط حتماً چک کنید که در رسیدی که بهتون می دن اطلاعات درست قید شده باشه و ازشون بپرسید که سرویس دقیقاً کجا میاد دنبالتون مثلاً در مورد هتل ما، باید تا خیابون اصلی پیاده می رفتیم چون اجازه نمی دادن سرویس ها وارد محوطه هتل بشن، به استثناء تورهایی که تو خود هتل شعبه داشتند و بیشتر اروپایی ها ازش استفاده می کردند. شماره تماس متصدی فروش تور رو هم حتماً بگیرید تا در مواقع ضروری بتونید باهاش تماس بگیرید، صالح به ما یه دفترچه داد که روش شماره تلفن خودش نوشته شده بود و راجع به تورهای دیگه هم توضیحاتی داشت.نکته دیگه که ممکنه تور لیدر بهش اشاره کنه اینه که اگه از تورهای اونها استفاده کنید می تونید با ایرانی ها با هم باشید، این مسئله درسته اما باز باید یادآوری کنم که ایرانی های زیادی تو مارماریس نیستند و نهایتاً شاید با دو سه تا ایرانی دیگه همسفر بشید که به نظر من ارزش این اضافه پرداخت رو نداشت. بعد از خرید تورها و یه کلاه حصیری زیبای آبی به قیمت 30 لیره ناقابل که دقیقاً 24 ساعت بعد رو یه درخت جاش گذاشتم راه افتادیم، انقدر هوا گرم بود که یه چیز خنک واقعاً می چسبید هرچند نه به قیمت 69000تومان!!!!!!!! اما امان از تشنگی و گشنگی که محاسبه و می ارزه، نمی ارزه رو زیر سؤال می بره!!!!!!

30.jpg

مدت زیادی رو تو شهر نگشتیم، گشت و خرید رو گذاشتیم واسه روز آخر که تعریف خواهم کرد چه اتفاقی افتاد!

31.jpg32.jpg33.jpg34.jpg35.jpg

قبل از خواب کوله پشتی رو پر کردم از وسایل سفری که فردا انتظارمون رو می کشید. همراه بردن هرگونه نوشیدنی به تور دالیان ممنوعه چون خودشون تو کشتی دو یا سه برابر قیمت واقعی می فروشن. اما حوله دستی و اگه تو دریا حالتون بد می شه قرص ضد تهوع، به علاوه وسایل شخصی برای آفتاب گرفتن همراهتون باشه.

چقدر طولانی شد من هنوز روز دومم پاشید یه چایی واسه خودتون بریزید حالا حالا ها کار داریم......

 

دالیان، نه آنچنان شایسته و بایسته

صبح روز بعد بعد از خوردن صبحانه به سمت خیابون اصلی به راه افتادیم قرار بود ساعت 8:30 سرویس دنبالمون بیاد، عده زیادی که هر کدوم به تورهای متفاوت یا مشابه می رفتند هم اونجا منتظر بودند، در گوشم مدام یکی داشت پالس منفی می فرستاد که فکر کردی زرنگی حالا اگه نیان دنبالمون چی !! اگه گم کنیم اشتباه ماشینو سوار شیم چی!!! اگه می ذاشتی از قاسم تور می خریدیم راحت و آسوده بودیم !!! همینجا بود که مثل ببری که از قفس آزاد شده برگشتمو نگاهی بهش انداختم...دید که اگه سکوت کنه بهتره. چند دقیقه ای منتظر موندیم تا سرویس اومد حتماً چک کنید که شماره اتاق شما تو لیستش باشه و اشتباه سوار نشید که داستانها داره. به کشتی رسیدیم تو اسکله نزدیک میدان آتاتورک منتظر سوار کردن مسافران بود، دو کشتی سفید رنگ تقریباً شبیه به هم تو سه طبقه مسافران رو سوار می کردند.

36.jpg

ما گروه اولی بودیم که رسیدیم، طبقه بالا رو انتخاب کردیم تا تو فضای باز باشیم و از مناظر لذت ببریم موقع سوار شدن دو کارت بهمون دادن که موقع سرو ناهار باید تحویل داده بشه. یک ساعتی طول کشید تا کشتی مملو از جمعیت شد و راه خودش رو تو دریای آبی لاجوردی مدیترانه از بین کوه های صخره ای با یه نسیم ملایم شروع کرد سفر دریایی، مناظر بی نظیر و تکرار نشدنی و بکر اجازه پلک زدن بهم رو نمی داد. آبی دریا پاک و فرح بخش بود و دوست داشتی زمان همونجا متوقف بشه، همه تو قسمت عرشه در حال لذت بردن از سفر در دل مدیترانه می گفتند و می خندیدند و شاد بودند. هر چقدر بیشتر پیش می رفتیم دریا ما رو عمیق تر در آغوش می گرفت، از زیبایی سفر دریایی هرچی بگم کم گفتم. شنیدن کی بود مانند دیدن...

تو مسیر آبی زیبا از ساحل هتل خودمون هم گذشتیم که پارک دلفین ها در اون قرار داشت و با بوق های ممتد کشتی کمی از آب بیرون پریدند و دلبری کردند.

37.jpg38.jpg39.jpg40.jpg41.jpg42.jpg

مسیر رفت به دالیان تقریباً 2 ساعت طول کشید تو راه تو یه نقطه دنج وسط دریا کشتی توقفی کرد که هر کس دوست داشت می تونست برای شنا بره و هیچ چیز لذت بخش تر از شنا تو اون آبی پاک نبود. فکر می کنم این کار کشتی غیرقانونی بود چون به هیچ عنوان اجازه نمی دادند مسافران عکاسی و فیلمبرداری کنند. تقریباً ساعت 12 بود که ناهار سرو شد کم بود و بی کیفیت، این سیاست برگزار کنندگان تور در مارماریس بود هزینه تور با ناهار و ایاب ذهاب به نسبت پایین بود اما کلیه نوشیدنی ها خیلی گرون بودند، مثلاً یک بطری آب معدنی که بیرون 1.5 لیره بود تو کشتی به قیمت 4 لیره فروخته می شد و همه می دونستن که نمی شه از صبح تا شب تشنه و گشنه بود و کلی  از این راه درآمد داشتند.

43.jpg

 بعد از ناهار به همه مسافران پیشنهاد شد که اگر می خوان می تونن سفارش یه عصرونه رو بدهند که بعد از برگشتن از دالیان تو کشتی سرو کنند. هزینه اون غذا به طور جداگانه محاسبه می شد. تمام مدت رفت و برگشت  فکر و ذکر خدمه کشتی فقط و فقط فروختن غذا و نوشیدنی بود و این حس خیلی بدی به آدم القا می کرد. هر جا که سر می گردوندیم یکی از خدمه یه سینی خوراکی دستش بود و به سمتمون میومد تا بفروشه!!!! 

بعد از رسیدن به دالیان که به ساحل لاک پشت های بزرگ معروفه، لیدر توضیح داد اگه تو آب دقت کنیم می تونیم لاک پشت های معروف رو ببینیم که البته هم دیدیم! سواحل خلیج فارس خودمون پر از این لاک پشت ها ست اما حیف،دریغ و صد افسوس که ما به درستی از امکاناتمون استفاده نمی کنیم!!!!

 قرار بود پس از توقف کشتی با لنج های کوچیک به ساحل شنی دریا بریم و کمی تو آبهای این قسمت شنا کنیم و بعد  از طی مسیر تقریباً 40 دقیقه ای با همون لنج ها راهی حمام گل بشیم، آب دریا شور بود و دوش هایی هم که تعبیه شده بود با آب شور تغذیه می شد. اگر اینو می دونستیم هیچ وقت اونجا آب تنی نمی کردیم چون آب تنی همانا و سوختن کل بدنمون تو این تور همانا!!!!!!! تازه کلاه حصیری نازنینم رو همینجا جا گذاشتم تا یادگاری من باشه به دالیان.

حمام گل قصه خودش رو داشت، شنیده بودم این گل اگه معدنی باشه واسه پوست خیلی خاصیت داره اما فکر نمی کنم اونجا از این خبرها بود به علاوه اینکه آب دوشها بعد از حمام گل به شدت سرد بود، محمد که اصلاً خودش رو به گل نسپرد من هم کمی به صورتم زدم و گفتم اگه قراره اثر کنه رو همین صورتم کافیه!!!! ولی خلق الله بودند که در گل غلت می خوردند و تفریح می کردند و لیدر ازشون عکس می گرفت و بهشون می فروخت اونجا یه ظرف سیب زمینی سرخ شده هم خوردیم که واقعاً چسبید. تو راه برگشت آرامگاه های لیکیه که مربوط به دوران باستان خیلی پیش از عثمانی  و روم می شد  رو دیدیم ، آرامگاه هایی که نتیجه حجاری مردمان هزاره های پیشین هست و نشان از توانایی بالایی انسان در خلق آثار زیبای هنری داره. من راجع بهشون می دونستم و به محمد توضیح دادم اما لیدر چیزی بهمون نگفت و توضیح نداد

45.jpg46.jpg47.jpg

تقریباً ساعت 5 بود که به کشتی ها برگشتیم خسته و کوفته با بدنی آفتاب سوخته، تو راه برگشت هم جایی برای آب تنی نگه داشتند.

48.jpg

 دیگه کم کم باید با این دریای آبی زیبا خداحافظی می کردیم. به طبقات پایین تر رفتیم که میز و صندلی داشت و واسه استراحت بهتر بود، زوج هلندی کنارمون بودند که نهمین بار بود به مارماریس سفر می کردند و به نظرشون از خیلی شهرهای یونان، قبرس و ترکیه که رفته بودند زیبا تر و دیدنی تره از اونجا که محمد طرفدار پر و پا قرص تیم ملی فوتبال هلنده و کلی بازیکن هلندی می شناسه صحبتمون گل کرد، او تعجب کرده بود که کسی از ایران اینقدر پیگیر اخبار فوتبال اونجاست، حتی محمد راجع به نتایج اخیر تیم محبوبشون حرف می زد که اونا به طور کلی ازش خبر نداشتند!!! راجع به هلند صحبت کرد و گفت که دوچرخه نقش مهمی تو رفت و آمد داره و ما گفتیم که برای ایرانی ها ماشین لوکس اما حرف اولو می زنه!!! و  ازش دعوت کردیم که به ایران هم بیاد. گفت که فکر نمی کنه و دوست داره به نیویورک سفر کنه، چندین بار رفته و دوست داره باز تجربه کنه...

در آخر فهمیدیم که اونها یه تور کشتی دیگه ثبت نام کرده بودند و قرار نبوده به دالیان بیان فقط می خواستند دو سه ساعتی تو کشتی روی دریا باشند و استراحت کنند که سرویس اشتباه رو انتخاب کردند و در آخرین لحظه با ما همسفر شدند ولی خیلی راحت بودند انگار نه انگار برنامه شون به هم خورده، اگه این اتفاق برای ما افتاده بود من زمین و زمان رو به هم می دوختم !!!!!! ساعت هفت و نیم بود که به اسکله میدان آتاتورک برگشتیم خیلی خسته بودیم به همین دلیل منتظر هماهنگ کردن سرویس برگشت نشدیم و خودمون با دلموش به هتل برگشتیم.

تور دالیان طولانی و خسته کننده است و به نظر من ارزش یک روز زمان گذاشتن رو نداره. اگه می خوایید از دریا عکاسی کنید از تورهای کشتی که فقط به دریا می روند و برمی گردند استفاده کنید. قیمت خورد و خوراک تو کشتی خیلی بالاست سعی کنید همراهتون خوراکی داشته باشید البته نوشیدنی غیرمجازه. استفاده از این تور مستلزم اینه که مدام سوار و پیاده بشید و جاهای مختلفو ببینید که برای کسانی که بچه کوچک همراهشونه اصلاً توصیه نمی کنم اگه زمان به عقب برمی گشت خودم هم این تور رو نمی خریدم به علاوه اینکه جو داخل کشتی زیاد خوب نبود، سرویس های بهداشتی و نظافت هم خیلی ضعیف بود. بدتر ازهمه برخورد پرسنل بود فقط برای آمریکایی ها و اروپایی ها خدمت رسانی و خوش بش  می کردند چون اونها پول بیشتری پرداخت می کردند و با بقیه خیلی حرف نمی زندند.

 

عوارض بعد از دالیان

چشمتون روز بد نبینه صبح روز شنبه بدن ما کلاً سوخته بود و نمی تونستیم تکون بخوریم، کمی کرم های آفتاب سوختگی تیمارمون کرد ولی خوب نه آنچنان که باید!!!تو هتل خستگی دیروزو حسابی از تن به در کردیم یه برنامه فوق العاده تو یکی از کافه های کنار دریا بود که هزینه جدا داشت  برای دو تا نوشیدنی 55 لیره پرداخت کردیم، تقریباً هر چی نوشیدنی رایگان خورده بودیم از دماغمون درآوردند!!! همینطور که داشتیم از برنامه شبانه لذت می بردیم زمزمه هایی مبنی بر گلو درد محمد به گوشم خورد، خدا خدا می کردم که پیشرفت نکنه و سفر به کاممون تلخ نشه. آماده شدیم واسه فردا که روز جیپ سافاری بود.

49.jpg50.jpg

جیپ سافاری خوش گذرونی کامل

کل شب محمد سرفه می کرد و هرچی من اصرار کردم که نریم گفت نه نمی خوام برنامه ها بهم بخوره.

صبح قراربود ساعت 9:30 بیان دنبالمون، این دفعه اعتماد به نفس بالاتری داشتیم و خیالمون راحتتر بود، چند دقیقه ای منتظر بودیم که یه جیپ بدون سقف نارنجی رنگ کنارمون توقف کرد و راننده که فاتح نام داشت و بسیار شوخ و بذله گو و شاد  بود ما رو سوار کرد، اول فکر کرد که از لبنان اومدیم، وقتی که گفتیم ایرانی هستیم دیگه خیلی صحبت رو ادامه نداد. چند نفر دیگه هم از هتل های دیگه سوار شدن و وقتی ظرفیت ده نفره جیپ تکمیل شد به راه افتادیم، کم کم جیپ های دیگه هم اضافه می شدند تقریباً یک کاروان هفتاد هشتاد نفری بودیم که راهی کوهستان های اطراف مارماریس شدیم، نمی دونم چرا اما تو مسیر فاتح به یه راننده دیگه تأکیداً گفت که دو تا توریست ایرانی داره!!!!

51.jpg52.jpg

کوهستانی که در پیش داشتیم خیلی مسیر صعب العبوری نداشت جاده اش به جاده چالوس شباهت داشت و داخل کوهستان چیزی شبیه به پارک های جنگلی خودمون بود تو یه قسمت ما رو از ماشین ها پیاده کردند تا تفنگ آب پاش بگیریم به قیمت هر تفنگ 20 لیره برای اجاره. ما یه تفنگ گرفتیم و از همون لحظه شروع کردیم به آب بازی تو هر جیپ یه مخزن بزرگ آب بود واسه پر کردن تفنگ ها. ماشین ها راه افتادند و ما هم فقط همدیگرو خیس می کردیم چند لحظه نگذشته بود که مثل موش آب کشیده شدیم فکر می کنم 45 دقیقه ای ادامه داشت تا اینکه تو یه رستوران بین راهی توقف کردند برای استراحت و خوردن و نوشیدن. سرویس های بهداشتی افتضاح بود بی نهایت کثیف!!!! کمی استراحت کردیم و همونجا تفنگ ها رو تحویل دادیم و به راه افتادیم به سمت ساحل مریم مقدس که قسمتی از دریای مدیترانه است که بسیار کم عمقه و می شه به راحتی با راه رفتن تا وسط دریا رفت. افسانه ها حکایت از این داره که دختر و پسری در دو طرف این دریا عاشق هم شده  بودند  این راه رو شن ریختند و عمق دریا رو کم کردند تا به هم برسند. همین افسانه آدم های زیادی رو برای تماشا به این قسمت کشونده. اطراف این ساحل پر بود از کافه، یه بستنی همونجا سفارش دادیم و نشسته بودیم تو سایه یکی از چترها که صدای ایرانی به گوشمون رسید که به محمد گفت دادش چیزی میل داری ؟؟؟؟ برگشتم دیدم یه هموطن آبادانی با خنده به ما نگاه می کنه خیلی خوشحال شدیم دو سه روزی بود که اصلاً فارسی با کسی حرف نزده بودیم... برامون گفت که خودش برادرش و خانمش همه زندگیشونو فروختند و آمدند به شهر و کشور غریب و تو هتل و رستوران اینجا کار می کنند. دلم گرفت وقتی گفت اینجا آرامش بیشتری دارن.... تا موقع برگشتن به جیپ ها چند دقیقه ای  باهاشون حرف زدیم تا فارسی یادمون نره!!

53.jpg

ناهار تو یه رستورانی محلی  به صورت سلف سرویس سرو شد ترکیبی از پاستا و برنج و چند تکه مرغ سرخ شده بود به اضافه کمی سالاد از نظر حجم و کیفیت از کشتی دالیان خیلی بهتر بود.

54.jpg

روزهای شنبه و یکشنبه مارماریس مملو از مسافران ترکیه است، با دختر ترکی همکلام شده بودم که تو جیپ ما بود و با خواهر و شوهر خواهرش از آلمان اومده بودند، اتفاقاً اون ها هم تأکید داشتند که قیمت خوراکی هایی که در تورها می فروشند نسبت به حالت عادی خیلی بالاتره، از ایران خیلی چیزها می دونست چون دوست صمیمیش تو آلمان یه ایرانی بود، می گفت خیلی باهوشن، همه تو آلمان یا پزشکی می خونند یا قانون. سلام و عزیزم رو با لهجه شیرینش یاد گرفته بود؛ انتظارم از هموطن عزیز آلمان رفته ام این بود کلمات بیشتری رو یادش بده!!!! بعد از سرو غذا و گپ و گفتی با فاتح داشتیم و اونجا بهمون گفت که قبل از انقلاب برای کار به ایران میومده و خاطرات زیادی از ایران داره. برام جالب بود کلاً این تور جیپ سافاری جالب انگیزترین بود!!!!!!!

برنامه آخر تور بازدید از یه آبشار معروف تو یه منطقه ییلاقی چیزی شبیه به برغان خودمون بود که مردم بالای آبشار می رفتند از اونجا شیرجه می زدن تو آب، حال محمد کم کم بدتر می شد اونجا هم کمی عکس انداختیم و برگشتیم تو راه برگشت از فاتح خواهش کردیم ما رو نزدیک به یکی از شعب مک دونالد پیاده کنه می دونستم که به خاطر حال محمد، اگه امروز نریم فردا و پس فردا محاله بتونم از هتل بیرون بیام!!! از دوستامون خداحافظی کردیم و بعد از انعام کوچکی که به فاتح دادیم، به مک دونالد رفتیم دو تا همبرگر و سیب زمینی و نوشابه خوردیم و روشم یه بستنی فقط من خوردم که بشوره ببره پایین!!!!! واقعاً خوش مزه بود و هرکی قراره سفر برون مرزی داشته باشه، حتماً باید امتحان کنه.

55.jpg

تولدت مبارک خیلیم لاکچری!!!!

از قبل برنامه داشتیم روز تولد محمد که دوشنبه است، هتل بمونیم ، اما این موندن کمی با برنامه ریزیمون فرق داشت. گلوی محمد وضعیت ملودرامی داشت و سرمای بدی خورده بود هرچند سعی می کرد چیزی بروز نده تا دو روز آخر تعطیلات خراب نشه اما واقعاً حالش بد بود. برای صبحانه فقط کمی شیر گرم و عسل خورد و وعده های بعدی هم فقط سوپ، سوپ واقعاً بی مزه ایه که هیچی نداشت توش جز آب و رب!!!!! بیشتر وقت رو تو اتاق روی تخت گذورند، من که خیلی پکر بودم به قسمت Guest Relate  که تو هر هتلی هست برای مناسبتهای خاص مسافران مثل ماه عسل و تولد و سالگرد ازدواج مراجعه کردم تا ببینم می تونم امشب رو براش کمی دل انگیزتر کنم یا نه ... مسئولش خیلی محترمانه ازم شماره اتاق رو خواست و گفت امشب شام رو می تونید تو یه رستوران اختصاصی مهمان ما باشید بین رستوران ترکی و ایتالیایی من ایتالیایی رو انتخاب کردم. ساعت رو باهاشون هماهنگ کردم به من رسیدی دادند و قرار شد یه ظرف میوه و یه شیشه نوشیدنی هم به مناسبت این جشن به اتاقمون بیاورن. تو اتاق بودیم که خدمه در زدند و میوه و نوشیدنی به اضافه یه نامه از طرف مدیر داخلی هتل برامون آوردند که تولد محمد رو تبریک گفته بود. از اونجا که ما اهل اون نوشیدنی نبودیم خیلی سریع قبل از اینکه حتی دیدنش رومون اثر نامطلوب بذاره ردش کردیم رفت ..... و برای شام هم به رستوران ایتالیایی رفتیم. شب زیبایی شده بود میز قشنگی برامون چیدند و پذیرایی خوبی شدیم.

56.jpg57.jpg58.jpg59.jpg

وداع تلخ با یک تجربه شیرین

قرار بود امشب سه شنبه ساعت 10 سرویس دنبالمون بیاد و برگردیم به زندگی عادی و روز از نو روزی از نو... بعد از صرف صبحانه و گرفتن چندتا عکس و تحویل دادن حوله ها و چک اوت که ساعت 12 انجام شد چمدان ها رو به قسمت تحویل چمدان ها دادیم و وقتمون رو تو هتل می گذروندیم از اینکه نتونسته بودم به شهر برم حتی یه یادگاری کوچولو بخرم خیلی ناراحت بودم هرچند که انقدر حال محمد بد بود که واقعاً روم نمی شد پیشنهادشو بدم، نزدیک ساعت 5 بود که دلو زدم به دریا و گفتم من خودم یه توک پا برم شهر و یه یادگاری بخرم بیام می دونستم که قبول نمی کنه خودش هم با من راه افتاد قول دادم که زیاد نچرخم و زود برگردم.

به سرعت یه مگنت خریدم هرچند روز اول مگنت قشنگتری دیده بودم – فرصت ها رو از دست ندین و در لحظه هر کاری لازمه انجام بدین شاید هیچ وقت دیگه به اون نقطه بر نگردین- یه سر کوچولو هم به میگروس زدم یه چیپس و یه ست دوتایی مسواک کل خرید ما از شهر مرمرین شد. در صورتی که بخوایین موقع خرید از کیسه های پلاستیکی استفاده کنید باید مبلغ بالاتری رو بپردازید این کارشون باعث می شه عده بیشتری از کیسه های پارچه ای استفاده کنند که در نوع خودش خیلی جالب و تحسین برانگیزه در عوض تو ایران تو هر هایپر مارکتی میریم موقع جمع کردن جنس ها بعضی ها چند تا پلاستیکم مخفیانه تو بارشون اضافه برمی دارند. چی میاریم به سر محیط زیست؟؟!! در حد چند دقیقه هم بلوپورت رو از نظر گذروندم اما به نظرم اجناس چه تو شهر چه تو مرکز خرید، قیمت های بالایی داشتند. نرسیدم گراند بازار رو که ورودی اصلیش تو میدان آتاتورک هست ببینم و واقعاً دلم سوخت همینطور شهر گردی رو که عاشقشم برای روز آخر گذاشتم و نقره داغ شدم با این وجود از لذت سفرم چیزی کم نشد.

60.jpg

ساعت 10 شب ویتو دیگه ی دنبالمون اومد و به سمت دنیزلی حرکت کردیم، ساعت پروازمون 5:30 بود که اون هم بدون تأخیر انجام شد.

61.jpg

 

بهتره در مورد سفرم چندتا نکته رو که تو متن اصلی جایی براشون پیدا نکردم بگم.

 

مارماریس خرید بی خرید

کلاً به دلیل مشکلات اقتصادی پیش اومده هم برای ما و هم برای کشور ترکیه اجناس و خدمات کمی گرونتر از مثلاً دو یا سه سال پیش هستن بعضی ها که قبلاً  به این کشور سفر کردند قطعاً خریدهای بهتری تونستند انجام بدن، علاوه بر این مارماریس که 90% مسافرانش از کشورهای اروپایی میان، برای خرید اصلاً  گزینه خوبی  نیست. چون قیمتها حتی خیلی جاها به پوند نوشته شده بود از اونجایی که ارزش پول اونها خیلی بالاتره برای ما خیلی گرون حساب می شد. پس اگه به مارماریس اومدین قید خرید رو بزنید و یا اگه خرید از ترکیه براتون خیلی مهمه قید مارماریس رو بزنید یا اگه نمی تونید قید هیچ کدومو بزنید از ازمیر بیایید که حداقل اونجا خرید کنید. چی می خوایید دیگه از جووون من تمام راه ها رو بهتون گفتم!!!!

 

کارهای ادبانه

آشغال هیچ جا و به هیچ صورتی نمیریزیم، انعام میدیم، ظرف غذامونو بیش از حد پر نمی کنیم، موقع بریدن نان تو قسمت نانوایی حتماً از دستمال استفاده می کنیم که بقیه نان آلوده نشه، حوله های داخل هتل رو با خودمون بیرون نمی بریم و  هر کار درست دیگه ای که هممون خوب می دونیم. و در آخر با حیوانات مهربان هستیم چیز که تو این شهر دیدم این بود که اروپایی ها چقدر با حیوانات مثل آدم ها رفتار می کنند.

تو هتل ما دو تا بچه گربه بودند من از گربه نفرت دارم و ازش خیلی می ترسم. گربه ها به سالن غذا خورری می اومدند بین میزها و صندلی ها می چرخیدند و کسی باهاشون کاری نداشت. اما من عین دیوونه ها بلند می شدم و جامو مدام عوض می کردم. بچه ها تو گوشه گوشه هتل با این گربه ها بازی می کردند و دست نوازش سرشون می کشیدن.د انگار نه انگار که اونا حیوونن هیچ کس اونها رو نمی روند و اذیتشون نمی کرد و صد البته به من با دهان باز نگاه می کردند که از گربه فرار می کردم!!!!

 

حسابداری

  • ایاب و ذهاب: 50لیره
  • انعام:60لیره
  • خورد و خوراک(با توجه به ALL بودن هتل): 250لیره
  • هزینه تور(دالیان و جیپ سافاری برای دونفر):250لیره

 

پرچونه ترینم من-حرف آخر

سفر کردن خوبه هر مدلی باشه، با هر هزینه ای، با هر فکر و هدفی، یکی دوست داره هتل های گرون و لاکچری بره و یکی دوست داره شب رو تو چادر تو طبیعت سپری کنه، یکی میخواد به مقصد شناخته شده و معروفی بره و دیگری دوست داره به جاهایی بره که تاحالا کسی نرفته. این نفس خود سفره که ارزش داره، و مهم اینه تو سفر لذت ببرید اول از همسفرتون، دوم از مسیر، سوم از تجربه اش. مثلاً من خودم هیچ علاقه ای به مکان های تاریخی و باستانی ندارم که اگه داشتم حتماً بازدید از قلعه معروف مارماریس رو از دست نمی دادم، شما هم هرچی هستین و هر چی دوست دارین باشین و اونجوری لذت ببرین. تا میتونیم بریم سفر ...

به امید خوندن سفرنامه های جدید شما. مرسی که تحملم کردید.

 

 

نویسنده: ll_htm

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.