سلام و عرض وقت بخیر خدمت تمامی دوستان و عاشقان سفر، الان که حدود چهار ماه از این سفر پرماجرا گذشته , هرگز به نوشتن سفرنامه فکر نمیکردم , همیشه کلافه بودم و خودم رو سرزنش میکردم که بی معرفت , این همه از بقیه کمک گرفتی , کیف کردی و لذت بردی از خوندن سفرنامه هاشون , حالا خودت هیچی نمیخوای بگی !!!! صبر کنین صبر کنین , اینقدر زود قضاوت نکنین !!! باور کنین همش زیر سر اینه :
بله داشتممیگفتم , ایشون که در تصویر میبینید پسرم سامیار , با دوسال سه ماه سن که طی این سفر دمار از روزگار ما در اورد !!!! امان امان امان از عشق به سفر , سینه سوخته های این راه میدونن من چیمیگم , وقتی عاشق یه کاری باشی , منطق , عقل و هوش رو میزاری کنار و فقط خودت رو قانع میکنی که کار نشد نداره !!! سامیاره قصه ما بشدت پیش فعاله , در حدی که ما حتی از دورهمی های ساده هم محرومیم , وقتی دوستان از تصمیم ما برای سفر با سامیار اونم به این شکل خبر دار شدن ,همگی تعجب کردن , ولی خب دیگه , کسی نمیتونه جلوی عشق به سفر روبگیره ...
دوست داران سفر اطلاع دارند که ۲ ماه از بهترین ماه های سال برای سفر اردیبهشت و مهرماه هست , به دودلیل :
دلیل اول آب وهوای بسیار عالی ودلپذیر , دلیل دوم هم مقرون به صرفه بودن هزینه ها به دلیل نبودن مسافر زیاد .
همین اول سفرنامه خدمت همه عزیزان بگم که دلیل تمامی کمکاستی های این سفرنامه فقط به خاطر پسرم سامیار بود که از استانبول به بعد من بیخیال نوشتن سفرنامه شدم و از یادداشت ریز هزینه ها صرفه نظر کردم ...اگر با مطالعه این سفرنامه حتی یک نکته هم برای دوستانی که قصد طی کردن این مسیر رو دارند مورد استفاده باشه , بنده به رسالتم رسیم . خب کم کم بریم برای شروع سفر مهمترین مسئله قطعا انتخاب همسفر !!! سفر های چالشی خصوصا با ماشین باید حتما همسفر های پایه داشته باشی , شاید فکرکنید که الان دست تقی ونقی رو گرفتم بردم سفر ولی نه , کی عزیزتر و پایه تر از پدر مادر
پس تیم ما تشکیل شد از :
پدر ۶۰ ساله
مادر ۵۰ ساله
خودم ( ارادتمند شما البته ) ۲۹ ساله
همسرم ۲۲ ساله
و پسرم که معرف حضور شما بودن
این مسیر رو طی یک سال اخیر بار ها و بار ها در موردش فکرکرده بودم , سفرنامه های زیادی هم , با کمی تغییر نسبت به این مسیر مطالعه کرده بودم . اوایل اردیبهشت ۱۴۰۲ بود که هوای مطبوع بهاری حسابی برام وسوسه انگیز شده بود . نمیدونم که چند نفر مثل من فکرمیکنن ولی معمولا برنامه های من برای سفر این شکلی پیش میره :
خب بچه ها بریم شمال , کمی فکر میکنم , ای بابا با نفری پنج تومن هزینه خب چه کاریه , میریم کیش , باز کمی فکرمیکنم , خب با نفری ده تومن هزینه برای کیش که یه تور داخلی هست، چه کاریه , میریم ترکیه، جدا از شوخی دلیل انتخاب من برای ترکیه , کمچالش بودن این کشور بود , حضور خانوادگی به همراه بچه ی کوچیک رو ترجیحمیدادم در یکمسیر کم ریسک و راحت تر تجربه کنم .
به عنوان کاپیتان تیم سه مسیر رو پیشنهاد دادم :
مسیر یک : ارمنستان ,گرجستان , ترکیه
مسیر دو : ترکیه و ترابزون ,به همراه بازدید از باتومی
مسیر سه که مورد علاقه خودم بود و همه رو قانع کردم که این مسیر رو انتخاب کنیم : ورود از شرق ترکیه ( بازرگان ) و سفر به دور ترکیه بر خلاف عقربه های ساعت
از اونجایی که به شدت به دموکراسی اعتقاد دارم مسیر سوم رو همه انتخاب کردن , مدیونید فکرکنید من اسمون ریسمون به هم بافتم
چون شهر ما مشهد هست و حدود دو هزار کیلومتر رفت تا مرز وهمینطور برگشت , حدود چهار هزار کیلومتر به همراه یکسری از هزینه ها که کاری به میزان مسافت و مدت زمان حضور در ترکیه نداره , ترجیح دادیم که کامل تر ومفید تر از سفرمون استفاده کنیم . خب حالا که مرحله اول سفر که انتخاب همسفر و مسیر مورد نظر بود با موفقیت به پایان رسونده بودیم , مرحله دوم که انجام تحقیقات جزئی و اقدامات پیش نیاز برای سفر بود شروع شد …این که میگم تحقیق جزئی چون شخصا خیلی علاقه به سفر با برنامه ریزی دقیق ندارم , ترجیح میدم مقداری هیجان رو بزارم برای کشف کردن سفر …
خودروی ما آریزو ۶ بود که چون لیزینگ هست , بعید میدونستم که بشه از کشور خارجش کرد , ولی خب خدا مراد دل بنده هاشومیده , اول صبح به گمرک مشهد مراجعه کردم که طبق راهنمایی های که گرفتم ,متوجه شدم با گرفتن مجوز از شرکتی که خودرو در رهنش هست , امکان کاپوتاژ هست …گرفتن مجوز و انجام پروسه های اداری حدود سه هفته زمان برد . این مدت شروع کردم اطلاعات کسب کردن برای هزینه ها که خب قطعا یکی ازمسائل مهم سفر هست . به خاطر داشتم که طی مطالعه سفرنامه یکی از دوستان به ترکیه , از نرم افزار بسیارکاربردی otelz برای اقامت در همه جای ترکیه کمکگرفته بود , پس منم نصب کردم و شروع کردم به براورد هزینه ها با محاسبه حدودی هزینه اقامت در شهر های مدنظر و براورد کیلومتر طی شده در کشور ترکیه و هزینه غذا , در نهایت برای چهار نفر بزرگسال و یک فسقلی رسیدیم به رقم حدودا روزی ۱۰۰ دلار !!! اره تعجب نکنین صد دلار , که هنوز خیلی قابل صرفه جویی هست , این هزینه شامل اقامت در هتل ,رستوران و سوخت و ….
بالاخره جواب نامه اومد خوشحال و خندان رفتم گمرک , انجام پروسه کاپوتاژ در کمتر از یک ساعت با هزینه ۱.۴۰۰.۰۰۰ انجام شد . بعد گمرک هم با مراجعه به یک اژانس مسافرتی , امور گواهینامه بین المللی برای خودم وپدر و اخذ پلاک بین المللی هم انجام شد .اخ الان که حدود ساعت پنج صبحه ودارم تایپ میکنم , به خودممیگمکاش یک بار دیگه تمام این اتفاقات رو تجربه کنم , چیه این سفر لعنتی ….سفر ما حدودا طی ۱۸ روز قرار بود به انجام برسه که حدود ۱۸۰۰ دلار کفایت میکرد , ولی خب محض احتیاط ما ۲۶۰۰ دلار رو برای سفر در نظر گرفتیم .
روز اول سفر , هفتم خرداد ماه
روز یکشنبه اغاز شد , دقیق مصادف با دوردوم انتخابات ترکیه . ساعت حدود هشت عصر بود که ازمشهد حرکت کردیم , شام رو نیشابور میل کردیم و به سفرمون ادامه دادیم , انرژی وذوقی که داشتیم بینظیر بود …برنامه ابتدایی سفر این بود که صبحزود برسیم تهران و بریم منزل مادربزرگ , من صبح تهران یه کار شخصی داشتم , بلافاصله بعد از انجام اون کار راهی بشیم سمت تبریز , شب رو در تبریز اقامت داشته باشیم و صبح زود حرکت کنیم به سمت مرز بازرگان .
روز دوم سفر , هشتم خرداد ماه
صبح رسیدیم تهران ومن حدود ۱۲ ظهر کارم به پایان رسید ولی امان از دست خانوما , اصرار که ناهار بخوریم بعد حرکت کنیم , میدونستم این تاخیر باعث میشه تا دو روز اینده همه برنامه ها فشرده انجام بشه و اذیت بشیم ولی کو گوش شنوا , منم با جمله بعدا سلامتون میکنم هشدار دادم. با کلی اصرار بالاخره ساعت چهار رضایت دادن , تا از تهران خارج شدیم و مسیر روتا تبریز طی کردیم حدود هشت ساعت طول کشید . طی این مدت من عوارض خروج ازکشور رو به صورتی اینترنتی پرداخت کردم و بیمه مسافرتی هم از یکی دوستان تهیه کردم .
ساعت ۱۲ شب در به در گشتیم دنبال غذا تا بالاخره یک کبابی قدیمی روپیدا کردیمکه با اینکه داشت تعطیل میکرد , لطف کردن و ما رو پذیرفتن , بعد از صرف غذا وپیدا کردن یک هتل اپارتمان برای اقامت چند ساعته , با دیدن عقربه های ساعت که ۲ بامداد رو نشون میداد ومن کلافه بودم که فردا باید چه فشردگی برنامه رو تجربه کنیم ,به خواب رفتم …
روز سوم سفر , نهم خرداد ماه
با توجه به نخوابیدن شب قبل که تو مسیر مشهد به تهران بودیم , زودتر از ده صبح توان بیدار شدن نداشتیم , با انرژی زیاد و اماده برای شروع مرحله دوم سفر که ورود به خاک ترکیه و شروع تور ترکیه بود , روزمون رو شروع کردیم , حدود یک ساعت درگیر پیدا کردن شیر خشک سامیار بودم …تا از تبریز خارج شدیم حدود ساعت ۱۲ بود . طبق برنامه ریزی که کرده بودیم , تصمیم به این بود که صبح زود بازرگان باشیم و تا قبل تعطیلی شهر , در ارزروم سیم کارت ترکیه بگیریم برای دسترسی به اینترنت …
از اونجایی که تنها زبانی که روش تسلط کامل داشتیمبرای ارتباط فقط زبان فارسی عزیزمون بود و این به درد عمه خودمون میخورد , باید سریعا اینترنت پیدا میکردم ولی خب دیگه , این اتفاق ها پیش میاد , همینجوری که من هر نیم ساعت غر میزدم که دیر رسیدن الان دلیلش دیر حرکت کردن از تهران بود و جواب بقیه که میگفتن همینی که هست غرنزن , نمایان شدن ماشین های سنگین با پلاک ترکیه وتابلو ها به زبان ترکی , باعث ختم بحث شد …دیدن تابلو های فاصله با ترکیه و مرز عطش ما رو چند برابر میکرد …
با دیدن قله ی آرارات همه دوستان که در سفرنامه هاشون بهش اشاره کردن یاد کردم. حدودا ساعت ۱ ظهر رسیدیم به شهر مرزی بازرگان , باک ماشین لبریز کردیم و یک دفتر بیمه وایسادیمبرای بیمه کردن ماشین , بیمه کوییک با هزینه ۸۰۰ لیر یک ماهه صادر شد و ما مست خرامان به سمت مرز حرکت کردیم , ذوق شوق سفر ناهار رو از یاد ما برده بود …وارد پایانه مرزی که شدیم از چند جهت محاصره شدیم , هر کی از راه میرسید میخواست دستمون روبگیره ببره کمکون کنه برای انجام امور اداری …
از اونجایی که بچه پایین باخت نمیده سینه رو جلو دادم و خودم تنهایی پروسه اداری رو انجام دادم , بابت هر یک لیتر حجم باکی که تو سیستم برای خودرو شما ثبت میشه , ۳۲۵۰۰ تومان باید پرداخت کنید , هر چند من هنوز متوجه نشدم چرا تو سیستم حجم باک خودرو ما ۵۰ لیتر ثبت شده ولی من در این سه سال بیشتر از ۴۵ لیتر نتونستم بنزین بزنم !!!!بگذریم …چون ماشین به نام پدر بود , ما پیاده شدیم و از داخل سالن اصلی عبور کردیم , پدر هم با ماشین این مسیر رو طی کردن …چند دقیقه بعد من همراه با چهار نایلون مشکی از دور به سمت بقیه اعضای خانواده رفتم ! به همشون گفتم اینا هزینه شام امشبه , از مرز رد کنین.
هیچوقت فکر نمیکردم کنار پدرم سه بکس سیگار کنت بگیرم دستم …بعد از انجام تمام امور اداری طبق معمول در هرج مرج ترین حالت خودش , همگی داخل ماشین نشستیم به انتظار خروج از مرز , به دلیل طولانی شدن پروسه مرزبانی ترکیه , صف طولانی تشکیل شد …کمکم همه پیاده شده بودنو شروع به گپزدن کردن , انگار نه انگار همین چند دقیقه از اشنا شدن همه با هم گذشته , یه جوری همگی گرم وصمیمی صحبت میکردن که استیکر قلب از چشماشون بیرون میزد. هر کی از تجارب قبل وبرنامش برای سفر میگفت , از یکسانتافه که با چهار دوچرخه میرفتن به ترابزون که ماشینشون روپارک کنن و تا استانبول رکاب بزنن تا خیلی از دوستان که به دیدن اقوام ودوستانشون میرفتن …
خلاصه تقریبا اثری از نور خورشید نمونده بود که ماشین بعد از شخم زدن کامل پلیس مرزبانی ترکیه چک شد و تیم رسما وارد مرحله جدیدی از سفر شد …دیگه یکم سرعت دادیم به ماشین که سریعتر به ارزروم برسیم برای استراحت , یکم که گذشت تازه یادمون اومد که ای دل غافل ناهار نخوردیم اصلا …بعد از رسیدن به اگری که نسبت به شهر قبلی یعنی دوغوبایزید , کمی بهتر و کامل تر به نظر میرسید , وارد شهر شدیم .ماموریت اول فروش سیگار بود , یه بکس سیگار داخل نایلون مشکی دستمگرفته بودم مثل ویزیتور های شرکتی , از این مارکت به اون مارکت برای فروش , خانواده هم حسابی میخندیدن …
بالاخره با یک نفر توافق کردیم و با دومیلیون تومن سود فروختیم …یه رستوران رو سریعتر انتخاب کردیم و وارد شدیم , ادنا کباب و … سفارش دادیم , قبل از اوردن غذا یه سالاد خیلی باحال و بزرگ برامون اورد , منم با زبان اشاره گفتم که بابا ما اصلا سالاد سفارش نداده بودیم, اونم طفلککلی تلاش کرد و با گفتن کلمه اکرام و … منظورش رورسوند که هزینه ای بابت این خدمات گرفته نمیشه …بعد از صرف غذای بسیار خوشمزه به مجموع مبلغ ۵۵۰ لیر سریعا به سمت ارزروم راهی شدیم .
ساعت حدود یک شب بود که رسیدیم , اینقدر شهر غرق سکوت بود که مونده بودمچیکار کنم , اونجا بود که ذکر کردم یادتونه گفته بودم سلامتون میکنم , اینجا بود منظورم , الان بدون اینترنت من چجوری هتل پیدا کنم , خلاصه با گرفتن کمک از یار همیشگیمون گوگل ترنسلیت ازچند تا جوون , خیابونی روکه داخلش هتل زیاده با کروکی به ما نشون داد . اینقدر خسته بودیم که توانگشتن نداشتیم , تا رسیدیم اولین هتل , مبلغ روپرسیدمگفت ۴۰۰ لیر به همراه صبحانه , قبول کردم و سریعا به اتاق رفتیم برای استراحت . به عنوان راهنمایی خدمت دوستان عرض کنمکه خیلی راحت تره یککوله همیشه اماده داشته باشید برای اقامت های کوتاه مدت که هر بار برای چند ساعت استراحت مجبور به جا به جایی چمدون های سنگین نشید .
روز چهارم سفر , دهم خرداد ماه
صبح همگی با انرژی بیدار شدیم , تازه ویندوز مغزم داشت بالا میومد که دیدم همه یه جوری دارن نگاه میکنن منو انگار مرتکب جرم شدم , سرم روچرخوندم و تازه فهمیدم دیشب از فرط خستگی چه کردم , هتل که چه عرض کنم , شبیه انباری بودش اتاقش .سریع صبحونه رو میل کردیم و با چک اوت هتل , روز سوم سفر ما رسما شروع شد .
اولین برنامه قطعا خرید سیم کارت بود , با جستجو در مورد نمایندگی ترک سل , در کمتر از چند دقیقه پیداش کردیم و با خرید یک سیمکارت که فعال کردنش کمتر از ده دقیقه زمان برد , ۱۰ گیگ اینترنت و مکالمه وپیامک با اعتبار ۳۰ روز به مبلغ ۵۹۰ لیر انجام شد …وای که چه لذتی داشت دسترسی به اینترنت , اونم از نوع بدون محدودیتش.
با انتخاب ترابزون به عنوان مقصد , گوگل مپ ما رو به سمت شهر بایبورت راهنمایی کرد , حدودا ظهر رسیدیم , شهر بسیار زیبا بود , رودخونه پر اب و طبیعت بکر و سرسبز …بعد از صرف ناهار که اسکندر کباب و ادنا کباب بود , به میدان مرکزی شهر برای تبدیل دلار به لیر رفتیم .ابتدای سفر ما که بعد از انتخابات ترکیه بود , شروع شد با ریزش ارزش جهانی لیر , به طوری که ما روزاول لیر رو با نرخ ۲۲۰۰ و روز اخر سفر با نرخ ۲۷۰۰ به پایان رسوندیم !!!!بعد از تبدیل پول داشتم سوار ماشین میشدم که با دیدن تابلو اوزونگل که یکی از مقاصد ما در ترابزون بود مواجه شدم , داخل نقشه همدیدم مسیر رو فقط ۶۳ کیلومتر نشون میده !!!
گفتم چی از این بهتر , دیگه نیازی نیست از ترابزون یک روز این همه راه بیایم اوزونگول و برگردیم , اینجوری الان میریم به دیدن دریاچه اوزونگول و بعدش مستقیممیریمسمت ترابزون , یکروز هم ذخیره میکنیم برای ادامه سفر …بعد از پیشنهاد من و تصمیم تیم این برنامه تصویب شد و شروع کردیم به حرکت , جاده هی زیباتر و بکرتر میشد , گردنه های بسیار خطرناک و خلوت به همراه مه , کم کم اون هیجان داشت تبدیل به ترس و استرس میشد , تا دیگه جاده خاکی شد و مه غلیظ , منطق میگفت ریسک نکنیم و برگردیم, ما هم حرف حساب رو گوش دادیم و این همه مسیر رو تا بایبورت برگشتیم .
تابلو مسافت ۱۷۰ کیلومتر از مرکز بایبورت تا ترابزون رو نشون میداد , اتوبان فوق العاده با کیفیت و زیبا , هر لحظه به سرسبزی مسیر افزوده میشد , ماشین به دلیل بارون های مسیر حسابی کثیف شده بود .از یک پمپ بنزین استفاده کردیم که کارواش همداشت , با یکژتون که پنج لیر ارزش داشت شما میتونید ۵ دقیقه از کارواش استفاده کنید , تجربه جذابی بود …تمامی پمپ بنزین های ترکیه مجهز به مارکت و سرویس بهداشتی بسیار بسیار تمیز , در حدی که شاید ما در بهترین مراکز خرید ایران چنین سرویس بهداشتی هایی رو ببینیم !!!! برای سوخت گیری هم نیاز به پیاده شدن شما از خودرو نیست و پرسنل جایگاه برای شما انجام میدن .
بعد طی مسیر بسیار زیبا همراه با تونل های متعدد و طولانی به ترابزون رسیدم , زیبایی شهر قابل وصف نبود !!!ابتدا رفتیم به بزتپه و با صرف چایی و دیدن شهر زیبای ترابزون از اون منظره دوست داشتنی , استراحتی کردیم .با جستجو در نرم افزار otelz و دیدن عکس ها وقیمت ها , چند هتل رو انتخاب کردیم که حضوری بریم ببینیم .در نهایت هتل آرزو انتخاب شد. مشخص بود تازه تاسیس هست , داخل نرم افزار برای هر شب ۹۰۰ لیر اعلام شده بود , هتل متعلق به یک خانواده سوری بود , من بدون اینکه چیزی بگم رفتم داخل و بعد از سوال در مورد قیمت ها , گفتش که ۱۵۰۰ لیر , منم دیگه نرم افزار رو نشون دادم و برای دو شب , ۱۸۰۰ لیر بدون صبحانه توافق کردیم .
الحق و النصاف خیلی خوب بود , بسیار تمیز و مرتب , دوخواب همراه با لباسشویی , گاز برقی و تمامی لوازم های اشپزی …بعد از کمی استراحت با ماشین یه گشت کوچیکی تو شهر زدیم و شام رو تن ماهی که از ایران با خودمون اورده بودیم صرف کردیم .پیشنهاد میدم همیشه تعدادی تن ماهی برای اینجور سفر ها به همراه داشته باشید .
روز پنج سفر , یازدهم خرداد ماه
حوصلتون که سر نرفته ؟؟؟؟ تازه میخوایم برسیم به قسمت های قشنگ سفر …صبح بعد از صرف صبحانه مامان پز , با انرژی فراوان آماده شدیم برای حرکت به سمت اوزونگل …اوزونگل یکی از جذاب ترین جاهای دیدنی ترابزون و شمال شرق ترکیه هست .حدود ۱۰۰ کیلومتر مسیر بود , بعد از رسیدن به شهر اف از اتوبان اصلی خارج میشید و به سمت اوزونگل ادامه میدید , تبدیل اسفالت به سنگ فرش و نمایان شدن مسجد زیبا و معروف نوید این رو میداد که اولین تیک سفر رو باید بزنم …
وای از منظره ! وای از هوا ! وای از زیبایی ! هر چی بگم کمگفتم , ماشین رو همون اول پارکینگ گذاشتیم و پیاده روی رو به دور دریاچه شروع کردیم , البته به دلیلی که پایین نوشتم این کار روکردیم , شما با خیال راحت برید دور دریاچه با ماشین , اون انتها کلی جای پارک رایگان و راحت هست .
نکته : تصور نکنین که برای جای پارک در ترکیه به مشکل میخورید ,وفور پارکینگ در همه مکان ها و استفاده مردم از حمل نقل عمومی باعث شده به راحتی شما به محل پارک دسترسی راحتی داشته باشید , تصور من در این حد بود که باید وقتی رسیدیم استانبول ماشین رو روز اول یکجا پارککنیم و تمامی مدت اقامت از وسایل عمومی استفاده کنیم , ولی شاید باورتون نشه , اینقدر دسترسی به پارکینگ راحت بود که برج گالاتا و مسجد ایاصوفیه با تمامی شلوغی هاش به راحتی ما پارککردیم .
بعد از کلی عکس برداری و لذت بردن از محیط در کمتر از چند دقیقه ابر های تیره تمام اسمون رو پر کرد و بارون شدیدی شروع به بارش کرد , چند دقیقه زیر سایه بان پناه گرفتیم تا یکم بارون ارومگرفت .اخ که چه هوایی شد , اینقدر نفس عمیق کشیدم و لذت بردم که خستگی مسیر کامل از وجودم خارج شد …پرچم ها , تابلو ها و تبلیغات عمومی نشون میداد که ترابزون یکی از مقاصد مهم سفر برای کشور های عربی هست .
کم کم گرسنگی ساعت رو به یادمون اورد که وقت رفتنه , طبیعتا به دلیل توریستی بودن، این مکان از صرف ناهار در اوزونگول صرف نظر کردیم و به سمت ترابزون راهی شدیم , مقصد میدان اصلی شهر بود , ماشین رو پارک کردیم , داشتم از ماشین پیاده میشدم که همسر جان زحمت کشیدن و درب ماشین رو , روی دست بنده بستن , از شدت درد بلند گفتم یا ابوالفضل , یه دفعه با لحجه زیبای اصفهانی یه صدایی شنیدم که گفت ابلفضل نگهدارت باشه جوون , دیدم یه خانواده خیلی باحال اصفهانی بودن , با همگپ زدیم و تامیدون هم مسیر شدیم .
میدان اصلی شهر با فروشگاه های جذاب و شلوغیش حس خوبی داشت , چای باقلوا خوردیموازمحیط لذت بردیم , یه دونری هم بود که حسابی تبلیغ میکرد , هوس کردیم و رفتیمسفارش دادیم, کیفیت خوبی نداشت ,بعد از حساب کردن ,بیرون از رستوران فیش غذا رو به دقت نگاه کردم و دیدم اشتباهی یه غذای ۱۰۰ لیری تو فیش حساب کرده , رفتم داخل و با زبون پانتومیم بهش گفتم , کلی عذرخواهی کرد و بقیه مبلغ رو عودت داد , ایشالله که سهوا اشتباه کرده .
نکته : در طی سفر سعی کنین از رستوران و کافه هایی که در مکان های بسیار شلوغ هست استفاده نکنید , اغلب کیفیت خوبی ندارن , حتی اگه کیفیت خوبی هم داشته باشند , قیمت های غیر منظقی دارن !!! به طور مثال چهار عدد باقلوا با چایی در میدون اصلی شد ۱۵۰ لیر , اون وقت در یکخیابان فرعی یککیلو باقلوای با کیفیت کیلویی ۱۸۰ لیر تهیه کردیم !!کم کم راهی شدیم سمت هتل برای استراحت , شب هم یک مال در نزدیک محل اقامت دیدن کردیم و با خرید از مارکت برای شام , روزمون رو به پایان رسوندیم .
روز ششم سفر , دوازدهم خرداد ماه
صبح بعد از صرف صبحانه چک اوت کردیم به سمت استانبول راهی شدیم , تمامی مسیر کاملا توریستی و زیبا بود , طبق برنامه قرار بود شب در شهر ازمیت در نزدیکی استانبول اقامت کنیم و فردا صبح به استانبول بریم , ولی خب بعد از رسیدن به ازمیت و نبود خستگی و کمی فکر , تصمیم گرفتیم به خود استانبول بریم , اینجوری نصف روز فردا رو از دست نمیدادیم …کم کم از اتوبان خارج شدیم و وارد آزادراه آنکارا - استانبول شدیم , به به از کیفیت جاده , سرعت مجاز در آزادراه ها ۱۵۰ کیلومتر در ساعت هست , حدود ۱۱ شب بود که دیگه شلوغی مسیر و اطراف آزادراه نوید این رومیداد که شما به استانبول نزدیک شدید …
هتل هایی که مدنظرمبود که هم نزدیک استقلال باشه و همقیمت مناسبی داشته باشه , بعد مذاکره با چند هتل , هتل Atro که چهار ستاره بود , به همراه صبحانه برای چهار شب , به مجموع ۶۰۰۰ لیر رزروکردیم .پارکینگ اختصاصی داشت و خیلی تمیزومرتب بود . داخل لابی داشتم قدممیزدمکه دو خانواده ایرانی رو دیدمکه حسابی پریشان بودن , احوال پرس شدم , تعریف کردن که اونا هم با ماشین از تبریز تشریف اورده بودن , امروز تو خیابون استقلال پول چنج کرده بودن و متاسفانه هزار دلار ازشون جیب زنی شده بود , یه نکته ای دوستان مد نظر داشته باشید , حتما پول های نقدتون رو در چند نقطه مختلف پنهان کنین که خدایی مشکلی پیش نیاد , برای چنج هم یکدفعه جلوی صرافی هزار دلار ازجیبتون خارج نکنین , زیر نظر میگیرن و اتفاقی میفته که سفر به کامتون تلخ میشه .یه ایراد کوچیک داشت که اونم درب سرویس بود که هی گیر میکرد , گفتم این سه چهار روز اتفاق خاصی نمیفته ایشالله .
روز هفتم سفر , سیزدهم خرداد
صبح که بیدار شدیم برای صبحونه اومدیم طبقه -۱ , ماشالله ایرانی ها که با تور استانبول اومده بودن خیلی زیاد بود , یه ممد میگفتی وسط رستوران نصف جمعیت برمیگشتن !!!همه براشون خیلی جالب بود که با ماشینچجور اومده بودیم,منم دیگه یه کلاس اموزشی فوری گذاشتم وراهنماییشونکردم. وسط کلاس دیدم خانومم داره میگه سامی به خاک خون کشید همه جا رو , دیگه ختم جلسه رو اعلامکردم و رفتیم .
طبق پیشبینی هواشناسی امروز هوا بارونی بود , پس ما هم ترجیح دادیم به مرکز خرید که سرپوشیده هست بریم . خیلی راحت با استفاده از گوگل مپ رسیدیم به مرکز خرید الیویوم , در ورودی تمامی پارکینگ های ترکیه فراموش نکنید که صندوق رو چکمیکنن , پیکنیکبه همراه نداشته باشید .
بعد از یک ساعت توقف وخرید , رفتیم سمت مرکز خرید ونیزیا , نسبت به الیویوم خیلی زیباتر بود , معماری برگرفته از شهر ونیز , من که خیلی خوشم اومد , حدود دو ساعتی اینجا وقت گذاشتیم و از فودکورتش استفاده کردیم .تقریبا بارون بند اومده بود , دیگه طاقت نیاوردیم و رفتیم سمت میدان استقلال , یکم سخت بود ولی جای پارک پیدا کردیم , تا اومدیم پارککنیم , یه نفر پرید بیرون از توکوچه و شروع کرد فرمون دادن , از اونجایی که برای یه سامورایی همه جا ژاپنه , اومدم پایین و خودم فرمون دادم , به بقیه همگفتم شما پیاده بشید اصلا بهش نگاه نکنید , پارککه کردیم اومد سمتم , گفت صد لیر باید بدی !!!! دیگه چون خانواده اینجا نشسته تعریف نمیکنم چی شد ولی داستان روجمع کردم.
داشتیممیرفتیمسمت میدون تکسیم که دیدم اکثر مردم یک تیشرت ورزشی پوشیدن , هر چی هم نزدیک تر میشدیم هی به تعدادشون اضافه میشد . وارد میدون تکسیم شدیم , نگومیدون تکسیم , بگو میدون جنگ !!! اول فکرکردم انقلاب شده , نیروی ضد شورش وایساده بود با مردمی که بلند بلند اواز میخوندن و از لوازم نور افشانی استفاده میکردن , دقت کردم دیدم لباس تیم گالاتسرای ترکیه رو پوشیدن , اونجا بود که فهمیدم مثل اینکه یه بازی مهم مثل دربی ما که پرسپولیس استقلال ( ۶ تایی ها ) هست , گالاتسرای پیروز شده , دیگه قیامتی شده بود , توصیف جو و فضای خیابان استقلال در کلام نمیگنجه .
کلی کیف کردیم , هر چی به عصر نزدیکمیشدیم به جمعیت افزوده میشد .از فرط گرسنگی رفتیم kfc , گرون ترین غذا و بی کیفیت ترین غذای سفر رو اینجا خوردیم , توضیحات منو کامل نبود , منم چون خیلی گرسنه بودیم , گرونترین پکیج رو سفارش دادمکه شد ۹۰۰ لیر .اومدم سر میز وگفتم امروز به مناسبت برد گالاتسرای بریز بپاش کردم , تا یک هفته میتونیم کنتاکی بخوریم , شماره فیش ما رو صدا زد , رفتم غذا روبگیرم , ای دل غافل , یه تپه سیبزمینی با یکم مرغ وچهار عدد بستنی گذاشته بودن !!! به زور خودمون رو سیر کردیم , وقتی میگم این جور جاها غذا نخورید همینه دیگه.
داشتیم قدممیزدیمکه همسرجان گفتن : علی این خانومه رو ببین , چهارتا بچه قد نیم قد رو یکنفره اورده اینجا , اون وقت ما چهار نفره از پس سامی برنمیایم , اهی از ته دل کشید و …دلمون نمیومد از جو فوق العاده استقلال دل بکنیم ولی خب خسته بودیم , رفتیم هتل برای استراحت تا شب , شب هم تن ماهی زدیم به بدن و خوابیدیم .
روز هشتم سفر , چهاردهم خرداد ماه
امروز هوا عالی بود برای گشت گذار , صبح بعد از صرف صبحانه به سمت مسجد ایاصوفیه و سلطان احمد حرکت کردیم , به راحتی پارکینگ به فاصله دوقدمی مسجد پیدا کردیم …مسجد و محیط زیباش خیلی قشنگبود , کلی عکس گرفتیم و لذت بردیم , بعد از بازدید از مسجد سلطان احمد که رایگان بود , رفتیم سمت مسجد ایاصوفیه , صف طولانی برای تهیه بلیط و صف ورود گردشگران رو که دیدم , با اذیت کردن های سامیار , صرف نظر کردیم از مسجد ایاصوفیه , بلوط به اصرار همسرجان گرفتیم که به نظرم طعم خاصی نداشت !!
از تشنگی اب معدنی بزرگ که در مارکت های بزرگ مثل migros و sok به قیمت ۴ یا ۵ لیر بود , اینجا ۴۰ لیر تهیه کردیم !!! مقصد بعدی برج گالاتا بود , قبل از برج رفتیم پل گالاتا که از جاهای دیدنی استانبول هست , جمعیتی که اومده بودن برای صرف ناهار و دیدن ماهیگیری خیلی زیبا بود , ساندویچ ماهی رو زیر پل نوش جان کردیم , جای همگی سبز .از واردشدن به برج گالاتا بخاطر سامیار صرف نظر کردیم و به دیدنش از نزدیک کفایت دادیم .
این موضوع رو اضافه کنم , عزیزانی که قصد چنین سفر هایی دارن , واقعا اگه کودک دلبندتون شیطونه باید تمام سختی هاش رو قبول کنید , ما اکثر بازدید ها رو جدا جدا میرفتیم, یه بار من وهمسرم و بار دیگه پدر مادرم , کنترل پسرم تو محیط های شلوغ خیلی سخت بود . بعد برج گالاتا مجدد رفتیم خیابون استقلال , ایندفعه از انتهای خیابون وارد شدیم , حضور حیوانات اهلی مثل سگ و گربه خیلی عادی بود بین مردم , طفلکی ها هیچکدومشون از دست سامیار اسایش نداشتن.
اتفاقی یه کلیسا بزرگ دیدیم که میزبان مراسم ازدواج بود , کلی لذت بردیم از دیدنشون … بعد از گشت گذار در خیابون همیشه زنده ی استقلال به سمت مسجد اورتاکوی راهی شدیم , طبق معمول نوبتی رفتیم برای بازدید وعکسبرداری ,خیلی زیبا بود , اکثر سواحل استانبول , فاقد نرده و حفاظ هست , همین ما رو بیشتر اذیت میکرد برای نگهداری سامیار …. تجربه کی اف سی دیروز دیگه باعث شد از صرف غذا در مکان های خیلی توریستی اجتناب کنیم , تو همون خیابونی که هتلمون قرار داشت , کبابی قدیمی و سنتی بودش که یک اقای خیلی خوش اخلاق با انرژی به اسم علی که اصالتا کرد ترکیه بود قرار داشت …
به به , نگم از طعم غذاش , از کیفیتش , فوق العاده بود , دیگه پاتوقمون رو پیدا کرده بودیم , کلی خوش بش کردیم , پنج پرس غذا , چنجه و کوبیده , شد حدود ۶۰۰ لیر !!! با کی افی سی دیروز مقایسه کنین ! رفتیم هتل برای استراحت , شب هم با همسرجان رفتیم خیابون استقلال , دو نفری خودمون رو استارباکس مهمون کردیم و لذت بردیم , شب موقع برگشت برای فردا که برنامه جزیره بیوک ادا رو داشتیم وسایل ساندویچ ژامبون رو خریدیم …
روز نهم سفر ,پانزدهم خرداد ماه
بخاطر سامی ترجیح دادیم از نزدیک ترین اسکله به بیوک آدا سوار کشتی بشیم , برای همین اسکله bostonchi رو انتخاب کردیم , گشت گذار با ماشین کف استانبول هم به این محاسن این مسیر اضافه کنید , اینقدر دیر بیدار شدیم که ناهار به جای ساندویچ دوباره رفتیم پیش علی کبابی, دیگه حسابی رفیق شده بودیم , ناهار رو میل کردیم و راه افتادیم , طی مسیر بنر های بزرگ فینال لیگ قهرمانان بین اینتر و منچستر سیتی که به میزبانی استانبول قرار بود برگزار بشه به چشم میومد . بعد از حدود یک ساعت رسیدیم به اسکله , ماشین رو پارککردیم و هزینه پارکینگ رو به پارک بان که اهل ترابزون بود و حسابی تحویلمون گرفت پرداخت کردیم و به سمت محل سوار شدن کشتی رفتیم.
طبق تحقیقی که کردم , ارزون ترین راه استفاده از استانبول کارت هست , همون جا از دستگاه خریدم , اگه اشتباه نکنم هزینه هر نفر حدود ۳۰ لیر بود , که رفت برگشت میشد ۶۰ لیر , ۱۲۰ هزار تومن !!! فکرمیکنمتور لیدر ها همین تور بیوک ادا روچند ده دلار میفروشن به مسافرین !!! چند دقیقه بعد سوار شدیم , هوا عالی , فضا عالی , اصلا چیه این سفر لعنتی ….
رسیدیم بیوک ادا , دو تیمشدیم و با بررسی ساعت حرکت کشتی هاقرار گذاشتیم دو ساعتدیگه اسکله باشیم برای برگشت , این دوساعت رو در سکوت کامل پیاده روی کردیم و لذت بردیم , از کوچه پس کوچه های ساکت و اروم , از ساختمون های خیلی زیبا با معماری خاص خودشون …امکان کرایه دوچرخه هم هست , قیمت غذا طبیعتا داخل جزیره بالا بود و صرفا به خوردن بستنی کفایت کردیم …
تقریبا عصر شده بود و هر دو تیم برگشتیم سر قرار , سوار کشتی شدیم و برگشتیم , مسیر برگشت رو هم از پل بزرگ بسفر عبور کردیم , چقدر زیبا بود , چه عظمتی داشت …اومدیم هتل و قرار شد بعد استراحت بریم شب گردی , چشمتون روزبد نبینه , همسر جان داخل سرویس گیر افتاد , بالاخره اوندرب خراب کار دستمون داد , رفتم پذیرش هتل و به زبون بی زبونی گفتم زنم گیر کرده بیا کمک , دیگه اونم فهمید داستان جدیه سریع اومد بالا , یه یک ساعتی درگیر بود تا دوستش اومد کمک و بالاخره تونستن بازکنن ,کلی این مدت خندیدم …کلی پیاده روی کرده بودیم و خسته بودیم , فردا همکلی راه در پیش داشتیم پس شب گردی روکنسل کردیم و استراحت کردیم .
روز دهم سفر , شانزدهم خرداد
صبح بیدار شدیم و بعد صرف صبحانه و ریکاوری برای حرکت به سمت ازمیر , رفتیم به پاتوق همیشگی , اره درست حدس زدید علی کبابی. ایندفعهدیگه برامون بریز بپاش کرد , واقعا برخوردش به حدی خوب بود که ادم لذت میبرد , به عنوان اکرام یک سیخ میکس کباب و بادمجون دودی هم برامون آورد , بابت خاطرات خوبی که برامون رقم زده بود کلی تشکر کردیم و راهی ازمیر شدیم . پل عظیم عثمان قاضی کلی تو کوتاه شدن سفر بهمونکمککرد ,فکر میکنم ۲۲۰ لیر عوارضش بود .
حرکت کردیم به سمت شهر بورسای , یه فودکورت بزرگ داشت , بعد از دیدن قیمت ها بازم یاد خاطره kfc افتادم وترجیح دادیم تو یک شهر خیلی کوچیک ناهار عصرونه رو امتحان کنیم …وارد شهر celtikci شدیم , یه مرغ بریان فروشی پیدا کردیم , چه غذای خوبی داشت , جاتون سبز هر نصف مرغ بریان رو ۷۰ لیر میفروخت , کلی لذت بردیم از طعم خوب غذا , مردم شهر های غیر توریستی وقتی توریست میبینن کلی کیف میکنن , بهتون پیشنهاد میکنم امتحان کنید .بعد از صرف غذا به مسیرمون ادامه دادیم , از ازمیر هم عبور کردیم و به سمت آلاچاتی رفتیم .
هر چقدر از ارامش وزیبایی الاچاتی بگم کمگفتم , کلمه بهشت رو میشه وصف کرد براش , پر گل های زیبا , کلی بوتیک هتل یکی از یکی جذاب تر , بوتیک هتل aisem رو انتخاب کردیم , ۱۵۰۰ لیر بدون صبحانه , دیزاین فوق العاده ای داشت , یه لحظه به خودم اومدم , یه افرین به خودمگفتم که یکی از هدف هامو تیک زدم , حس رضایت خیلی خوبی داشتم , این حال خوب رو برای همتون آرزو میکنم.
روز یازدهم سفر , هفدهم خرداد
صبح به امید دیدن کافه های رنگارنگ و زیبای آلاچاتی وخیابون معروف کمال پاشا …چک اوت رو انجام دادیم و به سمت خیابون کمال پاشا که نزدیکمون بود حرکت کردیم . بالاخره رسیدیم , الان مات موندم که چجوری زیبایی غیر قابل وصف این کافه ها رو براتون بازگوکنم , فوق العاده بود , چیه این سفر لعنتی …یکی از دلچسب ترین صبحونه های زندگیم رو اینجا نوش جان کردیم , کلی لذت بردیم .
سپس حرکت کردیم به سمت آسیاب های بادی معروف آلاچاتی , باد از بازدید به سمت چشمه راه افتادیم .واقعا باید تبریکگفت به کشور ترکیه برای سیاست گردشگری که تدارکدیدن , شاید باورتون نشه ولی از پیش پا افتاده ترین مسئله , یه جاذبه توریستی میسازن !!! هنوز از هیجان زیبایی های آلاچاتی آروم نشده بودم که رسیدیم به چشمه , اینجا رودیگه کجای دلمبزارم! مگه داریم اخه اینقدر زیبا , آرامش و سکوتش رو خیلی دوست داشتم , چیه این سفر لعنتی …
چون مسیر زیادی در پیش داشتیم دیگه دل کندم , هرچند به سختی , فاصله یک ساعته تا ازمیر رواومدیم , از پارک های ساحلیش دیدن کردیم , خیلی زیبا بود , ارتفاع اب به نظر بیش از حد بالا بود , شاید نهایت یک متر پایین تر از ساحل بود … ازمیر رومیتونیم بگیم شهر کافه ها , سرتاسر شهر پر از کافه های رنگارنگه …یه کافه رفتیم و نوشیدنی میل کردیم که دست خالی از ازمیر نرفته باشیم …برنامه سفر ما بازدید از شهر های کوشی آداسی , دیدیم و بدروم و مارماریس بود , مشابه بودن این شهر ها و امکان اینکه در اینده بخوایم یه تور جدا برای این شهر ها بیایم , از همه مهم تر خستگی های زیاد بخاطر سامی , تصمیم به این شد مستقیم به مارماریس بریم , وقتی برنامه عوض شد گفتیم پس ناهار رو ازمیر بخوریم.
از وقتی وارد ترکیه شدیم, تابلو رستوران های زنجیره ای کوفته یوسف رو زیاد دیده بودم , امتحانش ضرر نداشت , تو گوگل مپ سرچکردم ,نزدیکترینشدرحاشیه شهر و یک محیط غیر توریستی بود , بالاخره رسیدیم و سفارش دادیم , قیمت هاش نسبت به کیفیت خیلی خوب و رضایتمند بود , هر پرس کوفته اگه فراموشنکرده باشم حدود ۹۰ لیر بود , بعد از صرف غذا به سمت مارماریس راهی شدیم . بعد از عبور از شهر ایدین , در یک دهکده کوچیک فرعی توقف کردیم به صرف چای باقلوا , گارسون وقتی متوجه شد ما توریستیمو با ماشین اومدیم کلی کیف کرد و عکس گرفت , چهار عدد چای و باقلوا ۴۰ لیر .
بعد عبور از شهر موغلا , گردنه ها روپشت سر گذاشتیم ,کم کم شهر زیبا و ساحلی مارماریس نمایان شد , شرجی بودن هوا برای اولین بار در ترکیه یکم اذیتمون کرد , کیفیت و محیط شهر نشون میداد که چند سرگردن از بقیه شهر های ترکیه اختلاف داره , ساحل زیبا , کافه ها وکشتی های تفریحی چشم نوازی میکردن , خسته بودیم و دنبال هتل میگشتیم , هتل Amor در خیابون اصلی شهر دوتا اتاق بزرگ با صبحانه سلف با کیفیت در طبقات بالای هتل به همراه تراس دلباز , برای دو شب به مبلغ ۳۰۰۰ لیر اوکیکردیم .
بهتون پیشنهاد میدم اصلا به چنجکردن پول در مارماریس فکرنکنین , به شدت صرافی ها با اختلاف خرید فروش میکنن , اگر خیلی مجبوربودید , از مارکت های کوچیک که نوشته پول چنجمیکنه استفاده کنید ,مقداری منصفانه تر کار میکنن . رفتیم اتاق استراحت , با غروب افتاب بود که از صدای موزیک بیدار شدیم , اونجا بود که متوجه شدیم بلهههههه , مارماریس تازه از غروب بیدار میشه , سریع اماده شدیم و شروع کردیم به خیابون گردی , پیاده رو ساحلی پر ازکافه با دیزاین های مختلف داشت , همه گردشگران تور مارماریس مشغول به شادی و تفریح بودند .کلی خوش گذروندیم و خسته اومدیم هتل , این خسته بودن خیلی مهمه.
روز دوازدهم سفر , هجدهم خرداد ماه
چون دیشب خیلی خسته بودیم , دل سیر خوابیدیم و بعد کلی بدو بدو کردن تو این مدت , امروز رو بیشتر اختصاص دادیم به استراحت , بعد از صرف صبحونه که کیفیت نسبتا خوبی داشت , کمی خیابون گردی و بازارگردی کردیم , کلی عکسبرداری کردیم , ناهار هم مجدد به کوفته یوسف که داخل مال تجاری که کمی از مرکز مارماریس فاصله داشت رفتیم .شب هم رفتیم کلی تنقلات از میگروس بزرگی که نزدیک هتل بود خریدیم , یکی از چیزایی که من خوشم اومد این بود که سوپسید رو از نوشابه گرفتن و به لبنیات دادن , یه نوشابه کوچیک ۲۰ لیر , دوغ ۵ لیر !!!! امشب هم مثل دیشب خسته شدیم و کلی استراحت کردیم برای اینکه از اینجا به بعد سرعت سفر بیشتر میشه …
روز سیزدهم , نوزدهم خرداد ماه
صبح بعد از صرف صبحانه چک اوت کردیم و به مسیرمون ادامه دادیم , برناممون برای ادامه راه بازدید از شهر فتحیه وگوچک بود , هر دو شهر , خصوصا گوچک خیلی زیبا بود , بهتون پیشنهاد میدن اگه مسیرتون به اون سمت بود , دیدنش خالی از لطف نیست , اسکله فوق العاده زیبا به همراه کافه های بی نظیرشون. کمی در گوچک استراحت کردیم و به مسیرمون به سمت آنتالیا ادامه دادیم .
من سال ۹۸ با تور آنتالیا به هتل اورنج کانتی کمر , سال ۱۴۰۰ به شروود لارا و ۱۴۰۱ به استریاکرملین سفر کرده بودم ,برام دیدن این هتل ها اونم با ماشین شخصی از نزدیک حس خوبی داشت …ظهر در بین راه طبق عادتمون به یک شهر فرعی با اسم korkutelu وارد شدیم , یه گشتی تو گوگل مپ زدم , بیشترین امتیاز رو یه کبابی داشت , تا رسیدم اینجا دیدیم به به چه خبره ,چه جمعیتی , چه عطر و بوی کبابی ,میشه گفت بهترین غذایی که طی این سفر خوردیم اینجا بود ,فوق العاده بود ,هر پرس غذا که شامل نون و سه سیخ کوچولو کباب بود به قیمت ۱۷۰ لیر , کلی پرسنل و مدیریت تحویل گرفتن ما رو , بنده خدا فکرمیکرد من تستر بین المللی هستم , دستموگرفت برد از نزدیک همه مراحل رو با آب وتاب توضیح داد , منم دیگه گفتم بی معرفتی نکرده باشم خیلی جدی شروع کردم به فیلمبرداری وتولید محتوا , کلی هم مهمون نوازی کردن و اکرام آوردن , بعد اومدن با خودمون و ماشین عکس گرفتن , اصن یه وضعی … واقعا چیه این سفر لعنتی …
عصر رسیدیم آنتالیا ,قبلا از بهترین مراکز خرید آنتالیا مرکز خرید های مارک آنتالیا , تراسیتی , مال آف آنتالیا و یکی دوتا دیگه هم رفته بودم , پیشنهاد من به شما مارک آنتالیا وبعدش تراسیتی هست , به محض رسیدن به انتالیا رفتیم مرکز خرید مارک آنتالیا ,مقداری خرید داشتیم که انجامشد , عصر بود که کم کم راه افتادیم به سمت کمر , شهری بسیار زیبا و پرخاطره , ماه عسل و هتل اورنج کانتی , عکسی با هتل گرفتیم و تجدید خاطره کردیم . هتل های کمر نسبت به قیمت بالاشون کیفیت کافی رو نداشتن , ما همترجیحدادیمنمونیم , در شهر beldibi یه هتل چهار ستاره با خدمات All دو اتاق برای یک شب ۱۴۰۰ لیر رزروکردیم,.
روز چهاردهم , بیستم خرداد ماه
صبح بعد از صرف صبحانه مفصل هتل به ادامه مسیر پرداختیم , تو راه رفتیم منطقه لارا , هتل هایی که قبلا رفته بودم رو از نزدیک باز همدیدم , جلوی ورودی هتل استریاکرملین با ماشین عکس گرفتم , یه لحظه به خودمگفتمفکرشومیکردی پارسال ,که سالدیگه با ماشین بیای اینجا عکس بگیری !!! واقعا چیه این سفر لعنتی …. هتل های مختلف رو پشت سر گذاشتیم , قرار بود بریم لند اف لجندز برای تفریح , ولی سامیار دیگه ظرفیت مسافرتش پر شده بود , کنترلش خیلی سخت شده بود , ما هم صرف نظر کردیم , مسیرمون رو به سمت شهر قونیه ادامه دادیم .
در بین راه دوباره یک شهر فرعی پیدا کردیم , یه دونری با مدیریت یک خانوم پیدا کردیم , وقتی متوجه شد مسافر هستیم , کلی تحویل گرفت و یک ساندویچ دونر برای تست بهمون هدیه داد , نگم از طعمش که فوق العاده بود , اصلا قابل مقایسه با اون دونر که میدون اصلی ترابزون خوردیم نبود , خلاصه چهار نفری ۱۰ تا ساندویچ خوردیم !!!! قیمت هر ساندویچ هم ۴۰ لیر بود , کلی کیف کردن و باهمدیگه عکس یادگاری گرفتیم , کلی هم توت فرنگی بهمون داد به عنوان اکرام , ما هم تشکر کردیمو به مسیرمون ادامه دادیم ,نزدیک عصر بود که به قونیه رسیدیم , نمیدونم چرا ولی جو سنگینی داشت , انگار بیشتر از یک ساعت نمیتونستم اینجا بمونم ,اصولا به اماکن تاریخی و مذهبی علاقه ای ندارم ,ولی خب دیدنش مزار مولانا خالی از لطف نیست .
بالاخره به مسجد و مزار حضرت مولانا رسیدیم , باز هم نوبتی , اول منو همسر جان رفتیم , هر چقدر بیرون جو سنگین بود , داخل مسجد به شدت ارامش وانرژی مثبت وجود داشت , زیبایی و اشعار فارسی کاملا چشم نوازی میکرد , کلی لذت بردیم و حس خوب گرفتیم . شیفت رو عوض کردیم ومنتظر موندیم , بعد از یک ساعت توقف در قونیه ,مسیر روبه سمت آدنا ادامه دادیم . کم کم کیفیت جاده ها و شهر ها افت میکرد , اخر شب به آدنا رسیدیم و یک هتل با قیمت ۴۰۰ لیر بدون صبحانه رزروکردیم , شام هم رفتیم ادنا کباب خوردیم , حسابی خسته بودیم و بخاطر مسیر طولانی که فردا ادامه داشت به خواب رفتیم .
روز پونزدهم سفر , بیست یکم خرداد ماه
صبح بعد از بیدار شدن به سمت مسجد بزرگ و تاریخی سابانجی راهی شدیم , بعد از بازدید و خرید از کیک و باقلوا برای صبحانه , مسیر رو به سمت شهر وان ادامه دادیم , در طی مسیر پوشش مردم و زبان مردم به دلیل نزدیکی به سوریه تغییر کرد , از اون فضای توریستی که این سیزده روز دیده بودیم , کاملا خارج شدیم , به قول یکی از دوستان که گفته بود میخوای واقعیت های هر کشوری رو ببینی , سمتی برو که توریست نباشه , اونجا میتونی از نزدیک لمس کنی , همیشه بهترین امکانات رو بزای توریست ها میزارن تا بتونین بیشترین تبلیغ و بهترین بازخورد روداشته باشند …
خلاصه چشمتون روز بد نبینه , از شهر sanliurfa باید به سمت Diarbakir میرفتیم که اشتباهی من به سمت شهر mardin رفتم , این منطقه دیگه واقعا محرومیت موجمیزد , اکثرا به زبان عربی صحبت میکردن , از یک شهر به اسم viransehir , یک مسیر فرعی به سمت Diarbakir جاده دیگه ترسناک شده بود , ماشین ها و مردمش …خدا رو شکر به سلامتی به شهر مد نظرمون رسیدیم , طبق معمول رفتیم سراغ کباب , کباب که چه عرض کنم , لقمه اول روخوردم اتیش از گوشم خارج شد !!! مگه میشه اخه اینقدر تند , در تمام عمرم حتی در رستوران های هندی همچنین غذایی نخورده بودم , دیگه به کمک دوغ خودمون رو سیر کردیم و به سمت وان حرکتمون رو ادامه دادیم …
از دریاچه وان عبور کردیم و به شهر وان رسیدیم , اولش باورم نمیشد !!! این شهر همون جایی هست که کلی مردم بخاطرش این همه راه میان !؟!؟ به شدت به نظرم ضعیف بود , شاید چون سه روز قبلش مارماریس بودم این حس رو داشتم , ولی بازم به هیچ عنوان نمیتونم وان رو صرفا به عنوان یک مقصد اصلی سفر قبول کنم , قطعا سفر داخلی رو به تور وان ترجیح میدم .با کمک یاور همیشه مومن ,نرم افزار otelz , یک هتل که افر خیلی خوبی داشت رو انتخاب کردم , به دلیل قیمت خیلی مناسبش , و استراحت و راحتی خودمون , دوتا اتاق جدا گرفتیم , هر دو هم چهار تخته بودن !!! برای دو شب ۲۰۰۰ لیر , یک شام سبک خوردیم و با کلی خستگی به خواب رفتیم .
روز شانزدهم سفر , بیست دوم خرداد ماه
انصافا صبحونه خوبی داشت هتل , متاسفانه حضور ذهن ندارم نام هتل رو , امروز برنامه خاصی نداشتیم , یه سری به دریاچه وان و تنها مرکز خریدش زدیم ,خیابون اصلیش رو حس میکردی داری بین میدون راه اهن و میدون منیریه قدممیزنی , اینقدر همه جا فارسی نوشتن و همه فارسی صحبت میکنن , ظهر برای ناهار یه فست فود رفتیم ,مکالمات من وگارسون :
من : مرحبا , تو برگر اند تو پیتزا ( مدلش همدارم داخل منو نشون میدم )
گارسون : خوش اومدید , چی میل دارید ؟ مرغی یا گوشتی !!!!
همچنان من : تنکیو , تو کولا , تو از اونا ( اشاره به دوغ )
گارسون : دوست عزیز من دارم فارسی صحبت میکنم .
من : اها , من فارسی کیلی کیلی کم. خنده حضار
خلاصه اصلا یه وضعی , فروشگاه ها و اکثر افراد دست پا شکسته فارسی روبلد بودن . بعد از گشت گذار به سمت هتل رفتیم و آماده شدیم برای ورود به میهن عزیزمون .
روز هفدهم سفر , بیست سوم خرداد ماه
صبح بعد صرف صبحانه چک اوت کردیم و تصمیم داشتیم به سمت ایران بیایم , از اون جایی که ۲۳ خرداد ماه تولده اینجانب بود , خانواده عزیز سورپرایزمون کردن و یک تولد جمع جور گرفتن ,سلامتی صاب تول , دست جیغ ماچ بغل و این داستانا … مرز رازی فاصله حدودا یک ساعته داشت , ولی نسبت به مرز بازرگان خیلی ضعیف تر بود , پیشنهاد میکنم حتی الامکان از مرز بازرگان برای رفت امد استفاده کنید .آخرین قطره های بنزین لیتری پنجاه تومن هم استفاده شد وتقریبا با باکخالی برگشتیم .
پروسه عبور از مرز انجام شد , حدود دو ساعت طول کشید تا صف طولانی ماشین رو پشت سر بزاریم و از ترکیه خارج بشیم . وارد ایرانشدیم , همینجوری که داشتیم همگی ازدلتنگی هامون برای ایران عزیز میگفتیم ,سیمکارت روجا به جا کردم, اومدم استوری بزارم که دیدم ایدل غافل ,از این خبرا نیس , باید نرم افزار های عبور از مانع رو برای اینستاگرام اجرا کنم , هنوز این داستان رو هضم نکرده بودم که پمپ بنزین توقف کردیم برای سوخت , رفتم سرویس ,یکنفرازفاصلهصد فرسخی فریاد زد داداش دو تومنمیشه ,سرویس که چه عرض کنم ,نه چراغی ,نهتهویه ای,نه مایع بهداشتی , اینجا بود که اهی از ته دل کشیدم و … ناهار رو در خوی میل کردیم و به سمت مشهد راهی شدیم …
نکته ها
به خاطر شرایط خاص فرزند دلبندم حدود ۵۰ ٪ مقاصد گردشگری رو مجبور شدم لغو کنم , اگه فرزندی دارید که شر شیطونه , در نظر داشته باشید این سبک سفر سنگین هست .
اگر قصد دیدن از جنوب ترکیه رو ندارید , از ازمیر یا نهایت مارماریس همین مسیر روبرگردید یا به مرکز ترکیه ادامه مسیر بدید , این سمت خبری نیس .
پمپ بنزین و مارکت همه جا دسترسی راحت دارید , شاید یکم جنوب شرقی ضعیف تر باشه ولی بقیه نقاط به وفور یافت میشه .
مجموع هزینه های ما , برای چهار نفر و پسرم , ۲۰۰۰ دلار شد , منظورم از مجموع هزینه از مشهد تا مشهد هست .
به نظرم امکان صرفه جویی در هزینه هست , برای این سفر شما حدودا ۴۰۰ دلار دیگه میتونید کمکنید از هزینه ها , ما خیلی از هتل ها رو برای راحتی دو اتاق مجزا میگرفتیم, تقریبا یه جزسه وعده تن ماهی , تمامی وعده های غذایی رستوران بودیم .
مصرف ماشین حدودا هر صد کیلومتر هفت لیتر , دلیلش همکیفیت بالای بنزین بود ( اکتان ۹۵ ). مسیر طی شده هم داخل ترکیه تقریبا ۷ هزار کیلومتر و داخل ایران هم ۴ هزار که مجموعا ۱۱ هزار کیلومتر شد .
چونه بزنین , به راحتی میتونید بخش زیادی از هزینه ها روکمکنید , اصلا ناراحت نمیشن ,سعی کنین از خرید مواد غذایی و هرچیزی در مناطق توریستی حدالامکان خودداری کنید .
اصلا نگران مسلط نبودن به زبان انگلیسی وترکی نباشید , نرم افزار هایمترجمکاملا شما رو کمک میکنن .
در مورد جریمه که خدا رو شکر ما جریمه نشدیمولی حدودا فکرمیکنم ۸۰۰ لیر عوارض ازادراه دادیم, یکسری ازمسیر ها هم دوربینداشتن , شاید سفر بعدی جبران کنن .
پلیس هم تقریبا کاری با ما نداشت , فقط دو سه بار اونم نزدیکمرز های کشور , پاسپورت رو درخواست کردن .
صفحه من در شبکه اجتماعی Ali_moghadam73 هست , هر سوال یا اطلاعتی نیاز داشتید که از دست من برمیومد , من در خدمتم .
پیشاپیش عذرخواهی میکنم بابت تمامی کمکاستی های این سفرنامه ,چون واقعا نیت نوشتن نداشتم , امیدوارم پسند کرده باشید , سفرنامه اول هست دیگه .
اگه عکس ها کم هست یا خودم داخل عکس حضور دارم به این دلیله که من به فکر نوشتن نبودم و خیلی از عکس ها قابل استفاده نیست متاسفانه .
کلام آخر
از صمیمقلب برای تمامی شما دوستان عزیز سفر های زیاد و حال خوب آرزومندم . به قول اون دوستمون : سفر کنید , چون پول بازمیگردد ولی زمان نه !
چیه این سفر لعنتی …