سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

4.5
از 75 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
اینجا شهر نان، پنیر و عشق است! +تصاویر

27-Tblisi-Blog cover (01-02-24).jpg

 

به­ نام خالق زیبایی­ ها

بعد از یک سفر خاطره­ انگیز و پر انرژی به تفلیس زیبا تصمیم گرفتم این دل­نوشته رو بنویسم تا هم آرشیوی از خاطراتم داشته باشم و هم اینکه شاید اطلاعات سفرمون برای دوستانی که قصد سفر به تفلیس دارند مفید باشه. به عنوان کسی که عاشق سفر­ کردن هستم و هفته ­ای نیست که سفرنامه ­ای نخونم، یا مقاصد گردشکری نقاط مختلف رو بررسی نکنم، اصلاً رو مقصد سفرم هیچ­وقت سخت­گیر نیستم و نخواهم بود، چون اعتقاد دارم اگه بشه آدم باید همه جای دنیا رو حداقل یک ­بار ببینه و از تمام مقاصد گردشگری هم میشه لذت برد. انتخاب تفلیس برای سفر از هفته آخر شهریور کلید خورد که خیلی اتفاقی قیمت­های تور تفلیس رو از سایت لست سکند چک کردم و قیمت­ها به شکل عجیبی پایین بود. البته بعد از چند روز بررسی فهمیدم که تو اون تاریخ نرخ پرواز به شکل باور نکردنی پایین بود و هتل­های اول پکیج­ ها موقعیت مکانی خوبی نداشتن، پس نیاز به تحقیقات بیشتر بود. با توجه به خاطرات دوستان سفر بازم به گرجستان، یادم اومد که 15 اکتبر روز ملی گرجستان (Tbilisoba) هست و جشن و کارناوال خیابانی در کل گرجستان به راه هست و اصلاً نباید این اتفاق فرهنگی خاص رو از دست داد. همه چیز دست به دست هم داد تا تاریخ 11 تا 18 اکتبر رو برای سفر انتخاب کنیم. انتخاب سفر 7 روزه و فقط شهر تفلیس برای ما که قرار بود با بچه بریم و علاقه خاصی به دیدن اکثر جاذبه­ های گردشگری تفلیس داشتیم انتخاب ایده ­آلی بود، چون با فراخ بال و بدون محدودیت زمان و فشار به بچه، می­ تونستیم از سفرمون لذت ببریم. با توجه به اینکه سفرهای قبلی برون مرزی­مون رو همیشه تنها رفته بودیم واقعاً دوست داشتیم این­ بار با یه همسفر پایه بریم سفر، پس مرحله بعدی مقدمات سفر، شد مرحله اغفال باجناق محترم برای همراهی و به هر شکلی بود رضایت­شون رو جلب کردیم. مرحله بعد انتخاب محل اقامت و پرواز بود، با کمی بررسی فهمیدیم جدیداً مسافرها موقع ورود به گرجستان باید بلیط رفت و برگشت و وچر محل اقامت و بیمه رو ارائه کنن، پس تقریباً پرواز لحظه آخری و رزرو هتل یا آپارتمان اونجا با قیمت مناسب­تر از برنامه خارج شد و تصمیم گرفتیم بدون ریسک پکیج رو از آژانس تهیه کنیم. با توجه به تجربیات سفر قبل­مون به استانبول، این­بار تصمیم گرفتیم با تحقیق و تفحص کامل هتل رو انتخاب کنیم. با توجه به نوع سفر تفلیس، که شهرگردی، پیاده­ روی زیاد و طبیعتاً استراحت خوب، بخش جدانشدنی این سفر هست و هر دو خانواده بچه کوچک داشتیم و احتمالاً عصر به بعد باید تو هتل وقت می­ گذروندیم، امکانات و موقعیت معقول هتل رو اولین پارامتر انتخاب هتل در نظر گرفتیم. بررسی موقعیت هتل­ها از روی Google Map و سایت­هایBooking  و Tripadvisor و خوندن نظرات کاربران ایرانی و خارجی، مرحله وقت­گیر بعدی سفر بود که در نهایت ارزش وقت گذاشتن رو داشت چون الان از انتخاب­مون راضی هستیم. توصیه اکید دارم اسم هتل­ها رو دقیق چک کنید چون هتل با اسم­های مشابه، خیلی زیاد هست و اصلاً به لوکیشن­ هتل­ها در سایتهای ایرانی اکتفا نکنید، چون بیشترشون نادرست و آپدیت نشده هست. بعد از چند روز بررسی همگی روی Betlem Hotel به توافق رسیدیم، چون نظرات هموطن­های سخت­گیر در مورد این هتل خوب بود. مدیریت و رسپشن ایرانی، نزدیکی به ایستگاه مترو، نزدیکی به خیابان آقماشنبلی (Aghmashenebeli) و مرجانشولی (Marjanishvili) از محاسن این هتل بود. البته بگم ما برای هتل یه حداقل­هایی داشتیم و یه رنج قیمت، که براساس اونها این هتل رو انتخاب کردیم وگرنه هتل­های بهتر با موقعیت و امکانات عالی­تر تو تفلیس بسیار زیاد هست. چون این هتل تو پکیج­های یک هفته­ای تفلیس نبود، قیمت­هایی که از آژانس­های مختلف می­گرفتیم متفاوت و با اختلاف معنی­ داری بود، در نهایت آژانس سلام پرواز قیمتی مناسب و معقول رو به ما پیشنهاد داد و ما تور یک هفته ­ای تفلیس بتلم هتل با پرواز قشم ایر(رفت 45/9 روز 19 مهر و برگشت 30/13 روز 26 مهر) رو با قیمت سه میلیون و صد هزار تومان خریدیم و تقریباً یک هفته مانده به سفر پرونده خرید پکیج به پایان رسید و بصورت نیمه رسمی سفرمون آغاز شد (عکس 1-1 (تفلیس زیبا، عکس از اینترنت)).

1-1.JPG

البته همین­جا بگم که باجناق محترم با توجه به خاطره بد و تأخیر 10 ساعته در سفر به کوش ­آداسی با پرواز قشم ایر، اصلاً حس خوبی به این پرواز نداشت و با توجه به اعتقادی که من به چشم­های باجناق داشتم باید منتظر خبرهای بد بعدی می ­بودیم. دقیقاً روز بعد از خرید پکیج از آژانس تماس گرفتن و گفتن چون روز برگشت­مون مصادف هست با اربعین پروازمون افتاد واسه ساعت 12 شب روز 26 مهر و این­جوری تقریباً یه نیم روز به سفرمون اضافه می­شد که از یه طرف اتفاق خوبی بود، البته اتفاقات بدی هم داشت که مبسوط تعریف خواهم کرد. قسمت بعدی مقدمات سفر، تهیه یه برنامه سفر انعطاف­ پذیر با توجه به حضور بچه­ ها بود تا حداکثر استفاده رو از وقت­مون ببریم و جایی از قلم نیفته و بعد از چند جلسه رو یه برنامه­ ریزی به توافق رسیدیم. در آخرین جستجوهای تکمیلی در مورد سفر به یک نکته منفی و مثبت رسیدیم، نکته منفی در مورد جشن روز ملی گرجستان بود، تو سایت­های مختلف تاریخ­های متفاوتی واسه این روز در سال­های اخیر ذکر شده بود و بیشترشون به تعطیلات آخر هفته یکی از دو هفته پایانی اکتبر اشاره کردن ولی امسال به شکل عجیبی اولین تعطیلات آخر هفته ماه اکتبر رو برای این جشن در نظر گرفته بودن و ما یکی از اهداف سفرمون رو از دست داده بودیم که واقعاً ضد حال بود. ولی نکته مثبت این بود که یادمون اومد یکی از دوستان­مون چند وقتیِ ساکن تفلیس هست و این یعنی یک منبع اطلاعاتی دست اول که می­تونه کلی از سوالاتمون رو درباره تفلیس جواب بده و دیدن یه دوست در سفر خارج از کشور خالی از لطف نیست.

 

پیش سفر

با توجه به اینکه ما ساکن شیراز هستیم و برای شروع سفر باید خودمون رو می­ رسوندیم به فروگاه امام، سفرمون تقریباً دو روز قبل از سفر اصلی شروع شد. چهارشنبه شب از شیراز راه افتادیم تا پنج­شنبه رو در منزل باجناق کوچکتر توقفی داشته باشیم تا هم دیداری تازه بشه و هم با یه استراحت خودمون رو برای سفر آماده کنیم. از تصمیمات مفید روز قبل از سفر، انتخاب وسیله نقلیه برای رفتن به فرودگاه امام بود. ما 5 نفر و نصفی بودیم با دو کالسکه و 4 چمدان و باید ساعت 6 صبح می­رفتیم سمت فرودگاه. با توجه به تجربه سفر قبلی احتمال دادیم اون موقع صبح گرفتن دو ماشین جادار برای وسایل­مون از اسنپ بصورت هم­زمان کار راحتی نخواهد بود و انتخاب مینی‌ون یا ون برای رفتن به فرودگاه تصمیم بهتری بود. با مراجعه به سایت شرکت­های ارائه دهنده خدمات حمل و نقل به فرودگاه امام و تماس باهاشون برای صبح جمعه یه ون به قیمت 110 هزار تومان از شرکت سیر و سفر فرودگاه امام رزرو کردیم. 

 

روز اول  (سلام گرجستان)

طبق برنامه­ ریزی، 5/45 صبح خودروی ونی که رزرو کرده بودیم اومد دنبال­مون و کمتر از نیم ساعت رسیدیم فرودگاه امام. چون یک هفته به اربعین مونده بود کل فرودگاه پر بود از مسافرانی که مقصدشون نجف و کربلا بود و ما امیدوار بودیم که بی نظمی همیشگی پروازهای این مقاصد تأثیری روی پروازمون نداشته باشه. بعد از حدود نیم ساعت کانتر پرواز قشم ایر باز شد و رفتیم تو صف برای گرفتن کارت پرواز که این نشون می­داد احتمالاً تأخیری برای رفتن در کار نخواهد بود. یکی از نکات منفی این سفر مسئول کانتر پرواز بود که رفتاری بسیار غیرحرفه­ ای داشت و طرز برخوردش در حدی بود که من فک کردم که ایشون علی­رغم میل باطنی­شون پول سفر ما رو پرداخت کردن، با اینکه بچه­ ها تو کالسکه خواب بودن گفت برای کارت پرواز حتماً باید بیان جلو صف که من بچه ­ها رو ببینم. در نهایت هم با منت زیاد کارت پرواز رو بهمون داد (انگار که به جای صندلی اکونومی صندلی فرست کلاس به ما دادن) و مجبورم کرد که دوباره برم بیرون از قسمت خروجی و برگه­ های بیمه­ رو پرینت بگیرم و تأکید کردن که اگه پرینت برگ بیمه­ نباشه اجازه عبور از گیت کنترل پاسپورت رو نداریم. خدا رو شکر تو باجه پرینت هم مسئول منصف 2000 تومن برای هر برگ پرینت بیمه ازمون دریافت کرد تا خانم کانتر پرواز خوشحال باشن با اینکه این هزینه اصلاً در مقابل هزینه مسافرت چیزی نیست ولی چون با رفتار غیرمؤدبانه و زورکی از من دریافت شد خیلی از پرداختش ناراضی بودم.

تو قسمت کنترل پاسپورت هم نه تنها نیازی به چک­ کردن برگ بیمه نبود که حتی کنترل پاسپورت بچه ­ها که خواب بودن با حداقل سخت­گیری و خیلی مهربانانه انجام شد. بعد از عبور از کنترل پاسپورت تازه باجه بیمه سامان رو دیدیم و متوجه شدیم که اینجا هم می­شد کارهای بیمه سفر رو انجام داد و بیش از پیش حرکت خانم کانتر پرواز برای من غیر قابل هضم بود. با توجه به اینکه صبحانه نخورده بودیم تصمیم گرفتیم در کافه طهران صبحانه بخوریم، دکوراسیون کافه قشنگ بود ولی صبحانه تعریف چندانی نداشت. بعد از صرف صبحانه از گیت 22 وارد سالن انتظار شدیم و منتظر باز شدن گیت موندیم که خدا رو شکر بدون تأخیر گیت خروجی باز شد ولی ظاهراً داستان ما با خانم کانتر پرواز تمامی نداشت و موقع برچسب زدن روی کالسکه هر چقدر به ایشون توضیح دادیم که این کالسکه قراره جمع بشه و این دسته ه­ایی که شما می­خواید روش برچسب بزنید باز میشه و برچسب پاره خواهد شد با رفتاری که مثلاً شما چیزی نمی ­فهمید باز هم برچسب رو همون­جا که نباید وصل کرد و موقع ورود به هواپیما مجبور شدیم برچسب رو باز کنم و به دسته کالسکه بچسبونم و من همچنان در کف نوع رفتار این خانم موندم، هستم و قطعاً خواهم ماند.

وقتی وارد پرواز شدیم و طبق کارت پروازها روی صندلی­ ها نشستیم متوجه شدیم علی­رغم اینکه ما 5 تا صندلی پرواز داشتیم و یه بچه زیر دو سال بدون صندلی، خانم کانتر پرواز برامون شش صندلی صادر کردن و ما همچنان درگیر اون رفتارهای عجیب و این لطف زیادی­شون بودیم. پرواز بدون مشکل خاص با پذیرایی خوب به پایان رسید و هواپیما بعد از تقریباً1.5 ساعت پرواز در فرودگاه تفلیس به زمین نشست. با توجه به خلوت بودن و کوچک بودن فرودگاه (البته این که میگم کوچک در حد فرودگاه امام بود) سریع رفتیم سمت کنترل پاسپورت و علی­رغم چیزهایی که شنیده بودیم مأمور کنترل پاسپورت بدون چک کردن بلیط پرواز، وچر هتل و حتی برگه مهم بیمه، مهر ورود رو زد تو پاسپورتمون و بیش از پیش ما رو یاد خانم سخت­گیر کانتر پرواز انداخت. ولی جدا از شوخی پرینت و اصل تمامی مدارکتون رو برای سفر تفلیس همراه داشته باشید چون خیلی از هموطن­ها مخصوصاً در سفرهای بار چندم به تفلیس بخاطر همین عدم وجود مدارک دچار مشکل و ریجکتی در فرودگاه شدن. بعد از چند دقیقه انتظار چمدان­ها و کالسکه­ هامون رو گرفتیم و به سمت خروجی فرودگاه حرکت کردیم، قاعدتاً ما باید دنبال تابلوی Georgian Distinations می­گشتیم ولی لیدرمون به محض خروج­ از در با پرسیدن اسم­مون خیال­مون رو راحت کرد. همون اول با راهنمایی لیدر از یکی از باجه­ های بانکی بدون کمسیون در فرودگاه مقداری دلار با نرخ تبدیل960/2 چنج کردیم.

با اومدن همه مسافران سوار ون شدیم تا بریم سمت هتل، این قسمت از سفر برای تمام دوستان آشناست و شامل توضیحات تور لیدر در مورد تفلیس و معرفی جاذبه­ های تفلیس و تورهای شرکت­شون با قیمت­های بسیار بالای دلاری می­شد که قاعدتاً مناسب افرادی هست که شاید به خاطر سن بالا یا مشکل زبان ترجیح میدن از این تورها استفاده کنن. تور لیدر به هر خانواده یه پاکت داد که معرفی تورهاشون بود و یه سیم­کارت. نکته جالب برای من خوش اخلاق بودن تور لیدرها در این قسمت از سفر هست ولی به­ محض اینکه ازشون تور نمی ­خرید ورق برمی­گرده و اون روی تور لیدرها رو می­بینید. نکته عجیبی که همون اول توجه من رو به خودش جلب کرد خودروهای فرمون سمت راست بود، که بعداً فهمیدیم علی­رغم قوانین رانندگی در گرجستان، که مشابه ایران هست، ظاهراً تا پایان سال میلادی هنوز اجازه تردد داشتن. خلاصه رسیدیم به هتل و خیلی سریع با همکاری خانم مسیح اتاق­های دبل با تخت اضافه، در طبقه 5 رو تحویل گرفتیم (علی­رغم اینکه ما اتاق­های دبل گرفته بودیم)، البته بهمون گفتن اگه اتاق­ها رزرو بشه باهاشون همکاری کنیم برای عوض کردن اتاق­ها. ابعاد اتاق و تخت، کیفیت تخت، تمیزی سرویس بهداشتی و ویوی اتاق­مون نشون میداد که همه چیز قراره به شکل خوب و دل­پسندی شروع بشه (عکس1،2،3 و4).

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

 

سریع چمدان­ها رو باز کردیم و اتاق رو مرتب تا بتونیم استراحتی بکنیم، با اینکه خسته بودم ترجیح دادم برم دور و بر هتل بچرخم و با منطقه بیشتر آشنا بشم. وجود سوپر مارکت و دو کیوسک 24 ساعته دقیقاً روبروی هتل، ایستگاه مترو Tserteli، شعبه Mcdonald، و یه شعبه از رستوران زنجیره­ای و 24 ساعته Machakhela-Samilkitno در فاصله دو دقیقه­ای از هتل، مراکز اکسچنج و بازار میوه و تره ­بار و یه بازارچه محلی در چند صد متری هتل نشان­ دهنده دسترسی خوب هتل بود. بعد از کمی خرید آب و هله هوله برای بچه­ ها برگشتم هتل و کشفیات رو با بانو، خواهر بانو و باجناق درمیان گذاشتم. بعد از یه مقدار استراحت رفتیم شعبه مک دونالد و اولین وعده غذایی رو خوردیم تا خیال­مون از بابت سیر بودن بچه­ ها راحت باشه و بریم برنامه شبانه. بعد از غذا با دوست­مون که تو تفلیس زندگی می­کنه قرار داشتیم و با هم رفتیم خیابان آقماشنبلی و مرجانیشولی. پیاده روی شبانه تو این منطقه واقعاً دلچسب بود و دو نکته توجهم رو به خودش جلب کرد یکی اینکه فاصله­ ها کمتر از اون چیزی بود که تو نقشه فکر می­کردم، دوم اینه که پشت ساختمانهای باشکوه خیابان تقریباً تازه مرمت شده آقماشنبلی تقریباً هیچ چیز قابل توجهی نبود و انگار این خیابان کاور زیبایی بود روی بافت قدیمی منطقه برای جذب توریست و ایجاد حس زیبایی.

(عکس 5 (خیابان آقماشنبلی)

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

عکس6 (خیابان مرجانشولی)).

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

 

خیابان پر بود از رستوران­های گرجی، ترکی، عربی، هندی و ایرانی و با اینکه این خیابان پر بود از  کافه، فروشگاه و البته چند هتل بسیار زیبا، ولی خلوت­تر از چیزی بود که فکرش رو می­کردم. بعد از لذت بردن از ساختمان­ها و حال و هوای زیبای اونجا به پیشنهاد دوست­مون رفتیم سمت خیابان روستاولی برای شام و ایشون رستوان خینکالی هاوس (Khinkali House) رو پیشنهاد داد. باید اعتراف کنم که این رستوران تو لیست رستوران­هایی که من درآورده بودم نبود ولی چقدر پیشنهاد دوست­مون عالی بود، طوری که من و بانو چند بار دیگه هم اومدیم این رستوران. در بدو ورود مراسم رقص گرجی در سالن بر پا بود که بهترین اتفاق برای شب اول و اولین برخورد با فرهنگ شاد و ساده گرجی­ ها بود. متأسفانه طبقه پایین جا نبود و رفتیم یه میز خانوادگی در طبقه بالا که ویوی مراسم پایین رو نداشت ولی صدای آهنگ­ها و مردم دل زنده از پایین کامل می­ اومد.

برای شام خاچاپوری ایمرولی، خاچاپوری آجارولی، خینکالی، نوشیدنی و سیب­ زمینی برای بچه­ ها سفارش دادیم و تا غذا بیاد سعی کردیم از جو زیبا، پر انرژی و بی­ نهایت خانوادگی سالن استفاده کنیم. یکی از اتفاقات فراموش نشدنی امشب، آواز خوانی پسری در میز بغلی ما بود که اونقد پراحساس و پرانرژی می­خوند که توجه و تشویق کل سالن رو به خودش جلب کرده بود. حال خوش جوان برام واقعاً رشک ­برانگیز بود و طوری آهنگ رو از ته دلش می­خوند که انگار تا کیلومترها هیچ­کس نیست و فقط برای دل خودش داره می­خونه و در اون لحظه فقط به شادی خودش فکر می­کرد. البته بنده خدا فشاری به خودش آورد که من و باجناق هر لحظه منتظر بودیم رگ گردنش پاره بشه و مطمئنم تا چند روز آینده فقط سیمای پسر قابل رؤیت خواهد بود و خبری از صدا نخواهد بود. غذاها سریع اومد رو میز و با اولین گازی که به خاچاپوری زدم طعم ناب و فراموش نشدنی نان و پنیر رفت زیر دندونم

(عکس7 (خاچاپوری ایمرولی))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

حالا نوبت امتحان خینکالی یا بقول خانواده ما غذای ماشا میشایی بود، دلیل نامگذاری هم این بود که در 3 سال گذشته حداقل هزار بار با پسری کارتون ماشا میشا و رقابت ماشا با پاندای سرآشپز در طبخ خینکالی رو دیده بودیم و واقعاً دوست داشتیم مزه این غذا رو امتحان کنیم. با راهنمایی دوست­مون اول یه گاز کوچولو بهش زدیم تا آب و عصاره مواد داخلش رو بخوریم و بعد رفتیم سراغ خوردن بقیه ­اش، ترکیب گیشنیز، گوشت، نان خینکالی با اون حرارت، ترکیبی بود بس عجیب و دلنواز، البته باید بگم خیلی­ها رو دیدم که از حالت پخته خمیر خینکالی خوششون نمیاد ولی من و بانو بسیار لذت بردیم

(عکس8 (خینکالی))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

خاچاپوری آجرولی با اون تخم مرغ وسطش آن­چنان دلبری می­کرد که واقعاً برای توصیفش واژه­ کم میارم

(عکس9 (خاچاپوری آجارولی))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

تنها نکته منفی غذا امشب این بود که به شکل عجیبی همه سیر بودیم و داشتم حسرت می­خوردم که چرا نمی­تونم همه این غذا رو بخورم. تو اون سر و صدای عجیب بچه ­ها خوابشون برد و تا غذای بقیه همراهان تمام بشه پسری رو بردم طبقه پایین تا هم راحت­تر بخوابه و هم من بتونم از راه دور از مراسم لذت ببرم و البته که بسی لذت بردم. اینقدر تحت تأثیر جو سالم و خانوادگی این رستوران قرار گرفتم که نگو، در یک لحظه تمام اعضای یک خانواده از کوچک و بزرگ بدون توجه به افراد دیگه می­ اومدن وسط سالن و شروع می­کردن به پایکوبی و در لحظه لذت بردن از زندگی رو می­شد تو چشم­های تک تکشون دید. مطمئنم شادی حاضرین در سالن چیزی فراتر از سرخوشی بود و به این نتیجه رسیدم گرجی­ ها در چنین رستوران­هایی غذا رو به صرف شادی واقعی سرو می­کنن. غذا و نوشیدنی برای هشت نفرمون شد 110 لاری که باتوجه به لذتی که ما از اولین شب حضورمون تو تفلیس بردیم واقعاً قیمتی نداشت و حال خوش­مون خیلی بیشتر از این­ها می­ ارزید. دیگه واقعاً خسته شده بودیم و همون جلوی رستوران یه تاکسی گرفتیم و با 7 لاری رفتیم هتل.

 

 

روز دوم (فستیوال نوشیدنی)

متأسفانه همون­طور که گفتم ما برنامه تبلیسوبا رو که دقیقاً یک هفته قبل بود، از دست داده بودیم ولی دوست­مون این مژده رو بهمون داد که امروز در منطقه شاردنی فستیوال نوشیدنی گرجی به همراه موسیقی و رقص سنتی برقرار هست و ما می­تونستیم قسمتی کوچک از جشن تیبلیسوبا رو امروز امتحان کنیم. صبح حدود 8 صبح از خواب بیدار شدیم و دست جمعی برای صبحانه رفتیم رستوران هتل در طبقه دوم. با توجه به تجربیات سفر استانبول خودمون رو برای رویارویی با یه صبحانه متوسط و حتی ضعیف آماده کرده بودیم ولی انصافاً صبحانه هتل بسیار بهتر و متنوع­تر از چیزی بود که انتظارش رو داشتیم. البته خدمت دوستان سخت­گیر عرض کنم صبحانه­ ای که میگم با صبحانه رؤیایی دوستان در آنتالیا قابل مقایسه نبود ولی در حد خودش بسیار عالی بود

(عکس10،11،12،13(صبحانه هتل))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

تنها نکته بدش این بود که بچه­ ها تقریباً کل سالن رستوران رو گذاشتن رو سرشون و ما رو از خوردن صبحانه دست جمعه پشیمان کردن. بعد از صبحانه آماده شدیم و رفتیم سمت مترو، با پنج لاری یه کارت مترو با 3 لاری شارژ خریدیم و رفتیم برای تجربه مترو تقلیس. چند تا نکته تو تمامی ایستگاه­ های متروی تفلیس قابل لمس هست، یکی بوی نم ایستگاه­ ها هست که برمی­گرده به قدیمی بودن، عمق زیاد و مرطوب بودن زمین تفلیس. نکته بعدی، پله برقی­ های بسیار طولانی و شیبدار و در آخر هم عدم وجود آسانسور هست که برای ما که با کالسکه بودیم نکته بدی بود. اولین تجربه استفاده از پله برقی طولانی و پر شیب خیلی عجیب بود و وقتی پایین رو نگاه می­ کردی یه نمه می­ ترسیدی و وجود این پله برقی از دهه شصت میلادی تا الان خیلی جالب بود.

(عکس14(نقشه مترو تفلیس)

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

15،16،17(مترو تفلیس))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

 

برای رفتن به ایستگاه میدان آزادی (Liberty Station) تو ایستگاه Square Station خط­مون رو عوض کردیم و بعد از سه ایستگاه پیاده شدیم. واگن­های متروی تفلیس کمی قدیمی­ تر، مرتفع ­تر و به نسبت مترو تهران خلوت­تر بود، فاصله ایستگاه ­ها بیشتر و سرعت حرکت هم خیلی بالاتر بود. ایستگاه میدان آزادی دقیقاً بغل مرکز خرید گالریا بود، تو قسمت خروجی سعی کردم با دستگاه­ های خدمات شارژ (Pay Box) سیم کارتم رو شارژ کنم ولی هر کاری کردم که سیم کارت رو 5 لاری شارژ کنم نشد. کنار دستگاه هم یه خانم بود مثلاً برای راهنمایی که هیچ آشنایی با زبان انگلیسی نداشت و نتونست کمکی بهم بکنه

(عکس18 (دستگاه­ های PayBox، عکس از اینترنت))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

تازه از ایستگاه اومدیم بیرون که دوستم تماس گرفت و گفت دیرتر میاد و بهمون پیشنهاد داد بریم تو مرکز خرید گالریا (Galleria Mall)، و با اینکه امروز اصلاً برنامه خرید نداشتیم ولی توفیق اجباری نصیب خانم­ ها شد که یه دوری تو فروشگاه­ ها بزنن. در آغاز فصل تقریباً هیچ فروشگاهی تخفیف نداره و تمامی پوشاک پاییزی و زمستانی بود. کیفیت اجناس که بیشتر ترک بودن خیلی خوب بود و به نظر ما از فروشگاه­ های تو خیابون استقلال استانبول هم بالاتر بود، قیمت­ها هم با توجه به ارزش ریال ما شاید بالا به نظر می­رسید ولی از دیدگاه ما قیمت­ ها و کیفیت­ ها از ایران مناسب­تر بود و برای کسایی که قصد خرید دارن مقصد مناسبی هست. البته توصیه دوست­مون این بود که مراکز خرید ایست پوینت، تفلیس مال و اوت لت­ های کارفور (Carrefour) قیمت­ های مناسب­تری دارن. یه دو ساعتی تو مرکز خرید گالریا بودیم تا دوست­مون اومد و قدم زنان رفتیم سمت خیابان کوته آفغازی Kote abkhazi)) تا برسیم به شاردنی زیبا و پر انرژی. خیابان سنگ­ فرش کوته آفغازی پر بود از رستوران، کافه و فروشگاه­ های سوغاتی، از روبروی کلیسای Jvaris Mama وارد خیابان شاردنی و فستیوال نوشیدنی 2019 گرجستان شدیم

(عکس 19و20 (جشن در خیابان شاردنی))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

 

گوشه گوشه خیابون شاردنی پر بود از تولیدکننده­ های مختلف که نوشیدنی، پنیر و شیرینی­ های مختلف رو عرضه می­ کردند. یه گروه موسیقی بزرگ و جوان و یه گروه پرفرمنس با لباس­های محلی گرجی در حال اجرای ترانه­ های پر انرژی و زیبا بودند. جو بسیار شادی بود و برای من که اولین تجربم از این نوع کارناوال بود خیلی دلچسب بود و هم­چنان حسرت می­ خوردم که جشن تبلیسوبا رو از دست دادیم. با اینکه نزدیک کلیسای سیونی (Sioni) بودیم ولی همسفران تو فاز کلیسا­گردی نبودن و به سمت منطقه میدان، روبروی پل متخی حرکت کردیم تا از ساختمان­های زیبای تفلیس قدیم دیدن کنیم. کوچه پس کوچه­ های باریک و زیبا با دیوارها و سقف­های سفالی، بالکن­ها و پنجره­ های چوبی رنگی، کلیسای ارامنه، رودخانه و کلیسای متخی و ناریکالا تصویری از تفلیس رو بهتون نشون میده که انگار برگشتید به گذشته ­های دور و برای من آرامش عجیبی داشت. نمی­دونم چرا ولی یه حس آشنا و قدیمی رو داشتم حس می­کردم که نمی­دونم چی بود ولی هر چی بود خیلی خوشایند بود

(عکس21(منطقه میدان)

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

عکس22 (کوچه­ های زیبای Old Tbilisi))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

 

دیگه وقت نهار رسیده بود و برای نهار به پیشنهاد دوست­مون، رستوران Maspindzelo رو برای غذا انتخاب کردیم، این رستوران تو لیست شکم ­گردی­های من هم بود و از این پیشنهاد استقبال کردیم

(عکس23،24(رستورانMaspindzelo))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

رستوران بسیار شلوغ بود و این خودش نشون می­داد که کیفیت غذا خوبه و هیچی بیشتر از یه غذای لذیذ گرجی تو این ساعات بهمون نمی­ چسبید. منوی رستوران بسیار کامل بود و ما ترجیح دادیم که امروز کباب گرجی رو امتحان کنیم. سینی کباب گرجی، سینی پیش غذا(Pkhali & Badrijani)، خورشت Chashushuli، تعدادی خینکالی، نون لذیذ گرجی، نوشیدنی و صد البته سیب­ زمینی برای بچه­ ها سفارش دادیم. خیلی زود پیش غذا رو آوردن و ما سریع مشغول خوردن پیش غذاهای لذیذ شدیم. اولین چیزی که با خوردن غذاهای گرجی به ذهن آدم میرسه طعم اصیل و نسبتاً ارگانیک مواد غذایی هست. ترکیب سبزی، گردو، سیر، پنیر و بادمجان معجونی ساخته بود رؤیایی و این طعم و غذا اصلاً تعارف نداره، من هم از نجابت همسفران سود استفاده رو بردم و ته تمام پیش غذا رو درآوردم

(عکس25(پیش ­غذای گرجی (پیخالی و بادریجانی)))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

غذای بعدی که اومد Chashushuli بود که خورشتی بود از گوشت با سس گوجه و سیر، برای ما ایرانی­ ها این غذا قطعاً با برنج بسیار لذیذتر هست ولی ما این خورشت رو با نون خوردیم که بسیار لذیذ بود و طعم سیرش عالی بود

(عکس26(Chashushuli))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

در نهایت دیس کباب­مون رو آوردن که چکیده­ ای بود از تمام کباب­های گرجی، همین­قدر بگم که توصیف مزه این کباب­های با کیفیت مخصوصاً متسوادی (Mtsvadi) برام کار سختی هست و اونقد ظاهر و باطن این کباب­ها عالی بود که همسفران حتی نذاشتن من عکسی از این سینی لذیذ بگیرم و در کسری از ثانیه سینی خالی شد و فقط صدای به­ به و چه ­چه بود که از تک تک همسفران به گوش می­رسید. غذای بی­ نهایت لذیذ امروز شد 190 لاری که 20 لاری خدمات رستوران بود و 170 لاری هم پول غذا، که به نظر من این مبلغ با توجه به کیفیت رستوران برای 8 نفر بسیار مناسب بود. بعد از خروج از رستوران برای هضم بهتر غذا و لذت بردن بیش از پیش، تا میدان آزادی قدم زنان رفتیم و با گرفتن تاکسی با قیمت 8 لاری رفتیم هتل تا استراحت کنیم. وقتی راه افتادیم راننده گفت که امروز بازی تیم ملی گرجستان و ایرلند جنوبی هست و بازی هم تو دینامو آرنا نزدیک هتل برگزار میشه و احتمالاً اطراف هتل شلوغ هست و شاید نتونه ما رو دقیقاً جلوی هتل پیاده کنه و اینجا بود که ما فلسفه حضور تعداد زیادی توریست با لباس تیم ملی ایرلند تو شاردنی و تفلیس قدیم رو فهمیدیم.

با نزدیک شدن به هتل دقیقاً پیش­ بینی راننده درست از آب در اومد و مجبور شد ما رو آخر خیابان منتهی به هتل پیاده کنه و با چند دقیقه پیاده­ روی رسیدیم به هتل و اونقدر خسته بودیم که سریع افقی شدیم. بعد از دو ساعت استراحت تصمیم گرفتیم شب رو در خیابان شاردنی بگذرونیم چون بقول دوستان نایت لایف این خیابان در تفلیس، بسیار تعریف شده هست. با مترو رفتیم میدان آزادی و پیاده از خیابان کوته آفغازی رفتیم خیابان شاردنی و دیدیم خیابان به شکل عجیبی خلوت هست. با کمی پرس و جو فهمیدیم عموماً روزهایی که جشن هست، شب­های خلوت­تری نسبت به آخر هفته ­های معمولی داره. نکته جالب امشب طرفدارهای تیم ملی ایرلند بودن که کلاً منطقه رو قرق کرده بودن، با اینکه بازی مساوی شده بود و این تیم وضعیت مناسبی هم تو جدول نداشت، ولی خوشحالی این طرفدارها چنان بود که هر کی ندونه انگار به جام جهانی صعود کرده بودن. جالبه با اون همه شلوغ بازی و سر و صدا هیچکس، حتی پلیس، کاری باهاشون نداشت که هیچ، نهایت همکاری رو هم باهاشون داشتن. شما فقط چنین صحنه­ ای رو تو ایران تصور کنید که طرفداران تیم حریف به خودشون اجازه بدن تو ایران هم­چین جشنی برای خودشون بگیرن، بدون شک شاهد نزاع خیابانی بدی خواهیم بود. بعد از خیابان شاردنی رفتیم سمت خیابان Erekle II تا اونجا تو یک کافه شب خودمون رو به خیر و خوشی بگذرونیم. این خیابان هم مثل شاردنی و خیلی از کوچه پس کوچه­ های تفلیس تا صبح بیداره و همه در حال شب زنده­ داری هستن، و جالب اینکه این خیابان هم در تسخیر طرفداران ایرلند بود

(عکس27 (خیابان Erekle II))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

معروف­ترین کافه این خیابان G.vino هست، کافه ­ای استثنایی با معماری زیبایی برای طرفداران نوشیدنی گرجستانی، ولی ما یه کافه کوچکتر رو انتخاب کردیم که خلوت­تر و دنج ­تر بود و یه قلیون برای خودمون، پیتزا و صد البته سیب­ زمینی برای بچه­ ها سفارش دادیم. امشب تقریباً سردترین شب سفر ما به تفلیس بود و ظاهراً این سرما چیز عادی برای این منطقه بود چون همه کافه­ ها یه پتو مسافرتی به همه مهمانان­شون می­دادن که سرما کمتر اذیتشون کنه. غذای امشب یه مقدار طول کشید تا آماده بشه و علی­رغم اینکه غیر از بچه­ ها کسی قصد شام خوردن نداشت ولی بچه­ ها فقط سیب­ زمینی رو پذیرفتن و مجبور شدیم پیتزا رو بین خودمون تقسیم کنیم. پیتزا کاملا ایتالیایی بود و نکته جالبش این بود که خبری از پنیر پیتزای کش­ دار و سنگین خودمون نبود و پیتزا بیشتر شبیه خاچاپوری بود که مقداری بیکن و کالباس روش بود. بعد از شام پیاده قدم زدیم و رفتیم میدون آزادی و یه تاکسی گرفتیم 8 لاری و رفتیم هتل و با توجه به خستگی و پیاده روی بسیار زیاد سریع رفتیم برای استراحت.

 

روز سوم (طبیعت­ گردی)

امروز برنامه دریاچه لاک­ پشت داشتیم. تفلیس کلاً سه دریاچه اصلی داره، دریاچه Tbilisi Reservoir نزدیک پارک آبی جینو، دریاچه لیسی (Lisi Lake) و دریاچه لاک پشت (Turtle Lake). براساس کامنت­ هایی که مسافران تو سایت­های مختلف گذاشته بودن و رستوران­های خوبی که تو سرچ­ها دیده بودم تصمیم گرفتیم که دریاچه لاک پشت رو ببینیم تا هم طبیعت گردی داشته باشیم، هم بچه­ ها یه کم بازی کنن و انرژی­شون خالی بشه. یکی از اتفاقات ناخوشایند سفر صبح موقع صبحانه افتاد که رسپشن هتل بهمون گفت با توجه به اینکه یه اکیپ آلمانی برای چند شب اتاق­های سه تخته رو رزرو کردن ما باید اتاق­ها رو خالی کنیم و به اتاق­های دبلی که از اول برامون در نظر گرفتن بریم، ولی قول دادن دو تا اتاق خوب یا اگه اتاق­های بهتری خالی شد برامون کنار بذارن. بعد از صبحانه رفتیم اتاق و مشغول جمع کردن وسایل شدیم که کار بسیار بسیار سختی هست اونم وسط سفر. خلاصه وسایل رو جمع کردیم و زدیم بیرون و با مترو رفتیم ایستگاه Technical University تا به همراهی دوستم بریم سمت دریاچه لاک ­پشت. اولین کاری که کردم با راهنمایی دوستم با PeyBox سی کارتم رو یک لاری شارژِ بالانس کردم تا اصطلاحاً فعال بشه و برای تماس و اینترنت همراه مشکلی نباشه. برای رفتن به دریاچه لاک­ پشت دو راه هست: یکی استفاده از ماشین و حرکت مستقیم به سمت دریاچه و دومی رفتن به وکه پارک (Vake Park) و استفاده از تله کابین برای رسیدن به دریاچه هست.

مسلماً استفاده از تله کابین راه بهتر و مهیج­ تری بود، واسه همین رفتیم سمت وکه پارک، ولی متأسفانه تله کابین در دست تعمیر بود و این آپشن رو از دست دادیم. چون وقت زیادی برای استفاده از دریاچه داشتیم به پیشنهاد دوستمون رفتیم تو وکه پارک، دوری زدیم و عکس گرفتیم. این پارک مکان عالی برای پیاده­ روی، دوچرخه سواری و بازی بچه­ ها هست و یه مسیر پلکانی بزرگ وسط پارک داره که منتهی میشه به مجسمه 28 متری یادبود جنگ جهانی دوم

(عکس28(وکه پارک))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

واقعاً پارک بزرگ و زیبایی بود و هوا هم امروز گرم­تر بود و پیاده­ روی تو این پارک زیبا بسیار دلچسب بود، بهتون توصیه می­کنم حتماً یک ساعتی رو تو این پارک وقت بگذرونید. بعد از پیاده روی مختصری در پارک رفتیم بالای پارک سمت دریاچه لاک­ پشت. نکته جالب دیدن سفارت ایران در این منطقه بود که ظاهراً جز مناطق معروف و زیبای تفلیس محسوب می­شد. فاصله پارک تا دریاچه خیلی کمتر از اون چیزی بود که فکرشو می­کردم و خیلی سریع رسیدیم. رستوران­ها دقیقاً اول ورودی دریاچه هست، ما به توصیه دوست­مون از قسمت پیاده ­رویِ دور دریاچه رفتیم سمت دیگر دریاچه. دریاچه کوچک و پر از درخت­های زیبا بود ولی هوا خیلی خنک بود. سریع بساط­مون رو پهن کردیم و بچه ­ها خیلی زود رفتن سرغ خاک ­بازی و آب ­بازی. با مزه­ ترین قسمت طبیعت­ گردی امروز موقعی بود که دوست­مون فلاسک چای رو کرد و نشون داد که یه شیرازی هر جای دنیا که باشه با یه زیر انداز و یه فلاسک چایی توانایی آغاز هر بزمی رو داره. چای داغ و خاچاپوری تو اون دریاچه­ زیبا و سرد، هر فکر منفی رو دور می­کرد و آرامش خاصی به آدم می­ داد مخصوصاً امروز که دریاچه هم خلوت بود، البته بهتره بگم اون ساعتی که ما اونجا بودیم خلوت بود وگرنه بیشتر مردم حدود ساعت دو و سه داشتن وارد دریاچه می­شدن

(عکس29(دریاچه لاک­پشت))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

طبق برنامه­ ریزی قرار بود که نهار رو تو یکی از رستوران­های دور دریاچه بخوریم ولی با توجه به لوکیشن و زیر­اندازی که ما پهن کرده بودیم، همراهان به خوردن هله هوله و نوشیدنی تمایل بیشتری داشتن. قسمتی که ما نشسته بودیم سایه بود و هوای سرد بچه ­ها رو اذیت می­کرد واسه همین بساط­مون رو جمع کردیم و رفتیم نزدیک قسمت ورودی دریاچه تو آفتاب که خیلی هم دلچسب­ تر بود. بعدش هم رفتیم و از بوفه قسمت ورودی و مقداری هله هوله خریدیم، البته بهتون توصیه می­کنم برای رفتن به هم­چین جاهایی حتماً از فروشگاه های زنجیره­ای Spar، Nikora و یا نمایندگی­ های کارفور تو شهر خرید کنید، چون قیمت خرید از این فروشگاه ­ها نسب به فروشگاه­ های تو دریاچه تقریباً نصف هست. بعد از یه دو ساعتی لم دادن تو آفتاب و مرور خاطرات تصمیم گرفتیم برگردیم پایین واسه نهار دیر هنگام. نکته جالب این که علی­رغم خرابی تله کابین، برای پایین برگشتن آپشن زیپ لاین هم وجود داشت، اونم یه زیپ لاین طولانی، پر شیب و مهیج. راستش رو بخواین خیلی دوست داشتم این زیپ لاین رو امتحان کنم ولی با توجه به تجربه سفرهای قبلی و کمی بالا رفتن سن و سال هیجان این نوع تفریحات واسم خیلی بالا هست و خودمونی تر بگم ترسیدم امتحانش کنم، ولی شما اگه با هیجان این تفریحات حال می­کنید لذت این زیپ لاین رو از دست ندید. برای نهار به پیشنهاد دوست­مون رفتیم یه رستوران کوچک به اسم شاورما هاوس(Shaurma House) تو خیابون روستاولی برای خوردن شاورما، غذای مورد علاقه باجناق. کیفیت و قیمت شاورماهای این رستوران بسیار عالی بود و واقعاً ارزش امتحان کردن رو داشت.

8 تا شاورما با نوشابه شد 67 لاری که باز هم به نظر من قیمت مناسبی واسه 8 نفر بود و قطعاً گزینه ه­ای بسیار مناسب تر از مک ­دونالد یا KFC محسوب میشه. بعد از خوردن غذا با دوست­مون خداحافظی کردیم و یه تاکسی گرفتیم 7 لاری و رفتیم هتل برای استراحت. قسمت ضد حال قضیه وقتی بود که کارت اتاق­های جدیدمون رو بهمون دادن، علی­رغم قولی که صبح به ما داده بودن کوچک­ترین اتاق ممکنه رو در بدترین طبقه هتل، یعنی طبقه دو و کنار رستوران به ما دادن. اتاق­ها واقعاً برای دو نفر با بچه، کوچک بود واسه همین سریع رفتیم پیش مدیریت هتل، خانم سمیرا، و ایشون با روی خوش و عذرخواهی گفتن امشب رو بد بگذرونید و 99 درصد فردا اتاق­مون رو عوض می­کنن و برای اینکه راحت­تر باشیم بالشت و پتوهای اضافه بهمون دادن که مشکلی نداشته باشیم. بعد از استراحت در اتاق­های کوچک­مون تصمیم گرفتیم با مترو بریم ایستگاه مرجانشولی و از اونجا پیاده برگردیم هتل تا باز هم تجربه شب­گردی در تفلیس رو داشته باشیم. با خروج از ایستگاه مرجانشولی و دیدن مک دونالد، بچه ­ها اظهار گرسنگی کردن و ما هم رفتیم مک دونالد. تصمیم گرفتیم بچه­ ها ساندویچ بخورن و ما هم کافی بگیریم، خدا رو شکر بخاطر پاقدم خوب­مون در رونق گرفتن تمامی مراکز تجاری، جمعیتی در مک دونالد بود که بیا و ببین.

به علت عدم پاسخگویی مسئول صندوق به زبان انگلیسی و فقط اشاره به دستگاه سفارش، مجبور شدیم مشتری­های گرجی رو زیر ذره ­بین ببریم و طرز کار دستگاه سفارش رو یاد بگیریم و بلاخره با چند بار آزمون و خطا سفارش­مون رو ثبت کردیم و رفتیم تو صف طولانی پرداخت پول و تازه وارد خان بعدی، یعنی انتظار برای آماده شدن شدیم

(عکس30(دستگاه سفارش مک­دونالد))

سفرنامه شهر نان، پنیر و عشق، تفلیس

نکته جالب برام سرعت پایین مسئول صندوق بود و با هر مشکلی می­رفت سراغ بزرگترش اون سمت سالن تا مشکل برطرف بشه و جالب­تر از اون ریلکس بودن مشتری­ها بود و هیچ کس اعتراضی نداشت. من و باجناق فقط داشتیم این صحنه رو تو ایران شبیه­ سازی می­کردیم و مطمئن بودیم نتیجه این اتفاقات تو ایران حداقلش درگیری فیزیکی، حضور نیروهای 110 و اورژانس هست، حداکثرش رو هم که دیگه نگم براتون. چشم­تون روز بد نبینه ما که قرار بود با نیم ساعت پیاده­ روی از ایستگاه مترو برگردیم هتل یه یک ساعتی فقط درگیر مراحل سفارش و آماده شدن غذامون بودیم. البته در طول این مدت از بالکن زیبای طبقه دوم مک دونالد که ویوی قشنگی از مرجانشولی داشت استفاده کردیم و مدام به ­هم دلداری می­ دادیم که حرص نخور و الان سفارش­مون آماده میشه. خلاصه بعد از کلی انتظار سفارش­مون آماده شد و احساس موفقیت بزرگی بهمون دست داد، ولی چه فایده که در نهایت دختری بستنیش رو چپ کرد و بانو و خواهر بانو در جهت کنترل بچه­ ها دو نوبت جداگانه کافی­ هاشون رو روی کیف و لباسشون چپ کردن و تقریباً پایان این شام ما شباهت زیادی به پایان پروژه­ های پت و مت داشت.

بعد از تجربه عجیب و شاد غذای امشب رفتیم که به همون پیاده ­روی شبانه­ امون برسیم، امشب هم مثل دیشب خیابان خلوت بود و انتظاری که از شب­های شلوغ و سرزنده مرجانشولی داشتیم برآورده نشد. قدم زنان اومدیم پایین و از ساختمان­های زیبا و در عین حال ساده خیابان آقماشنبلی لذت بردیم و هم­چنان باور اینکه این خیابان در سال 2007 به این شکل زیبا بازسازی شده کمی سخت به نظر می­ رسید. تو این خیابان هتل­های بسیار زیبایی هست که اصلاً تو لیست آژانس­های ایرانی نیست ولی به نظرم برای کسایی که دوست دارن خودشون هتل رزرو کنن مکان بسیار عالی هست مخصوصاً که این خیابان پر از رستوران و کافه هست. بعد از یه پیاده ­روی 40 دقیقه­ ای رسیدیم هتل و خدا رو شکر بعد از یه روز خسته­ کننده بچه­ ها به خواب عمیقی رفتند و فرصت پچ پچ لذت بخش رو به ما هدیه دادن. وسط این پچ پچ­های خنده­ دار یهو دلم غذا کشید که به اتفاق آرا از طرف بچه­ ها رد شد ولی از اونجایی که من وقتی گرسنه ­ام بشه حتماً باید یه شامی بزنم همت مضاعفی به خرج دادم و رفتم رستوران خلوت و زیبا Machakhela-Samilkitno نزدیک هتل و یه خاچاپوری آجارولی به قیمت 12 لاری سفارش دادم و تا آماده بشه کل منو رستوران رو برای روزهای بعد زیر و بالا کردم. تعریف این رستوران رو از دوستان شنیده بودم و خدایی قیمت­ها و عکس­های تو منو هم بسیار خوب بود، ولی باید تو یه مراسم خاص از این منو استفاده می­کردیم تا ببینیم چند مردِ حلاجن. بعد از 15 دقیقه غذام آماده شد و سریع خودم رو رسوندم به اتاق و با همراهی بچه ­ها که اصلاً گشنه نبودن خوردیمش. واقعیتش اینه که خاچاپوری خینکالی هوس با قیمت کمتر کیفیت بسیار بهتری داشت.