این یک سفرنامه است از سفر حدودا هفده روزه ما با دوچرخه در داخل ترکیه در اطراف دریای مرمره که شروعش از استانبول بود سپس مقداری به سمت شمال و سواحل دریای سیاه رفتیم و سپس به سواحل دریای مرمره برگشتیم و در طی مسیر قسمتی هم به سواحل دریای اژه رسیدیم و سپس تقریبا تمام قسمت غربی و نیمی از قسمت جنوبی دریای مرمره را پیمودیم و بعد از پیمایش تمام سواحل شبه جزیره بسیار زیبای اردک ( Erdek ) از طریق شهر ساحلی باندیرما ( Bandirma ) با کشتی به استانبول برگشتیم و سه چهار روزی هم پیمایش سواحل، خیابان ها و پارک های ساحلی و دیدار از دیدنی های بسیار جذاب تاریخی و طبیعی استانبول و حاشیه تنگه آبراهی بسفر و دیدار و پیمایش جزیره بویوک آدا ( Buyukada ) را با استفاده از دوچرخه انجام دادیم. در طی این هفده روز مجموعا حدود هزار کیلومتر رکاب زده بودیم .
خوب پس با این حساب خواندن سفرنامه ما میتونه جذاب باشه فقط پیشنهاد می کنم ویدئو کلیپ هایی را هم که ضمیمه این سفرنامه کردم ببینید تا هرچه بیشتر در حال و هوای این سفر نسبتا ماجراجویانه قرار بگیرید .
تصویر 1 : مسیر رکابزنی سفر ما برای پیمایش دور دریای مرمره
نهایت سعیم را کرده ام که جزییات سفر را که ممکنه برای شما مفید باشه ملحوظ کنم و سفرنامه ، واقعی ولی در عین حال پرکشش و جذاب باشه . این سفرنامه ممکنه یک راهنمای کامل سفر به ترکیه نباشه ولی شاید اطلاعات عمومی خوبی بویژه در زمینه طبیعت و فرهنگ مردم ترکیه بشه ازش بدست آورد .
لینک ویدئو کلیپ های سفرما ( در چهار قسمت )
قسمت اول : از استانبول تا دریای اژه
قسمت دوم : از گلی بولو تا لاپسکی
قسمت سوم : از شوکتیه تا شبه جزیره اردک و باندیرما
قسمت چهارم : استانبول
تصویر 2 : یکی از روستاهای ساحلی شبه جزیره اردک در سواحل جنوبی دریای مرمره
درباره ما
هرچند نام فامیلم طولانی تره ولی در فضای مجازی به هادی انصاری شناخته می شوم . نزدیک شصت سالمه و هشت نه سالی است که کوهنوردی با گروه های کوهنوردی را شروع کرده ام والان هم چهار پنج سالی است که طبیعت گردی و سفر با دوچرخه را شروع کرده ام . از بهار 94 تا حالا دوچرخه را کنار نگذاشته ام و تمام خرید و کارها و رفت و آمدهای بیرون از خانه را با دوچرخه انجام می دهم جوری که به اتوموبیل یک جور آلرژی پیدا کرده ام و ماشین یا توی پارکینگه یا دست حاج خانم عزیز ( همسرم ).
علاوه بر آن ، عشق فعلی من در ایام بعد از سفر و طبیعت گردی ها ، ثبت زیبای خاطرات سفر به صورت تهیه کلیپ و مستند از آن سفرها می باشد و تاحالا نزدیک به صد تا از این مستند و ویدئوکلیپ ها را آماده و روی دی وی دی ضبط کرده ام . کلیپ ها ممکنه کاملا حرفه ای نباشه ولی تصور می کنم حس خوبی را به ببیننده منتقل می کنه .
ولی این اولین باریه که علاوه بر کلیپ مستند ، دست به قلم هم میشم و سفرنامه آماده می کنم . امیدوارم موفق باشم .
دیگر دوستان گروه چهار نفره دوچرخه سواریمان در ترکیه را هم بطور مختصر معرفی می کنم .
- احسان ( امین جواهری ) ، 43 ساله و از طبیعت گردهای حرفه ای که سال هاست سرپرستی خیلی از برنامه های کوه و طبیعت را هم برعهده داشته و در زمینه طراحی مسیر و به اصطلاح ناوبری برنامه ها (navigation) ، استاد است . طراحی و مسیر یابی این سفر هفده روزه هم برعهده او بود و الحق که خیلی خوب عمل کرد .
- مسعود ( پورمیدانی ) ، از ورزشکارهای کوهنورد که تقریبا در اکثر برنامه های کوه که شرکت می کند ، سرپرست فنی گروه است . مسعود علاوه بر مربی گری کوهنوردی ، مدرک مربی فدراسیون دوچرخه سواری را هم دارد . در این سفر نیز او مسئول فنی گروه بود و همراه با احسان در مسیریابی ها هم کمک می کرد .
- فاطمه ( کریمپور ) ، از دوچرخه سوارهای باسابقه که عاشق برنامه های دوچرخه سواری است و قبل از این بیش از شصت برنامه دوچرخه سواری یک یا چند روزه را در ایران تجربه کرده بود . فاطمه دو تا حسن مهم دیگه هم داشت . پدر و مادرش آذری بودند و زبان ترکی آذری زبان خانوادگیش محسوب می شد ولی در عین حال روی زبان ترکی استانبولی هم کار کرده بود و خوشبختانه در ترکیه مشکلی از نظر ارتباط با مردم نداشتیم ، با توجه به آنکه اکثر مردم عادی و حتی پلیس در ترکیه زبان انگلیسی نمی دانند .
حسن دیگر حضور فاطمه در گروه ما این بود که بارها از طرف مردم و پلیس مورد حمایت قرار گرفتیم، چون علاوه بر آنکه هم زبانشونون بود ، جنسیتش هم نقش مهمی داشت. ترک ها مانند خودمان و خیلی از ملت های دیگه با توجه به حضور یک خانم همزبانشون در گروه ما ، محبت و کمک بیشتری به ما ارائه میکردند.
برای مثال ، در پارک های استانبول ، چادر زدن مجاز نیست ولی چند بار اتفاق افتاد که پلیس ها به علت حضور فاطمه که با لهجه شیرین خودش باهاشون صحبت می کرد ارفاق کردند و توانستیم در گوشه ای دنج از پارک ، چادر بزنیم .
تصویر 3 : ما چهار نفر در سواحل دریای سیاه - ترکیه
تهیه مقدمات سفر
قبل از سفر یک برنامه تمرینی یک و نیم روزه گذاشتیم برای ارزیابی سطح توان افراد گروه و تعیین واقعی تر جزییات ناوبری گروه در برنامه ترکیه .
مسیری را در اطراف صفهان انتخاب کردیم که ازنظر طبیعت و بویژه شیب جاده شبیه همون مسیرهایی باشه که بنا بود در ترکیه برویم . بهترین مسیر برای این منظور جاده های ساحلی حاشیه زاینده رود در بالادست باغ بهادران بود . در این برنامه تمرینی حدود 200 کیلومتر رکاب زدیم از اصفهان تا باغ بهادران و تا حدود سامان و سپس برگشت از تیران تا اصفهان . دوچرخه ها را هم با همان بار و بنه ای که بنا بود در سفر ترکیه داشته باشیم آورده بودیم . کیسه خواب ، چادر ، لباس و مواد غذایی و دیگر خرت و پرت های لازم سفر .
تصویر 4 : تهیه مقدمات سفر – خورجین و کوله و وسایل
من یک کپسول پیک نیکی بزرگ همراه آورده بودم چون در برنامه ترکیه قصد داشتیم گاهی هم از غذاهای گرم دستپخت خودمان استفاده کنیم و بساط چای و آبجوش هم همراهمون باشه و برای این منظور کپسول های خوراک پزی کوچک کوهنوردی کافی نبود . فاطمه هم ظروفی مانند کتری کوچک و قابلمه و ماهیتابه با سایز مناسب آورده بود.
تیوب اضافی دوچرخه و تلمبه و لوازم پنچرگیری هم که جزو اسباب اولیه ضروری برای هر سفر سایکل توریستی است که باید همراه هر دوچرخه سواری باشه .
مواد غذایی که بعدا برای سفر ترکیه همراه بردیم اینها بودند :
یک بطر کوچک روغن کنجد ، یک کیلو برنج خشک ، دو بسته ماکارونی ، یک کیلو دال عدس، دو سه بسته خرما ، نمک و ادویه جات ، یک کیلو لیمو ترش ، پیاز ، مغز گردو ، ارده شیره و مخلوط کره و عسل و یک قالب پنیر . نان و خیار و گوچه و میوه و تنقلات را هم به اندازه مصرف در طول راه تا استانبول و دو سه روز اول رکابزنی آورده بودیم .
تصویر 5 : پخت و پز ما در طول سفر ( شش وعده ای شد )
در طول سال ها طبیعت گردی و کوهنوردی عادت کرده ایم که از ساده ترین و دم دست ترین غذاها لذت ببریم . منظورم اینه که باور کنید به هیچ وجه ریاضت نمی کشیم و کم نمی خوریم ولی نعمتی که داریم اینه که ساده و سالم ترین غذاها را با اشتها و لذت تمام نوش جان می کنیم . من و احسان سابقه یکی چند سال خام گیاه خواری داشتیم و الان رژیم غذاییمون بر اساس سالم خواری و تا حدود زیادی گیاهخواری است . همین رژیم غذایی باعث افزایش محسوس سطح ایمنی بدن در مقابل بیماری ها و بویژه سرماخوردگی می شود ، چیزی که واقعا مورد نیاز برنامه ما بود با آن همه عرق کردن ها و باد خوردن ها و سرد و گرم شدن هاش .
تصویر 6 : خورد و خوراک ساده ولی لذیذ
چهار عدد تی شرت آستین دار سفید رنگ هم خریدیم و دادیم یک چاپ دوچرخه روشون زدند که به جای چرخ هاش عکس کره زمین بود با این عبارت در پایین عکس : " Bicycles save the earth " به این معنی که " دوچرخه ناجی کره زمین است " که کنایه از فواید زیست محیطی دوچرخه سواری دارد .
تصویر 6.1
یک طرح ترکیبی از پرچم ایران و ترکیه را هم با شعار" صلح ، دوستی ، عشق و ورزش " البته به زبان ترکی طراحی کردیم و دادیم به قطع A4 به تعداد چهار عدد ، پرس کردند که هر کدوم یکی به دوچرخه ها بزنیم در طول مسیر . یک بنر یک متری هم با همین طرح آماده کردیم برای عکس گرفتن باهاش به صورت دسته جمعی و با مردم محلی در طول مسیر .
تصویر 7 : در کنار حلیل ، قهوه چی مهربانی که مهمانمان کرد – روستای ساحلی چاکیل کوی ترکیه
از جمله کارهای دیگه ای که با اصرار مسعود انجام دادیم گرفتن بیمه مسافرتی بود برای طول سفرمون .
متاسفانه انجام فعالیت های ورزشی در پوشش بیمه مسافرتی قرار نمی گیرد و از طرفی بیمه ای به نام بیمه سفر ورزشی هم خیلی گران بود و محدودیت تعهدات داشت به گونه ای که چندان به درد ما نمی خورد . آخر دست به این نتیجه رسیدیم که با توجه به آنکه دوچرخه ها را با اتوبوس تا استانبول می بردیم و دوچرخه را می توانستیم فقط به عنوان یک وسیله حمل و نقل در محل تلقی کنیم همان بیمه مسافراتی عادی را بگیریم. البته این استنباط و تصمیم شخصی خودمان بود ونمایندگی های شرکت بیمه پیشنهاد و جواب روشنی در این زمینه نمی دادند . خوشبختانه هیچ مورد خاصی برای استفاده از بیمه در طول سفر پیش نیامد .
برای استفاده از مزایای احتمالی ، درخواست و مکاتباتی با فدراسیون دوچرخه سواری ایران و نیز شهرداری اصفهان انجام دادیم ولی فدراسیون که نتوانست هیچ کمکی در اختیار ما قرار بدهد و شهرداری اصفهان نیز درخواستی برای شهرداری استانبول فرستاده بود و آنها جواب داده بودند چه کمکی ازشون برمیاد و جواب داده بودیم دو سه شب امکانات اقامتی در استانبول می خواهیم و این دفعه دیگه اونا هیچ پاسخی نداده بودند .
چک کردن پیش بینی آب و هوا نیز از اصول و ضروریات اولیه هر برنامه طبیعت گردی ، کوهنوردی و دوچرخه سواری است . خوشبختانه پیش بینی آب و هوای استانبول و حوزه دریای مرمره نشان می داد که یک هفته ای قبل از رفتن ما بارندگی دارد ولی شروع رکاب زنی ما با هوای باز و آفتابی خواهد بود . در عمل هم همین اتفاق افتاد و در کمال تعجب در طول سفر هفده روزه مان در ترکیه با آنکه هوا در خیلی از روزها ابری بود ولی بارندگی نداشتیم که موجب شد رکاب زنی های روزانه مان درست و همانجور که برنامه ریخته بودیم انجام بشه و تاخیر و به اصطلاح زمین گیر شدنی به علت بارندگی یا بدی آب و هوا نداشته باشیم .
تصویر 8 : آب و هوای مدیترانه ای سواحل ترکیه ( بهار در پاییز ) – روستای ساحلی کارابورون – دریای سیاه
همین جا بگویم که آب و هوای ترکیه در این مناطقی که ما رکاب زدیم کاملا معتدل و به عبارتی بهاری بود . با آنکه تصور قبلی ما این بود که به علت عرض جغرافیایی بالاتر این مناطق نسبت به ایران باید منتظر یک هوای سردتر در این موقع پاییز باشیم ولی واقعا هوا بهتر از ایران بود. خودم در بیشتر طول روز یک تک پیراهن پوشیده بودم و فقط عصر و دم غروب یک بادگیر اضافه می پوشیدم . هوا چندان شرجی هم نبود . آنجا بود که معنی واقعی آب و هوای مدیترانه ای را فهمیدم . تقریبا یک آب و هوای بهشتی به نظر می رسید . سواحل بسیار زیبا و آرام دریا نیز تصور بهشتی بودن منطقه را برایمان بیشتر می کرد . ساحل هایی که آب دریا در آن ها اکثرا کاملا بدون موج و آرام بود و شبیه یک استخر در پهنه افق می نمود . و عجیب تر اینکه بالا و پایین رفتن آب دریا و خط ساحل را در اثر جزر و مد اصلا حس نکردم انگار همیشه خط ساحلی ثابت بود ، ولی شاید این فقط یک تصور رویایی من بود .
تصویر 9 : سواحل بسیار آرام و رویایی ترکیه – یکی از روستاهای ساحلی در شبه جزیره اردک
تهیه بلیط و شروع سفر با اتوبوس
برنامه ریزی ما بر اساس یک سفر ارزان ولی درعین حال با کیفیت و پرمحتوا و جذاب بود . میخواستیم دوچرخه ها را به استانبول برسانیم و برای این منظور بردن دوچرخه ها با اتوبوس ارزان ترین و مقرون به صرفه ترین گزینه بود . سفر با هواپیما گران بود و سفر با قطار تا استانبول هم ظاهرا صورت نمی گرفت .
قبل ترها ظاهرا با اتوبوس تعاونی رویال سفر می شد مستقیما از اصفهان به استانبول بلیط تهیه کرد ولی این شرکت در آن زمان هم در اصفهان و هم در تهران سرویس های سفر به ترکیه را برداشته بود .
برای گرفتن بلیط اتوبوس تهران استانبول ( از چند شرکتی که در ترمینال آزادی تهران مستقر هستند ) از حدود 20 تا 30 روز قبلش باید اقدام کرد . قیمت بلیط تهران استانبول 360 هزار تومان بود و مسئول دفتر شرکت ، تلفنی گفته بود که برای هر دوچرخه هم صد تا صد و پنجاه هزار تومان کرایه اضافه می گیرد .
سرانجام بلیط ها را خریدیم برای صبح روز 18 مهر 98 .
شب روز 17 مهر هم دوچرخه و وسایلمان را سوار اتوبوس اصفهان تهران کردیم و یا علی مدد گویان ، سفرمان آغاز شد. اتوبوس های بین شهری معمولا برای هر دوچرخه 15 تا 25 هزار تومان کرایه اضافه می گیرند و به هر حال نرخ ثابتی نداره و بسته به توافق طرفین و انصاف راننده یا صاحب ماشین دارد . معمولا هم برای جا دادن هر دوچرخه بطور ایستاده در صندوق اتوبوس لازم است که چرخ جلو دوچرخه را جدا کنیم .
به تهران که رسیدیم مسئول دفتر تعاونی سیر و سفر که حدس می زنم صاحب ماشین هم بود دست پیش را گرفت و گفت که کرایه هر دوچرخه ، چهارصد هزار تومان می شه و کم کم صداش را هم بلند کرد . فیلم بازی می کرد که ببینه ما چقدر بچه هالو تشریف داریم تیغ بزنه .
در این مواقع که متوجه میشین طرف خیلی بیراه میگه و زیر بار منطق و حرف حساب نمی ره بهتره خونسرد و ساکت سرجاتون کنار وسایل و دوچرخه تون بنشینین. بعد از مدت کوتاهی راننده یا صاحب ماشین خودش میاد سراغتون تا حرکت اتوبوس به تاخیر نیفتد . اینجاست که می توانید حرف حسابتون را به کرسی بنشونید و بازی طرف را تعطیل کنید . ما هم نهایتا با این روش همون 150 هزار تومان کرایه را برای هر دوچرخه دادیم ولی اگه از همون اول پخته تر عمل کرده بودیم فکر کنم کرایه واقعی هر دوچرخه بیشتر از صد هزار تومان نبود ، همان مبلغی که در برگشت از استانبول به تهران دادیم ، با آنکه در برگشت به علت بار و بنه زیاد خود راننده و مسافرها واقعا دیگه جایی برای دوچرخه ها در صندوق نمانده بود و مجبور شدند دوچرخه ها را روی سقف اتوبوس بخوابانند ( و در این حال چون فرمان دوچرخه ها بالا ایستاده بود هنگام عبور از یک پل زیر گذر به سقف پل برخورد کرد ولی خوشبختانه آسیب جدی ندید )
قیمت بلیط برگشت از استانبول به تهران از 300 تا 500 هزار تومان متغیر بود که بسته به فصل و روز و نیز نوع ماشین دارد . اتوبوس های جدید man ( مان ) که صندلی های مانیتور داری دارند قیمت بلیط بالاتری دارند درحالی که به نظر من تکیه گاه صندلی اتوبوس های قدیمی تر ( اسکانیا یا ولو ) از نظر ارگونومی راحت تر است به این معنی که چون پشتی صندلی آن ها کوتاهتره و یک قوس در دو طرف داره گردن در موقع خواب راحت تر به عقب خم می شه و سر کمتر به این سمت و آن سمت می افتد . ولی واقعا هنوز طراحی صندلی اتوبوس ها برای رفع نواقص و امکان استراحت مطلوب تر خیلی جای کار دارد .
طول سفر مابین تهران و استانبول حدود 40 ساعت می شود . از این مدت حدود 4 تا 6 ساعتش مربوط به معطلی در گمرک مرزی است و یکی دو سه ساعت هم معطلی بازرسی های بین راهی ( در ترکیه و ایران ) و بقیه هم طول سفر واقعی حرکت اتوبوس است البته با احتساب توقف های بین راهی برای غذا و دستشویی و نماز .
تصویر 10 : در یکی از توقف های اتوبوس – شاد و رها
عبور از گمرک
ما از مرز بازرگان خارج می شدیم .
از قوانین گمرکی بین المللی یکی هم اینه که دوچرخه جزو وسایل عمومی مسافر تلقی می شود و عبور آن از هیچ کدام از گمرکات منع قانونی ندارد و مشمول هزینه گمرکی نمی شود .
برای عبور دوچرخه از گمرک کافی است که دوچرخه به دست از گیت مسافران در سالن گمرک رد بشوید . البته قبل از آن باید خورجین و ساک و بار و بنه سفر را از روی چرخ پایین گذاشته و آن ها را از ریل بازرسی ایکس ری رد کنید .
هزینه خروج از کشور را هم در سالن گمرک مرز بازرگان پرداختیم . اگه بار اولتان در سال جاری برای خروج از کشور باشه 220 هزار تومان باید بپردازید . اگه بار دومتون باشه 330 هزار تومان و اگه بار سوم یا چندمتون باشه 440 هزار تومان باید بپردازید .
رد شدن مسافرها از گمرک مرزی معمولا زمان زیادی نمی گیره ولی آن طرف مرز کلی باید معطل بشین تا بازرسی اتوبوس ها تمام بشه تا بتوانند مسافرها را سوار کنند .
در سالن گمرک در مرز بازرگان ایستاده بودیم که یکی دو نفر آمدند جلو و پیشنهاد بردن سه باکس سیگار را به طرف دیگر گمرک به ما دادند .
ترکیه مالیات و عوارض گمرکی قابل توجهی روی سیگار بسته و به همین علت قیمت سیگار در ترکیه خیلی بالاتر از کشورهای همجوارش مانند ایران است . در این حال ورود حداکثر سه باکس سیگار برای هر مسافر به ترکیه مجازه و بیشتر از آن قاچاق محسوب می شه که اگه بگیرند علاوه بر ضبط همه سیگارها جریمه نسبتا سنگینی هم برای طرف می بندند و یا بعد از انتقال به پاسگاه پلیس و کلی معطلی با گرفتن تعهد مسافر را رها می کنند البته بدون سیگارها .
ما اصلا این مسایل را نمی دانستیم و اصلا همه مون بچه مثبت بودیم و توی خط سیگار و تفاوت قیمت و سودش و از این حرفا هم نبودیم. بنابراین وقتی اون آدما تو گمرک ایران پیشنهاد بردن سه باکس سیگار را بهمان دادند این موضوع را فقط به خاطر خنده و سرگرمی و خاطره سفر پذیرفتیم. پیشنهاد 15 لیر برای هر نفر داده بودند که ما به خیال خودمون زرنگی کردیم و تبدیلش کردیم به 25 لیر برای هر نفر . مجموعا صدلیر برای هر چهار نفرمون گرفتیم و سیگارها را آوردیم براشون این طرف سالن ( این طرف مرز ) و تحویل دادیم . بعد ها فهمیدیم که نرخ برای هر نفر تا 45 لیر بوده چون سود زیادی از فروش سیگارها در ترکیه گیرشون میاد .
هر چند ، مبلغ صد لیر ( دویست هزار تومان ) مقداری از هزینه های مشترکمون در ترکیه را پوشش داد ولی نفس کار در راستای تفکر و منش ما نبود . ما و سیگار و حمل سیگار !!؟ فقط برای خنده و خاطره، بد نبود . شما هم مجازید ما رو سرزنش کنید یا نکنید . ولی بعد ها به گوشمان خورد که مواردی از جاسازی مواد مخدر در چنین سیگارهایی وجود داشته و بنابراین قبول چنین کارهایی ، مخاطره آمیز و بچه گانه است. خدایا ما را به خاطر سادگی و بچه بازی هامون ببخش . آمین
بعد از ورود به ترکیه در دو سه جای دیگر نیز برای بازرسی اتوبوس ها برای جلوگیری از ورود کالای قاچاق و بویژه سیگار، توقف داشتیم . در یکی از بازرسی ها از چمدان یکی از مسافران 12 باکس سیگار در آوردند . چمدان متعلق به پدر یک خانواده چهارنفره اهوازی بود که به ازای هر نفر از خانواده سه باکس سیگار آورده بود ولی چون تمام سیگارها را توی یک چمدان گذاشته بود پلیس های ترک زیر بار نمی رفتند و آخردست پدر خانواده را همراه راننده به ایستگاه پلیس بردند و در نهایت بعد از کلی معطلی و با گرفتن تعهد و با ضبط تمام سیگارها آنها را رها کردند .
با همه این احوال موضوع قاچاق سیگار و گازوییل و چیزهای دیگه ای مانند پوشاک هنوز ظاهرا منبع اصلی درامد رانندگان و صاحب ماشین ها از تردد بین ایران و ترکیه محسوب می شود . در برگشت از استانبول به تهران ، تمام اتوبوس ها ، گازوییل اضافی ( و یا شاید جاسازی شده ) خود را نزدیک مرز و قبل از ورود به ایران در یک محل شناخته شده تخلیه می کنند و میفروشند . قیمت سوخت در ترکیه بسیار بالاست ، برای مثال قیمت بنزین در ترکیه لیتری حدود چهارده هزار تومان ( نزدیک به 7 لیر برای هر لیتر) بود .
این جور که گفته میشد در اتوبوس هایی که بین تهران استانبول حرکت می کنند همیشه یک تعداد مسافر ثابت به چشم می خورند که عموما هم خانم هستند و ظاهرا شغل اصلیشان تردد بین تهران ترکیه برای خروج سیگار از ایران و ورود پوشاک و لباس از ترکیه به تهران هست . با کاهش ارزش لیر در دو سه سال اخیر قیمت اجناس و از جمله پوشاک در ترکیه خیلی گران تر از قبل شده ولی ظاهرا هنوز ورود پوشاک و لباس از ترکیه در بعضی موارد صرفه اقتصادی دارد .
می بخشید که سر بحث قاچاق زیاد معطلتون کردم. خود من روحیه شو ندارم ولی دیدم انتقال اطلاعات و تجربیات ممکنه براتون مفید باشد .
به هر حال بعد از معطلی های بازرسی در راه و بعد از حدود چهل ساعت از زمان سوار شدنمان از تهران درساعت حدود یک و نیم بعد از نیمه شب بود که در محله آکساری استانبول از اتوبوس پیاده شدیم . محله آکساری در استانبول به محله ایرانی ها معروف است چون تقریبا تمام دفاتر فروش بلیط و آژانس ها و صراف های ایرانی در این راسته خیابان مستقر هستند و تابلوهای فارسی بر سر در مغازه ها گواه این مطلب است .
حالا در آن نیمه شب ما مانده بودیم و پیدا کردن جا برای خواب و استراحت در استانبول . از اینجا به بعد روزشمار خاطرات سفر ما در ترکیه آغاز می شود ولی قبل از پرداختن به آن بهتر است برداشت های کلی خودم را از ترکیه ، طبیعت و فرهنگ و آداب مردمش در اینجا بیاورم . تجاربی که خودم در طی این سفر شاهدش بودم و ممکنه برای شما هم خواندنی و جذاب باشه .
استانبول
استانبول یک کلان شهر بسیار بزرگ و عریض و طویل است با بیش از بیست میلیون نفر جمعیت .
آنچه گردشگران خارجی از استانبول می بینند بیشتر ، قسمت هایی از مرکز این کلان شهر است که در اطراف تنگه بسفر و انشعابات آن قرار دارد و اکثر ساختمان های تاریخی و دیدنی های جذاب استانبول هم در همین محدوده قرار دارد . ولی برای دسترسی به تمام قسمت های این کلان شهر و محلات حومه چسبیده به آن ، ساعت ها رانندگی لازم است .
تصویر 12 : چشم اندازی از کلان شهر استانبول
تصویر 13 : عبور کشتی ها و قایق ها از تنگه آبراهی بسفر – استانبول
تنگه بسفر یک تنگه آبراهی است که دریای مرمره را به دریای سیاه متصل می کند . نیمه غربی تنگه بسفر ، قسمت اروپایی شهر استانبول محسوب می شود و در نیمه شرقی این تنگه ، قسمت آسیایی این کلان شهر قرار دارد . بنابراین استانبول یک شهر بسیار بزرگ در مرز مابین قاره اروپا و قاره آسیا به حساب می آید .
استانبول دارای انبوهی از مساجد و مقابر و عمارات تاریخی هفتصد ساله و بیشتر است که نشان از آرامش نسبی این شهر در سده های متوالی داشته که مانع از تخریب و فروپاشی کلی این بناها بوده است. هرچند احتمالا بیشتر این بناها از نظر طراحی و نما بازسازی شده اند ولی پایدار ماندن اساس معماری این بناها می تواند نشان از آرامش درونی این شهر در طی حکومت های حاکم بر ترکیه باشد . این آرامش و فرهنگ ارتباط سالم را می توان در ساکنین فعلی استانبول و شهرهای دیگر ترکیه نیز مشاهده کرد . آب و هوای مدیترانه ای و معتدل ترکیه بویژه در نواحی ساحلی می تواند به ایجاد این آرامش درونی جامعه کمک کرده باشد
جالب اینکه تعداد زیاد مساجد و بانگ اذان آن ها در اوقات پنج گانه نماز یک نوع تعامل مثبت سنت و مدرنیته را در این شهر نشان می دهد.
تصاویر نمونه های از انبوه مساجد و کاخ ها و عمارات تاریخی استانبول
تصویر 14
تصویر 15 – مسجد اورتاکوی در ساحل تنگه بسفر
تصویر 16- مسجد سلطان محمد فاتح
تصویر17 – کاخ دولما باغچه
تصویر 18 – برج دختر در تنگه آبراهی بسفر
تصویر 19- قصر بیلربیی در حاشیه تنگه بسفر
تصویر 20 – پل های عظیم بر روی تنگه آبراهی بسفر
فرهنگ مردم ترکیه
مردم ترکیه که ما در طول این سفردیدیم عموما علیرغم سطح درامد و رفاهی خوب ، عادت به نوعی ساده و راحت زیستی و پرهیز از تجملات و تشریفات داشتند . ساختمان های ساده ولی زیبا ، سلیقه های گل آرایی و تزیین با اشیا ساده ولی زیبا ، پوشاک بی تجمل وعروسی های ساده و کم هزینه ولی صمیمی ، نمونه هایی از این ساده و راحت زیستی بودند که ما مشاهده کردیم .
ساختمان ها با نماهای ساده ولی رنگی و زیبا
تصویر 21
تصویر 22
تصویر 23
تصویر 24
یک بار بطور اتفاقی مهمان ناهار ظهر در یک عروسی در شهر لاپسکی شدیم . لاپسکی یکی از شهرهای ساحلی جنوب دریای مرمره است و ما اوایل بعدازظهر به این شهر رسیدیم و سرو غذا در یک پلاژ ساحلی توجهمان را جلب کرد . تابحال مراسم نذری دادن را در ترکیه ندیده بودیم و به خیال اینکه ممکن است یک نذری شبیه مناسبت های مذهبی ایران باشد جلو رفته و همانطور دوچرخه بدست غذای متنوعی را که سرو می شد تحویل گرفتیم ولی بعدا متوجه شدیم که این یک ضیافت نهار عروسی است که سر میزهای معمولی در محوطه بیرونی یک پلاژ ساحلی برگزار شده بود . یک پرس غذایی که در ظروف یک بارمصرف اردور سرو می شد شامل برنج ، خورشت ، سوپ ، ماست ، حلیم و نوعی شیرینی محلی بود و خانم آقاهای حاضر در مهمانی لباس های معمولی پوشیده بودند ولی جو ساده و خودمانی حکایت از صمیمیت داشت . بعد از غذا ، برادر داماد برای سلام و خوش آمد گویی سر میزمان آمد و برایمان سفارش چای داد و چند عکس یادگاری با خانواده برادر داماد گرفتیم .
تصویر 25 : سرو ناهار عروسی – شهر ساحلی لاپسکی - جنوب دریای مرمره ترکیه
تصویر 26 : ناهار عروسی – شهر ساحلی لاپسکی - جنوب دیای مرمره ترکیه
تصویر 27 : عکس یادگاری با خانواده برادر داماد
مردم ترکیه رفتار اجتماعی آرام و معتدلی دارند . مهمان نواز هستند و از کمک به دیگران دریغ ندارند و مجموعا خونگرم و علاقمند به ایجاد ارتباط هستند .
تصویر 28 : در جمع خانم های خونگرم – پارک ایلیدیز استانبول
تصویر 29 : مردم خونگرم و مهمان نواز ترکیه
در شهر چاناکاله که یک شهر ساحلی توریستی در غرب دریای مرمره است این بار نیز بطور اتفاقی مهمان یکی از شهروندان این شهر شدیم . رمضان ، مردی سی و چند ساله که بعدا متوجه شدیم مهندس عمران است همانند ما با دوچرخه در امتداد پارک ساحلی شلوغ شهر چاناکاله در حال حرکت بود و ما که به دنبال یک فروشگاه دوچرخه برای خرید تیوب چرخ بودیم از وی سوال کردیم . وی علاوه بر آنکه شخصا ما را به یک فروشگاه دوچرخه برد ، در ادامه ما را به منزل خود دعوت کرد که با انکه آپارتمانی 45 متری بود ولی پذیرای استراحت کامل ما در آن شب شد . ارتباط ما با رمضان هنوز در فضای مجازی ادامه دارد .
تصویر 30 : در خانه رمضان – یکی از اهالی شهر توریستی چاناکاله – غرب دریای مرمره
این تنها مورد مهمان نوازی اهالی شهرها و روستاها در مورد خودمان نبود . در چاکیل کوی که یک شهرک کوچک ساحلی در شبه جزیره اردک ( Erdek ) است برای صرف چای به یک قهوه خانه ساحلی رفتیم . یکی دو ساعت هم همانجا نشستیم و با تخته نردی که حلیل ( یا همان خلیل ) قهوه چی برایمان آورده بود سرگرم بازی بودیم و وقتی که نهایتا بلند شدیم که هزینه ها را بپرداریم حلیل نه تنها از گرفتن هزینه خودداری کرد بلکه نهایتا و با اصرار ، تدارک استراحت و خواب شبانه ما را در همان قهوه خانه فراهم کرد و همان شب و صبح فردا ما را مهمان زیتون و ترشی که مادرش تدارک دیده بود، کرد . او به ما گفت که هرچه از یک مهمان پذیرایی کنم خدا بیشتر از آن را به من برخواهد گرداند . نمونه این طرز تفکر را قبلا در راهپیمایی اربعین در عراق دیده بودم و حالا مشاهده می کردم که این اعتقادات اخلاقی و مهمان نوازی در ملل و جوامع مختلف می تواند مشترک باشد .
تصویر 31 : در قهوه خانه حلیل از اهالی خونگرم و مهمان نواز روستای ساحلی چاکیل کوی – شبه جزیره اردک – دریای مرمره
مانند خیلی کشورهای دیگر، مردم روستاها مهمان نوازتر از شهری ها هستند و با وجودی که روستاها نیز مثل شهرها رفاه نسبی دارند اما روحیه روستایی خودشون را حفظ کرده اند و به غریبه ها توجه میکنند. بارها با این گفته از اهالی ذوق زده روستاها روبرو شدیم که ما شما را فلان جا در راه یا توی روستا دیدیم . آنها بیشتر از شهری ها به پرچم و پیام ما توجه داشتند و ما را تشویق میکردند . کافی بود چند کلمه ترکی بلد بودیم تا خیلی سریع ارتباط عاطفی با یک روستایی برقرار میشد و این نشانه خونگرمی آنهاست .
تصویر 33 : مردم خونگرم و مهمان نواز ترکیه – روستای بهچکوی
نمونه دیگری از فرهنگ مردم ترکیه را در کمک رسانی آن ها در جاده ها دیدیم . یک بار که مجبور به کمک گرفتن از وانت های عبوری در یک اتوبان شدیم چند وانت برای کمک به ما ایستادند و هر کدام هرکمکی از دستشان ساخته بود برایمان انجام دادند .
تقریبا در تمام مسیرهای روستاها و شهرهای ساحلی ، موبایل و باطری دوربینمان را برای شارژ به رستوران ها و مغازه های اطراف می سپردیم که عموما با روی گشاده قبول می کردند .
از نظر نوع پوشش ، جز در چند روستا در شبه جزیره اِردِک ، هیچ جایی لباس محلی خاصی ندیدم البته ما بخش کوچکی از ترکیه را در این سفر دیدیم و میشه حدس زد احتمالا برخی اقوام ، مثلا کردها در کشور ترکیه هنوز از لباس محلی استفاده می کنند .
تصویر 34 : در یکی از روستاهای ترکیه
تصویر 35 : دانشجویان ترک که برای بازدید بناهای یادبود گالی پولی آمده بودند
تصویر 36 : دانش آموزان ترک در بازدید از یادبودهای جنگ در منطقه گالی پولی – مابین دریای مرمره و اژه
تصویر 37 : خانم های روستایی سرگرم جمع آوری زیتون
تقریبا تمام شیروانی منازل به رنگ قرمز آجری است که زیبایی و ابهت ویژه ای به چشم انداز شهرهای ترکیه می دهد.
نمای بیرونی اکثر خانه ها از سیمان و دارای طرح های ساده دور پنجره و حاشیه ها است که البته با رنگ های زیبای متنوع رنگ آمیزی شده اند و چشم انداز خانه های رنگی را در اغلب شهر و روستاها ایجاد کرده اند. گاهی خانه های قدیمی متروکه مشاهده می شد که تقریبا همگی زیبا و از چوب ساخته شده بودند .
تصویر 38 : مسجدی در یکی از روستاها – با طرحی ساده ، رنگی و جذاب
تصویر 39 : کاربرد رنگ و نقش - شهر باندیرما – سواحل جنوبی دریای مرمره ترکیه
تصویر 40 : خانه های رنگی – قسمت آسیایی استانبول – شرق تنگه بسفر
تصویر 41 : ساده ولی زیبا
تصویر 42 : پله های رنگی – شهر ساحلی گلی بولو – غرب دریای مرمره
تصویر 43 : خانه های رنگی – قسمت آسیایی استانبول – شرق تنگه بسفر
تصویر 44 : سقف قرمز شیروانی خانه ها – روستایی ساحلی درشمال شبه جزیره اردک دریای مرمره
تصویر 45 : روستایی ساحلی درشمال شبه جزیره اردک دریای مرمره
فرهنگ ترافیکی ترکیه نشان از احترام مردم این کشور به رعایت قانون دارد . اتومبیل ها در هر قسمت از مسیر خود در مواجهه با پیاده ها و دوچرخه سواران عموما توقف می کنند تا پیاده و دوچرخه سوار رد شود .
متاسفانه عرض جاده و خیابان ها در ترکیه زیاد نیست و خیابان و جاده های باریک ، زیاد دیده می شود که حمل ونقل را کند می کند و لزوم رعایت احتیاط را دوچندان می کند . از طرفی قیمت بسیار زیاد بنزین در ترکیه، تعداد کلی اتومبیل های درتردد را محدود کرده است .
از نظر امنیت اجتماعی هم مشاهدات ما ، حاکی از وجود امنیتی محسوس درسطح شهر و روستاها بود . از جمله اینکه فضا و وسایل کافه و بوفه ها در شب و تعطیلی ها بطور کامل جمع و محصور نمی شد.
یک توریست ایتالیایی از میزان امنیت شهری استانبول در مقایسه با شهر های ایتالیا و یونان ، تعریف میکرد .
متاسفانه در قسمت هایی از شهر استانبول که هموطنان متفرقه ایرانی مان نیز بیشتر رفت و آمد داشتند ( مانند اطراف میدان تقسیم ) ، احساس مراقبت و عدم امنیت کامل نیز در ما بیشتر می شد . مشاهدات و تجارب دیگر هموطنانمان که بعضا مورد تعرضات این عدم امنیت مانند سرقت قرار گرفته بودند نیز موید همین مطلب بود.
به غیر از آن ، دزدی بسیار کم هست و تقریبا در روستاها وجود ندارد. بارها دوچرخه ها را رها میکردیم و در کافه ای مینشستیم .با این حال در استانبول داستان متفاوته و بخصوص در مناطقی که مهاجران خارجی فراوان تر هستند بزهکاری و کلاهبرداری هم رایج تر است.
شکل و شمایل قبرها و گورستان در هر کشوری متفاوت است . قبرهای قدیمی و تاریخی در استانبول سنگ های عمودی مسطح و خیلی بلندی به شکل مستطیل یا استوانه دارد که روی آن ها حکاکی های زیبایی از آیات قران وجود دارد . گورستان های جدید ترکیه به صورت باغچه های محصوری روی هر قبر است که عوض آنکه روی قبر را با سنگ بپوشانند باغچه ای از گل و گیاه ( گاه خودرو ) درست کرده اند که یک سنگ عمودی در یک ضلع آن نشان دهنده مشخصات متوفی است .
تصویر 46 : قبرهای تاریخی و قدیمی – استانبول
تصویر 47 : گورستان های فعلی ترکیه
تصویر 48
تصویر 49 : قبرهای یادبود سربازان استرالیایی در منطقه گالی پولی در غرب ترکیه ( مابین دریای مرمره و اژه )
تصویر 50
تصویر 51 : قبرهای تاریخی و قدیمی – استانبول
تقریبا در تمام روستاها و شهرها سطل های یکدست زباله در ورودی کوچه ها وجود داشت هرچند که مشکل آلودگی زباله در طبیعت در اینجا نیز کم و بیش به چشم میخورد.
تصویر 52 : کوچه ها ، تمیز و عاری از آلودگی – یکی از روستاهای مسیر
تصویر 53 : اینجا هم کم و بیش مشکل آلودگی محیط زیست وجود دارد هرچند از این صحنه ها زیاد نمی دیدیم
موضوعی که در تمام شهرها و روستاهای ترکیه بطور کاملا مشهود به چشم می خورد فراوانی سگ ها و گربه های اهلی بود . مشخص بود که مردم علاقه زیادی به حیوانات دارند و شرایط زیست و تغذیه و حتی بهداشت آن ها را در محیط های باز و معابر فراهم کرده بودند . بسیاری از سگ های به ظاهر ولگرد ، پلاک هایی به گوش خود داشتند که نشان دهنده شناسنامه دار بودن ، واکسیناسیون و مراقبت های بهداشتی آن ها بود . به علت همین مراقبت ها، سگ ها و گربه ها نیز علاقه به نزدیک شدن به ما و ابراز محبت و بازی داشتند و مشاهده این صحنه ها ما را بوجد می آورد .
تصویر 54 : گربه های زیبای اهلی
تصویر 55 : مردمی دوستدار حیوانات – گربه ها و سگ ها همه جا بودند
تصویر 56
تصویر 57
تصویر 58
تصویر 59 : سگ هایی اهلی و مهربان ، حتی در طبیعت هایی دور از روستا و شهر – ترکیه
در روستاها از تعدد و فراوانی چشمه هایی که همه خیراتی بودند لذت بردیم . در روستا ها و در مسیر هرجا چشمه آبی وجود داشت یک دیواره کوچک و شیر آبی ساخته بودند که عموما روی سنگ دیواره نیز تابلویی حک یا نصب شده بود که این چشمه خیراتی از طرف خانواده فلان آقا یا خانم است و برای شادی روح او دور رکعت نماز بجا بیاورید .
تصویر 59.1 : چشمه آبها را به حال خود رها نکرده اند و برای آن ها دیواره و شیر آب تعبیه کرده اند
سنت ها
مسجد در ترکیه مثل ایران کارکرد وسیع و مهمی دارد و مهمترین ساختمان هر روستاست . مساجد بزرگ در شهرها و روستاها و تسهیلات آنها از جمله سرویس بهداشتی عموما بطور شبانه روزی در اختیار افراد محلی و مهمانان قرار داشت و فقط در استانبول و بعضی شهرهای توریستی ، سرویس بهداشتی پولی در پارک ها و فضاهای عمومی شهری برقرار بود .
تصویر 60 – مسجد در هر روستای کوچک نیز زیبا و با ابهت ساخته شده – ترکیه – روستاهای میانه مسیرمان
تفریحات جمعی مانند حضور در استادیوم های ورزشی فوتبال و نوازندگی های خیابانی و کنسرت و کلوب در شهرهای بزرگ مانند استانبول وجود دارد . سرو و فروش نوشابه های الکلی فقط در بعضی رستوران ها به چشم میخورد و بد مستی و رفتارهای متعارض اجتماعی به چشم نمیخورد و تکدی گری اندک بود.
تصویر 61 – یک کنسرت خیابانی در یکی از پارک های استانبول به مناسبت روز جمهوریت این کشور
تصویر 63 – دیواری که پر از نوشته ها و پیام های عاشقانه است . روستای ساحلی چاکیل کوی – دریای مرمره
تصویر 64 – در یک ساحل روستایی – شبه جزیره اردک در جنوب دریای مرمره ترکیه
تصویر 65 – نمایش خیابانی بالماسکه – شهر آرناویتکوی در غرب استانبول
تصویر 66 – در شارکوی ، یکی از شهرهای ساحلی دریای مرمره
تصویر 67 – استانبول - ماهیگیری در تمام سواحل روستایی و شهری ترکیه از تفریحات عمومی مردم است .
اعتقادات مذهبی در جو عمومی جامعه مشهود است. خانم های محجبه فراوانند و گسترش حجاب در ترکیه در سال های اخیر مشهود و زبانزد است .
بارها قدم زدن یک زن کاملا محجبه را همراه با زنی با دامن کوتاه ، دست در دست هم می دیدم که نشان میده احترام به عقاید دیگران در این جامعه نهادینه شده است .
روابط آزاد دختر و پسر به نظر میرسید درهمه جا وجود داشت و خانواده ها مشکلی باهاش ندارند اما سخت گیری برای ازدواج در آنجا هم کمابیش وجود دارد .
موضوع اعتقاد به چشم و نظر در اینجا نیز وجود دارد و گردن آویز و لوازم دکوری کوچک مرتبط با دفع چشم و نظر نیز برای فروش عرضه میشود. دخیل بستن به درختان حتی در نزدیکی یک کلیسا گاهی توجه مان را جلب کرد .
تصویر 68 – استانبول - خانم های محجبه و غیر محجبه در کنار یکدیگر
تصویر 69 – خانم پلیس – استانبول
تصویر 70 – خانم های روستایی و نوع پوشش آن ها – روستای یالی کوی ترکیه
تصویر 71 – دخیل بستن به درختان – در مجاورت کلیسای جزیره بویوک آدا – ترکیه
آتاتورک و مدرنیته
روزهای سفر ما در ترکیه مقرن شده بود با ایام بزرگداشت روز جمهوریت این کشور و پرچم قرمز ترکیه همه جا در داخل و خارج خانه ها و محل کارشون توسط مردم که بطور مشهود ملی گرا بودند نصب شده بود . یک عکس از آتاتورک همه جا به چشم میخورد . عکسی که او با قیافه جذاب ، سر را بلند کرده و به افق می نگرد که شاید کنایه از آرزوهای وی برای آینده روشن کشورش باشد . مردم ترکیه تقریبا آتاتورک را می پرستند و بنیان های اساسی که وی برای نوع حکومت و سیاست ترکیه ایجاد کرد کماکان در جامعه ترکیه جاری است .
تصویر 72 – در بازار بزرگ استانبول
تصویر 73 – بنای یادبودی در شهر شارکوی
تصویر 74 – استانبول - مهاجری از قزاقستان که مقیم ترکیه شده بود و پرچم می فروخت . به زبان فارسی باهامون صحبت کرد راجع به سیاست و حکومت
تصویر 75 – بزرگداشت روز جمهوریت – کوچه های شهر ساحلی چاناکاله ترکیه
مردم و حکومت ترکیه با رعایت ارتباطات خوب بین المللی و پرهیز از دخالت تعصبات مذهبی در امور کشورداری به خوبی موجب رشد اقتصادی فراوان از راه جذب انبوه توریست های خارجی شده اند .
برای مثال در منطقه وسیع گالی پولی ، مابین دریای اژه و مرمره ، علاوه بر بناهای یادبود سربازان ترک ، مقابر و بناهای تاریخی بسیاری برای بزرگداشت سربازان استرالیایی ، انگلیسی و فرانسوی که در یکصد سال قبل به ترکیه حمله کرده بودند ساخته شده است. همین امر علاوه بر نشان دادن صلح طلبی و فرهنگ متمدن حکومت و مردم فعلی ترکیه در سطح بین المللی ، موجب جذب توریست های فراوانی از استرالیا و اروپا برای بازدید از این بناها و بزرگداشت کشته شدگان اجدادی خود شده است .
تصویر 76 – یکی از بناهای یادبود کشته شدگان جنگ در حمله متفقین به ترکیه – منظقه گالیپولی ترکیه
در مجموع جامعه ترکیه جامعه ای سنتی و مذهبی هست که بواسطه نزدیکی به اروپا و سیاست های پایه گذاری شده آتاتورک با مدرنیته آشنا شده و موجب رشد فرهنگی بالایی در مردم ترکیه شده است .
غذاها
در مورد غذا واقعا طباخی ترکیه جذاب هست اما با توجه به اینکه این کشور در حوزه رژیم غذایی مدیترانه ای محسوب میشه انتظار وجود غذاهای گیاهی بیشتر و مصرف گوشت کمتری را در رژیم غذایی مردم داشتیم . چند باراز غذاهای گیاهی محلی خوردیم مانند چی کوفته که یک خوراک ساندویچی از بلغور گندم یا جوی ورز داده شده بود و کومپیر که سیب زمینی های درشت کبابی شده ای بود که توش را پراز ذرت و هویج و قارچ و نخود فرنگی و سبزیجات کرده بودند و گوزلمه که یک خوراک نان آغشته به کره بود ومواد غذایی آن مانند بادمجان همراه با نان پخت شده بود و یا سوپ خوشرنگ خیلی خوشمزه ای که از پودر گوجه خشک شده و ماست و آرد درست کرده بودند و اسم آن شوربا ( سوپ ) بود که البته با شورباهای ایران تفاوت داشت .
تصویر 80 – کومپیر ، سیب زمینی شکم پر
تصویر 81 – شوربا ( سوپ ) از پودر گوجه
تصویر 82 – سرگرم خوردن گوزلمه – روستای یالیکوی ترکیه
تصویر 84 – پودری از گوجه خشک شده که سپس سوپ شوربا را با آن درست می کنند
تصویر 85 – استانبول – اغذیه فروشی های مخصوص کومپیر
باید بگویم غذاهاهای گوشتی مانند دونر ( کباب ترکی ) ، پیده ، سوجوک و کوفته و لاهماجون ( خوراکی شبیه گوشت چرخ کرده روی نان مسطح ) تقریبا غذای اصلی در بیشتر رستوران ها و فست فود فروشی هاست . سوجوک گوشت خالصی است که شبیه سوسیس های بزرگ بسته بندی کرده اند و پیده گوشت چرخ کرده ای است که با سس و مخلفات روی نان باگت می گذارند .
تصویر 86 – لاهماجون ( پیتزای محلی ترک )
تصویر 87 – سوجوک ، شبیه سوسیس ولی از گوشت خالص
تصویر 88 – در یک اغذیه فروشی در استانبول - یک بشقاب لوبیا و یک بشقاب برنج ، مجموعا بیست هزار تومان – یک خوراک دونر ( کباب ترکی ) هشت هزار تومان
تصویر 89 – جزیره بویوک آدا - رستوران ها و اغذیه فروشی ها در تمام معابر و کوچه خیابان ها در مناطق توریستی
کوفته نوعی کباب کوبیده است که اگه خوب درست بشه مزه عالی داره . معروف بود که شهر تکیرداغ بهترین کوفته ها را داره و ما در رستوران اوزجانلر در این شهر یک غذای کوفته واقعا خوشمزه خوردیم . ولی فکر کنم در ترکیه هم کیفیت غذا در شهرها و رستوران های مختلف خیلی با هم فرق داره و گاهی باید محتاط بود که به اصطلاح آت آشغال به خوردمون ندهند .
تصویر 90 – کوفته ترکی
تنوع محصولات غذایی در خشکبارفروشی های ترکیه بسیار زیاد است از جمله انواع مسقطی و میوه های خشک و ادویه جات . حتی گوجه و بادمجان های خشک شده برای تهیه انواع دلمه ها از سقف خشکبار فروشی ها آویزان شده اند . تنوع این محصولات نمای زیبای رنگی به خشکبار فروشی ها داده است.
تصویر 91 – انواع زیتون و ترشی جات
تصویر 92 – در یک خشکبار فروشی
نان ها اکثرا از نوع باگت های بزرگ هستند و تنوع نان از نظر روش پخت ، زیاد مشهود نیست.
تصویر 93 – یک فروشگاه پخت و عرضه نان ( اک مک )
چای بسیار زیاد خورده میشه و تمام روستاها چای خانه هایی دارند که مرکز تجمع مردهای روستاست که ساعتها در چای خانه دور میز مینشینند و گپ میزنند یا تخته نرد و ورق بازی میکنند.
لذت از اوقات فراغت جزو نعمت هایی است که بویژه در اهالی برخی کشورها و مناطق و شهرها بیشتر مشهود است . اهالی ترکیه در استانبول و شهرهای ساحلی اطراف دریای مرمره از این تیپ مردم هستند که ساعات زیادی از اوقات فراغت را در قهوه خانه ( چای خانه ) های روستایی و رستوران های شهری و یا در گشت و گذار ساحلی طی می کنند . کلوب های شبانه متعدد نیز در استانبول حکایت از خوشگذرانی های البته کنترل شده اهالی و توریست های این شهر دارد .
تصویر 94 – استانبول - سرگرم بازی دور میز در رستوران ها
تصویر 95 – استانبول - از هر فضایی برای جور کردن بساط خود و خوراک استفاده می شد
تصویر 96 – یک رستوران ساحلی – استانبول
تصویر 97 – سرو چای برای توریست ها در یک خشکبار فروشی
قلیان بیشتر در استانبول و شهرهای بزرگ رایج و البته خیلی هم گران بود.
تنوع بستنی و شیرینی جات ، زیاد بود و حتی در برخی روستاها هم بستنی فروشی میدیدم.
در مجموع مردم ترکیه هم مانند ایران علاقه به خوردن گوشت دارند اما اصلا به اندازه ایرانی ها برنج نمی خورند ، هرچند نان زیاد مصرف میشود.
با وجودی که خوراک لوبیا زیاد دیده میشه اما حبوبات، چندان در طباخی ترکیه جای خودش را باز نکرده است.
در رابطه با غذاهای دریایی چیزی که توجه ما را جلب میکرد اینکه علیرغم دریا و سواحل فراوان و کشتی و قایق های ماهیگیری، طبخ و عرضه ماهی و محصولات دریایی در رستوران و اغذیه فروشی ها چندان چشم گیر و متنوع به نظر نمی رسید و ارزان هم نبود ولی با این حال عرضه صدف های دریایی پخته شده در کنار شاه بلوط شکفته و بوداده شده و نیز بلال بوداده یا آب پز در دکه و چهارچرخه دستفروشی ها در تمام شهرها وجود داشت .
من حدس میزنم ماهی خوردن در ترکیه فصل خاصی مثلا تابستان دارد یا شاید هم بیشتر در وعده ظهرها خورده میشه . کلمه Balik به معنای ماهی را فراوان در تابلو مغازه ها و گاهی رستورانها میدیدم اما از از عرضه ماهی در فروشگاه ها و یا خوراک ماهی در رستوران ها کمتر خبری بود.
اینجا مصرف سیگار بویژه در بعضی شهرها مانند چاناکاله زیاد است ، بخصوص که در میان خانمها هم رایج است .
اقتصاد و حکومت فعلی ترکیه
به گفته اهالی ترکیه نرخ برابری لیر در مقابل دلار در طی دو سه سال اخیر بشدت افت کرده و به نصف رسیده است که این امر موجب مشکلات اقتصادی محسوسی برای اهالی ترکیه شده است علاوه بر آنکه مزیت نسبی کار و مهاجرت به ترکیه را هم برای ایرانی ها کاهش داده است .
مهاجران افغانی نیز در ترکیه زیاد هستند که به کارهای آزاد مشغولند و در گفتگو با دو سه نفر از آن ها در پاسخ به سوال ما اظهار می کردند که ماهانه مبلغی معادل هشت تا ده میلیون تومان به کشور خود می فرستند ، البته با شرایط کاری پرحجم و خسته کننده .
در یک مورد نیز پسر دانشجوی یک خانواده ایرانی که به تازگی به شهر چاناکاله مهاجرت کرده بودند از وضع اقتصادی موجود خانواده خود ابراز رضایت می کرد . پدر خانواده برقکار بود .
ولی به غیر از آن ، به موارد متعدد جوانان ایرانی برخوردیم که بعد از مدت کوتاهی کار و یا تحقیق اوضاع در ترکیه منصرف شده و به ایران باز می گشتند .
درامد ماهانه تا معادل پنج میلیون تومان در ماه با توجه به گرانی اجناس و مسکن در ترکیه تقریبا برابر با درامد دو و نیم میلیون تومانی در ایران می شود که ارزش سختی ها و غربت و ریسک آن در یک کشور خارجی را برای یک جوان ایرانی کاهش می دهد .
تحلیل شخصی من در مورد افت اقتصادی سال های اخیر ترکیه ، رویکرد تعارضی اخیر رهبران این کشور در سطح منطقه و در سطح بین المللی است . این موضوع مجددا تاثیر مستقیم سیاست های حکومتی و رهبران یک کشور در پیشرفت یا سقوط اقتصادی و تجارت و رفاه مردم را نشان می دهد.
در مدت سفرمان در ترکیه حدود کلی قیمت ها را یک و نیم تا دو برابر ایران دیدم . برای مثال یک نان باگت بزرگ قیمتی حدود سه هزار تومان داشت که خود من در هر وعده ، یک و نصفی از این نان را برای سیر شدن لازم داشتم . قیمت انگور معادل ده تا پانزده هزارتومان به ازای هر کیلو و یک بشقاب خوراک لوبیا حدود پانزده هزار تومان و قیمت یک کیلو نارنگی بین هفت تا دوازده هزار تومان بود و قیمت بقیه محصولات غذایی نیز به همین نسبت بالا بود . قیمت خشکبار حدود سی تا پنجاه درصد بالاتر از ایران بود ولی گردو تقریبا همین قیمت ایران را داشت .
فقط گوشت نسبتا ارزانتر از ایران بود . گوشت گوسفند بدون دنبه کیلویی هشتاد تا نود هزار تومان قیمت داشت. این موضوع باعث شده بود که قیمت دونر ( خوراک کباب ترکی ) در رستوران های کوچک معادل هشت تا ده هزار تومان باشد درحالی که قیمت یک پرس کوچک برنج یا یک بشقاب کوچک لوبیا حدود ده تا چهارده هزار تومان درمی آمد .
بنزین و گازوییل در ترکیه قیمتی معادل چهارده برابر ایران داشتند ( زمانی که قیمت بنزین در ایران لیتری هزار تومان بود ) و به همین علت کرایه تاکسی ها در استانبول بطور وحشتناکی بالا بود . یک خانم و آقای ایرانی بابت کرایه تاکسی دربست برای یک مسافت چهار کیلومتری مستقیم در استانبول مبلغ 180 لیتر پرداخته بودند یعنی حدود سیصد و شصت هزار تومان .
تصویر 99 : قسمت فروش میوه در یک سوپرمارکت
تصویر 100 : قیمت ها در یک فروشگاه زیتون
تصویر 101 : قیمت گوشت ( استانبول – بازار زنان )
هزینه های سفر ما
سفر ما با احتساب حدود چهار روزی که در اتوبوس ها طی کردیم مجموعا حدود 22 روز طول کشید و مجموع هزینه های سفر ما برای هر نفر حدود دو ونیم ملیون تومان شد . در اینجا ریز تقریبی هزینه ها را برای هرنفر می آورم : ( نرخ برابری لیر با تومان : هر لیر 2000 تومان )
هزینه بیمه مسافرتی برای هر نفر : 55000 تومان
مجموع هزینه بلیط اتوبوس رفت برگشت اصفهان تهران همراه کرایه دوچرخه ها: 135000 تومان
مجموع هزینه بلیط رفت و برگشت تهران استانبول همراه کرایه دوچرخه ها : 910000 تومان
عوارض خروج از کشور : 220000 تومان
سرشکن قیمت یک سیم کارت ترکیه که به قیمت 110 لیر خریدیم : 55000 تومان
هزینه یک شب اقامت هتل در شهر تکیرداغ ( 70 لیر برای هر نفر ) : 140000 تومان
هزینه بلیط کشتی از باندیرما تا استانبول ( 82 لیر برای هرنفر ) : 165000 تومان
هزینه بلیط رفت و برگشت کشتی از استانبول تا جزیره بویوک آدا : 55000 تومان
هزینه بلیط سه دفعه ای که برای عبور از تنگه ها سوار کشتی شدیم : 20000 تومان
حدود مجموع هزینه های خورد و خوراک و خرید مواد غذایی ( برای هر نفر ) : 850000 تومان
روزشمار خاطرات سفر ما
در اینجا روزشمار خاطرات سفر خودمان را همراه با درج تصاویر می آورم :
روز اول - از استانبول تا شهرک ساحلی کارابورون
ساعت یک و نیم بامداد روز شنبه 20 مهر 98 بود که به استانبول رسیدیم و در محله آکساری استانبول در جلو دفتر تعاونی سیر و سفر پیاده شدیم . تصمیم به کمپ و چادر زدن داشتیم و از طرفی تقریبا مطمئن بودیم که در پارک های شهر از زدن چادر ممانعت می کنند ولی با این حال می خواستیم شانس خودمان را امتحان کنیم .
از طریق نقشه اینترنتی ، مسیر رسیدن به پارک گلحانه ( گلخانه ) را که در نزدیکی قطب گردشگری استانبول قرار دارد پیدا کرده و به آنجا رفتیم . درب پارک بسته بود ولی به لطف نگهبان پارک توانستیم در محوطه محصور جلو پارک چادر بزنیم و برای استفاده از سرویس بهداشتی نیز از رستوران نزدیک پارک استفاده کردیم . البته احتمالا بیشتر این الطاف به علت حضور فاطمه در گروهمان بود .
صبح فردا بعد از خرید یک سیم کارت به قیمت 110 لیر ( 220هزار تومان ) و تبدیل مقداری از دلارهامون و خرید میوه و مواد غذایی ، مسیر رکابزنی مان به سمت شمال و سواحل دریای سیاه را آغاز کردیم .
سیم کارتی که خریده بودیم 10 گیگابایت بسته اینترنتی داشت که کفاف استفاده بیست روزه ما برای استفاده از فضای مجازی برای ارتباط با خانواده ها را می داد . قبلا یک گروه اینستاگرامی در رابطه با این سفر سایکل توریستی ایجاد کرده بودیم که حالا برای گزارش روزانه رکابزنی مان در آن از اینترنت این سیم کارت استفاده می کردیم .
چند ساعت اولیه طول مسیر را بالاجبار غالبا از اتوبان های حاشیه شهر استفاده کردیم که طبیعتا هیچ جذابیت طبیعی نداشت .
در انتهای روز و بعد از گذشتن از نزدیکی یک دریاچه به شهر ساحلی کارابورون در سواحل دریای سیاه رسیدیم و در کنار ساحل چادر زدیم . برای شارژ موبایل و باطری دوربین و استفاده از سرویس بهداشتی از صاحب یک رستوران کمک گرفتیم که پیرمردی بود که با روی خوش به ما کمک کرد .
تصویر 102 : مسیر رکابزنی ما در روز اول – 60 کیلومتر رکاب زدیم
تصویر 103 : یک عکس هنری که فاطمه از سایه خودش گرفت
روز دوم - از کارابورون تا یالیکوی
مطابق معمول سحرگاه فردا بیدار شدم . وای چه طبیعتی بود . یک صبح بهشتی در یک ساحل آرام همراه با آسمانی آبی با لکه های زیبای ابر و یک طلوع سحرانگیز .
چند نفر نیز در طول اسکله ای با صخره سنگ های بزرگ و رنگین ، مشغول ماهیگیری تفریحی با قلاب بودند . چشم انداز پهنه وسیع این شهرک از روی اسکله ، فوق العاده بود . عکس های زیادی گرفتم . کاملا انرژی گرفته بودم .
ولی این تنها روزی در طول سفرمان بود که توانستم طلوع زیبای خورشید را از پهنه افق وسیع دریا مشاهده کنم . تقریبا در تمام روزهای بعدی درهنگام طلوع ، ابر یا غبار ابری کاملی آسمان را پوشانده بود ، گرچه در این مدت هیچ از آسمان نبارید .
مسیر امروز ما به سمت غرب و از کنار یک دریاچه زیبا می گذشت ولی متاسفانه با مانعی مواجه شدیم . جنگل بانی منطقه عبور از این منطقه جنگلی را در این فصل از سال ممنوع کرده بود چون به علت خشکی پاییزی درختان ، احتمال آتش سوزی جنگل بر اثر بی احتیاطی بازدید کنندگان وجود داشت . مجبور شدیم با حدود 25 کیلومتر افزایش مسیر مجددا به اتوبان برگردیم و از قسمت انتهایی دریاچه ، وارد باقی مانده مسیر رکابزنی مان شویم . در اوایل غروب به شهر ساحلی یالیکوی در ساحل دریای سیاه رسیدیم و کمپ زدیم . همانجابود که من اولین پنچری چرخ را دادم که با تعویض تیوب ، مشکل حل شد .
تصویر 105 : ساحل زیبای شهر کارابورون در طلوع صبحگاهی
تصویر 106 : مترصد ثبت لحظه ها
تصویر 107 : مسیر رکابزنی ما در روز دوم – 73 کیلومتر رکاب زدیم
روز سوم - از یالیکوی تا شهرک گون گرمز
در این روز باید در ارتفاعات جنگلی به موازات سواحل دریای سیاه به سمت غرب می رفتیم تا به پارک زیبای جنگلی چلینگوز می رسیدیم و سپس از دریا و ساحل دور شده و به سمت جنوب غربی تغییر مسیر می دادیم . مسیری که فردای آن ، ما را به سواحل دریای مرمره می رساند .
پارک جنگلی چلینگوز در کنار ساحلی زیبا و نمایی شبیه به جنگل های هیرکانی شمال ایران داشت ، با گونه های متنوع از درختان زیبای بلند . خوشحال بودم که بالاخره یک منطقه جنگلی زیبا را دیدم هرچند خیلی وسیع نبود .
در دو روز گذشته با آنکه غالبا از مناطق جنگلی گذشته بودیم ولی این جنگل ها یا از نوع تک درخت بودند و یا حالتی خاک گرفته و غیر شاداب داشتند و من که در طول سال ها طبیعت گردی در ایران شاهد جنگل ها و طبیعت بسیار متنوع و زیبای مناطق مختلف کشورمان بودم این قبیل جنگل های ترکیه برایم جاذبه ای نداشت و کم کم داشتم باور می کردم که طبیعت ترکیه در مقابل طبیعت کشورمان حرف چندانی برای گفتن ندارد . ولی در روزهای بعد و بویژه بعد از دیدار از سواحل دریای مرمره ، خام بودن این قضاوت زود هنگامم مشخص شد .
در انتهای این روز به شهرک گون گرمز ( gungormez ) رسیدیم و کمپ زدیم .
تصویر 108 : کمپ ما در شهر ساحلی یالیکوی
تصویر 109 : در روستای بهچکوی در میانه مسیر روز سوم
تصویر 110 : یک سوپ ( شوربا ) خوشمزه در میانه مسیر در روستای بهچکوی
تصویر 110.1 : با بچه های شاداب و کنجکاو و باهوش شهرک گون گرمز
تصویر 111 : مسیر رکابزنی ما در روز سوم – 52 کیلومتر رکاب زدیم
روز چهارم - از گون گرمز تا شهر ساحلی تکیرداغ
در روزهای قبل شیب های نسبتا زیادی را در ارتفاعات جنگلی بالا و پایین رفته بودیم ، ولی مسیر امروزمان غالبا سرازیری و یا جاده به اصطلاح کفی بود که قسمت زیادی از آن هم در اتوبان رکاب زدیم تا سرانجام بعد از طی 84 کیلومتر، عصر هنگام به شهر بزرگ تکیر داغ در ساحل دریای مرمره رسیدیم . همان عصر هم به پیشنهاد احسان به دیدن موزه آثار تاریخی تکیرداغ رفتیم که ورودی آن رایگان بود .
بعد از دیدار از موزه و مقداری جستجو به لطف یکی از اهالی شهر هتل مناسب و تقریبا ارزانی را پیدا کردیم که با آنکه قیمتش به ارزانی یک هاستل بود ولی امکانات خوب و راحت و اتاق های بزرگ و تمیزی داشت . بعد از حمام برای گشت و گذار و صرف شام به ساحل رفتیم و در رستوران اوزجانلر ، از کوفته های معروف تکیرداغ خوردیم که الحق خوشمزه بود . چیزی شبیه کباب کوبیده ولی ظاهرا با گوشت خالص و لذیذ . قیمت هر پرس نزدیک به پنجاه هزار تومان می شد .
در برگشت به هتل ، تمام لباس های کثیف و عرق کرده روزهای قبل را شستیم . در روزهای بعد یاد گرفتیم که اگر لباس های شسته شده ، به علت رطوبت محیط تا صبح فردا خشک نشده بود لباس ها را روی وسایل ترک بند دوچرخه می گذاشتیم تا در حین حرکت و با وزش باد ، خشک شوند .
شام و حمام و شستن لباس ها و سپس مقداری پیام و چت در فضای مجازی باعث شد که تا ساعاتی بعد از نیمه شب بیدار باشیم .
هزینه اقامت در این هتل راحت و تمیز شبی 75 لیر بود که به لطف آقای راهنمای ما در آن شهر که خودش ما را تا این هتل همراهی کرده بود 70 لیر برای هر نفر پرداختیم یعنی 140 هزار تومان . صبحانه فردا هم رایگان بود که فراوان و کاملا متنوع بود و ما هم تصور می کنم به اندازه هر سه وعده غذایی آن روز را همانجا در هتل به عنوان صبحانه خوردیم
نام این هتل ، اویگولاما بود و در خیابان سلیمان پاشای شهر تکیرداغ قرار داشت .
تصویر 113 : همیشه با یاد دوچرخه
تصویر 112 : در مسیر شهر تکیرداغ
تصویر 114 : دوچرخه ها را مستقیما به سالن بزرگ هتل بردیم و در راهرویی پارک کردیم
تصویر 116 : نمای بیرونی موزه شهر تکیرداغ
تصویر 116.1 : مسجدی تاریخی در شهر تکیرداغ – ترکیه
تصویر 117 : صبحانه در رستوران چشم نواز هتل
تصویر 118 : نمایی از خیابان های شهر تکیرداغ
تصویر119 – در تکیرداغ
تصویر 120 : چشم اندازی از شهر بزرگ تکیرداغ
تصویر 121 : تصویر کارت هتل
تصویر 122 : مسیر رکابزنی ما در روز چهارم – 84 کیلومتر رکاب زدیم
روز پنجم - از تکیرداغ تا شارکوی
بعد از خروج از تکیرداغ ، شیب سربالایی نسبتا شدیدی شروع می شد و جاده در ارتفاعات جنگلی زیبایی فرو می رفت که خیلی هم کم تردد بود . جاده ای خلوت و جنگلی که یک زیبایی خاص و فوق العاده داشت . تازه امروز بود که من زیبایی های جنگلی ترکیه را به صورت خاص مشاهده می کردم و لذت می بردم .
این فراز و نشیب های جنگلی با چشم اندازهای زیبایی از اطراف ، آنقدر پیش می رود تا به روستای زیبای اوچماکدره برسد . این روستا قبل از رسیدن به شهر گازیکوی قرار دارد.
ریشه خیلی از لغات ترکی از فارسی یا عربی آمده بنابراین خیلی از کلمات مشترک بین فارسی و ترکی ( یا عربی و ترکی ) وجود دارد که ترک ها یا عین آن را تلفظ می کنند و یا با مقداری تغییر در حروف تلفظ می کنند . مثلا همین گازی کوی ، در اصل " قاضی کوی " یا "کوی قاضی " ( و یا "روستای قاضی " ) بوده است که در ترکی امروز ، گازیکوی تلفظ می شود .
روستاییان روستای اوچماکدره ، منازل خود را به نحو زیبایی گل آرایی و تزیین طبیعی کرده بودند و با پخت غذاهای محلی ، محیط دل نشینی را برای پذیرایی و استراحت مهمانان فراهم آورده بودند .
ما هم در محوطه زیبای یکی از این ایوان ها نشستیم و از گوزلمه های لذیذی خوردیم که بدست بانوان روستایی پخت می شد . واقعا خوشمزه بود . قیمت هر پرس گوزلمه 5 لیر یعنی ده هزار تومان بود . نان مسطح کره اندودی که داخل آن مواد غذایی مانند بادمجان یا گوشت یا سبزی پخت شده بود.
بعد از گازیکوی ، جاده در امتداد ساحل دریا به پیش می رود تا به شهر آرام و زیبای شارکوی برسد .
تصویر 122.1 : ارتفاعات جنگلی زیبا در مسیر تکیر داغ به شارکوی – ترکیه – حاشیه دریای مرمره
تصویر 123.1 : مردی با دکه گیاهان دارویی در میانه مسیر تکیرداغ به گازیکوی – خیلی به ما محبت کرد ، با پذیرایی چای و هدیه یک دم نوش گیاهی
تصویر 123
تصویر 124 : محوطه دلنشین رستوران های محلی در روستای اوچماکدره
تصویر 125 : یکی دیگر از خانه های روستایی در اوچماکدره
تصویر 126 : هتلی در روستای اوچماکدره
تصویر 127 : گل آرایی خانه های روستایی در اوچماکدره
تصویر 128 : حتی از زمین مخروبه هم گل روییده بود – روستای اوچماکدره
تصویر 129 : پخت گوزلمه – روستای اوچماکدره
تصویر 130 : مسیر رکابزنی ما در روز پنجم – 68 کیلومتر رکاب زدیم
روز ششم - از شارکوی تا شهرک ساحلی گلی بولو
شارکوی یک شهر زیبای ساحلی است که انگار فقط برای آرامش ساکنان و توریست هایش شکل گرفته است . خانم آقاهای مسن دوچرخه سواری که با آرامش در جاده ساحلی رکاب میزدند جلب توجه می کردند و تعدادی زیادی از افراد محلی نیز در بلوار ساحلی قدم می زدند و به کمپ ما که در محوطه ساحلی یک رستوران تعطیل برپا کرده بودیم می نگریستند . عجیب آنکه تنها در شهر ساحلی بود که صبحگاهان نه تنها وسایلمان شبنم نزده بود بلکه لباس های خیس هم خشک شده بود ، در حالیکه هوا کاملا آرام و بدون باد بود . ساحل دریا هم کاملا آرام بود و نمایی شبیه یک استخر وسیع داشت .
صبح بعد از صرف صبحانه که در اسکله کوچک و زیبای کنار رستوران خوردیم، راهی ادامه مسیر شدیم به سمت دریای اژه و دوباره به سمت دریای مرمره تا نهایتا به شهر زیبا و مسحور کننده گلی بولو رسیدیم .
وقتی به چشم انداز ساحلی شهر گلی بولو رسیدیم محو تماشای زیباییش شدیم و بلافاصله به اسکله زیبای سنگی آن رفتیم . گروه زیادی از عروس های دریایی در آب های زیر اسکله جمع شده بودند و در فاصله ای نه چندان دورتر، دلفین هایی را دیدیم که گاه باله آن ها از آب بالا می آمد .
یک فانوس دریایی در تپه های مشرف به ساحل ، مکمل زیبایی های این شهر بود.
تصویر 130.1 : در شهر آرام و زیبای شارکوی
تصویر 131 : کمپ ما در شهر ساحلی شارکوی
تصویر 132 : صبحانه در اسکله زیبای یک رستوران – شهر شارکوی
تصویر 133 : شوخی های دوستانه
تصویر 134 : در خیابان ساحلی شهر آرام و زیبای شارکوی
تصویر 135 : در یکی از خیابان های باریک شهر شارکوی
تصویر 136 : در ساحل دریای اژه _ خانمی که هدیه ای به فاطمه می دهد
تصویر 137 : عصر هنگام به شهر زیبای گلی بولو رسیدیم
تصویر 138 : این آقا از همان ابتدای ورود ما به گلی بولو ، عکس های زیادی از ما گرفت . بعدا متوجه شدیم فیلمساز است .
تصویر 139 : چشم اندازی از شهر ساحلی گلی بولو
تصویر 140 : عروس های دریایی در آب های ساحلی شهر گلی بولو – ترکیه
تصویر 141 : چشم اندازی از ساحل گلی بولو در شب از فراز تپه فانوس دریایی
تصویر 142 : مسیر رکابزنی ما در روز ششم – 61 کیلومتر رکاب زدیم
روز هفتم - از گلی بولو تا منطقه تاریخی گالی پولی
مقصد ما در روز هفتم ، دیدار از منطقه تاریخی گالی پولی در کنار دریای اژه بود . اینجا محلی بود که جنگ های عظیم قوای اروپایی استرالیایی برعلیه دولت عثمانی وقت در جنگ جهانی اول رخ داده و منجر به کشته شدن حدود نیم میلیون نفر از طرفین شده بود .
اکنون دولت ترکیه بناهای یادبود متعددی برای بزرگداشت کشته شدگان از هر دو طرف در نواحی مختلف این منطقه ساخته است و همین موضوع باعث جذب توریست های داخلی و خارجی زیادی برای بازدید از این نواحی و بزرگداشت هم وطنان و اجداد خود شده است.
تصویر 143 : در کنار موزه جنگ در منطقه گالی پولی ترکیه
تصویر 145 : مجسمه های یاد بود جنگی و شوخی های ما
تصویر 146 : قبور کشته شدگان ترک در جنگ های گالی پولی در یکصد سال قبل
تصویر 147 : از دیگر بناهای یادبود کشته شدگان جنگ – منطقه گالی پولی ترکیه
تصویر 148 : توپ عظم الجثه جنگی – منطقه گالی پولی ترکیه
تصویر 148.1 : غروب زیبای دریای اژه
تصویر 149 : مسیر رکابزنی ما در روز هفتم – 61 کیلومتر رکاب زدیم
روز هشتم - از گالی پولی تا شهر ساحلی چاناکاله
امروز را در بقیه مناطق گالیپولی رکاب زدیم و از بناهای یادبود متعددی بازدید کردیم و سپس با استفاده از کشتی یدک کش از تنگه آبراهی داردانل گذشتیم و به شهر شلوغ و توریستی چاناکاله وارد شدیم .
بطور اتفاقی با یکی از دوچرخه سواران این شهر آشنا شدیم و این منجر به آن شد که آن شب در آپارتمان کوچک 45 متری او مهمان شویم که بعد از چهار روز فرصتی بود که دوباره حمام بگیریم و لباسهایمان را بشوییم .
در پارک ساحلی شهر چاناکاله ، مجسمه بزرگ چوبین اسب تروی نصب شده است . تندیسی بزرگ که ظاهرا برای فیلمبرداری یک فیلم هالیوودی ساخته شده بوده و بعد از اتمام فیلمبرداری در پارک ساحلی شهر چاناکاله نصب شده است . مجسمه با ابهت و زیبایی از چوب با یک طراحی هنری بود .
تصویر 150 : بناهای یادبود عظیم برای بزرگداشت شهدای جنگی در منطقه گالیپولی ترکیه
تصویر 151.1 : ماری که وسط جاده دیدیم
تصویر 152 : مجسمه چوبین اسب تروی در شهر چاناکاله – غرب دریای مرمره ترکیه
تصویر 154 : مسیر رکابزنی ما در روز هشتم – 61 کیلومتر رکاب زدیم ( حدود یکی دو کیلومتر هم بوسیله کشتی یدک کش ، عرض تنگه آبراهی داردانل را طی کردیم )
روز نهم - از چاناکاله تا روستای ساحلی شوکتیه
رکابزنی امروز عمدتا از جاده بزرگراهی چاناکاله به سمت لاپسکی بود . لاپسکی یک شهر ساحلی در جنوب غربی دریای مرمره در امتداد تنگه آبراهی داردانل است . ظهر هنگام به لاپسکی رسیدیم و هنگام عبور از کوچه ها و جاده های ساحلی این شهر بطور اتفاقی به یک ضیافت ناهار عروسی برخوردیم و قسمت ما آن بود که مهمان این ضیافت ناهار شویم واز غذای سالم و ساده ولی متنوع این عروسی بهره مند شویم و جو صمیمی و بی آلایش خانواده های حاضر را نظاره گر باشیم .
بعد از خوردن ناهار و گرفتن عکس یادگاری با خانواده برادر داماد به مسیر خود در امتداد سواحل جنوبی تنگه آبراهی داردانل ادامه دادیم تا سرانجام اواخر عصر به روستای شوکتیه رسیدیم و بعد از مقداری جستجو محل مناسبی را برای برپایی چادرها پیدا کردیم . ایوان بزرگ و تازه ساز یک عمارت ویلایی که هیچ در و پیکری برای آن نگذاشته بودند و ظاهرا کسی هم مخالفتی با چادر زدن ما در این محل نداشت .
تصویر 156 : مسیر رکابزنی ما در روز نهم – 58 کیلومتر رکاب زدیم
روز دهم - از شوکتیه تا شهر ساحلی اردک
در انتهای این روز باید خودمان را به شهر ساحلی اردک ( Erdek ) در شبه جزیره ای به همین نام می رساندیم ولی دو دلیل باعث شد که بعد از پیمایش نیمی از راه ، برای طی حدود سی و پنج کیلومتر مابقی مسیر تا ورودی شبه جزیره اردک از وانت استفاده کنیم . اول آنکه دوچرخه من برای چندمین بار در روزهای اخیر پنچر شد و این بار چون با پارگی قسمتی از لاستیک چرخ همراه بود مجبور شدیم در یکی از شهرک های مسیر ، لاستیک و تیوب نو خریده و کلا لاستیک و تیوب یک چرخ را عوض کنیم . دوچرخه احسان نیز برای اولین بار پنچر شد . در روزهای قبل هم دوچرخه مسعود و فاطمه پنچر شده بود ولی بیشترین آمار پنچری تابحال برای دوچرخه من بود .
بیشتر پنچری ها به علت تیغ شاخه درختچه های تمشک در کنار جاده ها بود که بعضا شاخه آنها روی جاده هم آمده بودند و یا ما برای خوردن تمشک ، دوچرخه ها را بدون توجه روی آن ها برده بودیم . دوچرخه من ، جک برای ایستادن نداشت و شاید به همین علت ، دوچرخه را نزدیک تر به بوته های تمشک برده بودم تا بتوانم تمشک بچینم . بعد از آن بود که بیشتر از قبل متوجه اهمیت وجود جک برای دوچرخه در یک سفر سایکل توریستی شدم و اینکه باید احتیاط بیشتری داشته باشیم از نظر احتمال وجود خار و تیغ های گیاهی در مسیر جاده ها .
در مواردی که در هنگام رکابزنی مجبور به عبور از یک مسیر خاکی دارای گیاهان خاردار شدید بهترین کار آن است که پیاده و دوچرخه بدست این مسیر را طی کنید ، چون هرچه دوچرخه سنگین تر باشد امکان پنچری در چنین مسیرهایی بیشتر خواهد شد .
همه مسیر امروزمان تا ورودی شبه جزیره اردک از یک مسیر اتوبانی طولانی می گذشت و چون مسیری نسبتا طولانی بود اگر میخواستیم همه مسیر را رکاب بزنیم احتمالا مجبور می شدیم کمپ شبانه مان را جایی در کنار جاده برپا کنیم ، چیزی که طبیعتا آن را دوست نداشتیم .
همه وانت ها و کامیونت های عبوری با علامت ما می ایستادند که نشان دهنده فرهنگ آن ها و علاقه به کمک رسانی بود . نهایتا یک کامیونت که مخصوص حمل لوازم منزل بود ما و دوچرخه ها را سوار کرد و تا مقصد مورد نظرمان رساند بدون آنکه ریالی بابت هزینه از ما دریافت کند .
از آنجا و بعد از حدود بیست کیلومتر رکاب زنی دیگر ، در نزدیکی غروب به شهر ساحلی اردک رسیدیم .
در طی این روز مجموعا 80 کیلومتر رکاب زده بودیم و 35 کیلومتر وانت سواری کرده بودیم .
با ورودمان به شبه جزیره اردک ، در فاصله کوتاهی زیبایی های پیرامونمان چند برابر شد و ما خوشحال بودیم که بجای رکاب زنی در اتوبان ها در یک طبیعت زیبا دوچرخه سواری می کنیم .
مطابق معمول با مقداری جستجو توانستیم محل نسبتا مناسبی را در پارک ساحلی شهر برای برپاکردن چادرها پیدا کنیم .
تصویر 157 : تمشک های خوشمزه ای که عوارض هم داشتند : پنچری دوچرخه ها
تصویر 158 : علاوه بر تمشک ، میوه های فراوان دیگری هم در طول مسیرها نصیبمون می شد
تصویر 159 : این یک میوه شیرین و نرم و مخملی بود به نام ترکی "کجاایمیش" ، که درخت های کوتاه آن را در کنار بعضی جاده های جنگلی می دیدیم
تصویر 160 : میوه های خوشگل و خوشمزه " کجاایمیش "
تصویر 161 : و این ها هم انگور توره هستند که نام ترکی آن گون اوزون بود
تصویر 162 : و این هم یک درخت سنجد در کنار جاده ( غیر از آن ، عناب ، به ، انار و خرمالو هم نصیبمون شده بود )
تصویر 163 : پنچری
تصویر 164 : و بازهم پنچری
تصویر 165 : و این خانه که اصلا از خیر چرخ ها گذشته و آن ها را برای نمای حیاط خانه استفاده کرده بود
تصویر 166 : کمپ ما در پارک ساحلی شهر اردک
تصویر 167 : مسیر پیمایش ما در روز دهم – 80 کیلومتر رکاب زدیم و 35 کیلومتر ، سوار یک کامیونت شدیم
روز یازدهم - از شهر اردک تا روستای ساحلی اورمانلی
شبه جزیره زیبا و اغواکننده اردک ( Erdek ) در پیش روی ما بود که جاده های ساحلی پیرامون آن بویژه در ضلع وسیع شمالی این شبه جزیره ، دارای شیب زیاد و به اصطلاح ما ، بده بستان های خفنی است یعنی برای عبور جاده از ارتفاعات جنگلی حاشیه این شبه جزیره ، سربالایی و سرازیری های زیادی را باید طی می کردیم .
تصمیم گرفتیم که نهایت لذت را از رکابزنی در این محیط بهشتی ببریم و نتیجه آن شد که برای سه روز آینده ، متوسط رکابزنی روزانه ما حدود سی چهل کیلومتر بیشترنبود و دوشب را در روستاهای زیبای ساحلی این شبه جزیره طی کردیم .
چشم اندازهایی را که در این مسیر مشاهده و ثبت کردیم مجموعه ای از افق دریا ، سواحل زیبا ، خانه های روستایی و جنگل بود که با عکس و تصویربرداری از ارتفاعات مسیر ، همه این زیبایی ها در یک کادر عکس دوربین جا می گرفتند و این واقعا محسور کننده بود . فقط به علت ابری بودن آسمان ، کادر آبی آسمان و تکه ابرهای زیبا و طلوع و غروب خورشید را از دست دادیم .
این شبه جزیره بویژه در قسمت شرقی خود دارای انبوهی از درختان زیتون است و درختان و درختچه های خودروی تمشک و کجاایمیش ( شبیه گیلاس ولی نرم و مخملی ) را در حاشیه جاده می دیدیم . علاوه بر این زمین های کشاورزی آن حاصلخیز است ودر آنها صیفی جاتی مانند پیاز و لوبیا عمل می آید . سبزی های بسیار معطر عطیر شاهی را هم که بطور خودرو در حاشیه جاده درامده بودند ، مشاهده کردیم . عطیر شاهی نوعی سبزی معطر است که بویی بهتر از گلاب دارد ولی در ایران چندان شناخته شده نیست چون در نواحی مرکزی ایران یافت نمی شود هرچند در مناطق آذربایجان می روید و خانم های آذری برای پخت غذا و دم نوش از آن استفاده می کنند .
مسیر پیموده شده امروز حدود 41 کیلومتر شد و بعد از پیمودن شیب های نفس گیر، اواخر عصر بود که به روستای ساحلی اورمانلی در شمال شبه جزیره اردک رسیدیم و تصمیم گرفتیم که همانجا اطراق کنیم .
باد نسبتا شدیدی هم می آمد که رکابزنی را مشکل تر کرده بود و برای اطراق شبانه هم بایستی در پناه دیواری چادر می زدیم . ولی این اولین روستایی بود که برای چادر زدن در آن به مشکل برمی خوردیم . پیدا بود که روستا حالت توریستی دارد . دو سه تا پانسیون برای اطراق گردشگران داشت که در این فصل پاییزی تعطیل شده بودند . از یکی از اهالی ، محلی را برای اسکان شبانه درخواست کردیم که وی با معرفی یک خانه ، نرخ پنجاه لیر برای یک شب مانی را درخواست کرد که انتظارش را نداشتیم و به نظر ما مبلغ زیادی برای این محل آمد . شاید هم علتش این بود که به مهمان نوازی روستایی ها و پذیرایی و کمپ های رایگان عادت کرده بودیم . به هر حال بعد از مقداری جستجو در حاشیه روستا از محوطه باز داخلی یک پانسیون به ظاهر تعطیل برای برپا کردن چادرها استفاده کردیم . یک شام گرم هم آماده کردیم و لباس هایمان را هم شستیم و بعد از شام یک دورهمی گذاشتیم برای شنیدن موزیک هایی که از گوشی هامون پخش می شد و همین جور کیفور بودیم و تخمه می شکستیم که نگهبان پانسیون رسید . نگهبانان ، یک خانم و آقا بودند که به ما معترض بودند و هرچه هم با صاحب پانسیون تماس می گرفتند در دسترس نبود . چادرها و وسایل را جمع کرده و روی دوچرخه ها گذاشته و همانطور با لباس های راحتی و سوار بر دوچرخه به روستا آمدیم و سرانجام در یک کوچه در پشت مسجد روستا چادر زدیم تا صبح زود چادرها را جمع کنیم که مزاحم رفت و آمد معدود اهالی روستا نشویم .
تصویر 168 : عبور از جاده ها در ارتفاعات حاشیه شبه جزیره اردک – ترکیه
تصویر 169
تصویر 170 : چشم اندازهای زیبایی از روستاهای ساحلی در ضلع شمالی شبه جزیره اردک در دریای مرمره
تصویر 171 : خانه ها ، ساحل و امواج دریا دریک چشم انداز – شبه جزیره اردک
تصویر 172
تصویر 173 : محل کمپ ما در روستای اورمانلی – در کوچه ای در پشت مسجد روستا
تصویر 174 : صبح زود صبحانه ای خوردیم و راه افتادیم
تصویر 175 : مسیر رکابزنی ما در روز یازدهم – 41 کیلومتر رکاب زدیم
روز دوازدهم - از اورمانلی تا روستای ساحلی چاکیل کوی
امروز هم بیش از 31 کیلومتر رکاب نزدیم و بعد از گذشتن از دو سه تا روستای ساحلی به یک روستای متفاوت رسیدیم . روستایی به نام چاکیل کوی درست بعد از آنکه نوک شمال شرقی این شبه جزیره را پشت سر گذاشتیم .
از همان ابتدای ورودمان به روستای چاکیل کوی ، شادابی و سرزندگی اهالی آن را حس کردیم . از معدود روستاهایی بود که بچه های زیادی می دیدیم که سرگرم بازی بودند . دختران جوان زیبایی که گاه هم با لباس های محلی عبور می کردند . با آنکه روستای کوچک و جمع و جوری بود مدرسه و حتی کلاس قرآن برای خانم ها داشت و دو تا قهوه خانه بزرگ که اهالی محل نشسته بودند و جوان ها هم برای بازی ورق و تخته نرد از آن ها استفاده می کردند . مسجد بزرگی با نمای زیبا داشت و از همه مهمتر تعداد زیادی اتومبیل های مدل بالا در پارکینگ ساحلی پارک شده بود و یک ون تاکسی شیک و بزرگ هم با نام همین روستا ، پارک شده بود . و بعد کشتی های شیک و بزرگ ماهیگیری را دیدیم که دراسکله روستا متوقف بودند .
جالب تر از آن ، چهارچرخه های موتوری متعددی بود که خانم ها رانندگی آنها را می کردند و مشخص بود برای حمل محصولات و میوه از مزارع به روستا مورد استفاده قرار می گیرد .
همان اول روستا سراغ یک خانواده رفتیم که جلوی منزلشان بساطی پهن کرده بودند و مشغول پاک کردن زیتون هایی بودند که بنا بود عمل بیاورند . خیلی زود با ما آشنا شدند و تحویلمان گرفتند و بعد از چند عکس یادگاری ، یک شیشه زیتون عمل آمده هم بهمون هدیه دادند .
جو صمیمانه روستا به گونه ای بود که با بچه های روستا هم در همان محوطه پهن خیابان ساحلی فوتبال بازی کردیم .
یکی از قهوه خانه ها را که محوطه زیبایی داشت انتخاب کردیم و بعد از دو سه ساعتی که نشستیم و چای خوردیم و دوستان تخته نرد بازی کردند ، حلیل ( یا همان خلیل ) صاحب قهوه خونه نه تنها هزینه ای ازمون نگرفت بلکه برایمان ترشی و زیتون آورد و شرایط خوابیدن و استراحت شبانه ما را در همان قهوه خانه فراهم کرد . صبح فردا هم مادر حلیل برایمان یک بشقاب دیگر زیتون آورد که اغشته در روغن زیتون بود و با تخم مرغ گوجه ای که خودمان درست کردیم یک صبحانه عالی ترتیب دادیم ، سر میز در محوطه باز و زیبای جلو قهوه خانه .
خاطره خیلی خوبی از آن روستا در ذهن همه ما به جا ماند . زیبایی بچه ها و دختران روستا نیز توجه ما را جلب کرده بود که اکثرا موهای بور و چشم های روشن داشتند و مخصوصا با لباس فرم مدرسه زیبایی خاصی پیدا می کردند . مجموعا یک شکل و شمایل اروپایی در این روستا به چشم می خورد . بویژه از رانندگی خانم ها و رفتن آن ها به مزارع و باغات پیرامون لذت بردیم .
تصویر 175.1 : چشم اندازهای زیبا در شبه جزیره اردک در جنوب دریای مرمره – ترکیه
تصویر 176 : در جمع یک خانواده صمیمی در روستای چاکیل کوی در شبه جزیره اردک – ترکیه
تصویر 177 : یک بطری زیتون خوش مزه هم بهمون هدیه دادند
تصویر 178 : جمع دیگری از خانم های روستا که دور هم نشسته بودند
تصویر 179 : با حلیل در جلو قهوه خانه اش
تصویر 180 : پدر و دختر زیبایش – روستای چاکیل کوی
تصویر 181 : در کنار دختران درمدرسه روستا
تصویر 182 : در کوچه های روستا
تصویر 183 : مسیر رکابزنی ما در روز دوازدهم – 32 کیلومتر رکاب زدیم
روز سیزدهم - از چاکیل کوی تا شهر باندیرما و سپس با کشتی تا استانبول
امروز آخرین روز رکابزنی ما در طبیعت پیرامون دریای مرمره بود . بعد از 31 کیلومتر رکابزنی و خروج از شبه جزیره به شهر بزرگ ساحلی باندیرما رسیدیم و بوسیله کشتی یک مسیر 115 کیلومتری را در دریای مرمره در طی دو ونیم ساعت طی کردیم تا به استانبول رسیدیم . هزینه بلیط کشتی 82 لیر برای هر نفر بود و کرایه جداگانه ای برای دوچرخه ها دریافت نکردند .
بعد از ظهر بود که در اسکله شهر استانبول پیاده شدیم . ابتدا بلیط برگشت اتوبوس به تهران را برای مسعود و فاطمه خریدیم و سپس بعد از گشت و گذاری در شهر سرانجام برای استراحت شبانه به محلی در نزدیکی همین اسکله باز گشتیم و باز هم با ارفاق ومساعدت پلیس نگهبان توانستیم در گوشه ای از پارکینگ وسیع جلو اسکله چادر بزنیم .
طبق برنامه قبلی بنا بود تا دو روز دیگر سفرمان ادامه داشته باشد و از این فرصت برای گشت و گذار و دیدن انبوه زیبایی های طبیعی و تاریخی شهر استانبول استفاده کردیم . من و احسان دو روز دیگر هم در استانول می ماندیم تا بتوانیم از موقعیت بدست آمده هرچه بیشتراستفاده کنیم .
تصویر 186 : در مسیر حاشیه شرقی شبه جزیره اردک
تصویر 187 : در مسیر حاشیه شبه جزیره اردک
تصویر 188
تصویر 189 : در شهر ساحلی بندیرما – ترکیه
تصویر 189.1 : خانم بادکنک فروش – شهر باندیرما – ترکیه
تصویر 190 : کمپ ما در پارکینگ اسکله استانبول
تصویر 191 : ما چهارنفر در انتهای سفر ، باز هم شاد و پر انرژی
تصویر 192 : شب های استانبول – در نزدیکی پل گالاتا
تصویر 193 : در پاساژهای استانبول
تصویر 194 : مسیر پیموده شده روز سیزدهم – 31 کیلومتر رکابزنی و 115 کیلومتر عبور از دریا با کشتی
روز چهاردهم - رکابزنی در حاشیه غربی و شرقی تنگه بسفر
امروز را به دیدار از زیبایی های تاریخی و طبیعی استانبول بویژه در حاشیه تنگه بسفر پرداختیم . با دوچرخه حدود 15 کیلومتر در ساحل غربی تنگه بسفر یعنی بخش اروپایی این تنگه را رو به بالا ( شمال ) رکاب زدیم تا به پل دوم عظیم روی این آبراهه رسیدیم . با استفاده از کشتی به طرف دیگر تنگه یعنی قسمت آسیایی آن رفتیم و مجددا پیمایش در خیابان های نزدیک دریا را این بار رو به پایین ادامه دادیم و شب را در یک پارک زیبای جنگلی به نام فاتح پاشا کمپ زدیم که نسبتا خلوت بود و از پلیس هم خبری نبود .
از نظر وسعت استانبول همین بس که ما امروز 54 کیلومتر رکاب زده بودیم و تازه فقط در جهت شمالی جنوبی مقداری از استانبول را طی کرده بودیم .
حاشیه اروپایی و آسیایی تنگه بسفر تفاوت مشهودی با هم دارند . در حاشیه غربی بسفر یعنی همان قسمت اروپایی ، تقریبا تمام حاشیه دریا به صورت پارک و یا قابل دسترسی است و رستوران و اغذیه فروشی های زیادی دارد که پاتوق اهالی استانبول و گردشگرهاست . در حالی که حاشیه شرقی بسفر که همان قسمت آسیایی است فقط در بعضی نقاط دارای پارک و امکان دسترسی به ساحل و اسکله است. هرچند جذابیت های خاص خودش را دارد و آرامش و یک جور رمانتیک بودن فضا بر آن حاکم است چون در اینجا از آن حجم وسیع گردشگرها در آن سوی بسفر خبری نیست. به همین دلیل هم قیمت خوراکی ها در اغذیه فروشی های سمت آسیایی بسفر پایینتر از سمت غربی است . برای مثال قیمت یک پرس کومپیر ( سیب زمینی شکم پر ) در حاشیه غربی بسفر ، 25 لیر بود در حالی که اگه سه لیر می دادی و با کشتی میومدی این طرف تنگه، قیمت همان کومپیر را باهات 15 لیر حساب می کردند.
تصویر 195 : در پارک ایلدیز در حاشیه غربی تنگه بسفر ( استانبول )
تصویر 198 : استانبول - چشم انداز حاشیه شرقی ( آسیایی ) بسفر از سمت غربی آن
تصویر 199 : استانبول - حاشیه غربی بسفر و انبوه توریست های آن – نمای مسجد اورتاکوی
تصویر 200 : استانبول - اسکله ای در حاشیه غربی تنگه بسفر
تصویر 201 : استانبول - در پارکی در حاشیه غربی تنگه بسفر
تصویر 202 : استانبول - کاخی تاریخی در حاشیه شرقی بسفر ( قصر بیلربیی )
تصویر 203 : کمپ ما در پارک جنگلی فاتیح پاشا در قسمت آسیایی تنگه بسفر
تصویر 204 : مسیر رکابزنی ما در روز چهاردهم در استانبول و حاشیه های تنگه بسفر – 51 کیلومتر رکاب زدیم
روز پانزدهم - دیدار از جزیره بیوک آدا
صبح زود پا شدم و خرمالوهایی را که از چند درخت بلند داخل پارک روی چمن ها افتاده بود جمع کرده و شستم تا بعد با بقیه دوستان بخوریم ، چه خرمالوهای درشت و رسیده و خوشمزه ای .
امروز قصدمان دیدار از جزیره بویوک آدا بود که بزرگترین جزیره از چهار جزیره ای است که در مجاورت هم در دریای مرمره ، در جنوب شرقی استانبول قرار دارند و فاصله دریایی آن ها از ساحل پارک بوستانچی استانبول ، ده کیلومتری می شود .
قیمت بلیط کشتی برای جزیره بویوک آدا ، 7 لیر برای هر نفر بود و 7 لیر دیگه هم برای هر دوچرخه می گرفتند و این اولین باری بود که برای حمل دوچرخه در کشتی هزینه دریافت می کردند . علتش هم شاید این بود که رفت و آمد در جزیره بویوک آدا با اتومبیل ممنوع است و فقط دوچرخه و کالسکه ها تردد می کنند و با این حساب احتمالا اگه حمل دوچرخه تا جزیره رایگان بود شاید کشتی پر از دوچرخه می شد و جایی برای مسافرها باقی نمی ماند .
فکر کنم جزیره بویوک آدا به جزیره پرنسس هم معروف است که در این صورت اسم بی مسمایی نیست چون تعداد زیاد کالسکه های رنگی و تزیین شده ای که در خیابان های شهر و جزیره در ترددند آدم را یاد کالسکه پرنسس های اروپایی قرون وسطی می اندازد ، همانطور که توی فیلم ها دیده ایم .
ما با دوچرخه جاده دور جزیره و خیابان های زیبا و پر از گل شهرک جزیره را گشتیم و بعد به کلیسایی که در بلندترین ارتفاع جزیره قرار داشت رفتیم که البته ساعت از پنج بعد از ظهر گذشته بود و درب کلیسا را بسته بودند .
هزینه کالسکه سواری برای پیمایش تا وسط جزیره نفری 120 لیر و برای دور زدن کامل جزیره 170 لیر است که احتمالا بیش از نیم ساعت هم زمان نمی برد .
هزینه کرایه دوچرخه خیلی به صرفه تر بود، برای یک ساعت هفت و نیم لیر و برای یک روز کامل 15 لیر می گرفتند .
غروب بود که با کشتی به ساحل پارک بوستانچی استانبول برگشتیم و به طرف مرکز استانبول رکاب زدیم و بالاخره در پارکی در حاشیه ساحل چادر زدیم که اتفاقا تابلو ورود با دوچرخه ممنوع هم داشت. ولی شب بود دیگه و پارک هم کاملا خلوت بود و فقط به علت نزدیکی پارک به استادیوم فنر باغچه، صدای هیاهوی زیبا و یکدست تماشاچیان فوتبال را میشنیدیم .
بعد از مدتی چند پلیس سر رسیدند ولی این بار هم مرحمت داشتند و فقط پاسپورت ها را کنترل کردند و بعد از مقداری خوش و بش گفتند که چادر زدن ممنوعه ولی در عین حال نمی خواهیم محدودیتی برای شما ایجاد کنیم . فکر کنم این بار نیز مدیون فاطمه بودیم که باهاشون صحبت می کرد .
در مدتی که در ترکیه بودم رفتار تقریبا تمام پلیس ها را مودبانه و با احترام دیده بودم فقط در یک مورد یکی از پلیس های مستقر در جلو ورودی بازار بزرگ سنتی استانبول رفتار تند و بی ادبانه ای داشت که شاید دور از انتظار هم نبود. چون این قسمت از استانبول به علت جمعیت زیاد گردشگرها و کسبه و آدم های متفرقه ای که توی هم لول می خورند، حاشیه امنیتی چندانی ندارد و باید حواستان را جمع خودتان و جیب و وسایلتان بکنید .
تصویر 205 : موقعیت جزیره بویوک آدا روی نقشه
تصویر 206 : در ابتدای ورود به جزیره بویوک آدا با چنین ازدحامی از گردشگر مواجه می شوید
تصویر 207 : خیابان های شهرک بویوک آدا
تصویر 208 : خیابان های شهرک بویوک آدا در سلطه کالسکه هاست
تصویر 209 : فروشگاه های کرایه دوچرخه در شهرک جزیره بویوک آدا
تصویر 210 : در ساحل جزیره بویوک آدا – کردشگرهای ایرانی زیادی هم برای دیدن این جزیره می آیند
تصویر 211 : ساختمانی بزرگ و قدیمی و متروکه که تمام از چوب بود و قصه تاریخی خودش را داشت – در ارتفاعات جزیره بویوک آدا
تصویر 212 : در کوچه خیابان های پراز گل شهرک بویوک آدا
تصویر 213 : مسیر رکابزنی ما در روز پانزدهم درپارک های ساحلی استانبول و در جزیره بویوک آدا – 51 کیلومتر رکاب زدیم
روز شانزدهم و هفدهم - گردش در مناطق تاریخی استانبول
امروز فاطمه و مسعود برمیگشتند به تهران ، در حالیکه من و احسان دو روز دیگه می ماندیم برای تکمیل استانبول گردی هامون .
اینقدر مسجد و کاخ و مجموعه تاریخی توی استانبول هست که فکر نکنم هیچ گردشگر و یا راهنمایی اسم همه اون ها را بدونه و اگه دیدید زیر عکسی اسم محل را نگذاشته ام به خاطر همینه .
ازعمارت های معروف تاریخی که تقریبا بیشتر گردشگرها بازدید می کنند میشود از این ها نام برد :
- موزه ( مسجد ) ایاصوفیه
- مسجد سلطان احمد ( مسجد آبی )
- مسجد سلیمانیه
- مسجد ایاصوفیه کوچک
- مسجد اورتاکوی
- مسجد ملا زیرک
- کاخ دولما باهچه ( دولما باغچه )
- برج گالاتا
- پل گالاتا
- کلیسای سنت آنتونی در خیابان استقلال
- و خیابان استقلال و میدان تقسیم ( تکسیم )
البته خیلی جاهای دیگه هست که ما نتونستیم بریم مانند کلیسای آب انبار و کلی جاهای دیگه .
خیابان استقلال تماما پیاده رو است با فروشگاه ها و پاساژها و کوچه های اغدیه فروشی دور و بر . بویژه شب ها نوازنده و خواننده های خیابانی هم در قسمت هایی از این خیابان برنامه اجرا می کنند ولی به هر حال برنامه بزن برقص خیابونی ( شبیه همونی که در اطراف میدان جمهوری و مسیر آن تا هزارپله ( کاسکاد ) در ایروان ارمنستان دیده میشه )، دراینجا خبری نیست .
تصویر 214 : فروشگاه های خیابان استقلال استانبول
تصویر 216 : یک مقبره ساده در یکی از کوچه های استانبول ( فکر کنم مال یکی از صحابه باشه ) شبیه امامزاده های خودمان
تصویر 217 : استانبول – یک ساختمان جدید با طراحی نمای سنتی ( خیلی ساده ، زیبایی می آفرینند )
تصویر 218 : نمای یک هتل در استانبول
تصویر 219 : سردر یکی از اضلاع حیاط مسجد سلیمانیه استانبول
تصویر 220 : استانبول - مسجد سلیمانیه
تصویر 221 : سال ها پیش زبان و رسم الخط ترکی این گونه بوده است
تصویر 222 : استانبول - ساختمان های ساده ولی شیک و زیبا و با ابهت
تصویر 223 : استانبول - دیوار یکی دیگر از مساجد قدیمی در یکی از کوچه ها ( روی تابلوش اسم فاتح دیده می شه )
تصویر 224 : استانبول - یک عمارت تاریخی بازسازی شده
تصویر 225 : قسمت بالایی سر در کلیسای سنت آنتونی در خیابان استقلال استانبول
تصویر 226 : قسمت پایینی سر در کلیسای سنت آنتونی در خیابان استقلال استانبول
تصویر 227 : یکی دیگر از مساجد تاریخی استانبول ( به پادگان نظامی هم شبیه است با کلاه خود سربازها )
تصویر 228 : استانبول - یک پل عظیم تاریخی ( آبراهه والنس )
تصویر 229 : استانبول - گردشگران در حیاط پشتی کلیسای سنت آنتونی
تصویر 230 : استانبول - همراه با یک توریست ایتالیایی
تصویر 231 : عمارت های نوساز با طرح های قدیمی – استانبول
تصویر 232 : خیابان استقلال – استانبول
تصویر 233 : طراحی داخلی مسجد سلیمانیه استانبول
تصویر 234 : قسمت بیرونی کلیسای سنت آنتونی استانبول
تصویر 235 : ورودی کاخ دولما باغچه – استانبول
تصویر 236 : برج گالاتا – استانبول
تصویر 237 : مسجد قلیچ علی پاشا – استانبول
تصویر 238 : مسیر رکابزنی ما در دو روز آخر برنامه – 75 کیلومتر رکاب زدیم
سخن پایانی
خدای را سپاسگزارم که توانستم خاطرات سفری دیگر را و این بار با قلم ثبت کنم که مطمئن هستم می تواند برای خوانندگانش مفید باشد و آن ها را برای سفر و نیز استفاده از دوچرخه ترغیب نماید .
*****************************
در پشت چارچرخه فرسوده ای کسی ،
خطی نوشته بود
من گشته ام نبود ، تو دیگر نگرد ، نیست
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان
ما را تمام لذت هستی به جستجوست
پویندگی تمامی معنای زندگی است
هرگز نگرد نیست سزاوار مرد نیست
***************************
تصویر 239 : نقشه کلی مسیر رکابزنی ما دور دریای مرمره در پاییز 98
نویسنده : هادی انصاری