دختری در سریلانکا با چمدون
سلام به دوستداران سفر و ماجراجویی.خیلی خوشحالم که میتونم در این سفرنامه تجربیات خودم رو در اختیار دیگران بگذارم. چون معتقد هستم هر کسی که سراغ سفرنامه های یک مکانی میره صرفا برای لذت و تفریح این کارو نمیکنه .بلکه نیاز به اطلاعاتی داره که خیلی میتونه کمکش کنه.
سریلانکا همیشه برای من یک کشور لاکچری به نظر میومد و فکر میکردم امکان سفر به این کشور خیلی برام کمه.شاید چون قیمتی که تورها ارایه میدن کمی زیادتر از اونی باشه که من انتظار داشتم. ولی مدتی روش برنامه ریختم و با کمترین هزینه ممکن ، سفر 14 روزه خودم رو در اسفند 97 شروع کردم. قبل از شرح جزییات سفرم، مایلم کمی از این کشور براتون بگم.
سریلانکا کجاست؟
عکس شماره 1
سریلانکا در قسمت جنوب آسیا به شکل یک کشور جزیره مانند واقع شده. زبان مردم سریلانکا سینهالی هست که سریلانکا رو " شریلانکا " تلفظ می کنند. سریلانکا در قسمت جنوب هندوستان قرار داره . وقتی بعضی سفرنامه هارو میخوندم بعضی ها می گفتند سریلانکا همون هنده که جدا شده. ولی من معتقدم سریلانکا سریلانکاست و هند هند. هرچند اگر به هندوستان سفر کرده باشید ، به محض ورود به سریلانکا ،شباهتی رو حس می کنید. مثلا چهره آدمها، بویی که اولین بار به مشامتون میخوره، توک توک که شبیه ریکشای هنده... ولی اینها باعث نمیشه من فکر کنم به همون مکان سفر کردم.
واحد پول سریلانکا روپیه است که در زمان سفر من یک دلار آمریکا معادل 178 روپیه بود و در تاریخی که من سفر کردم یک دلار معادل چهارده هزارتومن شده بود! پس اگر سرانگشتی حساب کنیم توی سریلانکا که کشور تقریبا ارزونی هست، کمترین واحد پولی که میشه چیزی خرید، چهارده هزارتومان بود. پس نتیجه میگیریم با کاهش ارزش پولیمون، سریلانکا کشور ارزونی برای ما در حال حاضر به حساب نمیاد( هرچند درمقایسه با اروپا به مراتب ارزونتره) در ادامه سفرنامه ام دقیق تر قیمت ها رو بسته به مکان های مختلفی بهتون خواهم گفت. در مورد چنج کردن هم بگم نرخی که من پولامو در کل این 14 روز چنج کردم، در فرودگاه بهتر ازهمه جا بود.
عکس شماره 2
زمان سریلانکا دوساعت از ما جلوتره. یعنی اگر اینجا ساعت 10 صبحه، سریلانکا ساعت 12 است.
زبان سریلانکا سینهالی هست ولی انگلیسی رو می فهمند. مشکل زیادی سر مساله زبان در سریلانکا وجود نداره مخصوصا که زبان ایما و اشاره هم میتونه خیلی کمک کنه!
وسایل نقلیه در سریلانکا ، مهمترینشون که خیلی توی مسیرهای داخل شهر کاربردیه ، توک توکه. یه سه چرخه که از طریق اپلیکیشن "پیک می" هم میتونید انتخاب کنید و یا توی خیابون که پر توک توکه یکیشو بگیرید و سر قیمت هم چونه بزنید. اتوبوس برای مسیرهای بین شهری واقعا ارزون و خوبه. و چیز جالبی که من توی سریلانکا بهش برخوردم این بود که " همه جا" اتوبوس هست. مثلا یک بار توی جاده گیر افتاده بودم...خلوت و بدون هیچ رفت آمدی. درکمال تعجب دیدم یک ایستگاه اتوبوس وسط جاده است. ایستادم ولی امیدی نداشتم ولی دیدم چند دقیقه بعد یک اتوبوس اونجا ایستاد و من سوار شدم. قطار هم گزینه خوبیه برای بعضی مسیرهای بین شهرها...مثلا قطار از شهر کندی به الا ، به خاطر مناظر بسیار زیبای بین راه گزینه خوب و معقولیه و درعین حال لذت بخش. فقط این رو باید همیشه به خاطر داشته باشید اتوبوس و قطاری که داریم صحبت میکنیم، اصلا VIP نیستند و حتی شاید مجبور باشید تمام راه رو ایستاده باشید.
عکس شماره 3
مردم سریلانکا مردم خوب و خونگرمی هستند. ولی تجربه من این رو نشون داد، برخلاف هند که "چونه زنی" به طرز عجیبی قیمت ها رو پایین میاورد ، توی سریلانکا چونه زنی خیلی جواب نمیداد. مثلا چند بار با راننده چونه زدم ولی اصلا یک روپیه هم پایین نمیومد. این رو به کرات دیدم. از طرفی مردم سریلانکا (فروشنده ها) به سمت آدم میان یعنی میخوان یه چیزی بفروشن. نه صد درصد مواقع ولی 80 درصد مواقع می دیدم حتی اونیکه داره راهنمایی میکنه، آخرش میگه "فلان جا بیا من میبرمت و ارزونتر برات درمیاد". من اصلا به این گونه موارد اعتماد نمیکردم. توی این مساله ایرانیها به مراتب امتیاز بیشتری میگیرن. پس انتظار اینو باید داشت که هرکسی که به آدم نزدیک میشه هدفش صرفا کمک کردن نیست. (البته برای من که دختری تنها بودم شاید بیشتر پیش اومد و در حین شرح سفرم بهتون چند نمونه خواهم گفت)
غذا توی سریلانکا از نظر من بسیار خوشمزه بود. چرا؟ چون یه عالمه ادویه و فلفل و ... داشت. من اصلا بعد سفرم به سریلانکا عاشق زیره شدم! غذاها بقدری تند بودند که اشکم درمیومد ولی ادامه می دادم. اینم بگم خیلی ها بعد چند بار غذا خوردن، معده شون درد میگرفت چون معده شون آماده ادویه نبود. اگر معده حساسی دارید یکم با احتیاط بیشتری غذاهارو بخورید. غذاهای خیابونی هم که به دلیل عدم رعایت بهداشت مورد انتخاب من نبودند. من تجربه غذایی ام توی رستوران های معروف هر شهر بود که اونهارو هم در ادامه خواهم گفت.
از لحاظ تاریخی هم بسیار کشور پر جاذبه و از لحاظ طبیعی بسیار چشم نوازه. انقدر زیبایی توی جای جای این سرزمین هست که به نظرم میشه یک ماه کامل رو براش زمان گذاشت. اما....
قبل از شروع سفر، من همیشه، چند سوالو از خودم می پرسم. و فکر میکنم شماهم قبل از چیدن برنامه تون به این سوال ها پاسخ بدید.
- چرا این کشور رو انتخاب میکنم؟ از لحاظ گرمسیری و سردسیری آیا تمایل به سفر به این مکان دارم؟
- درجه سختی سفر چقدره؟ آسون یا سخت یا متوسط؟ ( با خانواده هستید؟ تنها؟ با یک کودک؟ توان بدنی خودتون؟)
- من چقدر زمان مفید دارم؟ (صرف نظر از سفرهای بین راهی و بین شهری)
- بودجه من برای کل سفرم چقدر هست؟ و من نهایتا چقدر میخام هزینه کنم؟
- درجه ریسک پذیری ام چقدره؟ آیا حتما باید برنامه ریزی از قبل بکنم یا از اون آدمهایی هستم که جایی برسم تازه تصمیم می گیرم؟
- از لحاظ غذایی ، با این کشور ارتباط برقرار می کنم؟( درسته که آدمها توی سفر کلی تجربه چشایی پیدا میکنند ولی آیا وقتی سفر میرید همون کباب و برنج سفارش می دید یا غذای جدید؟یا کلی وزن کم می کنید بخاطر نخوردن غذای محلی)
7.چه سبکی از سفر رو در اون برهه از زمان لازم دارید؟ طبیعت گردی کنید یا آثار تاریخی رو ترجیح میدید؟ سفر ماجراجویی میخواید یا قصد استراحت دارید؟ ( این سوال بسیار مهمه ... مخصوصا برای برنامه ریزی سفر)
8.کشوری که انتخاب کردید از لحاظ امنیتی براتون چطوره؟ مثلا اگر تنها سفر میکنید مسلما انتخاب یک کشور کمتر امن به مراتب خطرناک تر از یک کشور امن و پر توریست هست.
خب من به همه سوالام پاسخ دادم . مثلا به عنوان دختری تنها، امنیت این کشور برام مهمه. مخصوصا اینکه قرار بود بدون تور برم. امنیت سریلانکا خوبه ولی به نظر من نایت لایف یا همون زندگی شبانه نداره. یعنی من 9 شب به بعد سریلانکارو تاریک و خلوت می دیدم.
از طرفی من خیلی اهل سواحل و شنا نیستم .پس انتخاب شهرهای ساحلی و زمان گذاشتن برای اونها برام خیلی اولویت نداشت. اگر شما اهل ساحل هستید، سریلانکا بدون شک بهشت شماست. چون سواحل بسیار زیبایی داره و شما از لذت بردنش سیر نمی شید.
من از دیدن جاهای تاریخی و طبیعی همزمان لذت می برم. نمیتونم از یکسری جاذبه های تاریخی بگذرم، حتی اگر گرون باشن.
از لحاظ بودجه، من بجای هتل از هاستل برای اقامتم استفاده کردم. پس هزینه های اقامتم خیلی پایین تر بود.(اگر با کودک و افراد مسن تری میرید صد درصد هتل راحت تر ولی گرونتره)
در مورد انتخاب این کشور هم بگم که خب ویزاش فرودگاهیه و شما به محض ورود ویزاتون رو میگیرید . 35 دلار که نقدا باید همراه داشته باسید. پس این کشور دغدغه های کشورهای اروپایی رو نداره .(ازجهت ویزا)
خب میخام سفرم رو شروع کنم. آماده اید؟
سفر 14 روزه ی من با سرچ در سایتهای بلیط هواپیما شروع شد. من چون قصد سفر در اسفندماه رو داشتم، قیمت بلیط هواپیما رو به افزایش بود. اگر تاریخ رفتنتون ثابت هست بهتره چند ماه زودتر بلیط رو بخرید. من توی بهمن خریدم و قیمتها بالا رفته بود.
برای رفتن به سریلانکا پرواز مستقیمی وجود نداره. یا پرواز ایر عربیا هست (که توقف هاش زیاده) و یا قطر ایرلاین و امارات که معمولا گرونترن و یا عمان ایر. من در تاریخی که می خواستم برم پرواز عمان ایر رو به مبلغ 3.800.000 تومان با توقف پنج ساعته خریدم که به نظر معقول تر بود. مخصوصا اینکه به نسبت توقف های ایر عربیا که بین 10 ساعت تا 12 ساعت بود، توقفش کمتر بود و اجازه 20 کیلو بار داشت. من هم این بار به جای کوله پشتی ترجیح دادم یک چمدون کوچیک ببرم. هم اینکه وسایل بیشتری داشته باشم و هم اینکه امتحان کنم که آیا کوله راحت ترم یا چمدون کوچیک. هرچند در نهایت به این نتیجه رسیدم کوله بهتره(برای مسافرت تنهایی).
بعد از خریدن بلیط هواپیما و ثابت شدن زمان سفرم، " برنامه سفر " رو بسته به نیازم به سفر تهیه کردم. خود این مرحله برای من زمان بره.چون باید کلی اطلاعات جمع آوری کنم و همه رو روی کاغذ بیارم و نهایتا تصمیم بگیرم. با توجه به زمان 14 روزه ام و اتلاف زمان بین شهرها، از رفتن به شمال سریلانکا منصرف شدم و از شرق و مرکز و جنوب سریلانکا برنامه سفرم رو چیدم.
عکس شماره 4
برنامه سفر :
روز
فعالیت
تعداد شب اقامت
هدف
روز اول
رفتن به نگومبو
Negombo
یک شب
استراحت بعد از سفر و نزدیکی فرودگاه به نگومبو، بازار ماهی ، معبد انگورات
روز دوم
رفتن به شهر دامبولا
Dambulla
سه شب
دیدن جاذبه های تاریخی دامبولا ( معبد غار دامبولا، شهر پلونوراوا، معبد طلایی، صخره شیر)
روز پنجم
رفتن به شهر کندی
Kandy
دو شب
دیدن معبد دندان بودا ،
باغ گیاه شناسی کندی
روز ششم
رفتن به شهر الا
Ella
دو شب
قله آدم، پل 9 طاق، آبشار راوانا ، باغ ادویه
روز هشتم
رفتن به ساحل میریسا
Mirissa Beach
دو شب
ریلکس کردن و دیدن این ساحل زیبا
روز دهم
رفتن به شهر گال
Galle
دو شب
فانوس دریایی و دژ هلندی ها
روز دوازدهم
رفتن به کلومبو
Colombo
یک شب
دیدن پایتخت، معبد گانگارامایا خرید و رفتن به فرودگاه
پرواز من ساعت 10 شب بود که با انرژی فراوان و هیجان زیاد شروع کردم. پرواز به موقع بود و بسیار راحت. بعد حدود دو ساعت به فرودگاه مسقط در عمان نشستیم و توقف 5 ساعته من شروع شد. یک ساعت اول تا به خودم بیام و سرحال بشم تموم شد ولی 4 ساعت باقیمونده برام سخت بود . مخصوصا اینکه اولین بار بود سفرم با توقف بود و توقف دقیقا موقع ساعت خوابیدن بود. یعنی ساعت توقف نصف شب بود و من اذیت شدم. هرچند اونقدر هیجان داشتم که این سختی رو به جون خریدم و منتظر اعلام پرواز به کلومبو شدم.
عکس شماره 5
داخل هواپیما به سمت کلومبو غذای سریلانکایی سرو شد که من از همون موقع عاشقش شدم. غذای تند تند! بعد از حدود چهار ساعت، حدود 7 صبح به کلومبو رسیدیم. کلومبو پایتخت سریلانکاست ولی من قصد موندن در کلومبو رو نداشتم چون شنیده بودم از فرودگاه دوساعتی فاصله داره و بهتره برای اقامت اولیه بجای کلومبو شهر نگومبو را انتخاب کنم. وقتی وارد کلومبو شدم، فرودگاه نه چندان بزرگی رو دیدم و در ابتدای ورود قسمت گرفتن ویزا بود. من هم مثل بقیه توی صف ایستادم و خیلی سریع پول رو دادم و ویزام صادر شد. مبلغ 35 دلار که حتما باید نقد باشه. من اولش صد دلاری دادم و میخاستم مثلا زرنگ بازی دربیارم تا بقیه ش رو بهم خورد بده. ولی متصدی ویزا گفت فقط همون مبلغ رو میگیره. پس یادتون باشه که به مبلغ مورد نظر دلار خورد داشته باشید. در ضمن انتظار سوال پیچ شدن رو هم باید داشت (تنها کسی که سوال پیچ کردن "من" بودم ....) مثلا پرسیدن: شغلت چیه؟ کجا اقامت داری ؟ و حتی خواستن ببینن که من کجا اقامت دارم و من هم از قبل پرینت همه ی مکان ها رو که قرار بود بمونم رو داشتم و نشونشون دادم.
مرحله بعدی برای من خریدن سیم کارت بود. داشتن سیم کارت خیلی بدرد میخوره مخصوصا اگر بدون تور دارید سفر می کنید. توی سالن فرودگاه قسمت فروش سیم کارت بود که با پکیج های مختلف قیمتهای مختلف داشت. مثلا سیم کارت "دایلوگ" یک شرکت معتبر با پوشش دهی خوبه و بسته به تعداد روزهایی که اونجا هستید و نیاز تون به اینترنت قیمتها و حجم اینترنت متفاوتی داره. من برای 14 روز حدود 5 دلار سیم کارت رو با اینترنت خریدم و از همون متصدیش خواستم که برام راه بندازه.
بعد از نصب سیم کارت نوبت نصب برنامه " پیک می " بود. PICK ME یک برنامه تاکسی هست توی سریلانکا مثل اسنپ و تپ سی و .... و موقع انتخاب، توک توک هم داره که خیلی بصرفه است. من همونجا یک توک توک سفارش دادم تا بیاد دنبالم و برم هاستلم. البته واقعا با چمدونی که باید میکشیدم و خستگی تو راه و احساس خواب آلودگی شدیدی که داشتم و شلوغی بیرون فرودگاه، انتظار برای توک توک میون اون همه جمعیت کار طاقت فرسایی بود. خلاصه توک توک مورد نظرمو با شماره پلاکش پیدا کردم و بسمت هاستل رفتم.
روز اول سفر : نگومبو
انتخاب رفتن به نگومبو بسیار درست بود. چون من فقط بیست دقیقه توی راه بودم تا به هاستلم برسم و اگر قرار بود کلومبو برم و با اون خستگی ، دوساعت باید توی اتوبوس سر می کردم که خیلی برام سخت تر می بود. ولی نگومبو شهر ساحلیه که کوچیکه و نزدیک فرودگاهه.
از همون بدو ورود فهمیدم که باید انتظار حشرات مختلف رو داشته باشم. هرچند می دونستم ولی فکر نمی کردم مثلا روی دیوار دستشویی قراره مارمولک ببینم. ولی این هم بخشی از سفره و من ازقبل خودمو آماده کرده بودم. وقتی رسیدم هاستلم ،خوشبختانه فقط یک نفر بود و من اونقدر از خواب گیج بودم که فرصتو غنیمت شمردم و خوابیدم. حدود ساعت یک ظهر بیدار شدم و قصد داشتم از نیم روزی که توی شهر نگومبو بودم استفاده کنم ولی هوا بسیار گرم بود و تصور اینکه یک ظهر بتونم بیرون برم غیر ممکن میومد. برای همین تا ساعت چهار صبر کردم و بعدش رفتم سراغ جاهایی که توی نگومبو قرار بود ببینم.
اول با برنامه پیک می، توک توک گرفتم بسمت Angurukaramulla Temple. مسافت زیادی تا معبد نبود ولی 250 روپیه دادم. بنظرم خیلی زیاد بود. یعنی 2 دلار برای یک مسافت کوتاه اونهم با توک توک. داخل حیاط معبد شدم. معبد بودایی که بسیار زیبا بود و من وقتی رسیدم دوست داشتم برم داخلش. کفشامو درآوردم که برم داخل ولی دو تا از پسرهای جوونی که ظاهرا راهب بودند به من گفتن که باید بروشور معبد رو بخرم به مبلغ 1000 روپیه! یعنی حدود 5 دلار ( 75 هزارتومن). من گفتم اگر نخرم نمی تونم برم داخل؟ گفتن اره! من هم نرفتم داخل. شنیده بودم داخلش زیباست ولی واقعا از رفتارشون خوشم نیومد و احساس کردم دارن سواستفاده می کنن. مدتی بیرون معبد بودم و چرخ زدم .
عکس شماره 6
مجدد با برنامه تاکسی "پیک می" بسمت بازار ماهی( (Fish Marketرفتم. چون نگومبو شهر ساحلیه یک بازار ماهی داره که کنار دریاست. خود محلی ها میومدن اونجا و ماهی میخریدن. بوی ماهی زیاد میومد ولی چیدن ماهی ها روی زمین و دیدن انواع اقسام میگوها و .. جالب بود.
عکس شماره 7
بعد از دیدن بازار ماهی ، تصمیم گرفتم برم سمت ساحل . البته دوباره توک توک گرفتم چون مسیرش خیلی دور بود و خلوت. دوباره 250 روپیه دادم و رفتم ساحل. کلی آدم محلی اونجا بودند و همه برای شنا اومده بودن. یک بستنی ای بر بدن زدم و مدتی اونجا بودم و غروب برگشتم.
سر راه یکسری به مغازه ها زدم چون می خواستم کلاه بخرم. بنظرم خیلی گرون بود به نسبت ایران.شاید به خاطر مقایسه قیمت جدید دلار بود.منصرف شدم و ترجیح دادم عجله نکنم.
نظر کلی در مورد نگومبو :
انتخاب خوبی برای رفتن از فرودگاهه. از جهتی نزدیکه و اگر اهل دریا و ساحل هستید خوب گزینه ی خوبی هم هست. قیمتها بسیار بالاست ( این رو به نسبت به بقیه شهر ها میگم ) کمترین مسافتی که با توک توک من رفتم 250 روپیه بود که زیاد بود. مخصوصا من که تنها بودم و هزینه ام با کسی تقسیم نمی شد. بیشتر از یک شب لازم نیست اونجا زمان گذاشت. اگر هم دنبال ساحل و شنا هستید اصلا وقتتون رو توی نگومبو هدر ندید، سریلانکا سواحل بی نهایت زیبای دیگه هم داره.
روز دوم سفر : رفتن به دامبولا ( دیدن معبد غار )
Cave Temple
صبح زود بیدار شدم و یک توک توک گرفتم بسمت ترمینال . ارزون ترین وسیله نقلیه به دامبولا ، اتوبوس هست. البته اتوبوس که میگم اتوبوس محلی هست نه اتوبوسهای توریستی. همین مساله خودش برای من جالب بود چون من قاطی اون همه آدم سریلانکایی داشتم به دامبولا می رفتم. مسافت بین نگومبو و دامبولا حدود 5 ساعت بود که البته با زمان صرف شده قبل و بعدش حدود 7 ساعت طول کشید. اول بگم انتخاب شهر دامبولا برای چی بود.
من چون می خواستم به سه تا جای تاریخی و دیدنی سریلانکا برم( صخره شیر در سیگیریا، شهر باستانی پلونارووا و معبد غار در دامبولا) متوجه شدم اگر توی دامبولا اقامت داشته باشم به اون مکان ها نزدیکترم. پس اقامتم رو توی این شهر بنا گذاشتم.
وقتی رسیدم دامبولا، ساعت حدود 1 بعد از ظهر بود که با توک توک رفتم به هاستلم. این هاستلم کنار دریاچه ی دامبولا بود و بسیار زیبا و رویایی. هرچند این باعث نمیشد که حشرات و جانوران مختلف منو بیخیال بشن. وقتی وارد اتاقم شدم فقط من بودم. وسایلمو گذاشتم و یک استراحت و حمامی کردم و یه پیراشکی پنیر که از ایران برده بودم رو خوردم . بعدش مسوول هاستل گفت که اگر توک توک میخوام همسایه شون توک توک داره و من می تونم هرساعتی که خواستم با اون برم. منم قصد داشتم روز اول برم معبد طلایی و معبد غار که یکی از جاذبه های دامبولاست. گفتم ساعت 4 بیاد دنبالم و من برم اونجا. چون اونجا ساعت 7 عصر بسته می شد. پس من وقت بیشتری نداشتم که استراحت کنم هرچند واقعا دلم می خواست تا بعد از اون مسافرت طولانی یه چرتی بزنم.
ورودیه ی معبد غار 1500 روپیه بود ( حدود 9 دلار) که البته ارزش دیدن داشت. برای ورود به معابد اولش باید کفشها رو در آورد و هیچی روی سر نباید نباشه مثل عینک،کلاه،سربند ... چون بی احترامی بحساب میاد. راه رفتن روی زمین داغ و سوزان درحالیکه جوراب هم داشتم خیلی سخت بود. چون هوا واقعا گرم بود و بدون کفش راه رفتن سخت.
معبد غار دارای 5 غار هست که داخلش پر از مجسمه های خدایان بودایی و نقاشی های خیلی جالب هستن. تاریخ این معبد به 1 قرن قبل از میلاد مسیح بر می گرده و نقاشی هایی که روی سقف ها و دیوارها هست این جا رو تبدیل به یک اثر ثبت شده در یونسکو کرده. داخل معابد میشه عکس گرفت ولی بشرطی که پشت به مجسمه نباشید و یا سلفی عکس نگیرید. من داشتم سلفی عکس میگرفتم مسوولش اومد و وادارم کرد همه رو پاک کنم! کمی ناراحت شدم ...البته نه کمی، خیلی ! ولی این همه قانونمند بودن و احترام به قوانین خیلی قابل تحسینه. اطراف غار هم محیط دلپذیریه برای گشتن و وقت گذاشتن. من کلا حدود دوساعتی اونجا بودم ولی اگر هوا کمی مهربون تر بود شاید می شد سه ساعتی وقت گذروند. بعد از دیدن معبد غار پیاده بسمت معبد طلایی راه افتادم. دوتاش در یک مکانه و باهم میشه اونجا رو دید.
نزدیکی های غروب همون توک توک همسایه که منو رسونده بود منتظرم توی پارکینگ ایستاده بود. ازش خواستم منو به رستوران منگو منگو ببره(mango mango) . این رستوران توی دامبولا یکی از بهترین هاست و برای همین منم که از صبح چیز زیادی نخورده بودم و حسابی گرسنه بودم ، میخواستم دلی از عزا دربیارم. رفتم به این رستوران معروف و غذای معروف سریلانکایی رو بنام " کوتو " خوردم. البته کنارش هم یک آب نارگیل سفارش دادم که مزه آب معمولی می داد ولی کوتو فوق العاده تند و خوشمزه بود. من عاشق غذاهای تندم و کوتو به یکی از بهترین غذاهام پیوست. حتما حتما امتحانش کنید. قیمت کوتو در اون رستوران و با نوشیدنی حدود 400 روپیه شد (حدود 3 دلار).
بعد از خوردن کوتوی عزیزم، برگشتم به هاستل. کمی با متصدی هاستل صحبت کردم و اونهم یک نارگیل بزرگ از درخت توی باغ چید و همراه چند تا موز داد به من . من هم موزهارو نگه داشتم برای صبح. فردا قرار بود برم به شهر تاریخی پلونارووا (polonnaruwa پس حسابی نیاز به استراحت داشتم چون صبح زود باید راه می افتادم تا به اوج گرما نمی خوردم. شب موقع خوبیدن اسپری ضد پشه زدم ولی تمام بدنم پراز نیش پشه بود و اصلا اسپری جوابگو نبود. باورم نمی شد از شب تا صبح، 40 تا نیش پشه روی بدنم بود درحالیکه خودم رو کاملا پوشونده بودم.
روز سوم سفر : رفتن به خرابه های باستانی پلونارووا
Polonnaruwa
روز سوم، صبح زود بیدار شدم تا با اتوبوس به پلونورووا برم. ساعت 7 صبح ایستگاه اتوبوس بودم و دیدم خیل عظیمی از جمعیت اونجا ایستادن که همه شون هم افراد محلی بودن. وقتی اون جمعیت رو دیدم فهمیدم که با چه مشقتی باید خودمو تو اتوبوس جا کنم. وقتی اتوبوس اومد، من هم قاطی بقیه رفتم سوار بشم و با تمام قوا مثل بقیه و با فشار جمعیت رفتم داخل. عین متروی دروازه دولت ساعت 8 صبح بود! فقط فرقش این بود من توی قسمت ویژه خواهران نبودم! تمام مدت دو ساعت رو سرپا ایستاده بودم. واقعا خسته شده بودم ولی اتوبوس سه برابر ظرفیتش جمعیت داشت و من هم داشتم له میشدم. بالاخره بعد از دو ساعت مچاله شدن رسیدم به پلونارووا.
پلونارووا کجاست ؟
اول بهتون بگم که پلونارووا یک شهر تاریخی مربوط به قرن 11 و 12 هست که باقیمونده معابد و کاخ پادشاهی در دوران پادشاهی حاکمان رو میشه دید و از کنارشون گذشت و به هزاران سال قبل سفر کرد.کلا دو تا شهر که قبلا پایتخت بوده و دوره بسیار مهمی در تاریخ سریلانکا رو از سر گذرونده بوده، یکیش شهر آنورداهاپورا هست و یکیش همین پلونارووا. آنوردهاپورا قدیمی تر و باستانی تره .پلونارووا و آنوردهاپورا خیلی شبیه هم هستند و تعداد بناهایی که میشه دید توی پلونارووا بیشتره. باتوجه به قیمت ورودیشون هم من تصمیم گرفتم اینجا بیام. چون سبک معماری و نمادهای فرهنگی مذهبی سریلانکا در این دو مکان شبیه هم هستند.
من از دیدن خرابه های تاریخی بسیار لذت می برم و از قبل سفرم برای دیدن این مکان هیجان داشتم. فاصله پلونارووا تا دامبولا با اتوبوس محلی حدود 2 ساعت هست. یعنی میشه رفت و برای اقامت مجدد برگشت به دامبولا. پلونارووا شهر تاریخی قدیمیه که با پای پیاده اصلا نمیشه توش رفت. البته نه که نشه ولی دو سه روز طول میکشه و هوای دامبولا بسیار گرمه . از طرفی مجسمه های بودا و یا کاخ های پادشاهی و قسمتهای مختلف این شهر ازهم دورن. یا باید دوچرخه کرایه کرد (که به نظرم توی اون هوای وحشتناک گرم اصلا کار منطقی ای نیست ) و یا توک توک. بلیط ورودی اینجا حدود 25 دلاره که اگر با توک توک بخواید داخل محوطه رو بگردید حدود 35 دلار کلا هزینه براتون برمیداره. چون توک توک یک ساعت و یا دوساعت در اختیارتونه و شمارو کنار هر بنا پیاده می کنه و شما کامل اون قسمت رو می گردید و بعد مجدد سوار توک توک می شید. من هم همین کارو کردم. (البته قبلش پیش خودم گفتم" میخوام راه برم و با آزادی بیشتری بگردم.چرا توک توک بگیرم؟" ولی به محض ورود به اونجا درحالیکه ساعت 10 صبح بود ولی حس کردم اصلا بدون توک توک شدنی نیست! مسیرهای بین هر بنا طولانی و هوا گرم و وحشتناک. درعین حال که 35 دلار واقعا برای ما که پولمون بی ارزش شده خیلی زیاد به نظر میاد، ولی چاره ای نبود. اگر هم رشته های تاریخ و معماری و ... خوندید و یا به این رشته ها علاقه دارید که توصیه میکنم حتما به این مکان برید و هزینه کنید. واقعا حیفه. تصور کنید کسی ایران بیاد ولی تخت جمشید رو نبینه! خیلی از تورها مسافرهارو این قسمت نمیارن درحالیکه من بخش اصلی سفرم به سریلانکا اینجا بود. درمورد تاریخ پلونارووا زیاد نمی نویسم چون توی اینترنت بسیار کامل میشه پیدا کرد و خوند.
فقط یه توضیحی درباره نوع بناهای مذهبی که در سریلانکا زیاد دیده میشه میدم. "استوپا " قدیمی ترین بنای مذهبی بودیسمه که شکل یک نیم کره یا تپه است. استوپا در ابتدا تنها شامل تپه ی گنبدی شکل بوده که از گل و یا توی مکانهای کم آب از توده ای سنگ ساخته می شده تا پوششی بر آثار مقدس بودا باشه. پس از درگذشت بودا، بدن بودا سوزونده شد و خاکسترش تقسیم شد و زیر 8 تا استوپا دفن شد. دو استوپا بر روی ظرف خاکستر و خاک ذغال هایی که پیکر بودا با آتیش اون سوزونده شده بود، قرار گرفت. اسم دیگه ای که ممکنه به این نوع بناهای مذهبی گفته بشه "داگوبا" و حتی "پاگودا" است. درحال حاضر، تفاوت زیادی بین استوپا و پاگودا قایل نمیشن. اما در کل، استوپا بناییه که توسط بوداییان هند و آسیای جنوب غربی ساخته میشه و پاگودا به بناهای بودایی ساخته شده در آسیای شرقی گفته میشه که میتونه دارای در ورودی باشه و حتی مورد مصارف غیر مذهبی قرار بگیره.
وقتی با همون توک توک که گرفته بودم قسمت های مختلف داخل محوطه رو دیدم و کلی فیلم و عکس گرفتم، بعد از حدود 3 ساعتی قصد برگشتن کردم. البته گرمای هوا...یه چیزی می گم و یه چیزی می شنوید....فوق العاده کلافه ام کرده بود. اگر چترمو با خودم آورده بودم خیلی بهتر بود ولی توی چمدون استراحت می کرد!
چند تا نکته مهم :
- ورود به این منطقه به منزله ورود به یک مکان مذهبی هم هست. خیلی از جاها باید کفش ها رو درآورد و با پای برهنه راه رفت، پس بهتره جوراب نخی هم داشته باشید. بدون جوراب حتما پاتون میسوزه و اذیت میشید.
- همچنین برای گرفتن عکس نباید پشت به مکان ها ایستاد وگرنه همونجا میان تذکر میدن و واقعا این موضوع رو اهمیت میدن.این موضوع بسیار جدیه.
- بطری پلاستیکی آب نباید همراهتون باشه (جهت ایجاد زباله)
- اصلا نباید موسیقی و رادیو .. گوش کنید.
- کفش راحت داشته باشید چون باید زیاد راه برید.
- حتما کلاه لبه دار و عینک آفتابی و لباس پوشیده و حتی چتر به همراه داشته باشید.
- سعی کنید صبح زود اونجا باشید وگرنه هرچقدر به ظهر نزدیک تر میشه، تحمل هوا طاقت فرساست.
- بلیطتون رو دور نندازید چون خیلی قسمتها ازتون میخوان که مجدد نشون بدید.
نظر کلی درباره پلونورووا :
من به شخصه دیدن این منطقه رو با وجود گرون بودنش توصیه می کنم . اگر اهل تاریخ و هنر و معماری نیستید و علاقه ای هم ندارید و سریلانکا رو برای تفریح انتخاب کردید، و یا همراهتون بچه کوچیک دارید، دراین صورت این مکان رو حذف کنید. چون انرژی زیادی باید داشته باشید تا همه قسمتهای داخلش رو برید و ببینید و از طرفی هم همه مکان ها نمیشه چیزی خورد چون ممنوعیت داره. پس همین مساله و گرمای هوا می تونه اذیت کننده باشه. اگرهم که علاقه مند هستید ، حتما توک توک بگیرید و سر فرصت همه قسمت هاشو برید ببینید. به طور کلی من سه ساعت زمان صرف کردم ولی به نظرم کم بود و می شد خیلی بیشتر اونجا بود و لذت می برد. گرمای هوا برای من طاقت فرسا بود. اگر توک توک گرفتید و خواستید منطقه رو بگردید ، ازقبل اطلاعاتی داشته باشید چون راننده توک توک ممکنه شمارو همه جا نبره و بخواد زود پیاده کنه. اگر شما ندونید چه جاهایی وجود داره ، عملا از دستش دادید.
بعد از دیدن پلونورووا ، راه افتادم بسمت جاده.همین طور که منتظر ایستاده بودم ، یک آقایی که مسوول کرایه دادن دوچرخه ها بود اومد سراغم و کلی صحبت کرد و وقتی فهمید از ایران اومدم کلی خوشحال شد. از تجربه اش توی ایران گفت و اینکه توی فرودگاه امام خمینی توقف داشته و کلا ایران رو کشور قوی ای می دونست.
بعد از یک ساعتی منتظر ایستادن، همون آقا از اتوبوسهای جاده ای که میرفتن دامبولا ، یکیشون رو جلوش رو گرفت و من رو سوار کرد.
بعد دوساعت رسیدم مرکز شهر دامبولا و با توک توک رفتم هاستل. وقتی رسیدم هاستل ، حدودا ساعت 4 عصر بود. یکم استراحت کردم و عصرش با هم اتاقی ام رفتیم توی شهر و دوری زدیم.
روز چهارم : صخره شیر (سیگیریا )
Lion rock, Sigiriya
صخره سیگیریا چی هست اصلا؟
صخره سیگیریا یا صخره شیر یک اثر باستانی مهم در سریلانکاست که در یونسکو ثبت شده. به قرن پنجم بر می گرده و 370 متر ارتفاع داره و پادشاه آن دوره، اون رو برای کنترل به اطراف و نمای 360 درجه داشتن انتخاب کرده. قرن چهاردهم این مکان به صومعه تبدیل شده ولی بعدش حدود 300 سال هیچ کسی خبری از اینجا نداشته.
صخره سیگیریا چند بخش مهم داره، دروازه شیر( به دلیل شکل پنجه های شیر در ابتدای ورودی قسمتی از صخره)، باغ ها ( باغ هایی که بسیار قدیمی هستند و حتی از طریق اونها میشه به کاخ اصلی راه پیدا کرد )، کاخ های مخروبه و دیوار آینه ای ( که گفته میشه انقدر اون دیوار صیقل داده شده بوده که پادشاه چهره خودشو می دیده) .
همون طور که قبلا گفتم یکی از جاذبه های باستانی سریلانکا صخره شیر در سیگیریاست. سیگیریا حدود نیم ساعت با دامبولا فاصله داره. پس بازهم دامبولا گزینه ی خوبی برای اقامت به حساب میاد.
صبح زود راه افتادم و با توک توک همسایه رفتم ایستگاه اتوبوس تا به سیگیریا برم. اتوبوسش به شلوغی اتوبوس پلونارووا نبود و من تونستم بشینم روی صندلی. جایی که اتوبوس پیاده می کنه، سر جاده است و حدود 10 دقیقه باید پیاده روی کرد تا به باجه بلیط فروشی رسید. قسمت بلیط سیگیریا 30 دلار هست. یک صخره دیگه ای هست به اسم " پیدورانگالا " که چند کیلومتر بیشتر با صخره شیر فاصله نداره و بلیطش هم ارزون تره. ( حدود 4 دلار) .پیدورانگالا و صخره شیر روبروی همدیگن و اگر بالای پیدورانگالا بایستید صخره سنگی شیر رو به راحتی میبنید.
ارتفاع دوتا صخره مثل همه ولی خب قیمتشون متفاوته و از طرفی صخره شیر ثبت یونسکو شده. بالا رفتن از صخره شیر راحت تره چون همه صخره رو با پله های آهنی و چوبی پوشوندن و شما از روی اون پله ها بالا می رید. من پیدورانگالا رو نرفتم ولی قبلش خیلی تحقیق کردم. قصدم این بود دوتاشو برم. یعنی اول گفتم برم صخره شیر و ببینم و برگردم و بعدش برم پیدورانگالا. ولی خب من 8 صبح کنار بلیط فروشی رسیدم دیدم صف طولانی ای از توریست ها هست که ظاهرا از من زرنگ تر بودن. ( البته من صبح زود راه افتاده بودم ولی کلا شلوغ بود) . بعد از صف طولانی وارد محوطه شدم و به راه افتادم. بعضی قسمت ها فشردگی جمعیت باعث کند شدن حرکت می شد.چون یک جاهایی پلکانش یک نفره بود و باریک. توی اون هوای گرم هم نمی شد یکسره رفت بالا. هی استراحت می کردم و تجدید قوا و مجددا راه میفتادم.
بعد حدود یک ساعت که به بالای صخره رسیدم و قلعه رو دیدم و نمای 360 درجه اطراف رو که تا چشم کار میکرد درخت و جنگل و سبزه زار بود. مدتی اون بالا بودم و با افراد سریلانکایی صحبت کردم و برگشتم.
وقتی پایین رسیدم ساعت 11 بود. واقعا حیفم میومد برگردم چون وقت زیادی داشتم .از طرفی هرچی فکر می کردم توانایی کوهپیمایی پیدورانگالا رو نداشتم. هوا هم داشت گرمتر و سوزناک تر میشد. موقع برگشت از دریاچه های کوچیکی گذشتم که نوشته بودن توش کروکودیله و بهتره نزدیک نشید
. به سر جاده رسیدم و منتظر توک توک که برگردم . یک راننده توک توکی اومد و گفت :"من میبرمت و در وسط راه یک جایی هست مثل مزرعه ادویه. اونجارو هم ببین.حیفه تا اینجا اومدی نبینیش"
تاکید کردم که حتما ورودیش رایگان باشه. اونهم گفت اره. من هم قبول کردم و رفتیم به اون باغ ادویه. یک آقایی اومد سراغ من و دونه دونه گیاههای دارویی و ادویه مختلف رو نشون میداد و توضیح می داد. خیلی هم خوش برخورد بود. مثلا می گفت این گیاه هله و اینم روغن هل و کرم و ... . کاملا مشخص بود توضیحاتش درباره گیاهها، جنبه ی بازاریابی داره. چرا؟
چون آخرش برای خروج باید از یک مغازه بزرگ رد می شدم که توش پر بود از کرم و لوسیون و ادویه های مختلفی که همون آقاهه توضیح می داد و البته بسیار گرون. تازه فهمیدم راننده توک توک در ازای آوردن توریست به اینجا یه پولی می گیره. من هم چیزی نخریدم و برگشتم. البته این مدل بازاریابی همه جا هست ولی این یکی از موقعیت هایی بود که قبلا گفتم کمک صد درصد نبود و آخرش یه چیزی رو می خواستن بفروشن.
خلاصه برگشتم به هاستل. استراحتی کردم و با یکی از خانمهایی که توی اتاق کناری هاستل بود و از استرالیا اومده بود مشغول به صحبت شدم. اون خانوم تعریف میکرد که سرطان سینه داره و توی سریلانکا یک طبیب سنتی هست که با گیاهای دارویی سریلانکا و ریلکسیشن سرطان رو درمان میکنه. این خانوم هم یک ماهی قرار بود سریلانکا باشه و از روند درمانیش راضی بود. قرار شد باهم بریم دریاچه کنار هاستل و بعدش یه چیزی بخوریم. راه افتادیم سمت دریاچه دامبولا . اون خانوم رفت داخل دریاچه و آبتنی کرد. ولی به نظرم آب دریاچه خیلی زلال نبود و چندین نفری توش بودن . من تماشا کردم و بعدش باهم رفتیم سمت جاده. بهش رستوران منگو منگو رو پیشنهاد دادم و اونهم بدش نیومد امتحان کنه. باهم رفتیم همون رستوران منگو منگو و من اینبار " نازی گورنگ "(Nasi Goreng) که یک غذای چینی بود سفارش دادم . به نظرم عالی بود. بعدش که داشتم از تندی غذا می سوختم یک آیس کافی سفارش دادم و آروم شدم. کل غذا 400 روپیه شد ( حدود 2 دلار).
موقع برگشت هم سری به یک مغازه زدیم و من شلوار خنکی نخی خریدم. بعدش هم غروب شده بود و ماهم برگشتیم هاستل. شاید براتون سوال پیش اومده باشه که چرا پلونارووا و سیگیریا رو در یک روز نرفتم؟ چون همون طور که شرح دادم من بازدیدم از هر دو مکان نهایتا تا ظهر بیشتر طول نکشید.
راستش همین برنامه رو داشتم و وقتی دیدم بازدیدم از منطقه پلونارووا تا ظهر بیشتر طول نکشید، گفتم بعد از ظهرش برم صخره شیرو ببینم که فرداش از دامبولا دربیام و برم شهر بعدی. متصدی هاستل وقتی این رو شنید گفت که من باید همه پول سه شب رو پرداخت کنم حتی اگه بخام دوشب بمونم . بهانه اش هم این بود که شما رزرو کرده بودی اینجا و اگر مسافری میومد ما نمی تونستیم جای شما رو بهش بدیم. درحالیکه فقط بهونه بود چون اون هاستل تقریبا خالی بود از توریست و پر بود از تختهای خالی. داشت دندون گرد بازی درمی آورد . من هم تصمیم گرفتم حالا که باید پول یکشب رو بدم ، چرا خودمو خسته کنم. هاستل بسیار زیبایی بود که واقعا رویای بود ولی خلوت بودنش کلافه ام کرده بود و وقتی هم متصدیش گفت نمی شه و باید پولشو بدی بیشتر رو مخم رفت.
نظر کلی درباره شهر دامبولا :
شهر دامبولا بسیار گرم بود و پر از پشه . من تمام بدنم رو پشه زده بود درحالی که لباس پوشیده داشتم و با اسپری ضد پشه میخوابیدم. به نسبت شهر نگومبو قیمت توک توک پایین تر بود. از لحاظ دسترسی به شهر پلونارووا، آناردهاپورا ، صخره سیگیریا و معبد غار ، بهترین دسترسی رو داره . خود شهر دامبولا جای زیادی برای دیدن و وقت گذروندن نداره. تجربه ای که من داشتم این بود که شهر خلوتی بود و کلا موقع غروب که میشد همه جا تاریک می شد (این مساله مخصوص همه جای سریلانکا بود) . اگر تمامی این مکانهای باستانی رو میخواید ببینید، 3 روز کامل رو نیاز دارید( 4 شب ). اگر فقط سیگیریا می خواید برید همون یک روز کافیه. من دوست داشتم همه شو ببینم و باتوجه به سرعتم توی سفر می تونستم توی دوشب اقامت پوشش بدم. البته گرمای هوا اجازه نمیده مثلا شما صبح برید پلونارووا و ظهرش برید سمت سیگیریا. چون صخره سیگیریا رو بالا رفتن ، هم انرژی زیادی میخواد ، هم اینکه به خاطر آفتاب دچار آفتاب زدگی می شید. پس بهتره صخره شیر و پلونارووا رو در دو روز مختلف رفت.
معبد غار رو هم که میشه در یکی از بعد از ظهرها گنجوند. برای دیدن همه این مکان ها روی هم رفته 100 دلار باید نفری هزینه کنید. ( صخره سیگیریا 30 دلار، پلونارووا و توک توک داخلش 35 دلار ، معبد غار 10 دلار ، آنورهاپورا 25 دلار ) من قیمت هارو به دلار میذارم و شاید بخاطر تغییر قیمت روپیه نسبت به دلار بالا پایین بشه. اگر ازمن بپرسید حالا ارزششو داره بریم صد دلار هزینه کنیم اینجاهارو ببینیم؟ میگم : آره. اگر اهل تاریخ هستید مسلما لذت زیادی خواهید برد ولی با توجه به گرون دراومدنش برای ما اگر قرار باشه انتخاب کنید، من فکر میکنم پلونارووا رو بجای آنورهاپورا بشه انتخاب کرد . و اگر بخام دوباره برم سریلانکا، مسلما بجای صخره شیر، کوه پیدورانگالا رو انتخاب می کردم. چون هم ارزون تر بود و هم اینکه زیبایی صخره شیر رو از اونجا بهتر میشه دید. این ترجیح منه. اگرهم اهل تاریخ و معماری و .. نیستید ، شهر دامبولا رو بگذرید و یکسره برید کندی.
روز پنجم : رفتن به شهر کندی ( معبد دندان بودا و بوتانیکال گاردن )
Tooth Relic Temple
صبح روز بعد ، به سمت شهر جدیدی که دوست داشتم ببینم راه افتادم، شهر کندی.
با اتوبوس محلی، کمتر از یک دلار ، رفتم کندی . حدود دو ساعت و نیم از دامبولا تا کندی فاصله بود. جاده بین راه مثل جنگلی بود که از وسطش می گذشتیم. خیلی سر سبزو زیبا.
وقتی به ایستگاه اتوبوس مرکز شهر رسیدم ، تفاوت دمای زیادی رو با دامبولا حس کردم. واقعا هوای کندی خیلی بهتر و مطبوع تر از دامبولا بود. هوای بهاری و سبک. خوشحال شدم که از گرمای دامبولا دیگه خبری نیست. با توک توک هاستلم رو پیدا کردم و از پله های زیادی که داشت بالا رفتم. یک اتاق خصوصی داشتم. وسایلم رو گذاشتم و با مسوول هاستل صحبت کردم. به من گفت که بلیط رقص سنتی رو داره. دوشنبه تا یکشنبه از ساعت 5 عصر تا 6 عصر مراسم نمایشی رقص سنتی سریلانکاست. قیمتش 1000 روپیه است.( 6 دلار) . مسوول هاستل تاکید می کرد که از اون بخرم ولی من مطمئن نبودم که آیا میخوام برم یا نه. راستش به این نمایشهای رقصی سنتی خیلی علاقه مند نیستم. ولی اصرار مسوول هاستل منو بیشتر به حالت دفاعی می برد. (نوع بازاریابیش خیلی صریح بود و مدام اصرار می کرد) خلاصه بعد استراحت و تجدید قوا ، قصد داشتم برم معبد دندان بودا. حتی اسمش هم جالب بود برام. با اپلیکیشن " پیک می" توک توک گرفتم و حدودای ساعت 3 اونجا بودم.
قیمت بلیط معبد دندان بودا حدود 16 دلار بود. ( خیلی ها به خاطر قیمتش داخل نمیرن ولی به نظرم اصل داستان داخل معبده)
معبد دندان مقدس چه جایی هست؟
این معبد محل نگهداری یکی از دندان های بوداست. خود معبد حدود 250 سال قدمت داره و هر روز سه بار مراسم عبادت در این معبد برگزار می شه ، یک بار در هنگام سپیده دم، یک بار بعد ازظهر و یک بار نیز هنگام عصر؛ علاوه بر این هر چهارشنبه یک بار مراسم سمبولیک شستشوی این یادگار مقدس توسط راهبان با استفاده از آب و گلهای معطر انجام می شه، بعدش آب مقدس را بین مردمی که در مراسم حضور دارند توزیع می کنن چرا که اعتقاد دارن این آب پس از تطهیر دندان بودا قدرت شفا داره. قسمتی از معبد به شکل هشت ضلعیه که نقش محراب رو داره و دندان بودا ظاهرا دراونجا نگه داری میشه و رنگ سفید معبد که در نظر اول خیلی جذاب و زیباست. فضای داخلی معبد دندان مقدس بودا با عاج فیل و مجسمههای کوچک و بزرگ تزئین شده و مجسمهای طلایی رنگ از بودا که از بقیه مجسمهها بزرگتره دیده میشه. معبد دندان مقدس بودا در بین مردم کندی از نظر سیاسی نیز اهمیت زیادی داره چراکه معتقدند کسی که بتونه از چنین یادگار مقدسی نگهداری کنه حکمرانی جهان از آن او خواهد بود.
وقتی وارد معبد شدم ، خیلی از افراد سریلانکایی اونجا بودند و صدای خوندن دعای آهنگین همه جا پیچیده بود. مثل موقعی که حرم امام رضا رفته باشید، همه توی صحن نشستن و دعا میخونن. اینجا هم دقیقا همین طور. توی صحن و حیاط ( مخصوصا موقع غروب) همه جا پر از آدمهایی بود که با خلوص نیت درحال دعا کردن بودن. واقعا جالب بود برام. کلا سریلانکایی ها مردمان مذهبی هستند. حتی جوون هاشون خیلی به معابد رفت و آمد می کردند و دعا می خوندن. من هم که اونجا بودم ، یه آقایی گفت راس ساعت 6 مراسمی برگزار میشه. من هم اونقدر این جا برام جذاب بود که بیخیال صد در صدی مراسم رقص سنتی شدم و ترجیح دادم تا 6 همونجا بمونم و ببینم قراره چی کار کنن. یک ساعتی زمان داشتم. رفتم موزه های اطراف رو دیدم و عکس و فیلم و اینجور کارا کردم و ساعت یک ربع به شش برگشتم داخل معبد. راستی اینجا هم باید کفش هارو درآورد.
یه عالمه توریست، دوربین به دست ایستاده بودن. مراسم شروع شد و عده ای لباس های مخصوص پوشیده بودن و طبل میزدن. طبل زدنشون ریتم خاصی داشت. توی اتاقی گلهای طبیعی میبردن و میاوردن. یکساعتی طول کشید که همه رو هدایت کردن به سمت طبقه بالا. داستان چی بود؟ انگار قرار بود همه با صف، بریم توی اتاق کوچیک و از دور دندان بودا رو ببینیم. داخل اتاق اجازه عکسبرداری نداشتیم. دندان بودا توی یک ظرف شیشه ای گذاشته شده بود و نوبتی می رفتیم داخل و از دور می دیدیم. خیلی تجربه جالبی بود. واقعا خوشحال بودم که توی این مراسم بودم و اصل کاری رو از دست نداده بودم.
بعد از پایان مراسم، از معبد خارج شدم و وقتی خواستم از حیاط ها خارج بشم دیدم صدایی میاد...شبیه اذان. خیلی از آدمها تو حیاط نشسته بودند و رو به معبد دعا می کردند. خیلی جالب بود.
همونطور که خارج شدم ، تصمیم گرفتم برم یه جا غذا بخورم ولی پول کافی نداشتم و باید چنج میکردم. شنیده بودم بعضی از طلافروشی ها این کارو می کنند. وارد یکیشون شدم و نرخی که به من داد مخم سوت کشید. خیلی قیمت پایینی میخواست دلارو بخره. من هم به چندتای دیگه سر زدم و اونیکه بهتر از همه بود رو انتخاب کردم. ( پشیمون شدم که چرا توی فرودگاه بیشتر چنج نکردم. چون توی کل سفرم نرخ فرودگاه برخلاف جاهای دیگه، از همه جا بهتر بود!) یه خیابونی بود روبروی معبد که پر مغازه و شیرینی فروشی بود. رفتم یه جا و یک قنادی -نونوایی پیدا کردم. همون که همیشه عاشقشم. یه مغازه پر از شیرینی های تازه و باقلواهای سریلانکایی و قسمت دیگه ای از مغازه هم پیراشکی های غذا بود.اسم مغازه " دیلایت" بود. من چند نمونه باقلوا خریدم که اگر خوشم اومد بعدا به عنوان سوغاتی بخرم. ولی متاسفانه جای دیگه ای پیدا نکردم. یسری خرید خوراکی برای نهار و صبحونه کردم و بسمت هاستل راه افتادم.
همونطور که گفتم کلا خیابونهای سریلانکا تاریک بودند. درحالیکه ساعت 7 شب بود و من جای توریستی کندی بودم ، ولی احساس شلوغی و سرزندگی شبانه نمی دیدم. انگار شهر خاموش میشد. همونطور که داشتم از برنامه " پیک می" توک توک انتخاب میکردم، یک پسر سریلانکایی با زبان انگلیسی خیلی خوب با من احوال پرسی کرد و گفت برنامه ات چیه و کجاها رفتی؟ گفت اینجاهایی که داری میری همشون الکی پول میگیرن و بی ارزشن.( منم ته دلم گفتم چه قدر خوب که داره منو آگاه میکنه و میخاد به من کمک کنه ) بعد کلی صحبت، گفت من حاضرم فردا فلان جا ببرمت و خیلی قیمت ارزون تر. اگر اعتماد نمی کنی میتونی صفحه ایستاگرامم رو ببینی و ببینی من تورلیدر توریست هام. همون موقع نشونم داد و گفت بهم پیام بده. ( این هم یکبار دیگه از اون موقعیت ها بود که آخرش به بازاریابی منجر شد!) . من هم ازش خداحافظی کردم و پیاده بسمت دریاچه کندی به راه افتادم ولی چون خلوت و تاریک بود وسط راه برگشتم و رفتم هاستل و ترجیح دادم برنامه خودم رو داشته باشم. فردا قرار بود برم باغ گیاه شناسی کندی.
روز ششم : بوتانیکال گاردن
)(Royal Botanical Garden)(Peradeniya)
( قیمت بلیط : 1500 روپیه : حدود 9 دلار )
صبح روز بعد، با توک توک رفتم باغ بوتانیکال. بلیط رو خریدم و وارد شدم. انقدر اون باغ زیبا و بزرگه که تا عصر وقت آدمو می گیره. یعنی با یکی دوساعت نمیشه همه جاشو دید. طبق نقشه ای که اول بهم دادن، راه افتادم. یک قسمت مخصوص گلهای ارکیده بود، یک قسمت فقط انواع درختهای گوناگون و یک قسمت بامبو و یه قسمت انواع کاکتوس ها و ... ..... من تا ساعت 4 عصر اونجا بودم و علتی که دراومدم این بود شارژ موبایلم داشت تموم میشد و پاوربانکم هم شارژی نداشت. به اندازه کافی اونجا بودم ولی خب جا داشت بازهم بخوام وقت بگذرونم.
وقتی از باغ دراومدم ، پیاده یک خیابون رو طی کردم. وسط راه به یک معبدی برخوردم و داخل شدم. طبق معمول یسری جوون هم اونجا مشغول دعا کردن بودند و عده ای هم توی حیاط. درخت بودا هم که جنبه بسیار مقدسی برای بودایی ها داره، توی حیاط معبد بود و افرادی که اونجا بودند زیر درخت آب می ریختند.
مدتی اونجا بودم و بعدش با توک توک رفتم بازار محلی که برای میوه و سبزیجات بود. مدتی اونجا بودم یسری میوهای سریلانکایی خریدم ( منگوستین، رامبوتان ) و برگشتم هاستل. قرار بود فردا با قطار معروف کندی برم به شهر الا .
نظر کلی درباره شهر کندی :
از لحاظ آب و هوایی ، واقعا شهر مطبوعی بود و من اصلا به اندازه دامبولا اذیت نشدم. از لحاظ شهری، بیشتر شبیه شهره و آدم احساس راحت تری توی خیابون می کنه. ولی اون دو شبی که من بودم همچنان نظرم اینه، شب های روشن و سر زنده ای توی کندی هم نبود. یعنی خیلی جاها، شبش واقعا شبه و تاریک و خلوت. مثلا من شب اول ساعت 8 شب کنار دریاچه کندی رفتم انقدر خلوت و تاریک بود که ترجیح دادم وسط راه برگردم. هیچ چراغی نبود.انگار توی جاده ی شمال نصفه شب راه میرفتم. درحالی که ساعت 8 بود. درکل شهر زیباییه...اگر بخوایید همه جاشو ببینید خب بیشتر از دوشب لازم دارید (مثلا اگر سفرتون به سریلانکا قراره 1 ماه باشه ، میشه برای کندی یکی دوشبی بیشتر وقت گذاشت) برای من همون دو روز کافی بود. چون از قبل معبد دندان و باغ رو میخواستم ببینم. اگر اهل گل و گیاه و طبیعت هستید حتما حتما این باغ رو برید. بهشت گل دوست هاست!
روز هفتم : رفتن به الا
Ella
صبح که ایستگاه راه آهن رفتم ، احساس کردم روی پیشونیم یک چیزی شبیه جوشه...مثل جای پشه. مامورهای راه آهن که اونجا بودن، ازم سوال کردن که کجایی هستی و چرا تنها سفر کردی و .... مشغول گفتگو بودیم یکیشون گفت پیشونیت چی شده؟ گفتم نمی دونم، فکر کنم پشه زده. جواب داد که نه جای پشه نیست. احتمالا حساسیته. فکر کنید یه چیزی شبیه برآمدگی اندازه قاشق که هی بزرگتر میشد و من هم نگران تر.
سوار قطار شدم . قیمتش خیلی ارزون بود . کمتر از یک دلار .اما....
اصلا فکر نکنید قراره بشینید. 7 ساعت تمام، من ایستاده بودم. جمعیت زیادی بود و اصلا به تعداد کافی جای نشستن نبود. توی قطار دست فروش هم بود که میوه و کتلت و ..اینجور چیزا میفروخت. منظره اطراف بسیار زیبا بود و همه دوربین به دست بودند.
اولش خب خیلی جذابه...تمام مسیر سرسبز و باصفا و پراز مزارع چای...خودش یک آتلیه برای عکس گرفتنه. ولی خب بعد از یکی دوساعت ایستادن توی ازدحام جمعیت ، رمقی برای آدم نمی مونه. من همونجا زمین نشستم و بعد از حدودای 5 ساعت، یک مرد سریلانکایی جاشو به من داد و من کنار خانواده ش نشستم. نمی دونست چه لطفی به من کرده. بعد از حدود 7 ساعت، نزدیک های ساعت 3 عصر به شهر الا رسیدم. البته این قطار کندی به الا، توی یکسری ایستگاههای دیگه توقف داره که خیلی توریستهای اروپایی از اونجا ایستگاه ها سوار میشدن. ولی من فقط الا رو می خواستم برم. وقتی رسیدم و پیاده شدم، موقع خروج بلیط قطار رو تازه می بینن! یعنی نباید بلیط رو دور انداخت. چون آخرش چک میکنند. یک توک توک گرفتم به سمت هاستلم. درحالیکه مسافت هاستل تا مرکز شهر فقط یک کیلومتر بود ولی متوجه شدم توی یه جای شیب دار و جاده خاکیه! درواقع یک کیلومتر فاصله داشت ولی یک کیلومتر روی زمین صاف کجا و توی یک جاده ی تو در تو کجا!
همونجا فهمیدم که باز باید توک توک سواری زیاد بکنم. چون برای گذشتن از اون جاده ، بدون چراغ و روشنایی واقعا ریسکی بود. اما خود هاستلم بسیار باصفا و زیبا و مسحور کننده بود. خلاصه چون نمی خواستم زمان رو از دست بدم ، ازهمون راننده توک توک خواستم یک ربع منتظر بمونه و من رو مجددا برسونه به مرکز شهر. خسته و گرسنه بودم ولی نمی خواستم وقت رو از دست بدم. مخصوصا که فهمیده بودم سریلانکا 6 ساعت غروبه و همه جا تاریک میشه . توی شهر الا یک خیابون اصلی هست که پراز مغازه و کافه و رستورانه. البته تمام این رستورانها توریستی اند و گرون. توی این خیابون یه عالمه توریست بود از جاهای مختلف....خود روستای الا خیلی کوچیک بود ولی خب مثل جاهای دیگه ی سریلانکا زیبا و جاذبه های طبیعی زیادی هم داشت که من می خواستم فردای اون روز برم. اولین کاری که کردم ، یه رستوران رو که بیشتر به دلم نشست انتخاب کردم و " کاری با برنج" سفارش دادم. کاری یک خورشته که با گوشت یا سبزیجات سرو میشه و خیلی خوشمزه و لذیذ بود. یک اسموتی با مخلوط ماست هم بعدش خوردم که عالی بود.
یادتونه قبلا گفتم روی پیشونیم یه چیزی باد کرده بود؟ اون هی داشت بزرگ و بزرگتر می شد.من واقعا نگران شده بودم. توی اینترنت سرچ کردم و دیدم گفته شده ورم ناگهانی پیشونی میتونه از حساسیت به نوعی گیاه و گل باشه. منم دیروزش بوتانیکال گاردن بودم.پس احتمالش زیاد بود که توی باغ گیاه شناسی به چیزی حساسیت پیدا کرده باشم. رفتم توی یک سوپرمارکت و قرص آنتی هیستامین خریدم ( توی سوپرمارکتها، یه قسمتی بود داروهای بدون نسخه می فروختند). قیمت 5 تا دونه قرص 200 روپیه بود! ( یک دلار ). ولی واقعا بعد از خوردنش حس کردم ورم پیشونیم خوابید.
بعد از وقت گذروندن توی مرکز الا، رفتم هاستل و استراحت کردم برای فردا صبح.
روز هشتم : پیاده روی و بالا رفتن از قله آدم ، دیدن پل نه طاق
Little Adam's Peak , Nine Arche Bridge
طبق معمول صبح زود بیرون زدم و به قصد رفتن به " قله آدم کوچک" " Little Adam's peak" وارد جاده ش شدم. اون جاده هه که می خوره به این مسیر ، همون داخل اون خیابون اصلی هست و خیلی دور نیست. کلی توریست هم اونجا درحال رفت و آمدن. من شنیده بودم یک قطاری از روی پل معروف الا ، سر ساعت 9 صبح میگذره که دیدن قطار برروی پل خیلی زیباتره.پس تصمیم گرفتم اول برم قله آدم کوچک که از قله آدم Adam's peak)) اصلی نزدیک تر بود . چون قله آدم که گفته شده اولین بار حضرت آدم ، پاشو که روی زمین گذاشته ، اونجا اومده . بالای اون قله هم معبد هست و چون بلندتره بهتره صبح زود مثلا ساعت 4 صبح اونجا رفت تا طلوع خورشید رو دید و اینکه خب به گرما هم نخورد. من اهل کوهنوردی نبودم و 4 صبح رفتن برای من که تنها بودم کار معقولی نبود. خیلی هم علاقه نداشتم کوهنوردی کنم چون تحقیق کرده بودم رفتن و برگشتنش چهار ساعت طول میکشه. ولی قله آدم کوچک دو الی سه ساعت طول میکشه. در حین مسیر، یک توریست برزیلی رو دیدم که اون پل رو دیده بود و داشت برمیگشت به سمت قله آدم کوچک. باهم صحبت کردیم و به اتفاق رفتیم. مسیرش خیلی سخت نبود هرچند نزدیک قله هاش که چندتاهم هستن رسیدیم، بنظرم یذره نفس می برد.
اون همسفر برزیلی گفت قطار زودتر میاد و اگر بخای الان بری پل، قطارو از دست میدی . ساعت یک و نیم ظهر قطار بعدی میاد. خلاصه بعد از وقت گذروندن روی قله آدم کوچک نزدیکای ساعت 12 بسمت پل راه افتادیم و دیدم عده زیادی از توریستها اونجا بودند و ظاهرا همه منتظر قطار ساعت یک و نیم . منظره فوق العاده زیبایی بود .کلی عکس و فیلم گرفتم و با بوق قطار ساعت یک و بیست دقیقه کلی هیجان زده شدم و دوباره عکس و فیلم گرفتم. هوای خوبی بود و قابل تحمل. اون منظره بالای پل انقدر زیبا بود که آدم دلش میخواست ساعتها بشینه.
)
موقع برگشت این همسفر برزیلی گفت یک راهی هست از توی راه آهن میره مرکز شهر. پیشنهاد میکنم ازاونجا برگردیم. من هم قبول کردم و از توی ریل قطار بسمت مرکز شهر الا برگشتیم. یک ساعتی طول کشید. ساعت 5 عصر حدودا مرکز شهر بودیم. بعد از پیاده روی و کوهنوردی طولانی ، یک غذای خوب حقمون بود! دوباره یک رستوران جدید رو انتخاب کردیم و قهوه و کاری خوردیم. ازهم خداحافظی کردیم و من هم برگشتم هاستل. فرداش قرار بود آبشار راوانا رو ببینم.
روز نهم : آبشار راوانا، باغ ادویه
Spice Garden ,Ravana fall
با مسوول هاستلم صحبت کردم و اون بهم گفت برای رفتن به آبشار راوانا باید یک اتوبوسی رو سوار شی و به راننده بگی که همونجا پیاده ت کنه. خودش هم خیلی پسر خوبی بود و منو به همون ایستگاه اتوبوس رسوند.
سوار اتوبوس شدم و بعد بیست دقیقه رسیدم آبشار. این آبشار وسط جاده بود. بنظر من اصلا چیز خاصی نبود ولی چون داستانی پشتش بود مایل بودم ببینمش. کلی هم توریست وسط جاده واستاده بودند و عکس و فیلم میگرفتند.
اسم این آبشار از پادشاه افسانه ای راوانا گرفته شده که طبق این افسانه، راوانا که در آن زمان پادشاه سریلانکا بوده شاهزاده سیتا را دزدید و او را توی غاری به اسم «راوانا الا» که در پشت این آبشار قرار دارد پنهان کرد. راوانا سیتا را دزدید تا انتقام خواهرش را از راما (همسر سیتا) بگیرد، نیم ساعتی اونجا بودم و حالا می خواستم برگردم. وسط جاده بودم و هیچ اتوبوسی نبود. پیاده راه افتادم و از گوگل مپ فهمیدم که یه معبدی بنام راوانا هم دراون نزدیکی هاست. هی رفتم و رفتم ولی اثری از معبد که نبود هیچی، دیگه هیچ پرنده ای هم پر نمی زد. خیلی راه اومده بودم و وسط جاده بودم. راستش یکم ترسیده بودم چون یک موتور سوار از کنارم رد شد و بعدش دور زد و گفت من میرسونمت! راستش من نمی تونستم اعتماد کنم. مخصوصا که هی اصرار می کرد و حتی یه جایی دور ایستاد تا ببینه نظر من عوض میشه یا نه. قلبم تو دهنم اومده بود.
تصمیم گرفتم بایستم و هر اتوبوسی رو که دیدم سوار بشم تا اینکه همینطور توی جاده خلوت راه برم. بالاخره یک ایستگاه اتوبوس وسط ناکجاآباد پیدا کردم و یه 20 دقیقه ای منتظر بودم تا اتوبوسی به سمت الا اومد و منم یه نفس راحتی کشیدم و سوار شدم.
وقتی به الا رسیدم ساعت 11 صبح بود. من قرار بود امشب هم الا باشم چون 3 شب هاستل گرفته بودم . وقت داشتم . پس توی گوگل دیدنی های الا رو مجدد سرچ کردم و فهمیدم یک باغ ادویه نزدیک همون جا بود. قیمتش هم فقط 100 روپیه بود. رفتم به باغ ادویه و یه آقایی اومد و از ابتدا همه گیاهها رو معرفی کرد و نشون داد. برگ درخت هل، دارچین، آلوورا و ... . البته من شبیه همینو اگه یادتون باشه توی سیگیریا دیده بودم ولی خب اینم وقت داشتم رفتم و دیدم .
بعدش وسط راه یک مدرسه ای توی یک روستا دیدم که رفتم داخل. جالب بود تو حیاط مدرسه شون بجای نمازخونه یک معبد بود. یه آقایی توی مدرسه دعوتم کرد به داخل معبد. دو سه بار پرسیدم ورودیش رایگانه؟ اونم گفت آره. رفتم داخل و یک دوری زدم. برام جالب بود که یه مدرسه واقعی رو وسط یک روستا دیده بودم.
وقتی از مدرسه دراومدم دیدم ساعت 12 است و من دیگه کارم توی الا تموم شده بود. توی خیابون فکر کردم که الان یعنی برم هاستل؟ من که همه جای الا رو دیده بودم یهو تصمیم گرفتم برم هاستل و بجای اینکه امشب بمونم توی الا، به جاش برم ماتارا ( ساحل زیبای میریسا) .فقط خدا خدا میکردم که مسوول هاستل پول امشبو نگیره و منم پولم حروم نشه. خوشبختانه قبول کرد که شب سوم رو که نمی خواستم بمونم حساب نکنه.
گفت اتوبوس ماتارا رو سوار بشم و برم میریسا. ولی راننده یک اتوبوس گفت :" اتوبوس ماتارا خیلی دیر میاد و شب میشه . بهتره اتوبوس " ولاوایا " رو سوار بشی و بعدش بری ماتارا و بعدش میریسا. اینطوری زودتره" . ماهم حرف گوش کن...دیدیم منطقی میگه. منتظر اتوبوس " ولاوایا " شدم . ولاوایا 40 دقیقه تا الا فاصله داره. بعدش هم ایستگاه " ماتارا " پیاده شدم . یه کم توی ایستگاه ترمینالش معطل شدم ولی بعدش اتوبوس میریسا اومد و نیم ساعت بعدش هم رسیدم میریسا. ساعت حدود 7 شب شده بود. وقتی پیاده شدم با گوگل مپ فهمیدم هاستلم همون اطرافه. اما با اون چمدون چرخ دار که خرخر صدا میداد اونم روی زمین خاکی و سنگلاخ، فهمیدم واقعا کوله پشتی راحت تر می بود. رسیدم به یک کوچه طولانی. حالا جای ترسناک ماجرا....
یهو دیدم وسط کوچه سه چهار تا سگ که مال خونه های بغلی بودند اومدن جلوی من و توی دو متری من شروع کردند به پارس کردن! من از ترس مگه می تونستم حرکت کنم؟ خلاصه صاحباشون اومدن و سگهاشون رو دعوت به سکوت کردند!
وقتی رسیدم در هاستل، پسر خانواده که انگلیسیشم خوب بود اومد و چمدونمو گرفت و فهمید من داشتم سکته می زدم. گفت صدای چرخ چمدونت، سگهارو ترسونده و به خاطر همین ، همه شون پارس می کردن. حالا همون وسط سگ خودشون هم شروع کرد به پارس کردن. تو دلم گفتم تو روخدا تو دیگه با من به از این باش! خلاصه رفتم داخل هاستل و استراحت کردم .
نظر کلی درباره روستای الا :
روستای الا توی سریلانکا شبیه یک زنگ تفریحه. چون هم توریستیه و هم طبیعت زیبایی داره .یعنی حوصله آدم سر نمیره . اما بازهم بنظر من بستگی به برنامه سفر آدم داره. من سه شب برنامه ریخته بودم ولی واقعا دو روز کامل کافی بود و نیازی به شب سوم برام نبود. چون من اهل کوهنوردی سنگین نبودم. اگر واقعا عشق می کنید تو طبیعت راه برید و کوهنوردی کنید، قله آدم توی الا ارزش رفتن رو داره. از لحاظ هوا هم خیلی خنک تر از دامبولا بود و من راحت بودم. هرچند پشه ها از سر و کول من بالا میرفتند. باروندگی هم بطور سیل آسا پیش اومد و باید انتظارشو داشت.
روز دهم : میریسا
(Parrot Rock ,coconut Tree hill ,Secret beach)
صخره طوطی ،تپه درخت نارگیل و ساحل رازآلود)
سریلانکا سواحل بسیار زیبایی داره و توی هرکدوم میشه یک فعالیت هایی کرد. بسته به نوع آبش و سرعت آب اون محل ، فعالیتهایی که میشه کرد متفاوته. از اونجا که من خیلی اهل شنا کردن اونهم مخصوصا زیر آفتاب سریلانکا نبودم و فقط جهت دیدن و ریلکس کردن می خواستم یک ساحل رو ببینم ، میریسا یکی از زیباترین هاست. از همونها که توی کارت پستال هاست. توی ساحل میریسا موج سواری ظاهرا معموله . شنا هم که همه می کنند ولی واقعا باید مراقب آفتاب سوختگی بود. یکی از دوستانم قبلا دچار سوختگی شدید شد طوریکه نمی تونست بقیه سفرشو ادامه بده. خلاصه توی ساحل میریسا چند تا منطقه ی دیدنی داره مثل صخره طوطی که شبیه طوطیه و یا تپه درختان نارگیل که فوق العاده چشم نوازه و میشه هزارتا عکس گرفت و سیر نشد.
من یک روز کامل توی این ساحل بودم و وقت گذروندم و با بچه های هاستل سعی کردیم از همه جاش دیدن کنیم ولی عصرش بارون شدید گرفت و دیگه نتونستیم بیشتر ساحل رو بچرخیم ولی در عوض من بهشون پیشنهاد دادم که یک رستوران معروف توی میریسا هست که از تریپ ادوایزر مدرک بهترین رستوران رو گرفته. حتما اونجا برید و غذای خوشمزه ی سریلانکایی رو بازهم تجربه کنید.اسم رستوران " دومینی " هست و من هم طبق معمول کوتو جون رو سفارش دادم.
بچه های هاستل هم از کیفیت غذاشون راضی بودند و کلی ازم تشکر کردن که اونجا رو معرفی کردم.
اون شب تموم شد و من فردا صبحش عازم شهر زیبای " گال " بودم.
Dewmini Roti Shop : Restaurant
نظر کلی درباره میریسا :
به نظرم میریسا یکی از زیباترین مکان های سریلانکا بود. من سواحل دیگه رو نرفتم ولی میریسارو بعد کلی تحقیق انتخاب کردم. اگر وقت بیشتری در سفرم داشتم حتما یک روز بیشتر میریسا می بودم. اگرهم اهل شنا و موج سواری و ساحل بیشتر بودم که حتما یه چندروزی می موندم.
روز یازدهم : رفتن به گال (Galle)
Galle Dutch Fort,Galle Lighthouse ,Lighthouse street, Japanese Peace Pagoda,Unawatuna beach)
بعد خوردن صبحانه هاستل ، با اتوبوس به شهر گال رفتم.
فاصله گال تا میریسا زیاد نبود. با اتوبوس محلی و ارزون که ایستگاهش روبروی خیابون هاستلم بود رفتم و حدود دو ساعت دیگه ش که نزدیکه 11 صبح بود ، توی گال بودم. قرار بود دوشب کامل توی گال باشم. پس وقتی رسیدم نصفه روز کامل داشتم و فردای اون روز .
وقتی رسیدم اولین کاری که باید می کردم چنج کردن پول بود. توی سریلانکا هرجایی صرافی نیست و یا باید جواهرفروشی رفت که نرخ هاشون خوب نیست و یا باید بانک رفت. من هم رفتم به نزدیک ترین بانکی که اطراف هاستل بود. توی نوبت ایستادم و فرم پر کردم و پاسپورتم رو دادم و کارمند بانک ازش کپی کرد. برای صد دلار فک کنم یک نیم ساعتی تو بانک بودم!
بعد از چنج کردن پول خیالم راحت شد و ماجراجوییم توی گال شروع شد. البته اون موقعی که از بانک دراومدم ساعت 1 ظهر بود و هوا گرم شده بود. برگشتم هاستل و استراحت کردم و صبر کردم هوا کمی خنک بشه. حدود ساعت 4 به قصد رفتن به دژ هلندی ها ، هاستلم رو ترک کردم و توک توک گرفتم.
گال کجا هست؟
گال یکی از زیباترین شهرهای ساحلی سریلانکاست .بافت معماری قسمتی از اون کاملا متفاوته چون 400 سال پیش توسط هلندی ها ساخته شده. اون قسمت که الان جز دیدنی ها و جاذبه های شهر گال بشمار میره اسمش " دژ هلندی ها" است. اونجا یک فانوس دریای بلند و سفید هست که یجورایی نماد اون قسمته. دژ هلندی ها حدود 15 کیلومتره که دورتادور ساحل رو گرفته و به دیلیل جلوگیری از ورود دشمنان به اون منطقه ساخته شده بوده. بیشترین رنگی که دیده میشه، سفیده و وقتی آدم از کوچه و پس کوچه هاش رد میشه یه عالمه رستوران و کافه میبینه. کلیسا و موزه هم در بین راه هست به اضافه عتیقه فروشی و مغازه . البته ناگفته نمونه همه چی توی اینجا گرونه...حتی نوشیدنی و غذا .
من حدود دوساعتی اونجا چرخیدم و همه ی کوچه پس کوچه هاشو رفتم. کلیسایی اونجا هست به اسم All Saint Galle Church که رفتم داخلشو دیدم . یک خیابونی هست به اسم " خیابان بیمارستان " Hospital که قبلا بیمارستان هلندی ها بوده که اینجا ساخته بودند ولی الان توش پر رستوران و مغازه بود. اون قسمتی هم که فانوس دریاییه، برای نشستن و ریلکس کردن خیلی جای باحالیه. چون رو به اقیانوسه و ساعتها میشه نشست و لذت برد.
موقع غروب صدای اذان میومد. چون سریلانکا مسلمون هم داره و وقتی اون گروه مسلمونا میفهمن که ما مسلمونیم خیلی خوششون میاد چون مسلمونها در اقلیت هستند و فقط حدود 10 درصد کل جمعیت سریلانکا رو مسلمونها تشکیل میده.
حدودای ساعت 7 شب که همه جا هم تاریک شده بود رفتم دنبال یک رستوران معروف دیگه ای که توی تریپ ادوایزر خونده بودم خیلی غذاهاش خوبه. اسم رستوران Block House بود. رفتم روی پشت بومش و " فراید رایس" سفارش دادم. خیلی خوشمزه بود و کیفیت غذا و رفتار کارکنانش هم واقعا عالی بود.
دیگه شب شده بود. عصر که به دژ رسیده بودم کلی توریست اونجا بود و الان که شب شده بود دوباره همه جا خلوت بود. توک توک گرفتم و برگشتم هاستل تا برای فردا پاگودای ژاپنی رو برم ببینم.
روز دوازدهم :
ادامه شهر گال ( پاگودای ژاپنی )
Japanese Peace Pagoda,Rock Temple
صبح بعد از معاشرت با هم اتاقی هام ، خواستم برم ایستگاه اتوبوس که ازاونجا برسم به پاگودا. صاحب هاستل گفت امروز روز تعطیله! بهش میگیم "Full moon" . بودایی ها تقریبا امروز کار نمی کنند و شاید اتوبوس پیدا نکنی.
Full moon چی هست؟
توی تقویم بودایی، هر ماه یکروز تعطیل مذهبی هستند. یعنی جدای از داستان آخر هفته، ماهی یکبار تقویمشون تعطیلی داره. به روز " Full Moon" پویا میگن. هرسال 12 پویا هست که برای بودایی ها مهمه. معتقد بودند روزی که بودا متولد شده بوده، ماه به شکل کامل بوده . تا چند سال قبل ، روز پویا که میشده ، همه ی مغازه ها و بانکها و بیزنس ها تعطیل می شده ولی خب چون توریستها توی کشور بیشتر رفت و آمد می کنند ، این رویه تغییر می کنه و مثلا فقط اداره های دولتی تعطیلن ولی سوپرمارکتها و یکسری مغازه ها بازند. توی این روز چند تا ممنوعیت وجود داره: الکل و گوشت فروخته نمیشه، حتی توی بارها و کسی هم نمیخوره. بیشتر هتل ها هم حتی الکل سرو نمیکنند. حمل و نقل شهری هم خیلی کمتر از قبل میشه.
من نمیدونستم اصلا یک همچین چیزی وجود داره ولی خیلی خوشم اومد. البته زدم بیرون و دیدم واقعا همه جا مثل صبح جمعه خودمون تو ایران میمونه. توی ایستگاه مرکز شهر برای اتوبوس که واستاده بودم، یک راننده توک توک اومد و گفت امروز اتوبوس به اون مکان نمیاد. من میتونم پاگودا ببرمت و یک معبد هندو که نزدیک اینجاست رو ببینی و محل نگهداری لاک پشتهای مریض و یک معبد غار که خیلی قدیمیه. گفتم چند میگیری؟ گفت 1000 روپیه . بنظرم معقول اومد چون من خیلی پول کرایه داده بودم. تازه راننده هم تمام مدت میخواست منتظرم بمونه . قبول کردم.
بهش گفتم مگه امروز شما تعطیل نیستی؟ گفت من مسلمونم. این روز تعطیل برای بودایی ها مهمه ( مثلا عید غدیر که برای مسلمونا مهمه ) .
اول رفتیم یک معبد هندو که درحال ساخته شدن بود . تکمیل تکمیل نشده بود و اجازه عکاسی نداشت.
بعداز دیدنش، رفتیم پاگودای صلح ژاپنی. تقریبا مسیرش یکم خاکی داشت و سربالایی بود ولی خیلی مسیر سختی نبود. یه عالمه بچه های دبستانی رو آورده بودند اردو. راننده گفت اینجا خیلی وقتها خلوته ولی امروز چون روز فول مون هست ، اومدن زیارت.
این پاگودا رو وقتی که ژاپنی ها به سریلانکا اومده بودند ساختند و یک آقای ژاپنی 35 ساله که اینجا داوطلبانه خدمت می کنه ولی از دولت حقوق میگیره. پرچم سه رنگ آبی و زرد و نارنجی هم روی نرده هاش آویزون شده که نماد بودیسمه و تقریبا این پرچم رو همه جا میشه دید.
یک ساعتی اونجا بودم و یسری مجسمه های بودا اطراف پاگودا بود و داستان زندگی بودا رو به ترتیب نوشته بود و منم خوندمشون و عکس و فیلم گرفتم.
بعدش رفتیم اون معبدی که راننده گفت توی صخره است. حقیقتا هم زیبا بود و جالب. 2600 سال قدمت داشت و توش که میرفتیم کامل صخره ها رو میشد دید. ظاهرا این معبد هم ورودی داشت ولی راننده با پسری که اونجا کار میکرد صحبت کرد و گفت نمیخواد پول بدی. منم خوشحال رفتم داخل معبد.
یک درخت بسیار قدیمی هم اونجا بود که 2200 سال قدمت داشت و کلی زیرش نذری و خوراکی آورده بودند. صدای سخنرانی هم میومد...شبیه جو نماز جمعه . یه جایی بود همه نشسته بودند و یک نفر موعظه میکرد.
واقعا خوش شانس بودم که روز تعطیل فول مون در سریلانکا بودم. چون فرهنگ واقعی مردم رو داشتم می دیدم و لذت می بردم.
بعد یک ساعتی که اونجا سپری شد ، رفتیم به سمت محل نگهداری لاک پشتها.
Sea Turtle Hatchery Center
( 400 روپیه)
صاحب اونجا یک خانم مسن بود و با تعجب گفت تنها اومدی؟ گفتم آره...وقتی فهمید از ایرانم بیشتر متعجب شد. گفت من اولین باره ایرانی میبینم . منم گفتم تورهای ایران معمولا کلمبو و کندی و بنتوتا میرن. شاید به خاطر اینه .
توی حوضچه های کوچیکی انواع لاک پشتهایی بود که خیلی بزرگ بودند .من تاحالا اونجور لاک پشت ندیده بودم. اون خانمه میگفت از کل 7 نوع لاک پشت ، توی اون محل 5 نوعش رو دارن و حتی یکسریشون نادرن و هرجایی پیدا نمیشن. یکی از لاکپشتها هم 120 ساله بود.
بعد از مدتی که اونجا بودم و فیلم گرفتم به راننده گفتم منو سر راه میبری ساحل Unawatuna ؟
اونم گفت همین نزدیکه و قبول کرد. ساحل اوناواتونا برای غواصی و شنا مناسب تره . ولی من فقط میخواستم ببینم که انقدر ازش تعریف میکنند چیه. راننده گفت اینجا خیلی توریستیه و چیز خاصی نداره. منم که تا خودم نبینم حرف کسی رو قبول نمیکنم. وقتی رسیدیم واقعا ساحل عجیب و غریبی نبود...نمیدونم شاید من همه جاشو نرفتم ولی من میریسا رو خیلی بیشتر دوست داشتم.
کار ما حدود ساعت 2 ظهر تموم شد و من به هاستل برگشتم. از امروزم هم خیلی راضی بودم چون چیزایی دیده بودم که برنامه نداشتم و روز تعطیل فول مون هم بود و تونسته بودم توی معبد صخره ای حال و هوای مردم رو ببینم. وقتی رسیدم ، ندای درونم گفت : کارت اینجا تمومه. میتونی بری مقصد بعدی!
به صاحب هاستل گفتم که آیا اگر من بخوام الان گال رو ترک کنم باید پول امشب رو هم بدم؟ اونهم گفت آره...چون توی وبسایت بوکینگ امروز رو پر اعلام کرده و اگر زودتر میگفتم بهش می شد که کنسل کنم اقامتمو. از طرفی من قصد رفتن به کلمبو رو داشتم و قطار به کلمبو فردا صبح ساعت 10 بود. راه آهن هم بغل گوش هاستل بود. گفتم امشبو اینجا باشم و فردا با قطار برم کلمبو.
عصرش رفتم بیرون و نزدیکی های هاستلم دنبال سوپرمارکت Keels گشتم. کیلز یک فروشگاه زنجیره ای توی سریلانکاست و همه چی داره. من خیلی خوشم اومد و کلی از این فروشگاه سوغاتی خریدم. البته فقط خوراکی جات داره. یک قسمتش آبمیوه طبیعی و قهوه و ...، یک قسمتیش انواع میوه ، یک قسمتیش قنادی نونوایی داره که کلی پیراشکی های خوشمزه و تازه پخت میشه و همونجا هم جای نشستن داره برای خوردن و واقعا وعده غذایی ارزونی به حساب میاد. مثلا یک ساندویچ کوچیک مرغ کمتر از یک دلاره که کاملا سیر کننده است. هرچند من دو مرحله در خوردنم وجود داره: یک مرحله سیر شدن و مرحله بعدی لذت بردن.
اونجا که رسیدم انگار به بهشت رسیدم و اول یک آبمیوه سیب چوبی خوردم. Wood Apple یک میوه ی سریلانکاییه که پوستش شبیه چوبه و مزه ی سیب ترش میده. من خوشم اومد. برای شام همون شبم و نهار فردام دوتا از اون ساندویچ ها خریدم و برگشتم هاستل
نمیتونستم چیز بیشتری بخرم چون گفتم بارم سنگین میشه و بهتره توی کلمبو برم سوپرمارکت کیلز و چیزی بخرم.
نظر کلی درباره گال :
گال شهر زیبا و آرومیه. مخصوصا قسمت دژ هلندی ها که میشه ساعتها اونجا وقت گذروند. اگر سرعت سفرتون بالا باشه ، یک شب اقامت و یک روز کامل برای گال کافیه. چون شهر کوچیکیه و همه جاهاشو میشه از صبح تا شب رفت و دید.( مثلا صبح تا ظهر جاهای دیدنی مثل پاگودا و معبد و ...رو میشه دید و عصر تا شب رو میشه کنار دژ وقت گذروند) ولی اگر وقت دارید و میخواید آروم آروم بگردید و ساحل هم برید و مدتی شنا هم بکنید دو شب و دو روز کامل رو لازم دارید. به نظرم بیشترش لازم نیست.
روز سیزدهم : رفتن به کلمبو
معبد گانگارامایا ، گاله فیس ، سیما ملکا
(Gangaramaya Temple,Galle Face Green,Seema malaka)
داشتم کم کم به پایان سفر نزدیک میشدم و پرواز برگشتم از کلمبو بود که پایتخت سریلانکاست. اگر یادتون باشه به محض ورود به نگمبو رفتم و کلمبو رو ندیدم. تحقیق هم کرده بودم خیلی ها گفته بودند کلمبو ارزش موندن نداره! حالا بریم سراغ روز آخر من در سریلانکا.
با قطار ساعت 10 صبح که راه افتادم و ساعت 1 ظهر کلمبو رسیدم. با توک توک هاستل رفتم و یکم استراحت و حمام. نمیخواستم زیاد وقتم بگذره . درحالیکه دوست داشتم بیشتر استراحت کنم ولی بلند شدم و به اولین جایی که دوست داشتم ببینم سر زدم. معبد گانگارامایا که 300 روپیه ورودیش بود (حدود 2 دلار) که با همون بلیط میشد یکی دوجای دیگه رو هم دید. وقتی داخل معبد شدم یجایی بود که پراز مجسمه های بودا و کلی عتیقه بود. مثل انبار وسایل عتیقه. شبیه معبدهای دیگه نبود. خیلی قسمت های مختلف داشت. مثلا داخل خود معبد که نقاشی های رنگی بودا بود ، بیرون معبد که شبیه نمایشگاه وسایل عتیقه بود و طبقه بالا که درخت بودا رو میشد دید.
من یکساعت اونجا بودم و بعدش رفتم به سمت معبد سیما ملکا که چند صد متر دورتر از معبد گانگارامایا بودو قرن 19 ساخته شده بود. منظره زیبایی بود چون این معبد کوچیک وسط دریاچه بود. خود اون دریاچه جاذبه ی گردشگری بود.
البته این معبد برای عبادت نبود و ظاهرا بیشتر برای مدیتیشن استفاده میشد. اصل سازه سال 1970 زیر آب میره و 6 سال بعدش مجدد میسازنش که تا الان هست.
بعد از دیدن اونجا با گوگل مپ رفتم Galle Face Green که خیلی هم دور نبود. وسط راه نیاز به رفتن دستشویی پیدا کردم که دیدم سر راهم یک فروشگاه چند طبقه بود. رفتم داخلش. پر از مغازه بود و اجناسشون هم شیک بود. اسم فروشگاه Crescat Boulavard که پیشنهاد میکنم حتما برید . حالا چرا ؟ الان میگم.
طبقه پایینش یک فودکورته که انواع و اقسام غذاهای سریلانکایی، هندی، تایلندی ، لبنانی و ... سرو میکنن و شما هرکدومو دوست داشته باشید میبینید و جلوتون براتون میکشن. قیمتهاش هم خیلی خوب بود. من اول یک دور کامل زدم و بهترین تجربه غذایی ام بود.چون همه چی بود! همه چی رو میدیدم مثل یک فستیوال غذا. به یک رستوران که رسیدم گفتم میشه برای من مخلوط بریزی؟ رییسش اونجا ایستاده بود. گفت مخلوط چی؟ گفتم من هم بریانی میخوام، هم نازیگورنگ و هم کوتو! منتهی همه رو توی یک بشقاب میخوام و ازهرکدوم مقدار کمی باشه تا همشو مجدد امتحان کنم. خیلی خوشش اومد و قبول کرد.
البته اینو هم تکرار کنم که غذاها همه تند و آتشین هستند و من داشتم آتیش میگرفتم ولی من بیدی نبودم که با اون بادها بلرزم. پس ناگزیر یک آیس کافی هم بغلش زدم تا بشوره ببره پایین!
از تجربه ی تا اون موقعم که کلمبو بودم واقعا راضی بودم...مخصوصا این فودکورته که فرصت جالبی بود تا همه جور غذاهارو ببینم . بعدش طبق گوگل مپ رفتم گاله فیس. اونجا یک جایی سرسبزه...مثل پارک که کنار دریاست و کلی آدمهای محلی اونجا میان و وقت میگذرونن. وقتی رسیدم غروب شده بود. تا چشم کار میکرد دکه های اغذیه فروشی و کباب و میگو کبابی و ... بود. واقعا جالب بود فکر کنم اولین بار بود توی کل سریلانکا من بالاخره یک هیاهوی شبانه دیدم. توی مدتی که اونجا بودم و راه میرفتم توریست ندیدم و فقط خود سریلانکایی ها بودن. یه عالمه بچه که دنبال اسباب بازی ها بود، یه عالمه جوون که باهمدیگه حرف میزدن و یه عالمه خانواده که داشتن وقت میگذروندن.
کم کم که شارژ موبایل من و پاور بانکم داشت ته میکشید و هواهم تاریک و تاریک تر میشد، خلوتی سریلانکا هم بیشتر و بیشتر میشد. بلند شدم و با Galle Face Green خداحافظی کردم و رفتم هاستل.
این قسمت سفرم رو خیلی دوست داشتم....خیلی حس زندگیش بیشتر بود و حال و هوای شهری بیشتری داشت. ساعت 9 شب رسیدم هاستل و خورد و خمیر بودم. میخواستم فردا صبح برم بازار کلمبو رو ببینم .
روز چهاردهم : بازار پتا کلمبو و مسجد جامع و خرید
Petta market , Jami Ul-Alfar mosque
روز آخر پروازم ساعت 5 عصر بود. با اتوبوس تا فرودگاه حدود 2 ساعت راه بود. پس من صبح تا ظهر زمان داشتم. صبح زود، حدودای 8 رفتم بازار کلمبو. همه مغازه ها باز باز نبودن و دونه دونه داشتن باز میکردن. نگاههای مردها توی اون محیط یکم خیره تر بود و من فهمیدم محیطش خیلی محیط پر توریستی نیست .همونطور که فقط قدم میزدم دیدم یک مسجد زیبا که البته دنبالش هم بودم جلوم سبز شد. مسجد جامع قرمز رنگی که اصلا شبیه مسجدهای قبل نبود. وقت نداشتم توش برم ولی به همون اکتفا کردم و برگشتم.
دوساعت بیشتر زمان نداشتم. قبلا سرچ کرده بودم و فهمیدم نزدیک هاستلم یک سوپرمارکت کیلز هست. Keels رو یادتون میاد که؟ رفتم و یسری چیزای خوراکی ، یک نمونه از میوه های سریلانکا و چند تا آب نارگیل و ادویه های خیلی معروفش به اضافه چای زنجبیل و بیسکوییت زنجبیلی که خریدم. ( هرچند نگران بودم نکنه توی فرودگاه میوه ها رو بهم بگن از چمدون خارج کنم)
با خریدهام به سرعت برق برگشتم هاستل و از صاحب هاستل تعدادی روزنامه باطله خواستم تا میوه ها رو دونه دونه توش بپیچم. چمدونمو بستم و با توک توک سریع رفتم ایستگاه اتوبوس. ساعت 12 بود. منم خوشحال و شادان که خب دو ساعت دیگه فرودگاهم و به موقع خواهم رسید! اما...
چشمتون روز بد نبینه...هرچی اتوبوسش میرفت، هی مسافر بین راه سوار میکرد. مثل خط واحد. از کمک راننده پرسیدم کی میرسیم؟ گفن دو ساعت دیگه! ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت الان یک و ده دقیقه است! یعنی بازم دو ساعت مونده؟!! دراین لحظه هجوم استرس رو به درونم حس میکردم. مگه میشه دو ساعت دیگه؟ خلاصه وقتی هم ایستگاه آخر پیاده شدم تازه گفت از اینجا توک توک بگیر برو جلوی در فرودگاه...اتوبوس نمیره اونجا! چی ؟ دوباره توک توک؟
دیگه بدو بدو توک توک گرفتمو بالاخره به فرودگاه رسیدم. خداروشکر خلوت بود و من مشکلی برام پیش نیومد.
بعدا فهمیدم که دو نوع اتوبوس به فرودگاه می بره. یکیش ارزونتره ولی داخل شهر و کوچه هاشم مسافر سوار میکنه (که ظاهرا این اتوبوس همون بود ) و یکی دیگه اتوبوسش گرونتر بود که یکسره میرفت فرودگاه و زمان کمتری رو هم صرف می کرد.
نظر کلی درباره کلمبو :
یکی از بهترین قسمت های سفرم ،تجربه این شهر بود. هنوز نمیتونم بفهمم چرا خیلی سفرنامه ها رو که قبلا خونده بودم، گفته بودن کلمبو هیچ جاذبه ای نداره و یک شب بیشتر توش نمونید. من اصلا اینطور فکر نمیکنم.
به نظرم دو روز کامل و حتی سه روز رو میشه توی کلمبو بود. هرچند همه چی بستگی به نیاز ما از سفر داره...مثلا اگر شما دنبال ساحل باشید مسلما کلمبو جایی برای موندن شما نیست. ولی من همیشه شهر و فضای شهری و مردم و تاریخ رو دوست دارم ببینم. پس من بیشتر کلمبو میتونستم زمان بذارم.
سفر من به پایان رسید و با کلی خاطره و تجربه برگشتم. امیدوارم اطلاعات مفیدی بهتون داده باشم.
در پایان جمع بندی :
خرج سفر برای 14 روز کامل : 350 دلار
شامل :
حدود 150 دلار (ویزا و ورودی ها )
حدود 100 دلار ( کرایه ها )
100 دلار ( خرید ها و خورد و خوراک خودم)
نظر کلی درباره سریلانکا :
- سریلانکا کشور گرمسیری هست. این رو به طور جدی باید درنظر گرفت.
- علاوه بر کرم ضد آفتاب و کلاه، خیلی از مکان ها چتر لازمه .
- نرخ تبدیل پول در فرودگاه از جاهای دیگه بهتر بود.
- درمورد رعایت قوانین هرمکان مذهبی، مثل پوشش و پشت نکردن به مجسمه های بودا خیلی باید مراقب بود و احترام گذاشت.
- چونه زدن خیلی جواب نمیده ولی بازهم باید تلاش کرد.
- توی سریلانکا خبری از شب زنده داری و نایت لایف نیست و ساعت 6 همه جا تاریک میشه.
- به خاطر تابیدن مستقیم خورشید، عملا از ساعت 11 تا 4 عصر کار مفیدی نمیشه کرد چون هوا خیلی گرم میشه.
- حتما قرص ضد حساسیت همراه داشته باشید.
- صد در صد انتظار دیدن حشرات مختلف رو در هر جایی داشته باشید( ملخ، مارمولک، قورباغه و..)
- درجه سختی سفر سریلانکا (با سبک کم هزینه) زیاده. انتظار سختی کشیدن داشته باشید.مخصوصا وقتی سوار قطار و اتوبوس می شید. درغیر این صورت می تونید تورلیدر بگیرید و با ماشین شخصی اون همه جا رو بگردید.
- به خاطر پایین اومدن ارزش ریال دربرابر دلار ، قطعا میگم سفر خارجی حتی سریلانکا ، سفر ارزونی نخواهد بود. مگر سفر " ارزون تری " انتظار داشت. به خصوص اگر قصد بازدید از مکان های تاریخی رو داشته باشید.
- آب شیر سریلانکا قابل نوشیدن نیست. حتما آب بطری خریداری کنید.
- سرعت اینترنت خیلی بالا نیست. البته معقوله ولی من خیلی از موقعیت ها سرعت خوبی نداشتم.
- وای فای هاستل ها شب ها قطع می شد. این موضوع رو از قبل چک کنید اگر براتون مهمه.
- برای حمام کردن، خیلی وقت ها شیر آب گرم و سرد جدا نیست. فقط یک شیر آب هست!
- به نظر من کل سفر سریلانکا با احتساب زمان بین شهر ها و حتی شمال سریلانکا ، یک ماه رو لازم داره. اگر مثل من قصد رفتن به مرکز و جنوب سریلانکا رو دارید و ساحل و دریا رو هم دوست دارید ، بین 15 روز تا 20 روز زمان بگذارید.
- اگر دختر تنها هستید، شب ها خیلی بیرون نمونید.
- کیفیت هاستل ها خیلی بالا نیست.
نام میوه هایی که من خریدم و امتحان کردم:
- Rambutan
- Mangosteen
- wood appale
- karawilla
نام غذاهایی که امتحان کردم و عالی بودند:
- Curry
- Nasigoreng
- Kottu
- Fried Rice
- Wood apple juice
- Beryani
- Noodles
نویسنده : شهلا کاشیها