<
روز سوم (سه شنبه 26 مرداد):
برنامه ی امروز بازدید از کلیسای ساگرا فامیلا بود. ساعت بازدیدمون در بلیط برای این کلیسا 14:30 بود. از آنجایی که هنوز در روز موفق به دیدن خیابان لارامبلا و اسکله نشده بودیم تصمیم گرفتیم که از صبح تا قبل از ساعت 14 در این محوطه باشیم. خیابان لارامبلا از ابتدا تا انتها 1300 متر است که دو قسمت مهم شهر به نام میدان کاتالونیا و میدان کریستف کلمب را به هم وصل می کند. ابتدا به سمت میدان کریستف کلمب رفتیم.
میدان کریستف کلمب
تندیس کلمب بر روی یک ستون بسیار بلند قرار دارد که رو به دریای مدیترانه در حال اشاره کردن به سمت آمریکا می باشد. بالاخره تونستیم تندیس کاشف آمریکا رو هم در روز و از نزدیک و به کمک زوم دوربین مشاهده کنیم.
آقای کلمب که اصلاتا ایتالیایی بود (البته در اصالت ایشون هنوز شک و شبه وجود داره و بعضی ها میگن پرتغالی بوده و برخی هم اصرار دارن که کلا اسپانیایی بوده!) با حمایت های شاه و ملکه اسپانیا به قصد اینکه از طریق دریا و از غرب بتونه به شرق و آسیا برسه توشه ی راهش رو میبنده و با سه کشتی بزرگ رهسپار دریا میشه تااینکه بعد از 35 روز در سال 1492 موفق به کشف قاره ی آمریکا میشه. البته بنده ی خدا خودش تا مدتها فکر میکرده که به چین و ژاپن رسیده و اصلا فکر نمیکرده که آمریکا رو کشف کرده. ولی در هر صورت از این کشور کشف شده کلی برده و غنیمت و طلا و نقره به سمت اسپانیا سرازیر میکنه تا نهایتا اسپانیا به پشتوانه این کشف به یکی از قطب های قدرتمند تبدیل میشه (گرچه خیلی این قدرت دوام نمیاره). در حال حاضر اسپانیایی ها به پاس زحمات این کاشف بزرگ ، تندیسی از او در این میدان ساختن.
تندیس کریستف کلمب بر روی ستون بلند
سپس به سمت پل ول که دقیقا در مجاورت تندیس قرار داشت رفتیم. این پل در مواقعی که کشتی میخواد از این ناحیه رد بشه حرکت میکنه.
در سمت دیگه ی پل یک مرکز خرید بزرگ به نام مارمگنوم قرار داره که به خاطر گرمی هوا ما فقط تا نصفه های پل تونستیم بریم.
نمایی از اسکله
پیاده روی بر روی پل
طبق معمول هر روز اطراف خیابان لارامبلا پر از انسان های مجسمه نمای جذاب و عجیب غریب بود که با حرکات جالبی که در میاوردن سوژه ی عکاسی این خیابان برای توریست ها شده بودند.
انسان های مجسمه نمای عجیب غریب لارامبلا
ساعت حدودا 14 با مترو به سمت ایستگاه Sagrada Familia از خط L2 ( و یا L5) رفتیم. با کلی هیجان به سمت درب ورودی رفتیم. مامور به محض چک کردن بلیط ها بهمون گفت که این فقط رزرو هست و اصل بلیط باید به ایمیلتون ارسال شده باشه که یک بوکینگ نامبر داره. ما که اونجا اینترنت نداشتیم بخواییم ایمیلمون رو چک کنیم به همین خاطر مامور گیت ما رو به سمت استار باکس که اینترنت رایگان داشت راهنمایی کرد. متاسفانه هیچ ایمیلی برامون ارسال نشده بود. نهایتا مجبور شدم به هتل برگردم و از رسپشن که این بلیط رو گرفته بود بخوام مشکل رو حل کنه. بالاخره با کلی تماس، رسپشن مشکل رو حل کرد و برگه های تایید شده رو بهمون داد ولی اینبار ساعت بازدیدمون 16:30 شده بود. یعنی دو ساعت باید به بطالت میگذروندیم تا نوبتمون بشه.
نمای کلی از درب شرقی ساگرا فامیلا
کلیسای ساگرا فامیلا برای بارسلون، مثل برج ایفل برای پاریس هست. این کلیسا یکی از باید های سفر به بارسلون هست. اگر تمام کلیساهای جهان رو هم دیده باشید این کلیسا دیدنش واجبه چون با تمام قانون ها و معماری های کلیساهای دیگه در تضاده. این کلیسای منحصر به فرد زاییده ی هنر معمار معاصر، گائودی است.
درب شرقی ساگرافامیلا
ساخت این کلیسا از سال 1882 شروع شد. گائودی تصمیم داشت که این کلیسا را با کمک های مردمی بسازه به همین خاطر تخمین میزد که بیش از 46 سال به طول بیانجامد ولی بعد از 40 سال کار بی وقفه، این معمار بی همتا در سال 1926 بر اثر تصادف با تراموا در سن 72 سالگی قبل از اتمام شاهکار هنری اش جانش را از دست میدهد و به این ترتیب این کلیسا همچنان نا تمام باقی می ماند. مقبره ی گائودی نیز در زیرزمین کلیسا قرار دارد ولی بازدید برای عموم از این مقبره امکان پذیر نیست. قرار است در سال 2026 یعنی صدمین سالگرد فوت او کار ساخت و ساز کلیسا به اتمام برسد. تمامی بلیط های ورودی برای ساخت کلیسا صرف می شود همچنین بخشی برای کمک به کلیسا هست که مردم می توانند مبالغی را اهدا کنند.
سال ساخت کلیسا
ساگرافامیلا از نمایی دیگر
گائودی یک کارگاه آموزشی کنار این کلیسا بنا کرده بود و بچه های یتیم و بی سرپرست را به آنجا آورده بود و زیر نظر خودش به آنها آموزش های لازم برای ساخت و ساز داده میشد. بعد ها از این کودکان بی سرپرست، معماران و مجسمه سازان برجسته ای تربیت شد که به لطف گائودی سرنوشتشون تغییر کرد.
علاوه بر این کودکان صدها مجسمه ساز و معمار نیز در کنار گائودی به ساخت این کلیسا مشغول بودند.
طرح اصلی این کلیسا شامل 18 ستون و سه درب می باشد. ساخت سه ستون و یک درب دیگر بعد از گذشت 135 سال همچنان با قیمانده. بلندترین این ستون ها که 172 متر می باشد به عیسی مسیح تعلق دارد، برج دوم با 140 متر به حضرت مریم، 4 برج دیگر با 130 متر ارتفاع به چهار کاتب انجیل و 12 برج دیگر با 100 متر ارتفاع به حواریون مسیح تعلق دارند.
وارد شدن به این کلیسا از درب شرقی یعنی درب امید و ولادت می باشد. بر روی پیکره ی این سمت کلیسا ، داستان ولادت عیسی مسیح و اتفاق های مهم زندگی اش تا دوران نوجوانی نقش بسته. در بالای این بنا نیز درخت کاج به معنی خوشامدگویی و کبوترانی سفید به معنی صلح و دوستی قرار دارد.
درخت کاج و کبوتران سفید در حال پرواز
در قسمت دیگر جبرئیل در حال بشارت دادن به مریم می باشد که خد او را صاحب فرزند پسر کرده و مریم مقدس در حال زانو زدن می باشد و فرشتگان در حال نواختن ساز می باشند.
بشارت جبرئیل به مریم مقدس
در نمای دیگری از این بخش درخت خرما قرار دارد که مریم مقدس از این درخت بعد از زایمان در روزهای تنهایی تغذیه می کرد. در گوشه ی دیگر سه مرد زرتشتی که تولد مسیح را پیشگویی کرده اند در حال پیشکش کردن هدایای خود هستند.
مردان زرشتی همراه با هدایا برای تولد مسیح
عیسی مسیح پس از تولد در آغوش مریم در کنار یوسف پدرخوانده عیسی
در بخش مرکزی مسیح در حال تاج گذاری بر سر مریم مقدس است، که به عنوان ملکه ی آسمان ها انتخاب شده است.: از این لینک می توانید معانی تک تک مجسمه های بکار رفته بر روی ساگرا فامیلا را ببینید
تاج گذاری مریم مقدس توسط عیسی مسیح
هر کدام از این مجسمه ها داستانی را از زندگی مسیح روایت می کنند که بسیار تامل برانگیز هستند. بعد از سیراب شدن چشممان از دیدن مجسمه های این قسمت به داخل کلیسا رفتیم. داخل کلیسا برخلاف تمام کلیساهای دیگه، کاملا سفید و نورانی بود. ستون های بلند کلیسا که یاداور درختان نخل هستند تا ارتفاع بلندی بالا رفتند و در انتها چند شاخه شده اند. در سقف کلیسا نقش و نگارهای زیبایی حکاکی شده.
نمای کلی از سالن کلیسا
در گوشه ای دیگر حضرت مریم با آغوش باز، رو به بازدیدکنندگان ایستاده و در وسط کلیسا مسیح به صلیب کشیده شده قرار دارد.
عیسی مسیح و مریم مقدس
در قسمتی از کلیسا پله های مارپیچی برای بالار فتن به سمت تراس ساخته شده که متاسفانه امروز بسته بود و امکان استفاده از این پله ها فراهم نبود.
پله های مارپیچ برای تراس
به هر طرف که نگاه می کردیم توریست های دوربین به دست را میدیدیم که با حیرت در حال بازدید از این کلیسای خارق العاده بودند.
در گوشه ی دیگر درب صلح و عشق قرار دارد که عیسی مسیح در بالای آن ایستاده.
درب صلح
پنجره های کلیسا به شکلی بسیار زیبا مزین شده اند که نور را با رنگ های متنوع از فضای بیرون به داخل هدایت می کنند.
نماهایی از پنجره های کلیسا
گوشه به گوشه ی این کلیسا، دیدنی و تامل برانگیز است. حدودا یک ساعتی را داخل این کلیسا بودیم و سپس از درب غربی آن یعنی درب عشق و ایمان خارج شدیم.
نمای کلی از سقف کلیسا
درب عشق و ایمان
در این نما، تمامی وقایع به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح در سن 33 سالگی نقش بسته. در بخش مرکزی عیسی به صلیب کشیده شده قرار دارد. در پایین پای عیسی ورونیکا قرار دارد که با دامنش خون و عرق عیسی مسیح را قبل از به صلیب کشیدن پاک میکند و نقش صورت عیسی بر روی دامن او شکل می گیرد.
تندیس ورونیکا و دامن او که چهره ی مسیح بر روی آن نقش بست
در بخشی دیگر یک پازل قرار دارد که اعداد داخل هر ستون رو به هر شکلی که جمع کنید عدد 33 را نشان میدهد. یعنی سن عیسی مسیح در هنگام به صلیب کشیده شدن..
پازل اعداد نشان دهنده ی عدد 33
بازدید از این کلیسای خارق العاده نیز به اتمام رسید ما که حسابی گیج و مبهوت این همه ریزه کاری و جزییات شده بودیم ، دل کندن برامون سخت شده بود.
حزن و اندوه در چهره های این مجسمه های بی جان!
با راهنمایی دفتر توری که در روبه روی کلیسا قرار داشت به سمت ایستگاه اتوبوس شماره 21 رفتیم تا به ساحل بارسلونتا برسیم. (در خیابان Carrer de padilla ایستگاه اتوبوس قرار داشت.) بعد از حدود 20 دقیقه به این ساحل رسیدیم. ساحل بارسلونتا با یک ماهی فلزی غول پیکر مسی رنگ نمایان شد.
ماهی غول پیکر فلزی نماد ساحل بارسلونتا
پیاده روی ساحل بارسلونتا
به خاطر معطلی زیادی که برای ساگرا فامیلا متحمل شدیم، دیر وقت به ساحل رسیدیم و وقت مناسبی برای شنا نبود فقط تونستیم از زیباهایی این ساحل برای ریکسیشن و استراحت یک روز پر استرس استفاده کنیم.
گوشه به گوشه ی این ساحل پر از توریست بود که با زیر اندازهای رنگارنگشون این ساحل رو زیبا تر کرده بودن.
با اینکه آب دریا خیلی تمیز بود ولی شفاف و آبی نبود. رنگ اب دریای مدیترانه من رو یاد دریای خزر می انداخت. دقیقا به همون رنگ و کدری آب دریای خزر بود. دورتادور این ساحل کافی شاپ ها و رستوران های متنوع قرار داشتن که توریست ها در کنار ویوی زیبای دریا میتونستن به استراحت و نوشیدن و غذاخوردن بپردازن.
نمایی از محوطه ی ساحل بارسلونتا
یک ساعتی رو در این ساحل گذروندیم و مجددا با راهنمایی شهروندان در یکی از ایستگاه های اتوبوس سوار شدیم و به سمت خیابان گراسیا حرکت کردیم. مردم عادی بارسا به ندرت زبان انگلیسی رو بلد بودن. حتی در حد مبتدی و اعداد هم نمیتونستن انگلیسی صحبت کنن ولی انقدر این مردم مهمان نواز و دوست داشتنی و مهربون هستن که با همون زبان ایما و اشاره نهایت سعیشون رو میکردن که بهمون کمک کنن. برای سوال کردن حتما باید از روی نقشه مکانی که می خواستیم بریم رو نشونشون بدیم یا اینکه با همون لهجه ی خودشون اسم مکان مورد نظر رو بگیم تا متوجه بشن. برای جواب دادن معمولا از یک کاغذ و خودکار استفاده میکردن و اسم و شماره های مورد نظر رو روی کاغذ برامون می نوشتن و با ایما و اشاره بهمون نشون میدادن.
میدان ابتدای خیابان گراسیا
در خیابان گراسیا از نمایندگی های متنوع زارا و منگو که تقریبا کل خیابان گراسیا رو به تصرف خودشون دراورده بودن، به خاطر آف های فوق العاده ای که زده بودن تونستیم کلی خرید کنیم از ساعت 8 شب به بعد این خیابان حسابی سوت و کور میشد. مسیرمون رو به سمت میدان کاتالونیا ادامه دادیم تا در نهایت به پاتوق همیشگیمون یعنی خیابان لارامبلای دوست داشتنی برسیم.
خیابان گراسیا و مراکز خرید این خیابان
نورپردازی کاساباتلو در شب
از اونجایی که حسابی گرسنه بودیم، برای شام امشب از رستوران لبنانی PITA HOUSE کباب ترکی گرفتیم که هم حجمشون خیلی بزرگ و خوب بود و هم مزه و کیفیتش عالی بود همچنین در هر ساندویچ به دلخواه خودمون از مخلفات متنوعی که داشتن میتونستیم قرار بدیم. قیمت هر ساندویچ 5 یورو بود. که با نوشیدنی 14 یورو شد.
رستوران پیتا هاوس
بعد از گشت و گذارهای شبانه در این خیابان دوست داشتنی و لذت بردن از شور و حال مردم ،قدم زنان در این هوای مطبوع تابستانی به سمت هاستل رفتیم تا خودمون رو برای یک روز زیبای دیگه در بارسلون آماده کنیم.
روز چهارم (چهارشنبه 27 مرداد):
برنامه ی امروز طبق بلیطی که از دو روز پیش خریده بودیم بازدید از پارک گوئل بود. ساعت ورودمون به پارک 10:30 صبح بود که حداکثر میتونستیم 15 دقیقه از ساعت درج شده دیرتر به محل برسیم. صبح بعد از اماده شدن با راهنمایی رسپشن با مترو به ایستگاه Vallcarca از خط L3 (سبز) رفتیم که بدترین مسیر ممکن برای رفتن به پارک گوئل بود. چون وقتی از مترو پیاده شدیم، حدودا 20 دقیقه ای باید مسیر سربالایی با شیب خیلی تند رو پیاده طی می کردیم. بیشتر این مسیر با پله برقی مجهز شده بود ولی چندتا از این پله برقی ها خراب بودن.
پله برقی های خیابان منتهی به پارک گوئل
نفس نفس زنان به بالای پارک رسیدیم. هرچی بالاتر میرفتیم منظره ی شهر دیدنی تر میشد. بالاخره به یک محوطه بزرگ رسیدیم که ما هم دنبال بقیه توریست ها، مسیر مارپیچ رو به سمت بالای کوه ادامه دادیم بعد از کلی پیاده روی احساس کردیم که داریم اشتباه میریم و مجددا مسیر رو برگشتیم و پرسون پرسون به ورودی پارک رسیدیم. به همین خاطر با نیم ساعت تاخیر به صف ورودی رسیدیم. به محض رسیدنمون مامور صف بلیطمون رو چک کرد و اول به خاطر تاخیرمون یکم بهمون غر زد و بعد ما رو به ابتد صف راهنمایی کرد و بدون معطلی وارد شدیم.
این پارک دو ورودی داره که مسیر رسیدن به ورودی اولش خیلی بهتر هست و اتوبوس های شماره 92 و 24 دقیقا کنار این ورودی ایستگاه دارن و نیازی به این همه پیاده روی از چنین مسیری نیست.
پارک گوئل در سال 1900 به دستور میلیونر معروف، کنت گوئل توسط گائودی ساخته شد. گوئل تصمیم داشت که در ملک شخصی اش که بالغ بر 17 هکتار بود، مجتمع تفریحی و مسکونی و تجاری بنا کنه و آنها رو با قیمت های بالا به فروش برسونه. ساخت این بنا تا سال 1914 ادامه پیدا کرد ولی هیچ مشتری برای خانه های گران قیمت گوئل پیدا نشد و در نهایت این پروژه با شکست رو به رو شد و از شصت خانه ای که قرار بود به دست گائودی در این پارک ساخته شود فقط دو خانه ساخته شد. تنها کسی که از عهده ی خرید این مجموعه در آن زمان برمی آمد شهرداری بود که این بنا رو می خره و به پارکی تبدیل می کنه که هر ساله با ورودی این پارک ،مبلغ بسیار بالایی را بدست میاره.
وقتی وارد این پارک شدیم از همان ابتدا شاخص های معماری گائودی به چشم می خورد.این واژه در وصف کارهای گائودی واقعا برازنده است: "ابر و مه و خورشید و فلک در کارند تا گائودی اثری خلق کنه". در تمامی آثارش نفوذ عوامل طبیعی و جانوران و خزندگان رو به وضوح میشه دید. هنر کار کردن با سرامیک های شکسته هم که به تمام آثارش جلای خاصی بخشیده.
راه روی ورودی پارک
در ابتدا به مکانی رسیدیم که طوفان ها و گردبادها را تداعی می کرد، در این بالکن زیبا قدم زدیم و در این فکر بودیم که چطور ذهن خلاق گائودی در بیش از صد سال پیش چنین آثاری رو خلق کرده!
ستون هایی که از گرد بادها الهام گرفته شده
مسیرمون رو همچنان به سمت بخش اصلی پارک ادامه دادیم. دو عمارت کاشی کاری گائودی از دور زیر نور خورشید می درخشیدن. به اطراف ورودی که رسیدیم دورتادور پارک، ماری پر پیچ و خم در حال تنیدن دور آثار گائودی بود. انگار این مار خوش خط و خال در حال نگهبانی از این پارک بود.
بناهای موجود در پارک
واقعا عجیبه که چطور گائودی در اون زمان با الگوبرداری از این موجودات چندش آور تونسته چنین آثار جاودانه ای خلق کنه! ظاهرا در همه قوانین می خواسته تابو شکنی کنه تا ثابت کنه همه ی موجودات روی زمین زیبا و دوست داشتنی هستند.
در هر گوشه ای که از این آثار به چشم میخورد سیل عظیم گردش گرها هجوم آورده بودن و در حال عکاسی بودن. هر گوشه ای با یک المان خاص تزیین شده بود. اولین قسمت سر یک اژدها بود که از ظرفی سرامیکی بیرون اومده بود.
اژدهای سرامیکی
بعد از این المان، المان معروف گائودی قرار داره. یک آفتاب پرست موزاییک کاری شده که تمام گردشگران برای اینکه ثابت کنند آثار گائودی رو دیده اند با این آفتاب پرست عکس یادگاری می گیرند. این آفتاب پرست انقدر در بارسا محبوبه که نماد این شهر شده.
آفتاب پرست گائودی
المان های دیگر پارک
از پله های پارک به سمت سالن صد ستون رفتیم که در اونجا قرار بوده بازاری بنا بشه. طبقه ی بالای صد ستون هم یک بالکن بسیار بزرگ و دلباز به سمت شهر قرار داره که خواسته و ناخواسته هر گردشگری دوست داره مدتی در این فضا باشه و به تماشای این همه زیبایی در کنار هم بشینه.
بخشی از پارک که به شکل غارهای طبیعی بود
بخشی از پارک که به شکل غارهای طبیعی بود
از این بالکن راه آب هایی وجود دارد که وقتی باران میبارد آب به سمت ستون ها سرازیر میشه و در نهایت به دهان آفتاب پرست می رسه که در حوض مجاور آن میریزد. به این ترتیب در مصرف آب هم صرفه جویی میشه و این حوض زیبا با آب های باران سیراب میشه.
سالن صد ستون و سقف پرنقش و نگار آن
به سمت یکی از ساختمان های پارک رفتیم تا اینکه از داخل آنها دیدن کنیم. بیست دقیقه ای رو در صف معطل شدیم تا نوبتمون شد. ورودی این ساختمان با همان هزینه ی بلیط بود. داخل ساختمان، راهروها و اتاق های تودر تو و کاملا خالی قرار داشت که بسیار ساده و معمولی بودن. بعد از بازدید از ساختمان مجددا به سمت صد ستون رفتیم. کمی زیر سایه بان نشستیم تا از گرمای هوا در امان باشیم و در عین حال محو زیبای ها و ریزه کاریهای این سالن شدیم.
سالن های باریک و خالی عمارت گائودی
بعد ازکمی استراحت، به سمت بالکن رفتیم. دورتادور بالکن هم با همون مار خوش خط و نگار سرامیکی پوشیده شده بود و تکیه گاه زیبایی رو برای این بالکن فراهم کرده بود.
پشت بام زیبای پارک
کمی در این پشت بام نشستیم و وقتی که خوب چشمامون از دیدن آثار گائودی سیر شد از این پارک خارج شدیم.
ویوی پارک از پشت بام
بخش دوم پارک از این قسمت شروع میشد. این بخش رایگان هست و ورودی نداره و از بالا میشه تمام آثار زیبای داخل پارک رو دید. بازدید از این پارک حدودا یک ساعت زمان لازم دارد.
ستون های زیبای پارک
توی این هوای گرم تنها جایی که واقعا میطلبید بریم، ساحل زیبای بارسلونتا بود تا با یک آبتنی در دریای زیبای مدیترانه روزمون رو کامل کنیم.
از ماموران گیت، مسیر رفتن به ساحل رو پرسیدیم که مسیر پیشنهادیشون این بود که ابتدا با یک اتوبوس به سمت نزدیکترین ایستگاه مترو بریم و بعد با مترو به ساحل بارسلونتا بریم. (ساحل بارسلونتا در ایستگاه Barceloneta قرار دارد)بالاخره بعد از حدودا 30 دقیقه به ساحل بارسلونتا رسیدیم. خیابان منتهی به ساحل، پر از رستوران و فروشگاه های متنوع بود. از یک هایپر مارکت تمامی نوشیدنی ها و تنقلات و میوه های مورد نیازمون رو خریدیم و با کوله باری پر از خوراکی های خوشمزه به سمت ساحل رفتیم. (خرید سوپری حدودا 9 یورو شد) از اونجایی که در این خیابون همه لباس شنا به تن داشتن متوجه شدیم که تا ساحل راه زیادی نیست. بعد از کمی پیاده روی به ساحل زیبای بارسلونتا رسیدیم. این ساحل عمومی حسابی شلوغ و پر طرفدار هست. در کنار ساحل دوش های آب و دسشویی هایی قرار داره ولی هیچ صندوق امانات و یا رختکنی اینجا وجود نداشت. در این ساحل هر چتر به مبلغ 10 یورو کرایه داده میشد.
خیابان نزدیک ساحل
بساطمون رو روی شن های طلایی این ساحل زیبا باز کردیم و حسابی از خودمون پذیرایی کردیم و تا عصر به آبتنی و آفتاب گرفتن مشغول شدیم. فضای این ساحل خیلی شاد و دوست داشتنی بود. زنان تایلندی انواع ماساژ ها رو با قیمت های پایین پیشنهاد میدادن. برخی دیگر در حال تبلیغ انواع بافت ها و تاتوهای مختلف بودن. دستفروشها هم که ثانیه ای غافل نمیشدن و در حال فروش بستنی و نوشیدنی های خنک بودن. کافه ها و رستوران های اطراف ساحل هم که همچنان پر ازدحام بود. ثانیه به ثانیه بودن در این ساحل لذت بخش بود و با آهنگ های شاد اسپانیایی که پخش میشد جو ساحل شادتر و دوست داشتنی تر شده بود.
ساعت حدودا 17 بود که گرسنگی وادارمون کرد ساحل رو ترک کنیم. به سمت ایستگاه مترو Barceloneta از خط L4 (زرد) رفتیم، در بین مسیر فست فود برگر کینگ تخفیف خیلی خوبی روی شیشه اش زده بود که یک ساندویچ کمبو همراه با سیب زمینی و نوشابه فقط 4.5 یورو بود. این در حالی بود که ساندویچهای برگر کینگ معمولا از 8 یورو شروع میشدن. ما هم از این فرصت استفاده کردیم و خودمون رو به یک برگر کینگ دابل لذیذ مهمان کردیم.(هزینه ی نهار دو نفرمون 9 یورو شد)
وقتی به هاستل رسیدیم فقط فرصت کردیم دوش بگیریم و مجددا آماده بشیم تا شب های زنده ی لارامبلا رو از دست ندیم. امشب هم طبق شب های گذشته از جو شاد و دوست داشتنی خیابان لارامبلا در حد فاصل میدان کلمب و کاتالونیا نهایت لذت و استفاده رو بردیم.
هر شب بعد از پیاده روی خودمون رو به اسکله و پل زیبای مجاور تندیس کلمب میرسوندیم.
دست فروش های روی پل
سپس تا انتهای پل رفتیم و به مرکز خرید مارمگنوم رسیدیم که متاسفانه تعطیل شده بود
مرکز خرید مارمگنوم
برای شام از یکی از پیتزا فروشی های مسیر، دو برش پیتزای ایتالیایی گرفتیم که هر برش به اندازه ی یک پیتزای مینی کامل بود. طعم و مزه ی این پیتزا خوب بود. هر برش پیتزا 2.5 یورو بود. طبق معمول هر شب در مسیر کلی میوه خریدیم و به سمت هاستل رفتیم و آخرین روزمون در بارسلون رو هم به پایان رسوندیم.
روز پنجم(پنجشنبه 28 مرداد) :
امروز ساعت 15:30 از بارسلون به سمت آمستردم پرواز داشتیم به همین خاطر نمیتونستیم صبح جای دوری بریم. بعد از اینکه از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم، وسایلمون رو جمع کردیم و چک اوت رو انجام دادیم. وسایلمون رو در همون اتاقک شیشه ای قرار دادیم و به سمت خیابان لارامبلا رفتیم تا آخرین خریدهای سوغات بارسلون رو که هنوز باقی مونده بود انجام بدیم.
امروز در خیابان هتل که به لارامبلا ختم میشد برای اولین بار یکی دیگر از آثار گائودی رو دیدیم که ظاهرش با سبک و سیاق گائودی متفاوت بود. این خانه پائلا گوئل نام داشت که محل اقامت خانواده ی ثروتمند گوئل بود. با کمی دقت در پشت بام این خانه متوجه رد پای گائودی شدیم. پشت بام خانه پر از دودکش های متفاوت با شکل و شمایل معروف گائودی بود.گردشگرای زیادی برای دیدن این بنا صف کشیده بودن و همین موضوع مارو متوجه وجود این خونه کرده بود.
از مغازه های مسیر ماکت های مشهور شهر مثل ساگرافامیلا و آفتاب پرست سرامیک کاری شده و رقصنده های فلامینگو رو به عنوان یادگاری از این شهر خریدیم. قیمت ها بسته به جنس و سایز این ماکت ها متفاوت بود و از 7 یورو به بالا شروع میشد.
سوغاتی های بارسلون
مکان دومی رو هم که امروز در خیابان لارامبلا کشف کردیم بازار میوه و تره بار لارامبلا بود. این بازار حسابی شلوغ بود و پر از غرفه های عرضه ی میوه های متنوع استوایی و مدیترانه ای و محل عرضه ی گوشت های مختلف به شکل های جالب بود. در این بازار کمی قدم زدیم و از میوه های تازه خریدیم.
ورودی بازار میوه
نمایی از بازار میوه
قدم زنان آخرین ساعات باقیمانده در بارسلون رو در این خیابون دوست داشتنی به اتمام رسوندیم. برای نهار از یکی از شعب مگدونالد دوتا برگر خریدیم تا با خودمون به فرودگاه ببریم.(هزینه نهار 16 یورو شد)
یکی از خیابان های باریک و قدیمی لارامبلا
بلیط برگشت رو از یک ماه پیش از سایت شرکت ویولینگ نفری 125 یورو بدون بار خریدیم که به ازای 23 کیلوبار برای یک نفر 20 یورو اضافه پرداخت کرده بودیم. در کل بلیط دو نفرمون 270 یورو شد. ساعت 12 ظهر از هاستل به سمت فرودگاه رفتیم. رسپشن اصرار داشت که با اتوبوس به فرودگاه بریم چون ظاهرا مسیر کوتاهتری داشت ولی با توجه به اینکه بار داشتیم و خط عوض کردن در اتوبوس برامون سخت بود ترجیح دادیم که با همون مترو بریم.
با مترو به ایستگاه Aeroport رفتیم. حدودا 2 ساعت و نیم قبل از پرواز به فرودگاه رسیدیم. طبق معمول اولین کاری که کردیم به سمت باجه ویولینگ رفتیم تا چک این رو برامون انجام بدن. بدترین اتفاق بارسلون در اینجا برامون رقم خورد. مامور گیت با اینکه دید که ما دو نفر هستیم ولی چک این یک نفر رو انجام داد و برای نفر دوم گفت که پرواز فول شده و امکان چک این نفر دوم وجود نداره. ما هم هاج و واج موندیم که الان باید چکار کنیم؟! اون هم فقط بهمون میگفت که اصلا نگران نباشید و این مشکل معمولا پیش میاد و شرکت بیش از حد مجاز صندلی هاش رو میفروشه که در پروازهای بعدی به مسافران جا میده. پرواز بعدی هم حدودا دو ساعت بعد بود که میگفت باید به گیت خروجی برید اگر کسی از پرواز جاموند شما رو جایگزین میکنند در غیر اینصورت هر دو نفرتون رو با پرواز بعدی(در صورت جاداشتن) میفرستیم. ما هم که حسابی نگران و مضطرب بودیم به سمت گیت رفتیم و برای اولین بار دعا میکردیم که یه نفر از پرواز جابمونه که ما بتونیم با خیال راحت بریم. واقعا شرایط بدی بود. تا اینکه بالاخره صدامون کردن و گفتن که میتونید دو نفرتون برین و برای آخرین بار اعلام کردن که درب های هواپیما در حال بسته شدن هستن. در همین حین یک نفر اومد و مامور رو به ما کرد و گفت متاسفانه فقط باید یک نفر اون هم نیما علایی که چک این براش انجام شده با این هواپیما بره و نفره دوم باید اینجا بمونه تا اینکه با پرواز دیگه ای بفرستیمش!
همینجا بود که خانمم وا رفت و من هاج و واج بودم. کلی براشون توضیح دادم که ما با هم هستیم و نمیتونم اجازه بدم که خانمم در یک کشور غریب بدون هیچ دسترسی به نت و موبایل اینجا بمونه. هر چی بهشون میگفتم که حداقل اجازه بدین خانمم بره من بمونم به گوششون بدهکار نبود فقط میگفتن طبق قانون نیما علایی باید بره! واقعا شرایط سختی بود من هم گفتم تحت هیچ شرایطی نمیرم و بهم گفتن پس باید برای بلیط دوم برین تو لیست انتظار و بلیط بخرین و ما در قبال اش مسئول نیستیم و مسئولیتش با خودتونه! تنها کاری که از دستم برمیومد این بود که آرامش رو حفظ کنم و متقاعدشون کنم. بلیط برگشت به آمستردم امروز نفری 250 یورو شده بود و واقعا خیلی سخت بود بعد از اون دزدی پاریس بخواییم این هزینه رو هم متحمل بشیم. بالاخره یکی از مسئولین وقتی مشکل مارو متوجه شد راضی شد که خانمم با این پرواز بره و من بمونم. آخرین نفری که با اجبار و ناراحتی سوار هواپیما شد خانمم بود و من موندم و کلی استرس و نگرانی! فقط خدارو شکر میکردم که به محض ورود خانمم به آمستردام پسر عموم میره دنبالش و اونجا تنها نیست.
: فرودگاه بارسلون
متاسفانه این موضوع رو دیر فهمیدیم که وقتی از شرکت های هواپیمایی خارجی بلیطی میگیریم حتما باید چک این رو خودمون از سایت شرکت مربوطه دو تا سه روز قبل از پرواز انجام بدیم وگرنه امکان داره این مشکل پیش بیاد و بلیط بیشتر از حد مجاز فروخته بشه.
تا حالا همه مدلش رو دیده و شنیده بودم غیر از این مورد که دو نفر با هم بلیط برای یک تاریخ و ساعت بگیرن و هر کدوم رو با هواپیمای دیگه بفرستن.
پرواز بعدی دوساعت و نیم بعد بود و من رو توی این مدت مثل توپ به هر طرف پاس میدادن تا اینکه بالاخره تونستم چک این رو با این پرواز انجام بدم. اینترنت فرودگاه بارسلون هم دچار مشکل شده بود و با توجه به اینکه سیم کارت نداشتم هیچ ارتباطی نمیتونستم با آمستردام داشته باشم و همین بی اطلاعی واقعا زجر آور بود. جالب اینجا بود که اگر خانمم با پرواز قبلی نمیرفت در این پرواز هم جا برای هر دو نفرمون نبود. چون به هر دومون در صندلی A1 جا داده بودن که این صندلی همیشه در پروازها خالیه و برای موارد اضطراری ازش استفاده می کنند. نهایتا به من یک کوپن غذا دادن که از رستوران فرودگاه با این کوپن یک پیتزا و نوشابه و سالاد با هزینه ی شرکت ویولینگ گرفتم.
پرواز بعدی هم بدون تاخیر انجام شد و من در حالی که از همسفر عزیزم جدا بودم این سفر پرخاطره و فراموش نشدنی رو به پایان روسوندم.
فرودگاه بارسلون
خداحافظی با بارسلون
در طول پرواز تا قبل از اینکه از کشور اسپانیا خارج بشیم هوا کاملا آفتابی بود ولی به محض اینکه وارد کشور هلند شدیم ابر سیاه و تیره ای همه جارو گرفته بود که متوجه شدم بارون های شدید آمستردام در انتظارمون هستن.طول پرواز بارسلون به آمستردام حدودا 3 ساعت بود.
پرواز بر روی دریایی از ابرها
به محض ورودم به فرودگاه تونستم با عموم تماس بگیرم و خیال هر دو طرفمون از بابت همدیگه راحت شد. عمو جان و خانمم در فرودگاه به استقبالم اومدن و زیر بارون رگباری آمستردام رهسپار خانه شدیم.
بارسلون مقاصد توریستی بسیاری داره که متاسفانه در آن زمان به دلیل زمان کم برای تحقیقات از دیدنشون محروم شدیم. مکان هایی که بتون پیشنهاد میدم حتما در برنامه سفرتون بذارید به ترتیب زیر هستند:
1- محله ی باری گوتیک و کلیسای جامع بارسلون که در نزدیکی خیابان لارامبلا قرار داره.
2- تپه تیبیدابو: یکی از ارتفاعات زیبای بارسلون می باشد که در ان یک شهربازی و کلیسا قرار دارد. کلیسای این منطقه جز معدود کلیساهایی است که تندیس عیسی مسیح در بالاترین نقطه آن قرار دارد و یادآور مجسمه ی عیسی مسیح ریودوژانیرو می باشد. (نزدیکترین ایستگاه به تپه تیبیدابو ایستگاه Av Tibidabo از خط L6 می باشد که بعد از این ایستگاه با فونی کولار به سمت تپه منتقل می شوید.)
3- ورزشگاه نئو کمپ (نزیکترین مترو به ورزشگاه ایستگاه Les cort از خط L3 و یا Collblano از خط L5 می باشد) که به دلیل علاقه نداشتن خانمم به فوتبال و زمین ورزشی و ... من هم از دیدن این ورزشگاه محروم شدم.
تمامی هزینه های انجام شده در بارسلون رو در جدول زیر لیست کرده ام. همچنین در زمان سفر ما هر یورو 4020 تومان بود.