تور آنتالیا دی و بهمن 99 (6روزه)
پگاسوس
اشتیاق دیدار
صبحدمانِ جمعه ۱۴ تیر ۹۸، فارغ بال بر روی صندلیِ هواپیمای بوئینگِ قطری، از دوحه به مقصد تهران، غرق در تفکر، آرام گرفته ام.
همسفران، فراخور شرایط در حال تماشای فیلم هستند، آراد پسر 7.5 ساله ام بر مبنای اقتضای سن و همسرم برای گذرِ هرچه سریعترِ زمانِ پیش رو، این راه را انتخاب کرده اند.
حس و حالِ همه ما خوب است. انرژی مثبت ذخیره شدهِ یک سفرِ ایده آل تا مدت ها با ما خواهد بود. نه تنها سرمست و مسروریم که به خانه، مأمن همیشگی برمیگردیم، بلکه شور و شوقِ دیدن آوین، دختر یک ساله مان که بنا به مقتضیات، در این سفر با ما همراه نبود و عجیب دلتنگ دیدارش هستیم، باعث شده خستگی های یک سفر طاقت فرسا در ما کم اثر باشد.
در حالیکه نظاره گرِ تلاقی تلالو نور خورشید، ابرها و آبی آسمان هستم به آنچه گذشت فکر می کنم...
یک سفر دو هفته ای به اروپا که با شروع برنامه ریزی از اسفند ۹۷ و طی کردن پروسه تهیه مدارک و اخذ ویزا در اردیبهشت ۹۸، نهایتاً در 30 خرداد، از میلان ایتالیا آغاز گردید.
مسیر سفر
میلان، پایتخت دنیای مد را شهری زنده و زیبا یافتیم، هرچند در قیاس با شهرهای رم، فلورانس و ونیز جاذبههای کمتری دارد ولی ابهت، شکوه و جاودانگی کلیسای بیبدیل دومو (Duomo) به عنوان نماینده این شهر، در ذهنمان نقش بست.
با حضور در شهر لوگانو، پایمان به سوئیس باز شد. لوگانو برای ما یک شهر زیبای سوئیسی با طعم ایتالیایی و سرآغاز و مبدا اکتشاف ما در این کشور بود.
چشم انداز دریاچه و شهر لوگانو از Monte San Salvatore و پارک زیبای Swissminiatur هایلایت های این شهرِ سرشار از زیبایی های طبیعیِ بی نظیر بود.
نمایی از پارک Swissminiatur
برای رفتن به زوریخ، قلب تپنده سوئیس، در امتداد کوههای سر به فلک کشیده آلپ از جنوب به شمال حرکت کرده و از دیدن چشم اندازهای فوق العاده و جذاب دریاچه های فیروزهای و دهکده های زیبای سوئیسی لذت بردیم.
آنچه که از زوریخ به یاد ماند، رودخانه لیمات، دریاچه زوریخ، موزه فیفا FIFA WORLD FOOTBALL MUSEUM، اولدتاونِ زیبا، خیابانها وکلیساهای معروف آن بود.
باور کردیم، زوریخ یک شهر پیشرفته و مدرن، با کلاس اجتماعی و فرهنگی بالاست که همه شاخصه های مطرح سوئیس از جمله بانکداری، بیمه، مقر سازمان های بین المللی، مدرنیته، ساعت و طبیعت را یکجا در خود جمع کرده است.
در لوسرن، نگین خاص سوئیس، رفاه، آسایش و زیبایی را درک کردیم. وجود دریاچه و چشم اندازِ طبیعتِ زیبای آلپ، زیبایی این شهر را منحصربفرد کرده است.
دیدن پل چپل Chapel Bridge، به عنوان مهم ترین جاذبه این شهر و تجربه کروز روی دریاچه لوسرن، از خاطره انگیزترین لحظات سفر ما بود.
بدون اغراق، از بهترین حس های این سفر، ایستادن بر روی عرشه کشتی و لمس نوازش نسیم ملایم بود، در حالیکه متفاوت ترین چشم اندازهای آلپ و آبی دریاچه لوسرن، در افق دید چشم هایمان قرار داشت.
اگر قرار به انتخاب شهری در دنیا برای زندگی باشد، بدون شک انتخابِ من، شهر لوسرن خواهد بود.
اینترلاکن یک زیبای ناتمام در سوئیس بود. آرامش را به عنوان مهمترین شاخص در این شهرِ کوچک لمس کردیم. اینترلاکن از قدیمی ترین و معروفترین تفرجگاههای سوئیس با یک طبیعت بی مثال می باشد.
رفتن به بالای کوه Harder Kulm و دیدن چشم انداز اینترلاکن و دریاچههای Thun و Brienz، اصلی ترین هدف ما از دیدن این شهر جادویی بود که محقق گردید.
برن به عنوان پایتخت سوئیس، نمایی از تاریخ داشت. معروف به شهر فوارهها The City Of Fountain با فضای قرون وسطایی که کاملا در محاصره رودخانه Aare قرار گرفته است. جالب اینکه نمادش خرس می باشد. با دیدن اولدتاون برن که زبانزد بوده و اکثر جاذبه های شهر، مثل برج های Kafigturm و Zytglogge و کلیسای جامع را در خود جای داده است، یک نمای متفاوت از سوئیس در ذهنمان نقش بست.
نمایی از اولدتاون شهر برن و دورنمای برج ساعت Zytglogge
با رفتن به شهر Schaffhausen و منطقه Neuhausen در شمال سوئیس و در نزدیکی مرز آلمان و دیدن آبشارهای Rheinfall در رودخانه راین، به عنوان یکی از منحصربفردترین جاذبه های اروپا، به قدرت طبیعت با نوای یک موسیقی آرام بخش پی برده و لذت سفر به سوئیس دوچندان گشت و درنهایت با سوارشدن کروز روی راین در کنار آبشار، هیجان به اوج رسید.
در پراگ، زیبای دوست داشتنی، شهر هزار مناره، افسون شدیم، عاشق شدیم...
آری، اولدتاون زیبا و بی مثالش با کوچه های سنگفرشِ تودرتو، فضای قرون وسطایی، ساختمان های رنگارنگ و جاذبه های فراوانش ما را عاشق خود کرد.
از حضور در این شهر رویایی خوشحال بودیم، عصیانگری و ساختارشکنی دیوید چرنی و روح کافکا را در پراگ حس کردیم، پل چارلز، قلعه پراگ و رودخانه ولتاوا که دلی پرقصه دارند و شاهدین تاریخ پراگ هستند را به عنوان شاخص ترین جاذبه های پراگ، دیدیم.
صبحگاهان، با پیاده روی در کوچه های سنگفرش و خلوت اولدتاون، نه تنها سکوت و آرامش را لمس کردیم بلکه آنها را ذخیره کردیم تا در هیاهوها، دوای درد و خوراک روح باشد.
حضور در این شهر با یک حس خوب توام بود، حس یک دکلمه آرام که عاشق برای معشوق می خواند و مطمئناً این حس خوب عاشق را دوباره به سمت معشوق خواهد کشاند.
رقص رنگ، Old Town Hall، ساعت نجومی و کلیسای تین
9 شب اقامت در اروپا (دو شب در میلان، سه شب در زوریخ، بنا به رعایت اقتصاد سفر در مسیر زوریخ به پراگ، یک شب در اتوبوس و نهایتاً سه شب در پراگ)، یک دنیا خاطره و حس و حالِ خوب برای ما به ارمغان آورد.
داستان پیش درآمد سفر و آنچه بر ما در ایتالیا و سوئیس گذشت در سفرنامه "در امتداد آلپ (سفرنامه سوئیس و ایتالیا)" و روایت پراگ در سفرنامه "پراگ شهر افسونگر" به رشته تحریر درآمده است.
همه این خاطراتِ خوش، رهتوشه ما در ادامه و حسن ختام سفر و در مقصد آخر بود.
درباره بارسلون زیاد خوانده بودم و توصیفاتی عجیب و غریب از این شهر شنیده بودم. سرزمین کاتالانها، شهر زیبا و پر جنب و جوش و شاد، بهشت آفتاب های دلچسب و آبی زیبای مدیترانه، معماری عجیب و خیرهکننده، شهرگائودی، شهر FC بارسلونا، اروپای تمامعیار، شهر رویاها، شب های زنده و بیدار و ... همه و همه تعابیری بود که وسوسه مان کرد.
بدینگونه، بارسلون به عنوان یکی از شهرهای مهم و توریستی اروپا در ساحل مدیترانه، جزو اولویت های ما برای بازدید قرار گرفت. بدون شک وجود جاذبه های زیادِ تفریحی، ورزشی، تاریخی و معماری، بهانههای اصلی بودند و تطابقِ آنها با علایق ما و به خصوص آراد کفایت می کرد که بارسلون، شهر آفتاب، مهمترین بندر اسپانیا و پرجمعیت ترین شهر کاتالونیا، در انتهای برنامه سفرِ ما جای گرفته و ما هم جزو یکی از توریست های بیشمارِ این کلانشهر قرار بگیریم، شاید کمی مرهمِ خستگی حین سفر باشد.
ساعت 11:25 یکشنبه ۹ تیر ۹۸ (30June 2019) سوار بر هواپیمای Czech Airlines، پراگ را به مقصد بارسلونا ترک کردیم و ساعت 14:00 پس از حدود 2.5 ساعت پرواز درحالی در فرودگاه El Prat در جنوب غربی شهر بارسلون فرود آمدیم که بنا به موقعیت مکانی آن در ساحل دریا، تصاویر زیبایی از دریا، ساحل و کشتی ها، مهمان چشمهای ما بود.
پرواز برگشت ما، پنجشنبه ۱۳ تیر (4July 2019) ساعت 22:25 به مقصد دوحه بود و تقریباً 4.5 روز فرصت داشتیم تا بارسلون را کشف کنیم.
در ابتدای امر و قبل از تحویل چمدان ها، از یکی از رستورانهای فرودگاه، ناهار سبکی (کرپ و ساندویچ) به قیمت ۱۹ یورو خریدیم و خوردیم.
پس از پیدا کردن تسمه نقاله مربوط به پروازمان، چمدانها را صحیح و سالم تحویل گرفتیم. خوشبختانه سیم کارتهای Vodafone با اعتبار ۱۴ روزه و قابلیت رومینگ کل اروپا که از میلان ایتالیا خرید بودیم و عصای دست ما در طی سفر بود، در بارسلون هم فعال بود (عجیب اینکه در کل سوئیس این سیمکارتها کار نمی کرد).
هتلمان در بارسلون را در بطن و مرکز گردشگری شهر، در قلب خیابان لارامبلا، انتخاب و از طریق سایت بوکینگ رزرو کرده بودیم. برای رفتن به هتل با اتوبوسهای سریع السیر Aero Bus و با بلیط 5.9 یورویی برای هر نفر، از فرودگاه تا میدان کاتالونیا در شمال خیابان لارامبلا را در حدود ۴۰ دقیقه طی کردیم.
پس از پیاده شدن از اتوبوس خود را در میدان بزرگ کاتالونیا، شلوغترین میدان بارسلونا یافتیم. انبوه جمعیت چشمگیر بود. بی دلیل نبود، اینجا یکی از مهمترین میدانهای شهر و به نوعی قطب حمل و نقل عمومی آن میباشد.
از جنوبِ میدان، پا در قلب شهر بارسلون و خیابان لارامبلا نهادیم. جریان زندگی در این خیابان کاملا محسوس بود، از قدم زدن در این خیابان آنقدر هیجان زده و سرمست بودیم که سنگینی و همراهی چمدان ها و پیاده روی و طی مسیر ۱۰ دقیقهای را حس نکردیم.
فرودگاه El Prat بارسلون
هتل ما در بارسلون Sant Agusti Hotel، یک هتل سه ستاره در ابتدای خیابان Carrer de I`Hospital، منشعب از اواسط خیابان لارامبلا و به فاصله دو دقیقه ای از ایستگاه مترو Liceu بود.
هتلی با امتیاز کلی 8.1 (Very Good) و امتیاز عالی 9.3 برای Location از سایت بوکینگ که دلیل اصلی انتخاب هتل، توسط ما بود.
پس از دیدن فضای زیبای جلوی هتل درجا خشکمان زد. یک فضای سبز و مشجر که درختان در آن سایه گسترانیده بودند. فضای یونیک، وجود کبوتران، صدای خوش الحانِ پرندگان، شکوفه ها و گل های پای درختان، کلیسا و کافه کنار هتل، همه باعث شده بود، اتمسفر آن فضا بسیار دوست داشتنی باشد.
دلم میخواست بر روی صندلی آن کافه نشسته و ساعتها وقت بگذرانم، اما وقت تنگ بود و البته بعدها راه بهتری برای لذت بردن از این زیبایی یافتم.
ساعت 16:15 دقیقه به هتل رسیدیم، کار پذیرش بهراحتی انجام شد. اتاقمان در طبقه اول هتل را تحویل گرفتیم، یک اتاق کوچک ولی مرتب با سرویس بهداشتی و حمام تمیز که نقطه عطف آن وجود یک تراس دوستداشتنی مشرف به فضای سبز در جلوی هتل بود، همین کفایت می کرد در لحظه اول حس خوبی از هتل و فضای آن در ذهنمان نقش ببندد.
فضای زیبای جلوی هتل Sant Agusti
درنگ جایز نبود، مختصر استراحتی کرده و به وعده ای که به پسر جان، مبنی بر رفتن به ساحل بارسلون داده بودیم جامه عمل پوشاندیم.
آری، بارسلون را هم با نام و کام پسر آغاز کردیم، حضور در این شهر فرصتی بود تا به خواسته ها و مطالبات آراد بیشتر پرداخته شود. شنا در دریای مدیترانه، تحقق یکی از وعدهها بود.
همراهی پسرجان در طی سفر مثالزدنی بود، حال وقت آن رسیده بود که خاطرات لذت بخش وی نیز در این سفر ماندگار شود.
بار و بندیلِ مرتبط با شنا را در کوله پشتی جای داده و رهسپار ساحل بارسلونتا Barceloneta Beach از معروف ترین ساحل های شهر بارسلون شدیم.
با توجه به جاذبههای متعدد شهر بارسلون و فواصل بین آنها و استفاده مکرر از اتوبوس و مترو، باید دغدغه ترانسفر و رفت و آمد بین آنها را حل می کردیم.
بهترین کار استفاده از کارت Hola BCN بود که با اعتبار 2، 3، 4 و 5 روزه، کلیه وسایل حمل و نقل عمومی بارسلون، حتی مترو و قطار مسیر فرودگاه را پوشش میداد.
ابتدا به ایستگاه مترو Liceu، در نزدیکی هتل و درخیابان لارامبلا رفتیم، ساعت 17:00 بود، با توجه به ساعت بلیط برگشت ما به دوحه (22:25) برای چهار روزِ بعد و ضرورت حضورِ سه ساعت قبل در فرودگاه (حدود ساعت 19:30)، کار را برای خرید کارت با اعتبار چهار یا پنج روزه سخت کرده بود، دل به دریا زده و به راحتی از دستگاههای موجود در ایستگاه، سه عدد کارت Hola BCN با اعتبار چهار روزه (۹۶ ساعت) به مبلغ هر کارت 28.8 یورو خریدیم و عجیب اینکه خرید این کارت برای محدوده سنی آراد، تخفیف نداشت. امیدوار بودیم که از نظر زمانی در مسیر برگشت به فرودگاه هم این کارت ها معتبر باشند.
به سوی بارسلونتا...
از ایستگاه مترو خارج شدیم با اتوبوس شماره ۵۹ از ایستگاه La Boqueria حرکت کرده و از خیابان لارامبلا، میدان کریستوف کلمب و خط ساحلی عبور کردیم. در طول مسیر پیرزنی فربه که بر روی صندلی اتوبوس، لم داده بود و لبخند از لبانش دور نمی شد، با زبان اسپانیایی سر صحبت را با ما که روبرویش ایستاده بودیم، باز کرد و پس از شنیدن پاسخ انگلیسی ما، آن خانم چاق و خوش اخلاق و مهربان با ایما و اشاره از خوش برورویی آراد تعریف کرد. در کل مسیر پس از تلاقی نگاهها با لبخند کلی انرژی مثبت و حس خوب به ما منتقل میکرد و به طور شایسته، نمایندگی مردم بارسلونا را بر عهده گرفت.
ساعت 17:30 به ساحل بارسلونتا رسیدیم، جمعیت در ساحل موج میزد. به نظر بیشتر توریست ها از این ساحل استفاده می کردند، آب دریا سبز آبی بود و با وجود کشتی های تفریحی، دورنمای زیبایی داشت.
با توجه به حضور انبوه جمعیت در ساحل به این نتیجه رسیدیم، به درستی Barceloneta Beach، به عنوان شلوغ ترین و توریستی ترین ساحل بارسلون نامیده می شود.
وجود دورنمای هتل W در ساحل دریا، به زیبایی نمای این ساحل می افزاید، مسیر پیاده روی چوبی در امتداد دریا و همچنین دوش های آب در ساحل تعبیه شده بود.
هرچند آراد از حضور در این فضا خوشحال بود و لذت می برد ولی به علت وجود جلبک های فراوان در دریا و شلوغی بیش از حد، تجربه خوبی از بابت شنا در Barceloneta Beach نداشتیم و به نظر می رسید این ساحل بیشتر برای آفتاب گرفتن و ریلکس کردن مناسب باشد. به همین خاطر برای روز چهارشنبه که قرار بر تکرار این تجربه بود، می طلبید تصمیم جدیدی بگیریم.
پیاده روی شبانگاهی...
ساعت 20:00 با اتوبوس شماره ۵۹، مشابه مسیر رفت به لارامبلا برگشتیم. هیاهوی موجود در این خیابان 1.2 کیلومتری اجازه نمیداد زود از آن دل بکنیم.
این خیابان که حدفاصل میدان کریستف کلمب در کنار دریا و ساحل مدیترانه تا میدان کاتالونیا واقع شده و از زیباترین و بهترین مکان های توریستی بارسلونا است را دوست داشتم. از نظر من یکی از نکاتی که لارامبلا را از خیابان های مشابه مثل استقلال استانبول، شانزلیزه پاریس و ...متمایز می کند این است که دو لاین ماشین رو، در دو طرفِ پیاده رو عریض و مشجر میانی، مسیر پیاده روی را از مغازه ها و فروشگاههای کنار خیابان جدا میکند، همین فیلتر کافی است که با قدم زدن در این خیابان، فارغ از همه چیز، بین مردم و توریستها باشی، از هنرمندان خیابانی لذت ببری و انرژی بگیری و ...
پس از سیر و سیاحت در این خیابان منحصر بفرد، خستگی امانمان نداد. صبح را در پراگ آغاز کرده بودیم و حال در بارسلون بودیم.
به هتل برگشته، شام مختصری که از سوپرمارکت تهیه کرده بودیم را خوردیم. از فضای یونیک و رمانتیک تراس اتاق با آن چشم انداز زیبای محوطه جلوی هتل، انرژی گرفتیم و آرامش خواب در بارسلونا را تجربه کردیم.
هر چه پراگ تحت تأثیر کافکا و چرنی است، به گزاف نگویم، بارسلون مدیون گائودی است. روح گائودی در بارسلون تنیده شده و این معمار چیرهدست با شاهکارهایِ منحصر بفردش بارسلون را متحول ساخته و همین بهانه ای است که امروز را با معماری و نام گائودی آغاز کنیم.
صبح دوشنبه 10 تیر 98 (1July 2019)، پس از آماده شدن به رستوران هتل در همان طبقه اول رفتیم. مجموعه رستوران در سه اتاق تودرتو چیدمان شده و صبحانه شامل غذاهای گرم و سرد و مطابق معمول هتلهای اروپایی بود. در یک فضای دلنشین و دوست داشتنی، صبحانهِ لذت بخشی را در اولین حضورمان در این هتل تجربه کردیم. بماند که تقدیر برای ما خاطره ای بد در این مکان رقم خواهد زد.
قبل از سفر، برای امروز، یک برنامه ریزی کامل پیشبینی کرده و بلیتهای ورودی آنها را نیز از قبل و به صورت اینترنتی خریده بودیم.
آغازگر برنامههای این روز، بازدید از پارک گوئل Park Guell بود که بلیط را از سایت Parkguellonline.cat برای ساعت ۹:۳۰ صبح خرید بودیم، هزینه بلیط برای بزرگسال ۱۰ یورو و برای آراد ۷ یورو و در مجموع ۲۷ یورو شده بود.
برای رفتن به پارک گوئل از ایستگاه مترو Liceu با خط L3 (سبز) به ایستگاه Lesseps رفته، از ایستگاه اتوبوس Grand Gracia در کنار آن و با مینی باس از طریق خط ۱۱۶ و مقصد نهایی La Slut در ایستگاه Arnold Schonberg در منتهی الیه غربی پارک گوئل، پیاده شدیم.
کل مسیر کمتر از نیم ساعت زمان برد، با توجه به دسترسی های مختلف برای رفتن به پارک گوئل، شاید این مسیر یکی از بهترینها باشد، دلیل آن هم این است که با پیاده شدن در غرب پارک، مسیر داخل پارک برای دسترسی به جاذبه های آن سرازیری خواهد بود.
جالب اینکه هر چه به پارک نزدیک تر می شدیم، کوچهها و خیابانها باریک تر و شیب آنها تندتر میشدند. واقع شدن پارک در دامنه تپه و شیبدار بودن کوچه ها، حس و حال قدم زدن در کوچه باغ های دربند و درکه را برایم تداعی می کرد.
چشم انداز کوه تیبیدابو و کلیسای قلب مقدس و مجسمه بزرگ مسیح در بالای آن، اولین منظره زیبایی بود که دیدیم. در دلم گفتم چند روز دیگر به سراغت خواهیم آمد.
چشم انداز کوه تیبیدابو و کلیسای قلب مقدس
فضای پارک سبز و مشجر و بر مبنای موقعیت طبیعی طراحی شده بود. هنرمند خیابانی دیدیم که به زیبایی هنرش را عرضه میکرد و با هدیه صدای گیتار دلنوازش، فضا را خوشایند و مطبوع کرده بود.
کمی از پلههای پارک سرازیر شدیم، دور نمای تراس و تالار صد ستون Hypostyle Room و Casa del Guarda نمایان گشت.
تنها برای بازدید از محدوده Monumental Zone پارک گوئل که در واقع پنج درصد از کل پارک را شامل می شود، نیاز به تهیه بلیط میباشد.
به محض رسیدن به تراس تالار صد ستون Hypostyle Room، بلیتها کنترل و وارد محدوده Monumental Zone شدیم.
پانورامایی از شهر بارسلون پیدا بود، سایه دودی روی شهر بزرگ بارسلون وجود داشت. حضور توریست های شرق دوری چشمگیر بود، به موهبت همین حضور و علاقه وافرشان به عکاسی در موقعیت ها و ژست های مختلف تک نفره و چند نفره و تشریک مساعی و بده بستان دوربینها، ما هم موفق به گرفتن یکی از معدود عکسهای ۳ نفره شدیم.
فضا شاد و پر از جنب و جوش بود، در اینجا، برای اولین بار چشممان به جمال هنر آنتونی گائودی، این معمار چیرهدست روشن شد.
جان پناه پشت بام تالار صد ستون به واسطه قطعه های سرامیک و کاشی رنگارنگ در خطوط منحنی به زیبایی تزئین شده بود، آنچه که در برابر دیدگان ما قرار داشت یک سمفونی زیبا از رنگ با هارمونی خاص و یک فانتزی به تمام معنا بود.
اشکال و احجام انحنادار شاخصه آثار گائودی است و عجیب اینکه کمتر در آثارش خط راست و مستقیم دیده می شود. شاید یکی از دلایل زیبایی و منحصر به فردی شاهکارهای گائودی، همین نکته باشد.
تاجر ثروتمندی به نام گوئل در نظر داشت در بارسلونا یک باغ شهر و پروژه مسکونی مرفه با چشم انداز شهر ایجاد کند و برای طراحی و اجرای این کار گائودی را انتخاب کرد.
پروژه در پارک گوئل شروع شد ولی به سرانجام نرسید. درواقع آثار به جامانده از ایده، اکنون در پارک گوئل پذیرای گردشگران و توریستها شده است.
بدون شک مهمترین محل پارک گوئل و مرکز Monumental Zone، ورودی اصلی از سمت درب جنوبیِ پارک می باشد. آنجا که دو عمارت کلاه فرنگی زیبا Casa del Guarda، راه پله اژدها Dragon Stairway و تالار صدستون Hypostyle Room واقع شده اند. سمبل و شاخص پارک گوئل نیز مجسمه کاشیکاری شده اژدهای بین پله هاست. در واقع این اژدهای فانتزی در بین راه پله اصلی (راه پله اژدها) واقع شده است که مسیر دسترسی به تالار صدستون می باشد.
از یک مسیر ویژه و ناب و یک گالری سنگی منحصربفرد، معروف به لانه پرنده، از پشت بام تالار به آن سمت حرکت کردیم.
محو تماشای مسیر شدیم، جالب اینکه حتی مسیرها نیز برحسب موقعیت طبیعی، طراحی و اجرا شده بود. در بالای همین مسیر گالری که متریال اصلی تشکیل دهنده آن سنگ بود درختان نخل روییده بودند.
شکل ستون های مسیر خاص، عجیب و بسیار زیبا بود، واقعاً خلاقانه تزیین شده بودند، عجیب اینکه ساختار کلی ستون ها مشابه هم ولی در جزئیات کامل متفاوت بودند.
علیرغم کوتاه بودن مسیر، به نسبت، زمان زیادی صرف دیدن زیباییها شد. با رسیدن به مرکز اصلی پارک و قسمت Monumental Zone با انبوه جمعیت روبهرو شدیم. این ازدحام به حدی بود که تنها یافتن سمبل پارک گوئل و آن اژدهای زیبای کاشیکاری شده، سخت بود.
از شانس بد ما بخش عمدهِ تالار در حال مرمت و بازسازی بود نقطه عطف این تالار، علاوه بر وجود ۸۶ ستون آن سقف پیچیده اش می باشد.
اتفاق جالب در حین بازدید از تالار، دیدار جمعی از هموطنان بود که از آمریکا با تور به اروپا آمده بودند. کمی نشستیم و حرف زدیم، آنها از ینگه دنیا گفتند و ما از ایران، آنها از ایران پرسیدند و ما از آنجا، مصاحبت جالبی بود. عجیب این که شگفت زده بودند از تنها سفرکردن ما و عدم استفاده از تور و ...
انگار در حین مدتی که از تورشان گذشته بود، ما اولین هموطنانی بودیم که دیده بودند. درهرصورت اتفاق مبارک و لذت بخشی بود.
از بالای پله های اژدها نمای دو ساختمان کلاه فرنگی، زیبا و چشم نواز بود. حکایت جالب این فضا، علاقه و اصرار به عکاسیِ آرادخان از پدر و مادر و گذاشتن یادگاری ماندگار از پارک گوئل بود. بماند که در خیلی از عکاسی هایش از ما در حین سفر، تصویرِ انگشتش هم مهمان ما و در پس زمینه عکس هاست.
در صف کوتاه ساختمان کلاه فرنگی Casa del Guarda ایستادیم، بازدید یک ساختمانِ کوچک از ساختههای گائودی میتوانست ذهن کنجکاو ما را از دیدن طراحی و معماری داخلی این سبک بنا اغنا نماید.
چون قرار بود دانسته از بازدید داخل دو ساختمان معروف ساخته گائودی به نام های Casa Batllo و Casa Mila در ساعاتی دیگر به علت بهای گرانِ بلیط ورودی انصراف دهیم، فرصت را غنیمت شمرده و این کلاه فرنگی در ابعاد کوچک را در برنامه بازدید گنجاندیم.
همانطور که حدس میزدم با یک ساختمان غیرمتعارف روبرو بودیم، ستون های خاص در محل های عجیب، دیوارهای منحنی، سقف های شیبدار و انحنادار، راه پله های باریک، پلان های ناهمگون، پنجرههای کوچک و ... تجمعی از ساختار شکنی در این زمینه را شاهد بودیم، بسی لذت بردیم...
یک ایده قابل تحسین در این ساختمان، تعبیه آینه های محدب در تراس ها برای دیدن نمای کاشی کاری شده در ارتفاع و رویت جزئیات و ظریف کاری آن با وضوح بهتر بود.
بازدید از Casa del Guarda حسن ختام برنامه های ما در پارک گوئل بود. هنگام خروج از درب جنوبی لحظهای اژدهای مهربان را تنها یافتیم، در کسری از ثانیه شکارش کردیم و آن را به توریست های همیشه حاضر شرق دوری سپردیم و خارج شدیم.
کل بازدید ما از پارک حدود ۲ ساعت زمان برد. مشابه مسیر رفت با مینی باس خط ۱۱۶ از روبروی درب جنوبیِ پارک به ایستگاه اتوبوس Grand Gracia و از ایستگاه متروی جنب آن Lesseps باخط L3 سبز مسیر برگشت را در پیش گرفتیم. مقصد یکی از خیال انگیز ترین خانه ها در بارسلون و اثر دیگری از گائودی به نام کازامیلا Casa Mila بود.
در ایستگاه Diagonal از مترو خارج و وارد خیابان Passeig de Gracia شدیم. درابتدا برای بررسی بیشتر و دقیق تر به سمت سالن و تئاتر فلامنکو Palau del Flamenc در خیابان Carrer de Balmes در نزدیکی ایستگاه رفتیم.
با مطالعه قبلی که داشتم، این رستوران تئاتر یکی از بهترین گزینه ها برای تماشای رقص فلامنکو بود، این رقص تنوع زیادی داشته و بدون شک دیدن آن، یکی از فانتزی های سفر بارسلون بوده و با این تجربه میتوانستیم حس واقعی بودن در اسپانیا را لمس کنیم.
با دریافت کاتالوگ تئاتر و رقص فلامنکو و اطلاع از سانس ها و امکان رزرو اینترنتی، اجرای دقیق برنامه را به شرایط روزهای آتی موکول کردیم.
به خیابان Passeig de Gracia برگشتیم، نمایی از کازامیلا Casa Mila که در پشت درختان پنهان شده بود به ما رخ نمایاند. برای دید بهتر به آن طرف خیابان و در قطر ساختمان رفتیم.
کازامیلا زیبا، جذاب و خاص بود، از دور طنازی میکرد با اولین نگاه، یک حسِ حرکتِ موجود در آن، به بیننده القا می شد.
همسرم به محضِ دیدنِ نمای سنگی موجدار و نامتقارنِ کازامیلا گفت: انگار موج دریا را تداعی میکند، در واقع این تجسم بیراه نیست که نما، تِم اقیانوس داشته و حفاظ تراس ها، نقش گیاهان دریایی را دارند که همراه موج حرکت می کنند. دقت که کردم دیدم آراد هم محو تماشای آن است.
گائودی به طراحی اشکال غیرعادی شهره است با دیدن کازامیلا بر آن صحه گذاشته می شود، بدون شک می توان گفت این ساختمان از زیباترین طراحی های وی می باشد.
همانطور که قبلاً گفتم در این ساختمان نیز خطوط و سطوح منحنی به صاف ترجیح داده شده است، برای دیدن جزئیات از خیابان عبور کردیم و به جلوی ساختمان رفتیم.
در سردر ورودی و نما از سنگ های طبیعی با اشکال خاص استفاده شده، پنجره ها اکثراً گردگوشه بوده و نقوش عجیب و درهم تنیده حفاظِ فلزی تراسها، جلوه خاصی به نما داده است.
این ساختمان با سبک معماری هنر نو در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد و در حال حاضر کاربری آن بنیاد فرهنگی و بانک است.
قیمت بلیط ورودی ساختمان برای بزرگسال ۲۵ یورو و افراد ۷ تا ۱۲ سال ۱۴ یورو بود.
با همسفرانِ مهربان تصمیم گرفتیم تا دیدن شاهکار دیگر گائودی به نام کازاباتیو Casa Batllo که در فاصله کمتر از یک ایستگاه مترو با کازامیلا فاصله دارد با گذر از سه چهارراه، لذتِ قدم زدن در خیابان گراسیا را از دست ندهیم.
اینجا یکی از زیباترین، شاخص ترین و گران ترین خیابان های بارسلون و به نوعی بهشت دوستداران خرید می باشد. معماری مدرن ساختمانها در این خیابان مشهود است و فروشگاههای متنوع و رستورانهای خوب در این خیابان به وفور دیده می شود.
حس قدم زدن در این خیابان خیلی شبیه شانزلیزه پاریس بود با این تفاوت که این خیابان در دو طرف، دو کنار گذرِ کندرو نیز دارد. زیبایی های این خیابانِ جذاب، آنقدر بود که گذرانِ زمانِ ۱۰ دقیقه ای محسوس نبود.
به روبروی ساختمان جذاب کازاباتیو در آن طرف خیابان رسیدیم، ، پر از رنگ، وَهم انگیز و فانتزی بود. به نظر قسمت بالایی نما، ظاهری شبیه فلس اژدها داشت همچنین وجود یک برج کوچک، شبیه بوته سیر، نقطه شاخص نما از دور بود.
محو تماشای کازاباتیو شدم و حضور همسر و آراد را در کنار خودم حس نکردم، به عقب برگشتم، دیدم مادر و پسر پچ پچ کنان من را می نگرند. به سوی آنها شتافتم، در اولین کلام دم از گرسنگی و ناهار زدند. آلترناتیوهای رستورانهای اطراف را جستجو کردم، در همان نزدیکی با حضور در رستوران Tapa Tapa Passeig de Gracia با داشتن منوی متنوع، کمی با طعم غذای اسپانیایی از جمله تاپاس (نوعی اسنک) آشنا شدیم که تجربه جدیدی بود.
حدود ساعت ۲ بعد از ظهر و پس از صرف ناهار به گشت و گذارمان ادامه دادیم، برای دیدن کازاباتیو و ساختمان های زیبای مجاور به آن طرف خیابان رفتیم.
آراد هیجان زده بود و دوست داشت زودتر برنامه بازدید از این ساختمان ها به اتمام برسد تا به برنامه اصلی بعد از ظهر امروز که باب میلش بود برسیم. به وی اطمینان می دهم که به موقع خواهیم رسید ...
نمای مقاطعی از کازاباتیو مشابه کازامیلا مواج و برخلاف رنگ سفید و یکدست کازامیلا پر از رنگ با تِم سبز می باشد.
گائودی در نمای این ساختمان، به سبک خودش و آنچه که به آن معروف است وفادار بوده و با استفاده از سرامیک های شکسته، نمایی خاص و جذاب خلق کرده است.
شباهت حفاظ تراس ها به استخوان منحصربفردش کرده است، انگار چشمانی تو را نظاره گر هستند. فرم بیرونی موجدار، پوشش تراسها و رنگارنگی نما، شکلی از قلعه را در ذهن تداعی می کند. به قول همسرم سبک آن فانتزی، بامزه و دوست داشتنی است.
این ساختمان در واقع اقامتگاه خصوصی جوزف باتیو بود که توسط گائودی طراحی شد.
هزینه بلیط ورودی کازاباتیو ۲۵ یورو بود و ما بنا به شرایط، نتوانستیم از داخل آن بازدید کنیم.
فرصت را غنیمت شمردیم و از ساختمانهای کنار کازاباتیو به نامهای Casa Amatller (موزه شکلات)، Casa Bonet و Casa LIeo Morera دیدن کردیم. به نظرم Casa Amatller تحسین برانگیز و از نظر زیبایی قابل رقابت با کازاباتیو می باشد.
ساعت 14:30 شد و دیگر زمان آن فرا رسیده بود که از گائودی و آثارش فاصله گرفته و بُعد دیگری از جذابیت های بارسلون را تجربه کنیم. بدون اغراق این شهر برای همه سلیقه ها چیزی برای ارائه دارد.
نمی دانم چرا در مورد علاقه مندی هایمان در فوتبال با آراد تفاهم و اشتراک نظر نداریم، نه در آبی و قرمز وطنی و نه در طرفداری بهترین باشگاه های اسپانیا یعنی رئال مادرید و بارسلونا ... کجای کار میلنگد نمی دانم؟!!!
حق انتخاب دارد و آزاد بوده و طبیعی است در این خصوص، وی را آزاد گذاشتیم.
پسرجان چپ دست و چپ پا هست، همین بهانه ای شده در اینباره قیاس به نفس کرده و طرفدار لیونل مسی باشد و به همین خاطر بارسلونا باشگاه محبوبش است.
یکی از قول و قرارهای پدر و پسری قبل از سفر، گنجاندن بازدید از نیوکمپ در برنامهها بود. هرچند پدر رئالی باشد، نام باشگاه بارسلونا آنقدر بزرگ است که حتی پایِ یک رئالی را نیز به آنجا باز کند، پیشینه، سوابق و قدمت این باشگاه بزرگ اسپانیا و شهره در دنیا، قابل احترام است.
البته علاقه پدر دوستدار فوتبال نیز بیشتر مجازی بوده و تعداد حضورش در استادیوم فوتبال، کمتر از انگشتان یک دست می باشد و به نوعی این برنامه به نام پسر و به کام پدر نیز بود.
از همه مهمتر این یک فرصت بزرگ بود همسفر زندگیم که او هم از فضای فوتبال دور نیست و بنا به محدودیت های عجیب و غریب این سرزمین، به مثابه همجنسانش از حضور در استادیومهای فوتبال منع شدهاند به یکی از آرزوهای دیرینه اش برسد.
همه اینها انگیزه ای شد قبل از سفر، بلیط های بازدید از موزه و استادیوم بارسلونا و شاید دقیقتر تور نیوکمپ را از سایت باشگاه بارسلونا www.fcbarcelona.com (بزرگسال به قیمت ۲۶ یورو و آراد ۲۲ یورو) برای ساعت ۳ بعد از ظهر امروز خریداری کنیم.
از ایستگاه Passeig de Gracia در کنار کازا باتیو، با مترو خط L3 سبز به ایستگاه Palau Reial رفتیم، پس از خروج از ایستگاه، در فضای سبز کنار آن، طی یک برنامه ریزی قبلی، آراد لباسهایش را تعویض و ست کامل لباس باشگاه بارسلونا را که از قبل به همراه داشتیم، به تن کرد. ما نیز افتخار همراهی یک طرفدار واقعی و حرفهای را داشته و باتفاق راهی نیوکمپ شدیم.
با پیاده روی کمتر از ۱۰ دقیقه و به موقع به ورودی رسیدیم. قبل از ورود و بر در و دیوار اطراف ورزشگاه با انبوهی از تبلیغات کالاها در کنار بازیکنان باشگاه بارسلونا روبرو شدیم.
در نیوکمپ Camp Nou بودیم و همین حضور، مهمترین دلیل بود که حتی من هم هیجان زده باشم. حس و حال عجیبی بود...
پس از ورود به ورزشگاه و در امتداد خیابان، فروشگاههای متعدد، خدمات مرتبط با باشگاه را ارائه می کردند از فروش لباس و متعلقات گرفته تا عکاسی و ...
قبل از ورود به موزه، فرصتی دست داد تا نمای بیرونی استادیوم که با عکس های بزرگی از بازیکنان اصلی باشگاه (مسی، بوسکتس، پیکه، سوارز و روبرتو) تزئین شده بود را از نزدیک ببینیم. فضای بسته و تونل مانندی منتهی به استادیوم در طبقه اول در این فضا وجود داشت که دالان ورودی موزه ها و تور نیوکمپ از آنجا آغاز می گردید.
به ورودی اصلی موزه رفتیم، با نشان دادن پرینت بلیطها وارد شدیم، موزه به نام نونز مدیر باشگاه بارسلون در سال های ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۰ نامگذاری شده است، دو طرف راهرو ورودی با تصاویر مرتبط با باشگاه پوشیده شده بود، دیگر باید عادت می کردیم از اینجا مهمان چشمهای ما آبی اناری بود.
مسیر طوری طراحی شده بود که از کنار موزه گذشته و ابتدا از پشت صحنه جذاب مسابقات فوتبال بازدید کردیم. Mixed Zone را دیدیم، همانجایی که آغازگر صحبت ها و حاشیه های زیادی می باشد، بماند که حس و حال خودم هم عجیب بود ولی غرق در تماشای شور و حال آراد بودم، سر از پا نمی شناخت، دیدن این شعف پسرجان خیلی لذت بخش بود. پس از آن به سالن کنفرانس مطبوعاتی رفتیم، آنجا که اهل رسانه، مربیان را در منگنه قرار داده و زمینههای جذابیت آن روی فوتبال را فراهم میکنند...
در قدم بعدی وارد رختکن شدیم، متاسفانه به علت حضور انبوه جمعیت، امکان بازدید و عکاسی مناسب در این فضا میسر نبود، بازدیدکنندگان به حدی بودند که در یک صف و به صورت قطاری این مسیرها را طی میکردیم.
در رختکن وجود یک جکوزی، تخت های ماساژ و دوش های حمام، جالب بود پس از بازدید از رختکن وارد یک راهرو شدیم که عکسهایی از قهرمانی های بارسلونا Wembley1992، Paris2006، Room2009، Wembley2011، Berlin2015 به همراه جام با نورپردازی زیبا در آن به نمایش گذاشته شده بود.
به نظر، بازدید از این فضا برای یک عاشق فوتبال و طرفدار بارسلونا بسیار جذاب خواهد بود.
هیجان به اوج خود رسیده بود، پیش روی ما راهروی منتهی به زمین چمن فوتبال قرار داشت. موزیکی در این فضا می پیچید که در واقع شبیه سازی صدایِ تشویق تماشاگران بود، قدم هایمان را تندتر برداشتیم از پله ها پایین رفتیم، در ورودی زمین تابلویی با نشان بارسلونا قرار داشت که گرفتن عکس با آن، صفی در آستانه ورود به زمین به وجود آورده بود، از چند پله منتهی به زمین بالا رفتیم و ....
پا در چمن فوتبال نیوکمپ نهادیم، باشکوه بود، محو ابهت آن شدیم. همسرم هاج و واج زمین فوتبال، نیمکتها و جایگاه تماشاگران را می نگریست و اذعان میکرد برایش بسیار شگفت انگیز است.
حضور در کنار جایگاه نیمکت ذخیره ها، همان که میزبان مربیان و بازیکنان نامی دنیاست بسیار خوشایند بود. در حال عکاسی از آراد نشسته بر روی نیمکت ذخیره ها، خطاب به وی میگویم امیدوارم روزی واقعاً به عنوان بازیکن بارسلونا اینجا بنشینی، حاضرجواب و با اعتماد به نفس پاسخ می دهد بابا من حتماً فیکس میشوم و روی نیمکت نمی نشینم. و من درعجب از این پاسخ رندانه ....
طبق مسیرهای تعبیه شده راه جایگاه تماشاگران را درپیش میگیریم، پس از طی کردن پله های متعدد از درجه های مختلف جایگاه، در طبقات بازدید می کنیم و با این کار، به نوعی زوایای دید متعدد از زمین و مسابقه را تجربه میکنیم.
علیرغم سرخوشی آن لحظه، یک حس تلخ در وجودم زبانه می کشد که چرا ما در سرزمین مان از تماشای یک بازی فوتبال به همراه خانواده محروم هستیم افسوس ....
در میانه راه در فروشگاهی تکههایی از چمن نیوکمپ در سایز و ابعاد متنوع برای فروش عرضه میشوند. هر چه که بالاتر می رفتیم تسلط به زمین بیشتر میشد، دروازه ها و زمین فوتبال کوچکتر و زاویه دید به آنچه که در تلویزیون می بینیم نزدیک تر میشد.
در طبقات بالا وارد جایگاه گزارشگران میشویم یک جایگاه کاملاً شیشهای که از آن، دیدِ جامعی به زمین فوتبال و سکوهای تماشاگران وجود دارد، مانیتورهایی از سقف آویزان و تجهیزاتی در کف تعبیه شده است. جالب اینکه در این فضا هم موزیکی با صدای شبیه سازی شده گزارش فوتبال و همهمه گزارشگران پخش می شد.
فرصت را غنیمت شمردیم، کمی بر روی صندلیهای گزارشگران نشستیم، شوخیِ مان گل کرد و آراد هم نقش یک گزارشگر بازی بارسلونا را بازی کرد. عجیب اینکه در انواع مختلف گزارش، گلزنی به مسی ختم می شد.
در مسیر برگشت به موزه باشگاه رفتیم، آنجا که تا چشم کار میکرد از افتخارات باشگاه بارسلونا، تاریخچه، سوابق، لحظات تاریخی و جام ها به وفور یافت میشد.
حضور تکنولوژی و تجهیزات سمعی و بصری در این موزهها محسوس است، چند روز قبل، موزه فیفا در زوریخ که نوظهورتر از موزه باشگاه بارسلونا است را دیده بودیم و چشمانمان به این سبک نمایش، عادت کرده بود.
در مقاطعی که مانیتورها، گلهای بارسلونا به رئال مادرید را به صورت هایلایت نمایش میدادند، سرافکنده میشدم و پاسخگوی کُری های آراد نبودم. همانجا بود که وعده بازدید از باشگاه رئال مادرید در سانتیاگو برنابئو مادرید را در پاسخ کُری هایش دادم.
در قسمتی از موزه، تصویر و افتخارات مربیان اخیر بارسلونا، لوئیس فن خال، فرانک ریکارد، گواردیولا، ویلانووا، لوییز انریکه و در انتها والورده به نمایش گذاشته شده بود، به احترام ویلانووای فقید ایستادیم و سکوت کردیم. آنقدر در جایجای موزه نشان از مسی بود که انگار بارسلونا در مسی خلاصه شده است، لباس، توپ امضا شده، لیست افتخارات، کفش طلا، توپ طلا و جام ها ...
یکی از جلوههای ویژه موزه، وجود مانیتور بزرگ از تصاویر کوچک لحظات تاریخی و گلهای تیم بود که با لمس هر یک از تصاویر، آن لحظه و گل در ابعاد بزرگ به نمایش گذاشته می شد.
همینطور مانیتور بزرگ دیگری، مشتمل بر مانیتورهای کوچک که هر کدام یک عکس را به نمایش می گذاشت و با تعویض تصاویر در لحظه، یک تصویر بزرگ به وجود میآمد.
جالب اینکه بخشی از موزه به تیم بسکتبال بارسلونا تعلق داشت که آن هم در حالت مقایسه در کسب افتخارات، چیزی از تیم فوتبالش کم ندارد.
قبل از خروج با هماهنگی همسرم، یک سورپرایز ویژه برای آراد در نظر گرفتیم تا این بازدید را به عنوان خاطره ای ماندگار در ذهنش رقم بزنیم. در مقاطع مختلف در طی بازدید، به عنوان یک کار مرسوم در این سبک موزه ها، توسط متصدیان و راهنمایان تور از آراد در ژست ها و بک گراند های مختلف عکس گرفته شده بود، پکیج کامل عکس ها به همراه هدایای کوچک باشگاه مثل جاسوئیچی و قاب عکس و ... را به قیمتی گزاف تهیه کردیم و به آراد هدیه دادیم، برق زیبای چشمانش و بوسه ای دلنشین بر گونه هایمان، پاسخی منحصربفرد بر این هدیه بود که یک دنیا برای ما می ارزید ...
مطابق معمول این سبک فضاها در پایان بازدید، مسیر خروج به فروشگاههای مرتبط با موزه، منتهی می گردد، قیمت اجناس اورجینال باشگاه در مقایسه با ارزش پول ما، آنقدر گران بود که عطای خرید را به لقایش بخشیدیم.
در محوطه بیرونی موزه در فضایی، یک بازی تعبیه شده بود که با پرداخت ۵ یورو به دروازه بانی با ماکت ترشتگن (دروازه بان بارسلونا) که به صورت هوشمند، کنترل میشد، سه پنالتی زده میشد.
کمی ایستادیم و پنالتی زدن بقیه را تماشا کردیم، در زمان بازدید ما، علیرغم ضربات خوب بازیکنان، دریغ از اینکه، حتی یک پنالتی گل شود. طبق معمول و حدسِ قابل پیشبینی، آراد هم خواستار این تجربه شد و در یک اتفاق عجیب، ضربه دومش به شکل جالبی گل شد، گل شدن همانا و تشویق حضار همانا ....
شادی، شعف و خوشحالی آراد در آن لحظه وصف ناپذیر بود، البته حدسم این است که درجه سختی و عکس العمل دروازه بان، فراخور سن و سال ضربه زننده، توسط اپراتور کنترل و تنظیم میشد.
حدود ساعت 19:00 بازدید ما از نیوکمپ، در حالیکه هنوز همه چیز را آبی اناری میدیم، باتمام رسید و با یک دنیا خاطره از Camp Nou دل کندیم.
مسیر برگشت، مشابه مسیر رفت با مترو خط L3 سبز بود با این تفاوت که این بار در ایستگاه Liceu در نزدیکی هتل پیاده شدیم.
خستگی مجالمان نداد و به هتل برگشتیم. اواخر سفر را طی می کردیم و انگار تحلیل رفته بودیم، فرصت مناسبی بود تا در تراس اتاق و مشرف به آن فضای دل انگیز بنشینیم و لذت ببریم.
سلام و درود به شما جناب عسکریان عزیز.از خواندن سفرنامه شما لذت بردم.ممنون از شما.انشاا..همیشه به سفر
دوست گرامی، جناب آقای عسکریان
سلام
با اینکه این روزها، به خاطر شرایط پیش آمده از سفر دور هستیم، ولی خوندن سفرنامه شما، همان حکایت وصف العیش بود برای من.
سفرنامه شما مثل همیشه مجموعه ای بود از یک نگارش بی عیب و نقص، توضیحات کاربردی، عکس های زیبا و از همه با ارزش تر از نظر من، توجه ویژه شما به علایق پسر عزیزتان آراد جان.
به نظر من نقطه عطف این سفرنامه، بازدید یک پدر رئالی از ورزشگاه نیو کمپ به همراه پسر بارسایی اش و اون سورپرایز ویژه شما و همسرتون برای پسرتون بود. به همراه آراد، من هم ذوق کردم.
عکسی که در ورودی نیو کمپ از آراد که محو تماشای ورزشگاه است گرفتین، فوق العاده بود.
توصیف شما از کارهای گائودی رو هم خیلی دوست داشتم.
از بابت نگارش این سفرنامه از شما ممنونم و امیدوارم همواره در کنار خانواده عزیزتان سفرهای خوب و پر خاطره ای را تجربه کنید و اینبار آوین جان هم همسفرتان باشد.
سلام و درود خدمت دوست عزیز و بزرگوارم
سرکار خانم ورزش نژاد
سپاس فراوان از این بابت که در کنار دغدغه های زندگی برای مطالعه سفرنامه وقت گذاشتید و مجدد بنده را شرمنده محبت های دائمی خود کردید.
شما خواننده و همراه همیشگی سفرنامه های من هستید و کامنت ارزشمند شما دوست بزرگوارم در پای تمام سفرنامه ها، به عنوان یادگار گرانبها برای من باقی خواهد ماند، بدون اغراق همه آنها سرشار از انرژی مثبت می باشد.
خوشحالم که سفرنامه را دوست داشتید و توانسته نقش نصف العیش را برای شما ایفا کند.
برشمردن تعابیر زیبا و دیدگاه مثبت شما در وصف سفرنامه و حسن نظرتان، برای من انرژی بخش بود. امیدوارم برازنده این تعابیر باشد.
از معدود دوستانی هستید که همواره روابط پدر و پسری من و آراد را به عنوان نقطه مثبت برشمرده و ما را از الطافتان بی نصیب نگذاشتید جا دارد برای همه محبت ها از شما بزرگوار تشکر کنم.
ذکر نقطه عطف سفرنامه از دیدگاه شما کلی حال خوب نصیب من کرد جالب اینکه عکسی که آن را جزو خوب های سفرنامه و با عنوان فوق العاده برشمردید را خودم هم خیلی دوست دارم و از نظرم جزو بهترین عکس های این سفر بوده و مطمئنا یک یادگار به یاد ماندنی برای ما خواهد بود.
از آرزوی زیبایتان سپاسگزارم، امیدوارم در اولین فرصت شرایط سفر مهیا گردد و خود از نزدیک زیبایی های بارسلونا را به همراه خانواده محترمتان تجربه کنید.
روز و روزگار خوش
خدا دوستان گرانبهایی مثل شما را همواره برای ما نگهدارد.
قدر میدانم همراهی همیشگی شما را
برقرار باشید.
دوست عزیز و گرامی، جناب عسگریان! درود بر شما.
بلا نسبت جناب عالی، یک بار دیگر در و تخته جور درآمد: آن بارسلون آنچنانی، این روایتگر اینچنینی هم لازم داشت! هم سفر و هم سفرنامه تان فوق العاده بود. در تایید ستایشهای سایر عزیزان که در نظراتشان منعکس است، شاخص ساده اما دقیقی برای سنجش کیفی سفرنامه تان اینکه خواننده (اعم از اینکه این شهر متفاوت را دیده و یا ندیده باشد)، از کیفیت تعاریف و تصاویر، دلش عمیقا هوس دیدن آنجا را میکند. بسیار لذت بردم و آموختم.
تندرستی و شادکامی همیشگی برای جناب عالی و خانواده محترم آرزو کرده و در انتظار سفرنامه های بعدیتان هستم. البته نوبت بعد، حتما سفری چهار نفره!
سلام و درود دوست همنام و بزرگوارم
از لطف و محبت شما دوست عزیز بسیار سپاسگزارم.
همراهی صمیمانه تان درطی این سفر، مطالعه و نوشتن کامنت برای هر سه سفرنامه برای بنده بسیار ارزشمند می باشد.
خوشحالم که سفرنامه نظرتان را جلب کرده و مورد توجه واقع شده است. حسن نظرتان نسبت به سفرنامه، باعث افتخار و خرسندی بنده است.
در تایید فرمایش شما بارسلون یک شهر تمام عیار، جذاب و دیدنی است، خوشحالم با این سفرنامه، شرایط یک سفر مجازی به این شهر مهیا گشت و لذت بردید، امیدوارم با گذشت شرایط سخت روزگار، سفر واقعی برای همه محقق گردد.
از آرزوی قشنگتون ممنونم و من هم به نوبه خود از صمیم قلب برای شما دوست بزرگوارم روزگار خوش و مملو از سفرهای جذاب آرزومندم.
برقرار باشید.
جناب عسکریان عزیز، مدتهاست بابت شرایط پیشآمده و محدودیتهای سفر، آگاهانه از هر چیزی که این سعادت ازدسترفته را به من یادآوری میکند، دوری میکنم و خواندن این سفرنامه با این مقصد جذاب و توصیفهای خوب شما، باعث شد دوباره فیل من یاد هندوستان کند!
شروع سفرنامه و مرور جاذبههای قبلی بسیار رشکبرانگیز بود و منِ خواننده را آماده میکرد تا کولهبارم را برای ادامه این سفر جذاب ببندم. من نگارش این سفرنامه شما را بسی جذابتر از نوشته های پیشین شما یافتم چون آگاهانه خواننده را با خود همراه میکردید و سوالاتی به وجود میآوردید که دوست داشت در ادامه به جواب آن برسد. مثل جایی که از رستوران هتل گفتید و از اینکه بعدها در آنجا اتفاقی خواهد افتاد...
دیدن کارهای گائودی با توصیفات شما بسیار جذاب بود. کارهای رنگی این معمار من را یاد خانه هانسل و گرتل میانداخت و با این سفرنامه، عظمت کار بزرگ گائودی یعنی کلیسای ساگرادا فامیلیا را بهتر درک کردم. عکسهایی که از زیرزمین این کلیسا گذاشتید که محیطی شبیه به آتلیههای معماری را تداعی میکرد، بسیار برایم جذاب بود و ضمنا نمیدانستم خود معمار هم در این مکان دفن شده.
با نوشتههای شما علاوه بر این کلیسا، در تکتک جاذبهها با شما قدم زدم، از بالای پل قلعه منوجوئیک بر روی خندق زیبایش خم شدم و گلکاریهای آن را دیدم، در کوچههای دهکده اسپانیایی قدم زدم و با المانهای سنتیاش از دهکدههای مشابه یاد کردم و در تراس کلیسای معبد قلب مقدس، درست کنار پاهای مسیح، خیره شدم به بارسلون و از تصور آن منظره در ارتفاع و بادی که میآمد، قلبم پر از هیجان شد! البته بماند که کمی پاهایم به خاطر پلهها کمی درد میکرد ولی از روی آراد که با آن سن بدون بهانه تا آنجا آمده بود خجالت کشیدم و دم نزدم!
و اما جذابترین بخش این سفرنامه، جایی بود که من را به یاد یکی از دو تابلو آویخته بر دیوار اتاق کودکیام انداخت! از تابلوی دوم باید سر فرصت بنویسم ولی اولی کودکی بود در میانه جنگ که کفشی نو را که از صلیب سرخ هدیه گرفته بود، در آغوش میفشرد و چهرهاش مملو از شادی بود! عکس جهانی شده بود و تا ایران و دیوار اتاقِ منِ کودک رسیده بود تا چشمم پر شود از شادیهای کودکانه، پر شود از آن صداقت و صفای کودکی. دیدن صحنه ذوق از صمیم قلب یک کودک، در هر سطح و هر مکانی چقدر میتواند روح را جلا دهد! تصور برق چشمان آراد که لباس تیم محبوبش را تن کرده و وارد کمپ میشود از آن صحنهها بود. با اینکه اهل فوتبال نیستم ولی دلم پرکشید با بچهای عاشق فوتبال، از چنین جایی بازدید کنم و به جای مجموعه، فقط چشمم به ذوقهای آن بچه باشد!
ممنون که علاوه بر گفتن از جاذبهها و اطلاعات مفید، ما را مثل یک همسفر در احساسات و تجربیات تلخ و شیرین خود همراه کردید و گذاشتید در فرودگاه همراه با شما چشممان دنبال آوین باشد و با صدای آراد از گشتن دست بکشیم. در این تلخی که کرونا به دهانمان ریخته، شیرینی این سفرنامه یتدم نمیرود و اگر روزی قرار باشد گذارم به آن سمت دنیا بیافتد، قطعا سفرنامه شما را سرمه چشمهایم خواهم کرد...
خانم امیدی عزیز و بزرگوار
درود بی پایان بر شما
باید اعتراف کنم بعد از خواندن کامنت زیبای شما چشمانم نمناک شد. این متن ادبی و دلنشین برای من به مثابه یک هدیه ارزشمند خواهد بود. به همین خاطر بارها و بارها آن را خواندم تا لذت داشتن آن را چندباره حس کنم ...
چه چیزی بالاتر از این که یک دوست نازنین، علاوه بر صرف وقت برای مطالعه سفرنامه، این چنین زیبا، پرمحتوا و بلند بالا، حس و حالش را به عنوان یادگار مکتوب نماید.
بی تردید یکی از بهترین، خاص ترین و قشنگ ترین کامنت هایی است که تا به حال در زیر سفرنامه هایم داشته ام و از این بابت سپاس، سپاس ...
می دانم دغدغه های بسیاری دارید، همواره به من لطف داشتید و در لابه لای کارها برای من و نوشته هایم وقت گذاشتید و سفرنامه ها را مطالعه کرده و مرا از نقطه نظرات و الطافتان بی نصیب نگذاشتید. سپاسگزارم از شما و محبت تان ...
قبل از نوشتن سفرنامه و در زمان تفکر به قالب و چارچوب آن، با لحاظ اینکه این سفرنامه مربوط به مقصد نهایی و بخشی از سفر ما به اروپا و به عبارتی پایان یک سه گانه می باشد، به این نتیجه رسیدم که بهتر است شرایط و حس و حالمان را در زمان آغازین بازدید از بارسلون منتقل کنم اینکه تاکنون چه کردیم و چه دیدیم و از کجا به این مقصد رسیدیم و .... اینگونه بود که هایلایت هایی از قبل بازدید بارسلون و شهرهایی که دیده بودیم را باختصار در ابتدا نوشتم، خوشحالم مورد پسند واقع شد.
مطمئنا در نقل روایت و ریتم نوشته و انتقال حس و حال، نقطه نظرات شما دوستان بزرگوارم پس از انتشار سفرنامه های گذشته بی تاثیر نبود، به نوعی سعی شد علاوه بر انتقال تجربه بازدید از مکان ها و جاذبه ها، از احساسات بیشتر گفته شود و بار روایی داستان فزونی یابد که با توجه به بازخوردها این امر موردپسند واقع شده است.
عذر تقصیر بنده را پذیرا باشید که با اظهار نظر در مورد معماری و گائودی پا به حریم شما دوستان معمار گذاشتم، جالب اینکه حس ما در مورد زیرزمین ساگرادا و کارگاههای ساخت، مشابه است و برای من نیز دیدن این فضا بسیار جذاب بود، عجیب اینکه عکس هایی که قبل از بازدید ساگرادا دیده بودم محدود به نما و سالن اصلی کلیسا بود، به نوعی پس از دیدن موزه در زیرزمین کلیسا شگفت زده شدم و سعی کردم با اشتراک محدود عکس ها این تجربه را منتقل کنم.
چه توصیف زیبایی از همسفری با ما داشتید، با چیدمان و رژه کلمات در کنار هم، به زیبایی هر چه تمام تر سفر را مرور کردید و تا لحظه آخر (حتی دیدن آوین) ما را همراهی کردید. این نشانگر قلم توانای شماست، بی نظیر نوشتید...
خوشحالم که سفرنامه باعث شد نقبی به گذشته زنید و نوستالژی زمان کودکی را با ما به اشتراک بگذارید، تعابیرتان و مقایسه این حس و حال، دلنشین و دوست داشتنی است. تجربه بازدید از نیوکمپ برای آراد بی نظیر بود، خوشحالم شور و شعف و ذوق آراد در این فضا علاوه بر من و همسرم، برای دوست نازنینی مثل شما هم لذت بخش بوده و همذات پنداری کردید، از الطافتان بی نهایت سپاسگزارم.
و در پایان زبانم قاصر از تشکر است، شاید خود ندانید در این شرایط سخت، چه انرژی مثبت و چه حس و حال خوبی به من هدیه دادید.
سپاسگزارم از این همه محبت و لطف بیکران ...
آرزو می کنم با پایان این تلخی ها، سعادت سفر برای شما دوست عزیز برگشته و کامتان شیرین شیرین شود.
من هم مثل دوست مشترکمان (آقای باقریان) از شما می خواهم که برای ما بنویسید و بنویسید. بدانید که زیبا می نویسید.
افتخار می کنم به داشتن دوستانی مثل شما
شاد باشید.
جناب عسکریان عزیز، شما و دوستان همیشه با بزرگواریتون من رو مورد لطف قرار دادید.
در مورد بیشتر کردن بار روائی داستان، خودتون با دیدن نظرات قطعا متوجه شدید که این تغییر چقدر مورد پسند بوده. درباره بخشهای مرتبط با معمااری هم کوچکنوازی میفرمایید من هم در معماری هنوز شاگرد هستم و خواندن نظراتتون برای من جالب بود.
در آخر، من از شما ممنونم که طوری نوشتید که یکنفس بارسلونِ سه قسمتی را سرکشیدم و لذت بردم. امیدوارم قلمتان توانا باشد و اینبار با همراهی آوین عزیز، از بهترین سفرها برای ما بگویید...
سپاس از لطف شما
قدر میدانم همراهی تان را
با سلام و احترام
اکنون دیگر بعد از دو سال کسب عنوان سفرنامه نویس برگزیده و یک سال نیز به عنوان سفرنامه نویس کاندیدا ، انتظارات از سفرنامه های جدید شما بالاست و به نظرم توانستید این توقع را به خوبی پاسخ داده و برآورده نمایید . همچون سفرنامه های در امتداد آلپ و پراگ ، شهر افسونگر ، تسلط در برنامه ریزی ، پالایش اطلاعات و در نهایت انجام دقیق و مو به موی آن ، بس شگفت انگیز و مثالزدنی است . موردی که در دو سفرنامه مذکور و نیز این سفرنامه به خوبی مشهود است ، دیدار و نقد جاذبه هایی است که یک مسافر معمولی و کم اطلاع ، کمتر از آنها دیدار می کند و با این بهای ارز و زمان کوتاه ، از آن ها صرف نظر می کند . اما شما با مدیریت خوب زمان و هزینه ها و خصوصن قدرت برنامه ریزی و عملیاتی کردن آن ، قادر شدید جاذبه هایی که کمتر در برنامه ی سفر کوتاه به بارسلون ، مورد توجه قرار می گیرد را مورد بازدید قرار دهید . همچون سواحل ، میراث روستایی ، باغ وحش و . . . . یک تفاوت عمده دیگر ، دمیدن روح و احساسات و شور و شوق و طراوت دیدار به جان کلمات و جملات است که توانست نه فقط جاذبه های قابل لمس را توصیف کند ، بلکه آن چه که در فضای غیرقابل لمس فیزیکی بارسلون می گذرد را به خوبی القاء کند . با خواندن این سفرنامه این حس و حال به شما دست می دهد که همراه با نگارنده در لابه لای انبوه توریست ها ، قدم زدید ، به همدیگر لبخند زدید ، آفتاب سوخته شدید و در سایه درختان ، استراحت کردید و و و .یعنی یک توصیف تمام و کمال از آنچه که در آن شهر زیبا می گذرد . از خواندن این سفرنامه بسیار بسیار لذت بردم و آن را به تمامی مسافران آن شهر ، توصیه می کنم . علی رغم نکات قوت و بسیار ارزشمند این سفرنامه ، به نظرم موارد ناچیزی نیز به عنوان اشکال بوده که رفع آن می توانست کمک کوچکی به عالی تر شدن بیشتر آن نماید ( البته از نظر بنده ) . اول این که به واسطه نوع رژیم خانواده و خصوصن پسر نوجوان عزیزتان ، همچنان جای معرفی غذاهای مقصد در سفرنامه های شما خالی است . دوم این که عبارت "خود را در فلان کوچه فلان خیابان و یا فلان مکان یافتیم " ، بسیار استفاده شده بود . استفاده کمتر از این عبارت می توانست جذاب تر باشد . همچنین است راجع به "فلان جاذبه و یا مکانو . . . خود را مهمان ما کرده بود و یا این که ما خود را مهمان آن جاذبه یا مکان یا ... کردیم " . این دو مورد در نگارش شما بسیار تکرار می شود که به نظرم استفاده زیاد آن ها از زیبایی نگارش می کاهد . سوم این که وقتی قرار است موضوع ، محاوره بین خود اعضای خانواده باشد ، دیگر نیاز نیست همان بار ادبی کل سفرنامه حاکم باشد و رعایت گردد . تغییر آن به محاوره ای ساده و صمیمی ، می تواند واقعی تر به نظر برسد . مثال : " خطاب به وی میگویم " که میتوانست : بهش گفتم پسرم ( به او گفتم پسرم) جایگزین گردد و یا مواردی از این دست که مکالمات و روابط درون خانواده را واقعی تر و صمیمی تر القاء می کند . به هر حال این موارد ناچیز نمی تواند از امتیازات بالای این سفرنامه ی ارزشمند با کلی عکس های دیدنی و رویایی ، کم کند . بسیار بسیار بسیار لذت بردم . آرزوی سفرهای بیشتر برای شما و خونواده محترم دارم .
سلام و درود
سپاس از شما که محبت فرمودید با صرف وقت، سفرنامه را مطالعه نموده و با دقت نظر و نکته سنجی نکات مثبت و منفی آن را برشمردید.
تشکر از شما که عناوین و رتبه سفرنامه های قبلی بنده را به یاد داشته و مطرح فرمودید. بدون شک لطف داوران و نقطه نظرات و توصیه های عزیزان خواننده در کسب عناوین و برگزیده شدن بی تاثیر نبوده است. چه خوب که از نظر شما این سفرنامه توانسته توقع ها را برآورده سازد.
همانند سفرنامه های قبل، برنامه ریزی را نقطه قوت سفر و سفرنامه مطرح فرمودید، به نظرم برای لذت بردن از سفر اروپا که برای تحقق آن گذر از محدودیت ها و مشقات فراوان اجتناب ناپذیر است، داشتن یک برنامه هدفمند و مدون و استفاده حداکثری از زمان و مکان جزو الزامات سفر می باشد.
خوشحالم که با ذکر تعابیر زیبا به روایتگری متن و انتقال حس و حال سفر به عنوان فاکتور مثبت اشاره فرمودید مطمئنا برای یک نگارنده حس همراهی و همسفری و تداعی لحظات سفر توسط خواننده و لذت بردن از سفرنامه بهترین ارمغان خواهد بود. امیدوارم این نوشته شایسته این تعابیر زیبا باشد.
شما جزو معدود خواننده هایی هستید که لطف داشتید و همواره در کامنت ها توصیه هایی برای بهتر شدن سفرنامه ارائه داده اید در مورد نکات مورد اشاره باید عرض کنم خود در متن اشاره فرمودید همراهی کودک در سفر امکان تجربه غذاهای خاصی که مد نظر شماست را محدود می کند و این مطلب شامل حال ما نیز در این سفر می شود و در حد امکان توانستیم غذاهای بومی و محلی را تجربه کنیم به عنوان نمونه گولاش در پراگ و تاپاس در بارسلون البته قابل ذکر است تجربه های غذایی خاص مدنظر شما در این خصوص در اروپا در مقایسه با قاره های دیگر از تنوع کمتری برخوردار است.
و اما در مورد دو جمله ای که فرمودید زیاد تکرار شده است برایم جالب است که در این متن طولانی برای شما مشهود بوده است در صورتیکه تاکنون خودم همچنین حسی نداشتم، طبیعت نگارش سفرنامه که سرشار از جاذبه هاست و دائم در حال گذر از جاذبه قبلی و رسیدن به جاذبه جدید هستید و محدودیت کلمه و توصیف ها در این مورد بی تاثیر نیست ولی حتما سعی خواهم کرد در نوشته های آتی نظر شما را تامین کنم.
و اما در مورد سوم با شما اختلاف نظر دارم در مورد یک متن که مقید به رعایت بار ادبی می باشد استفاده و تنوع نوع نگارش به متن لطمه خواهد زد و پایبندی به سبک نگارش به غنای آن کمک خواهد کرد.
آنچه که خود به آن معتقدم در متون دیالوگ محور مجاز به استفاده از زبان محاوره هستیم و در نقل قول ها و گفتمان بر پایه دیالوگ، کاربرد زبان محاوره اشکالی نخواهد داشت.
در هر صورت باز هم از نگاه مثبت و نقطه نظرات و تعابیر دقیق شما سپاسگزارم و برای شما و خانواده محترم تان روزگار بدون دغدغه و سرشار از خوشی آرزومندم.
سلام جناب عسکریان. سفرنامه شما بسیار جذاب و خواندنی بود. عکسا عالی بودن. کلیسای ساگرادا واقعا خیلی رویایی و بینظیر بود. خوشحالم کیف همسر شما پیدا شد.
شما الان حاضرید با توجه به تجربه سفرهای رویایی که در اروپا داشتید مثلا به ترکیه یا مالزی سفر کنید ؟ یعنی این کشورهای آسیایی برای شما هنوز جذاب هستن؟
امیدوارم باز هم سفر برید و ما از خوندن سفرنامه های خوب شما لذت ببریم.
سلام و درود جناب عزیزپور بزرگوار
بسیار سپاسگزارم از اینکه وقت صرف کرده و سفرنامه را مطالعه فرمودید.
از حسن نظر و لطف و محبت شما دوست عزیز تشکر می کنم. خوشحالم سفرنامه را دوست داشتید و عکس ها و متن، نظرتان را تامین کرده است.
با شما هم نظر هستم بدون اغراق دیدن کلیسای ساگرادا فامیلیا یکی از تجربه های خاص و ناب این سفر بود، می توان گفت یک شاهکار بی بدیل....
و اما در مورد سوال شما باید عرض کنم پاسخش به روحیه و سلیقه هر فرد بستگی دارد، ما با تجارب سفری که داریم همواره ترجیح می دهیم مقاصد جدید را کشف کنیم و آن قدر برنامه های جدید و آمال و آرزوهای سفریمان گسترده هست که فرصت بازدید از تجربه های گذشته محدود است مگر به اجبار و شرایط خاص....
در مورد مقاصد آسیایی هم به نظر دور از انصاف هست که بگویم آن ها را دوست نداشتم یا درحالت مقایسه در رتبه پایین تری قرار می گیرند.
به نظرم هر کدام از آن ها تجربه های دلنشینی بودند که در زمان سفر برای ما لذت بخش بودند و شاید این موضوع به علاقه مان به ذات سفر برگردد.
با مالزی کمتر ارتباط برقرار کردیم ولی ترکیه و به خصوص استانبول را دوست داشتیم و واقعیت اینکه هنوز هم دوست دارم دوباره و برای بار پنجم آن را تجربه کنم.
به قولی "هر گلی بویی و ...." در مورد این مقاصد سفری هم صدق کند در همین راستا در ادامه تجربه های گذشته، سنگاپور، ژاپن و کره در برنامه های آتی ما در آسیا جای دارد.
همه ما دلتنگ سفریم، ذات سفر شیرین و لذت بخش است. امیدوارم شما هم سفر به مقاصد رویایی تان را تجربه کنید و لذت ببرید.
روزگارتان شاد و مملو از سفر پرخاطره
برقرار باشید.
سلام جناب عسکریان. با حرفای شما درباره سفر و کشورهای آسیایی موافقم . استانبول ، مالزی و اندونزیو رفتم و برام خیلی دوست داشتنی هستن. کلا شرق آسیا جذابه برای سفر. منم امیدوارم با از بین رفتن کرونا همه بتونیم سفر خارجی بریم و با فرهنگ های جدید آشنا بشیم. ممنونم از شما
دقیقا...
امیدوارم روزگار روی خوشش را به ما نشان دهد و زندگی به روال عادی برگردد.
شاد باشید.
درود جناب عسکریان عزیز
سفرنامه بارسلون شما را خواندم که در این روزهای سخت کرونایی روح و روانمان را جلا داد . سفرنامه پر محتوا و کاملی بود که حس و حال سفرتان را به ما القا کرد و ما هم با تصاویر و توصیفات زیبایتان به شکل مجازی با شما همسفر شدیم و همراه شما لذت بردیم . امیدوارم که هرچه زودتر شرایط بهتر شود و شرایط سفر برای همه مهیا شود . عکسهایتان خوب و زیباست و در جایی ذکر کردید با گوشی گرفته اید و بگویید چه گوشی ممنون میشم .
برای شما و خانواده محترم سلامتی و سفرهای شیرین آرزو میکنم
سلام و درود جناب نظریان بزرگوار
خیلی لطف کردید که در این شرایط سخت روزگار برای خواندن سفرنامه وقت گذاشتید.
جای بسی خوشحالی است که سفرنامه مورد پسند واقع شده و توانسته در تغییر مثبت حس و حال و روحیه موثر باشد.
چه خوب که توانستم با این سفرنامه شما را همسفر خود کنم، همسفری شما دوست نازنین که با نوشتن کامنت و بازخورد مثبت پای سفرنامه ها همراهی خود را ثابت کرده اید مایه افتخار است.
تعابیرتان برای من لذت بخش بود. خوشحالم که هم متن و هم عکس ها را پسندیدید.
کلیه عکس ها با موبایل سامسونگ S9+ گرفته شده است.
من هم امیدوارم شرایط بهینه شده و با تازه شدن نفس سفر، فرصت کنار هم بودن ها بیشتر گردد.
با آرزوی سفرهای ناب و پرخاطره برای شما
برقرار باشید.
جناب آقای عسگریان عزیز سلام
قطعا خوندن سفرنامه ها و تجربیات سفرتون و همچنین دیدن عکس های فوق العاده تون نیاز به تمرکز زیادی داره و من مشتاق بودم خط به خط با شما و خانواده ی محترمتون همسفر باشم برای همین کمی دیر تونستم ازتون بابت تمامی زحماتتون و دقت و حوصله ای که برای این سفرنامه به کار بردین تشکر کنم. روزهای دلگیر بی سفری رو برای ما با حس خوب سفرنامه و عکسهاتون رنگی کردید. قطعا تک تک سفرنامه های شما مرجع و راهنمای کاملی برای سفردوستانیه که قصد سفر به اون شهر و کشور رو دارن. برای شما و همسر محترمتون و آقا آراد گل آرزوی سلامتی و شادی رو دارم. از خدای متعال میخوام همیشه سایتون بالا سر لست سکندی ها باشه.
سرکار خانم لطیفی یقین
دوست عزیز لست سکندی
درود برشما
همواره با کامنت های پرمهرتان مرا شگفت زده و شرمنده کردید، مایه افتخار بنده است خواننده ها و همراههای بی نظیری مثل شما دارم و ازین بابت بی نهایت سپاسگزارم. پیام شما برای من سرشار از انرژی و محبت بود.
نهایت لطف شما دوست بزرگوارم است که سفرنامه هایم را پیگیری و مطالعه می فرمایید.
هیچ لذتی بالاتر از این نیست که با سفرنامه ها بتوانم شما دوستان عزیز را با خود همراه کنم و حس و حال آنچه که در طی سفر بر ما گذشته را بی کم و کاست با شما به اشتراک بگذارم.
جای مسرت و خوشحالی است که این تجربه، نظرتان را تامین کرده و آن را دوست داشتید و نقاط قوت آن را برشمردید. همسفری شما باعث افتخار ماست.
از اینکه اینقدر نسبت به بنده و خانواده ام محبت دارید ممنونم.
امیدوارم سایه شوم این اپیدمی و اثر مخرب آن هر چه زودتر از بین رفته و نفس سفر و گردشگری تازه گردد. لست سکند این ویترین بی بدیل برای ما سفردوستان جان تازه ای گیرد و فرصت همراهی و باهم بودن مستدام گردد...
امیدوارم زندگیتان سرشار از رنگ و تازگی و توام با سفرهای پرخاطره باشد.
آرزو می کنم سفر به قاره سبز هرچه زودتر برای شما دوست باانگیزه مهیا شده و تجربیات گرانقدرتان را با ما به اشتراک بگذارید.
قدر میدانم همراهی تان را ...
حال دلتان خوب و خوش
سلام جناب عسگریان ممنون از سفرنامه زیبا و جالب شما
جناب آقای حیدری عزیز
سلام و درود
سپاس که وقت گذاشته و سفرنامه را مطالعه کردید. خوشحالم نظرتان را تامین کرده است.
برای شما دوست عزیز بهترین ها را آرزومندم.
قدر میدانم همراهی تان را...
شاد باشید.
جناب آقای عسگریان عزیز ،
خدا قوت جانانه ای میگم بابت این سفر و البته نگارش آن .
با خواندن سفرنامه شما و نقش آراد ، بی اختیار یاد خاطرات بچگی خودم و مجید میرزادی افتادم و بسیار لذت بردم .
ضمنا به آراد بگو ، از سال گذشته که VAR اومده ، بارسا جام نبرده و دیگه نمیتونه با ناداوری قهرمان بشه و بهتره تیمت رو عوض کنی ، حالا درسته یه خرج اضافه سفر به مادرید و بازدید از تالار افتخارات رئال به شما تحمیل میشه ، ولی ارزشش رو داره .
گذشته از شوخی ، با توجه به شرایط موجود و غم های پشت سر هم ، مدتها بود سفرنامه ای نخوانده بودم . خوشحالم که با سفرنامه شما مجددا شروع کردم و امیدوارم دنباله دار باشه. باید سفرنامه پراگ و سوئیس رو هم شروع کنم . مثل همیشه دقت در برنامه ریزی سفر شما مشهود بود. نکته جالب اینکه، نقش آراد هم داره پر رنگ و پر رنگتر میشه .
دوست داشتم عکسی از داخل رستوران الیزابت هم میدیدم .
مثل همیشه لذت بردم . شاد و سلامت باشی در کنار همسر گرامی و آراد و آوین دوست داشتنی .
جناب آقای مکوندی بزرگوار
سلام و درود
بسیار سپاسگزارم از لطف و محبت شما دوست عزیزم، از اینکه وقت صرف کردید و سفرنامه را مطالعه کرده و مرا از کامنت پرمهرتان بی نصیب نگذاشتید.
شوخی و مزاح اول کامنت تان و ذکر نام مجیدخان میرزادی جالب و بامزه بود، باید بپذیریم دوره و زمانه عوض شده و تجربه ها و مطالبات بچه های دهه نود با کودکی ما قابل مقایسه نخواهد بود.
طرفداری بچه ها از تیم های باشگاهی بسیار احساساتی و زودگذر است، امیدوارم هرچه زودتر دیدارها تازه گردد، مطمئنا آراد برای شما ناگفته های زیادی در مورد فوتبال و علاقمندی هایش خواهد داشت.
خیلی خیلی خوشحالم که سفرنامه بارسلون، سرآغاز مطالعه سفرنامه ها بعد از یک وقفه برای شما بوده است. امیدوارم فرصت مطالعه سفرنامه های سوئیس و پراگ هم برای شما مهیا گردد.
مطمئنا مایه خرسندی بنده هست که این سفرنامه موردتوجه شما دوست عزیزم قرار گرفته است. از حسن نظرتان نسبت به سفرنامه با تعابیر زیبا، کلی انرژی مثبت گرفتم.
در مورد عکس داخل رستوران الیزابت باید عرض کنم علیرغم ارسال عکس فضای داخلی رستوران، متاسفانه مورد تایید قرار نگرفت و جزو معدود عکس های حذف شده قرار گرفت.
از صمیم قلب آرزو می کنم که هر چه زودتر سفر به بارسلون برای شما و همسر محترم تان محقق شده و خودتان از نزدیک این شهر زیبا را تجربه کنید. شاید متون و عکس ها و اطلاعات این سفرنامه نیز کمک حالتان باشد.
روزگارتان خوش و سرشار از سفرهای پرخاطره
برقرار باشید.
سلام و درود خدمت جناب عسکریان عزیز
از مطالعه سفرنامه شما لذت بردم. بسیار عالی و درخشان نگاشته شده بود و از زحماتی که برای تهیه این سفرنامه کشیدید تقدیر می کنم. خوشبختانه همه بخش های سفرنامه برای من که تا به حال سفرنامه اسپانیا نخوانده ام جذاب بود. بخش بازدید از نیوکمپ برایم خاص بود. بارها و بارها در PES به نیوکمپ رفته و در آن بازی کرده بودم و اکنون خوشحالم که بیشتر با این مجموعه آشنا شدم. شک ندارم این تجربه کم نظیر و لذت بخش برای همیشه در ذهن آراد عزیز حک شد و یکی از بهترین خاطرات دوران کودکی او در آینده خواهد بود. از دیگر بخش هایی که مورد علاقه بنده بود کلیسای ساگرادا بود و مطمئنم در سفرهای آینده بازدید از آن یکی از اولویت های مهم خواهد بود. یکی از خوبی های سفرنامه شما استفاده زیاد از تصاویر با کیفیت بود که لذت خواندن آنرا را دو چندان می کرد و حس همراهی با شما در سفر را القا می کرد. آنقدر در این سفرنامه خودم را همراهتان حس کردم که در بخش یک شوک کوچک از پیدا شدن کیف همسرتان ناخودآگاه به اندازه شما خوشحال شدم. جان کلام اینکه در این شرایط بی سفری و کم سفری، به لطف نوشتار زیبای شما برای ساعتی به بارسلون زیبا طی الارض کردیم و از دیدنش لذت بردیم.
سلام و درود جناب جعفری عزیز
بسیار سپاسگزارم از لطف شما دوست بزرگوارم که همیشه به من محبت داشتید.
مایه خرسندی بنده هست که این سفرنامه موردتوجه شما دوست اهل سفر قرار گرفته است. خوشحالم که از مطالعه آن لذت بردید.
تعابیر زیبایی به کار بردید، مطمئنا همه آنها برای من لذت بخش بود و انرژی مثبت نصیبم کرد.
چه سلیقه خوبی دارید، انتخاب جاذبه های مورد علاقه تان از سفرنامه، جزو شاخص ترین و بهترین های بارسلون می باشد.
تجربه بازدید از نیوکمپ برای آراد بسیار هیجان انگیز و لذت بخش بود و همواره از آن به عنوان یک خاطره خاص یاد می کند.
ساگرادافامیلیا یک شاهکار بی بدیل در بارسلون بوده و پیشنهاد می کنم آن را در رتبه اول لیست بازدیدهایتان قرار دهید بدون شک لذت خواهید برد.
خوشحالم که عکس ها را پسندیدید. حس همراهی شما دوستان بهترین ارمغان برای من خواهد بود.
از صمیم قلب آرزو می کنم که هر چه زودتر سفر به بارسلون برای شما محقق شده و خودتان از نزدیک این شهر زیبا را تجربه کنید. شاید متون و عکس ها و اطلاعات این سفرنامه نیز کمک حالتان باشد.
شاد باشید و سلامت و روزگارتان پر از سفر.
جناب عسکریان عزیز
باز هم سفرنامه زیبا و دلچسبی را از شما خواندم. همیشه در سفرنامه هایتان نکته ای را که دوست دارم دقت در برنامه ریزی و آرامش و حوصله شما حین بازدیدها و به خصوص نگارش سفرنامه است. حضور پررنگ گائودی با قلم زیبای شما ما را به خوبی با وی و شاهکارش کلیسای ساگرادا آشنا کرد. برخورد نامطلوب آن خانم مسن در رستوران هتل همواره به ما یادآوری می کند که به خودمان اجازه ندهیم با بدخلقی کوتاه کل روز یک نفر را خراب کنیم. بیان دیدگاه شخصی تان از جاذبه ها و توصیف حال و هوای همسرتان در دوری از فرزند کوچکتان بسیار عالی بود. همیشه به خاطر سفر همراه با کودک خردسالتان آراد جان و اهمیت ویژه به علایق وی شما را تحسین می کنم. امیدوارم همچنان تجربه های جدیدی را کنار خانواده دوست داشتنیتان کسب کنید.
سپاس از شما
سرکار خانم مهین پو
سلام و درود
باز هم کامنت و یادداشت ارزشمند شما در این سفرنامه، تعابیر زیبا و برشمردن فاکتورهای مثبت سفرنامه، حس و حال خوب و انرژی فراوان برایم به ارمغان آورد.
در این کامنت، نکاتی ذکر فرمودید که در یادداشت دیگر دوستان کمتر به آنها اشاره شده بود و این نشان از دقت نظر و نکته سنجی شما دوست بزرگوار دارد.
سپاس که وقت صرف کردید و سفرنامه را مطالعه کردید. همواره نسبت به بنده لطف داشتید، همراه همیشگی بودید و مرا از نقطه نظرات کاربردی تان بی نصیب نگذاشتید، قدر میدانم این همراهی ارزشمندتان را و از این بابت به خود می بالم.
گائودی یک معمار بی بدیل می باشد خوشحالم که توانستم با ذکر دیدگاههای خودم از آثار وی به شناخت هنرش کمک کنم.
به عنوان اولین دوست به تجربه تلخ ما از سفر اشاره فرمودید برای خانواده ما این تجربه درس بزرگی بود، امیدوارم برای شما دوستان نیز به کار آید.
دوری از فرزند درحین سفر خاطره تاثیرگذاری بود خوشحالم روایت و وصف حس و حال شخصی ما در آن لحظات مورد پسند شما دوست عزیز واقع شده است. همینطور از لطف و محبت شما نسبت به آراد بی نهایت سپاسگزارم.
آرزو می کنم شرایط محقق گردد و خودتان در اولین فرصت سفر به قاره سبز را تجربه کنید.
شاد باشید و سلامت
جناب آقای عسکریان
با سلام و احترام
سفر زیبائی از شهر دوست داشتنی بارسلون را با تصاویر با کیفیت عالی روایت کرده اید که از هر دو بابت به شما تبریک می گویم. دقیقاً سال قبل در چنین روزی تصمیم مان را برای سفر به بارسلون قطعی کرده و چند روز بعد در اواخر آذرماه درخواست ویزا را به کارگزاری خلوت و بسیار منظم اسپانیا تحویل داده و حدود یک ماه بعد از آن هم در خیابان لارامبلا و سواحل بارسلون همچون شما قدم زدیم و چند روزی حظی بردیم وافر، یادش بخیر.
سفرنامه شما روایت گر خاطرات بسیار دلچسب سفرمان به اسپانیا بود و از این بابت هم از شما سپاسگزارم.
جای شما و آراد خان هم در روز 2020/02/02 برای تماشای بازی سحرآمیز مِسی در مسابقه بارسلونا و لوانته در نیو کمپ، خیلی سبز بود، واقعاً تجربه کم نظیری بود تماشای تشویقهای بسیار هماهنگ و محترمانه آبی اناری ها که در هوای نسبتاً سرد بهمن ماه تقریباً همه نیو کمپ را پُر کرده بودند.
انشالله به زودی شرایط به گونه ای تغییر یابد که امکان سفر خانوادگی با دختر دلبندتان هم به قاره سبز فراهم شود، ایام به کام.
جناب رحیمی بزرگوار، دوست اهل سفرم
سلام و درود
بسیار سپاسگزارم از اینکه وقت صرف کرده و سفرنامه را مطالعه فرمودید.
از حسن نظر و لطف و محبت شما دوست عزیز تشکر و قدردانی می کنم.
خیلی خیلی خوشحالم که روایت سفر و عکس های سفرنامه را دوست داشتید.
چه خوب که این سفرنامه تلنگری برای شما و یادآوری خاطرات سفرتان شد و
دوباره بارسلون را با ما گشتید و همراهی کردید.
افتخار می کنم با این نوشته و سفرنامه توانستم حس خوبتان از بارسلون که یادگاری ارزشمند و ماندگاریست را مجددا برای شما تداعی کنم.
جالب اینکه در همین چند سطر یادداشت به بهترین نحو این حال خوب را به ما منتقل کردید، ای کاش فرصت می کردید روایت این سفر زیبا را با ما به اشتراک می گذاشتید و ما با مطالعه سفرنامه تان، بارسلون را از دید و منظر شما می دیدیم.
بارسلون برای ما شهری تمام عیار بود و ما از دیدنش لذت بردیم، بدون اغراق یکی از تجربه های ناب سفری ما با دیدن این شهر رقم خورد. حضور در نیوکمپ یک خاطره هیجان انگیز بود، چقدر خوب که شما با تماشای بازی بارسلونا در این ورزشگاه در کنار طرفداران متعصب، اوج هیجان را لمس کردید...
روزگارتان شاد و پر از سفر
برقرار باشید.
سلام آقا سعید عزیز، سفرنامه سه قسمتی بارسلون رو به دقت خوندم. همانند سفرنامه های قبلی شما و حتی بهتر از آنها بود. از خوندنش واقعا لذت بردم. ازهمه لحاظ فوق العاده بود. اول از همه به برنامه ریزی خوب و دقیقتان در سفر، یه صد آفرین باید گفت. بلیطهای رفت و برگشت هواپیما، موقعیت هتل، برنامه ریزی دقیق دیدن جاذبه های گردشگری و ... همگی راکاملا دقیق و منظم برنامه ریزی کرده بودید و به لطف این برنامه ریزی خوب شما بوده که خوشبختانه مشکل حادی در سفرنداشتید و خوشحال شدم که بهتون خوش گذشته. متن روان و بدون ایراد ، تصاویر جذاب و با کیفیت ، ویدئو آخر سفرنامه که با موزیک متناسب و زیبائی همراه بود، همه و همه بر بی نقص بودن سفرنامه تان صحه گذاشته بود.
امیدوارم همواره به سفرهای خوب و با مقاصد زیبائی سفرکنید و از سفرتان لذت ببرید و ماهم از مطالعه سفرنامه هایتان.
برای شما ،همسرمهربان،آقا آراد با هوش و عزیز و آوین جان، سلامتی وآرزوی بهترینها را دارم.
سلام و درود بر دوست عزیز
جناب شفیعی بزرگوار
آنچه که از شما در ذهن دارم دقت نظر، نکته سنجی و عشق و علاقه به سفر و سفرنامه و ... می باشد.
مهر تایید شما بر سفرنامه و عدم وجود اشکال نگارشی و محتوایی قوت قلبی است برای من ... در واقع کامنت شما برای این نگارنده دلگرمی و انرژی مثبت فراوان به ارمغان می آورد.
به معنای واقعی یک همراه همیشگی هستید و همواره با صرف وقت و مطالعه سفرنامه و آنالیز و بررسی آن مرا از لطف خود بی نصیب نگذاشتید.
خوشحالم که شما هم به مثابه دیگر دوستان این اثر را پسندیده و در مقایسه با سفرنامه های قبل آن را بهتر و فوق العاده دانستید.
تشکر و قدردانی بنده را پذیرا باشید.
به زیبایی و به طور دقیق فاکتورهای مثبت سفرنامه را برشمردید و کاملا موشکافانه و با جزییات، سفرنامه را بررسی کردید.
من هم با شما کاملا موافقم یک برنامه مدون و حساب شده و با فکر و مطالعه به سفر رفتن علاوه بر صرفه جویی در وقت، هزینه و ... می تواند از احتمال بروز مشکل در حین سفر بکاهد.
چه خوب که متن، عکس ها و ویدئو و حتی موزیک آن را پسندیدید. باور بفرمایید یکی از دلایل ساخت ویدئو مسیر سفر تامین نظر و فرمایش شما در کامنت زیر سفرنامه پراگ بود. امیدوارم که پسندیده باشید.
برای شما دوست عزیزو بزرگوار و خانواده محترم تان، شادی سلامتی و یک دنیا سفر پرخاطره آرزو می کنم.
پیروز باشید و سربلند...
درود بر شما
سفرنامه بسیار خوبی نوشته بودید و برنامه ریزی دقیق که انجام داده بودید سفرتان را پربارتر و منظم کرده بود.
کاش از شطرنجی بودن بارسلونا در متن سفرنامه و عکس ها اشاره ای میکردید.
در ضمن فکر کنم چمن ورزشگاه نیوکمپ از نظر مردم بارسلونا متبرک میباشد.
ممنونم از شما و آرزوی سفرهای بیشتر و پربارتر برایتان دارم.
سلام و درود دوست بزرگوار
بسیار سپاسگزارم از محبت شما دوست عزیز
مایه خرسندی بنده هست که این سفرنامه موردتوجه شما قرار گرفته است.
حدس می زنم منظورتان از شطرنجی بودن بارسلون، نوع شهرسازی و شکل خیابان های آن که در بخشی از شهر به صورت مربع مستطیل هست باشد، این سبک شهرسازی مدرن به صورت عکس های هوایی محسوس و مشهود می باشد و برای ما که در بطن شهر بودیم امکان به تصویر کشیدن آن میسر نبود.
برای موضوع متبرک بودن چمن ورزشگاه نیوکمپ برای مردم بارسلون هم علیرغم جستجو در اینترنت چیزی نیافتم ولی حدس می زنم هدیه ارزشمندی برای دوستداران و علاقمندان باشگاه بارسلونا باشد.
روزگارتان خوش و سرشار از سفرهای پرخاطره
برقرار باشید.