سفری رویایی به بالی دوست داشتنی

4.2
از 28 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفری رویایی به بالی دوست داشتنی + تصاویر

روز چهارم

اولین برنامه برای امروز رفتن به دریاچه و معبد براتان بود، ساعت 8 روی تراس برای خوردن صبحانه حاضر بودیم و بعد دوش گرفتیم و آماده شدیم، گوگل مپ مسافت 1 ساعت و 50 دقیقه ای رو نشون میداد پس خیلی معطل نکردیم و حرکت کردیم، مثل دیروز هر وقت خسته می شدیم توقف می کردیم و مجدد ادامه میدادیم. معبد براتان هم یکی از معابد مهم بالی به حساب میاد که نزدیک به چهار قرن قدمت داره. این معبد در کنار دریاچه براتان و در مجاورت کوه براتان و در ارتفاع 1200 متری بالاتر از سطح دریا واقع شده که باعث میشه هوای استوایی و خنک داشته باشه، این معبد جزو اصلی ترین منابع آبرسانی به نواحی اطراف بالی محسوب میشه و به این دلیل مردم بالی مراسم مخصوص به خدای آب و رودخانه و دریاچه رو در این معبد برگزار می کنند. بعد از 2 ساعت و 15 دقیقه (با احتساب توقف ها) به معبد رسیدیم وبا خرید بلیط برای هر نفر به مبلغ 50 هزار روپیه وارد شدیم.

 

23.jpg
معبد براتان
24.JPG
محوطه معبد

بازدیدمون 1 ساعت طول کشید و بعد به سمت مقصد بعدی یعنی monky forest حرکت کردیم. برای من که از هر نوع حیوونی وحشت دارم، رفتن به جنگل میمونها یه چالش بزرگ بود و فقط به خاطر روی ماه همسرجان توی لیستمون قرار گرفت. این جنگل یه محوطه حفاظت شده بود که محل زندگی میمونهای زیادی بود. بلیط ورودی 80 هزار روپیه بود و پرداخت کردیم. همون بَدوِ ورود چندتا بچه میمون که با هم بازی میکردن و دنبال هم میکردن نظرمو جلب کردن و منو ترسوندن، از همسر جان خواهش کردم حواسش به من باشه و اگر خواستن نزدیکم بشن نجاتم بده!

 

25.JPG
 اعضای یک خانواده

هر طرف رو نگاه میکردی چندتایی میمون بودن که یا داشتن بازیگوشی می کردن و یا دنبال هم افتاده بودن و یا غذا میخوردن، حتی کنار رودخونه هم یه دسته میمون بودن که داشتن توی آب بازی می کردن. روی پُلی که از روی رودخونه رد می شد وایسادم تا یکم از این میمونهای بازیگوش فیلم بگیرم که یهو دیدم یه دسته 20-30 تایی میمون شاد و شیطون دارن میان. اصلاً فرصت نکردم از جام تکون بخورم! سر جام وایسادم و محکم دست همسر جان رو گرفتم و با نگاهم خواهش کردم مواظب باشه تا منو نخورن! نفسم بند اومده بود. فقط ازم چند سانت فاصله داشتن و من هر لحظه احساس می کردم از شدت ترس ممکنه بمیرم! اما خوب خداروشکر نَمُردَم و دارم براتون سفرنامه نقل میکنم. دیگه ساعت 16:30 شده بود و خیلی احساس گرسنگی می کردیم، پس تصمیم گرفتیم ریسک نکنیم و مستقیم به همون رستورانی که غذاش باب میلمون بود رفتیم و یه پاستا و جوجه سوخاری سفارش دادیم و دلی از عزا درآوردیم.

این چند روز، توی مسیر چندتا کارگاهِ ساخت صنایع دستیِ چوبی دیده بودیم و تصمیم داشتیم از این کارگاهها خرید کنیم، چون قیمتهاشون مناسبتر از مغازه ها بودن. پس اول به یکی از همین کارگاهها رفتیم و دوتا مجسمه زیبا انتخاب کردیم و با چونه زدن به نصف قیمت اولیه خریدیمشون. بعد از اون به بازار صنایع دستی اوبود رفتیم و سوغاتی و یادگاری هایی که در نظر داشتیم رو خریدیم و به هتل برگشتیم. استراحت کردیم و امشب آخرین شب اقامتمون در اوبود بود، ساعت 9 با همسرجان تصمیم گرفتیم بریم دورهای آخرمون رو بزنیم و بدون هدف تو خیابونها چرخیدیم و من به این فکر می کردم آیا بار دیگه به این خیابونها برمی گردیم؟ احساس می کنم زندگی خیلی کوتاه تر از چیزیه که بتونم به همه کارام برسم و متاسفانه شرایط موجود و بالارفتن قیمت دلار و ... هم شرایط رو سختتر می کنه.

دلم گرفت! کمتر وقتی پیش اومده که دلم بخواد به جایی که سفر کردم مجدداً برگردم، اما اینجا فرق میکرد، واقعاً ازش سیر نشده بودم و قطعاً اگر فرصت کنم به جایی برای بار دوم سفر کنم، بالی و به خصوص اوبود جزو اولین انتخابمه. توی افکار خودم غرق بودم که با وایسادن موتور به خودم اومدم. دم یه کافه وایساده بودیم. همسرجان پیشنهاد داد بریم یه چیز ساده بخوریم و منم استقبال کردم. از خودمون با میوه و آب میوه طبیعی و قلیون پذیرایی کردیم و تا ساعت 11 که کافه تعطیل بشه اونجا نشستیم و انگار نمیتونستیم دل بکنیم. از کافه که اومدیم بیرون همه مغازه ها و کافه ها و رستورانها تعطیل کرده بودن و خیابون کاملاً خلوت شده بود. ما هم به هتل برگشتیم و چمدونهارو آماده کردیم و خوابیدیم.

 

خداحافظ اوبود دوست داشتنی

(روز پنجم)

امروز رو با یه  صبحانه مفصل شروع کردیم. توی لیستمون از این محدوده فقط غار فیل ها مونده بود، به اتاقمون رفتیم و همه وسایل رو جمع کردیم و چمدونهامون رو کنار در گذاشتیم و بعد به پذیرش رفتیم و کلید رو تحویل دادیم و من ازشون خواستم اگر تا ساعت 12 برنگشتیم چمدونهارو از اتاق بردارن و کارهای چک اوت رو انجام بدن و مسئول پذیرش با خوشرویی درخواستم رو قبول کرد و ما به راه افتادیم. حدود نیم ساعت بعد به غار فیل ها رسیدیم و با تهیه بلیط ورودی به مبلغ 50 هزار روپیه از ورودی عبور کردیم. از سراشیبی پایین رفتیم و یک غار سنگی که دروازه ورودیش شبیه به فیل بود دیدیم و وارد غار شدیم اما چیز خاصی داخلش نبود فقط چند تا مجسمه بودا و عود. مسیرمون رو ادامه دادیم و به یه سری پله رسیدیم که از سمت راست به برکه ی نیلوفری و سمت چپ به آبشار میرسید.

 

26.JPG
برکه
27.JPG
آبشار
28.JPG
درختان تنومند

محوطه زیبایی بود اول کنار برکه رفتیم، بعد آبشار، توی محوطه درختهای قطور و تنومد با ریشه هایی که از خاک بیرون زده بود رو دیدیم که نشان از قدمت اون درختها داشت. همینطور ادامه دادیم و از روی رودخونه گذشتیم و به یه معبد رسیدیم، از همون معبدهایی که تو شائولین میشه دید! جلو ورودی معبد یه خانوم سن بالا مارو به داخل دعوت کرد و رومون آب معطر پاچید و همینطور یه چیزایی میخوند و بعد مقداری برنج به پیشونی من و همسرجان چسبوند و به این صورت به ما برکت داد و در آخر یه گل کوچولو زیبا رو کنار گوشم به موهام زد و ازمون انعام خواست! 10هزار روپیه انعام دادیم و باهاش خداحافظی کردیم.

ساعت به 12 داشت نزدیک میشد که به سمت هتل رفتیم و چمدونهارو تحویل گرفتیم. با همسر جان تقسیم کار کردیم و قرار شد من همراهِ چمدونها با ون تا مرکز اوبود برم و همسر جان موتور رو ببره و تحویل بده و خودشو به همونجا که ون نگه میداره برسونه تا از همونجا تاکسی بگیریم.  همین کار رو هم انجام دادیم و با اپلیکیشن Grab یه ماشین به مبلغ 200هزار روپیه تا هتلمون گرفتیم و به سمت کوتا راهی شدیم. همینطور که از اوبود خارج می شدیم کارگاههای نقاشی، سنگ تراشی و صنایع چوبی اطراف رو نگاه می کردیم و من دلم میخواست فرصت داشتیم تا بتونم از همشون بازدید کنم. اما خوب شاید دفعه بعد!

هر چی از اوبود فاصله میگرفتیم تعداد این کارگاهها کمتر میشد و بافت شهر تغییر میکرد. حدود 2 ساعت زمان برد تا به هتل رسیدیم و من خوشحال بودم که چند روزی رو در اوبود اقامت کردیم و این مسیر طولانی و شلوغ رو بارها تا اوبود نرفتیم.

به پذیرش رفتیم و پاسپورتها و کد رزرو رو به مسئول پذیرش دادم و با خوشرویی بهمون خوش آمد گفتن و با شربت خنک ازمون پذیرایی کردن. همونطور که قبلاً توضیح داده بودم این هتل خیلی معمولی بود و انتظار ما فقط تمیزی بود چون مسلماً انقدر امکانات و تفریحات جورواجور انتظارمون رو می کشید که نیازی به هتل با امکانات بیشتر نداشتیم و نمیخواستیم وقتمون رو تو هتل بگذرونیم. اتاق ما در طبقه پنجم قرار داشت و همونطور که انتظار داشتم تمیز و مرتب بود. خیلی سریع لباس هارو جا به جا کردم و زدیم بیرون تا با محیط اطراف یکم آشنا بشیم و یه موتور کرایه کنیم.

قدم زنان به خیابان لجیان رفتیم و یه مغازه جهت تورهای داخلی پیدا کردیم که موتور هم کرایه میداد، با چونه زدن یه موتور هیوندای(تقریباً شبیه قبلی) با مبلغ 150 هزار روپیه برای 3 روز کرایه کردیم و به دل خیابونها زدیم. حال و هوای خیابونها کاملاً متفاوت از اوبود بود، بوی دریا توی هوا پیچیده بود و هوا یکم شرجی بود، فروشگاه های ساحلی، ترافیک و شلوغی و مردمی که در تکاپو بودن، همه و همه نشونه های یه منطقه زنده و پر جنب و جوش بود.

گرسنمون شده بود و میخواستیم ناهار بخوریم. بر خلاف اوبود اینجا پر از فست فودهای مک دونالد و KFC و برگرکینگ و ... بود، برای امروز مک دونالد رو انتخاب کردیم و برام جالب بود که این شعبه همه کارکنانش ناشنوا بودن. بعد از غذا خوردن به سمت هتل رفیم و دوربین و کوله رو برداشتیم و به سمت معبد تانالوته رفتیم.

 

29.JPG
معبد تانالوته

این معبد هم جزو معابد مهم بالی محسوب میشه و به داشتن غروب های زیبا و مناظر منحصر به فردش مشهور و محبوب هستش. مردم زیادی در زمان غروب خورشید به اینجا میان تا شاهد زیباترین غروب ها باشن.

 

30.JPG
غروب زیبای آفتاب

 این معبد درون آب قرار داره که توسط یه خط باریک به ساحل متصل می شه و با مَد آب این راه باریک زیر آب میره و معبد روی آب به نظر میرسه. 60 هزار روپیه ورودی رو پرداخت کردیم و از بین بازار محلی زیبایی که داشت گذشتیم و به معبد رسیدیم، داخل معبد چیز خاصی نداره، مثل همه معابد قبلی که دیده بودیم، مجسمه بودا و عود و افرادی که به مردم برکت میدادن و دعا میخوندن. نزدیک به غروب بود، یه جایی برای نشستن پیدا کردیم و محو زیبایی شدیم. دسته دسته پرستو که پرواز می کردن به زیبایی غروب طلایی اضافه می کرد، به محض اینکه خورشید کامل غروب کرد همه جمعیت دست زدن و شادی کردن و من به این فکر می کردم که حتی غروب هاشون هم خارجیه!!! بالا اومدن آب دریا رو کاملاً میشد دید، موجها با شدت بیشتری خودشون رو به صخره ها میکوبوندن و کم کم روشون رو میپوشوندن. همه چیز زیبا و رویایی بود.

 

31.JPG
صخره و غروب زیبا

بعد از اینکه هوا تاریک شد به کوتا برگشتیم، توی مسیر ترافیک خیلی سنگین بود و چون ما با موتور بودیم از بین ماشین ها میتونستیم آروم حرکت کنیم و جلو بریم. به مرکز خرید دیسکاوری رفتیم که خیلی شیک و بزرگ بود، قصد خرید کردن نداشتیم و فقط دور زدیم و بعد به هتل برگشتیم تا استراحت کنیم.

 

موج های خروشان

(روز ششم)

کوتا یه منطقه ساحلیه و کسایی که به این منطقه سفر میکنن معمولاً عاشق ساحل و دریا هستن، ما هم به همین خاطر توی برناممون چند روزی رو به کوتا اختصاص دادیم. قصد داشتیم روزهامون رو توی ساحل و دریا بگذرونیم و موج سواری رو تجربه کنیم، پس معطل نکردیم و بعد از خوردن یه صبحانه سبک به سمت ساحل رفتیم و روزمون رو با شنا و آفتاب شروع کردیم. بالی به موج های بلند و موج سواراش معروفه، خط ساحلی هم پر از افرادی بود که تخته موج سواری کرایه میدادن و اگر تمایل داشتی بهت آموزش هم میدادن، ما هم دو تا تخته موج سواری کرایه کردیم همراه با یه مربی که بهمون آموزش بده که جمعاً شد 200 هزار روپیه و به دل دریا زدیم. تا ظهر کنار دریا بودیم و تمرین میکردیم.

 

kuta-beach-beach.jpg
ساحل کوتا(عکس از اینترنت)

 بعد از اینکه حسابی خسته و گرسنه شدیم برای ناهار به KFC رفتیم و به هتل برگشتیم و یکمی استراحت کردیم و دوش گرفتیم و برای رفتن به معبد اولوواته آماده شدیم.

ما توی برناممون بازدید از هر 4 معبد مهم بالی رو گنجونده بودیم، این معبد در منطقه بسیار متفاوت و خاصی روی صخره ای 70 متر بالاتر از سطح دریا و در جوار اقیانوس هند واقع شده که علاوه بر مکان مذهبی، چشم انداز فوق العاده ای داره و گردشگران زیادی برای تماشای غروب آفتاب به اینجا میان .

 

33.JPG
 چشم انداز معبد اولوواته

ما هم غروب زیبایی رو تماشا کردیم و در محوطه گشت زدیم و به کوتا برگشتیم و توی خیابونهای شلوغ بین مردم قدم زدیم و به فروشگاه های کنار خیابون سرک کشیدیم و در آخر به یه کافه رفتیم و با آبمیوه و قلیون از خودمون پذیرایی کردیم و به سمت هتل رفتیم و البته توی مسیر از KFC برای شاممون چند تکه مرغ خریدیم و با خودمون به هتل بردیم تا توی اتاقمون نوش جان کنیم و بعد از یه روز شلوغ به خواب رفتیم.

 

روز هفتم

صبح یکم دیرتر بیدار شدیم و صبحانمون رو توی اتاق خودمون خوردیم. امروز برناممون رفتن به پارک آّبی یا کلاب ساحلی بود که پارک آبی با نظر هر دومون خط خورد ، چون هیچ کدوممون علاقه زیادی به سُرسُره و از این جور تفریحات آبی نداریم و حتی به اُ پارک ایران خودمونم نرفتیم ، توی سفرنامه ها در مورد کلاب ها خونده بودم و کلاب Fines رو انتخاب کردیم و با کمک گوگل مپ راه طولانی و پرپیچ و خمی هم تا اونجا رفتیم ، وارد شدیم و از کارمندهایی که مارو به طرف صندوق راهنمایی میکردن درخواست کردیم اول اجازه بدن محیط کلاب رو ببینیم و اونا هم با خوشرویی قبول کردن ، کلاب شامل یه استخر کنار ساحل و تعداد زیادی تخت و صندلی مخصوص آفتاب ، یه کافه رستوران همراه با موزیک که همه جا پخش می شد ، این واقعاً چیزی نبود که ما دنبالش بودیم ، مگه چند ساعت می تونستیم توی استخر نه چندان بزرگش وقت بگذرونیم؟ محیط کلاب هم خیلی بزرگ نبود و البته نه تنها این کلاب ، بلکه اکثر کلاب های ساحلی به همین شکل هستن. البته خوب علایق و سلایق متفاوته و به نظرمون کلاب کنار آبشار خیلی خیلی زیباتر و سرگرم کننده تر و بزرگتر از یه کلاب ساحلی بود و چون ما

به اون کلاب زیبا رفته بودیم از موندن تو این کلاب منصرف شدیم و ترجیح دادیم به ساحل بریم. موج سواری روی موج های بلند بالی هیجان انگیزتر و دوست داشتنی تر بود. ما هم به ساحل کنار کلاب رفتیم. ساحل به نسبت کوتا خیلی خیلی خلوت بود و ما هم با اجاره کردن تخته موج سواری تا ساعت 15 مشغول بودیم.

 

0FEA1CB8-EB72-4F7B-B5EC-A4F95ABB115B.jpeg
ساحل و موج سواری

دیگه دستامون درد گرفته بود و خسته شده بودیم که تصمیم گرفتیم به کوتا برگردیم و برای ناهار مجدد مک دونالد رو انتخاب کردیم و بعد به هتل برگشتیم و یکم استراحت کردیم. برای امشب قصد داشتیم به ساحل جیمباران بریم و یه شب رومانتیک رو رقم بزنیم و کلی عکس عاشقانه بگیریم، لباس های مورد نظر برای عکاسی رو پوشیدیم و سوار بر موتور با کمک گوگل مپ به سمت جیمباران حرکت کردیم برای پیدا کردن رستوران های ساحلی که معروف هم هستن از یکی از اهالی سوال کردیم که اشاره کرد این مسیر رو تا بالا برید و ماهم همینطور ادامه دادیم تا به ورودی یه شهرک رسیدیم، از مامورهای امنیتی جلو ورودی مجدد سوال کردم که برای تماشای غروب و رستوران های ساحلی کدوم سمت باید بریم؟ که گفتن ادامه بدید.

وارد یه شهرک زیبا و لاکچری شدیم و همینطور پیش رفتیم، هیچ ماشینی تردد نمیکرد و خیلی خیلی خلوت بود و کسی نبود که بشه ازش راهنمایی گرفت، گوگل هم بیشتر از این جوابگو نبود و دقیقا همون منطقه رو نشون میداد. بالاخره بعد از 10 دقیقه یه تاکسی رو دیدیم که از کنارمون گذشت و ما هم از یه ترفند ایرانی استفاده کردیم و افتادیم دنبال تاکسی تا به یه پارکینگ رسیدیم، موتور رو پارک کردیم و به سمت ورودی رفتیم و از مامورینی که جلو درب ایستاده بودند پرسیدیم رستورانهای ساحلی کدوم سمت هستن ؟ اونا هم مارو راهنمایی کردن و گفتن این تابلوهای راهنما رو دنبال کنید که روشون راک بار نوشته شده.

ما هم به دنبال تابلوها وارد مجموعه شدیم که نمیدونستم چیه! شاید یه هتل پنج ستاره مجلل! یه محیط کاملاً لوکس با مجسمه های بزرگ مرمری که هر گوشه به چشم میخورد، حوض ها و فواره ها همه لوکس و زیبا، حتی شکل حرص کردن بوته ها هم خاص بودن! آفتاب غروب کرد و این بار نتونستیم به تماشای غروب برسیم ولی بالاخره بعد از کلی دنبال کردن تابلوها به راک بار رسیدیم. یه کافه رستوران زیبا و مدرن که بر روی صخره قرار داشت و رو به اقیانوس هند با منظره ای شگفت انگیز. اینجا بود که فهمیدم تمام مسیر رو اشتباه اومده بودیم! اما خوب حداقلش به جای زیبایی رسیده بودیم.

با این حال اینجا اون ساحلی نبود که ما دنبالش بودیم، یه نگاه به قیمت های سرسام آور انداختیم و فکر کردیم حالا که تا اینجا اومدیم به همین کافه رستوران لوکس بریم و یکم خوش بگذرونیم، اما وقتی به این فکر کردیم که امشب آخرین شب اقامتمون در بالی هستش و دیگه فرصت نمیکنیم به ساحل رمانتیک جیمباران بریم تصمیم گرفتیم برگردیم. ولی ای کاش برنمیگشتیم!

 

35.png
عکسی که ما دیده بودیم و راغب بودیم ببینیمش(عکس از نت)
36.jpg
تصور ما از ساحل جیمباران و شب رمانتیک(عکس از نت)

مسیری که اومده بودیم رو برگشتیم و با پرس و جوی مجدد و نشون دادن عکس بالاخره جای درست رو پیدا کردیم. ساحل رومانتیک جیمباران مجموعه ای از رستورانها رو شامل میشد که کنار خط ساحلی قرار داشتن و فضا رو با شمع و گل و پروانه عاشقانه و زیبا کرده بودن. آفتاب غروب کرده بود و با تاریک شدن هوا نتونستیم عکاسی کنیم. گفتیم حداقل شاممون رو بخوریم اما هر چی از کنار رستورانها گذشتیم و بررسی کردیم، با دیدن موشهایی که از اینطرف به اونطرف میدوییدن! نتونستیم خودمون رو راضی کنیم که اینجا غذا بخوریم و اونجا بود که گفتیم ای کاش به همون راک بار زیبا رفته بودیم و به نظرم ساحل جیمباران اصلاً اون چیزی نبود که در موردش خونده بودم و یا حتی عکساشو دیده بودم.

اصلاً ارزش این همه تعریف و وقت گذاشتن رو نداشت، از اینکه خودمون رو خیلی از این طرف به اون طرف کشیده بودیم و در آخر هم جیمباران ناامیدمون کرده بود یکم خسته و کلافه شده بودیم، اما خوب زیبایی سفر به همین اتفاقات و پیشامدهای غیرقابل پیش بینیه که بهت یاد میده همیشه با چیزی که فکرش رو میکنی روبه رو نمیشی و همیشه برنامه هات جوری که تو دوست داری پیش نمیره و در اون زمانه که باید هنرتو نشون بدی و اجازه ندی چیزی ناامیدت کنه. تصمیم گرفتیم به سمت کوتا بریم، توی مسیر با همسرجان حرف زدیم و تصمیم گرفتیم اجازه ندیم که شبمون خراب بشه.

یه کافه به نام هارد راک کافه توی کوتا دیده بودیم و در سفرنامه ها هم در موردش خونده بودم، برای شام اونجارو انتخاب کردیم که محیط گرمی داشت و ما هم ساتای کباب غذای سنتی بالی رو سفارش دادیم، که شبیه گوشت کبابی و جوجه کباب خودمون بود، بعد از خوردن غذا حالمون حسابی جا اومد و از اونجایی که امشب هالووین بود ما دوست داشتیم امشب رو بیشتر بیرون باشیم، پس اول به هتل رفتیم و لباسامون که بیشتر مناسب عکاسی بود رو عوض کردیم و راحت شدیم و به خیابون برگشتیم و بین مردم و کافه هایی که بیشتر تم هالووین داشتن گشت زدیم و یه کافه که موسیقی زنده اجرا میکرد رو انتخاب کردیم و تا نیمه شب وقتمون رو اونجا گذروندیم.

 

روز هشتم

امروز آخرین روز سفرمون بود و هنوز از زیبایی های بالی سیر نشده بودم و خیلی جاها مونده بود که دلم میخواست ببینمشون اما خوب به اندازه زمانی که داشتیم به نظرم خوب برنامه ریزی کرده بودیم و الباقی رو هم برای سفر بعدی نگه داشتیم.

دلم میخواست جزیره های نوسا پنیدا و نوسا لمبورگان رو توی برنامه امروزمون جا بدم اما دیدم برناممون خیلی با استرس میشه و یه وقت اگر قایق تاخیر داشته باشه ارزش اینکه با تاخیر و استرس به فرودگاه برسیم رو نداره البته من کلاً دوست داشتم زمان کافی داشته باشیم و بتونیم یک یا دو شب در این جزایر زیبا اقامت کنیم، خلاصه این برنامه رو گذاشتیم برای بعدهااااااااا و به نوسا دوا بسنده کردیم و بعد خوردن یه صبحانه سبک حرکت کردیم. بیشتر مسیر رو از بزرگراه رفتیم و جالبیش این بود که یه مسیر ویژه به موتورها اختصاص داده بودن و این امنیت موتورسوارهارو در بزرگراه بیشتر میکرد، سوار موتور، روی دریا، هوای عالی، موها به دست باد. دیگه چی از این بهتر.

کمتر از 1 ساعت تو راه بودیم تا به ساحل آروم نوسا دوا برسیم. در این منطقه هتل ها و ریزورت های لوکستری دیده میشد و از جنب وجوش و هیاهو کوتا خبری نبود. تو قسمت هایی از ساحل انواع بازی های آبی رو ارائه میدادن اما ما دوست داشتیم فقط قدم بزنیم و از آرامش حاکم لذت ببریم. بعضاً توریستهایی رو میدیدیم که با دوچرخه داشتن تو اون منطقه گشت میزدن که مارو هم مشتاق به دوچرخه سواری کردن اما وقتی جویای کرایه دوچرخه شدیم متوجه شدیم که دوچرخه هارو هتلهای همون اطراف در اختیار مسافراشون میزارن و ما نمیتونستیم کرایه کنیم. ما هم قدم زنان اون اطراف رو گشتیم و در لوکیشن های زیبای نوسادوا کلّی عکس زیبا انداختیم و تو یه کافه خودمون رو به یه نوشیدنی خنک دعوت کردیم.

 

37.JPG
ساحل آروم نوسا دوا
38.JPG
ساحل نوسا دوا

 حدود ظهر به کوتا برگشتیم و برای ناهار به مک دونالد رفتیم و آخرین ناهارمونم نوش جان کردیم و به سمت هتل رفتیم.

اول سر راه موتور رو تحویل دادیم و چون چمدونهامون آماده بودن با Grab یه تاکسی به مقصد فرودگاه به مبلغ 100.000 روپیه گرفتیم و با کلی خاطره خوب با بالی زیبا خداحافظی کردیم.

 

39.JPG
خداحافظ بالی

امیدوارم از همراهی با ما در این سفر لذت برده باشید.

نویسنده: بهاره گل محمد پور

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر