لمس آرامش در شهرهای زیبای ترکیه

3.9
از 25 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
لمس آرامش در شهرهای زیبای ترکیه
آموزش سفرنامه‌ نویسی
20 اسفند 1401 12:00
14
10.6K

بخش دوم سفر کوش آداسی

به هتل Le Bleu Hotel & Resort Kusadasi U-all رسیدیم و رفتیم سمت رسپشن پاسپورتها رو تحویل دادیم و سه دستبند هتل گرفتیم و اعلام شد چون رستوران اصلی تعطیل هست میتونیم از اسنک بار کنار استخر استفاده کنیم سری به اونجا زدیم و از فست فودها و نوشیدنی استفاده کردیم کیفیت اسنک بار متوسط در حد قابل قبول بود ، آقا رایان ما تا استخر دید خودش رو به آب سپرد و خانم جان هم کنارش نشست تا مواظبش باشه و من رفتم اطاق رو تحویل گرفتم، اطاق ما طبقه پنجم با شماره 2522 بود.

در اطاق رو که باز کردم سوپرایز شدم اطاق با گلهای کاغذی زیبا و فراوان به همراه میوه و نوشیدنی تزیین شده بود با ویوی دریا  زیبایی آن صد چندان شده بود آخه زمان رزرو اطاق اعلام کرده بودم که به مناسبت سالگرد ازدواج در این هتل اقامت خواهیم داشت ، از فرصت استفاده کردم و سریعا انگشتری که به عنوان کادو برای خانم جان خریداری کرده بودم رو بر داشتم و به قسمت  guest relations در طبقه همکف نزدیک رسپشن رفتم مسوول اون قسمت خانمی خوش مشرب و مهربان بنام Ayla Civas هست که من در خصوص برنامه سالگرد ازدواجمون که برای تاریخ May 31, 2022 بود مطرح کردم و ایشون گفتن برای ساعت 20 می تونن برنامه عکاسی در زمان غروب آفتاب و برای ساعت 22 شام در رستوران دریایی یک میز رزرو کنن و کادو رو هم تقدیمشون کردم تا در زمان سرو شام کادو رو بیارن سر میز و به اتفاق هم رفتیم موقعیت میز و منوی شام رو در رستوران دریایی رو اکی کردیم و سریعا به اطاق برگشتم و وسایل آب بازی رو برداشتم و به خانواده ملحق شدم.

28(3).jpeg

28 (1).jpeg
ویوی اطاق در هتل Le Blue

بعد از کلی آب بازی با آقا رایان اومدیم اطاق خانم جان رو فرستادم جلو تا در رو باز کرد از زیبایی تزیین اطاق و ویوی دریا و تمیزی اطاق حسابی شگفت زده شده بود تا اومدیم به خودمون بیاییم و چندتا عکس بگیریم آقا رایان پریدن رو تخت و همه تزینات و زحمات هنرمندان هتل Le Blue رو به هم ریخته بود و نشد ازش عکس بگیریم ، سریعا فرستادیمش توی حموم و یه دوش گرفتیم استراحت کردیم و برای شام بیدار شدیم رفتیم از شام متنوع هتل استفاده کردیم و رفتیم سراغ کشف قسمتهای مختلف هتل که دیدیم هتل غروب خورشید زیبایی داره و کلی از منظره غروب و رقص موجها عکس و فیلم زیبا ثبت کردیم  بعد از اون یه سر رفتیم بیرون از هتل و ایستگاه دلموش و محل سوار شدن اتوبوس های شهر سوکه رو پیدا کردیم.

29.jpeg
 فاصله هتل Le Blue تا ایستگاه مینی بوس سوکه

از اونجا که فردا برنامه خرید در Novada Outlet Söke  داشتیم به هتل برگشتیم و تا ساعت 12 شب از برنامه های هتل استفاده کردیم .

روز چهارم خرید و برنامه سالگرد ازدواج

صبح ساعت 8:30 از خواب بیدار شدیم و رفتیم برای صرف صبحانه یک صبحانه مفصل خوردیم مقداری هم به صورت ساندویچی با خودمون بردیم که اگه آقا رایان احساس گرسنگی کرد اذیت نشیم ، ساعت 9 از هتل زدیم بیرون به سمت ایستگاه دلموش ، با دلموش شماره 5 تا ایستگاه مینی بوس شهر سوکه رفتیم و بابت دونفر 12 لیر پرداخت کردیم ، حدود ساعت 9:20 رسیدیم به ایستگاه و ساعت 9:30 مینی بوس سوکه با هزینه دونفر 30 لیر به سمت شهر سوکه حرکت کرد به راننده اعلام کردیم که ما قصد رفتن به Novada Outlet داریم که گفتن باید آخرین ایستگاه که میشه اتوگار سوکه پیاده بشین و با دلموش شماره یک به سمت Novada Outlet برید.

وقتی رسیدیم به اتوگار شهر سوکه سریعا به دفتر شرکت پاموککاله رفتم و بلیط سوکه به بدروم رو برای دونفر به تاریخ June 2, 2022  ساعت 13:15 خریداری کردم به قیمت هر نفر 50 لیر و سریعا به ایستگاه دلموش برگشتم پیش بچه ها ، حدود ساعت  10:15 سوار دلموش یک شدیم به سمت Novada Outlet و بعد از حدود یک ربع رسیدیم از یک گیت ورودی گذشتیم و وارد شدیم.

30.jpeg
 بلیط اتوبوس سوکه به بدروم
31.jpg
 Novada Outlet (تصویر از اینترنت)

اولش تو فروشگاهها دوری زدیم تا حدود قیمت دستمون بیاد بعد دیدیم رایان بخواد پا به پای ما بیاد خسته میشه سری به 5M Migros  زدیم و از اونجا یک چرخ دستی گرفتیم و آقا رایان رونشوندیم توش و گوشی رو در اختیارش گذاشتیم و حسابی  سرگرم شد و رفتیم سراغ برندهای DeFacto ، Koton ، LC Waikiki ، Mavi و خریدهامون رو انجام دادیم ، تو فروشگاه LC Waikiki زمان پرداخت دلار رو قبول کردن و با نرخ هر دلار 16.3 لیر ، اما فروشگاه Koton دلار قبول نکرد مجبور شدیم تو طلا فروشی روبروییش دلارمون رو به لیر تبدیل کنیم که با نرخ 15.7 برامون حساب کرد.

بعد از اینکه خانم جان رضایت مندیشون رو از خرید اعلام کردن دیگه حسابی گرسنه بودیم و رفتیم McDonald و یه ساندویچ مختصر خوردیم و با همین دلموشهای و مینی بوس هایی که اومده بودیم برگشتیم هتل، به هتل که رسیدیم حدود ساعت 18 بود  به خانم جان گفتم استراحت کن که ساعت 19:30 بریم یه شام مختصر بخوریم که ساعت 20 نوبت عکاسی کنار ساحل گرفتم خانم جان هم که از خریداش راضی بود و میشد رضایت رو تو چهره اش دید قبول کرد و ساعت 19 همگی از لباسای جدیدی که خریده بودیم پوشیدیم و رفتیم یه شام مختصر خوردیم و با عکاسمون که اسمش آقا مراد بود برا ساعت 20 هماهنگی مجدد انجام دادیم ، همگی سر ساعت و در لحظه غروب جلو رستوران کنار ساحل بودیم و کلی عکس با ژستهای مختلف گرفتیم به اطاق برگشتیم و یه استراحت کوتاه کردیم ساعت 21 به خانم جان گفتم که چون شام سبک خوردیم بریم رستوران دریایی.

مگه راضی میشد با هزار ترفند راضیش کردم و مجدد آماده شدیم و سر ساعت 22 سه نفره به رستوران دریایی رفتیم ، میز از قبل مشخص شده با تزیین گلهای زیبا برامون آماده کرده بودن نشستیم و نوشیدنی و میگو رو آوردن سرو کردن که واقعا خوشمزه بود و اخر سر انگشتری که تهیه کرده بودم رو توی یک ظرف غذا گذاشتن و آوردن جلو خانم جان گذاشتن تا سر ظرف رو باز کرد سورپرایزش رو که دید حسابی شوکه شده بود با تشویق حضار مواجه شد، اصلا انتظار چنین کادویی رو تو چنین شرایط اقتصادی نداشت خدا را شکر هم اندازه انگشتش بود  وحسابی ازمدلش خوشش اومده بود.

32.jpeg
 کادوی خانم جان در سالگرد ازدواج

بعد اتمام مراسم صورتحساب رو برامون آوردن که حدود 200 لیر شد و در مقابل تدارک این سوپرایز خیلی ناچیز بود ، جا داره اینجا هم از خانم Ayla Civas و هم کادر رستوران دریایی هتل Le Blue تشکر کنم که یک شب بیاد ماندنی رو برای ما تدارک دیدن.

از اونجا که روز بعد برنامه پارک آبی Adaland Aqua park داشتیم رفتیم اطاق و وسایل آب بازی ، مایو ، دوربین و کرم ضد آفتاب رو گذاشتیم تو کوله پشتی ، بعد از سپری کردن یک روز فشرده با خیال آسوده خوابیدیم.

روز پنجم آب بازی در Adaland Aqua park

صبح ساعت 8:30 از خواب بیدار شدیم رفتیم یه صبحانه مفصل خوردیم مقداری هم اسنک درست کردیم و با 2 بطری آب گذاشتیم تو کوله پشتی و رفتیم سمت ایستگاه دلموش با دلموش شماره 5 به مرکز شهر رفتیم و از اونجا با دلموش مخصوص پارک آبی Adaland Aqua park تا جلو پارک آبی رفتیم ، از اونجایی که رایان زیر 4 سال بود ورودش رایگان بود و برای دونفر ورودی 54$ پرداخت کردیم و وارد محوطه پارک آبی شدیم ، یه جای دنج نزدیک استخر بچه ها پیدا کردیم و وسایلامون رو روی تخت گذاشتیم و عملیات کرم مالی رو شروع کردیم بعد از مهیا شدن برای آب بازی سه تایی وارد استخر بچه ها شدیم و کلی آب بازی کردیم.

بعد از بازی آقا رایان نوبت به سرسره بازی مامان بابای آقا رایان شد پس وسایلا رو جمع کردیم رفتیم نزدیک سرسره ها و یه جای دنج برای آقا رایان درست کردیم و گوشی رو دادیم تحویلش یه خورده از اسنکهایی که تو هتل درست کرده بودیم خوردیم و دوتایی رفتیم سراغ سرسره بازی ، هر ازگاهی هم یه سر به آقا رایان میزدیم که احساس تنهایی نکنه و تقریبا تمام سرسره ها رو حداقل دو بار تست کردیم دو تا از این سرسره ها که از یک برج بلند سر میخوردیم و پرتاب میشدیم میانه استخر خیلی هیجان انگیز بود اما من فرود ناموفقی داشتم و تا دو روز در قسمت پهلوها احساس کوفتگی می کردم ، چند تا عکس تو طولانی ترین سرسره پارک و چندین عکس خانوادگی با طوطی ،اسپایدر من و اِلسا در پارک آبی گرفتیم که آخر سر عکسا رو چاپ کرده بودن و از بین همه اونها 4 عددش که بهتر بود رو به قیمت 300 لیر خریداری کردیم ، ساعت حدود 16 بود که دیگه هممون خسته بودیم و تصمیم گرفتیم به هتل برگردیم ، تا از پارک آبی اومدیم

33 (1).jpeg

33 (3).jpeg

33 (2).jpeg
پارک آبی Adaland Aqua park

بیرون دلموش اومد و سوار شدیم نزدیک قلعه کوش آداسی پیاده شدیم و با دلموش 5 به هتل برگشتیم تو مسیر رایان از فرط خستگی خوابش برد ، به محض رسیدن به هتل رایان رو بردیم اطاق و خودمون سری به اسنک بار زدیم و هله هوله خوردیم و رفتیم اطاق استراحت کردیم تا ساعت 19 ، بعد از بیدار شدن سری به آقا مراد عکاس زدیم و در خصوص قیمتها چانه زنی کردیم و درنهایت به ازای هر عکس با  5Euro به توافق رسیدیم و فایل عکسا رو برامون ایمیل کرد ، بعدش رفتیم برای شام هتل و پس از اون به سراغ برنامه Kids Dancing هتل رفتیم و آقا رایان حسابی اون وسط ترکوند ، بعد از تمام شدن برنامه به اطاق برگشتیم و بچه ها استراحت کردن و من شروع به جمع کردن وسایل هامون کردم اخه با خانم جان قرار گذاشته بودیم لحظه طلوع خورشید یعنی 5:40 بیدار بشیم و بریم کلی عکس و فیلم زیبا بگیریم.

روز ششم روز وداع با کوش آداسی و سلام به بدروم

صبح ساعت 5:40 دقیقه با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدیم و سریعا آماده شدیم و رفتیم به قسمت شرقی هتل و فیلم و عکسهای زیبایی گرفتیم ، فقط من و خانم جان بودیم و 4 یا 5 مسافر از آسیای شرقی و تعداد انگشت شماری مسافر اروپایی ، حسابی از فضا و هوا لذت بردیم و کلی خاطره خوش ثبت کردیم.

بعد از اینکه خورشید خانم خودش رو به میانه آسمان رسوند رفتم سراغ آقا رایان و آماده اش کردیم برای صرف صبحانه ، آخرین وعده رو در کوش آداسی با احساس غریبی همراه با دل کندن خوردیم و به اطاق برگشتیم و کولبارمون رو برداشتیم و برای چک اوت نزد رسپشن رفتیم در کمتر از 5 دقیقه فرایند انجام شد و با خانم آیلا و مراد خداحافظی کردیم و بابت ثبت لحظات شیرین در زمان اقامتمون تشکر کردیم و به سمت ایستگاه مینی بوسهای سوکه رفتیم ، حدود ساعت 11:50 بود که کوش آداسی زیبا رو ترک کردیم انگار قسمتی از وجودمون رو اونجا جا میذاشتیم اما با کوله باری از خاطره خوش به ادامه مسیر و مکانهای دیدنی فکر می کردیم.

kZ1TCJTgIueEuHqDxiutQmOu2aVVJKNK44Ky1C4P.jpg
هتل زیبای Le Blue

حدود ساعت 13 به اتوگار سوکه رسیدیم و خودمون رو به جایگاه شرکت پاموککاله رساندیم ، تا رسیدیم به دفتر فروش شرکت رفتم و برای اینکه روزهای پایانی سفر درگیر استرس خرید بلیط برگشت از مارماریس به ازمیر نشیم همونجا دو عدد بلیط برای تاریخ June 7, 2022 ساعت 14:30 از کوش آداسی به اتوگار ازمیر به قیمت 199 لیر برای هر نفر خریداری کردیم و با خیال راحت سوار بر اتوبوس بنز شرکت پاموککاله با امکانات و پذیرایی عالی شدیم و دقیقا راس ساعت 13:15 سوکه رو به مقصد بدروم ترک کردیم.

35.jpeg
بلیط اتوبوس مارماریس به ازمیر شرکت پاموککاله

 

 

از اونجایی که میدونستم مسیر زیبایی رو در پیش داریم صندلی ردیف اول رو خریداری کرده بودم پس از حدود 2 ساعت طی کردن یک مسیر زیبا و عبور از کنار دریاچه Bafo Golu و شهر Milas حدود ساعت 15 به Pamukkale Turizm Bodrum otogar رسیدیم و به طبقه همکف رفتیم ، شهرداری Mugla یک سری دستگاههایی بزرگتر از خودپرداز تعبیه کرده بود که میشد با پول نقد Mugla KentKart  رو با قیمت 12 لیر ، برای پرداخت هزینه های اتوبوس و مینی بوس در استان موغلا خریداری و به میزان دلخواه با وجه نقد از طریق همین دستگاه شارژش کرد.

 

36 (2).jpeg

36 (1).jpeg
کارت حمل و نقل عمومی استان Mugla

از اونجایی که ما ایرانی ها از داشتن کارت اعتباری محرومیم این یک کارت با ارزش بود که ما رو از دست پول خُرد نجات میداد ، ما هم یک کارت خریداری کردیم و سوار بر اتوبوس هایی شدیم که به اتوگار بدروم میرفتن ، بعد از حدود 15 دقیقه به اتوگار رسیدیم ، از اونجایی که تا هتل Costa Bodrum City نزدیک 7 دقیقه بیشتر راه نبود پیاده تا هتل رفتیم و مغازه های اطراف روبرانداز می کردیم ، نزدیک ساعت 16 بود که به هتل رسیدیم و رسپشن هتل اعلام کرد چون شما یک فرزند 4 ساله دارین ما برای شما یک اطاق سه تخته در نظر گرفتیم بدون پرداخت هزینه اضافی ، که ما هم تشکر کردیم و اطاق رو تحویل گرفتیم اطاق بزرگ و بازسازی شده ای بود وسایل رو گذاشتیم تو اطاق و یواش یواش روده بزرگه داشت روده کوچیکه رو قورت میدا.

از رسپشن آدرس یک جای خوب رو پرسیدیم ، آدرس رستوران Churchill Bistro رو داد که حدود 5 دقیقه تا هتل راه داشت به اونجا رفتیم فضای ساحلی بسیار زیبایی داشت اما آقا رایان ما چون هوس ساندویچ کرده بود و اینجا نداشتن مجبور شدیم معذرت خواهی کنیم و بریم سمت McDonald و سه عدد ساندویچ ، دو بسته سیب زمینی سرخ کرده و 3 عدد دوغ سفارش بدیم به قیمت 185 لیر ،  طبقه بالای رستوران میز گذاشته بودن اونجا ناهار رو خوردیم ، تو بازار گشتی زدیم یک آن خودمون رو وسط یکی از آرزو هامون دیدیم ، نمیدنید چه حسی داشتیم اون لحظه ، همیشه ها اینستا گردی که میکردیم با خانم جان یک کوچه زیبا بود که به دریا ختم میشد و سمت راست اون قلعه بدروم بود الان خودمون رو در دنیای واقعی تو اون کوچه کنار کافه yula میدیدم واقعا وصف ناپذیر بود و با خانم جان قرار گذاشتیم فردا صبح بیاییم و حسابی از اینجا بودن لذت ببریم.

37.jpeg
کوچه Uslu Sokak

به اطاق برگشتیم تا ساعت 17:30 استراحت کردیم تا خستگی راه رو از تن بیرون کنیم ، ازخواب که بیدار شدیم کاملا فِرش ، آماده شدیم و به خیابان گردی در بدروم زیبا پرداختیم ، چه شبهای زنده ای دارد این شهر ، شام رو کباب ترکی خوردیم و تا پاسی از شب به کافه گردی و خیابان گردی گذشت .

روز هفتم روستای دیدنی گوموشلوک Gumusluk 

صبح نزدیک طلوع آفتاب از خواب بیدار شدیم و به اتفاق خانم جان خودمون رو به ساحل زیبای بدروم رساندیم و مثل دو کبوتر عاشق کلی عکس و فیلم عاشقانه ثبت کردیم به خصوص در کوچه رویایی Uslu Sokak بعد از اونجا به قلعه بدروم رفتیم و در لحظه زندگی کردن رو مرور کردیم ، یواش یواش احساس گرسنگی می کردیم ، به سمت هتل برگشتیم خدا را شکر آقا رایان هنوز در خواب خرگوشی به سر می برد ، آروم آروم بیدارش کردیم و رفتیم سراغ صبحانه هتل که کل منو خانگی (Hand Made) بود ، بعد از صبحانه من به اطاق رفتم و استراحتی کردم و خانم جان با آقا رایان در فضای سبز هتل به بازی پرداختن ، حالا نوبت وقت گذارندن من با آقا رایان بود و استراحت خانم جان.

منو آقا رایان رفتیم یه مقداری دلار رو به قیمت هر دلار 15.3 لیر چنج کردیم بعد از صرافی (Doviz) به اتوگار رفتیم و در خصوص نحوه و ساعت رفتن به روستای گوموشلوک تحقیق کردیم و طبق برنامه ای که در ایستگاه نصب بود سرویس 16:15 رو انتخاب کردیم و آروم آروم به سمت هتل برگشتیم و تو مسیر مقداری خوراکی از مغازه Sok خریداری کردیم و به هتل برگشتیم و تا ساعت 15 استراحت کردیم تا برای بعد از ظهر انرژی لازم رو داشته باشیم ، ساعت 15:30 وسایل مورد نیازمون رو برداشتیم و از هتل بیرون زدیم جاتون سبز ناهار یه برنج و خورش ترکی خوردیم که واقعا خوشمزه بود و رفتیم به سمت ایستگاه مینی بوس گوموشلوک در اتوگار ، سوار مینی بوس شدیم و بعد از حدود یک ساعت به روستای گوموشلوک رسیدیم و در آخرین ایستگاه پیاده شدیم ، از اونجایی که هنوز آفتاب بلند بود کنار ساحل یک درخت با سایه عالی پیدا کردیم و به اتفاق آقا رایان کلی آب بازی کردیم تا حدود ساعت  19 ، لباسامون رو عوض کردیم و به سمت Melengec Balik Resturant رفتیم و یک میز با ویوی عالی به غروب رو رزرو کردیم.

38 (1).jpeg

38 (4).jpeg

38 (3).jpeg

کلی عکس و فیلم و خاطره زیبا ثبت کردیم و هوا که تاریک شد به میزمون برگشتیم اونجا یکی از کارکنان از کردهای مهمان نواز ترکیه بود و کلی با هم خوش و بش کردیم و چون مقداری فارسی بلد بودن ارتباط خوبی با هم برقرار کردیم برای شام یک ماهی به همراه یک دست میگو ، سالاد ، زیتون و ماست ادویه زده سفارش دادیم غذا رو برامون به نحو بسیار زیبایی سرو کردن ، یه حرکت قشنگی که انجام دادن آقا رایان ما علاقه خاصی به فوت کردن شمع های روی میز داشت براش یه کیک تولد کوچک با شمع آوردن رو سرش گل ریختن و شمعها رو فوت کرد کلی خوش گذشت اونشب ، هزینه شام 1240 لیر شد ، از اونجایی که آخرین سرویس به بدروم ساعت 22:15 بود ساعت 21:30 علی رغم میل باطنی رستوران رو ترک کردیم و گشتی تو بازار حاشیه ای زدیم که کلی هنرمند اونجا داشتن صنایع دستی شون رو ارایه می دادن ، این ترکهای مهمان نواز واقعا خوش سلیقه هستن. با آخرین سرویس به سوی بدروم برگشتیم و قسمتی از وجودمون رو انجا جا گذاشتیم، شب رو با خیال آسوده به رختخواب رفتیم .

روز هشتم لمس آرامش در زیبا ترین شهر ، مارماریس

صبح ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم و وسایل ها رو جمع و جور کردم ، ساعت 8 بچه ها رو بیدار کردم و با هم رفتیم برای صرف صبحانه ، آخرین صبحانه رو در Costa Bodrum خوردیم و کوله بارمون رو برداشتیم و به نیت رفتن به مقصد آخرمون مارماریس ، به سمت رسپشن رفتیم و فرایند چک اوت رو انجام دادیم. هنگام خداحافظی با مسوول هتل به ما اعلام کردن از اونجایی که شما رزروتون رو از طریق سایت معتبر Booking انجام دادین امتیاز شما به هتل برای ما خیلی مهم است در صورت امکان امتیاز خوبی برای ما ثبت کنید و بنده هم اعلام کردم حتما و امتیاز واقعی شما رو ثبت خواهم کرد و ازشون بابت مهمان نوازیشون تشکر کردیم .

از اونجایی که برای رفتن به مارماریس سرویس مستقیم وجود نداره باید اول به موغلا (Mugla) میرفتیم و سپس از موغلا به مارماریس ، پس به سمت اتوگار بدروم روانه شدیم و سوار بر اتوبوس به مقصد Pamukkale Turizm Bodrum Otogar رفتیم و اونجا سوار بر مینی بوس موغلا شدیم به هزینه نفری 60لیر تو مسیر یک خانم مسلمان با حجاب کامل سوار شدن و  صندلی کنار ما نشستن و حسابی با آقا رایان ما دوست شدن و رایان رو حسابی سرگرم کردن ، بعد از حدود 1ساعت و 30 دقیقه به اتوگار موغلا رسیدیم ، اونجا حدود 15 دقیقه منتظر موندیم که سرویس مارماریس اومد و ما سوار شدیم با هزینه نفری 30لیر، خوشبختانه همون خانم مسلمان همسفر ما هم مقصدشون مارماریس بود و باهم سوار شدیم و ادامه مسیر دادیم به سمت مارماریس.

مسیر یک ساعته بسیار زیبایی داره اصلا گذر زمان رو احساس نکردیم ، تومسیر ماموران امنیت ترکیه مینی بوس رو متوقف کردن و از مسافران مدارک شناسایی درخواست کردن و وقتی به ما رسیدن و پاسپورتمون رو کنترل کردن که دیدن ایرانی هستیم با یک لبخند همراه با احترام پاسپورتها رو برگردوندن و به سراغ بقیه مسافرا رفتن ، حدود ساعت 13 بود که به مارماریس رسیدیم از همون لحظه ورود مجذوبش شدیم که چقدر همه جا تمیز و زیبا بود ، اینجا واقعا مصداق ضرب المثل شنیدن کی بود مانند دیدن بود ، خیلی در وصف زیبایی مارماریس شنیده بودیم و خونده بودیم اما الان به عینه اونو لمس می کردیم.

39.jpeg
مسیر بدروم به مارماریس در Google Map

به اتوگار که رسیدیم از همسفرمون پرسیدیم که ما در هتل Labranda Mares در منطقه ایچمیلر (Icmeler) اقامت داریم چطور می تونیم به اونجا بریم ، بنده خدا بلافاصله دلموش نارنجی رنگی که داشت به منطقه ایچمیلر میرفت رو متوقف کردن و به ما کمک دادن وسایلها مون رو گذاشتیم تو دلموش و بعد خودشون به مسیرشون ادامه دادن (ترکها واقعا مهمان نوازند) ، از اونجایی که ما ایستگاه اول سوار شده بودیم صندلی کنار راننده خالی بود چون من میخواستم دید خوبی به مسیر داشته باشم از راننده درخواست کردم که کنارشون بشینم و با روی گشاده پذیرفتن و متوقف شدن و منو آقا رایان رفتیم کنار دست راننده نشستیم و دوربینم رو از کیف خارج کردم و تمام طول مسیر رو فیلم گرفتم وقتی به هتل رسیدیم راننده بهمون اطلاع دادن که اینجا باید پیاده بشین و کرایه رو به ازای هر نفر 10 لیر پرداخت کردیم و ازشون تشکر کردیم و به سمت هتل روانه شدیم.

به هتل که رسیدیم با نوشیدنی خنکی ازمون پذیرایی کردن و من هم پاسپورتها رو تقدیم رسپشن کردم و یک اطاق با ویوی دریا به شماره 3522  بهمون دادن ، چون در زمان رزرو هتل با شرط No payment needed رزرو کرده بودم مبلغ 391$ رو به صورت نقدی در لحظه ورود پرداختم تا از حجم نقدینگی همراهمون کاسته بشه و با خیال راحت به فکر خوش گذرونی هامون باشیم. وسایلها رو گذاشتن روی یک ماشین برقی و خودمون هم سوار شدیم و به سمت اطاق رفتیم ، اطاق بزرگ و تمیزی بود و یک بالکن بزرگ رو به دریا و طلوع خورشید داشت که 4 عدد صندلی و یک میز داخل بالکن بود مخصوص ریلکس کردن و لذت بردن از هوا و فضا .

بعد از بر انداز اطاق و چیدن وسایل چون گرسنه بودیم به سمت اسنک بار هتل رفتیم و یه دل سیر غذا خوردیم در کنار اسنک بار یک سری وسایل بازی مخصوص بچه ها بود و آقا رایان ما حسابی اونجا بازی کرد وقتی خسته شد به اطاق برگشتیم و یک استراحت مختصر کردیم و با ظاهری متفاوت به مارماریس گردی پرداختیم ، خط ساحلی کنار هتل رو تا کنار مجسمه آتا تورک که مسافت 4.7 km هست بسیار دیدنی و سرزنده است رو خرامان خرامان دست در دست عشق پیاده طی کردیم خیلی بی نظیر و خاطره انگیزست ( باید اینجا رو از نزدیک ببینید ) کنار مجسمه آتاتورک کشتی های تفریحی زیادی بود که برای روزهای آینده میشد ازشون تور رو خریداری کرد ما قصد رفتن به تور جیپ سافاری داشتیم کنار هتل از یک آژاتس قیمت گرفتیم و برای دونفر قیمت 48$ رو اعلام کردن اما چون میدونستیم مرکز شهر میتونیم این تور رو به قیمت مناسب تری بخریم کمی صبوری به خرج دادیم و از آژانس Guide4U که متصدی اون شخص مهربونی بنام آقا حسن بود جهت دونفر به قیمت 30$ برای تاریخ June 6 2022 خریداری کردیم و وچر تور رو به همراه کارت و شماره تماس برگزار کننده گرفتیم (وچر رو دقیق کنترل کردم تا نام متقاضی ، اسم هتل ، ساعت سوار شدن که برای ما 9:15 دقیقه بود به درستی درج شده باشه ) .

از اونجایی که آقا رایان قصه ما خسته شده بود خودمون رو به اولین ایستگاه دلموش رسوندیم و با دلموش به هتل برگشتیم و رفتیم رستوران هتل و شام سبکی خوردیم ؛ چون خسته بودیم و برنامه فردامون لذت بردن از فضا و امکانات هتل بود با خیالی آسوده سر به بالین گذاشتیم و چنان خواب راحتی رو تجربه کردیم که بیاد ماندنی بود.

روز نهم هتل گردی در Labranda Mares Marmaris

صبح رو با لمس اشعه خورشید بر روی گونه هامون از خواب بیدار شدیم و پس از آماده شدن به سمت رستوران رفتیم و یک صبحانه بینظیر زدیم بر بدن ، و چون به آقا رایان قول آب بازی رو داده بودیم به اطاق برگشتیم و وسایل آب بازی و محافظ پوست رو برداشتیم و با کارت حوله هتل سه عدد حوله تحویل گرفتیم رفتیم سمت استخر طبقه بالا ، خانم جان مشغول آفتاب گرفتن و لذت بردن از هوای صبح مدیترانه ای مارماریس شدن و من به اتفاق آقا رایان رفتیم آب بازی و سرسره بازی و آقا رایان هم کلی دوست پیدا کرد و مشترکا با اسباب بازی هاشون بازی کردن (چه دنیای قشنگی است دنیای کودکان بدون توجه به رنگ پوست و نژاد صمیمانه با هم دوست میشن و از با هم بودن لذت میبرن ) هوا که رو به گرمی گذاشت رفتیم سمت اطاق تو مسیر اطاق یه آقای مهربون از قاره آفریقا یک توپ فوتبال رو به سمت آقا رایان پرتاب کردن و گل پسر ما هم یه پاس جانانه بهشون داد و این آقای مهربون اعلام کردن امروز روز آخر اقامتشون تو هتل هست و این توپ رو به عنوان هدیه دادن به گل پسر و باز هم مهربانی و انسانیت فراتر از همه چیز کار خودش را کرد با گرمی همدیگر را در آغوش گرفتیم و از ایشان بابت هدیه شان تشکر صمیمانه ای بجا آوردیم.

مسیرمان به سمت اطاق با شادی مضاعف آقا رایان ادامه دادیم و رفتیم یه دوش مشتی گرفتیم و استراحت کردیم تا ساعت 13 ، بعد از استراحت ناهار خوردیم و اینبار مسیر ساحلی هتل رو به سمت ایچمیلر رفتیم که واقعا دیدنی و بینظیره تو مسیر هم کلی تو پارک ساحلی بازی کردیم و رفتیم یه جای دنج پیدا کردیم ما به ریلکسیشن پرداختیم و گل پسر حسابی شن بازی کرد ، از اونجایی که خانم جان خرید خونشون کم شده بود برای بعد از شام برنامه خرید رو چیدن و با دلموش رفتیم فروشگاه کوتون و کلی برای خانواده و دوستان سوغاتی خریدیم. ساعت30 :23 به زور خانم جان رو از مرکز خرید آوردم بیرون که بیا که به دلموش نمی رسیم ، از اونجایی که فردا صبح برنامه جیپ سافاری داشتیم بعد از دیدن چند اجرای زنده تیم موسیقی هتل به اطاق رفتیم و یک روز دیگر رو با خوشی به اتمام رسوندیم.

روز دهم جیپ سافاری در طبیعت بکر مارماریس

صبح ساعت 8 بیدار باش زدیم و وسایل شنا ، کرم های محافظ پوست ، عینک آفتابی ، کلاه لبه دار ، حوله و مقداری تنقلات برای مسیر گذاشتیم کنار هم و رفتیم برای صرف صبحانه ، بعد از صبحانه به اطاق برگشتیم و کوله بارمون رو برداشتیم رفتیم سمت محل قرار ، ساعت 9 به محل قرار رسیدیم تا ساعت 9:15 دقیقه که تایم ما بود چند جیپ روباز اومدن و اسامی مسافراشون به همراه شماره اطاق رو صدا زدن و هر کس سوار ماشین مربوطه شد ، اینجا با یک زن و شوهر هم وطن آشنا شدیم که اصالتا رشتی بودن و ساکن تهران اونها هم مثل ما یک بچه سه ساله داشتن اما رشت پیش مامان بزرگ رهاش کرده بودن و دوتایی دل رو به سفر زده بودن ولی مامان جون در همه حال دلش پیش بچه اش بود و کلی در مورد سفر با بچه با خانم جان صحبت کردن ولی چه حیف که جیپهای ما متفاوت بود و هم وطنامون زودتر راهی شدن.

دقیقا سر ساعت 9:15 دقیقه یک جیپ زرد رنگ با یک هیجان خاصی جلو ایستگاه توقف کرد و با یک استایل خاصی راننده از ماشین پرید پایین و اسم ما رو صدا زد این راننده پرانرژی و سرحال آقایی با حدود 60 سال سن بودن به اسم عثمان که واقعا از همون برخورد اول کلی انرژی مثبت ازشون گرفتیم ، ما سه نفر اولین مسافراش بودیم ، رفتیم ردیف آخر جیپ که ردیف 4 نفره بود رو انتخاب کردیم و نشستیم آقا عثمان جلو دو هتل دیگه توقفی در حد 10 دقیقه داشتن و ابتدا دو جوان اهل ترکیه سوارشدن و باهم خوشوبشی کردیم و در توقفگاه بعدی دو خانم اهل انگلستان سوارشدن مسافران همگی بین 25 تا 40 سال بودن بجز آقا رایان که کوچکترین عضو گروه بودن و آقا عثمان که بزرگتر گروه بودن ، یک گروه خوب که از همون ابتدا با هم مچ شدیم ، راننده سرحال ما رفت به اولین توقفگاه تا همه جیپها اونجا جمع بشن حدود ساعت 10 بود که همه ماشین ها پشت سر هم راه افتادن و در زمان حرکت حدود 20 جیپ بودیم که همگی با هم حرکت می کردن و هیجان خاص و منظره قشنگی بود کلی ماشین رنگارنگ به صورت منظم در حرکت بودن.

41 (1).jpeg

41 (2).jpeg
شروع حرکت جیپ ها

بعد از حدود یک ربع کلیه ماشین ها در حاشیه جاده توقف کردن تا گردشگران از نمای بالا شهر مارماریس رو در قاب دوربین هاشون ثبت کنن ، نمای زیبایی بود ، حدود 10 دقیقه به گردشگران وقت دادن تا عکسهاشون رو بگیرن بعد از اون همه سوار شدن و گروه به حرکت در اومد در طول مسیر مناظر زیبایی رو دیدیم که فوق العاده بود ، در طول راه ماشین ها حلقه ای درست کردن و دور هم چرخیدن یا از رودخونه با سرعت عبور کردن که صحنه های جالبی رو راننده ها خلق می کردن ، یه محوطه باز همه ماشین ها توقف کردن و تور لیدر با بلندگو رفت بالای جیپ و در مورد زمانبندی تور ، عکاس باشی و اینکه مدام دارن عکس و فیلم تهیه میکنن و بر داشتن لبخند بر لب تاکید کردن  و در مورد  قوانین تور صحبت کرد که خیلی مراعات بومیان بکنید تا باعث ناراحتی اونها نشیم.

در انتها اعلام کردن مرحله بعدی جنگ آب هست و هر کس بخواد باید یک تفنگ آب پاش به قیمت 50 لیر کرایه کنه و با اون حسابی مابقی همسفراش رو خیس کنه ما دو تفنگ کرایه کردیم و داخل ماشین هم دو مخزن آب قرار دادشت که با اون تفنگامون رو مسلح می کردیم ، در ادامه مسیر حسابی همدیگه رو خیس کردیم به آقا رایان قصه ما حسابی خوش گذشت تو این قسمت و خودش هم مثل موش آب کشیده شده بود ، برا جلوگیری از سرماخوردگی پیچیدیمش توی حوله .

42.jpeg

جنگ آب و من هم در حال رسوندن مهمات به یاران

بعد از آب بازی رفتیم برای صرف ناهار در یک رستوران محلی ، غذا که متشکل از سالاد ، ماکارانی و ساندویچ مرغ بود خوردیم و این بین آقا رایان تو یکی از جیپهایی که زیر سایه بود چرتی زد تا برای مابقی  مسیر پر انرژی تر ظاهر بشه ، بعد از صرف ناهار برنامه آبشار Turgut در منطقه Orhaniye رو داشتیم و آبشار زیبایی بود ما تو این تایم 45 دقیقه ای که داشتیم با هم گروهی هامون رفتیم بالای آبشار و اونجا که آب تمیز تری داشت تنی به آب خنک آبشار زدیم و بدنمون حال اومد این بین عکاس باشی هم از خانواده ها عکس های زیبایی ثبت می کرد ، دوباره همگی به راه افتادیم به مقصد Kız Kumu Plajı برای شنا در دریا اونجا حدود یک ساعت وقت داشتیم و هر کس دوست داشت تو دریا شنا می کرد یکی از زیبایی های اینجا این بود که تا مسافت چند صد متری از ساحل دریا عمق چندانی نداشت و آب تا بالای زانو میومد و می شد راحت در دریا جلو رفت بعد از کلی آب بازی به ساحل برگشتیم و اونجا هم کلی عکس و فیلم گرفتیم و با عکاس باشی سر قیمت عکس و فیلمها به توافق رسیدیم با قیمت 200 لیر و شماره موبایلمون رو گرفتن و رسید دادن که تا ساعت 11 شب لینک عکسها و فیلمها رو برامون ارسال میکنن.

اونجا کنار ساحل چندین فروشگاه بود که یکیشون دوش هم داشت و ما به ازای هر نفر 5 لیر پرداخت کردیم و یک دوش مختصر گرفتیم و لباسامون رو عوض کردیم تا اومدیم بیرون دیدیم ای دل غافل همراهامون نیستن و راننده محترم ما اومده و داره دنبالمون می گرده کلی بابت تاخیر عذر خواهی کردیم و سوار بر ماشین به عنوان آخرین جیپ به سمت مارماریس برگشتیم ، مسیر برگشت از سمت ایچمیلر بود که تو راه آثار آتش سوزی سال قبل سمت آنتالیا رو دیدیم که تا مارماریس پیش روی کرده بود وحشتناک بود یک طرف سرسبز و طرف دیگر برهوت ، این وسط یک چیز خیلی خودنمایی می کرد که دولت ترکیه تمام درختهای سوخته رو بریده بود همه کوه رو شخم زده بود و داشتن دوباره درخت کاری می کردن ، مدیریت آنها ستودنی بود . وارد ایچمیلر شدیم و چون هتل ما در منطقه ایچمیلر بود باید اولین افرادی بودیم که از گروهمون جدا می شدیم پس از همسفرامون تلفن و ای دی های اینستاگرام رو گرفتیم تا خاطراتمون رو با هم به اشتراک بزاریم و برای قرارهای بعدی همدیگر رو راحت پیدا کنیم ، با دوستان جدید و خوبمون خداحافظی کردیم و به آقا عثمان هم انعامی ناقابل پرداخت کردیم و به سمت هتل راهی شدیم.

به خاطر فعالیت زیاد گرسنه شده بودیم رفتیم سمت اسنک بار و مقداری غذا خوردیم و استراحت مختصری کردیم ، از خواب که بیدار شدیم رفتیم دو تا دوچرخه برای مدت یک ساعت اجاره کردیم به قیمت 100 لیر و در مسیر ساحلی به سمت ایچمیلر که بسیار دیدنی بود دوچرخه سواری کردیم ، شب رو با هم گروهی هامون برنامه تفریح شبانه گذاشته بودیم اما خانم جان از اونجایی که شب آخر اقامتمون تو مارماریس بود ترجیح دادن تو هتل بمونیم و از برنامه موسیقی هتل استفاده کنیم پس با دوستان جدیدمون تماس گرفتیم و بابت تغییر بوجود آمده عذرخواهی کردیم ، برای شام به رستوران چاملیک رفتیم و یک میز با ویوی عالی انتخاب کردیم و از آخرین شام مارماریس تا حد ممکن لذت بردیم ، بعد از اون به سمت برنامه موسیقی زنده رفتیم و ته مانده انرژی رو اونجا خرج کردیم.

شباهنگام قبل از رفتن به تختخواب یادم اومد که باید چک این پرواز برگشت رو انجام بدم رفتم سراغ نرم افزار ترکیش نام خانوادگی و شماره بلیط رو وارد کردم دیدم ساعت پرواز ازمیر به استانبول از ساعت 22:50 به ساعت 19:40 تغییر پیدا کرده اولش یه خورده مضطرب شدم که چون ساعت حرکت اتوبوس ما از مارماریس به مقصد ازمیر  ساعت 14:30 بود و طول مسیر 4 ساعت ، قاعدتا باید ساعت 18:30 میرسیدیم اتوگار ازمیر یه تایم 30 دقیقه حداقل تا فرودگاه داشتیم بسیار نزدیک به پرواز میرسیدیم فرودگاه ، از طرفی هم خوشحال بودم که این تغییر باعث میشه تو فرودگاه استانبول که فرودگاه بزرگتری هست تایم بیشتری داشته باشیم ، دل رو به دریا زدیم و گفتیم هرچه بادا باد در لحظه زندگی کن ، چک این هر دو پرواز رو انجام دادم و خوابیدیم.

خدا حافظ مارماریس زیبا خدا حافظ زندگی بدور از استرس

صبح ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم و وسایلمون رو جمع و جور کردم حدود ساعت 8 بچه ها رو بیدار کردم و رفتیم برا صرف صبحانه ، چون آخرین روز اقامتمون بود به آقا رایان قول آب بازی داده بودیم رفتیم حسابی از استخر و سرسره های آبی هتل استفاده کردیم . توراه برگشت به اطاق یه پسر 10-12 ساله رو دیدم و بهش گفتم اهل فوتبال هستی گفت آره و اون توپ فوتبالی که آقا رایان هدیه گرفته بود رو به این آقا پسر هدیه دادیم و زنجیره مهربانی رو پاره نکردیم و به دست نفر بعد سپردیم ، در اطاق استراحت کردیم چون روز سخت و مسیر طولانی رو در پیش داشتیم ، ساعت 12 به سمت رسپشن رفتیم برای انجام فرایند چک اوت ، در کمال احترام این فرایند در اسرع وقت انجام شد ساکهامون رو گوشه ای گذاشتیم و رفتیم رستوران و آخرین وعده غذایی رو در هتل لابراندا مارس میل کردیم ، بعد از اون به سمت اسنک بار رفتیم و دو عدد ساندویچ برای همراه داشتن در مسیر درست کردیم و ساعت 13:30 اومدیم ساکها رو برداریم بریم جلو هتل ، یک آقای مهربان جلو آمدند و گفتن شما با بچه و سه ساک در این تایم اذیت میشید این جوان با ماشین برقی شما رو تا جلو هتل میرسونن و ساکهامون رو بردن گذاشتن تو ماشین برقی و ما هم سوار شدیم و با نگاهی مغموم از محوطه هتل خارج شدیم وقتی رسیدیم جلو هتل  انعام ناقابلی به جوان نیرومند که به ما در حمل ساکها کمک کرده بود پرداختیم و بسیار خوشحال شدن و از ما تشکر کردن و رفتن.

چیزی نگذشته بود که دلموش از راه رسید اما ظرفیت تقریبا تکمیل بود ما سه نفر با سه ساک بزرگ وارد شدیم مسافرها جابجا شدند و به ما کمک کردند و ساکها و خودمان را جا دادند در این میان یک مسافر ترک زبان به راننده ابراز ناراحتی کردن ، هرچند ما به دلیل عدم آشنایی با زبان ترکی نمی دونستیم چی میگن ولی مشخص بود راننده داشت این بنده خدا رو آروم می کرد و اینکه یک مقداری صبوری کنی جا باز میشه و در ایستگاه بعدی ایشون رو بردن کنار دست خودشون رو صندلی جلو نشوندن ، چون ما قرار بود به اتوگار مارماریس بریم و مقصد ما آخرین ایستگاه بود به جز ما سه نفر و آقای راننده دیگر کسی نبود من بابت همراه داشتن ساکها عذرخواهی کردم و بنده خدا اعلام کردن حق شما استفاده از این سرویس هست و حتی بابت ناراحتی و رفتار هموطنشون عذر خواهی کردن (باز هم خاطره ای خوش که اگر این اتفاق برای ما در کشور خودمان می افتاد چه برخوردی می کردیم و چقدر برخورد با توریست فرهنگ این مرز و بوم رو تحت تاثیر خودش قرار داده ) ساعت 14:15 به اتوگار رسیدیم و رفتیم به سمت ایستگاه شرکت پاموککاله و وسایلمون رو بر اساس مقصد جانمایی کردن چون این اتوبوس تو مسیر در شهرهای موغلا و آیدین هم توقف داشت.

صندلی ما ردیف دوم اتوبوس بود و مسیر طولانی 4 ساعته رو در پیش داشتیم به بچه ها پیشنهاد کردم استراحت کنن ، آقا رایان یه مقداری با تبلت های جلو صندلی بازی کرد و خسته شد توبغلم خوابش برد یک خانم مسن که کنار دستمون نشسته بود به شاگرد اتوبوس اعلام کرد که برا رایان یک بالش بیاره اما اعلام کردن نداریم بنده خدا رفت تو ساک دستیش یه رو بالشتی که با خودش داشت آورد و تا زد و گذاشت زیر سر رایان تا راحت تر بخوابه (چقدر مهربانند مردم این مرز و بوم) تو مسیر  فهمیدم اتوبوس وای فای داره سریعا گوشیم رو بر اساس شمارهRferance No  درج شده در بلیط به اینترنت متصل کردم و همش چشمم به مسیریابی گوگل مپ بود که چه ساعتی به ازمیر میرسیم اتوبوس دو توقف 10 دقیقه ای تو دو شهر موغلا و آیدین داشت و یه تعدادی مسافر سوار و پیاده شدن و بعد از 4 ساعت و 15 دقیقه به اتوگار ازمیر رسیدیم یعنی ساعت 18:45 سریعا ساکها رو تحویل گرفتیم و به سمت ایستگاه تاکسی رفتیم و اولین تاکسی که آماده بود سوارشدیم و تابلو رو نگاه کردم قیمت 270 لیر اعلام شده بود راننده ، تاکسی متر رو هم روشن کرده بود کارت پرواز رو به راننده تاکسی نشون دادم وتوضیح دادم که زمانی به پروازمون نمونده بنده خدا از کمربندی رفت و بعضی جاها رو 140 کیلومتر برساعت سرعت میرفت تا ما رو سر تایم به فرودگاه برسونه.

20 دقیقه ای به فرودگاه رسیدیم و دقیقا جلو سالن مارو پیاده کردن و 300 لیر رو به عنوان کرایه تقدیمشون کردیم و با تشکر فراوان ازشون خداحافظی کردیم ساعت 19:10 بود خان اول رسیدن به فرودگاه خوب پیش رفت ، به قسمت کنترل بار رسیدیم صف طولانی بود خودم رو به مسوول بازرسی رسوندم و کارت پرواز رو نشون دادم که تایمی به پروازمون نمونده اگه ممکنه به ما سریعتر اجازه ورود بدن ، اعلام کردن که باید با افرادی که در صف هستند صحبت کنم ، با حاضرین در صف صحبت کردم و با روی گشاده مارو به جلو صف هدایت کردند و بارها کنترل شد خان دوم رو هم با موفقیت پشت سر گذاشتیم ، هنوز راه زیادی درپیش داشتیم دوان دوان به سمت گیت شرکت ترکیش رفتیم و پرسیدن چک این رو انجام دادین پاسخ دادیم بله گذرنامه ها رو خواستن و اسکن کردن گفتن ظاهرا چک این مورد قبول واقع نشده سریع به کانتر جلو مراجعه کنید پاسپورتها رو به همراه بار تحویل دادیم و اعلام کردیم که آیا بارها رو تهران تحویل می گیریم پاسخ مثبت بود سریعا کارت پرواز صادر شد و رفتیم به سمت محل سوار شدن وقتی رسیدیم دیدیم هنوز مسافرا تو صف هستن و کسی سوار نشده نفس راحتی کشیدیم و بچه هار فرستادم سمت سرویس بهداشتی تا آبی به سرو رو بزنن و انرژی بگیرن.

وقتی برگشتن یک سری شماره ردیف ها رو اعلام کردن که تا این شماره ردیف ها سوار بشن نوبت به محدوده ردیف ما که شد سوار بر پرنده خوش سفر ترکیش شدیم به مقصد استانبول حالا که در صندلی هامون آرام گرفته بودیم لبخند رو لب خانم جان نقش بسته بود که خدا را شکر با همت راننده کار درست تاکسی و مسافران از خود گذشته و تیم کارکشته ترکیش تونسته بودیم به پرواز برسیم ، در طول پرواز به استراحت پرداختیم بعد از رسیدن به فرودگاه استانبول چون فرودگاه شلوغ بود بعداز حدود 30 دقیقه هواپیما تونست توقف کامل کنه و مسافرا پیاده شن ، بلافاصله وضعیت پرواز استانبول تهران رو از طریق اپلیکیشن ترکیش چک کردم که نشون میداد که باید به گیت F18 مراجعه کنیم ، بر اساس مسیریابی انجام شده در نرم افزار ترکیش به راحتی به گیت F18 رسیدیم ، هنوز تایم زیادی به پروازمون مونده بود ؛ بنابراین گشتی در فرودگاه ومغازه ها زدیم که فقط نظاره گر بودیم ، یه مقدار احساس گرسنگی داشتیم یک عدد آب معدنی کوچک و یک آبمیوه خریداری کردیم به قیمت 70 لیر و با ساندویچ های همراه، خودمون رو سیر کردیم.

 بعد از شام مختصرمون نوبت پوشیدن لباس مناسب برای ورود به ایران بود به یک اطاق مراقبت از کودک رفتیم و در اونجا به راحتی لباسهامون رو تعویض کردیم هرچی تو کوله پشتیمون گشتیم روسری خانم جان رو نیافتیم ظاهرا فرستاده بودیمش تو قسمت بار ، اومدیم بیرون و تو کلی از فروشگاهها دنبال روسری بودیم که از هرکه پرس و جو میکردیم با لبخندی معنا دار میگفت شما ایرانی هستید ، بالاخره توی Duty free تونستیم چند مدل شال پیدا کنیم و یکی رو به قیمت 11Euro خریداری کردیم و آماده پرواز به وطن شدیم ، در این بین یک خانواده ایرانی که دو دختر زیبا با ادب باهاشون بود کنارمون نشسته بودن و آقا رایان ما با این دو عروسک دوست شد و حسابی بازی کردن و خدا راشکر گذر زمان رو احساس نکرد ، حدود ساعت 00:30 بود که گیت باز شد و پاسپورتها و کارت پرواز دیجیتال رو تحویل دادیم و کارت پرواز فیزیکی بهمون دادن ، به همراه خانواده محترم دوستان آقا رایان وارد صف شدیم به سمت هواپیمای Airbus 333  رفتیم و در صندلیهامون مستقر شدیم و از بس خسته بودیم کل طول مسیر رو خوابیدیم.

ساعت 6:10 به وقت تهران در فرودگاه امام خمینی فرود اومدیم و وارد صف احراز هویت و کنترل پاسپورت شدیم و مهر ورود داخل پاسپورتهامون نقش بست ، وجلوتر چندین نفر ایستاده بودن و کارت واکسن ها رو چک می کردن از ما پرسیدن آیا واکسن زدین گفتیم بله و اجازه ورود دادن رفتیم قسمت تحویل بار بعد از حدود 20 دقیقه بار ما هم رسید و تحویلش گرفتیم و گذاشتیمش روی چرخ دستی و تا کنار دستگاه ایکس ری اونجا بارامون رو کنترل کردن و با دیدن صحنه های خوش آمدگویی و آغوشهای پر از مهر خانواده ها کلی انرژی گرفتیم و ما رفتیم سمت تاکسی های فرودگاه و با اولین تاکسی به خانه برادر خانم در منطقه نارمک رفتیم با قیمت 350.000 تومان ، تا ظهر در خانه محمود استراحت کردیم ناهار خوردیم و از اونجایی که آقا رایان دوست داشت قطار سوار بشه برای برنامه برگشت به شیراز قطار ریل ترابر صبا ساعت15:15 خریداری کرده بودیم پس ساعت 13:45 یک اسنپ گرفتیم به مقصد ایستگاه راه آهن به قیمت 64.000 تومان متاسفانه گرمای هوا بیداد می کرد و آقای راننده هم اعلام کردن کولر ماشین خراب شده.

ترافیک وحشتناک بود به ایستگاه راه آهن که رسیدیم صندلی کافی برای نشستن مسافرا نبود ، سوار بر قطار که شدیم فقط یک برچسب بر روی در واگن نصب کرده بودن که ضد عفونی شد ولی کابین پر خاک بود. ساعت 8:30 صبح روز پنج شنبه مورخ 14010319 به شیراز رسیدیم و سفر ما با کلی خاطرات خوش از کشور زیبای ترکیه و به خصوص مردم مهمان نوازش به پایان رسید.

کلام آخر

خیلی از دوستان از من میپرسن که آیا باز هم در آینده اگه شرایط مهیا بود به این شهرها سفر میکنید ، ترجیح بنده این هست که به جاههایی سفر کنم که تا کنون ندیدم اما روستای آلاچاتی و شهر مارماریس واقعا دیدنی هستن که اگر شرایط مهیا باشه حتما این دو مکان رو مجدد تجربه خواهم کرد.

نویسنده: حمید راستی

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر