ابتدای خیابان دولت ، کمی دورتر از تقاطع خیابان دکتر شریعتی؛ جایی که در آن جنگ ها افسانه اند و مرگ واقعیت. جایی در قلب محله قدیمی قلهک؛ قبرستانی با وسعت کمتر از نیم هکتار؛ محل دفن سربازان ارتش متفقین.این که چرا یک قبرستان را بعنوان یک مقصد گردشگری انتخاب کردم، مربوط می شود به باغ قلهک که شاید تنها بازمانده از باغات شهر پر از باغ طهران باشد. باغی بیست هکتاری در شمال تهران، در مالکیت دولت بریتانیا که هنوز هم باغ سفارت این کشور به حساب می آید. گرچه این باغ در 200 سال اخیر یکی از تاثیرگذارترین مکان های سیاسی کشور بود؛ اما دیگر برو بیای سابق را ندارد و از نظر سیاسی متروکه به حساب می آید.
این روزها شاید گاه به گاهی میزبان مراسمی خصوصی باشد و دروازه باغ تنها برای همین مراسم ها باز می شود و عملاً امکان بازدید آن برای عموم مردم وجود ندارد. اگر شما هم مثل من یکی از عموم مردم هستید و بسیار مشتاق دیدن چنین باغی در تهران، لازم است به این ضرب المثل باورمند باشید که جوینده یابنده است؛ به صورت اینترنتی آگهی های گردشگری کوتاه مدت و شهری را جستجو می کردم، که به آگهی یک تور برای بازدید قسمت کوچکی از باغ برخوردم. گورستان متفقین؛ درنگ جایز نبود آخر همان هفته با تور همراه شدم. البته امیدوار به اینکه امکان بازدید از دیگر قسمت های باغ هم فراهم شود.
در بافت شهری و در خیابان دولت، گورستانی از گورهای سربازان متفقین قرار دارد که در خلال جنگ های بین المللی اول و دوم و همچنین سال های بین این دو جنگ یعنی 1293 تا 1324 شمسی کشته شده اند. طی همین سال ها در ایران حاکمیت قجری بعد از قریب دویست سال سقوط کرد و جایش را به سلطنت پهلوی داد و تا شروع پهلوی دوم به طول انجامید. متفقین در جنگ اول اسیر نیروهای شبه نظامی محلی ایران شدند. قدرت پیش روی آنها کم و همراه با تلفات بود. بعد از پایان جنگ و تا فاصله شروع جنگ دوم این کشورها بخصوص انگلیس و روسیه نفوذ نظامی و سیاسی خود را در کشور افزایش دادند و نقش غیر قابل انکاری در تغییر رژیم حاکم داشتند؛ که از نتایج آن ، تغییر در نظام های محلی و قدرت های منطقه ای بود. بعد از آن و در جنگ دوم، در حالی که ایران خود را بی طرف اعلام کرده بود با حمله به مرزهای خود و لشکرکشی بی امان مواجه شد و علی رغم وجود ارتشی مدرن ولی نه چندان قدرتمند، ظرف سه روز به تسخیر درآمد.
جنگ ها بخش جدایی ناپذیر تاریخ اند. جنگ ها همیشه ی تاریخ بود اند. همیشه بزرگان و صاحب منصبان وظایفی سخت را در جنگ ها بر عهده داشتند؛ اعلان شروع جنگها، اعلان حمله، اعلان صلح، اعلان شکست، اعلان پیروزی، دریافت نشان افتخار و در عوض وظیفه آسان بر گردن سربازان بود، جنگیدن، کشتن و کشته شدن. چه کسی دیده یا شنیده که صاحب نامی در میدان حقیقی نبرد کشته شود. قبرستان متفقین تهران ، مدفن سربازان آن طرفی است. سربازان دشمن متجاوز به کشور ما. دستور ساخت قبرستان در سال 1339 توسط ملکه الیزابت دوم در سفری که به ایران داشت صادر شد. گفته می شود ملکه بعد از یک روز کاری سخت وقتی از پله های سفیر نشین باغ سفارت قلهک بالا می رفت اشاره ای به وسعت باغ می کند و دستور می دهد تا در قسمتی از آن قبرستانی به این منظور ساخته شود.
به احتمال زیاد کسانی که مخاطب دستور ملکه بودند می دانستند چه کاری باید انجام دهند؛ چرا که سالها پیش از این "کمیسیون آرامستان های جنگ کشورهای مشترک المنافع" شکل گرفته بود. حالا تنها باید یک قبرستان زیبا منطبق با استانداردهای همین کمیسیون ساخته می شد. قبرستان در سال 1342 رسماً افتتاح شد؛ وقتی که دیواری، قسمت جنوبی باغ را که محوطه قبرستان تازه ساخت در آن بود را از دیگر قسمت های باغ جدا کرد. این قبرستان به طور رسمی، قبرستان کمیسیون آرامستان های جنگ های کشورهای مشترک المنافع CWGC نامیده می شود؛ اما به قبرستان متفقین معروف است.
از ایستگاه متروی قلهک که بیرون بیایید و کمی داخل خیابان دکتر شریعتی به سمت شمال قدم بزنید به خیابان دولت (با نام امروزی خیابان شهید کلاهدوز) می رسید. وارد خیابان که شوید و در پیاده رو شمالی خیابان بعد از گذشت از دو کوچه قدیمی، به دروازه کوچک قبرستان میرسید، که از جاهای دیدنی تهران محسوب میشود. اگر به پشت دیوارهای قرمز رنگ قبرستان نگاه کنید گنبد فیروزه ای رنگی می بینید که بخشی از بنای یادبود قبرستان است. وارد قبرستان می شویم و اولین چیزی که می بینیم همین بنای یادبود است. ساخت بنای یادبود رسمی است که از استانداردهای کمیسیون نشات گرفته و در قبرستان های کشورهای مشترک المنافع این یادبود را با اقتباس از فرهنگ بومی می سازند. بنای یادبود قبرستان تهران از دو بخش تشکیل شده گنبد فیروزه ای رنگ و یک چهارطاقی.
چهارطاقی نمادی از معماری کهن ایران است و می توان آن را نمودی از معماری مذهبی پیش از اسلام ایران دانست، که بعد از ورود اسلام نیز به نوعی جایگاه خود را در معماری حفظ کرد. در تاریخ معماری پس از اسلام ایران مساجدی داریم که از ویژگی های این شکل ساختمان در معماری خود بهره برده اند همچون مسجد جامع اصفهان یا مسجد جامع اردستان که به مساجد چهار ایوانی معروف اند. در معماری مدرن امروزی هم جای چهارطاقی ها خالی نیست، شاید خالی از لطف نباشد بدانیم که نماد شهر تهران، برج آزادی هم یک چهارطاقی نمادین است. شاید اگر تغییر دین در تاریخ ایران اتفاق نمی افتاد و ساخت چهارطاقی با کاربرد سنتی آن تا به امروز ادامه می یافت نمونه های جدید این سازه مذهبی، شکلی مانند چهارطاقی قبرستان خیابان دولت پیدا می کرد.
این چهارطاقی مانند نیاکان فراموش شده خود اتاقی مربعی شکل است با این اختلاف که به جای چهار دریچه طاقی شکل به بیرون، دو دریچه دارد و فقط یکی از آن دو که در سمت شمالی بناست قوسی شکل و دریچه جنوبی مانند یک دروازه بزرگ با سه پله بالاتر از سطح زمین است. جای انحنای بالای خود را به کتیبه معرفی قبرستان داده است. دیوار سمت غرب و شرق از داخل با طاقچه سازی و گردچینی آجر، نمای قوسی شکل پیدا کرده تا تداعی کننده ی همان طاقی ها باشد. قسمت دیگر هر چهارطاقی سنتی، گنبدی است که روی طاق ها قرار دارد. گنبد چهار طاقی کهن مانند دیواره های شبستان همرنگ مصالح ساختمان است، اما گنبد بنای یادبود مورد نظر ما، فیروزه ای رنگ است. از معمار سازنده ی بنای یادبود نقل شده که مطالعاتی نشان داده که گنبد فیروزه ای در ایرانیان حس احترام ایجاد می کند.
در بین ایرانیان هستند کسانی که انگشتر سنگ فیروزه به دست می کنند چرا که باور دارند رنگ فیروزه موجب فیروزبختی می شود. همچنان که این سنگ را دفع کننده چشم زخم می دانند. رنگ فیروزه ای طیف رنگی بین آبی و سبز است؛ در روانشناسی آن را رنگ آرامش و سکون ذهنی می دانند که باعث تعادل و کشف درونی می شود؛ رنگی است که به پیشرفت و تسهیل رشد معنوی انسان کمک می کند.از بنای یادبود که بگذریم به سربازانی می رسیم که سرنوشت هر یک از آن ها برای همیشه مانند معمای بی جواب در دل تاریخ باقی خواهد ماند. ماجرای سرانجام آنها در خلال جنگ ها گم شد، نه هیچگاه به خانه بازگشتند و نه کسی به یاد دارد مرگ آن ها را دیده باشد. در فرهنگ ما به آنها مفقودالاثر یا جاویدالاثر گفته می شود.
حالا فقط نامی از آن ها مانده که بر هفت کتیبه بزرگ حکاکی شده اند. کتیبه ها به موازات هم و در فضای مابین بنای یادبود و قبرها قرار گرفته و نزدیک به چهار هزار نام بر آنها ثبت شده است. کتیبه نگاری اسم ها از سنت های کهن پادشاهان خاورمیانه بود. چنان که بخش زیادی از تاریخ نگاری باستانی ایران از دل کتیبه ها بیرون آمده که توسط شاهان پیش از اسلام، خصوصا هخامنشی حک شده بودند. آن سوی قبرستان، به فاصله چند قدمی از دیوار و در جداکننده قبرستان و باغ سفارت، صلیب شش متری ایثار قرار دارد. این صلیب سفید رنگ به عنوان نمادی از مسیحیت و سلحشوری در تمام قبرستان های کمیسیون دیده می شود و طراحی آن در دهه های اول قرن بیستم انجام شده. بر لبه جنوبی آن یک صلیب برنزی کوچک تر نقش شده. این شمشیر برنزی شبیه به شمشیر شارلمانی می باشد که جنگجویان مسیحی در جنگ های صلیبی از آن استفاده می کردند.
تمامی محوطه قبرستان چمن کاری شده چیزی که در قبرستان های تهران معمول نیست. اغلب جابه جا گل های قرمز رنگ دیده می شود که از کنار یکی از قبرها روییده. نزدیک به 600 قبر در قبرستان وجود دارد. به جز معدود جنازه های متعلق به خدمه سفارت، بعد از شروع ساخت قبرستان جنازه ها از نقاط مختلف ایران یا حتی از کشورهای همسایه به این مکان منتقل شده اند. البته به این دلیل که امکان جابجایی و انتقال تمام جنازه ها وجود نداشت، بعضی قبرها نمادین است و جنازه ای در آن نیست. بر روی هر قبر، سنگی حکاکی افراشته شده است. این سنگ قبرها مانند صلیب ایثار از مشخصه های خاص قبرستان های کمیسیون در سراسر دنیا است.
روی سنگها علاوه بر نام و تاریخ فوت، نقشی سمبلیک و جمله ای به یادگار حکاکی شده. نقشها میتواند سمبلی از مذهب یا رده نظامی مدفون یا ترکیبی از هر دو باشد. از آن جا که در این قبرستان علاوه بر قبرهای مسیحی که غالب قبرها را تشکیل می دهد، قبرهایی متعلق به مسلمانان، هندوها و حتی بی دین ها نیز وجود دارد، سعی شده سنگ هر قبر حافظ مذهب مدفون شده نیز باشد. به طور مثال سنگ قبر مرحوم آزادخان در ردیف اول قبرها، در شمال قبرستان نشان دهنده شماره سربازی هشتصد و هفت، احتمالاً از گردان یا تیپ هفتاد و یک پنجابی ها، که در 25 اکتبر 1918 کشته شده است. در بالای سنگ نشان "هوالغفور" به معنی "او آمرزنده است" و در پایین سنگ بخشی از آیه 156 سوره بقره که بسیار هم آشناست حک شده ، "انا لله و انا الیه راجعون" به معنی همه از خداییم و همه به سوی او باز می گردیم.
همان طور که گفته شد ممکن است جمله حکاکی از قرآن یا انجیل باشد ولی همیشه هم این نوشته ها مذهبی نیست. امکان دارد جمله ای به انتخاب بازماندگان باشد. به طور مثال در پایین سنگ قبر مرحوم ورثام که در ژانویه 1943 در حالیکه 26 سال داشت کشته شده این جمله حک شده است: "در حالی که او در خواب است، یاد او را همیشه حفظ خواهیم کرد." بر سنگ قبر او نقش ترکیبی از یک صلیب و یک نشان نظامی به چشم می خورد که به نظر می رسد سمبلی از رسته دریانوردی باشد.
گرچه بعضی سنگ قبرها خیلی ساده تر هستند، اما کم نیستند نشان ها و جملات قابل کشف. ممکن است گفتگوی بازمانده ای باشد با کشته شده ای. یا نمادی از رسته ای نظامی که دیگر وجود خارجی ندارد. سنگ ها تماماً در ابعادی مساوی و با نظم و ترتیبی که استانداردهای کمیسیون تعیین کرده است کنار هم چیده شده اند. در چهار دسته جدا، کنار به کنار و پشت به پشت هم، در مخملی سبز رنگ از چمن های با طراوت. انگار که نظم، یکپارچگی و هماهنگی نظامی اینجا هم بر سربازان حکم می راند.
بازدید یکی دو ساعت از ترکیب زیبای قبرستان تجربه ای جدید و خاطره انگیز می سازد، اما نباید فراموش کرد که این ها همه زرق و برق دنیای مدرن است. آنچه به شما القا می شود حس زیبایی شناسانه ایست که بسیار و بسیار با واقعیتی که این قبرستان را ساخته تفاوت دارد. این جا کسی واقعیت جنگ را حس نمی کند، شما با گورستانی مواجه می شوید که سربازان، حتی اکنون که در خاک آرامیده اند ، ماموریت دارند تا دوباره بجنگند که شما دهشتناکی جنگ را نبینید.
این سفر کوتاه خیلی زود به پایان می رسد. بد نیست در پایان داستان مان چند جمله ای هم از باقی قسمت های باغ قلهک بگویم. تخطی از استانداردها بنا بر شرایط اقلیمی و محیطی در تمام قبرستان های کمیسیون در سرتاسر جهان مجاز است. بنابر همین استانداردها نباید قبرستان دیواری می داشت. اما شرایط ایجاب می کرد که یک دیوار آجری قرمز رنگ دور تا دور قبرستان تهران باشد. چند باری صحبت از دیوار ضلع شمالی به میان آمد. همان دیوار که حائلی بین قبرستان و باقی قسمت های باغ قلهک می باشد.
یک در فلزی میانه دیوار است که از دریچه نرده ای بالای آن امکان تماشای باغ وجود دارد. که البته چیز زیادی پیدا نبود جز نمای از یک ساختمان بزرگ ، انبوهی شاخ و برگ درختان و یکی دو اطاقک تاسیسات و مانند این ها. سرم را از دریچه در دور می کردم حال و هوای شخصیت آن لطیفه معروف را داشتم که گفته اند شخصی به تازگی از سفر جنگل بازگشته بود و در جواب این سوال که جنگل چگونه جایی بود؟ پاسخ داد "آنقدر درخت زیاد بود و جلوی چشمانم را گرفته بود که نتواستم خود جنگل را ببینم" بازدید عمومی و شخصی از قبرستان در هنگام تحریر این متن (اواسط سال هزار و چهارصد شمسی) امکان پذیر نیست، تنها راه بازدید از این مکان همراه شدن با یک تور گردشگری دارای مجوز است.
نوشته: سید رضا کوشالشاهی