مقدمه
سفر خارجی برای من اصل زندگی هست ، چون ما تماما غرق در زندگی روتین هستیم و تفریحات همیشگی آخر هفته ها یا مسافرت های داخلی که تنوع چندانی نداره هم بخشی از همون روتین زندگی میشه . به قول یک دوستی که مهاجرت کرده گفت "میخواستم دنیا رو ببینم و متاسفانه تو کشور خودم نمیشد دنیا رو دید". شاید برای خیلی ها افزایش های افسارگسیخته قیمت ارز به معنای ناممکن شدن سفر خارجی باشه، اما من به عنوان یک کارمند با وضع مالی متوسط تجربه شد که هر سال با هر وضعی که به یک کشور جدید سفر کردم از سال بعدش راحت تر بوده و سال بعد هم به همین شکل؛جدا از این دیدن یک کشور دیگه یک سرمایه گزاری روحی هست که تو این مدت کم عمر باید ازش استفاده کرد. سفر من و همسرم به تایلند هم به همین دلایل در اوضاع دلار 36 هزار تومان و بت 1200 تومان اتفاق افتاد.
پیش از سفر
من و سوگل از خیلی قبل برنامه سفر زمستان 1401 رو به مقصد تایلند ریخته بودیم. تایلند سومین کشوری بود که بعد از ترکیه و ارمنستان قرار شد با هم دیدن کنیم. من شخصا 5 بار پیش از این تایلند رو دیده بودم و این یه امتیاز بود برای ما (البته سوگل همچین نظری نداشت) چون شناخت کامل رو داشتیم از مقصدمون و میتونستیم از زمان استفاده مفید تری داشته باشیم. اما چرا تایلند رو انتخاب کردیم و چرا من انقدر علاقه دارم به این کشور برای سفر تفریحی؟
اولین دلیل اینه تایلند در صنعت توریست بسیار حرفه ای هست و تمام مولفه هارو واسه راحتی توریست خارجی در نظر گرفته که میشه از این امکانات توریستی به ارزان بودن غذا و حمل و نقل ، فراوانی رستوران ها و کافه ها و مراکز ماساژ ، وفور سوپرمارکت های زنجیره ای ، فراوانی صرافی ها و مراکز خرید و آسانی دسترسی به انواع روش های حمل و نقل اشاره کرد. دومین دلیل تنوع در انواع تفریحات و امکانات سیاحتی از قبیل سواحل زیبا ، جنگل های استوایی دیدنی ، جزایر بکر و خیره کننده، وجود بافت فوق مدرن در کنار بافت سنتی جهت سیاحت ، داشتن معابد چشم نواز ، حیات وحش فوق العاده و پارکهای طبیعی فراوان، امکانات تفریحی از قبیل انواع تفریحات آبی،شهربازی ها،آکواریوم های معروف،تفریحات شبانه گسترده و ... می باشد.
تو این سفر دوست داشتیم همسفر داشته باشیم و توی این یک سال به همه پیشنهاد داده بودیم،دوست های صمیمی،نیمه صمیمی،آشناها،فامیل... البته سوگل معتقد بود حتما با کسی بریم که باهاش صمیمی هستیم اما من معتقد بودم با هرکی بریم خوش خواهد گذشت و سخت نگیریم روی انتخاب همسفر؛ اما تو این سفرنامه میگم که چقدر اشتباه فکر میکردم و چقدر همسفر خوب یا بد تو کیفیت سفر تاثیر میذاره.
تور تایلند 10 روز به قرار 2 روز بانکوک هتل 4 ستاره،5 روز پاتایا هتل پاتایا هتل 4 ستاره و 2 روز آخر پاتایا یه هتل 5 ستاره لاکچری رو به قیمت نفری 35.500.000 تومان از آژانس پرنده مهاجر خریداری کردیم که البته همسفرهامون که یک زوج بودن گفتن ما یک هفته بسه برامون و تور 7 روزه گرفتن.متاسفانه اتفاقاتی افتاد که در نقد و بررسی آژانس پرنده مهاجر نوشتم و تو این سفرنامه تکرارش نمیکنم اما همینقدر بگم که هتل هامون همه عوض شد و به جز بانکوک بقیه تغییر ها افتضاح بود از جمله تبدیل هتل 4ستاره خوش لوکیشن ویستا به هتل افتضاح 3ستاره کریستال پالاس و تبدیل اتاق رو به اقیانوس کیپ دارا ریزورت به میت بیچ. ولی به هرحال مصالحه کردیم که سفرمون رو انجام بدیم.
روز سفر
روز 29 آذر فرارسید و پرواز 21:45 ماهان منتظر ما بود اما سوگل خانم چون 10 روز مرخصی گرفته بود اون روز باید تا 6 عصر سرکار میموند که با چک و چونه 5 رفتم دنبالش و راه افتادیم و چشمتون روز بد نبینه که ترافیک اون شب به خاطر شب یلدا جوری بود که حتی کوچه پس کوچه های محلی هم قفل قفل بود و شروع استرس ما با فکر اینکه دیر برسیم شروع شد. اپلیکیشن های مسیریابی هم که ساعت 8 رو نشون داده بودن هی 5 دقیقه 5 دقیقه تاخیر مینداختن و ما بی حرکت در اتوبان چمران گیر کرده بودیم.
بدنم یخ کرده بود و از استرس حتی صحبت نمیتونستم بکنم و سکوت ترسناکی ماشین رو گرفته بود و گوگل مپ هم دیگه ساعت 8:20 رو نشون میداد برای رسیدنمون که احتمال زیاد باز تمدید میشد. رسیدیم تونل توحید و راه نجاتمون رو جلو چشمام دیدم،من آدم خیلی قانون مداری هستم اما این موضوع شوخی بردار نیست و جدایی از پریدن 35 میلیون اون ضربه روحیش که سفر کنسل بشه کشنده بود و تصمیمم رو گرفتم و انداختم لاین اضطراری و با سرعت 100 تا از کنار ماشینهایی که تکون نمیخوردن گازیدم و عبور کردم و وقتی از تونل بیرون اومدیم دیدم ساعت رسیدنمون شد 8 و لبخند پیروزی بود که بر لبانمون نشست.
بلاخره ساعت 8:10 بعد از پارک خودرو وارد فرودگاه خالی امام شدیم و بدون صف، چک این کردیم و کنار همسفرهامون که زودتر رسیده بودن از خلوتی عجیب فرودگاه به صحبت نشستیم.نفری یک قرص خواب به پیشنهاد من در کافه فرودگاه میل کردیم.پرواز به موقع انجام شد و خداروشکر همسفر ما که مهندس پرواز بود صندلی های ردیف اول رو گرفته بود برامون و تا تایلند پاهامون رو دراز کردیم و خوابیدیم.
روز اول
بعد از 6 ساعت و نیم پرواز رسیدیم فرودگاه سوارنابومی و بعد از پاسپورت کنترل به سمت درب شماره 8 که روی ووچر نوشته شده بود حرکت کردیم. ما و همسفرهامون به خاطر مشکلی که با آژانس پرنده مهاجر ایجاد شد حتی کارگزارهامون هم فرق داشت، اونا هماتور بودن و ما میناتور . اول ما تور لیدر رو که یه خانم تایلندی مسلط به فقط زبان اشاره بود پیدا کردیم. سریع اسممون رو تیک زد و یه عکس دونفره هم ازمون گرفت و دو تا سیم کارت بهمون داد که واسه من خیلی دلچسب بود چون همیشه به هر اتاق یک سیم کارت میدادن نه به هر نفر یکی و جالبتر این بود که همسفرهامون که با هماتور بودن حتی یک سیم کارت هم ندادن بهشون!!
بعد تحویل سیم کارت ها به همسفرها گفتم صبر کنید الان میام و به سمت انتهای سالن رفتم که میدونستم یه مغازه 7-11 هست و 4 تا نوشیدنی خنک و 4 تا هات داگ خریدم به قیمت جمعا 480 بت و برگشتم و همسفرها کیف کردن و حسابی اولین پذیرایی تایلندی بهشون چسبید.
تورلیدر ما همه مسافرا رو جمع کرد و شروع کرد خوندن اسمها و جالبه اولین نفر اسم مارو خوند و وقتی دستمون رو بردیم بالا گفت بیاید بریم که بعدا فهمیدیم بقیه یا مسافر پوکت بودن یا پاتایا و ما تنها کسایی بودیم که بانکوک میموندیم.یه ماشین اختصاصی شاسی بلند تویوتا اومد و از فرودگاه به سمت هتل ماندرین حرکت کردیم.
مثل همیشه ظاهر شلوغ و نه چندان زیبای بانکوک تو ذوق میزد و سوگل هم مثل همه کسایی که اولین بار بانکوک رو میبینن یه نا امیدی و تو ذوق خوردگی تو چشماش پیدا بود. جالب اینجا بود که حتی هوا هم آلوده بود و ما که فکر میکردیم از آلودگی تهران فرار کردیم فهمیدیم آلودگی مارو رها نمیکنه.
بلاخره بعد از حدود 45 دقیقه تو ترافیک بانکوک رسیدیم به هتل و طبق قرارمون وسایل رو تحویل امانات دادیم تا همسفرهامون هم برسن و بزنیم بیرون.لابی هتل ماندرین بسیار زیبا و شیک بود و تزیینات کریسمسی عالی داشت،یه درخت بزرگ و کلی تزیینات خوش رنگ و چندین دکور کریسمسی زیبا برای عکاسی. خبری از تورلیدر برای چک این نبود و خودم دست به کار شدم ، کارمندهای رسپشن همه کلاه بابانوئل گذاشته بودن و خیلی با روی خوش ازمون استقبال کردن، کاملا مسلط به زبان انگلیسی بودن و ما بدون مشکل چک این کردیم و چون اون روز تولد سوگل هم بود سپردم یه سوپرایزی برامون در نظر بگیرن.
بعد از حدود 20 دقیقه دوستامون هم رسیدن و چک این کردن و نفری 100 دلار هم دپوزیت دادیم و زدیم بیرون تا ساعت 2 که اتاق رو تحویل بگیریم.برنامه روز اول یه خرید فشرده بود چون شبش میخواستیم تور کشتی بگیریم و تولد سوگل رو جشن بگیریم و روز دوم بریم سافاری و تنها فرصت خریدمون همون روز بود.منم به بچه ها گفته بودم که پاتایا اصلا خریدش خوب نیست و هرچی میخواین از بانکوک بگیرین که در ادامه فهمیدم کاملا اشتباه میکنم.
پیاده حرکت کردیم به سمت برج سامیان که روبروی هتل بود و یه مرکز خرید هم داشت ولی فرصت نشد ببینیم و از 7-11 داخل پاساژ نفری 100 بت سیم کارتهامون (البته همسفرها که نداشتن) رو شارژ کردیم و یه بسته 10 روز اینترنت 5G پرسرعت با 5 گیگابات حجم برامون فعال کردن و تا آخر سفر هم با همون 100 بت همه کارهامون رو راه انداختیم(لازم به ذکر است تایلند سومین کشور از نظر سرعت اینترنت هست و آنتن دهی حتی تو دورترین جزیره هاش هم عالیه). نفری یک بستنی دابل چاکلت هم به قیمت 20 بت خریدیم و در آفتاب گرم بانکوک پیاده راه افتادیم.
جلو درب پاساژ یه قسمتی بود برای شارژ ماشین های برقی که جالب بود برام. به سمت ایستگاه اتوبوس روبروی پاساژ رفتیم و با استفاده از تابلو راهنماش کشف کردیم چه اتوبوس هایی به سمت میدان سیام میره و حدود 5 دقیقه بعد اتوبوس مورد نظر اومد و سوار شدیم.اتوبوس های بانکوک به این صورت هست که شما سوار میشید و وقتی سر جاتون نشستید یک نفر با لباس فرم میاد و نقدی هزینه رو باهاتون حساب میکنه و یه تیکت کوچیک میده که نشون میده شما پرداخت کردید و لازم نیست از قبل بلیط بگیرید و هزینه هم نفری 13 بت هست.
ایستگاه MBK پیاده شدیم تا هم یه چرخی بزنیم هم پول چنج کنیم. دکورهای کریسمسی چشم نوازی در کل جاهای دیدنی بانکوک و مخصوصا میدان سیام طراحی شده بود و کلی عکسهای زیبا با این دکورها گرفتیم.جلو همه پاساژها هم بازارچه های موقت درست شده بود که علاوه بر انواع لباس و اکسسوری و وسایل بهداشتی و ... پر بود از دکه های فروش غذاها و خوراکی های رنگارنگ که برای شکمویی مثل من بهشته.اولویت تبدیل پول بود و وارد پاساژ شدیم و پرس و جو کنان به طبقه دوم رفتیم و نزدیک درب خروجی بالا یه اکس چنج بود ولی وقتی نرخ تبدیلش رو دیدیم متعجب شدیم که چجوری انقدر پایینه.
اون زمان هر 1 دلار در داخل شهر 34.40 تا 34.70 بود و توی فرودگاه 34 بود اما این صرافی نرخ هر دلار 33.5 تبدیل میکرد.منصرف شدیم و با پرس و جو فهمیدیم صرافی دیگه ای تو این پاساژ به این بزرگی نیست و یکی بهمون گفت تو بانکوک فقط صرافی های سوپرریچ چنج کنید و اون نرخش خوبه و وقتی ازش پرسیدیدم کجاست گفت پاساژ سیام پاراگون.من که دیدم سیام پاراگون تو برنامه امروز نیست و ما هم بعیده از اونجا خرید کنیم به خاطر گرونی،به همسفرا گفتم کلا بریم سمت پتونام و پاساژ پلاتینوم مال که اونجا پر از مغازه و صرافیه.
باز سوار اتوبوس شدیم و با نفری 13 بت رسیدیم دم در پلاتینوم مال. جلو در پاساژ پر بود از غرفه های غذا و من که دیگه گشنم شده بود یه ظرف از غذاهای دریایی مختلف و یه آب نارنگی تازه گرفتم و سوگل هم یه اسموتی نارگیل گرفت که همونجا جلو چشممون با نارگیل های سبز رنگشون درست میکردن. آب نارنگی 20 بت و اسموتی 120 بت شد.همسفرها هم هیچی نخوردن.
بعد از گلو تازه کردن دنبال صرافی گشتیم و گفتن اینجا یک صرافی داره که وقتی رسیدیم تابلویی زده بود که متصدی برای ناهار رفته بیرون و صرافی بسته بود.دیگه کم کم داشتم مضطرب می شدم چون ساعت 12 بود و ما نه خرید کرده بودیم نه تور کشتی گرفته بودیم! وای تور کشتی!!! سریع از روی ووچر شماره تور لیدر رو که آقا رضا نامی بود پیدا کردم و بهش زنگ زدم که آقا شما نمیخواین مسافراتون رو تحویل بگیرین و تور معرفی کنید بهشون؟ آقا رضا هم خندید و گفت دارم میام لابی هتلتون. گفتم : "ما فعلا خرید داریم ولی حدود ساعت 3 هستیم،فقط قیمت تور کشتی بهمون بده برای امشب و قیمت تور سافاری برای فردا صبح" .
قیمتهای آقا رضا با قیمتهایی که میدونستم خیلی فرق داشت و برعکس آژانس های تایلندی قیمتهاش به جای بت به دلار بود .تور کشتی رو میگفت نفری 45 دلار یعنی حدود 1550 بت که میدونستم 1200 تا 1400 بت هست و سافاری رو نفری 60 دلار که باز حدود 300 بت گرونتر از بیرون بود، به همین دلیل خداحافظی کردم و به بچه ها گفتم بریم دنبال تور. از یکی از توک توکهای کنار خیابون که تبلیغ تور میکرد خواستم مارو ببره آژانسشون و اونم گفت رفت و برگشت 150 بت میگیرم و با کلی چونه که میخوایم ازتون تور بخریم و دیگه نباید پول رفت و آمد بگیری قبول کرد با 100 بت بریم و برگردیم.
توک توک ها به نظر 3 نفره میومدن ولی وقتی خواستیم سوار شیم دیدیم یه نیمکت کوچیک هم روبروی ورودی داره که 4 نفر میتونن جا بشن و راحت بشینن.از کوچه پس کوچه های تنگ و خلوتی رد شدیم و یه جاهایی بچه ها استرس گرفتن نکنه این طرف میخواد خفتمون کنه و بلاخره بعد از کلی اضطراب اونا و اذیت کردن های شیطنت آمیز من بلاخره به یک مغازه رسیدیم و وارد شدیم. دفتر خیلی کوچیک و به هم ریخته ای بود و توسط یه پیرزن و پیرمرد اداره میشد که بسیار خوشرو و مهربون بودن و به محض ورود ما کلی خوش آمد گفتن و با آب معدنی ازمون استقبال کردن و کار انتخاب تور شروع شد.
کشتی های رنگارنگی رو با امکانات مختلف معرفی کردن و ما یکی رو انتخاب کردیم و خانم مسن گفت بذارید هماهنگ کنم، تماس گرفت و کمی تایلندی صحبت کرد و بعد با زبان انگلیسی مسلطش به من گفت روی عرشه میزها پر شده و فقط پایین جا میده؛ ما که اون شب برامون هم شب یلدا و بود و هم تولد سوگل خانم و میخواستیم بترکونیم سریع گفتیم نه، ما حتما روی عرشه میز میخوایم. خانم مسن کلی چونه زد ولی نهایتا گفت نمیشه و رفت سراغ دفترش ، دلسوزانه به 10 جا زنگ زد و با همشون چک و چونه زد ولی همه کشتی ها روی عرشه پر شده بود.
من که حسابی قول تولد سوگل رو بهش روی کشتی کروز با موسیقی زنده داده بودم به شدت استرس گرفتم و زنگ زدم دوباره آقا رضا. گفتم آقا رضا ما تور کشتی رو میخوایم فقط حتما میز روی عرشه میخوایم، رضا هم گفت ما اصلا میز غیر روی عرشه نداریم و همه تورهامون میز روی عرشه میدیم و منم با خوشحالی گفتم پس رزرو کن برامون تو لابی بهت پرداخت میکنم. به خانم تورفروش گفتیم منصرف شدیم از تور کشتی و بریم سراغ تور سافاری فردا صبح که همسفرها گفتن امروز از برنامه عقبیم و ممکنه به خریدمون نرسیم بنابراین صبر کنیم اگر خریدها اوکی شد تور سافاری بگیریم و چه تصمیم عاقلانه ای به نظر میرسید.
کارت اون آژانس رو گرفتیم و با راننده توک توکمون (که به شدت شاکی بود که هیچ توری نخریدیم و پورسانتی بهش نرسیده) برگشتیم پلاتینوم مال. صرافی در عین ناباوری هنوز تعطیل بود و باز ما موندیم و بی پولی. پرس و جو کنان دنبال صرافی بودیم و یکی آدرس داد که اون سمت خیابون یکی هست و احسان همسفرمون گفت شما صبر کنید من میرم همه پولارو چنج میکنم میام و رفت. ما هم کمی چرخیدیم و یه دکه فروش شاورما دیدم.وای شاورما شاورما!! جاهای زیادی شاورما خوردم ولی نمیدونم چه رازی هست که هیچجا یک دهم تایلند هم خوشمزه نیست.
رفتم و 3 تا شاورما گوشت گرفتم هر ساندویچ 80 بت و با نوشابه شده 100 بت (حدود 110 هزار تومان) . من و سوگل شروع کردیم خوردن و همسفر کم خورمون که گفت منو احسان یه دونه دوتایی میخوریم صبر کرد شوهرش بیاد. اولین گاز رو که زدم انگار بهشت تو دهنم وارد شد و وقتی قیافه سوگل رو دیدم متوجه شدم اونم از این حد خوشمزه بودن یه ساندویچ شگفت زده شده و با لذت تا آخر ساندویچمون رو خوردیم. نیم ساعتی گذشت و دیگه ساندویچ اونا یخ کرده بود که احسان برگشت و گفت صرافی خیلی دورتر از چیزی بود که اون آقا آدرس داده بوده.
نشست و پیشنهاد دادم یه ساندویچ دیگه براش بگیرم ولی قبول نکرد و همونو با هم خوردن و اونا هم شدیدا با شاورما حال کردن. دیگه واقعا وقت خرید بود و سریع وارد پاساژ شدیم و خانمها جدا شدن و ما آقایون هم جدا شروع کردیم که خرید سریع تر شروع شه. پاساژ پلاتینوم مال برعکس چیزی که تو سفرنامه ها خونده بودم واقعا برای خرید همه مناسب نیست چون 6 طبقه هست و فقط یک طبقه لباس آقایون داره و 4 طبقه دیگه خرید خانمها و کودکان هست و یک طبقه هم فودکورت و تفریحی هست و توی اون یک طبقه مردونه هم بیشتر پیراهن های طرحدار شلوغی بود که من دوست نداشتم و کلا تونستیم چند تا تیشرت بخریم که البته واقعا ارزون بود.
100 بت برای یک تیشرت قیمت باورنکردنی بود ولی به جز 3،4 تا تیشرت چیز دیگه ای پسند نکردیم و اومدیم پایین خانومهارو پیدا کنیم. اوضاع برای خانمها کاملا متفاوت بود گویا و هنوز تو 3 مغازه اول گیر کرده بودن و یک عالمه خرید دستشون بود. ساعت 2 بود و دیگه نرسیدن حتی یک طبقه رو ببینن و قرار شد برگردیم هتل هم اتاق تحویل بگیریم و هم آقا رضا رو ببینیم.
تا اومدیم همسفرها گفتن گشنه شدیم و بریم مک دونالد و ما هم با اینکه غذا خورده بودیم رفتیم و دوتایی یک چیزبرگر خوردیم به قیمت 190 بت با سیب زمینی و نوشابه.جالب اینجا بود مک دونالد بانکوک مثل قبل سفارش شفاهی نمیگرفت و همه سفارشها با دستگاه شده بود و ما هم حسابی گیج زدیم و آخر یکی اومد کمکمون تا سفارش رو تکمیل کنیم و بعدش دستگاه یه فیش میده که میری صندوق حساب میکنی و غذا رو میگیری.
با یک توک توک با مبلغ چونه زده 150 بت برگشتیم هتل ماندرین و اتاقمون رو تحویل گرفتیم. به محض ورود به اتاق با یه تزیین تولدی زیبا و یه کیک بابانوئلی خوشگل روی تخت مواجه شدیم و کلی سوگل خانم رو خوشحال کردیم با این سوپرایز.
اتاق هتل بسیار مجهز و خوب بود از نظر ما و داشتن ماکروویو از ویژگی های خاصش بود که ندیده بودم تو هر هتل 4 ستاره ای و باقی امکانات هتل هم کامل بود.نکته جالب توجه موقعی بود که رفتم از سرویس استفاده کنم و دیدم ای دل غافل خبری از شلنگ نیست. با بغض یه بطری آب برداشتم و نشستم که یکدفعه چشمم خورد به یه پنل شستشو اتوماتیک که میشد انتخاب کرد چجور شستشویی لازم هست ،برای آقایون یا خانوما دکمه جدا داشت و شدت آب و جهت نازل هم قابل کنترل بود و از همه جالب تر دکمه خشک کن بعد از شستشو هم داشت که به نظرم بهترین آپشن این هتل بود. شاید تنها ایراد اتاق نداشتن بالکن بود.
وسایل رو چیدیم و منتظر آقا رضا شدیم که بلاخره ساعت 3 رسید و من و احسان رفتیم پایین.آقا رضا یه آقای 65 ساله بود که بسیار خوش برخورد و خوش صحبت بود و وقتی شنید همسفرهای ما از کارگزارشون سیم کارت نگرفتن یه سیم کارت از کیفش درآورد و به همسفر ما داد . ما پول رو به دلار حساب کردیم و آقا رضا توضیحات لازم رو داد و زنگ زد شرکت که تور رو نهایی کنن که از اونور خط گفتن روی عرشه میز خالی نیست. من که حسابی هم عصبانی بودم هم مضطرب گفتم آقا رضا گفته بودی که عرشه اوکیه!! اون بنده خدا هم حسابی با ناراحتی ازمون عذرخواهی کرد و گفت به خدا به من گفتم خالی هست و نمیدونم چرا انقدر دم کریسمس شلوغه و پره و از این حرفا.
پول رو پس گرفتیم و ناامیدانه برگشتیم اتاق و گفتیم دیگه چاره ای نیست قید عرشه و بزنیم. زنگ زدیم به آژانس تایلندی ولی کسی جواب نداد که نداد.قرار شد من سریع یه تاکسی بگیرم و برم همون آژانس و تور رو بگیرم که جلو در با راننده تاکسی صحبت کردم و راننده گفت من با نفری 1300 بت میبرمتون و برتون میگردونم و ما هم بلاخره به میز پایین رضایت دادیم و تور کشتی رو برای 4 نفر گرفتیم و قرار شد 6 بیاد دنبالمون. همه خسته و درمونده از اینکه به برنامه روز اول اصلا نرسیدیم تصمیم گرفتیم باغ وحش زیبا و دیدنی بانکوک معروف به سافاری ورلد رو کنسل کنیم و فردا رو بذاریم روز خرید (چه اشتباهی) .چمدونها رو باز کردیم و کمی استراحت کردیم تا 6 که راننده زنگ زد.
ساعت 6:15 سوار تاکسی شدیم و حرکت کردیم به سمت اسکله که نسبتا فاصله زیادی از هتل داشت و وقتی رسیدیم از یه شهربازی کوچیک جمع و جور عبور کردیم که یه چرخ و فلک بزرگ زیبا داشت و کنارش یه خانه وحشت جالب بود که با اینکه داخلش نرفتیم کلی عروسکهای متحرک ترسناک بیرونش بود و میشد تماشا کرد. ساعت حدود 7 بود و راننده با بلیط ها اومد که یه لیبل گرد بود و روی لباسهامون چسبوند و یه کاغذ که داد و گفت ساعت 7:45 برید سوار کشتی بشید. ما هم که کمی وقت داشتیم گفتیم بریم از بازار شبانه آسیاتیک که همونجا بودن دیدن کنیم.
ورودی پر بود از رستوران های تایلند و بوی تند پخت و پز و ادویه ها کمی دماغمون رو اذیت میکرد.وارد بازار که شدیم متوجه شدیم برعکس تبلیغات اینترنتی خیلی بازار کوچک و کم تنوعی هست و شاید کل مغازه هاش به 50 تا نمیرسید که عمدتا جنس و قیمتهای خوبی هم نداشت. کمی چرخیدیم و بدون خرید رفتیم اسکله و تو صف طولانی کشتی سوار شدیم.کشتی ساعت 8 حرکت کرد و ما که طبقه پایین کنار میز غذاخوری میز گرفته بودیم مشغول پذیرایی از خودمون شدیم. تنوع غذاها متوسط بود و برای دوستان عاشق غذاهای دریایی چند میز سرو سوشی و انواع میگو و خرچنگ و صدف و ... وجود داشت.فضای سالن پایین بسیار دلگیر بود و صدای موسیقی زنده بالا توسط یه باند نه چندان قوی پخش میشد که عمدتا آهنگ های آروم و عاشقانه تایلندی بود و برای ما که شب یلدا و تولد داشتیم ناامیدکننده بود.
یه نوشیدنی سفارش دادیم و مشغول جشن گرفتن شدیم و خانمهای خدمتکار اونجا هم با خوشرویی هرچیزی میخواستیم از جمله کیک در اختیارمون گذاشتن.فقط چون زبانشون ضعیف بود حتی با ایما و اشاره و ادای انفجار و آتیش بازی و هر راه و روشی نتونستم بفهمونم که یه فشفشه و شمع میخوام و نهایتا سوگل که گویا فکر این چیزا رو کرده بود از کیفش فشفشه هایی که از تهران خریده بود رو بیرون آورد و با کیک یه جشن کوچیک خودمونی گرفتیم. سالن پایین خلوت بود و به جز ما 3 تا خانواده دیگه بودن که فقط غذا میخوردن و حتی با هم حرف هم نمیزدن.
دیگه خسته شدم از فضای افسرده و به بچه ها گفتم بریم بالا. روی عرشه که رسیدیم همه میزها پر بود و جمعیت زیادی نشسته بودن و خواننده خانوم تایلندی هم همچنان داشت آهنگهای ملایم میخوند.رفتم و بهش گفتم لطفا آهنگ شاد بخون امشب تولد هست و شب یلدا ایرانی و این حرفها،گفت آهنگ فارسی که نداریم (که عجیب بود چون قبلا کشتی ها همه آهنگ فارسی هم اجرا میکردن ولی احتمالا چون ایرانی دیگه نمیرفت کنسل شده بود ) ولی چند تا آهنگ شاد میخونم .
خلاصه یه کم عکاسی روی عرشه کردیم و کم کم آهنگ ها شاد شد و ما که برای جشن اومده بودیم کلا فضای اونجا رو عوض کردیم و همه از سر میزها بلند شدن و روی عرشه غوغایی شده بود از حرکات موزون.خانم های خدمتکار که با این شاد کردن ما حال کردن در ادامه یه کیک آوردن و خواننده هم یه آهنگ تولد انگلیسی برای سوگل خوند و بلاخره تونستیم یه مقدار ناکامی های اون روز رو جبران کنیم. ساعت حدود 9:30 بود که کشتی برگشت اسکله و پیاده شدیم و بعد از خوردن یک ساندویچ هات داگ به قیمت 130 بت تماس گرفتیم با راننده که بیاد دنبالمون ولی راننده بی معرفتمون بعد از 3 بار تماس گوشی رو برداشت و گفت من خونه خوابم و خودتون برگردید.
با چونه بسیار با توک توکها که قیمت 500 بت کمتر نمیگفتن یک توک توک با 200 بت گرفتیم به مقصد بازار شبانه پتونام و ساعت 10 رسیدیم اونجا و مشغول خرید شدیم. بازار پتونام مجموعه ای از غرفه های دستفروش هاست که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو به قیمت خیلی پایینتر از مراکز خرید میفروشن. مشغول شدیم و کلی خرید کردیم و با یه آب نارگیل 40 بتی تشنگیمون رو رفع کردیم.
نارگیل های اونجا سبز رنگ هست و با ساتورهای مخصوص سر نارگیل رو میبرن و با یه نی بهتون تحویل میدن.یادتون نره آخرش که شیر نارگیل رو میل کردید بدید براتون دیواره هارو بتراشه و خود نارگیل رو هم نوش جان کنید.البته شخصا گوشت نارگیل رو دوست ندارم و همون شیرش برام کافی بود. بازار خیلی اجناس با کیفیت و چشمگیری نداشت و فقط یه سری جنسهایی که قیمتهای فوق العاده پایینی داشت مثل کیف و عینک و ساعت و ... خرید کردیم.
روز دوم
روز بعدی با توجه به اینکه برنامه خریدمون تو روز اول به دلیل طولانی شدن چنج پول و پیدا کردن تورها انجام نشد برنامه سافاری ورلد زیبا رو کنسل کردیم تا روز آخر بانکوک خریدهامون رو انجام بدیم اما به همه دوستانی که بانکوک تشریف میبرن پیشنهاد میدم حتما از سافاری ورلد دیدن کنن چون مشابه دیگه ای تو شهرهای دیگه نداره و باقی باغ وحش های شهرهای دیگه مثل تایگر پارک و کروکدیل پارک و ... به کیفیت این باغ وحش نیست ،اول به این دلیل که تنوع گونه ها و وسعتشون کمتر هست دوم و مهمترین علت نمایش های خیلی شاد و دیدنی سافاری رو ندارن.
صبحانه با تنوع و بسیار خوب هتل ماندرین رو در سالن بسیاااار سردش صرف کردیم و به سمت ایستگاه اتوبوس رفتیم و با نفری 13 بت رفتیم میدان سیام جلو پاساژ سیام پاراگون پیاده شدیم. علت اینکه این پاساژ رو انتخاب کردیم اول صرافی سوپرریچ طبقه آخر این پاساژ بود که بهترین نرخ چنج (اون روز 34.43) داشت و دوم دیدن برندهای معروفی مثل هرمس،فندی،لویی ویتون،گوچی،رولکس و ... بود و همچنین دیدن نمایندگی های خودروهایی مثل تسلا،رولز رویس ، استون مارتین و ... که واقعا هم دیدنشون خالی از لطف نبود و با اینکه خریدی نکردیم (نه اینکه نخوایم،گرون بود) بررسی و تماشای این برندها هم حس جالبی میداد.
حال و هوای کریسمس جلو همه پاساژهای دیگه منطقه سیام هم بود و واقعا این تایم از سال رو برای سفر به تایلند پیشنهاد میکنم. همسفرها مشغول دیدن از پاساژ شدن و من به طبقه بالا رفتم برای چنج پول که با یه جمعیت کثیر مواجه شدم جلو صرافی که در یک فضای مبلمان شده در انتظار نشسته بودن.از دستگاه نوبت گرفتم و در حالی که شماره 34 پشت باجه بود نوبت من 57 بود.کمی نشستم و با برآورد کار هر نفر 5 دقیقه فهمیدم 2 ساعتی طول میکشه نوبتم شه.برعکس پاتایا و پوکت که به وفور صرافی ها قدم به قدم موجوده این چنج پول در بانکوک معضلی شده بود.
خداروشکر چون روز قبل خرید نکرده بودیم بچه ها 2 ، 3 هزار بتی داشتن و منم رفتم تا نوبتم شه کمی پاساژ رو بگردم.طبقه آخر پاساژسیام پاراگون یه کتابخونه معروف داره و منم که عاشق چرخ زدن تو شهر کتابهای تهران هستم رفتم و یه دوری زدم،جالب بود دیدنش هرچند مثل شهر کتابهای ما ازمجسمه و تابلوهای هنری خبری نبود ولی وسعت و چیدمان فوق العاده کتاب های رنگ و وارنگ ارزش بازدید رو داشت و بهترین قسمت کتابخانه کتابهای کمیک یا تصویری بود که با اینکه همه کتابها سیل شده بود و نمیشد ورق زد ولی عکسهای گرافیکی و باکیفیت روی جلد ها دیدنی بود.
بعد از اون از طبقه پایینتر دیدن کردم که مربوط به خودرو ها بود و نمایندگی رولزرویس که یک ماشین زیباش رو به نمایش گذاشته بود و همچنین تسلا که چندین ماشینش برای بازدید عموم باز بود و منم تو چند تا ماشینش نشستم تا برای رویاهام بدونم توی تسلا چه شکلی هست و داخل پراید تو ذهنم نیاد. بلاخره رفتم دوباره صرافی و بعد نشستن 20 دقیقه ای نوبتم شد و حدود 500 دلار پول خودم و همسفرهارو چنج کردم که باز کم نیاریم و نهایتها رفتم پایین و پیداشون کردم و یه چرخ کوچیک زدیم و رفتیم برای ناهار که برگر کینگ باشه و از مک دونالد بهتر بود به نظر هممون. بعد از اونجا رفتیم پاساژ MBK و باز هم خرید دلچسبی نداشتیم،بازدید از پتونام مارکت و پاساژ پالادیوم هم چنگی به دل نزد و با این فکر که حیف باشه نشد امسال خرید کنیم .
تصمیم گرفتیم شب رو به خیابان خائوسان رود بریم که هم کمی تفریح شبانه کنیم و هم از آخرین خرید خیابانی بانکوک استفاده کنیم.من نرم افزار بولت (BOLT) رو روی گوشیم رجیستر کرده بودم و قیمتهاش هم انصافا چه از تاکسی چه توک توک کمتر بود اما چند باری امتحان کردم راننده قبول میکرد اما سر مبدا نمیومد و اینبار هم حدود نیم ساعت صبر کردیم و خبری از بولت نشد و منم دیگه گفتم حتما هنوز جا نیوفتاده.نهایتا با یه تاکسی به مبلغ 200 بت بستیم و رفتیم سمت خائوسان رود.
اولین کار یه ماساژ پا لازم بودیم و از یکی از سالنهای ماساژی که همه صندلی هاش رو هم بیرون تو خیابون چیده بود با نفری 150 بت نیم ساعت ماساژ پا گرفتیم و حسابی زنده شدیم. اصلا تو تایلند از ماساژ غافل نشید که با این قیمت و این کیفیت هیچ جای دنیا همچنین آپشنی نداره.با پاهای تازه متولد شدمون شروع کردیم قدم زدن در خیابان پر از رستوران و موسیقی خائوسان رود که چشممون به یه کروکدیل پوست کنده به سیخ کشیده شده روی آتیش افتاد و منم که باید همه چی رو تست کنم یه سیخ گوشت کروکدیل سفارش دادم و خوردم و انصافا مزه عجیب غریبی هم نداشت و یه گوشت با بافت نرم مثل مثلا بناگوش گوسفند با طعمی کمی شیرین.
توی راه چند جا هم مجدد از این دکه های دست فروش سیخ های چوبی حاوی گوشت یا جوجه سفارش دادیم و همونجا کباب کرد و خوردیم. دکه دیگه ای ذرت به صورت کامل یا دون شده میفروخت که من 2 لیوان ذرت دون شده گرفتم و برعکس کشور خودمون اینجا خبری از سس و پنیر نیست و فقط با کره و لیمو و نمک ذرت درست میکنن ولی انصافا خوشمزه بود.
به جز گوشت کروکدیل که سیخی 80 بت بود بقیه این سیخ ها و ذرت 20 تا 30 بت قیمت داشت و برای شکمو ها قدم زدن و هی خوردن آپشن گرون قیمتی نیست. اون شب هم به یه رستوران رفتیم و با نوشیدنی و موسیقی شبمون رو شاد کردیم و با یه تاکسی 300 بتی برگشتیم هتل تا بار و بندیل رو برای سفر به پاتایا ببندیم.خیابان خائوسان رود رو خیلی جذاب ندیدم به نسبت خیابون های پاتایا یا پوکت ولی برای یه شب گردی تو بانکوک گزینه بدی نیست.
روز سوم سفر به پاتایا
صبح بعد صبحانه چمدون هارو تحویل لابی دادیم و زدیم بیرون تا آخرین گشت بانکوک هم بزنیم و یه سالن ماساژ پیدا کردیم و به قیمت نفری 200 بت یه تای ماساژ گرفتیم که لذت دنیا و آخرت بود.بعد از ماساژ مرسوم هست 20 تا 50 بت انعام به ماساژور بدید که من برای خودم و سوگل 40 بت دادم و دوستان نه چندان دست به خرج ما امتناع کردن و ماساژورهاشون با وجود کمی دلخوری با آب ازشون بعد ماساژ پذیرایی هم کردن. کلا مردم تایلند بسیار خوشرو و خوش برخورد هستن و مشتری رو همیشه راضی میکنن و دادن انعام کوچیک بسیار خوشحالشون میکنه و واقعا هم حقشون هست عمدتا.
بعد از خوردن یه بستنی خوشمزه از فروشگاه 7-11 سرحال برگشتیم هتل تا 12 که ترانسفر دنبالمون میاد همسفرهای ما نفری دوتا چمدون داشتن که دوتاش رو از همین بانکوک به قیمتهای بسیار پایین خریدن اما همین مساله باعث شد ترانسفرشون که یه ماشین سواری مزدا بود امتناع کنه از سوار کردنشون و بگه هر کس یک چمدون یک کیف دستی باید باشه و بعد از کلی چک و چونه با لیدرشون و متصدی هتل و خود ما بلاخره رضایت داد 3 تا چمدون رو جا بده و یک چمدون هم موند که ما براشون بیاریم. راننده ما با تاخیر ساعت 1:30 رسید و اون هم با کمی اکراه حاضر شد 3 تا چمدون رو قبول کنه و سومی رو روی صندلی شاگرد گذاشت و تا خود بانکوک دستش رو روی چمدون گذاشت تا سر نخوره.
بین راه هم برای بنزین یه توقف داشت و با دوتا آب که خودش خرید ازمون پذیرایی کرد و بلاخره ساعت 3 رسیدیم هتل پاتایا که از همون اول تفاوتش با هتل ماندرین فریاد میکشید.لابی نه چندان تمیز و قدیمی و شلخته،یک درخت کاج کچل کوچیک که با در بطری آب تزیین شده بود،میز کانتر چوبی پر از سوراخ و زخم و یک خانم پذیرش با پای برهنه که همه مراحل چک این رو هم روی کاغذ انجام داد و خبری از کامپیوتر و تکنولوژی نبود. همسفرهامون که زودتر چک این کرده بودن شماره اتاقشون رو هم گفتن و خانم پذیرش اتاق روبروی اونارو به ما داد و بدون اینکه کسی چمدونهامون رو بیاره خودمون راه افتادیم سمت آسانسور و به اتاقمون رفتیم.
هتل کریستال پالاس یک فاجعه در سفر ما بود. اتاق تاریک و نمدار با یک پنجره رو به دیوار روبرویی بدون نور ، دستشویی و حمام کثیف با حوله های نخ کش شده، یک کتری برقی بدون چای لیپتون یا قهوه یا شکر و یک سیف باکس خراب. یک شروع افتضاح برای شهر جدید.ما که تصمیم داشتیم سریع بزنیم بیرون و از روزمون استفاده کنیم سریع تماس گرفتیم با لابی که بیان سیف رو درست کنن اما بعد از 45 دقیقه چندین بار تماس منصرف شدیم و پولهامون رو تو سیف باکس همسفرمون گذاشتیم و حرکت کردیم بیرون.
دم در با اخم به خانم پذیرش گفتم برگشتیم سیف رو درست کرده باشن.از جلو در هتل وانت های 10 بتی پاتایا به سمت مرکز شهر هر 2 دقیقه یکبار عبور میکنن که کافیه دستتون رو بلند کنید تا بیاستن و سوار شید،کرایه رو هم هرجا رسیدید زنگ رو میزنید و ماشین متوقف میشه و موقع پیاده شدن به راننده پرداخت میکنید.این وانت 10 بتی ها نعمتی هستن که فقط پاتایا داره و حمل و نقل رو به صورت چشم گیری راحت و ارزون کرده مخصوصا با موقعیت هتل ما که از همه چیز دور بود. میدان دلفین زنگ رو زدیم و پیاده شدیم و از پاساژ ترمینال 21 دیدن کردیم. جلو در یه درخت کریسمس بسیار بزرگ و دیدنی قرار داشت که با تزیینات چشم نوازش بهترین لوکیشن عکاسی شده بود.داخل ترمینال 21 دکورهایی از جاهای مختلف دنیا قرار داره که هر قسمت و طبقه ای رو شبیه یک شهر از جمله لندن ، توکیو ، ونیز ، فلورانس و ... در آوردن که جذاب و دیدنی بود.
این پاساژ با نمایندگی H&M و چندین برند اقتصادی دیگه جای نسبتا خوبی برای خرید هست و همسفرها هم که بهشون گفته بودم پاتایا خرید نداره و بانکوک واسه خرید مناسبه با اخم نگاهم میکردن.همینجور که سوگل و همسفرهای خرید دوست پی خرید بودن من گفتم میرم فروشگاه Big C که 500 متر پایینتر کنار پاساژ مارینا بود خرید خوراکی های هتل رو انجام بدم.طبقه همکف پاساژ ترمینال 21 صرافی TT هست که تقریبا هر 500 متر تو پاتایا هست و همیشه هم با بهترین نرخ چنج میکنه و منم پولهام رو بدون معطلی و صف چنج کردم و پیاده راه افتادم.
فروشگاه Big C مثل هایپرهای خودمون از شیر مرغ تا جون آدمیزاد رو داره و برای من به شخصه گشتن و دیدن برندهای خارجی و خوراکی های عجیب غریبشون یه تفریح کامله.پیشنهاد میکنم اگر اسپایسی خور هستین نودل های تایلندی رو زیاد بخرین و ببرین ایران چون هم کیفیت نودلش بهتره هم ادویه و سس داخلش قابل مقایسه با نودلهای ایران نیست..بعد از خرید چای و قهوه که هتل نداشت و چند نوشیدنی جذاب و کلی تنقلات برگشتم پاساژ و طبقه فود کورت ترمینال21 رستوران پیتزا کامپانی رفتیم و 2 تا پیتزا و یک استیک گرفتیم جمعا 1500 بت که به نسبت خیلی گرون هست ولی همسفرهای ما اهل امتحان کردن غذاهای جدید نبودن و به خاطر اونا ما هم تا اون روز وعده های غذایی برگر و پیتزا رو تست کردیم.
مجدد با نفری 10 بت هتل برگشیم و خداروشکر سیف باکس تعمیر شده بود. خریدها رو گذاشتیم و با آب نه چندان گرم هتل دوش گرفتیم و با وانت های 10 بتی به سمت خیابان معروف واکینگ استریت پاتایا حرکت کردیم. حال و هوای واکینگ بعد از کرونا کمی فروکش کرده بود و خیلی از کلاب های سابق تعطیل شده بودن و خیابان خلوتتر از قبل بود.مهمترین تغییر بعدی اینکه خیلی به ندرت هموطنانمون رو میدیدیم و شاید به جز 5،6 گروه تو کل سفر ایرانی ندیدیم. همسفرهامون به خاطر قانون اونجا که ورودی نمیگیرن اما باید یه چیز سفارش بدین و قیمتها از مغازه بالاتر بود،با ما نیومدن و به قدم زدن تو خیابون اکتفا کردن و بیشتر به خرید پرداختن.شب خارق العاده ای رو با سوگل خانوم سپری کردیم و ساعت 3 صبح برگشتیم هتل.
روز چهارم پاتایا
برای این روز چون روز کریسمس بود یه رستوران ساحلی به اسم الکسا بیچ در نظر داشتم که استخر زیبا و ساحل اختصاصی و موسیقی زندش برای جشن گرفتن بسیار مناسب بود. اما وقتی برای رزرو پیام دادم گفتن باید حتما یه تخت اجاره کنید به قیمت 5000 بت که برای 1 تا 5 نفر هست و با این پول غذای صبح تا شب رایگان و استفاده رایگان از لاکر و حوله برای استخر داره و نوشیدنی هم روی پکیج رایگان هست. 5000 بت حدود 5.200.000 تومان ما میشد و برای 4 نفر با توجه به غذا و دیگر امکانات خیلی غیر منطقی نمیومد اما دوستان نه چندان پایه ما گفتن گرونه و ما میریم خرید.
من و سوگل که دوست نداشتیم همچین ماجرا جویی رو بیخیال شیم تصمیم گرفتیم بریم و نهایت 3 نفر پیدا کنیم و شریکی یک تخت کنار آب بگیریم. مکان این رستوران اما خیلی خارج از شهر بود و ما تقریبا تمام مسیر وانتهای 10 بتی رو از ابتدا تا انتها که دیگه دور میزنه رو رفتیم و باز هم دورتر بود. از دم هتل تا ایستگاه آخر که خیابان سنترال هست،از سنترال تا آخر جمتین بیچ رفتیم و یه جای پرتی آخرین ایستگاه پیاده شدیم اما هنوز خیلی راه بود و دیگه ادامه مسیر جزو خطوط وانت ها نبود.
ما که خیلی تشنه بودیم چرخی زدیم و دیدم یه رستوران تایلندی اون سمت خیابان جمتین هست که به شدت شلوغ بود و ما که قصد خوردن غذا نداشتیم و میز نگرفتیم موفق نشدیم به پرسنل شلوغ اونجا سفارش آب بدیم. کمی جلو رفتیم و یه بستنی فروشی دیدیم که آرم خرچنگ داشت اما متاسفانه اسمش یادم نیست.رفتیم و یه بستنی 3 اسکوپ سفارش دادیم که چندان ارزون نبود اما بسیار خوشمزه بود و 2 تا آب معدنی هم خریدیم. بیرون اومدیم و کنار خیابون تاکسی پیدا نکردیم.من با استیصال گوشیمو در آوردم و گفتم دوباره با بولت یه امتحانی بکنم.مسیر تا الکسا بیچ رو 110 بت زده بود که قیمت بسیار عالی بود و در عین ناامیدی و ناباوری سریع یه راننده قبول کرد و 5 دقیقه بعد هم رسید و سوار یک مزدا مدل بالا شدیم و حرکت.
در طول مسیر خدارو شکر کردیم که دربست گرفتیم چون ماشین از اتوباهای در حال تعمیرات و چند پل بزرگ رد شد و مشخصا مسیر وسایل نقلیه عمومی نبود و نهایتا یه کوچه خاکی پر از چاله طولانی رو تا انتها رفتیم و از چشمهای راننده تو آیینه میشد خوند که داره میگه اینجا رو شما از کجا پیدا کردید.ته کوچه که دیگه به ساحل میرسید مقصد رو دیدیم و با پرداخت نقد پول پیاده شدیم.الکسا بیچ یه استخر زیبا و تمیز بود با کلی تختهای جذاب دور آب و رستوران و کافه. طبقه پایین سرویس بهداشتی بسیار تمیز و کمد و حوله و اتاق های لباس عوض کردن داشت و بیرون هم یک حیاط فضای سبز و بعد هم یک ساحل زیبا و صندلی و درختهای نخل جذاب که میتونستید از ساحل و دریا هم استفاده کنید.
قیمت غذا و نوشیدنی خیلی بیشتر از شهر بود و وقتی با مسئول اونجا صحبت کردیم متوجه شدیم اجاره تخت اجباری نیست و میشه تو سالن غذاخوری که روبروی استخر بود نشست و هرچی میخواید سفارش بدین و از استخر و حوله و موسیقی و امکانات دیگه هم رایگان استفاده کنید. ما یک بشقاب میکس دریایی و سیب زمینی سرخ شده و دو تا نوشیدنی سفارش دادیم حدود 1100 بت و کمی استراحت کردیم و از ویو و دیدن برنامه شاد اونجا لذت بردیم.تعداد افراد اونجا کمتر از 20 نفر بود و اکثر تختها خالی بود ولی مسئول اونجا گفت همه تختها رزرو شده و فهمیدیم که احتمالا شب همه میان برای جشن و شادی.
تقریبا همه حضار اروپایی بودن و بعضا یکی دو همراه تایلندی باهاشون بود. بعد از صرف نوشیدنی و غذا حوله گرفتیم و تنی به آب زدیم.سکو انتهای استخر ویو زیبایی از دریا داشت و دشکهایی که تو آب شناور بود خوراک خوابیدن و ریلکس کردن تو آب بود. دیگه بعد از کلی آب تنی و گرفتن عکس و فیلمهای زیبا حوصلمون سر رفت و با حسرت اینکه کاش همسفرها هم میومدن تصمیم گرفتیم بریم اما کجا؟ قبلا از اینترنت یه کافه رو پیدا کرده بودم به نام ساحل پاپا که اونم مثل اینجا این حوالی بود و کمی دورتر خارج شهر قرار داشت.عکسهاش رو که نشون سوگل دادم گفت باید بریم اینجا و غروب آفتاب رو اینجا عکاسی کنیم.منم دست به کار شدم یه یک بولت به مبلغ 90 بت گرفتم به اون مقصد و بعد خشک کردن خودمون و لباس پوشیدن یه نیسان سواری اومد دم در و حرکت.
دوباره تو اتوبان های نیمه ساخته راه افتادیم و بعد 10 دقیقه رسیدیم ساحل پاپا. ورودی بسیار قشنگی داشت و وقتی از ورودی رد شدیم زیبایی های خیلی بیشتری نمایان شد. یه کافه رستوران با صندلی های سکو مانند رو به دریا و یه منظره سبز با درختهای میوه و هرچی جلوتر رفتیم لوکیشن های عکاسی جذابتری میدیدیم.دم در کافه صندوق بود و خانمی جلو ما ایستاد و گفت برای استفاده از این کافه و عکاسی تو لوکیشنها باید اول سفارش بدین(گویا خیلی ها میومدن عکس میگرفتن و میرفتن).ما هم دوتا نوشیدنی و یه سینی سوسیس های مختلف و سیب زمینی سفارش دادیم جمعا 700 بت و یه جا هم رو به دریا انتخاب کردیم و نشستیم. کافه بسیار خلوت بود و به جز ما فقط یه زوج تایلندی اونجا بودن.
شاید نوشته ها نتونن زیبایی لوکیشن های عکاسی اینجا رو بیان کنن و غروب آفتاب هم مزید علت شد که عکسهای رویایی بگیریم و انقدر طولانی شد فرآیند عکاسی که یادم رفت عکس های بدون نفر برای سفرنامه بگیرم ولی خلاصه میگم یک قسمت یک ایوان زیبا بود که با درختهای لیمو مصنوعی دیزاین شده بود و یک وان نمایشی برای نشستن و عکاسی رو به دریا داشت. یک قسمت با دکورهای دریایی صورتی رنگ تزیین شده بود. یک باغ سیب داشت که با درختها و سیبهای مصنوعی درست شده بود ولی بسیار زیبا بود و کلی دکور و لوکیشن عکاسی زیبا به خصوص در زمان غروب آفتاب که امیدوارم عکسهایی که انتخاب کردم گویای مطلب باشه.
بعد از کلی عکاسی برگشتیم بالا و متاسفانه غذامون یخ کرده بود که دادیم مجدد گرم کرد و با ویو آسمان بنفش و زیبای بعد از غروب نوشیدنی هارو خوردیم و با یه بولت به مبلغ 140 بت تا سر جمتین اومدیم و از اونجا با وانت 10 بتی ها تا سنترال رفتیم.
همسفرها که طبق معمول کل روز رو با خرید گذرونده بودن گفتن امشب بریم سویی 6 (کوچه ششم) و شب رو خوش بگذرونیم. کوچه ششم یه کوچه هست که از اول تا آخرش حدود 50 تا مکان نوشیدن و شادی هست. ما هم چندباری خیابون رو بالا پایین کردیم و نهایتا یکیشون که موزیک ایرانی گذاشته بود رو انتخاب کردیم و نشستیم.جالب اینجاست که صاحب اینجا هم یک پسر جوون ایرانی بود که خودش اومد میز ما نشست و کلی صحبت کردیم و کلی ازمون پذیرایی کرد و کامل انتخاب آهنگهارو هم به دلخواه ما گذاشت و حسابی اون شب خوش گذشت.
صاحب جوون اینجا حتی کلی مشورت داد که میتونید بیاید اینجا و با قیمت خیلی خیلی ارزونتر از ایران آپارتمان و ماشین بخرین و زندگی شروع کنید و خلاصه ما هم از روی ادب مشتاقانه گوش دادیم ولی بعدها به همسفرها گفتم که مهاجرت به تایلند انقدرها آسون نیست چون تایلندی ها خیلی سخت اجازه میدن یه خارجی اینجا کار کنه و موفق بشه. اون شب عکس قابل پخشی ندارد.