سفر به قاره سیاه، ذوق و هیجان از ناکارو تا ماسایی مارا

3.9
از 18 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به قاره سیاه، ذوق و هیجان از ناکارو تا ماسایی مارا
آموزش سفرنامه‌ نویسی
28 مرداد 1402 12:00
6
2.9K

برنامه سفر ما به آفریقا خیلی اتفاقی پیش آمد. ماجرا از این قرار بود که خواهرم هوس سفر به آفریقا کرده بود اما مادرم اجازه سفر تنهایی به او نمیداد.هرچند خواهرم قبلا بارها تجربه سفر تنهایی به کشورهای همسایه را داشته بود اما مادرم سفر به قاره آفریقا را به تنهایی برای او منع کرده بود تا اینکه مادر قبول کرد که اگر من و همسرم هم در این سفر او را همراهی کنیم، اجازه سفر را صادر خواهد کرد و همین موضوع باعث شد که ما در شهریور ماه سال 1401 به زیارت قاره سیاه شرفیاب شویم!

یک هفته بعد هم 4 نفر دیگر از دوستانمان همراهمان شدند و اینطور بود که یک گروه 7 نفره و پایه سفر دور هم جمع شدیم. ما برای سفر به آفریقا از نظر زمانی فقط یک هفته میتوانستیم مرخصی بگیریم که بعد از بررسی های فراوان و مشاهده انواع تور آفریقا، کشور کنیا را انتخاب کردیم به دلایل زیر:

1_فصل مهاجرت بزرگ حیوانات بود و قسمتی از این مهاجرت که از مرداد تا مهر طول میکشد در کشور کنیا اتفاق می افتاد.

2_کنیا پارک های طبیعی زیادی دارد و نسبتا زیر ساخت های لازم برای توریست را دارد.

3_گرفتن ویزا از کنیا برای ایرانیان راحت میباشد.

ویزای کنیا را از طریق یکی از آژانس های مسافرتی به مبلغ 60 دلار گرفتیم.مدارک لازم برای ویزای کنیا شامل بلیت رفت و برگشت و رزرو هتل است.البته از طریق سفارت اگر اقدام میکردیم مبلغ 50 دلار هزینه داشت. بلیت هواپیما را هم از سایت های داخلی به مبلغ نفری 26 میلیون تومان برای پرواز با امارات ایرلاین از تهران به نایروبی با توقف 2 ساعته در رفت و 8 ساعته در برگشت در دبی گرفتیم.

کارت واکسن انگلیسی را هم از طریق سایت وزارت بهداشت گرفتیم و علاوه بر این جهت ورود به کنیا باید کارت واکسن خودتون رو در سایتی که دولت کنیا اعلام کرده ( https://globalhaven.org ) آپلود کنید و سپس کیو آر کدی که بهتون میده رو پرینت بگیرید و با خودتون ببرید

ابتدا به سایت بالا بروید و سپس بر روی گزینه پایین صفحه که ساخت اکانت هست کلیک کنید.سپس یک اکانت برای خودتون باید بسازید.گزینه ها رو به ترتیب پر کنید.دقت کنید اسمتون مطابق پاسپورت باشه.ایمیل خودتون رو هم وارد کنید.در ادامه کد ایران و سپس تلفن و یک پسورد رو حتما یادداشت کنید و در مراحل بعد باید دوباره بنویسید و در ادامه گزینه sing up رو بزنید.

بعد از اینکه کلیه گزینه ها رو پر کنید کدی برای شما ایمیل میشه و باید این کد را در پایین بنویسید تا ثبت نام انجام بشه.وقتی کد رو وارد کردید دوباره به صفحه قبل فرستاده میشوید.ابتدا ایمیل خودتون رو وارد کنید و سپس پسوردی که انتخاب کردید و قبلا نوشته بودید رو وارد کنید و سپس گزینه sing up رو بزنید.سپس گزینه های پایین رو به ترتیب بزنید.گزینه self رو انتخاب کنید و بعد submit رو بزنید. در اینجا صفحه ای باز میشه که حالت های مختلف واکسن و نوع واکسن رو مشخص کرده و شما طبق واکسنی که زدید گزینه ها را پر کنید و بعد از انتخاب نوع واکسنی که زدید به انتهای صفحه بروید و گزینه next رو بزنید.در اینجا میبایست اطلاعاتی که در کارت واکسن دارید رو به ترتیب پر کنید تا تکمیل بشود.و سپس فایل کارت واکسن خودتان رو آپلود کنید.

در این مرحله برای شما کیو آر کد صادر میشود که آن را پرینت بگیرید و همراه داشته باشید(البته آژانس از ما مبلغ 10 دلار بابت ثبت کیو آر کد میخواست اما با طی کردن مراحل بالا به سادگی میتوانید خودتان کیو آر کد را بگیرید). کارت واکسن تب زرد هم به این صورت هست که با مراجعه به انیستیتو پاستور تهران و پرداخت 100 هزار تومان واکسن برای مسافر تزریق میشود و برای شهرستان ها هم با مراجعه به مراکز بهداشت منتخب این واکسن تزریق میشود که ما هم این واکسن رو در مرکز بهداشت منتخب در مشهد تزریق کردیم و کارت واکسن هم بعد از یک هفته برای ما صادر شد که حتما چک بکنید که مهر زده باشند.در جریان باشید که واکسن تب زرد برای اخذ ویزا لازم نیست اما در هنگام ورود به کنیا اگر چک بکنند و نداشته باشید مبلغ 100 دلار جریمه میشود.

جهت گرفتن قرص مالاریا با پاسپورت به مرکز بهداشت غرب تهران در استاد معین مراجعه کنید و قرص را بگیرید.در سفر یک هفته ای تعداد 7 عدد قرص به شما داده میشود که قرص مالاریا از دو هفته قبل پرواز تا 4 هفته بعد پرواز هفته ای یکعدد باید با آب فراوان میل شود. عوارض خروج از کشور هم در زمان سفر ما برای بار اول 400 هزار تومان/بار دوم 600 هزار تومان و بار سوم به بعد 800 هزار تومان میباشد.

بیمه مسافرتی هم از سایت سامان به مبلغ 600 هزار تومان برای سه نفر گرفتیم.

ما برای این سفر این گونه برنامه ریزی کردیم:

روز اول: بازدید از هلز گیت _ دروازه بهشت و جهنم _دره ریفت ولی

روز دوم:بازدید از دریاچه نایواشا _ پارک ملی ناکارا

روز سوم : بازدید از آبشار تامسون _ خط استوا

روز چهارم و پنجم:بازدید از پارک ملی ماسایی مارا

روز ششم:بازدید از قبیله های بومی

روز هفتم :گشت در نایروبی _ بازدید از پارک زرافه ها

برای رزرو تورهای سافاری در پارک های جنگی کنیا از طریق سایت تریپ ادوایزر اقدام کردیم و با تعداد زیادی از شرکت های برگزار کننده سافاری کنیا مواجه شدیم ولی در نهایت از طریق سایت spirittofkenya.com تورها را براساس برنامه سفر خود برای 4 روز سافاری به مبلغ 800 دلار برای هر نفر رزرو کردیم.در جریان باشید که تورهای سافاری از ماشین های مختلف لندکروز استفاده میکنند که همگی دارای سقف های باز شونده هستند اما هم ظرفیت مختلف دارند و هم از سطح ایمنی مختلف برخوردارند.

هتل ما در نایواشا naivasha kongoni lodge نام داشت که 4 ستاره بود و خوب بود. هتل ما در ناکارو alps نام داشت که 4 ستاره بود و خوب بود. هتل ما در ماسایی مارا aa lodge masai mara نام داشت که این هم 4 ستاره بود و خیلی خوب بود. (مجموعا این 3 هتل در طی سافاری رزرو شده بود و ما از تمامشان راضی بودیم)

هتلمان در شهر نایروبی lotos inn  نام داشت که 4ستاره بود و فوق العاده خوب بود. رزرو هتل های سافاری که بر عهده تور بود و رزرو هتل نایروبی هم از طریق سایت های ایرانی انجام شد. 

وسایل ضروری برای سفر کنیا:

کفش مناسب پیاده روی_کلاه و عینک آفتابی_کرم ضد آفتاب قوی_دوربین عکاسی با زوم بالا_لباس نخی آستین بلند_بادگیر و یک دست لباس گرم برای شب ها

برای خرید سوغاتی

کنیا هم صنایع دستی مخصوص خود را داردو هم قهوه و چای دارد (که خرید چای و قهوه را جدا توصیه میکنم).

روز اول سفر:

پرواز ما با ایرلاین امارات بعد از 2/5 ساعت به دبی رسید و بعد از توقف کوتاهی که در فرودگاه دبی داشتیم با یک هواپیما بزرگ و عالی طی 4/5 ساعت به نایروبی رسیدیم.فرودگاه نایروبی کوچک بود و ما بلافاصله وارد سالن اصلی شدیم.در زمان گذشت از گیت افسر مربوطه پرینت تمام مدارک ما از جمله کارت واکسن زرد و کیو آر کد را به دقت چک کرد.بعد از خروج از فرودگاه با یک خیابان خلوت و آب و هوای بارانی مواجه شدیم و خبری از ایستگاه مترو یا اتوبوس نبود و ما با تاکسی های مربوط به فرودگاه به هتل رفتیم.

هتل نایروبی خیلی خوب بود یک اتاق بزرگ با تراس بزرگ و با آشپزخانه نسبتا بزرگ که حتی ماکروفر هم داشت.از اتاقمان حسابی راضی بودیم.تا دوش گرفتیم و چای خوردیم و آماده شدیم که بزنیم بریم دیگر هوا تاریک شده بود و پرسنل هتل توصیه کردند که بعد از تاریکی آب و هوا از هتل خارج نشویم و ما هم گوش دادیم.

فردا صبح بعد از صرف صبحانه هتل که کیفیت آن متوسط بود با دیوید راننده سافاری که از قبل هماهنگ کردیم به سمت اولین مقصدمان حرکت کردیم.اولین مقصدمان هلز گیت و دروازه بهشت و جهنم بود که اجازه داشتیم در طول مسیر از خودرو پیاده شویم.دوچرخه هم در این مسیر کرایه داده میشد(مبلغ 10 تا 15 دلار) که ما استفاده نکردیم.ابتدای پارک دیواره صخره ای بلند و در ادامه در دوطرف دشت های سرسبز بود که حیواناتی مانند زبرا - تامسون - زرافه - خوک - روباه و انواع پرندگان) در دسته های با تعداد متفاوت دیده میشدند.

در این پارک هیچ حیوان وحشی ای دیده نمیشود.در قسمتی از پارک هم میز بزرگی گذاشتند و انواع استخوان های حیوانات مختلف را گذاشته اند.خلاصه ما در این پارک حسابی پیاده روی کردیم و از دیدن حیوانات و پرندگان در فضای طبیعت لذت بردم.غافل از اینکه اینجا تازه اولین پارک هست و روز به روز قرار است بیشتر غافلگیر شویم.بعد از بازدید از پارک به راه افتادیم و در طی مسیر به منطقه ای رسیدیم که ریفت ولی نام داشت و دره بزرگ بود که بخشی از یک سیستم خط الراس درون قاره ای است که از شمال به جنوب کنیا میگذرد.این دره بخشی از گرگوری ریف شاخه شرقی آفریقا است که از جنوب تانزانیا شروع میشود و به سمت شمال تا اتیوپی ادامه میابد.در کتب مختلف تاکیید شده است که این دره مهد بشریت و شاهد تکامل بشر بوده است.

2.jpg

3.jpg

5.jpg

8.jpg

بعد از بازدید کوتاهی از ویو پوینت دره ریفت ولی ما به سمت هتل بعدی در ناکارو به مسیرمان ادامه دادیم.جاده های کنیا از کیفیت آسفالت معمولی تا ضعیف برخوردار بودند ولی راننده ها با آرامش و خوب رانندگی میکردند. زمانی که به ناکارا رسیدیم شب شده بود و ما هم از فرط خستگی بعد از یک دوش کوتاه و یک لیوان چای بیهوش شدیم و حتی حال شام خوردن هم نداشتیم.

فردا صبح با صدای بی نظیر پرندگان بیدار شدیم.اتاقمان بزرگ بود و یک تراس بزرگ هم داشت که با نمای دریاچه نایواشا و سرسبزی درختان اطرافش فضای فوق العاده ای را ایجاد کرده بود.فقط این هتل آشپزخانه نداشت که اصلا نیازی هم نبود زیرا ما بعد از صبحانه باید به سمت مقصد بعدی حرکت میکردیم.صبحانه این هتل هم به معنای واقعی عالی بود و تمام سلایق را راضی میکرد.

مقصد بعدی ما بازدید از دریاچه نایواشا بود که به سمت آن حرکت کردیم و بعد از ورود به محوطه محافظت شده دریاچه برای قایق سواری به سمت اسکله کوچک آن حرکت کردیم.این دریاچه برای پرنده نگری عالی بود و انواع پرندگان را ما در این دریاچه دیدیم و از همه مهم تر و هیجان انگیز این بود که ما صحنه شکار عقاب ماهی گیر را هم از نزدیک دیدیم و کیف کردیم.بعد از اینکه قایق سواری تمام شده بود دیگر ظهر شده بود و برای نهار به رستوران خود دریاچه سفارش ماهی دادیم که صید روز دریاچه نایواشا بود و واقعا طعم بهشت داشت.

7.jpg

6.jpg

نهار را خوردیم و به سمت ناکارا حرکت کردیم. در طول مسیر کودکان زیادی را لب جاده میدیدیم که برایمان دست تکان میدادند و لبخند میزنند.البته اغلب اوقات این لبخند ها و دست تکان دادن ها را بزرگترهای کنار جاده هم انجام میدادند.برای خرید آب نیشکر و میوه های استوایی در یکی از روستای مسیر نگه داشتیم و تازه آنجا بود که اولین برخورد را با فقر در آفریقا داشتیم و این برخورد با فقر در روزهای آینده بیشتر و در روز آخر به اوج خود رسید.

مجدد شب شده بود که هتلمان رسیدیم.هتل زیبا و فوق العاده که در فضایی بزرگ به صورت کلبه های بزرگ با امکانات کامل و تزیینات چوبی زیبا قرار داشت.محیط رستوران و استخر فوق العاده تمیز و غذای رستوران که سلف سرویس بود هم عالی بود.اوگالی غذای ملی کنیا هم در این رستوران بود که فوق العاده بی مزه بود.

بعد از طلوع خورشید و صرف صبحانه به سمت پارک ملی حرکت کردیم.در این پارک حیوانات وحشی حضور دارند و اجازه پیاده شدن از خودرو را نداشتیم.این پارک بهترین پارک کنیا برای پرنده نگری است.تنوع پرندگانی که در این پارک دیدیم در هیچ کجای دنیا ندیده بودیم.در این پارک ملی دریاچه بزرگ زیبایی وجود دارد که مملو از انواع پرنده در جمعیت های زیاد است.تا چشم کار میکند دسته های مختف پرندگان با رنگ بندی های متفاوت و سایزبندی های گوناگون چشم نوازی میکنند و گل سر سبد دریاچه هم صدها فلامینگوهای صورتی بودند که یا در آب بودند یا کنار دریاه قدم میزنند و دیدنشان روح را جلا میداد. حیوانات دیگر هم در این پارک بودند که ما زبرا- تامسون- کرگدن- بوفالو- خوک- روباه و به وفور زرافه دیدیم.

4.jpg

10.jpg

15.jpg

14.jpg

31.jpg

17.jpg

برای نهار برنامه بازدید از آبشار تامسون داشتیم.به محوطه آبشار که رسیدیم دو گروه شدیم و یک گروه به سمت پایین آبشار رفتند و یک گروه به سمت مغازه های سوغاتی فروشی....من و همسرم اول به سمت پایین آبشار رفتیم و پس از 10 دقیقه به علت تعداد پله های زیاد و اینکه دیدن مغازه برایمان جذابیت بیشتری داشت به سمت بازار محلی رفتیم ولی خواهرم با دوستانمان به پایین آبشار رفت که بهش خوش هم گذشته بود.

بهترین جا برای خرید صنایع دستی همین بازارچه کنار آبشار تامسون است.در کنیا برای خرید باید چانه زیاد بزنید و قیمت واقعی اجناس گاهی تا یک دهم از قیمتی است که فروشنده به شما میگوید.با این وجود ما بهترین خرید هایمان را از اینجا کردیم و بعد ها پشیمان شدیم که چرا همه خریدهایمان را از اینجا نکردیم.

برای نهار هم از رستوران اصلی محوطه آبشار سفارش ماهی صید روز آبشار تامسون را دادیم که طعمی عالی داشت.در واقع ما هرجایی که صید ماهی روز داشتند سفارش ماهی میدادیم و فوق العاده راضی بودیم.

پس از صرف نهار به سمت پارک ملی بعدی حرکت کردیم.در مسیرمان در جایی توقف کردیم که با نمادی خط استوا را مشخص کرده بودند و توریست ها با این نماد عکس یادگاری می انداختند اما جالب تر از خط استوا دیدن ابرهای سفید و جذابی بود که انگار به زمین نزدیک تر بودند.

25.jpg

دوباره شب هنگام به هتلمان رسیدیم.در بدو ورودمان با رقص محلی ماسایی از ما پذیرایی کردند که جالب بود.محل اقامتمان در ماسایی مارا یک هتل به صورت کلبه های چوبی جدا از هم بود که به صورت پراکنده قرار گرفته بود.اطراف محوطه بزرگ هتل توسط افراد قبایل ماسایی مارا در برابر حمله احتمالی حیوانات محافظت میشد. اتاقمان راحت بود اما آب حمام اصلا گرم نمیشد و پرسنل هتل گفتند معمولا در ماسایی مارا این مشکلات تقریبا همیشگی است و ما مجبور شدیم با آب سرد دوش بگیریم.برای شام به رستوران هتل رفتیم که به صورت سلف سرویس بود ولی ما فقط مرغ خوردیم و سیر هم شدیم اما بقیه غذاها را دوست نداشتیم.

صبح زود قبل از طلوع خورشید بعد از صرف صبحانه کامل هتل که انصافا خوب بود به همراه لیدر و دوستان به سمت پارک ملی ماسایی مارا حرکت کردیم.جالب اینکه سرو صبحانه در این هتل بسیار زود انجام میشد و سایر مهمانهای هتل هم صبح زود در رستوران هتل بودند و علت هم این است که معمولا شکار توسط حیوانات وحشی در صبح زود اتفاق می افتد و شانس دیدن صحنه شکار در طبیعت را هیچ کس نمیخواهد از دست بدهد و به همین علت همه مسافران صبح زود راهی این پارک می شوند.

خورشید در حال طلوع بود که ما به ورودی پارک رسیدیم.از همان بدو ورود این پارک ما را میخکوب خود کرد.دسته های بزرگ حیوانات تا چشم کار میکرد دیده میشد.دسته های بزرگ غزال ها _ بوفالوها _ زبرا ها و ... در همه جای پارک دیده میشدند.در وسط جاده خانواده خوک ها در حال رد شدن بودند که شتر مرغی بازیگوش این نظم خانوادگی را با دویدن هایش بهم زد و رفت.پرندگان زیادی در پارک در حال پرواز یا قدم زدن یا نشسته بر روی درختان معروف ماسایی مارا بودند که البته خود این درختان هم جزو جاذبه های دیدنی این پارک هستند.

12.jpg

11.jpg

9.jpg

16.jpg

13.jpg

20.jpg

19.jpg

18.jpg

24.jpg

نزدیک های ظهر بود که برای نهار که به صورت پک شده از طرف هتل آماده شده بود به گوشه ای از پارک که تراکم حیوانات کمتر بود رفتیم و با عجله نهار را خوردیم و دوباره برای ادامه گشت زنی به راه افتادیم.هنوز دقایقی نگذشته بود که گله ای از فیل ها را دیدیم که چند بچه بازیگوش داشتند و خیلی با اباهت از کنارمان رد شدند و ما در سکوت مطلق فقط تماشا کردیم و لذت بردیم.

ما بیصبرانه به دنبال دیدن شیر و پلنگ بودیم که ناگهان دو تا یوزپلنگ زیبا را که کنار هم خوابیده بودند و از قیافه هایشان مشخص بود تازه غذا خورده اند را دیدیم . یوزپلنگ ها نگاه عاقل اندر سفیه ای به ما کردند و دوباره خوابیدند و ما ذوق زده از تمام زوایا از آنها عکاسی کردیم تا اینکه ناگهان یکی از آنها بلند شد و ما هم فرار را بر قرار ترجیح دادیم.

زرافه های دوست داشتنی در گوشه و کنار پارک دیده میشدند و ما به صورت تکی آنها را میدیدیم و دسته جمعی موفق به دیدنشان نشدیم اما هر چه بود هر بار که یک زرافه میدیدیم بی اختیار محو خال های بی نظیرشان میشدیم چون طراحی خال هایشان کاملا منحصر به فرد بود و این گونه فقط در آفریقا زندگی میکنند و ما تاکنون در هیچ جا ندیده بودیم.

روز به پایان رسیده بود و همزمان با غروب بینظیر خورشید در پارک ماسایی مارا ما هم مجبور به ترک پارک و برگشت به هتل شدیم.به هتل که رسیدیم بعد از یک دوش با آب یخ همگی برای شام به رستوران رفتیم و در ادامه گروهی از محلی ها ما را برای دیدن رقص محلی به دور آتش دعوت کردند و تا پاسی از شب هم دور آتش گفتیم و خندیدیم و شادی کردیم.یم.

صبح زود مجدد قبل از طلوع خورشید از هتل زدیم بیرون و به سمت پارک ماسایی مارا حرکت کردیم.این بار با صحنه جالبی روبه رو شدیم به صورت ناگهانی بعد از شنیدن یک خبر در بیسیم ماشین به طور دیوانه وار با سرعت به سمت نقطه ای خاص حرکت کرد.پلنگی عظیم یک غزال کوچک بینوا را شکار کرده بود و به بالای درخت برده بود و خودش در پایین درخت زیر بوته ای بزرگ پناه گرفته بود و منتظر رفتن ماشین هایی بود که در اطراف صحنه شکار با دوربین هایشان در حال ثبت آن لحظات بودند.به گفته لیدرمان حیوانات به دیدن ماشین های مخصوص سافاری آن منطقه عادت داشتند و به ماشین ها به عنوان یک حیوان بزرگ بی آزار نگاه میکنند.

در نگاه اول ما هم با دوربین هایمان محو تماشا شده بودیم و هنوز متوجه هیبت پلنگ نشده بودیم اما با گذشت حدود 40 دقیقه ناگهان پلنگ با حرکتی تند از زیر بوته های بزرگ جستی زد و به بالای درخت و کنار شکارش رفت.از دیدن این صحنه چنان هیجان زده شده بودیم که ناگهان یکی از دوستانمان با صدای جیغی که زد توجه پلنگ را به ماشین ما جلب کرد و باعث شد ما از طرف لیدر و راننده ماشین حسابی سرزنش شویم و بلافاصله هم محیط آنجا را ترک کنیم.کمی آنطرف تر یک صحنه دیگر شکار پلنگ را هم دیدیم که البته این پلنگ جثه کوچک تری داشت و ما هم بدون اینکه صدایی تولید کنیم فقط تماشا کردیم و برای داشتن چنین خالق بی همتای و رویت چنین صحنه های بی نظیری فقط شکرگذاری کردیم.

21.jpg

27.jpg

30.jpg

29.jpg

28.jpg

بعد از دیدن پلنگ ها هنوز تپش های قلبمان به روال طبیعی برنگشته بود که صحنه ای از حضور دو شیر نر و ماده دیدیم که زیر سایه بوته ای بزرگ با لب و دندان های خونی نشسته بودند و در حال استراحت بودند و حتی حال و حوصله کنار زدن مگس هایی که دورشان میپلکیدند را هم نداشتند و نهایتا به ما هم با بی تفاوتی نگاهی کردند و سپس رویشان را آن طرف کردند و پشتشان را به ما کردند و به خوابی آرام فرو رفتند.

کمی دورتر از شیرها تعدادی لاشخور و کرکس در اطراف جنازه غزال بیچاره ای که احتمالا شکار سابق شیرها بود بساط سور و ساط خودشان را پهن کرده بودند و از باقی مانده غذای سلطان جنگل تناول میکردند و شادی میکردند.

سپس به سمت رودخانه مارا حرکت کردیم که نزدیک مرز کنیا و تانزانیا هست..ماشین ما در کنار ماشینی که عکاسان نشنال جیوگرافیک در آن نشسته بودند و آماده شکار لحظه بودند قرار گرفت تا صحنه های شکار احتمالی در رودخانه مارا را ثبت کند.ما هم از دیدن ماشین نشنال جیوگرافیک در نزدیکی یمان و دیدن دوربین های فوق العاده عکاسان آن هیجان زده بودیم و هم از دیدن رودخانه پر از تمساح مارا.

گوزن های یال دار به صورت گله ای در فصل مهاجرت از سمت تانزانیا به کنیا از این رودخانه عبور میکنند و معمولا چون وزن و گوشت خوبی دارند و ذخیره غذایی عالی محسوب میشوند از سمت تمساح های رودخانه مارا شکار میشوند.ما یک ساعتی صبر کردیم ولی صحنه لحظه شکار را ندیدیم اما قبل از آمدن ما یک گوزن یال دار توسط تمساح ها شکار شده بود و ما طعمه بی جان را در کنار تمساح هایی که کنار هم دراز کشیده بودند و آفتاب میگرفتند دیدیم.تمساح ها بدون حرکت بودند و در کنار رودخانه به صورت مسالمت آمیزی با اسب های آبی آفتاب میگرفتند و به کار هم کاری نداشتند.اگر اهل دیدن برنامه های حیات وحش باشید حتما صحنه های عبور حیوانات از این رودخانه و شکار شدنشان را دیده اید.

23.jpg

22.jpg

ما در طول دو روز سافاری در ماسایی مارا تمام پنج حیوان معروف این منطقه (شیر - پلنگ - فیل - بوفالو - کرگدن)را دیدیم و علاوه بر آن تعدادی زیادی از پرندگان زیبا را هم دیدیم که به گفته لیدرمان بعضی از این پرندگان هم نایاب به حساب می آمدند و دیدنشان شانسی بود و خوشبختانه ما جزو خوش شانس ها بودیم. به همین دلیل ما سافاری در ماسایی مارا برای حداقل دو روز توصیه میکنیم تا شانس دیدن صحنه های شکار و حیوانات کم یاب تر را از دست ندهید.

ما در تمام هتل های مسیرمان فقط یک شب اقامت داشتیم و فقط در هتل ماسایی مارا دو شب اقامت داشتیم و به نظرم برای یک سفر فشرده با برنامه ریزی دقیق خوب عمل کرده بودیم.امروز راه طولانی در پیش داشتیم و صبح بعد از صرف صبحانه با ماسایی مارای زیبا خداحافظی کردیم و به سمت نایروبی حرکت کردیم.نهار را در مسیر در یک رستوران محلی که هیچ توریستی در آن نبود اما از جمعیت محلی های منطقه شلوغ بود صرف کردیم و عجیب عالی بود.

رستوران محلی در نزدیکی یک رودخانه محلی بود و ما هم غذای پیشنهادی رستوران را که ماهی صید روز بود را سفارش دادیم و واقعا معرکه بود.در واقع ما در کنیا در هر رستورانی که ماهی سفارش دادیم خیلی راضی بودیم و اما هر زمان غذای حاوی گوشت قرمز سفارش دادیم زیاد راضی نبودیم زیرا همیشه گوشت های قرمز به نظرمان زمخت و سفت طبخ میشد و آبدار نبود و به گفته لیدرمان این سبک پخت گوشت در آفریقاست! و راستش ما خیلی نمی پسندیدیم.

بعد از نهار به پیشنهاد لیدر سری به یکی از قبایل ماسایی زدیم.قبل از ورود به محوطه روستا با رقص محلی به ما خوشامدگویی گفتند. رقص محلی هم توسط مردان و هم توسط زنان قبیله انجام شد.در رقص مردان هر جوانی که توانایی پریدن در ارتفاع بیشتر را داشت یعنی آمادگی ازدواج را دارد و رقص زنان هم با دست های گره خورده در هم به معنی همبستگی انجام شد.در ادامه مراسم درست کردن آتش و بازدید از خانه های روستا و خرید از بازارچه محلی روستا هم اجرا شد.خانه های روستا توسط زنان قبیله ساخته میشدند و بسیار تاریک و کوچک بودند و از کاه و چوب تشکیل شده بودند.

مردان قبیله هم وظیفه محافظت از قبیله در مقابل حیوانات وحشی و شکار را به عهده داشتند.ثروت افراد هم بسته به داشتن تعداد گاو بیشتر بود و هر کس گاو بیشتر داشت ثروت مند تر به حساب می آمد.حتی برای ازدواج هم هر کس گاو بیشتری داشت شانس ازدواج بیشتر و بهتری داشت.ما از بازارچه قبیله خرید نسبتا زیادی کردیم و واقعا از نظر اقتصادی اصلا به صرفه نبود و قیمت ها نسبت به جاهای دیگر بالاتر بود ولی ما بخاطر شرایط زندگی افراد قبیله و مخصوصا کودکان زیادی که آنجا بودند تصمیم به خرید گرفتیم.

33.jpg

بعد از بازدید از قبیله تا شب در جاده های نه چندان مناسب کنیا در راه بودیم و حوالی ساعت 8 شب به حومه نایروبی رسیدیم و من آنجا مناظری را دیدم که تا کنون در هیچ سفری مشابه آن را تجربه نکرده بودم.از دور حلبی آبادی بزرگ را دیدیم که حس ناامنی عجیبی را به ما القا میکرد.در چند جا به صورت پراکنده آتش بر پا کرده بودند و با لباس های کهنه و پاره و چهره های سیاه که نگاه مات و عجیبی داشتند یا دور آتش جمع شده بودند و یا به صورت تک و توک این طرف و آن طرف بودند.

لیدرمان که تعجب من را دیده بود گفت یکی از بزرگ ترین حلبی آباد های آفریقا در کنیا وجود دارد و نه تنها توریست ها اجازه نزدیک شدن به این منطقه را ندارند بلکه خود سیاهپوستان نایروبی هم از نزدیک شدن به این مناطق خودداری میکنند و واقعا خداروشکر که ما هر چه سریعتر از جاده نزدیک به آن صحنه ها گذشتیم و وارد نایروبی شدیم و به هتل رفتیم.

شب هم به قدری خسته بودیم که بدون شام و بعد از یک دوش کوتاه بیهوش شدیم. صبح روز بعد تا دیرووقت خوابیدیم تا کمی تجدید قوا کنیم و بعد از خوردن صبحانه معمولی هتل پیاده به سمت مرکز شهر نایروبی به راه افتادیم. خیابان ها به سمت مرکز شهر چندان تمیز نبودند و افراد فقیر و متکدی ها در گوشه و کنار خیابان دیده میشدند. به اصلی ترین خیابان شهر که رسیدیم ساختمان ها بلند تر و شیک تر شد و افراد خوش پوش تر و شیک تر شدند.ما در نایروبی افراد فقیر زیاد دیدیم اما افراد خیلی مرتب و آراسته هم دیدیم که واقعا خیلی شیک و مرتب بودند.

از بازار میوه محلی خرید مختصری کردیم و برای نهار به رستوران معروف نایروبی رفتیم. رستورانی در نایروبی وجود دارد که به ازا پرداخت مبلغ 30 دلار به عنوان ورودی میهمانان میتوانند از انواع گوشت های حیوانات مختلف که بصورت باربیکیو در آنجا آماده میشود تا هر میزان که میتوانند میل کنند و هر زمان که دیگر میل به خوردن نداشتن پرچم روی میز را برعکس میگذارند.حقیقتا این رستوران شهرتی جهانی دارد ولی اگر اهل خوردن گوشت آن هم به میزان زیاد هستید صرف میکند که به این رستوران بروید.اکثرا هم گوشت پرندگان و گوشت گاو و گوسفند و شتر مرغ و خوک و...سرو میشود و خیلی هم خاص نیست اما جو جالبی دارد.

برای عصر برنامه خیابان گردی داشتیم و سعی کردیم فقط از دیدن آدم های مختلف لذت ببریم هرچند گاهی اوقات چهره فقر و وجود متکدیان خردسال اذیتمان میکرد.از دو پاساژ تقریبا نوساز هم در خیابان اصلی شهر دیدن کردیم که یکی نمایندگی برند های مختلف مثل سامسونگ و آیفون و ... را داشت  و حسابی خلوت بود و دیگری هم برندهای مثل مینه سو و سواروسکی و... را داشت که این هم خلوت بود و فقط در هایپر مارکتی که در طبقه پایین داشت به اندازه انگشتان دست مشتری سیاه پوست وجود داشت.در ضمن برای خرید از همین هایپر مارکت مقدار زیادی چای و قهوه خریدیم که واقعا هم کیفیت عالی داشت و هم قیمت فوق العاده مناسبی داشت.

با تاریک شدن هوا طبق معمول به هتل رفتیم و بعد از آشپزی مختصری در آشپزخانه هتل به خوابی آرام و راحت فرو رفتیم. صبح که شد هم خوشحال بودیم و هم ناراحت.از طرفی دلمان برای خانواده تنگ بود و از طرفی دیگر آخرین روز یک سفر سنگین اما دوست داشتنی رو به اتمام بود.بعد از صبحانه با تاکسی اوبر به سمت پارک زرافه ها رفتیم.در این پارک به شما یک ظرف کوچک از غذا داده میشود و میتوانید به زرافه ها غذا بدهید و عکس های جالبی بگیرید.حس و حال بودن در کنار زرافه ها جالب بود و ما لحظات خوبی را آنجا تجربه کردیم.هتل معروف زرافه ها هم در آنجا قرار داشت که با هزینه شبی 1000 دلار میتوانید یک صبحانه لذیذ را در کنار زرافه ها بگذرانید!

از کافه موجود در پارک زرافه ها هم قهوه گرفتیم و انصافا خیلی عالی قهوه را درست کرده بودند و حسابی در آن هوای خنک صبحگاهی به ما چسبید. از کافه که بیرون آمدیم مجدد اوبر گرفتیم و به سمت فودکورت نزدیک به پارک زرافه ها رفتیم که برگر کینگ هم آنجا شعبه داشت.نهار را آنجا بودیم و بعد با برگشت به هتل و جمع کردن بار و بندیلمان به سمت فرودگاه نایروبی حرکت کردیم.فرودگاه نایروبی شلوغ بود اما کارها منظم انجام میشد.ما با پرواز خوب امارات به دبی رفتیم و سپس با توقفی تقریبا طولانی در فرودگاه دبی به سمت ایران پرواز کردیم و با رسیدن به خانه و خانواده دفتر این سفر هم به پایان رسید.

نکات سفر:

1- لباس پوشیده، لباس خنک بلند و لباس گرم از ملزوما این سفر هستند و ما با داشتن لباس مناسب نخی بلند در روز و لباس گرم بلند در شب ها نه تنها مریض نشدیم بلکه نه دچار گزش حشرات و نه آفتاب سوختگی نشدیم.

2- واحد پول نایروبی شیلینگ است اما خیلی از مراکز خرید دلار را ترجیه میدادند ولی برای خرید از محلی ها حتما شیلینگ را باید تهیه کرد.

3- غذای های کنیا از نظر ما خوب و قابل خوردن بود و با بردن تعدادی کنسرو هم در هزینه ها صرفه جویی کردیم هم برنامه غذایمان متنوع تر شد.

4- خرید چای و قهوه را اصلا فراموش نکنید.

5-در زمان سفر ما یعنی شهریور سال 1401 هر دلار 30 هزار تومان بود که مجموع هزینه های سفر هر نفر از ما از صفر تا صد نفری 70 میلیون تومان شد.

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر