سیاهکل و جاده جنگلی بی‌انتهایش

4.3
از 29 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سیاهکل و جاده جنگلی بی‌انتهایش
آموزش سفرنامه‌ نویسی
03 مرداد 1402 12:00
10
5.8K

گیلان‌‌زمین یک دریا، اما ده‌ها و صدها جنگل دارد که هر کدام با منظره و رنگ‌بوی منحصربه‌فرد، آدم را به سمت خود جذب می‌کند. در یک فرصت کوتاه دو روزه، به یکی از شهرهای جنگلی گیلان سفر کردم، سیاهکل؛ و در اینجا شرحی از این سفر را می‌نویسم؛ اول برای ثبت لذت سفر در خاطره ذهنم و بعد برای ثبت گوشه‌ای از زیبایی‌های ایران و گیلان...

چرا سیاهکل؟

در اولین نگاه، چون بخش زیادی از آن در منطقه جنگلی قرار گرفته و برای کسی مثل من با علاقه فراوان به جنگل، جالب‌توجه است. اگر سری به فضای اینترنت یا فضای مجازی بزنیم و سراغی از زیباترین جنگل‌ها و جاده‌های جنگلی گیلان بگیریم، حتما اسم جاده سیاهکل-دیلمان به چشم‌مان می‌خورد. دلیل دیگر هم آن‌که کل سفر ما از شهری دیگر (لاهیجان) شروع شد و سیاهکل به دلیل نزدیکی‌ و مسافت کوتاهش، می‌توانست انتخاب خوبی باشد. پس در این سفر و سفرنامه‌اش، به دل یک شهر جنگلی در محدوده‌ای از گیلان می‌رویم که از شمال با آستانه اشرفیه و کوچصفهان، از جنوب با دیلمان و جیرنده و توتکابن، از شرق با لاهیجان و املش و از غرب با سنگر و لاکان‌شهر محصور شده و در جنوب شرقی رشت قرار گرفته است.

سیاهکل.jpg
نقشه سیاهکل و اطراف؛ برگرفته از نقشه گوگل

سفر کوتاه ما به سیاهکل، بخشی از یک سفر چندروزه به گیلان زیبا و سرسبز بود که به همراه همسر و برادر همسرم، با خودروی شخصی و در روزهای پایانی اسفند سال 1401 آغاز شد و ساعت‌های ابتدایی و تحویل سال 1402 را هم در این شهر زیبا گذراندیم. نکته نامطلوبی که باید به آن اشاره کنم، تعداد کم عکس‌هایی‌ست که از این اولین سفر به سیاهکل گرفتم، چرا که هم دوربین عکاسی یا دوربین موبایلی مناسبی نداشتم و هم از ابتدا قصدی برای نوشتن این سفرنامه در ذهنم نبود و مدتی بعد از بازگشت به تهران، سفرنامه‌اش را نوشتم. پس تعداد عکس‌هایی که در این نوشته می‌آید محدود است و تنها گوشه‌ای از زیبایی‌های سفر ما را نشان می‌دهد.

ورود به سیاهکل و اقامت در توتکی

یکشنبه 28 اسفند حدود ساعت 12 ظهر به سیاهکل رسیدیم و مستقیم به سمت اقامتگاهی که از قبل رزرو کرده بودیم، رفتیم؛ اقامتگاه گیلدا، در روستای توتکی، در شش کیلومتری جاده سیاهکل به سمت دیلمان. این جاده که در سطرهای بعدی در مورد آن بیشتر خواهم نوشت، به‌طور تقریبی از میدان دیلمان در سیاهکل به سمت جنوب آغاز می‌شود و سیاهکل را به دیلمان وصل می‌کند.

با این اقامتگاه مدتی قبل از شروع سفر آشنا شده بودم و عواملی ازجمله هزینه اقتصادی، پاکیزگی اقامتگاه که در نظرات مسافرات قبلی روی آن تأکید شده بود و مکان‌یابی مناسب آن در میان منطقه جنگلی سیاهکل، در انتخاب آن برای من موثر بود. در نوروز 1402، هزینه هر شب اقامت در سوئیت‌های گیلدا در محدوده 650-1200 هزار تومان بود که در مقایسه با هزینه اقامتگاه‌های مشابه، بسیار اقتصادی و معقول محسوب می‌شد.

Screenshot 2023-06-08 160852.jpg
گل سرخ در باغچه اقامتگاه

خانمی میان‌سال، با عینکی باریک که روی نوک بینی‌اش گذاشته و لباس محلی به تن دارد و مدیر اقامتگاه است، به همراه تعدادی خانم دیگر که همگی لباس‌های رنگارنگ محلی و لهجه گیلکی دارند، به سمت‌مان می‌آیند برای استقبال و درب پارکینگ را که بخشی از حیاط اقامتگاه است، برایمان باز می‌کنند و به گرمی با هم سلام و احوال‌پرسی می‌کنیم. اقامتگاه دو طبقه است و ما در یکی از اتاق‌های طبقه اول، به نام "گلبهار" هستیم.

Screenshot 2023-06-08 160708.jpg
ورودی اتاق اقامتگاه

تیم اجرایی اقامتگاه که همگی خانم‌ هستند، یکی از مزیت‌ها و برگ‌های برنده گیلداست؛ هم از نظر تمیزی، هم از نظر دقت‌نظر و وقت‌شناسی و مسئولیت‌پذیری و هم از نظر دستپخت، کم‌نظیر هستند. در طول دو روزی که در گیلدا اقامت داریم، انواع غذاهای محلی مثل ترش‌تره، میرزاقاسمی، کباب محلی، ماهی شکم‌پر، اکبرجوجه، فسنجان اردک و شامی محلی، با سبزی‌های تازه باغچه اقامتگاه و سیرترشی و زیتون و ماست موسیر را با دستپخت کم‌نظیر آشپزهای گیلدا امتحان کردیم و لذت بردیم.

1685912257553.jpg
غذاهای محلی، دستپخت خانم‌های گیلکی اقامتگاه

در حالی که انتظارش را نداشتیم، برای میان‌وعده، چای هم برایمان آوردند که نشان‌دهنده مهمان‌نوازی فوق‌العاده‌شان بود.

Screenshot 2023-06-08 161020.jpg
 پذیرایی عصرانه اقامتگاه

قیمت غذاهای مجموعه هم مانند نرخ اجاره سوئیت‌ها معقول و اقتصادی و حدود 25% پایین‌تر از قیمت رستوران‌های داخل شهری بود.

1685912257511.jpg
غذاهای محلی، دستپخت خانم‌های گیلکی اقامتگاه
1685912257492.jpg
غذاهای محلی، دستپخت خانم‌های گیلکی اقامتگاه

اقامتگاه از اطراف با شالیزارهای برنج محصور شده و چشم‌انداز بی‌نظیری دارد. از محوطه اقامتگاه، تا چشم کار می‌کند، شالیزار و زمین‌های کشاورزی است و معمولا همیشه چند رأس گاو هم روی زمین‌ها دیده می‌شود. بعد از تمام‌شدن شالیزارها، کوه‌های بلند با رنگ خاکستری تیره دیده می‌شود که در فصل بهار، سر در گریبان ابرها فروبرده‌اند.

Screenshot 2023-06-08 134748-2.jpg
شالیزارهای اطراف جاده جنگلی سیاهکل - دیلمان

مجموعه شالیزارها، گاوهای رها بر روی زمین، رنگ سبز جنگل و خاکستری کوه‌ها، منظره‌ای کارت‌پستالی روبروی ما ایجاد کرده بود که هر روز از صبح تا غروب فرصت لذت‌بردن از آن را داشتیم.

Screenshot 2023-06-08 161145.jpg
کناره جاده جنگلی سیاهکل - دیلمان

بازار روز سیاهکل

در گیلان، بازار هفتگی به‌صورت روزانه در شهرهای مختلف برپا می‌شود. بازار روز اصلی سیاهکل روزهای دوشنبه و پنج‌شنبه برگزار می‌شود؛ بازاری در محدوده خیابان امام سیاهکل که در آن مردمان محلی از صبح محصولات خود را می‌فروشند. نه فقط جایی برای خرید و فروش، که این بازار به‌نوعی جاذبه گردشگری هم محسوب می‌شود که جلوه‌های فرهنگ مردم را می‌توان در آن مشاهده کرد. دوشنبه‌ها بازاری به‌نسبت کوچکتر هم در حوالی میدان دیلمان شکل می‌گیرد که در آن بیشتر خانم‌های محلی بساط کرده‌اند و سبزی و کاهوهای کوچک باغچه‌های خانگی، تخم پرندگان، پرتقال و نارنج می‌فروشند و در گوشه و کنار برخی هم میوه و صیفی‌جات یا ادویه می‌فروشند.

بازدید و خرید از این بازار به توصیه خانم مدیر اقامتگاه بود که وقتی در مورد بازار روز سیاهکل از او سوال کردم، این بازار را هم پیشنهاد داد و بسیار از زیبایی‌اش تعریف کرد و پیشنهاد کرد که حتما سری به آن بزنیم. ما هم صبح بعد از صرف صبحانه، به سمت این بازار رفتیم و گشت‌وگذار و خریدمان به‌قدری طول کشید که تا نزدیک ظهر، فقط همین بازار را زیر و رو کردیم.

در ابتدای گشت و خرید از بازار، به سمت خانم‌هایی می‌رویم که سطل‌هایی پر از تخم انواع پرنده‌ها جلویشان گذاشته‌اند و می‌فروشند. به سمت یکی از آن‌ها که سن و سال به‌نسبت بالایی دارد می‌رویم و من سلام میکنم. با روی باز استقبال می‌کند و وقتی می‌بیند من با خانمی که به نظر می‌آید همسرم باشد، به بازار آمده‌ام، شیرین‌زبانی می‌کند و با لهجه گیلکی‌اش می‌گوید:

"تی فودا! تی‌جانه قوربان! من یه پسر دارم به سن و سال توئه. دعا کن براش یه زن خوب گیر بیارم، زن بگیره. دعا کن براش عزیزوم. تی جانه قوربان! چی میخوای بدم بهت؟"

قیمت تخم اردک‌ها را می‌پرسم که می‌گوید: "دونه‌ای 9 تومن"

حدود 10تا تخم اردک برایش باقی مانده است. میخواهم همه را یک‌جا بخرم که می‌گوید دستگاه کارت‌خوان ندارد و فقط می‌تواند با پول خرد بفروشد. مجبور می‌شویم برای گرفتن پول نقد دنبال دستگاه عابربانک برویم. مدت زیادی در صف عابربانک معطل می‌شویم و تا برگردیم به همان جای قبلی، خانم "تی جانه قوربان!" تخم اردک‌ها را فروخته و رفته است. ما هم به گشت‌وگذار بین بساط بقیه خانم‌های محلی مشغول می‌شویم. یکی را پیدا میکنم که علاوه‌بر تخم مرغ و تخم اردک، تخم بوقلمون هم می‌فروشد.

تعدادی از هر کدام برمی‌دارم و حساب میکنم. خانم‌های سن‌وسال‌داری یک گوشه به ردیف نشسته‌اند و پارچه‌های رنگ جلوی خودشان روی زمین پهن کرده‌اند. روی پارچه‌ها کاهوی محلی کوچک و سبزی باغچه‌ها و باغ‌هایشان را چیده‌اند. از یکی از پیرزن‌های خوش‌زبان آن‌جا هم که مدام با "سبزی بدم، کاهو بدم، کاهو محلی، 10 تومن" گفتن سعی در جلب مشتری‌هایی دارد که از کنارش عبور می‌کنند، مقداری کاهو میخرم و می‌رویم.

Screenshot 2023-06-08 161422.jpg
کاهوی محلی؛ محصول زمین خانم‌های محلی سیاهکل

بقیه بازار هم کم‌وبیش همین محصولات فروخته می‌شود. می‌روم سمت بساط پرتقال‌فروش‌ها و باز یکی از پیرزن‌های بامزه که عروسش کنار دستش نشسته و پسرش که عاقله‌مردی است، با ژست مدیریتی بالای سرشان ایستاده و کارت‌خوان دستش گرفته برای حساب و کتاب فروش محصولات، نظرم را جلب می‌کند و قیمت پرتقال‌ها را ازش می‌پرسم:

"پرتقال کیلویی 10 تومن، نارنج کیلویی 5 تومن. بیا ببر مامان‌جان. بیا برات بریزم ببر. اینا مال املشه. از املش آوردم. بیا تو ره از این پرتقالا بدم، ببر بخور، به شادی بخوری ایشالا، به شادی بخوری. بیا مامان‌جان"

چند کیلویی پرتقال و نارنج از مادر میخواهم و او هم "به شادی بخوری ایشالا"‌گویان، دو کیسه پر از پرتقال و نارنج املشی را می‌دهد دستم. مقداری هم خیاز و گوجه از یک خانم جوان که میوه و صیفی‌جات روی گاری می‌فروشد و مقداری هم پنیر که با خیک درست شده، از آقایی که محصولات لبنی محلی می‌فروشد، خرید میکنم و بعد از کمی گشتن در بازار، به سمت ماشین می‌رویم تا به اقامتگاه برگردیم.

در راه، قسمتی جدید از بازار توجه ما را جلب می‌کند که تعدادی خانم و آقای محلی، پای خروس‌ها و اردک‌ها و غازها و بوقلمون‌ها را بسته‌اند و حیوان‌ها را جلوی پایشان گذاشته‌اند برای فروش. گاهی کسی می‌آید و پرنده‌ای می‌خرد و از پایش بلند می‌کند و می‌برد. بازارگردی همین‌جا تمام می‌شود و ما برمی‌گردیم به اقامتگاه. مقصد بعدی، بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت، جاده سیاهکل-دیلمان است.

جاده سیاهکل-دیلمان

کمی بعد از میدان دیلمان و به سمت جنوب سیاهکل، جاده جنگلی با کناره‌های خاکی شروع می‌شود. از همان ابتدا پر پیچ و خم است و درختان جنگلی به سمتش سر خم کرده‌اند. در کناره جاده، گاهی سگی دیده می‌شود که در هوای ابری جنگل خودش را روی زمین پهن کرده و استراحت می‌کند؛ یا آرام آرام کنار جاده قدم می‌زند. بعضی‌ها هم چندتا توله کوچک با خودشان دارند که از دور حواسشان را داده‌اند به آن‌ها و به آدم‌هایی که سمت توله‌ها می‌روند، جوری نگاه می‌کنند که زیاد دور و بر آن‌ها نمانند و زود فاصله بگیرند. انواع گیاهانی که در تمام طول جاده، کنار راه سبز شده‌اند، غذای گاوهایی می‌شوند که روزها برای چریدن، از خانه‌های روستایی اطراف جاده بیرون می‌آیند.

اینجا در فصل بهار تقریبا همه ویژگی‌های یک جنگل تماشایی و بکر وجود دارد؛ در طول جاده، ابرها معمولا پایین هستند، نه آن‌قدر غلیظ که جلوی دید را بگیرند و نه آن‌قدر بالا که خنکی و رطوبت‌شان را حس نکنی! هوا هم سرد و خنک است و هم دلچسب. دلچسب یعنی آب و هوایی که بدن آدم آن را طلب می‌کند! منافذ پوست آدم دلش می‌خواهد این هوا را به خودش جذب کند و از غنای آن، زنده و تازه شود. هر چند سرد و لرزآور، اما مرطوب است و خشکی ندارد و همین دلخواهش می‌کند.

مسیر جاده مزیت‌هایی دارد، مثل این که یکنواخت و تکراری نیست و چشم از دیدنش زود سیر نمی‌شود. گاهی پر می‌شود از خانه‌های روستایی چوبی که دور و برشان خانمی با لباس محلی گیلکی ایستاده و کنارش مثلا تعدادی غاز و اردک که با ناز و عشوه راه می‌روند، پر و بال تکان می‌دهند و با حرکات تند نوک‌های پهن‌شان از چاله‌های پرشده از باران تازه، آب می‌خورند. گاهی پر می‌شود از درخت‌های بالابلند و تنومند با یک رنگ سبز خاص و چشمگیر، که سکوت سنگینی بر جاده حاکم می‌کند و همزمان، صدای آواز پرندگانی بی‌وقفه از لابلای آن‌ها به گوش می‌رسد؛ مثلا وقتی جنگل نهارخوران در جاده ظاهر می‌شود.

در این قسمت‌های جاده، سایه درخت‌ها هوا را تاریک‌تر می‌کند و حالت وهم‌انگیزش آدم را کمی می‌گیرد. گاهی سکوت با صدای خروشان آب درهم می‌شکند و جای خود را به هیجان می‌دهد؛ مثلا وقتی آبشار لونک خودنمایی می‌کند. گاهی هم جاده ارتفاع می‌گیرد و چشم‌انداز جنگلی پیش رو شبیه به دشتی یک‌دست سبز می‌شود که بی‌انتها می‌نماید.

تمام طول جاده سیاهکل-دیلمان دیدنی و چشم‌نواز است. در طول مسیر جاهای زیادی برای نشستن، زل‌زدن به سبزی درخت‌ها و گوش‌سپردن به صداهای جنگل وجود دارد؛ خانه‌هایی برای ماندن و اقامت هم وجود دارد؛ جاهایی برای استراحت و غذا خوردن و چای نوشیدن، مثل رستوران‌ها و کافه‌های سنتی هم پیدا می‌شود؛ اما آدم اگر قصد یک لذت بکر را داشته باشد، از طی کردن خود جاده که نزدیک به 40 کیلومتر طول دارد و از ابتدا تا انتهایش حداقل یک ساعت با اتومبیل طول می‌کشد و انواع زیبایی‌ها را در خود جای داده، غفلت نمی‌کند.

کاروانسرای تی‌تی

جاده جنگلی سیاهکل-دیلمان که وصف زیبایی‌اش را نوشتم، گذرگاه تاریخی کاروان‌هایی بوده که از این مسیر عبور می‌کردند. در نیمه شمالی این جاده و در میان انبوه درختان جنگلی، کاروانسرایی دیده می‌شود که محل استراحت و اتراق کاروانیان در بین راه بوده و به کاروانسرای تی‌تی شناخته می‌شود.

در اقوال مشهور است که تی‌تی نام عمه یکی از شاهان دوره صفویه بوده که این کاروانسرا بین 500 تا 600 سال پیش به دستور وی ساخته شده است. البته نقلی هم وجود دارد که کاروانسرای تی‌تی (که به گیلکی، تی‌تی‌ کاروانسرا خوانده می‌شود) بنایی به‌جامانده از دوره تیموریان است که بعدها در دوره صفویه تا حدود زیادی تخریب شده و بنای باقیمانده از آن به نام صفویان ثبت شده است.

تی‌تی کاروانسرا بنای جذابی دارد؛ دیواره‌های آن در قالبی مربعی، از قلوه‌سنگ‌های رودخانه‌ای ساخته شده که سرتاسر آن‌ها با خزه‌های سبز پوشیده شده و استحکام قابل‌توجهی دارد. در تمام جهات کاروانسرا اتاقک‌هایی دیده می‌شود که برای استراحت کاروان‌ها تدارک دیده شده و امروزه کاملا خالی و تاریک است. برای ورود به تی‌تی کاروانسرا که تقریبا در کیلومتر دهم از جاده سیاهکل-دیلمان قرار گرفته، در حاشیه جاده باید از یک پل فلزی که یک خودرو هم می‌تواند از روی آن عبور کند، بگذریم تا به درب ورودی کاروانسرا برسیم. ما خودرو را به زحمت در مسیر خاکی اطراف کاروانسرا پارک کردیم و به سمت در بورودی رفتیم. متاسفانه لحظات ابتدایی ورود به تی‌تی کاروانسرا، بی‌رنگ و روح‌تر از چیزی بود که خودم انتظارش را داشتم.

در عین حال که این کاروانسرا با وجود قدمت تاریخی، بنای زیبا و جانمایی در میان جنگل‌های انبوه سیاهکل، می‌توانست به جاذبه‌ای پرشور در این شهر تبدیل شود، اما تقریبا به‌طور کامل به حال خود رها شده و کسی که از جاده جنگلی سیاهکل-دیلمان می‌گذرد، اگر آشنایی قبلی از این کاورانسرا نداشته باشد و اسم آن را نشنیده باشد، این احتمال وجود دارد که دیدن آن را از دست بدهد.

درب ورودی کاروانسرا کاملا بسته بود و با اینکه ساعت حدود 2-3 بعدازظهر بود، هیچ‌کس در اطراف کاروانسرا حضور نداشت، طوری که فکر کردم کاروانسرا احتمالا ساعت کاری مشخصی دارد و در این ساعت تعطیل است. چشمم به یک قفل طلایی خیلی کوچک افتاد که به صورت باز، روی حلقه درب ورودی قرار گرفته بود. قفل را برداشتم و در نهایت تعجب، دیدم که کاروانسرا باز، اما به‌نوعی کاملا متروکه و رهاشده است و برای بازدید از چنین جاذبه تاریخی و فرهنگی، هیچ تشریفات خاصی وجود ندارد؛ فقط کافیست درب را باز کنی و از داخل دیدن کنی! با این حال روی درب نوشته‌ای قرار گرفته که ورود گروه‌های عکاسی برای عکس‌برداری از عروس و داماد را ممنوع کرده است؛ هرچند معلوم نیست چه کسی و با چه سازوکاری بر این ممنوعیت نظارت می‌کند یا در شرایطی که کاروانسرا کاملا خلوت و کم‌تردد است، عکاسی عروسی در آن از چه بابت ممنوع شده است!

اتفاق جالب هم آن است که از بدو ورود به کاروانسرا، آشنابودن محوطه آن برایمان تعجب‌برانگیز است و طوری همه‌جا را با دقت نگاه می‌کنیم که انگار میخواهیم به یاد بیاوریم که کی و کجا این تصویر در ذهن‌مان ثبت شده است! که بالاخره چراغ یادآوری بالای سر همسرجان روشن می‌شود و بعد از جستجویی در اینترنت، یادمان می‌آید که این‌جا را در سریال خاتون (اثر تینا پاکروان) دیده‌ایم که درواقع یکی از صحنه‌های فیلم‌برداری این سریال بوده و شستمان خبردار می‌شود که این جنگل‌های انبوهی که در مسیر جاده سیاهکل دیدیم، همان‌جایی‌ست که خاتون (با بازی نگار جواهریان) در بخشی از سریال به آن پناه می‌برد.

حدود نیم‌ساعتی در دالان‌های تاریک کاروانسرا گشت می‌زنیم، عکس می‌گیریم و گل‌ها و گیاهان تازه سبزشده در ابتدای فصل بهار و حشرات ریز اطراف را تماشا می‌کنیم. این کاروانسرا تقریبا آخرین جاذبه دیدنی سیاهکل است که در این فرصت دو روزه به آن سر می‌زنیم و بعد از دیدنش، کم‌کم برای رفتن از سیاهکل آماده می‌شویم.

جنگل سیاهکل و قصه سیاسی-تاریخی‌اش

قبل از اینکه سفر به سیاهکل را شروع کنم، مدتی در مورد این شهر و روستاهایش در اینترنت جستجو کردم و یکی دو کتاب هم تورق کردم. یکی از داستان‌های جالب‌توجه در مورد سیاهکل که مدتی ذهنم را درگیر کرد و معمولا شب‌ها قبل از خواب سراغ ابعاد ماجرایش می‌رفتم، واقعه سیاسی پاسگاه سیاهکل در سال 1349 بود. در بهمن آن سال، گروهی از چریک‌های فدائیان خلق که در مبارزه دائمی با حکومت مرکزی وقت به‌سر می‌بردند، برای آزادکردن یکی از یاران و برادران خود که به دست نیروهای انتظامی افتاده بود، حمله‌ای مسلحانه را به پاسگاه سیاهکل ترتیب می‌دهند که البته به دلیل انتقال فرد موردنظر از پاسگاه سیاهکل به پاسگاه لاهیجان، عملیات آن‌ها با شکست مواجه می‌شود و افراد این گروه مدتی بعد از طریق همکاری افراد بومی با نیروهای نظامی، دستگیر و سپس اعدام شدند.

جنگل‌های سیاهکل به دلایلی ازجمله پوشش گیاهی مناسب و انبوه که امکان استتار را به نیروهای مبارز می‌داد، انتخاب این گروه برای انجام عملیات بوده است. البته این یک تعریف از کلیات واقعه و به نوعی یک عکس هوایی از فاصله بسیار دور است که فقط تصویر کلی از این واقعه خاص تاریخی-سیاسی را نشان می‌دهد. در مورد پیش‌زمینه‌های واقعه سیاهکل، چریک‌های حمله‌کننده به پاسگاه و جزئیات اتفاقات آن روز در سیاهکل، اطلاعات زیادی در فضای اینترنت و کتاب‌ها و سایر منابع وجود دارد که برای علاقه‌مندان و کسانی مثل من که به دنبال یافتن پیوندهای سیاست، تاریخ، فرهنگ، اقتصاد و... در بستر زمان هستند، سوژه جالبی خواهد بود.

پایان سفر به سیاهکل

سه‌شنبه 1 فروردین بعد از خوردن صبحانه و جمع‌وجورکردن وسایل، حدود ساعت 11 صبح با میزبان‌های خونگرم اقامتگاه خداحافظی کردیم و از جاده سیاهکل-دیلمان به سمت مرکز شهر سیاهکل و بعد از آن به سمت رشت و فومن و مقصد بعدی‌مان، ماسوله، راه افتادیم.

سیاهکل، برای کسانی مثل من که عاشق سرسبزی و حس زندگی جنگل، سکوت پر از صدای پرندگان، آبشارها و گاهی تاریکی و خلوتی وهم‌آلود اعماق آن هستند، انتخابی فوق‌العاده است. فکر میکنم هنوز جاهای زیادی از جنگل‌های سیاهکل و روستاهای آن مانده که باید برای کشف‌شان، دوباره به این شهر سرسبز بروم. شنیده و خوانده‌ام که با طی مسافتی در اعماق جنگل دالخانی در سیاهکل، چشمه‌ آب جذابی در آن دیده می‌شود که تجربه‌اش کم‌نظیر خواهد بود. جاهای دیدنی دیگری مثل قله درفک (یا در زبان محلی و قدیمی‌تر، دال‌فک به معنای آشیانه دال یا عقاب) و حتی رسیدن به انتهای جاده سیاهکل-دیلمان و کشف زیبایی‌های دیلمان، بدون شک در آینده دوباره مرا به این منطقه سرسبز و بهشت‌گونه خواهد کشاند. تا آن روز، خاطره زیبایی‌های فراوانش از خاطرم نخواهد رفت.

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر