قسمت سوم: سبزوار و بجنورد
در انتهای قسمت دوم سفرنامه نوشتم که به زیارت آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی رفتیم. اما ادامه مسافرت:
کم کم باید از استان سمنان خارج می شدیم و به سبزوار می رفتیم. به همین خاطر، مجددا به بسطام اومدیم و از کمربندی شاهرود، به سمت سبزوار راه افتادیم. با توجه به اینکه در زمان های گذشته، استان سمنان در مسیر راه ری به خراسان بود، کاروانسراهای زیادی توی این استان ساخته شده که متأسفانه، بعضی از اون ها شرایط خوبی ندارن. در مسیر جاده سبزوار، سری به کاروانسراهای میامی و میاندشت زدیم که البته هر دو کاروانسرا به علت تعمیرات بسته و کارگران مشغول کار بودن. اگرچه به علت بسته بودن کاروانسراها، نتونستیم از محوطه داخل اون ها بازدید بکنیم، اما همین که دیدیم افرادی به فکر بازسازی این کاروانسراها هستن، خوشحال شدیم.
فاصله کاروانسرای میامی از آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی حدود 88 کیلومتر و از خروجی شاهرود حدود 54 کیلومتره. طبق نوشته تابلوی راهنما، ابعاد کلی کاروانسرا 69*67 متر هست که در دو طبقه با مساحت کلی اون 4600 مترمربع ساخته شده. این کاروانسرا در زمان شاه عباس دوم و در سال 1064 ساخته شده. البته توی میامی یه قلعه هم بود که موقع برگشت، ماشین رو متوقف کردم تا از این قلعه هم بازدید بکنیم. ولی یکی از اهالی گفت که این ملک، شخصی هست و امکان بازدید نیست.
دوباره سوار ماشین شدیم و بعد از اینکه گشتی داخل شهر زدیم، به سمت سبزوار راه افتادیم. بعد از طی مسافتی حدود 39 کیلومتر از کاروانسرای میامی، در سمت چپ جاده، کاروانسرای میاندشت خودنمایی می کرد. کمی جلوتر و با احتیاط، دوربرگردون رو دور زدیم و به سمت کاروانسرا رفتیم.
کاروانسرای میاندشت، بزرگترین مجموعه ای بود که تا الان دیدم. این مجموعه، از سه تا کاروانسرا و سه تا آب انبار تشکیل شده که مربوط به دوران صفویه و قاجار هست. ظاهراً، گنجایش اسکان چندین هزار نفر رو داشته!!!
همانطور که قبلاً هم نوشتم، به علت تعمیرات نتونستیم وارد کاروانسرا بشیم و بعد از اینکه چند تا عکس از بیرون گرفتیم، به سمت سبزوار راه افتادیم. بعد از طی مسافتی، به محدوده تردد یوزپلنگ ایرانی رسیدیم که تابلوی "لطفاً آهسته برانید" نصب شده بود. من هم برای اینکه احتمالا خطری متوجه یوزپلنگ های عبوری از جاده نشه، سرعت ماشین رو کم کردم.
همه ما می دونیم که یوزپلنگ ایرانی در حال انقراض هست. انصافاً، مسوولین هم اطلاع رسانی خوبی در این مورد کردن که مهم ترینش، عکس یوز ایرانی روی پیراهن تیم ملی فوتبال در مسابقات جام جهانی بود که تقریباً کل ایران اونو دیدن. قبل از اینکه این سفرنامه رو بنویسم، در خبرها خوندم که متأسفانه حدود یک ماه قبل، یه یوزپلنگ توی همین مسیر، در اثر برخورد با ماشینی که سرعت مجاز رو رعایت نکرده بود، کشته شده!!!! مطمئنا، یوزپلنگ ها از اون افراد انگشت شمار و غیرمسوولی که به شکار اون ها میرن، هیچ توقعی ندارن. اما حداقل از ما این انتظار رو دارن که در محدوده ترددشون، کمی از سرعتمون کم بکنیم تا امنیتشون به خطر نیفته! فکر نکنم که این خواسته یوزها، خواسته خیلی زیادی باشه!
به هر حال، با سرعت مطمئنه به مسیرمون ادامه دادیم تا به تابلوی مزینان رسیدیم. اگه اشتباه نکنم، مرحوم دکتر علی شریعتی اهل مزینان بود. با چه شور و حالی سخنرانی می کرد. پرحرارت و هیجان انگیز. عاشق امام حسین و حضرت زینب بود. یکی از جملات معروف ایشون که می گفت: "آنان که رفتند، کاری حسینی کردند و آنان که ماندند، باید کاری زینبی بکنند" رو هرگز فراموش نمی کنم. خدا رحمتش کنه. آخرش مشخص نشد که چجوری از دنیا رفت؟! مسیر رو ادامه دادیم و بعد از گذشتن از شهر داورزن، به روستای باشتین رسیدم.
باشتین، پایه گذار قیام مردمی سربداران و مقاومت در مقابل غارتگری و وحشیگری های قوم مغول بود. سربداران، با شعار "سر به دار میدهیم، تن به ذلت نمیدهیم"، به مقابله با مغول ها برخاستن و این قیام، به سبزوار هم راه پیدا کرد. جانفشانی و مقاومت گروه سربداران، در نهایت منجر به تشکیل یک حکومت مستقل ملی و مذهبی در خراسان شد.
به هر حال، با مرور گوشه سیاه و تلخِ تاریخ ایران در زمان حمله مغول، از باشتین هم گذشتیم و به سبزوار، یکی از شهرهای استان خراسان رضوی رسیدیم. فاصله سبزوار از کاروانسرای میاندشت حدود 150 کیلومتر و از شاهرود تقریباً 390 کیلومتره.
اوایل شب بود که به سبزوار رسیدیم. مستقیم رفتیم سمت منزلی که رزرو کرده بودیم. خونه رو تحویل گرفتیم و مجدداً به داخل شهر رفتیم. توصیه می کنم داخل شهر سبزوار خیلی با احتیاط رانندگی بکنید و به اصطلاح، چهارچشمی مواظب اطرافتون باشید. چون این شهر پُر از موتورسواره که از چپ و راست شما حرکت می کنن. من تا الان اینهمه موتورسوار توی خیابونای یه شهر ندیده بودم.
اگه اغراق نباشه، فکر کنم که هر خونه ای حداقل یه موتور داره!! وقتی با صاحبخونه که راننده تاکسی بود، در مورد تعداد زیاد موتور در خیابون ها صحبت کردم، بلافاصله در پارکینگ رو باز کرد و موتورش رو نشون داد و گفت: این هم موتور من!!! یعنی هم تاکسی داشت و هم موتور که خرید خونه رو با موتور انجام میداد!!!
با احتیاط زیاد، داخل چند تا خیابون اصلی شهر رفتیم تا با شهر آشنا بشیم. چیزی که برای من جالب بود اینه که داخل شهر سبزوار، هر صنفی، راسته خاص خودش رو داره. مثلاً صنف لوازم خانگی توی یه خیابون و کنار هم هستن و صنف پوشاک در جای دیگر و در کنار هم و همینطور بقیه اصناف هم به همین شکل هستن که به نظرم خیلی هم کار خوبیه. چون باعث میشه تا مشتری سریعتر و راحتتر اجناس و قیمت ها رو با هم مقایسه بکنه و بتونه خرید خوبی داشته باشه. البته مطمیناً از هر صنف، مغازه هایی هم به صورت پراکنده در سطح شهر وجود دارن تا مشکلی برای خرید ساکنین محله های مختلف پیش نیاد. اگر اهل خرید و گشت و گذار هستید، بازار جامع سبزوار رو که روبروی مسجد جامع سبزوار هست، فراموش نکنید.
یکی از سوغاتی های معروف سبزوار، کلوچه زنجبیلی هست. بعد از بازارگردی و خرید کلوچه زنجبیلی و یه مقدار خورده ریز دیگه، شام سبکی خوردیم و به منزل برگشتیم.
روز ششم:
نام قدیم سبزوار، بیهق بود. مهمترین چیزی که از بیهق به یاد دارم، تاریخ بیهقی (تاریخ مسعودی) و نویسنده نامدارش، ابوالفضل بیهقی هست. خیلی دوست داشتم آرامگاه بیهقی رو ببینم اما ظاهراً ایشون در غزنی فوت کردن و به احتمال زیاد هم همونجا دفن شدن. اما آرامگاه دانشمند دیگه ای از بیهق به نام فریدالدین ابوالحسن علی ابن زید بیهقی (ملقب به ابن فندق)، توی شهر کوچک ششتمد و با فاصله حدود 30 کیلومتری سبزوار قرار داره، که دیدنش خالی از لطف نیست.
ناگفته نماند که بعضی ها، آرامگاه ابن فندق رو با آرامگاه ابوالفضل بیهقی اشتباه می گیرن و با این نیت، به ششتمد میرن. البته توی اینترنت و حتی بعضی از سایت های معروف گردشگری هم در این مورد خیلی گویا و واضح توضیح ندادن یا اشتباه توضیح دادن. توی تابلوی راهنمای آرامگاه هم هیچ اشاره ای به تاریخ بیهقی نشده. به هر حال، ما تصمیم گرفتیم که به دیدن آرامگاه ابن فندق بریم. قبل از رفتن به آرامگاه، از یخدان های قدیمی سبزوار که در جنوب سبزوار و در مسیر ما قرار داشتند هم بازدید مختصری کردیم. متأسفانه این یخدان ها در حال تخریب هستن و ظاهراً توجهی بهشون نمی شه.
هر یخدان، استخر و مخزن نگهداری یخ و دیواری بلند داره که سایه اون دیوارها، مانع ذوب شدن یخ ها می شد. در واقع، یخی که فصل زمستان توی استخر تولید میشد، تابستون ازش استفاده می کردن. بعد از طی مسافت حدود 30 کیلومتر، به مزار ابن فندق رسیدیم. ابن فندق در رشته های ادب، حدیث، فقه، کلام، ریاضیات، حکمت و طب تبحر داشت.
این اثر زیبا با همت انجمن آثار ملی در سال 1353 ساخته شده. طرح و نقشه این اثر از مهندس جودت هست. مهندس جودت از مفاخر معماری ایران و یکی از بنیانگذاران معماری مدرن در ایران هستند. بعد از بازدید از مزار ابن فندق، به سبزوار برگشتیم و برای دیدن مصلیِ تاریخی سبزوار، به خیابون خواجه نظام الملک (شهدا) رفتیم که ظاهراً تعدادی از سربداران در محوطه مصلی دفن هستن. به علت بسته بودن درِ ورودی مصلی و فاصله زیاد دروازه تا سازه مصلی، نتونستم عکس با کیفیتی از جلوی مصلی بگیرم.
توی سبزوار، خیابونی به نام اسرار بود. برام سوال بود که چرا از کلمه اسرار برای نامگذاری خیابون استفاده کردن. تا اینکه به آرامگاه حاج ملاهادی سبزواری رفتیم. اونجا متوجه شدم که "اسرار" تخلص ایشونه. حاج ملاهادی سبزواری از بزرگترین فیلسوفان قرن سیزده بود که از عرفان و فقه و سرودن شعر هم بی بهره نبود. کتاب معروف اسرارالحکم که به سفارش ناصرالدین شاه قاجار در زمینه مبدأ و معاد انسان و اسرار توحید نوشته شده، یکی از آثار معروف ایشون محسوب میشه. از سایر آثار حاج ملاهادی میشه به دیوان اشعار، شرح حدیث علوی، رسائل حکیم سبزواری و غیره اشاره کرد. آرامگاه، در اطراف میدان کارگر قرار داره. در محوطه آرامگاه، حجره ها و اتاق هایی وجود دارن که احتمالا برای تدریس استفاده می شدن.
دو باغچه در جلوی آرامگاه و دو باغچه زیبا با درختان بلند در پشت آرامگاه وجود داره.
علاوه بر حجره ها و اتاق ها، سازه زیبای دیگری در انتهای محوطه پشت آرامگاه قرار داره که در طبقه پایین اون، صنایع دستی، ساخته و فروخته میشه.
اطراف میدان کارگر، علاوه بر آرامگاه حاج ملاهادی، چند جای دیدنی دیگه هم مثل آرامگاه امین التجار مشهدی، آرامگاه محمد تقی سبزواری ملقب به "بقراط التولیه" و کاروانسرای فرامرزخان و آب انبار حاج کریم قرار دارن. موقعیت این مکان ها در عکس زیر مشخص هست. (البته به غیر از آب انبار حاج کریم که من ازش بازدید نکردم)
با حدود 250 متر پیاده روی از آرامگاه اسرار به سمت خیابان پیشاهنگی که در سمت غرب میدان کارگر هست، به آرامگاه خانوادگی امین التجار مشهدی می رسیم. ایشون از بزرگترین بازرگانان سبزوار در زمان قاجار بود. متاسفانه، آرامگاه بسته بود و نتونستیم داخلش رو ببینیم. طبق نوشته های تابلوی رنگ و رو رفته ای که در جلوی بنا بود، این بنا، آرامگاه خانوادگی میرزا امین التجار مشهدی هست که دارای صحن کوچک و دو گنبد با تزئینات رسمی و دو اتاق هست.
بعد از اینکه چند تا عکس از نمای بیرونی و تابلوی راهنمای آرامگاه گرفتم، به سمت آرامگاه حاج محمّد حسن بن محمد تقى سبزوارى رسیدیم که در فاصله حدود 200 متری و توی خیابون بیهق قرار داشت. آرامگاه، در کنار مدرسه راهنمایی مشکاتی قرار داره. طبق نوشته تابلوی راهنما، ایشون اولین پزشک حاذق سبزوار و ملقّب به بقراط التولیه هستند. بقراط سبزوار، علاوه بر تبحر در علوم پزشکی، در زمینه شعر و ادبیات هم حرفی برای گفتن داشت و تخلص ایشون در شعر، "فانی" بود. درست روبروی آرامگاه بقراط سبزوار، کاروانسرای فرامرزخان قرار داره که الان با نام موزه مردم شناسی سبزوار هم شناخته میشه.
این کاروانسرا، توسط شخصی به نام فرامرزخان که از بزرگان سبزوار در زمان قاجار بود، برای استراحت مسافران ساخته شده. توی این کاروانسرا، می تونید با نحوه زندگی سال های نه چندان دور مردم منطقه آشنا بشید.
بعد از بازدید از کاروانسرای فرامرزخان (موزه مردم شناسی)، به دیدن مسجد جامع رفتیم. مسجد جامع حدود 800 متر از کاروانسرا فاصله داره و باید خیابون بیهق رو به سمت تقاطع خیابون اسرار شمالی ادامه بدیم. ظاهراً، مسجد جامع و مصلیِ تاریخی سبزوار، تنها آثار به جا مانده از دوران تشکیل حکومت سربداران هستن. این مسجد حدود 4000 مترمربع زیربنا داره و در دوران مختلف از قبیل صفویان و پهلوی، بازسازی شده. مناره ها هم بعداً به این مسجد اضافه شدن.
در فاصله حدود 70 متری از مسجد جامع، بقعه ای در محل تقاطع اسرارشمالی و خیابون بیهق قرار داره که منتسب به امامزاده یحیی هست. برخی، ایشون رو از فرزندان امام موسی میدونن. در خصوص قدمت بنا هم اطلاع دقیقی نیست اما عده ای قدمت این بنا رو مربوط به قرن ششم هجری قمری اعلام کردن. در هر صورت، این بنا دارای کاشی کاری، گچ کاری، سنگ کاری و آیینه کاری های زیبایی هست که گنبدی 14 متری و دو مناره با ارتفاع 29 متری داره.
با توجه به قدمت زیاد سبزوار، خونه های قدیمی و زیبای زیادی در شهر وجود داره که از میان اون ها، بازدید از خانه تاریخی جعفرزاده رو انتخاب کردیم. طبق معمول، آدرس این خونه رو از اینترنت جستجو کردم که نوشته بود: "خیابان بیهق، کوچه نه بام، کوچه حاج آقا فخر". اما جالبه که از هرکس پرسیدم، نه خانه تاریخی جعفرزاده رو می شناخت و نه اسم کوچه "نه بام" رو شنیده بود. تقریباً ناامید شده بودم. اما با خودم فکر کردم که بهتره از آدم های مسن تر بپرسم. از پیرمردی که دقیقا سر نبش کوچه بیهق 33 مغازه داشت، آدرس رو پرسیدم.
تیرم به هدف خورد. گفتند که این خونه، الان به اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی سبزوار تبدیل شده و آدرس رو به طور کامل به من داد. بعد از تشکر از ایشون بابت راهنمایی دقیق، به سمت عمارت رفتم. این عمارت، حد فاصل خیابان بیهق و بلوار مدرس و همینطور مابین کوچه های 33 و 35 بیهق قرار داره. اگر تمایل به دیدن این خونه دارید، حتماً آدرس اداره میراث فرهنگی رو بپرسید چون اغلب اهالی منطقه، خانه جعفرزاده و اون آدرسی که توی اینترنت نوشته رو نمی شناسن.
جناب جعفرزاده از تجار بزرگ سبزوار در زمان قاجار بود و این عمارت زیبا، محل زندگی خانواده ایشون بود. حوضچه ی وسط حیاط و چهار باغچه اطراف حوضچه و معماری دلنشین ساختمان، زیبایی عمارت رو دو چندان کرده بود. با توجه به کمبود وقت، آخرین جایی که در نظر داشتیم بازدید بکنیم، مناره خسروگرد بود که حدود 5 کیلومتر از میدان سربداران سبزوار (به سمت دامغان) فاصله داره.
این مناره حدود 38 متر ارتفاع داره و قدمت اون به دوران سلجوقیان و حدود 900 سال پیش می رسه. داخل مناره، پله های آجری نفررو وجود داره. طبق نوشته های تابلوی کنار این سازه، مناره خسروگرد، باقیمانده یه مسجد جامع هست که در مسیر کاروان های ری به نیشابور ساخته شده و به خاطر ارتفاع زیادش، حکم فانوس دریایی در کویر رو برای راهنمایی مسافران و کاروان ها داشت.
اگرچه، سبزوار جاهای دیدنی دیگری هم داشت، اما وقت تنگ بود و باید به بجنورد (مرکز خراسان شمالی) هم می رفتیم. طبق نقشه گوگل، از مناره خسروگرد تا ابتدای بجنورد، حدود 180 کیلومتره. اما به علت کوهستانی بودن و همینطور آسفالت نامناسبِ بخش زیادی از مسیر، حدود 3 ساعت طول کشید تا به مقصد برسیم!!!
توی میدان خروجی سبزوار و همینطور در طول مسیر، چندین بار تابلوی جوین رو دیدیم. جوین، من رو به یاد کتاب تاریخ جهانگشای جوینی انداخت که عطاملک جوینی یا به عبارت دقیق تر، علاءالدین ابوالمنظر عطاملک بن بهاءالدین محمد جُوِینی، ادیب و مورخ قرن هفتم هجری قمری اون رو نوشته بود. ظاهراً در زمان قدیم، جوین منطقه بزرگی بود که از غرب به بسطام، ازشرق به نیشابور و همینطور از جنوب به بیهق و از شمال به جاجرم ختم می شد.
کیفیت آسفالت در ابتدای مسیر سبزوار به بجنورد خوب بود ولی کم کم به آسفالت بسیار نامناسب رسیدیم که تا حدود 40 کیلومتری اسفراین ادامه داشت. بعد از توقف کوتاهی در منطقه جوین، مسیر رو ادامه دادیم و در کل، بعد از حدود یک ساعت رانندگی از سبزوار، وارد استان خراسان شمالی شدیم.
اغلب طول مسیر، کوهستانی و پر پیچ و خم و شیب دار هست. بعد از تقریباً بیست کیلومتر رانندگی، حدود 700 متر ارتفاع گرفتیم و مجدداً به سمت پایین اومدیم. مدتی هم با شیب ملایم حرکت کردیم و بعد از اینکه 110 کیلومتر از سبزوار دور شدیم، به اسفراین رسیدیم. ابتدای اسفراین برای استراحت و خوردن چای و تنقلات، کنار پارک کوچکی که سرویس بهداشتی هم داشت، توقف کردیم. هوای اسفراین بارانی بود و ناچاراً داخل ماشین استراحت کردیم. بعد از خوردن تنقلات و میوه و رفع خستگی، مجدداً به سمت بجنورد رفتیم تا اینکه از کیلومتر 130 مسیر، دوباره سربالایی و پیچ و خم ها شروع شد و توی کیلومتر 150 به اوج رسیدیم و حدود 1000 متر نسبت به سبزوار بالا رفتیم. بعد از اون، مجدداً سرپایینی بود و پیچ و خم جاده. حوالی غروب به بجنورد رسیدیم. تابلوی مجتمع تفریحی بش قارداش در ابتدای ورودی شهر نصب بود که به علت تاریکی و بارانی بودن هوا، امکان بازدید نداشتیم.
این مجتمع، از مکان های تفریحی بجنورد هست. بش قارداش، به زبان ترکی یعنی پنج برادر. طبق افسانه های قدیمی، در زمان های گذشته، پنج برادر به خاطر ظلم حاکم منطقه، با حاکم مخالفت می کنن و تحت تعقیب مأمورین قرار می گیرن. این پنج برادر هم توی همین منطقه پناه می گیرن و از خدا طلب کمک می کنن. بعد از کمک خواهی از خدا، پنج سوراخ در کوه ایجاد میشه و این برادران در اون سوراخ ها پنهان میشن. بعداً از هر کدام از این پنج سوراخ، آب گوارایی بیرون میاد.
همانطور که گفتم، غروب بود و ما هم خسته. ناچاراً مستقیم به آدرس خونه ای که اجاره کرده بودیم، رفتیم. صاحبخونه با همسرش به زبان کردی کُرمانجی صحبت می کرد. چون برخی از همشهری های ما هم از کردهای عزیز کرمانج هستن، تا حدودی متوجه صحبت اون ها می شدم. توی بجنورد، اقوام مختلفی از جمله کردِ کرمانج، فارسی زبان، ترک زبانان خراسان، ترکمن و تات ها زندگی می کنن. صدای ساز و آواز و موسیقی کرمانجی توی کوچه پیچیده بود. ظاهراً خونه یکی از همسایه ها، مراسم عروسی برپا بود.
روز هفتم:
بجنورد هم مانند سایر شهرهای منطقه، جاهای دیدنیِ زیادی داره اما واقعاً در مدت یک روز، فرصت بازدید از همه اون ها ممکن نیست. به همین دلیل، چند جا رو انتخاب کردیم و به دیدنشون رفتیم. یکی از جاهایی که بازدید کردیم و توصیه می کنم در صورتی که به بجنورد تشریف بردید، حتما سری به اونجا بزنید، عمارت و آیینه خانه سردار مفخم هست که توی خیابون شریعتی شمالی قرار داره. مبلغ ورودی آیینه خانه و عمارت سردار مفخم (با هم) 4000 تومن بود.
این بنای بسیار زیبا، در زمان ناصرالدین شاه قاجار و به دستور یارمحمدخان شادلو (ملقب به سردار مفخم) ساخته شده. سردار مفخم از این بنا برای کارهای اداری و دیدارهای رسمی استفاده می کرد. این ساختمون از دو طبقه به ابعاد 11 در 18 متر و به ارتفاع 10 متر تشکیل شده. در طبقه دوم، تالاری وجود داره که تمام دیوارها و سقفش با آیینه تزیین شده. به همین دلیل، به این ساختمون، "آیینه خانه" گفته میشه. معماری این بنا رو میرزا مهدی خان شقاقی (ممتحن الدوله) انجام داده. ایشون جزو اولین معماران کشور هست که از دانشکده معماری پاریس فارغ التحصیل شده.
ضمناً توی این بنا، موزه اسناد و نُسَخ خطی هم وجود داره که مواردی از قبیل قرآن های خطی، فرامین و دستورات و احکام، عقدنامه ها و غیره رو شامل میشه که از لحاظ تاریخی، بسیار ارزشمند هستند. در طبقه پایین آیینه خانه، یه دستگاه آپارات که مخصوص پخش فیلم در قدیم بود، وجود داره.
اما درست اون سمت خیابون، عمارت سردار مفخم قرار داره که شامل دو طبقه هست و قبلاً محل زندگی خانواده و اطرافیان سردار بود. در حال حاضر، علاوه بر استفاده کادر درمان بیمارستان امام رضا از بخشی از محوطه عمارت، در طبقه اول، موزه مردم شناسی و در طبقه دوم موزه باستان شناسی دایر هست.
در موزه مردم شناسی، مواردی از قبیل چاروق دوزی، پنبه زنی، عطاری، آهنگری، پالان دوزی و مراسم عقدکنان و همینطور آلات موسیقی ترکمن ها و غیره به چشم میخوره. موسیقی، جزء جدایی ناپذیر ترکمن هاست.
در راهروی موزه مردم شناسی، یک دستگاه شهر فرنگ هم بود. در زمان گذشته، شهر فرنگ، یک دستگاه نمایش کودکانه به حساب میومد که از چندین عکسِ به هم چسبیده تشکیل شده بود. این عکس ها حول دو محور پیچیده می شدن که متصدیِ دستگاه با چرخوندن محورها، تصاویر مختلف رو به بچه ها نشون می داد و برای هر عکس هم توضیحی ارائه می کرد.
طبقه دوم موزه که مربوط به آثار محوطه باستانی چَلو هست، به علت تعمیرات بسته بود. محوطه باستانی چَلو، حوالی شهر سنخواست از توابع شهرستان جاجرم قرار داره که آثاری از هزاره پنجم تا هزاره دوم پیش از میلاد در این محوطه کشف شده. در قسمت بیرونی عمارت، اسکلت زنی به همراه زیورآلاتی همچون گردنبند سنگی، دستبند مفرغی، سنجاق های فلزی برای نگهداشتن مو و انواع ظروف سفالی به نمایش گذاشته شده که مربوط به 4000 سال قبل هست.
از جاهای دیدنی دیگر بجنورد، میشه به حسینیه جاجرمی ها اشاره کرد. این عمارت که در دو طبقه و در زمان قاجار ساخته شده، در خیابون طالقانی، کوچه جاجرمی ها قرار داره. این بنا متعلق به یکی از تجار شهر جاجرم به نام حاج علی اکبر جاجرمی بود که در زمان خودش، نماینده بجنورد در مجلس شورای ملی هم بود. در زمان های گذشته، مراسم محرم توی این عمارت برگزار می شد اما در حال حاضر، کارگاه های آموزش صنایع دستی مثل معرق، سفال و سرامیک، زیورآلات دست دوز، چرم دست دوز و رودوزی های سنتی، مشغول به فعالیت هستن. ضمناً کافی شاپ هم توی طبقه دوم این بنا، دایر هست.
مقصد بعدی ما، گردشگاه بابا امان بود که در کیلومتر 10 جاده بجنورد- مشهد واقع شده. این گردشگاه، علاوه بر جاذبه های طبیعی، امکاناتی از قبیل سوییت های اقامتی، سکوهایی برای نشستن، چندین سوپرمارکت، اغذیه فروشی، هتل و رستوران، فروشگاه، سرویس بهداشتی و غیره داره. البته یه مجتمع رفاهی هم پایین همین گردشگاه در کنار جاده اصلی هست.
اگر قصد داشته باشید به جای پارک ماشین در این مجتمع، با ماشین به داخل گردشگاه برید، باید مبلغ 20000 تومن ورودی پرداخت بکنید.
مقبره امامزاده سید اسماعیل هم توی همین محوطه قرار داره. ضمناً دو تا درخت چنار کهنسال و تنومند با قدمت حدود 400 الی 450 سال، جلوی امامزاده هست که قطر تنه یکی از اون ها 387 سانتی متره.
بعد از اینکه ساعاتی از وقتمون رو توی این مجموعه تفریحی گذروندیم و در هوای خنک و جریان آرام آب، چایمون رو نوشیدیم، برگشتیم داخل شهر تا کمی سوغاتی بخریم.
از مهمترین سوغات بجنورد میشه به آبنبات (شکر پنیر) با طعم های مختلف لیمویی، پسته ای، نارگیلی، کنجدی، دارچینی، کاکائویی و ... اشاره کرد که عمدتاً همراه چای صرف میشه. انوع کشک، قره قروت، روغن حیوانی، آجیل فاروج، عسل و ... هم از دیگر سوغاتی های این شهر هستن.
پس از خرید سوغاتی از شهر بجنورد، رسماً مسافرتمون به پایان رسیده بود و وقت برگشت به شهر و دیارمون بود. اما چون مسیر طولانی بود، تصمیم گرفتیم یه شب توی ناهارخوران گرگان استراحت بکنیم. بعد از حدود نیم ساعت از خروجی بجنورد، به آشخانه رسیدیم. کمی از ظهر گذشته بود و ما هم گرسنه بودیم. هوس دیزی سنگی کرده بودیم. به چند تا از رستوران های سنتی سر زدیم اما جالبه که اصلا تنوع غذایی نداشتن و اکثراً فقط اکبر جوجه پخت می کردن. قید دیزی رو زدیم و بعد از سر زدن به چند رستوران، به رستوران "سرو" رفتیم که نسبت به بقیه رستوران های آشخانه، تا حدودی تنوع غذایی داشت.
حین خوردن غذا، سفرمون رو مرور می کردم و با خودم فکر می کردم این مسیری که ما برای مسافرت انتخاب کردیم، چه انسان های بزرگی داشته و چه آثار ارزشمندی از خودشون به جا گذاشتن! آیا ما میتونیم این آثار با ارزش رو برای نسل بعد حفظ بکنیم؟! بعد از صرف نهار، به سمت ناهارخوران رفتیم و از چند تا مجتمع تجاری مانند رویال و مرکز خرید هیرکان و ... بازدید کردیم و بعد از خرید چند سوغاتی، به خونه ای که توی ناهارخوران اجاره کرده بودیم، رفتیم.
روز هشتم:
تصمیم داشتیم مستقیم به خونه برگردیم اما گفتیم که بد نیست سری به بازارچه ساحلی بندر ترکمن بزنیم. به همین علت، ابتدا کمی مسیرمون را کج کردیم و به بازارچه ساحلی بندر ترکمن رفتیم. ورودی این بازارچه برای هر ماشین 3000 تومن هست.
قیمت اجناس نسبت به جاهای دیگه کمی بهتر بود. در کنار بازارچه، چادرهای سنتی زیبایی بودن که لباس ترکمنی رو برای عکاسی اجاره می دادن.
بعد از خریدی جزئی از بازارچه، با توجه به اینکه برنامه ای برای بازدید از گرگان نداشتیم و صرفاً برای استراحت بین راهی در نظر گرفته بودیم، به امید اینکه روزی با هدف گردشگری به این دیار برگردیم، از مسیر مازندران، عازم شهر و دیارمون شدیم.
کل مسافت طی شده: حدود 2600 کیلومتر
میزان مصرف بنزین: حدود 180 لیتر
مبلغ کل هزینه های اقامت و خورد و خوراک و بنزین و عوارضی و غیره: 4 میلیون تومان
سلامتی و سربلندی شما، آرزوی ماست