قسمت دوم: دامغان، شاهرود
توضیحات دو روز اول مسافرت ما به شهرهای گرمسار، سمنان، سنگسر، شهمیرزاد، در قسمت اول داده شد. این بخش از سفر در مورد جاهای دیدنی دامغان و شاهرود که در روزهای سوم و چهارم و پنجم بازدید کردیم، هست که امیدوارم برای هموطنانی که عازم این شهرها هستن، بتونه مفید باشه.
روز سوم:
بعد از دو شب اقامت در سمنان، عازم دامغان شدیم. استان سمنان، پُر است از کاروانسرا. کاروانسراهایی که در زمان های گذشته، برای استراحت کاروان ها در فاصله های معینی (عموماً هر 6 فرسنگ که تقریباً معادل 36 کیلومتره) ساخته شدن. یکی از کاروانسراهایی که قبلاً در موردش خونده بودم، کاروانسرای سپهسالار امیریه بود. چون این کاروانسرا توی مسیر سمنان به دامغان قرار داشت، تصمیم گرفتیم سری هم به این کاروانسرا بزنیم.
امیریه شهری کوچک و متعلق به شهرستان دامغانه. مطابق گفته ها، نام شهر امیریه در قدیم، امیرآباد بود و توسط امیر سپهسالار، داماد ناصرالدین شاه قاجار بنا شده. بعد از طی مسافتی حدود 95 کیلومتر، به امیریه رسیدیم.
کاروانسرای سپهسالار امیریه در زمان قاجار ساخته شده و بین میدان انقلاب و مسجد جامع قرار داره. متاسفانه، این کاروانسرا هم مانند خیلی از آثار دیگه، در حال تخریبه. البته بخش کوچکی از دیوار بیرونی کاروانسرا مرمت شده ولی نیاز به مرمت اساسی داره.
به علت بسته بودن کاروانسرا، به ناچار از محل تخریب شده، عکسی از داخل کاروانسرا گرفتم.
ظاهراً، بخش داخلی، آسیب کمتری دیده و به نظر می رسه امکان مرمت و بازسازی وجود داشته باشه. امیدوارم در سال های بعد، شاهد بازسازی و مرمت این کاروانسرا که در موقعیت مکانیِ خیلی خوبی هم قرار داره و می تونه گردشگران زیادی رو به خودش جذب بکنه، باشیم. بعد از بازدید از این کاروانسرا، با طی مسافتی حدود 24 کیلومتر، به شهر دامغان رسیدیم. باد شدیدی میومد. عین بادهای فصلی که توی منطقه ما (یعنی شهرستان رودبار زیتون) وجود داره. دامغان در قدیم به شهر "صد دروازه" معروف بود. پسته دامغان هم مانند پسته رفسنجان از شهرت به سزایی برخورداره.
بعد از ورود به دامغان، به سمت سوییتی که رزرو کرده بودیم، رفتیم. بعد از تحویل گرفتن خونه و استراحت و صرف چای تازه دم، راهیِ چشمه علی دامغان شدیم. از خروجی دامغان (محل تقاطع بزرگراه 70 آسیا و بزرگراه امام رضا) تا مجموعه گردشگری چشمه علی، حدود 28 کیلومتره که روستای زیبای آهوانو با درختان بلند تبریزی هم توی همین مسیر قرار داره.
مجموعه گردشگری چشمه علی، در کنار اردوگاه شهید صدوقی قرار داره ولی به علت اینکه برای مجموعه چشمه علی، تابلوی مناسبی نبود، ما ابتدا اشتباهاً فکر کردیم که باید وارد اردوگاه بشیم. وقتی به نگهبان اردوگاه گفتم که می خوام به چشمه علی برم، گفت که باید دور بزنی و چند متر پایین تر که رفتی، مجموعه رو می بینی. اگرچه داخل اردوگاه هم جا برای نشستن بود و نفری 5000 تومن می گرفتن و اجازه ورود می دادن، اما توی اردوگاه، امکان دیدن مجموعه زیبای چشمه علی نیست.
به هر حال، دور زدیم و این بار بیشتر دقت کردیم و کمی پایین تر، ورودیِ مجموعه چشمه علی رو دیدیم. این مجموعه، علاوه بر سکوهایی برای نشستن در کنار رودخانه، آلاچیق و سرویس بهداشتی و اتاق هایی هم برای اقامت شبانه داره.
دیوار بلندی سمت چپ این بخش از مجموعه وجود داره که ساختمان های زیبای قاجاری رو از این محوطه جدا می کنه. البته این دیوار، یه در ورودی هم داره که می تونید برای دیدن ساختمان ها و عمارات، از اونجا وارد بشید. مجموعه گردشگری چشمه علی در زمان آغامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار احداث شده و یکی از مهمترین و زیباترین جاهای دیدنی دامغان محسوب میشه.
توی این مجموعه، علاوه بر ساختمان های زیبا، چند تا درخت چنار کهنسال هم وجود داره که متاسفانه تنه یکی از این درختان، دچار آتش سوزی شده و کمی آسیب دیده!!!!!!
پس از بازدید از مجموعه زیبای چشمه علی، روی یکی از سکوها نشستیم تا نهار بخوریم و کمی استراحت بکنیم. نهار ما نون و تُن ماهی بود. باید تن ماهی ها رو می جوشوندیم. اما باد میومد و ناچاراً، در پناه ماشین و چیدن سبدها روی هم، مشکل باد رو حل کردیم (البته تمام حواسمون بود که فاصله لازم از درخت ها رو حفظ بکنیم). خلاصه، با اعمال شاقه، پیک نیک رو روشن کردیم و تن ماهی ها رو جوشوندیم. بعد از صرف نهار و استراحت در کنار آب زلال چشمه، به دامغان برگشتیم و از بازار سنتی و سرپوشیده دامغان بازدید کردیم. در بین راه، آثاری از یه قلعه در بالای کوه دیده میشد اما چون تابلویی نداشت، نمی دونم اسم قلعه چی بود.
دامغان هم مانند سمنان، علاوه بر بازار سنتی، مغازه ها و مجتمع های تجاری شیک و مدرن هم داره که میشه به مجتمع تجاری عقیق و خندق اشاره کرد. در مجتمع تجاری عقیق، علاوه بر پوشاک و لوازم تزیینی و خانگی و فست فود و...، محلی هم برای بازی کودکان وجود داره.
روز چهارم:
صبح روز چهارم، بعد از صرف صبحانه، به سمت تپه حصار دامغان رفتیم. دربین راه، از میدان راه آهن که جلوی ایستگاه راه آهن قرار داشت، عبور کردیم. ماکت زیبا و خلاقانه ای از قطار به چشم می خورد.
از میدان راه آهن دامغان تا تپه حصار، کمتر از 2 کیلومتر فاصله هست. قدمت تپه حصار به بیش از 6000 سال قبل برمی گرده که در هزاره دوم (حدود 1700 سال پیش از میلاد) متروک شده. از این تپه، آثار گرانبهایی کشف شده که بخشی از اون (از جمله اسکلت زن باردار)، در موزه گرمابه پهنه سمنان قرار داره که در قسمت اول سفرنامه در موردش توضیح دادم.
متأسفانه بسیاری از آثار باستانی این تپه، مانند خیلی از آثار باستانی کشور، غارت شده و بعضی از اون ها به موزه های خارجی قاچاق شدن!!!!!! این تپه، طی سه دوره متفاوت و در سه طبقه ساخته شده که متأسفانه در حال تخریبه. بدتر از همه، اینکه در فاصله بسیار کمی از این تپه، کشاورزی رونق داره که این موضوع، شاید در تشدید تخریب تپه موثر باشه. (البته، کارشناسان مربوطه، باید در این مورد نظر بدن).
دامغان در زمان های گذشته، یکی از مهمترین مسیر عبور و مرور کاروان های تجاری و سیاحتی از شرق به غرب بود. به همین خاطر و برای جلوگیری از تعرض دشمنان، با استفاده از خشت، دیوار بزرگی دور شهر کشیده بودن. این بنای خشتی که به "دیوار بارو" معروفه، بعد از ارگ بم، بزرگترین بنای خشتی ایران هست که در حال حاضر، بخش کوچکی از اون باقی مونده. در مسیر برگشت از تپه حصار، از دیوارِ بارو هم بازدید کردیم. بقایای دیوار بارو در قسمت جنوب، حدود 1610 متر و در شرق حدود 1620 متر و در شمال حدود 150 متر هنوز پابرجاست که اخیراً قسمتی از دیوار، مرمت شده. این دیوار در بلوار بسیج و روبروی خیابان ظفر قرار داره.
مقصد بعدی ما، مسجد تاریخانه بود که در خیابان مطهری و به سمت میدان امام خمینی قرار داره. طبق تابلوی راهنمای داخل محوطه، این مسجد در فاصله زمانی بین سالهای 130 تا 170 هجری قمری احداث شده و جزء اولین مساجد در ایران هست که در اون، مناره ساخته شده. ارتفاع مناره 26 متره که 86 تا پله داره.
بعد از دیدن مسجد تاریخانه، به سمت گنبد زنگوله رفتیم که توی خیابون فلاحی قرار داره. این گنبد که از خشت ساخته شده، مربوط به قرن هفتم هجری قمری (دوره ایلخانان) هست. برخی معتقدند که فردی به نام زنگارود، از سرداران یعقوب لیث صفاری، در اینجا مدفون هست و نام گنبد هم به همین دلیل به گنبد زنگوله مشهور شده. اما عده ای هم این مکان رو آرامگاه منوچهری دامغانی شاعر ایرانی میدونن. به هرحال، علت نامگذاری هنوز مشخص نیست و درحال حاضر فقط دیواره های اون پابرجاست و گنبد هم قبلاً تخریب شده و به علت نگهداریِ نامناسب، احتمال تخریبِ بیشتر بنا، دور از ذهن نیست.
بعد از دیدن گنبد زنگوله، به دیدن مقبره شاهرخ میرزا و برج چهل دختر رفتیم که در همون خیابون و با فاصله حدود 600 متری قرار داره. در کنار مقبره شاهرخ میرزا که بنایی چهارگوش هست، برج چهل دختر و بقعه امامزادگان جعفر و محمد هم دیده میشه. اگرچه برخی معتقدند که این بنا، در گذشته خانقاه بوده، ولی عده ای هم اون رو آرامگاه شاهرخ میرزا می دونن.
شاهرخ میرزا از بزرگترین پادشاهان تیموری و چهارمین پسر تیمور گورکانی بود که به علم و هنر علاقه زیادی داشت و به عمران و آبادانی هم خیلی اهمیت میداد. همسر شاهرخ میرزا، گوهرشاد نام داشت که بناهای زیادی ساخته و مهمترین اون، مسجد گوهرشاد هست که توی مشهد و ضلع جنوبی حرم امام رضا (ع) ساخته شده. ارتفاع برج چهل دختر حدود 15 متره. ظاهراً این برج در سال ۴۴۶ هجری قمری (برابر با سال ۱۰۵۴ میلادی) ساخته شده. در فاصله کمتر از 50 متر از آرامگاه شاهرخ میرزا، کاروانسرای شاه عباسی قرار داره که متأسفانه بسته بود.
بعد از اینکه چند تا عکس از نمای بیرون کاروانسرا گرفتم، به دیدن خانه لطفی که به موزه تاریخی دامغان هم معروفه، رفتیم. این خونه در زمان مظفرالدین شاه قاجار احداث شده و توی خیابون 12 فروردین قرار داره. در حال حاضر، بخشی از این خونه توسط اداره میراث فرهنگی استفاده میشه. توی این موزه، انواع اشیاء تاریخی از قبیل وسایل زندگی، لباس های محلی، سندها، ابزارآلات آهنگری و غیره به چشم می خوره.
بعد از بازدید از خانه لطفی، عازم مسجد جامع دامغان شدیم که حد فاصل خیابون قیصریه و مطهری و با فاصله حدود 350 متری از خانه لطفی قرار داره. بنابه قولی که خیلی هم مستند نیست، این مسجد در زمان مأمون عباسی ساخته شده اما اون چیزی که مشخص هست اینه که قدمت مسجد جامع، مربوط به قبل از سلجوقیان هست. البته در دوران مختلف، این مسجد بازسازی شده که میشه به بازسازی میرزا محمدخان سپهسالار که صدر اعظم قاجار بوده و همینطور شیخ محمد کاظم مهدوی (از مجتهدین ایران) در سال 1345 اشاره کرد.
با ادامه مسیر در خیابان قیصریه و در فاصله حدود 200 متری از مسجد جامع، به بقعه پیر علمدار می رسیم. در کنار بقعه پیر علمدار دامغان، برجی زیبا قرار داره. این برج، بعد از برج گنبد قابوس گرگان (که در سال ۳۹۷ هجری قمری ساخته شده)، دومین برج قدیمی ایران لقب گرفته. این بنای تاریخی، آرامگاه ابی جعفر محمد بن ابراهیم، پدر یکی از فرمانروایان حکومت آل زیار به نام بختیار (ملقب به ابوحرب) هست. البته بر روی آرامگاه، هیچ اسمی نوشته نشده بود. برج، در سال ۴۱۷ هجری قمری ساخته شده و ۱۳ متر ارتفاع داره که یه گنبد هم بالای برج به چشم میخوره.
توی تصویر پایین، موقعیت مکانی مسجد تاریخانه، گنبد زنگوله، مقبره شاهرخ میرزا و برج چهل دختر، کاروانسرای شاه عباسی، خانه لطفی، مسجد جامع دامغان و برج پیر علمدار دیده میشه.
کم کم باید به سمت شاهرود می رفتیم. اما مگه میشه تا دامغان بیاییم و بی خیال سوغات معروفش بشیم؟ آدرس راسته مغازه های فروش پسته رو از یکی از اهالی دامغان پرسیدیم که گفت باید به خیابون مشهد بریم. توی این خیابون، مغازه های زیادی برای فروش انواع و اقسام خشکبار (به ویژه پسته) وجود داره. در واقع، اکثر فروشگاه های خشکبار، اطراف میدان امام خمینی و خیابان مشهد قرار دارن.
بعد از اینکه از چند تا مغازه قیمت گرفتیم، مقداری پسته و تنقلات خریدیم و به سمت شاهرود حرکت کردیم. (البته خرید پسته مربوط به زمانی بود که هنوز قیمتش تا این حد سر به فلک نکشیده بود و اگه می دونستیم که قیمتش اینقدر بالا میره، حداقل چند کیلو بیشتر می خریدم!!!) در مسیر دامغان به شاهرود، سری به برج مهماندوست (یا برج طغرل) که در روستای مهماندوست و با فاصله حدود 20 کیلومتری از میدان امام رضای دامغان قرار داره، زدیم. این برج در سال ۴۹۰ قمری و در دوره سلجوقیان ساخته شده که بی شباهت به برج طغرل ری نیست. برخی هم معتقدند که این بنا، مزار امامزاده قاسم از اولاد موسی بن جعفر هست که البته خیلی مستند نیست.
بعد از توقفی کوتاه در کنار برج مهماندوست، به سمت شاهرود حرکت کردیم و پس از طی مسافتی حدود 40 کیلومتر، به ورودی شاهرود رسیدیم. سازه زیبایی در میدان ورودی شهر در حال ساخت بود.
انگور شاهرود مانند انگور تاکستان از معروفیت خاصی برخورداره. به همین خاطر، انتظار داشتم در نقاط مختلف شاهرود، به ویژه در قسمت ورودی شهر، شاهد فروش انگورهای مرغوبی باشیم. اما تنها چیزی که دیدم، نمادی از انگور بود که بعد از فلکه و داخل بلوار قرار داشت!!
به هر حال، با توجه به اینکه ما توی بسطام خونه اجاره کرده بودیم، مستقیم به بسطام رفتیم. بسطام و شاهرود فاصله خیلی کمی (در حدود 5 کیلومتر) از هم دارن. بلوار بزرگی این دو تا شهر رو به هم وصل کرده و اگر تابلوهای ورودی شهرها نباشن، نمیشه تشخیص داد که الان توی کدوم شهر هستیم. (حداقل برای ما که مسافر بودیم و با منطقه آشنایی نداشتیم، اینطور به نظر می رسید).
بعد از تحویل خونه و استراحتی مختصر و تجدید قوا، به نیت دیدن چشمه هفت رنگ مجن و آبشار نکارمن و آبشار مجن، به سمت شهر مُجن راه افتادیم. از خروجی بسطام تا ورودی مجن حدود 25 کیلومتره. طبق نقشه گوگل، آبشار نکارمن و چشمه هفت رنگ مجن در سمت راست جاده مجن قرار داره. ولی برای رفتن به آبشار مجن، ابتدا باید وارد شهر می شدیم و پس از طی حدود 12 کیلومتر که 10 کیلومترش خاکیه، به آبشار می رسیدیم.
از چند نفر در مورد آبشار پرسیدم که گفتن توی این فصل، آبشار تقریباً خشکه و ارزش رفتن نداره. به همین خاطر، ما هم بی خیال آبشار شدیم و بعد از گشتی در شهر کوچک مجن، چون دمدمای غروب بود و امکان بازدید از سایر جاها هم مقدور نبود، مجدداً به بسطام اومدیم. متاسفانه، روز بعد هم به خاطر کمبود وقت، فرصت برگشت مجدد به مجن و بازدید از چشمه هفت رنگ و آبشار نکارمن رو نداشتیم.
بسطام منو به یاد دو نفر انداخت: 1- ایرج بسطامی مرحوم که توی زلزله بم فوت کرد و آهنگ زیبای گل پونه هاش بسیار دلنشین و معروفه. 2- بایزید بسطامی، ملقب به سلطان العارفین. بایزید، از بزرگان تصوف و عرفان قرن سوم هجری به حساب میاد. در کتابها، از مقام والای این عارف برجسته بسیار خوندیم. به همین خاطر، خیلی مشتاق بودم هر چه زودتر به زیارت آرامگاه این عارف بلندمرتبه برم.
بعد از برگشت از مجن، به خیابان مهدیه بسطام رفتیم که مقبره بایزید بسطامی هم اونجا قرار داره. سمت راست آرامگاه، خانقاهی به چشم می خوره که این عارف بزرگ، سال ها در اون به عبادت پرداخته. خانقاه، دو در شیشه ای و چوبی، به صورت تودرتو داره. آرامگاه ایشون، بدون سقف و دیوار هست و در محوطه ی باز قرار داره. خیلی از مریدان، برای آرامش روح و روان، کنار مزار بایزید بسطامی میشینن و ذکر میگن و با هماهنگی مسوولان آرامگاه، در خانقاه ایشون نماز می خونن.
نقل می کنن که شیخ بایزید هرچه در عرفان داشت، به خاطر احترام بسیار زیاد به مادر بود. خود بایزید در این مورد، داستانی زیبا نقل می کنه و می فرماید:
"شبی مادر از من آب خواست. در کوزه و در سبوی، آب نبود. به جوی رفتم و آب آوردم. مادر در خواب شده بود. شبی سرد بود. کوزه بر دست داشتم. چون از خواب درآمد، آگاه شد. آب خورد و مرا دعا کرد که دید کوزه بر دست من فشرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم: ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم."
آرامگاه بایزید بسطامی داخل یه مجموعه یا محوطه بزرگ قرار داره. این مجموعه شامل مقبره ای منتسب به امامزاده محمد از فرزندان امام جعفر صادق علیهالسلام، ایوان و دالان، مسجد ایلخانی، گنبد غازان خان، برج کاشانه و مدرسه شاهرخیه هم هست که در زمان های مختلف (از جمله دوره ایلخانیان، سلجوقیان و قاجار) تکمیل و یا بازسازی شدن. مسجد کوچکی که در کنار آرامگاه بایزید قرار داره، ظاهراً مربوط به قرن های دوم و سوم هجری هست.
زیارت آرامگاه انسانی بزرگ و عارفی عالیقدر همچون بایزید بسطامی، موهبتی بود که در این سفر داشتم. دل کندن از این مکان معنوی سخت بود ولی چاره ای نبود. بعد از زیارت آرامگاه سلطان العارفین، به بازار بسطام رفتیم و شام مختصری خوردیم و پس از خرید برای صبحانه، به خونه برگشتیم.
روز پنجم:
بعد از خوردن صبحانه و پر کردن فلاسک چای، به شاهرود رفتیم تا از جاهای دیدنی این شهر بازدید بکنیم. شاهرود هم مثل خیلی از شهرهای استان، خونه های قدیمی و زیبای زیادی داره. یکی از اون خونه ها، خانه یغمایی هاست که قصد دیدنش رو داشتیم. خانه یغمایی ها به دستور یکی از تجار بزرگ شاهرود ساخته شده. این مکان در حال حاضر توسط اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی شاهرود بهره برداری میشه. برای کسب اطلاع از مجموعه، پیش مدیر اداره رفتم که با خوشرویی هم دفترچه راهنمای خونه رو به من داد و هم به یکی از کارمندانش دستور داد تا توضیحات لازم رو به ما ارایه بکنه.
ایشون هم لطف کردن توضیح جامعی در مورد این خونه دادند. جالبه که اینجا هم بادگیری رو توی عمارت دیدم. باز هم برای من سوال بود که چرا این خونه بادگیر داره؟ طبق گفته راهنمای مجموعه، ظاهراً مالک این بنا، به سبک خونه یزدی ها علاقه مند بود و به همین دلیل از یه معمار یزدی برای ساخت این خونه استفاده کرده و ایشون هم طبق سنت خودشون، بادگیری رو در این بنا ساخته.
خانه یغمایی ها، یه حوض آب و باغچههای کوچک، اتاق های مهمان و اتاق هایی برای ساکنین خونه، ایوان، آب انبار، بادگیر و حوضخونه داره. این حوضخونه، دقیقاً زیر همون بادگیر قرار داره تا جریان بادی که از بادگیر میاد، آّب داخل اونو خنک بکنه. اتاق هایی که از نورگیریِ بیشتری برخوردارن، به اتاق های زمستانه معروف هستن. و برعکس، به اتاق های روبرو که بیشتر مدت روز، توی سایه قرار دارن، اتاق های تابستانه میگن.
از خانه یغمایی ها که بیرون اومدیم، برای زیارت آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی که از عرفای بزرگ قرن چهار و پنج هجری قمری هستند، عازم خرقان شدیم. برای رفتن به آرامگاه شیخ، طبق معمول، دست به دامن گوگل مپ شدم. حدود 28 کیلومتر از خانه یغمایی ها فاصله داشت. سوار ماشین شدیم و با راهنمایی گوگل، به سمت آرامگاه شیخ رفتیم. دو تا اتوبوس گردشگر خارجی هم از پاکستان اومده بودن و تور لیدر برای اون ها در مورد آرامگاه و رفتار و منش و مقام والای شیخ توضیح می داد.
طبق نوشته های مجموعه، افراد بزرگی همچون شیخ ابوسعید ابوالخیر، ابوعلی سینا و ناصر خسرو قبادیانی که هم عصر شیخ ابوالحسن خرقانی بودن، برای مصاحبت با ایشون، به خرقان رفته بودن و از مقام معنوی ایشون تمجید کردن. همینطور نقل می کنن که سلطان محمود غزنوی هم به دیدار شیخ رفته و کسب فیض کرده و نصیحت خواسته.
خواجه عبدالله انصاری که مناجاتنامه معروفی داره، از شاگردان مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی هست.
طبق نوشته ها، این عبارات روی سردر خانقاهِ شیخ نوشته شده بود:
"هرکه در این سرا درآید، نانش دهید/ نانش دهید و از ایمانش مپرسید/
چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد/ البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد"
از این عبارات عارفانه که البته قبلاً هم شنیده بودم، نهایت لذت رو بردم. اینکه کسی اینقدر بزرگمنش باشه تا بدون توجه به دین و نژاد و رنگ و قوم و ...، بتونه ببخشه و محبت بکنه و به دیگران احترام بذاره، حتما باید به معنای واقعی کلمه، انسانیت رو درک کرده و به درجات بالایی رسیده باشه. واقعاً، همین نگاه والای انسانی هست که آدم ها رو از همدیگه متمایز می کنه.
بد نیست بدونید که داخل مجموعه، پنج تا سوئیت تمیز هم هست که برای اقامت زایرین و گردشگران، اجاره داده میشه. زمانی که ما اونجا بودیم، اجاره سوئیت برای هر شب 200000 تومن بود.
در اینجا، قسمت دوم سفر ما به استان سمنان و شهرهای سبزوار و بجنورد به اتمام می رسه. توضیحات ادامه سفر، در قسمت سوم تقدیم شما بزرگواران میشه.