بلند پرواز باش ، آسمان به کسی تعلق ندارد
سلام به همه دوستان لست سکند من اتی هستم . امسال عید ۱۴۰۳ تصمیم گرفتم که ایرانگردی کنم . تصمیم براین شد که در تور ایرانگردی، اول به شهر سمنان بریم . شهری که بارها و بارها ازش گذشتم . ولی هیچ زمان به چشم دل واردش نشدم . ما برای اقامت ،در عمارتی جامانده از تاریخ قاجاری مهمان شدیم
عمارت ترنج
مزایا اقامتگاه : اول از همه مهمان نواز بودن مسئول های اقامتگاه بود . پارکینگ بزرگی در کنار عمارت ترنج داشت . اتاق ها تمیز بودند . هزینه رستوران و کافه داخل محوطه مناسب بود .
معایب اقامتگاه : حوله ها کوچک بود و باید میرفتیم و میگرفتیم، داخل اتاق ها نبود . مسواک و خمیر دندان نداشت . پله های خونه قدیمی ها معمولا بلند است و رفت و امد داخلش سخت است . برای دسترسی به پارکینگ باید از محوطه خارج میشدیم یا یک طبقه میرفتیم بالا داخل رستوران و بعدش دوباره پله ها رو پایین میرفتیم .تمام اتاق ها سرویس حمام و دستشویی داخلش نداشت و سرویس ها در حیاط بود .
شهر سمنان
ماشین ها رو داخل پارکینگ گذاشتیم . مادرم داخل حیاط نشست و ما هم به سمت بازار حرکت کردیم . اینجا پر از کوچه هایی است که در معماری بهشون ساباط میگویییم . کوچه های باریک سرپوشیده را ساباط میگن .
مردم این شهر بسیار مهربان هستند . اینجا 29 اسفند ماه است و حال و هوای عید اینجا دقیقا مثل بچگی هام است . اینجا بوی عید می آید . مردم داخل بازار خوشحال هستند . هر سوالی که پرسیدم با حوصله و صبر زیاد جواب دادند .
اول به دیدن مسجد جامع سمنان رفتم . مسجد جامع داخل خود بازار است و مناره مسجد از تمام قسمت های بازار دیده میشود. این مسجد از مساجد تک مناره است . بخشی از مسجد متعلق به دوره تیموری و بخشی از مسجد متعلق به دوره سلجوقی است . دو کتیبه مهم در ایوان مسجد جامع است یکی فرمان تقسیم آب سمنان است . یکی دیگه رسمیت یافتن مذهب شیعه است .
از کوچه ای باریک وارد صحن مسجد شدیم . نماز ظهر تمام شده بود و کلی خانم و آقا از مسجد در حال خارج شدن بودن . هیچ کس هیچ سوالی از ما نپرسید که چرا وارد میشید یا تذکر بده که چادر نداریم . محیط مسجد بسیار دوستانه بود. من اگر سمنان بودم هر روز حاضر بودم بیام و کنار این خانم های خوش اخلاق نماز بخونم .
کنار درب مسجد یک نقاشی روی دیوار بود که یک محلی به ما گفت که این نقاشی توسط مردم عادی در زمان قاجار انتها یک مغازه کشیده شده بوده . بعدا که این قسمت کوچه میشه این نقاشی مرمت میشه و روی دیوار باقی می ماند .
کنار مسجد موزه حمام قلی است . ورودی برای هر نفر4هزار تومان بود .
وارد موزه حمام قلی شدم یک خانم لیدر بود که بسیار خوش اخلاق بود و البته عاشق کارش بود . با حوصله تمام قسمت های موزه را توضیح داد . قسمت جالب موزه استخوان های زنی بود که در زمان وضع حمل با بچه اش در شکمش فوت کرده بود . که بچه را دیگه خارج نکرده بودند از شکم مادر و به همان صورت دفن کرده بودند. در قدیم اشیا زینتی مرده را با خودش دفن میکردند . که همراه این خانم یک انگشتر و یک دستبند مفرغ بود .
در موزه یک پرده نقالی هم بود که خودش اندازه یک کتاب، داستان داخلش داشت . یکی از داستان های جالب ، داستان جوانمرد قصاب بود (در زمان حضرت علی علیه السلام یک قصابی بود که ارادت خاصی به حضرت علی داشت . روزی یک خانم میره و از مغازه قصاب گوشت میخره و به محض بریده شدن گوشت پشیمون میشه و میگه باید پولم را پس بدی ،؟ دعوا بالا میگیره . حضرت علی از کوچه داشته رد میشده و با دیدن این اوضاع میاد که وساطت خانم رو بکنه . قصاب حضرت علی رو نمیشناسه و با دست محکم به سینه حضرت علی میزنه ومیگه : به علی که پس نمیگیرم . مردم دورش سریع میان و میگن این شخص خود حضرت علی است و قصاب ناراحت میشه و دست خودش را قطع میکنه ) از بقیه قسمت های بازار سمنان هم دیدن کردیم . صنایع دستی سمنان که شامل (گلیم ، جاجیم و سفال )است داخل بازار بود .
به اقامتگاه برگشتیم و ناهار سفارش دادیم . بعد از ناهار چند ساعتی را استراحت کردیم . با صدای شلوغی و خنده بیدارشدم . اقامتگاه پر از مهمان از شهر های دیگر شده بود . داخل حیاط با همه دوست شدیم و کلی صحبت کردیم . بهترین قسمت سفر پیدا کردن دوستان خوب است . تا به خودمان اومدیم ساعت ۱۱شب شده بود و رستوران تعطیل بود . شام رو سبک با نون و پنیرو گوجه خوردیم . ساعت ۱۲شب اتیش بازی در پشت بام انجام دادن . دیگه وقت استراحت بود . ساعت ۶:۲۲ باید بیدار میشدم که یکسال خواب نباشیم .
ساعت۵:۳۰ بیدار شدیم و رفتیم داخل حیاط ، سال که تحویل شد یک چیزی مثل صدای توپ ، توی شهر سمنان پیچید . بعدش همکلی صدای آتیش بازی اومد. صبحانه شامل یک سینی شامل (سوسیس، یک تخم مرغ نیمرو ، گوجه ، خیارشور و یک کاسه کوچک لوبیا) بود . که به نظرم مقدارش میتونست بیشتر باشه . اتاق ها رو تحویل دادیم ، وسایل رو جمع کردیم و داخل ماشین گذاشتیم و به دیدن ارگ رفتیم . این ارگ ، دروازه یکی از دروازه های زمان قاجار بوده .
کاشی کاری های داره که تصویر نبرد رستم با دیو سپید را در بالای سردر و لحظه تحویل سال رودر قسمت پایین میشه دید . در زیر ارگ دو غرفه از صنایع دستی بود یکی غرفه گلیم و غرفه دیگر تزیینات میناکاری روی مس بود .
از سمنان شهری در جاده راه ابریشم خداحافظی کردیم و به سمت مقصد بعدی شهر پسته (دامغان )راه افتادیم . در مسیر ابتدا به روستا قوشه رفتیم تا از کاروانسرا و آب انبار دیدن کنیم . متاسفانه هیچ رسیدگی نمیشد . هیچ امنیتی ، هیچ دوربینی و هیچ نگهبانی وجود نداشت. یک خرابه ای بود که درب اش فقط قفل بود.
با اندوهی ازناراحتی برای آثار تاریخی کشورمان راهی روستا بعدی شدیم. روستای بعدی ، روستای امیریه بود. کاروانسرا این روستا هم متاسفانه درب اش بسته بود . از شکاف که نگاه کردم ، محل جمع اوری علوفه حیوانات بود . ساعت ۲ظهرشده بود و ما حسابی گشنه شده بودیم . اول شهر دامغان بعد از میدان اول یک مغازه بود که فقط اکبر جوجه داشت . غذا طعم خوبی داشت .
مسیر بعدی تپه ۴ هزار ساله بود . جایی پر از انرژی ، تپه حصار دامغان ، جایی بود که برای اولین بار میدیم . این بار دوم بود که به شهر دامغان اومده بودم .سری پیش تپه حصار نیومده بودم . متاسفانه این فضا هم هیچ نگهبان و دوربینی نداشت . به محض خروج از ماشین هر چی انرژی مثبت بود به سمت ام روانه شد . ابرها بسیار نزدیک بود . درسته ازاین اثر ارزشمند مشتی خاک باقی مونده بود ولی گویا با هرقدم که داخلش بر میداشتم . در تاریخ حرکت میکردم. از این بنا چیز زیادی نمی گم تا خودتان با چشم سر ببینیدش .
بعد از تپه دامغان، نوبتی هم باشه ، نوبت دیدن مسجد تاریخانه دامغان بود . که به گفته استاد پیرنیا دومین مسجد داخل ایران و اولین مسجدی است که از اتشکده تبدیل به مسجد شده است . این بنا یک مسجدشبستانی است ،یعنی ایوان ندارد .و تک مناره است ، این مناره قبل از اسلام به عنوان میل راهنما بوده و آتشی روی آن همیشه روشن بوده . ورودی مسجد تاریخانه دامغان نفری ده هزار تومان بود .
بعد به برج چهل دختران رفتیم جایی که چهل دختر در زمان حمله مغول برای اینکه اسیر دست سربازان مغول نشوند از دره ای خودشان را پرت میکنند و میمیرن و بعدا برجی در این مکان به یادشان در این مکان میزارند . این توضیحات را پیرمردی که در آن مکان بود از نجابت دختران ایران تعریف کرد. البته که من جای دیگر خوندم که داستان چهل شاهدخت ساسانی است که از دست دشمن فرار میکردند و در این مکان دست به خودکشی زدند .
بعد از بازدید ها به سمت اقامتگاه رفتیم .اقامت گاه شیرآشیانه یک ملک صفوی که در روستای شیر آشیان واقع شده . مالک اقامتگاه یک زن و شوهر بسیار مهربان و خوش اخلاق هستند . در کنار اقامتگاه یک کارگاه سفال هم دارند که سفال های خیلی جذابی برای فروش داره . خانه شیر آشیان شبیه خانه مادربزرگه بود . کلی گربه داخل محوطه بود و یک سگ هم داخل حیاط پشتی بود .
کلی سگ که حمایتی بیرون اقامتگاه بودند که ۱۰درصد هزینه اتاق ها صرف این حیوانات دوست داشتنی میشه . برای ما که یک سگ همراهمون داریم بهترین جای دنیا بود . دخترمان نیلی خانم (سگ ایرانگردم )داخل کوچه کلی دوست پیدا کرد و حسابی بازی کرد .
مزایا اقامتگاه : بسیار مدیران و کارمندان مهربان و دوست داشتنی داشت.
از ما برای سرویس های چایی و امکانات اضافه، هزینه اضافه گرفته نشد .
اقامتگاه به صورت کف خواب است ولی رخت خواب های بسیار تمیز بود و مهمتر از همه ، داخل اتاق کرسی داشت .
سرویس های بهداشتی بسیار تمیز بودند .
معایب اقامتگاه: سرویس بهداشتی (حمام و دستشویی )داخل حیاط است . (البته سرویس های محوطه بسیار تمیز بود )
اتاق ما با اینکه یک اتاق بزرگی بود جریان هوا بعد از بسته شدن درب داخل اتاق جریان نداشت . تا صبح درب اتاق را نیمه باز گذاشتیم . (البته هم فضا امن بود و هم اتاق ها بسیار گرم ، باز گذاشتن درب برای ما مشکلی ایجاد نکرد )
نداشتن حوله و پک بهداشتی .
صبح زود بیدار شدم و بعد صبحانه داخل روستا گردش کردیم و به سمت استان خراسان حرکت کردیم و بعد از دیدن آخرین اثر یعنی برج مهماندوست با استان سمنان دوست داشتنی خداحافظی کردیم .
چند روزی که در مشهد بودیم به برگزاری مراسم برای یادبود پدرم و دیدن اقوام گذشت به جز چند تا جایی که رفتیم .
مثلا دیدن یک دوست اینترنتی ..... صبح بیدار شدم و به دیدن دوستی رفتم که توی سفرنامه های لست سکند پیدا کرده بودم . مهسا عزیز، دوست خوب مشهدی من است که مثل خودم سفر زیاد میره و سفرنامه های خوبی داخل سایت لست سکند مینویسد . یکساعت کنار هم نشستیم و از سفرهامون صحبت کردیم .
بعد برای دیدار امام رضا علیه السلام به سمت حرم رفتم . بسیار حرم شلوغ بود داخل صحن آزادی نشستم . بازار رضا هم رفتم و زرشک و نبات برای سوغاتی خریدم . عطر هم از مغازه سید جواد ظریف خریدم . شب هم به کوهسنگی رفتیم . کوه سنگی یک پارک است که در کنار یک کوه قرار گرفته ، یک مرکز تفریحی داخل مشهد است . یک شب هم به طرقبه رفتیم . طرقبه مشهد هم مثل فشم داخل تهران است , پر از رستوران برای غذا خوردن .
امروز رو ،روز باغ گردی گذاشته بودیم . به باغ یکی از اقوام در روستای حاجی آباد رفتیم . استراحت کردیم وبا ابگوشت پذیرایی شدیم . چای اتیشی بر بدن زدیم و با شکوفه های باغ عکس گرفتیم . امروز برای نیلی بهترین روز سفر بود کلی تو باغ بازی کرد . شب هم مراسم داخل مسجد بود . برامون حلیم محلی آوردند . ما تهرانی ها اکثرا برای صبحانه حلیم میخوریم ولی اینجا حلیم یک وعده غذایی در شب و برای مراسم است . حلیم را با گوشت گوسفند میپزند برعکس ما که با گوشت بوقلمون میپذیم و ما با شکر و دارچین میخوریم . اینجا روش لپه و گوشت میریزند و با نمک میخورند .
صبح زود بیدار شدیم و از روستای حاجی آباد به سمت طبس راه افتادیم .از اقامتگاه تماس گرفتند و آدرس رو کامل توضیح دادند . اولین مقصد شهر تربت حیدریه بود . تربت حیدریه یک شهر در استان خراسان رضوی است . گفته میشه در زمان حمله مغول ، تربت حیدریه اولین شهری بوده که مورد حمله قرار گرفته است .
چون گشنه شده بودیم اول از همه به کاروانسرا تهمینه رفتیم . یک کاروانسرا ، که زمانی سریش کوبی در این مکان انجام میدادند . ناهار رو از همه چیز که به صورت سینی بود سفارش دادیم (کباب و جوجه و مرغ و قرمه سبزی) که بهترینش قرمه سبزی بود . قیمت ها هم مناسب بود . ۶پرس غذا با مخلفات و چایی، یک میلیون و دویست هزار تومان شد .
داخل حیاط یک موزه بود که سنگ آسیاب های قدیمی داخلش بود . یک اتاق هم پر از عکس بود از کسانی که به اینجا اومدن . کاروانسرا خوبی بود . اگه جایی رزرو نکرده بودیم همینجا شب میموندیم .
بعد از کاروانسرا به دیدن مزار و مسجد قطب الدین حیدر رفتیم . از درب اصلی که وارد شدیم یک اتاق با گنبد بسیار زیبا قرمز رنگ بود که مزار این عارف در زیر گنبد قرار داشت . موزه مردم شناسی هم در این بنا بود . یک راهرو کوچک را مثل یک خیابون با حجره های مختلف قرار داده بودند و داخل حجره ها شغل مردم تربت حیدریه با لباس هایشان به نمایش گذاشته شده بود . به سمت مقصد بعدی حرکت کردیم . و اینگونه بود که بخش اول سفرنامه من تموم شد . ممنونم که تا اینجا سفر همراه من بودید . برای دیدن عکس های بیشتر میتونید داخل پیج اینستا گرام من بشوید .