سفرنامه استانبول (سفر به قسطنطنیه) - قسمت دوم

4.3
از 7 رای
سفرنامه نویسی لست‌سکند - جایگاه K دسکتاپ
سفرنامه استانبول (سفر به قسطنطنیه) - قسمت دوم
آموزش سفرنامه‌ نویسی
28 شهریور 1391 14:28
16
12.6K

ظاهرا شاگرد راننده اتوبوس بود.ما انگلیسی پرسیدیم و او ترکی جواب داد.سپس برای انکه مساعدتی کرده باشد همراه ما چند قدمی آمد تا مسیر را نشانمان دهدو بعد از اینکه فهمید ایرانی هستیم ،فریادی از سر شادی کشید و اظهار مسرت کرد که البته ما دلیلش را نفهمیدیم!!! از تپه بالا رفتیم هوا سردتر از داخل شهر بود.از دور تابلوی کارفور را دیدیم و چند دقیقه بعد وارد فروشگاه شدیم.از نظر بزرگی با فروشگاه کارفوری که قبلادر ابوظبی دیده بودم،قابل قیاس بود.اما اینجا خلوت تر بود.شاید این روز وسط هفته برای خرید اهالی مناسب نبود یا شاید ما زود آمده بودیم.فروشگاه بزرگی بود که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن یافت می شد.،قیمت ها اما نه چندان مناسب خرید.حداقل پوشاک آنجا گرانتر از جاهایی بود که تا به حال دیده بودیم.

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

خرید یک دستگاه خوشبو کننده هوا و سوغاتی های دیگر ماحصل گشت و گذار ما در فروشگاه کارفور بود.در این فروشگاه چیزی حدود 100 لیر خرج کردیم. از عجایب روزگار یکی هم آن بود که یک سری کت شلوار نو را به قیمت هر دست 10 لیر(6700 تومان)حراج کرده بودند.من که خیلی راغب بودم که بخرم اما همسرم ظاهرا از روی قیمت قضاوت کرد و مانع شد.خلاصه حسرت نخریدن آن کت و شلوار هم به سایر فرصت های از دست رفته زندگی ما اضافه شد!. از فروشگاه که خارج شدیم هوا کاملا تاریک شده بودو به شدت سرد! دوان دوان خودمان را به AUTO GAR رساندیم .هنگام رفت به فروشگاه تابلوی ایستگاه مترو را دیده بودیم اما اینبار موفق به پیدا کردن آن نشدیم.البته بعدا فهمیدیم که متروی استانبول برخلاف متروی تهران که شبکه ای است تقریبا به هم پیوسته،اینگونه نیست و علیرغم اینکه ممکن بود ما ایستگاه را پیدا کنیم معلوم نبود از آنجا بتوان به ایستگاه کنار هتل یعنی ایستگاه(SHISHHANEH) عزیمت کرد

به هر تقدیر به ایستگاه اتوبوس رفتیم و سوار اتوبوسی شدیم که به میدان تاکسیم می رفت.بنظر من مسیر برگشت کوتاهتر از مسیر رفت بود.شاید مسیر برگشت متفاوت بود.خوشبختانه اتوبوس دقیقا از جلوی هتل عبور کرد و ما جلوی هتل پیاده شدیم.هوا در این بخش از شهر بهتر بود.به اتاق رفتیم و استراحت کوچکی کردیم. ساعتی بعد عازم خیابان استقلال شدیم.اینبار اما کشف بزرگی کردیم و آن این بود که انتهای خیابان استقلال با هتل ما فاصله هوایی اندکی دارد و ما پس از چند روز تازه این مسیر را کشف کرده بودیم،باعث تاسف بود چون بارها مجبور شده بودیم برای برگشت از استقلال کلی راه را دور بزنیم! همسرم از رستورانی که روز اول و کاملا تصادفی در استقلال پیدا کرده بودیم ،راضی بودو پیشنهاد داد تا شام را در آنجا بخوریم.قبول کردم ،به آنجا رفتیم و شام خوردیم.بر آن رستوران جو دوستانه و صمیمی حاکم بود .بیشتر مشتریانش جوانها بودند و آنگونه که به نظر می رسید ،اغلب دانشجو. سرویس دهی رستوران در مقایسه با قیمتش و کیفیت غذاهایش مناسب بود.

 

از رستوران بیرون آمدیم،باران نرم و زیبایی در استقلال فرو می بارید.چتر همراه داشتیم.اصلا هر قدر بیشتر با این خیابان اخت می شدیم بیشتر هوایش را می کردیم.قدم زنان به سمت میدان تاکسیم حرکت کردیم و سری به فروشگاه کلوزیوم زدیم.آنشب در یک حرکت گاز انبری بخش اعظم سوغاتی ها را خریدیم.دیگر وقت چندانی باقی نمانده بود و باید هرچه سریع تر سر و ته خرید را هم می آوردیم.قیمتها در این فروشگاه نسبتا مناسب بود.ساعت نزدیک 11 بود که با چند ساک پر راهی هتل شدیم، اما اینبار از راه میانبری که تازه کشف کرده بودیم و انصافا چقدر مسیر کوتاه تر شد.

 

سه شنبه 20 بهمن 88
آنروز برنامه را برای بازدید از دلمه باغچه چیده بودیم.از پذیرش هتل هم مسیر را پرسیده بودیم.فردا هم قصد داشتیم تا به جزایر پرنس و جزیره بیوک ادا برویم.مسئول پذیرش هتل گفت که برای رفتن به دلمه باغچه و همچنین بیوک ادا ،ابتدا باید به تاکسیم برویم و از آنجا خودمان را به کاباتاش برسانیم.کاباتاش اسم محله ای است و یک اسکله هم به همین نام دارد. طبق معمول پیاده خود را به تاکسیم رساندیم.کنار گل فروشی های زیبای میدان تاکسیم چند عکس به یادگار گرفتیم و پرسان پرسان ایستگاه مترویی را که باید از آنجا به کاباتاش می رفتیم ،یافتیم.

سفرنامه استانبول

مترو که چه عرض کنم! دو واگن را با یک کابل بین دو ایستگاه می کشند و اسمش را مترو گذاشته اند! بنظر من که شبکه مترو تهران بسیار امروزی تر و کارامدتر از متروی استانبول بود.البته در استانبول هنوز شبکه ای وجود نداشت(سال88) بلکه هر محله ای برای خودش متروی جداگانه ای داشت.داخل ایستگاه که شدیم دیدیم که از بلیط فروشی خبری نیست و ملت از دستگاههای تعبیه شده بلیط می خرند.تمام نوشته های روی دستگاههای بلیط فروشی به زبان ترکی بود.هر قدر نگاه کردیم نفهمیدیم به چه ترتیب است! خلاصه از کسی کمک خواستیم،او پول را از ما گرفت و 2 بلیط برایمان از دستگاه بیرون کشید. سوار شدیم.ظرف کمتر از 5 دقیقه به ایستگاه بعد رسیدیم.همه پیاده شدند الا ما دو نفر!!! که البته فکر نمی کردیم مسیر مترو با بلیط 1.5 لیری به این کوتاهی باشد.مجددا عده ای دیگر سوار شدند و به تاکسیم برگشتیم! و دوباره به همین ترتیب تا به کاباتاش برگشتیم!از ایستگاه بیرون آمدیم و قبل از راهی شدن به سمت دلمه باغچه ، به اسکله رفتیم تا زمان حرکت کشتی ها به سوی جزایر پرنس را سوال کنیم.اسکله خلوت بود و متوجه شدیم که بلیط برای جزایر پرنس به قیمت ناچیز 3 لیر است و کشتی نیز آماده حرکت بود.ماکه خیلی از قیمت ارزان بلیط ذوق زده شده بودیم؛بلافاصله برنامه امروزمان را عوض کردیم و تصمیم گرفتیم که به بیوک ادا برویم و دلمه باغچه را برای فردا برنامه ریزی کنیم.ضمنا کسی که در اسکله اطلاعات سفر به جزایر را در اختیار ما قرارداد، در جزیره بیوک آدا صاحب رستورانی بود و خود نیز با همین کشتی عازم آنجا بود.کارت رستورانش را به ما دادو از ما خواهش کرد تا برای ناهار حتما سری به او و رستورانش بزنیم.سوار اتوبوس دریایی شدیم.هوا امروز سردتر از روزهای قبل بود.اتوبوس دریایی مسافران چندانی نداشت و می توان گفت حدود 15-20 نفر مسافر سوار کرده بود که راه افتاد.

جزایر پرنس از 4-5 جزیره تشکیل شده که در میان دریای مرمره و نزدیک سواحل آسیا قرار گرفته اند.در زمان سلاطین عثمانی هر شاهزاده ای که مرتکب خطایی می شده است ،برای تادیبش اورا مدتی به این جزایر تبعید می کرده اند.امروزه اما بدلیل طبیعت زیبای این جزایر ،کاربری آنها عوض شده است و در تابستانها مسکن و ماوای اغنیا شده اند. در کل ایام سال هم که جماعت گردشگر سری به آن می زنند و اقتصاد محلی آن را تقویت می کنند. کشتی 2 ساعتی در راه بود ودر پنج اسکله توقف کرد و مسافران عمدتا محلی را سوار و پیاده کرد.کسانی که امروز با کشتی سفر می کردند،عمدتا افراد محلی بودند که در این جزایر زندگی و یا کار می کردند .حرکت نرم کشتی روی آب و صدای یکنواخت موتور آن بسیار خواب آور بود. آخرین ایستگاه اسکله بزرگترین جزیره یعنی همان جزیره بیوک آدا بود.پیاده شدیم،هوای اینجا سردتر از استانبول بود

سفرنامه استانبول

.راهی میدان اصلی جزیره شدیم.زیبا بود و چندین خیابان از آن منشعب می شد.در اطراف میدان هم اغلب رستورانها و کافه هایی واقع شده بودند.

سفرنامه استانبول

در این جزیره تردد ماشین ها ممنوع است و کالسکه و دوچرخه تنها وسایل نقلیه این جزیره هستند.هوا سرد بود و دوچرخه گزینه مناسبی بنظر نمی رسید، اما درشکه بدک نبود.درشکه چی برا ی گشت جزیره 40 لیر می خواست اما ما گفتیم که تنها حاضریم 20 لیر برای گشت فوق بپردازیم.قبول کرد.آدم رندی بنظر می رسید و وقتی از وسط راه دور زد و برگشت حدس زدیم که ما را باندازه همان 20 لیر سواری داده است و از نیمه راه بازگشته است.
خیابانهای جزیره در اثر بارش باران کاملا خیس بود.خانه های اطراف اغلب بسیار زیبا و اعیان نشین بود.بنظر می رسید در این فصل اغلب خالی باشند اما احتمالا تابستانها پر رونق است. جزیره بیوک آدا جزیره زیبایی است،اگر عمری بود و اینبار در تابستان گذرمان به استانبول افتاد،حتما به این جزیره هم سر خواهیم زد.گشت جزیره اینبارمان به قول همسرم بیشتر نوعی انجام وظیفه بود و از سر واکردن و مقصر اصلی آن هم سرمای هوا. بعد از درشکه سواری با توجه به اینکه اولین کشتی در بعداز ظهر ساعت 3 به استانبول عزیمت می کرد و از طرفی سردی هوا و خستگی همسرم،دست به دست هم داد تا تصمیم بگیریم در یکساعت باقیمانده تا زمان حرکت کشتی ،به رستوران علی بابا برویم و غذایی بخوریم و سپس با کشتی راهی استانبول شویم. پیدا کردن رستوران علی بابا کار زیاد سختی نبود.همان آشنای امروز صبح ،جلوی درب رستوران ایستاده بود و ما را به سرعت شناخت و به داخل راهنمایی کرد.رستوران تمیز بود و منظره عالی داشت.به عبارتی پنجره های آن فقط یک وجب با دریا فاصله داشت.اما از منو نپرس که قیمتها بسیار بالا بود.

 

چاره ای نبود رستوران علی بابا مارا شکار کرده بود و می بایست تاوان آن آشنایی در اسکله را بنوعی می دادیم.یک سیخ کباب معمولی(شبیه کوبیده خودمان) باضافه اندکی برنج و سیب زمینی و آب معدنی برای دونفر حدود 50 لیر خرج برداشت،گرانترین غذایی بود که تابحال در استانبول خورده بودیم.ساعت 3 سوار کشتی شدیم و راهی استانبول.کمی از اینکه رستوران علی بابا مارا نقره داغ کرده بود،دلخور بودیم اما به هر ترتیب سفر است و تجربه هایش!

سفرنامه استانبول

ساعت 5 بازهم در کاباتاش بودیم. کلا این جزیره بیوک آدا محل تجمع تمام رندان استانبول بود.ازهمان واکسی داخل کشتی که صبح بدون آنکه ما بخواهیم شروع به واکس زدن کفش های ما کرد و چه واکس افتضاحی هم زد و بعد برای این خدمتش 10 لیر طلب کرد و البته من 2 لیر بیشتر ندادم تا درشکه چی زرنگش و رستوران علی بابا!
از کاباتاش بدلیل سرما و خستگی با همان متروی مضحک به تاکسیم رفتیم.از تاکسیم سوار تراموای قدیمی خیابان استقلال شدیم و تا وسط های ان خیابان رفتیم و از آنجا پیاده راهی هتل شدیم. بدلیل خستگی آن شب را در هتل ماندیم و تصمیم گرفتیم استراحت کنیم تا انرژی لازم را برای ادامه سفر استانبول داشته باشیم.

چهارشنبه 21 بهمن 88
صبح از مسیر تازه کشف شده پشت هتل در زمانی کمتر از 5 دقیقه خودرا به خیابان استقلال رساندیم.قدم زنان خیابان را به سمت بالا طی می کردیم تا بالاخره کلیسایی را که در موردش در وب خوانده بودم،یافتیم.کلیسایی که نامش سنت آنتوان است.معماری کلیسا بسیار زیبا و چشم نواز بود ،فضای روحانی بر آن حاکم بود و درب آن بر روی همه خلق الله باز بود،منهای آنکه دینشان چیست!

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

به داخل رفتیم،محراب کلیسا بسیار زیبا بود.همسرم فیلم گرفت.مسئول آنجا به سمتش آمد و از او خواست تا دوربین راخاموش کند.دو عدد شمع خریدیم و روشن کردیم.البته هر دو را همسرم روشن کرد.از او خواستم تا هنگام روشن کردن شمع ها آرزو کند.کلیسای دوست داشتنی را ترک کردیم و به تاکسیم رفتیم.از آنجا پیاده راهی کاباتاش شدیم.امروز بر خلاف روز گذشته هوا بسیار مطبوع و عالی بود.تا دلمه باغچه پیاده رفتیم.سر راه از کنار سفارت آلمان گذشتیم.بزرگ و مجلل بود.
ورودیه دلمه باغچه برای هر نفر 20 لیر بود.ورودی کاخ سربازی ایستاده بود که با مجسمه فرقی نداشت.بی حرکت در جایش میخکوب شده بود تا ساعت مقررش فرا رسد و جایش را به سربازی که کمی آنسوتر اوضاع را زیر نظر داشت،بدهد.اغلب گردشگران در کنارش می ایستادند و عکس می گرفتند.بعضا ترکهای همزبانش را دیدم که در حضورش شوخی می کردند ،اما از او هیچ عکس العملی دیده نمی شد.

شاید این خبر دار ایستادن نوعی ادای احترام باشد به بنیانگذار ترکیه نوین،مصطفی کمال پاشا ملقب به آتاتورک:کسی که کاخ دلمه باغچه را (که بی شک مجلل ترین کاخی بود که تا بحال من دیده بودم و مسکن آخرین سلاطین عثمانی بود)،به محلی برای بازدید عموم تبدیل کرد.

.

سفرنامه استانبول

کاخ دارای حیاطی بسیار زیبا با باغچه هایی عالی بود.در یک سمت کاخ دریای مرمره دامن نقره ای خویش را گسترده است.کاخ دارای درب هایی است که به سمت دریای مرمره باز می شوند و وقتی از این منظر دریا را نگاه می کنی ،مسحور زیبایی بی پایان مرمره نقره ای می شوی،تصویری که دوست داشتم ساعتها آنجا بمانم و به نظاره اش بنشینم.
از زیبایی های این کاخ هر چه بگویم کم است.3-4 ساعت بازدید از کاخ تنها نمایانگر گوشه ای از گنج های نهفته در آن بود.سرسراهای طلاکاری شده،لوسترهای گران قیمت ،فرش های عالی و تابلوهای کم نظیر ،همه و همه دست به دست هم داده بودند تا گوشه ای از عظمت دربار سلاطین عثمانی را به رخ بازدید کنندگان بکشند.

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

آتا ترک در همین کاخ در 1938 بدرود حیات گفته است.اتاقی را که وی در آن فوت کرده است به همان شکل حفظ کرده اند.روی تخت خوابش پرچم ترکیه را انداخته اند و کلیه ساعتهای این کاخ را روی زمان مرگ آتاتورک تنظیم کرده واز حرکت بازداشته اند! به جرات می توانم بگویم زیباترین جای استانبول همین دلمه باغچه بود.بازدید بصورت گروهی صورت می گرفت.راهنما بازدید کنندگان را به دو دسته ترک و غیر ترک تقسیم می کرد و هر دسته با فاصله ای از دسته جلویی حرکن می کرد.راهنمای اول ترکی و راهنمای دوم انگلیسی.
از دلمه باغچه زیبا با انبساط خاطر بیرون آمدیم.هواآنروز عالی بود و تاسف ما با نزدیک شدن به زمان پایان سفر لحظه به لحظه بیشتر می شد.تازه داشتیم با استانبول انس می گرفتیم. معتقدم سفر آنهم به مدت یک هفته اصلا فرصت مناسبی برای شناخت یک شهر نیست.شاید ماهی لازم باشد تا کمی شناخت حاصل شود و شاید هم سالی.اما دریغ ودرد که وقت و پول کیمیا هستند و باید دلخوش بود به همین بازدید های کوتاه.

پیاده به تاکسیم آمدیم.تصمیم گرفتیم رستوران دیگری غیر از آنها که تا بحال آزموده بودیم،بیابیم.کار سختی نبود در تاکسیم کسی گرسنه نمی ماند.
از روی عکس منو سفارش دادیم،اسکندر کباب .نوعی غذای استانبولی متشکل از نان و گوشت دونر و سس و ماست بعلاوه نوشابه و دسر. دسر انتخابی ما کادایف بود.همسرم عاشق کادایف شده است.من از غذای 22.5 لیری آنروز (برای دو نفر)،بدم نیامد.اما همسرم خوشش نیامد و زیاد هم نخورد.
بعد از ناهار هم بقیه وقت را صرف خرید کردیم.سوغاتی کسانی که تا کنون موفق نشده بودیم برایشان چیز مناسبی بیابیم و کمی خرید هم برای خودمان. همسرم برای من یک پالتو خرید به قیمت 145 لیر.جنس پالتو عالی بود و همسرم آنرا بجای عیدی سال 89، تولد من در سال بعد و کلیه مناسبتهای 10 سال آینده به من هدیه داد.معامله بدی نبود.دستکم صاحب یک پالتوی اساسی شدم. تلاش ما بر این بود که خریدها راآنشب تمام کنیم .چراکه فردا آخرین روز اقامت ما در استانبول بود و قصد داشتیم تمام روز را فارغ از بحث خرید به گشت و گذار در خیابانهای زیبای استانبول بگذرانیم.

سفرنامه استانبول

پنج شنبه 22 بهمن 88
آن روز هوا مطبوع بود به محض خارج شدن ازهتل ،باران نرمی شروع به باریدن کرد.جای نگرانی نبود چون چتر همراه داشتیم.البته یک چتر چون چتر من خراب شده بود و عملا دیگر به درد نمی خورد.مقصدمان جایی بود نزدیک محله آکسارای که در آن dinner show برگزار می شد.قصد داشتیم این شب آخر اقامت در استانبول را با دیدن رقص های ترکی ماندنی تر کنیم.پیاده به سمت پل گالاتا حرکت کردیم .از هتل با GAR یعنی موسسه ای که نمایش در آن اجرا می شد،تلفنی تماس گرفته بودم ، اما مسئول مربوطه گفت که انگلیسی بلد نیست و ما هم ترجیح دادیم حضوری به آنجا مراجعه کنیم.
از پل گالاتا با تراموا به سمت آکسارای حرکت کردیم.تراموا تمیز و نو و خلوت بود.ایستگاه آکسارای پیاده شدیم و حدود 500 متر پیاده رفتیم تا به GAR رسیدیم.زیاد منطقه جالبی به نظرم نرسید.چهره بیشتر افراد هم به آدم های خلاف می خورد.خلاصه در GAR خانم منشی که احتمالا تلفنی با من صحبت کرده بود،اعلام کرد که برای شو آن شب می توانیم رزرو کنیم البته قیمت بلیط 50 یورو بود.(حدود 70 دلار)

سفرنامه استانبول

در میدان BEYAZIT از دکه کنار خیابان آب پرتقال خریدیم به قیمت هر لیوان 2 لیر.طبیعی و خوشمز ه بود.قدم زنان در امتداد خیابان مسیر را طی کردیم که ناگهان متوجه شدیم تمام طول مسیر را طی کرده ایم و به کنار پل گالاتا رسیده ایم. زیر پل گالاتا پر است از رستورانهایی که عموما غذاهای دریایی عرضه می کنند.به آنجا رفتیم.آن موقع از سال فصل سفر نبود و رستورانها دربدر دنبال مشتری می گشتند.چند تای اول را بی توجه به دعوت صاحبانشان، رد کردیم تا گیر یک شکارچی چرب زبان افتادیم که با حوصله در مورد انواع غذاهای دریایی برای ما توضیح داد ود ر پایان اظهار کرد که در صورتیکه رستوران آنها را برای غذا خوردن انتخاب کنیم ،غذای 15 لیری را 10 لیر محاسبه خواهد کرد. معامله خوبی بود.رستوران هم زیبا و بسیار تمیز بود.برخورد کارکنان رستوران بسیار مودبانه با لبخندی گرم ودر کل عالی بود و این موضوع نشان می داد که چقدر جذب مشتری و توریست برای مردم استانبول اهمیت دارد.

سفرنامه استانبول

نان بعلاوه 2 عدد ماهی کباب شده خوشمزه بعلاوه یک ظرف میگو و نوعی سس متشکل از زیتون خرد شده و روغن زیتون بعلاوه نوشیدنی ،غذای خوشمزه ای بود که در محیطی دلنشین خوردیم و بابت آن 40 لیر پرداخت کردیم.اگرچه کمی گران بود اما با توجه به نوع رستوران و غذا ارزشش را داشت. بعد از صرف غذا به هتل برگشتیم.به محض مراجعت به هتل من به دفتر آژانس در استانبول زنگ زدم و از آنها خواستم که برای تور شبهای استانبول،ترتیب انتقال مارا هم از هتل بدهند. عصر پس از نوشیدن چای و کمی استراحت،برای آخرین بار به خیابان استقلال رفتیم.راستش برای ما لحظه به لحظه دل کندن از این خیابان زیبا سخت تر می شد،اما به هر تقدیر مگر نه اینکه زندگی خود سفری است و باید رفت؟

 

بعد از بازگشت از استقلال و راس ساعت 8 شب با شاتل سفیران راهی محل برگزاری شو شدیم.به چند هتل دیگر هم سرزدیم تا سایر افراد هم همراه شوند.شو تشکیل شده بود از چندین رقص فولکلوریک ترکی ، لزگی و عربی که البته بد نبود اما هنرمندان و سطح کارشان هم چندان تعریفی نداشتند.حداقل در مقایسه با رقص هایی که در ارمنستان ودر خانه اپرا دیده بودم واقعا تعریفی نداشت. در انتهای برنامه هم شو من آمد و کمی آواز خواندو...در اواسط کارهم که هموطنان عزیز اداره برنامه را از دستش گرفتند.یکی میکرو فون را گرفته بود و آواز می خواند و چند نفری هم حرکات نیمه موزون می کردند.ساعت 12 برنامه تمام شد و راهی هتل شدیم.باید سریع تر ساکها را می بستیم چون فردا صبح ساعت 9 باید عازم فرودگاه می شدیم.

جمعه 23 بهمن 1388
بالاخره روز آخر هم فرا رسیده بود و چه به سرعت یک هفته اقامت در استانبول تمام شده بود.ساکها را بسته بودیم.صبحانه را خوردیم و ساکها را به لابی رساندیم.بارمان زیاد نبود،کم هم نبود.3 ساک بزرگ بود بعلاوه یک ساک دستی نایلونی و یک کوله پشتی. اتاق را تحویل دادیم.1.5 لیر بابت 3 تلفن داخل شهری استانبول به هتل دادیم و تسویه حساب کردیم.با شاتل آژانش راهی فرودگاه شدیم.فرودگاه آتاتورک زیاد دور نبود و حدود ساعت 11 به آنجا رسیدیم.از گیت های بازرسی عبور کردیم .مقداری خرید TAX FREE کرده بودیم که باید از گمرک TAX آنرا پس می گرفتیم.حدود 20 دقیقه ای معطلی داشت اما در نهایت برای خرید 180 لیری چیزی حدود 7 لیره عودت دادند که به زحمتش نمی ارزید و آن هفت لیره هم صرف خرید یک شکلات کوچک از فری شاپ فرودگاه شد.فرودگاه آتاتورک بزرگ و مدرن و تر و تمیز بود.
خلاصه کارت پرواز گرفتیم و ساعت 13 به وقت استانبول سوار هواپیمای ماهان شدیم.پرواز بدون تاخیر صورت گرفت.هنگام برخاستن هواپیما و قبل از اینکه ابرها جلوی دید مارا بگیرند، نگاهی به استانبول با بام های زیبای قرمز رنگش و دریای زیبای مرمره انداختم.ابرهای سفید چون شالی از حریر صورت زیبای استانبول را در میان گرفته بودند.براستی که این اتمسفر وهم آلود استانبول شاهد چه فرازها و فرودهایی در تاریخ بوده است؟ از آن زمان که پایتخت روم شرقی بود تا آن زمان که ترکهای عثمانی تسخیرش کردند و تا اکنون که علیرغم داشتن حکومت لائیک و اشتیاق فراوان برای پیوستن به اروپا و زدون هر آنچه رنگ شرقی دارد،هنوز صدای اذان پنج نوبت در روز در آن طنین انداز می شود.

در تمام مدت کوتاهی که در استانبول بودم حضور سهمگین تاریخ را در گوشه گوشه این شهر حس می کردم و روح سرگردان شهر را بین شرق و غرب! خدا نگهدار استانبول زیبا،شاید روزی و روزگاری فرصتی دست داد تا باز به دیدارت نایل شویم،شاید! ساعت 17:30 به فرودگاه امام رسیدیم.ساعت 18:30 از فرودگاه خارج شدیم.سفر خوبی بود شکر خدا.

پی نوشت نگارنده: -از کودکی عاشق سفر بودم .سفرنامه های بسیاری را بارها خوانده ام و نکته های فراوان از آنها آموخته ام.
-نوشته های فوق بخشی از یادداشتهای روزانه ای است که طبق عادت در سفرها می نویسم.اینکار چند حسن دارد اول آنکه بازخوانی آنها در آینده ضمن یادآوری خاطرات سفر، نشان می دهد که طرز فکر آدمی چگونه در گذر زمان دستخوش تحول می گردد.
-یادداشتهای فوق تنها برداشتهای شخصی نگارنده بر اساس خوانده ها ،دیده ها و شنیده هاست و صد البته خالی از اشکال و اشتباه نیست.
-در یادداشتهایم کمتر به ذکر مشخصات ابنیه و مکانها پرداخته ام چرا که اینگونه اطلاعات بوفور در اینترنت و سایر منابع قابل دسترس است و شاید در حوصله خواننده نگنجد.
-هزینه ها را به لیر نوشتم تا اگر عزیزانی قصد سفری مشابه داشتند بتوانند با توجه به قیمت فعلی لیر برنامه ریزی کنند.
-برای شخص خودم سفر کردن با هزینه کم ارزشمند است و با این روش با درآمد کارمندی توانسته ام در حدود 10 کشور جهان و اغلب نقاط سرزمین عزیزم ایران را ببینم.یقین دارم که اغلب خوانندگان هم مایل به انجام اینگونه سفرها می باشند. توصیه ام به این دوستان تحقیقات زیاد در مورد مقصد و راههای سفر به آن و نیز سفر کردن در زمانهایی است که کمتر کسی به سفر می رود.
-در یادداشتهای فوق هرجا صحبت از ارزانی ،گرانی و یا مناسب بودن کالا و یا خدماتی شده است ،بدانید و آگاه باشید که این عبارات نسبی است و آنچه در نظر من گران است ،از نظر فرد دیگری ممکن است کاملا ارزان باشد.
-در پایان این سفر ما بجز هزینه تور و عوارض خروج و پارکینگ فرودگاه که به ریال پرداخت کردیم ،در حدود 300 لیر برای گشتها و ورودیه های جاهایی که در استانبول رفتیم،25 لیر برای استفاده از حمل و نقل عمومی در سطح شهر و حدود 250 لیر برای غذا ی دو نفر به مدت 7 شب اقامت ،هزینه کردیم.باقی هزینه های استانبول شامل خرید و سوغاتی و از این قبیل بود که کاملا به نحوه هزینه کردن خود شما بستگی دارد. موفق و پیروز باشید .

نویسنده : عباس سبزی