با عرض سلام و خسته نباشید
با توجه به سفرنامه هایی که قبل از رفتن به استانبول خونده بودم امروز تصمیم گرفتم که سفرنامه ام رو با توجه به تجربیاتی که خودم در این شهر بدست اوردم در اختیار خواننده های لست سکند بذارم. سفر ما از 26 شهریور 93 به شهر بسیار زیبای استانبول شروع شد و مدت 7 روز اقامت داشتیم. اختلاف ساعت استانبول با ایران 1:30 هست. بعد از اینکه به فرودگاه استانبول رسیدیم منتظر تور لیدر مون شدیم تا بالاخره بعد از 2ساعت معطلی تور لیدر، همه مسافرها رو جمع کرد و با یک ون ما رو به سمت هتل برد. توی راه هم در مورد استانبول یه سری توضیح دادن و لیست برنامه هاشون رو طبق معمول دو برابر قیمت به مسافرهای از همه جا بیخبر میدادن و تاکید هم داشت که هر کس هر کدوم از این برنامه ها رو میخواد حتما حتما باید همین الان تصمیم بگیره و الان بگه که براش رزرو کنم در غیر اینصورت با توجه به اینکه جاها محدود هستن برنامه پر میشه و مسافرهای ساده هم خیلی سریع برای تورها اسم می نوشتن.
من واقعا تعجب میکنم که الان با اینکه توی همه ی خونه ها اینترنت و تمامی امکانات هست چرا مسافرها قبل از سفرشون یه خورده در مورد جایی که میرن اطلاعات جمع نمیکنن تا اینجوری بخوان یه عده سرشون کلاه بذارن. ما هیچ کدوم از برنامه های تور لیدر رو نگرفتیم و با توجه به اینکه لیست جاهایی رو که دوست داشتم ببینم قبل از سفرمون اماده کرده بودم، با کمتر از نصف قیمت تور لیدر ها، همه جای استانبول رو گشتیم و واقعا لذت بردیم. البته ناگفته نمونه که از قبل از سفر هم کلی استرس داشتیم که ما هیجا رو بلد نیستیم، چطوری این همه جا رو خودمون بریم، اصلا چطوری ایستگاهها رو پیدا کنیم و کلی استرس دیگه، ولی خدا رو شکر همون روز اول از رسپشن هتل یه نقشه گرفتیم که تمام ایستگاههای تراموا و مترو و ینی کاپی (اتوبوس) رو بهمون داد و منم از اونجایی که از سفرنامه های دوستان تمامی آدرس ها رو نوشته بودم خیلی راحت از همون روز اول اکثر جاهایی رو که میخواستیم رو فهمیدیم که چطور باید بریم. خلاصه ما ساعت 6 صبح به هتل رسیدیم. هتلی که انتخاب کرده بودیم هتل سه ستاره تاپ آلفا بود که واقعا هتل تمییز و خوبی بود و خیلی خیلی از هتلمون راضی بودیم.
روز اول (پنجشنبه):
بعد از یه روز کامل بیخوابی وقتی رسیدیم هتل 2 ساعت استراحت کردیم و ساعت 8 صبح بیدار شدیم و بعد از آماده شدن برای صرف صبحانه رفتیم، صبحانه هتل خیلی خوب و کامل بود همه چی از جمله : چند نوع پنیر، کره، انواع مربا ها و عسل ، هندوانه، خربزه ،خیار، گوجه، سوسیس، کالباس ،خوراک کدو و بادنجان، کدو و بانجان سرخ شده، تخم مرغ اب پز و نون سیمیت، کیک ، بوراک،شیر و چند نوع کرنفلکس و آبمیوه و چای وقهوه و چند نوع نان شاملش میشد و ما از صبحانه هتل با توجه به اینکه هتل 3 ستاره بود خیلی راضی بودیم. اتاق های هتل خیلی تمیز و نو بودن، هر روز هم اتاق رو تمیز میکردن و دوتا تی بگ و دو تا بسته چای میوه ای و شکر و قند و دو بطری آب میذاشتن که اینها روی سرویس اتاق بود و رایگان بودند، داخل خود اتاق هم کتری برقی داشت و دیگه ما مشکل چای نداشتیم.
صبحانه هتل
اتاق هتل
هتل ما در منطقه آکسارای بود و ایستگاه مترو و اتوبوس و تراموا همه نزدیک هتلمون بود و قبل از اینکه از هتل بیرون بریم از رسپشن هتل در مورد رفتن به قسمت های مختلف سوال پرسیدیم و نقشه مسیرهای تراموا و مترو اتوبوس رو از رسپشن گرفتیم و به سمت ایستگاه تراموا برای رفتن به منطقه سلطان احمد راه افتادیم.
سره کوچه هتل
نقشه تراموا و ینی کاپی و مترو-مکانهای مهم علامت گذاری شده اند. (خطوط سبز: مسیرهای ینی کاپی یا اتوبوس، خطوط آبی تیره : مسیرهای اصلی تراموا که بیشتر جاهای تاریخی را با این خط میرید،خطوط قرمز: مسیر های مترو، خطوط خاکستری : مسیر کشتی ها )
تمامی جاهای دیدنی و تاریخی و تفریحی و پاساژها رو در استانبول خیلی راحت میتونید با تراموا و اتوبوس و مترو برید و اصلا نیازی به تور لیدر و تاکسی ندارید. اولین کاری که ما کردیم از دویز(صرافی) که نزدیک هتل بود 300 دلار چنج کردیم بعد از یک دکه روزنامه فروشی یه دونه استانبول کارت برای دوتامون گرفتیم که با شارژش شد20 لیر و به ازای هر بار زدن 2 لیر از کارت کم میشد که بدونه استانبول کارت هزینه هر بلیط 4 لیر میشد. بعد با تراموا به سمت ایستگاه کاباتاش رفتیم و ایستگاه سلطان احمد پیاده شدیم تا از بناهای تاریخی اونجا دیدن کردیم. اول به یه محوطه خیلی بزرگ رسیدیم که میدان هیپوردم هم اونجا بود توی اون منطقه پر از توریست بود که با تور لیدر ها اومده بودن.
توی این محوطه یه خورده گشتیم و بعدش به سمت مسجد سلطان احمد رفتیم که یه صفه خیلی خیلی طولانی داشت و ورودی اش مجانی بود و بعد از حدود 30 دقیقه ای که توی صف بودیم وارد مسجد سلطان احمد (مسجد آبی) شدیم این مسجدخیلی بزرگ بود و با مسجد های خودمون خیلی تفاوتی نداشت قبل از ورود به مسجد ، به آقایون و خانومایی که لباسشون نا مناسب بود یه پارچه ی آبی میدادن که خودشون رو بپوشونن و به همه ی خانوم ها هم یه شال میدادن که روی سرشون بندازن.
نمایی از سقف مسجد سلطان احمد
مسجد سلطان احمد
بعد از اینکه داخله مسجد رو دیدیم، بیرون اومدیم و به سمت مسجد ایاصوفیه رفتیم. مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه دقیقا روبروی هم هستند و مسجد سلطان احمد مسجدی هست که 6 مناره داره. بین این دو مسجد یه محوطه بزرگ پر از صندلی بود که برای رفع خستگی توریستها گذاشته بودن. با توجه به اینکه قبلا خونده بودم که مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه شبیه هم هستند و سلطان احمد مسجدش رو از روی ایاصوفیه ساخته تصمیم گرفتیم که به داخله ایاصوفیه نریم. ورودی ایاصوفیه نفری 30 لیر بود که ما از خیرش گذشتیم.
بیرون مسجد سلطان احمد
بیرون مسجد سلطان احمد
فاصله بین مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه
نمای بیرون ایاصوفیه
بعد سمت کاخ توپکاپی رفتیم، ورودی کاخ نفری 30 لیر بود. وقتی وارد محوطه کاخ شدیم بعد از طی مسافتی به باجه های فروش بلیط رسیدیم که صف فروش بلیط خیلی شلوغ بود، البته یه سری دستگاه گذاشته بودن که پول رو میتونستیم بهش بدیم و بلیط رو بگیریم بدون اینکه توی صف بایستیم. خلاصه بعد از یه خورده پرس و جو، کار کردن با دستگاه رو یاد گرفتیم و بدونه اینکه توی صف بایستیم بلیطمون رو گرفتیم ولی تعداد خیلی کمی از این دستگاه ها استفاده می کردن و همه توی صف می ایستادن.
حیاط توپکاپی
حیاط توپکاپی
بعد از اینکه وارد محوطه کاخ شدیم همزمان با ما، یه گروه ایرانی همراه با یک تور لیدر وارد شدن که از شانس خوبمون ما هم با اونا راه افتادیم ولی بر خلاف تصورم که تور لیدر قسمت به قسمت کاخ رو با مسافرها میره و براشون توضیح میده، فقط قبل از اینکه وارد هر بخش بشن یه توضیح کوتاهی میداد و بعدش میگفت خودتون برید ببنید. حیاط کاخ خیلی باصفا و بزرگ بود و منظره های خیلی خوبی رو به دریا داشت که واقعا راه رفتن توی اون حیاط لذت بخش بود و فکر کردن به اینکه چه افرادی با چه سرنوشتهایی داخل این کاخ رفت و آمد داشتن واقعا یه حال دیگه ای به آدم دست میداد.
ویوی دریا و حرمسرا از بالکن اتاق سلاطین عثمانی
اولین قسمتی که توی کاخ وارد شدیم قسمت مطبخ بود که انواع بشقاب و کاسه ها و سفره ها و سرویس های غذاخوری که اکثرشون با سنگ های زینتی درست شده بودن قرار داشت.
نمایی از وسایل عتیقه مربوط به آشپزخانه کاخ
بعدش وارد یه قسمته دیگه شدیم که 6 تا اتاق کنار هم بودن که یکی از اتاق ها مخصوص نگهداری اشیا و لباس ها و ریش و دندان پیامبر و امام ها بود که داستان این اتاق از این قرار بود که زمانیکه سلطان سلیم مکه رو فتح میکنه هر چی وسیله و اشیای عتیقه و با ارزش داشتن رو از اونجا با خودش به استانبول میاره که با توجه به قداست این اشیا از همون موقع داخل یک اتاق ما بین این اتاق هایی که ازین وسایل نگهداری میشه چندین قاری قران استخدام میشن و به صورت شبانه روزی در این اتاقها قران تلاوت میشه و هر 2 ساعت یکبار قاری ها عوض میشن که مدت حدودا 450 ساله بدونه اینکه خواندن قران در این مکان قطع بشه این سنت ادامه داره، حتی در زمانهایی که این اتاقها رو بازسازی میکردن خوندن قران رو قطع نکردن .
ورودی اتاق های کاخ
تور لیدر میگفت دولت عربستان به دولت ترکیه درخواست داده که تمامی این وسایل رو به عربستان پس بده و در ازاش 50 سال نفت و گاز کل کشور ترکیه رو رایگان میده ولی دولت ترکیه قبول نکرده که به نظر هم میاد کار درستی کرده چون به خاطر همین وسایل و لباس ها یی که مربوط به امامان و پیامبرها میشن هر ساله تعداد خیلی زیادی توریست و باستان شناس و مورخ میان و از اینا دیدن میکنن که همین یه منبع درامد خیلی خوبی براشون محسوب میشه.
قبل از اینکه کسی سوال کنه که از کجا معلوم که این اشیایی که اینجا هستن مثل عصای حضرت موسی و لباس حضرت فاطمه و امام حسین وریش و دندان پیامبر و ... صحت داره و دقیقا منتسب به پیامبرها و امامان هستن خودش گفت که از چندین کشور دنیا مورخ ها و باستان شناسان و ... اومدن و با کلی تحقیق صحت همه ی اینا رو تایید کردن. یکی دیگه ازین اتاق ها مربوط به جواهرات و زیورآلات و هدیه های با ارزش دولت عثمانی بود که واقعا زیبا بودن و بین این جواهرات هم هدیه ای که از طرف شاه ایران به دولت عثمانی داده شده بود نیز قرار داشت. داخل کاخ اتاق های خیلی زیادی بود که هر کدومش مربوط به یه سری از وسایل و کتاب ها و دست نوشته ها و لباس ها و ... از شاههای دوران عثمانی بودند.
یکی از اشعار سلاطین بر روی دیوار
ورودی کاخ
دیوارهای کاخ
سقف کاخ
درب ورودی کاخ
بعد از اینکه تمام اتاق ها را دیدیم به قسمت حرمسرا رسیدیم که با توجه به اینکه خیلی خسته شده بودیم دیگه اون قسمت را نرفتیم، بلیط حرمسرا نفری 25 لیر بود. چیزی که توی محوطه نظرم رو جلب کرد درختهای کاخ بودن که بیشترشون رو موریانه خورده بود و روی تنه درخت حفره های بزرگی درست کرده بودن.
درخت موریانه خورده
نمایی از حرمسرای کاخ (با توجه به اینکه ما خودمون به حرمسرا نرفتیم این عکس ها را از یکی از همسفرهامون گرفتیم)
از محوطه کاخ که داشتیم میامدیم بیرون من خیلی خسته بودم و از خدمه کاخ که سوار یه موتور کابین دار بود سوال کردیم که گلخانه کجاس و اون هم بهمون پیشنهاد داد که سوار موتورش بشیم و تا اونجا ما را رسوند که واقعا از این کارش کلی خوشحال شدیم چون من دیگه نای راه رفتن نداشتم. قسمت گلخانه هم مثله یه پارک بزرگ بود که محیط آروم و قشنگی داشت.
موتور هایی که خدمه کاخ با آنها رفت و امد میکردند
نمایی از گلخانه