ایرانگردی در سه روز ، از مرکز تا شمال شرقی + تصویر

4.2
از 4 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
ایرانگردی در سه روز ، از مرکز تا شمال شرقی + تصویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
15 شهریور 1394 19:21
19
8.8K

ایرانگردی، از مرکز تا شمال خلاصه بگویم. برای خیلی ها سفر یعنی هتل و خرید، برای من یعنی جاده و دیدن جاهای جدید. یعنی همین که به قصد سفر پا از خانه بیرون می گذارم، انگار که رسیدم به مقصد و حال و هوایم کلی عوض می شود. خب. سفری که می خواهم بنویسم به خرداد 1394 برمی گردد. خلاصه سفر اینکه روز اول از تهران راه افتادیم، رفتیم دامغان و شاهرود و بسطام و بعدازظهر سمت جنگل ابر راه افتادیم و شب آنجا ماندیم. فردایش حرکت کردیم سمت آرامگاه خالد نبی و مسیر بعدی مان هم گنبد کاووس بود و شب را آنجا ماندیم. روز آخر هم بندر ترکمن و بعداز ظهر ساری و شب رسیدیم تهران. اگر می خواهید جزییات سفرمان را بیشتر بدانید در پاراگراف های بعدی با ما همسفر شوید:

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

سفر ما تو تعطیلات خرداد بود و نگران شلوغی جاده ها بودیم. صبح زود من و دوستم و پرایدش از خانه راه افتادیم سمت جاده گرمسار. در تعطیلات خردادماه خیلی ها سفر می روند و خروجی های شهر حسابی شلوغ است اما از استان تهران که خارج شدیم و چند شهر کوچیک و اقماری تهران را که رد کردیم جاده خلوت شد. این جاده خلوت برای منی که سال های قبل تجربه جاده های پرترافیک شمال را داشتم خیلی لذت بخش بود. فلاسک را یک جایی وسط های راه پر کردیم و با چایی و میوه و تخمه و حرف زدن و گوش کردن به آهنگ هایی که دوستشان داشتیم مسیر را طی کردیم و از گرمسارذو سمنان رد شدیم تا رسیدیم به اولین شهری که برای مان جاذبه داشت یعنی دامغان.

وقتی تورلیدر همراهت نباشد، بهترین راهنمای تو گوشی همراه تو است. میدان شهر توقف کردیم و در مدتی که دوستم مشغول خریدن آب معدنی و کمی تنقلات بود من هم یک آمار خوب از جاهای دیدنی شهر با کمک ویکی پدیا و مسیر های دسترسی شان با ماشین با کمک گوگل مپ گرفتم. قرار شد برویم مسجد تاریخانه و مسجد جامع دامغان. توی پرانتز یک نکته ای بگویم آن هم اینکه رشته تحصیلی من ادبیات فارسی بوده و دوستم هم پژوهش هنر می خواند. به همین خاطر به غیر از طبیعت گردی، دیدن اماکن تاریخی هم جزو علاقه مندی های مشترکمان توی سفر بود. به نوعی من سعی می کردم از مکان هایی که توی متن های تاریخی ادبی بهشون برخورده بودم از نزدیک دیدار کنم و دوستم هم علاقه داشت از تصویر و نقش های تاریخی که موضوع یکی از مقالات اش بود و آن زمان در حال نوشتن اش بود، دیدن کند.

خب مسجد تاریخانه یک مسجد خیلی خیلی قدیمی با معماری عهد سامانی است که روی آتشکده ای قدیمی تر بنا شده و بعدها هم یک مناره در عهد سلجوقیان کنارش ساخته شده است. یک دوربین کنون نیمه حرفه ای دارم که البته ازش اصلن راضی نیستم چون تو نور کم عملکردش واقعا ضعیف است ولی اون ساعت روز نور خوب بود و من خودم را با عکس گرفتن کشتم.

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

از مسجد تاریخانه تا مسجد جامع پیاده راهی نبود. معماری این مسجد از لحاظ تاریخی به ما خیلی نزدیک تر از مسجد قبلی است و بنایش هم کارایی اش را از دست نداده. عکسی را که از حیاط مسجد گرفته ام اینجا می گذارم ببیند.

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

اتفاق خوبی موقع ورود به مسجد برای مان افتاد و آن هم این بود که خادم مسجد به محض ورودمان متوجه شد که ما مسافریم و برای دیدن مسجد آمده ایم به خاطر همین از ما دعوت کرد تا زیرزمین مسجد را هم که آن ساعت درش قفل بود ببینیم. برای مان وقت هم گذاشت و کمی اطلاعات خوب درباره آن مکان بهمان داد. ما هم سعی کردیم با چند تومانی زحمت اش را جبران کنیم. زیر زمین مسجد یک نمازخانه نسبتا بزرگ قدیمی بود و چند روز بعد هم قرار بود مراسم اعتکاف آنجا برگزار شود..

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

از مسجد که بیرون آمدیم دوباره سوار ماشین شدیم و افتادیم توی جاده.

شاهرود برای ناهار خوردن و استراحت ایستادیم. خب کجا ناهار بخوریم؟ این سوال را ترجیح دادیم به جای گوگل از اهالی شهر بپرسیم. رستورانی که به ما معرفی کردند، حسابی شلوغ بود و پیشخدمت رستوان گفت ده دقیقه ای وقت لازم است تا یک میز خالی شود تا یک ربع بعد هنوز میزی خالی نشده بود اما به جای میز داخل رستوران چند اتاق بود که فرش شده بود و پشتی و مخده داشت و می شد توی شان مثل یک خانه ی ایرانی سفره انداخت و غذا خورد. دیوارها را هم کاهگلی کرده بودند و با ظروف چینی توی تاقچه ها یک حال سنتی خوبی به فضا داده بودند.

پیش خدمت رستوران مطمئن نبود ما برای استفاده از این اتاق ها راحت باشیم ولی ما برعکس تقریبا ذوق کرده بودیم. غذا خوردن نشسته و تکیه داده و فرش و سفره را در رستوران اولین بار بود تجربه می کردم.

دوستم دیزی و من جوجه کباب سفارش دادم. دوستم از دیزی اش راضی نبود اما جوجه کبابش به نظرم خوب بود، هر چند نمی شود گفت عالی بود. نام این رستوران خاطره انگیز رستوران خانه کباب درباری بود، و نزدیکی های موزه شهر شاهرود قرار داشت. قیمت هایش هم منصفانه و خوب بود.

یکی از معدود جاهایی که قبل از سفر برای دیدنش برنامه ریزی کرده بودیم موزه شاهرود بود. آنجا یک در چوبی با یک سری طرح ها و نقش های خاص هست که موضوع یکی از مقالاتی بود که دوستم داشت رویش کار می کرد. در واقع دیدن این موزه و این در تاریخی بهانه و دلیل اصلی سفرمان بود. اما موزه بسته بود. خب کاری نمی شد کرد و سفر ادامه داشت مقصد بعدی مان بسطام بود.

بسطام یک شهر تاریخی زیبا است که با شاهرود فاصله ی بسیار کمی دارد. محوطه تاریخی توریستی خوبی برای این شهر ساخته اند، و اگر نخواهم همه ی جاذبه ی تاریخی و توریستی این شهر را شرح دهم نمی توانم از مقبره عارف مشهور ایرانی بایزید بسطامی بگذرم.

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

مقبره بایزید بسطامی یک اتاقک کوچک بود با سقف شیرونی که توی حیاط یک امامزاده قرار داشت. با وجود اینکه از لحاظ ظاهری انجا ویژگی خاصی نداشت؛ اما با این حال افراد و تورها برای دیدن این آرامگاه ساده و بی آلایش می آمدند.

از بسطام به سمت جنگل ابر حرکت کردیم. قسمت زیادی از مسیر رسیدن به جنگل خاکی بود و تعریفی نداشت خصوصا اینکه وسیله نقلیه ما هم پراید بود. دو سه نکته برای کسایی که می خواهند به جنگل ابر بروند بگویم: اول اینکه ما با توجه به مطالبی که توی اینترنت درباره جنگل ابر خوانده بودیم و همان طور هم که اسم این جنگل توی ذهن تداعی می کند آدم انتظار یک محیط مه آلود و ابری را دارد اما نه آن بعد از ظهر که ما رسیدم نه فردا صبح که از جنگل بیرون آمدیم نه پاره ابری و نه حتی مهی ندیدیم. به احتمال زیاد ابرهایی که درباره شان صحبت می شود در فصل مشخصی از سال حضور دارند که من از آن بی اطلاعم.

نکته دوم اینکه با وجود حال و هوای مطبوع و بهاری جنگل هنوز آنجا به معنای درست کلمه شکوفا نشده بود و درخت ها هنوز در حال نیمه بیدار و نیمه مست فروردینی بودند. فکر کنم تیر و مرداد ماه برای بازدید از جنگل زمان مناسب تری است.

نکته سوم اینکه برای رفتن به جنگل بهتر است به فکر یک وسیله نقلیه OffRoad باشید تا بتوانید از جنگل بدون دردسر لذت ببرید. شب را توی سکوت و زیبایی جنگل صبح کردیم. این عکسی که از جنگل گذاشتم آخرین عکسی است که با دوربینم گرفتم.

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

شارژش تمام شد و تا آخر سفر دیگر نتوانستم شارژش کنم عکس هایی که بعد از این می گذارم عکس هایی است که با موبایل دوستم گرفتیم. در جنگل برای شام کنسروهای لوبیایی که خریده بودیم، به دادمان رسیدند.
فردا صبح از جنگل به سمت آرامگاه خالد نبی حرکت کردیم. مسیر طولانی بود. اما از وقتی که وارد مسیر اصلی دسترسی به آرامگاه خالد نبی شدیم به خاطر کوهستانی بودن جاده، جاذبه های طبیعی زیادی روبروی چشممان بود که مسیر را دلپذیر می کرد. آرامگاه خالی نبی ساختمان ساده و زیبایی دارد و فاصله ی بسیار دور بر روی کوه های سرسبز دیده می شود.

در جوار آرامگاه خالد نبی گورستانی عجیب و متفاوت نیز انتظارمان را می کشید.. سنگ قبرها عجیب و باشکوه! بودند.

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

شب را درشهر گنید گذراندیم و در ضمن از ساختمان تاریخی گنبد کاووس هم دیدن کردیم. یکی دیگر از جاهای دیدنی گنبد کاووس دریاچه مصنوعی این شهر است. شب چادرمان را کنار این دریاچه زدیم. برای شام هم به یکی از رستوران های خوب این شهر رفتیم، که علاوه بر محیطی آرام و برخورد خوب کارکنانش، با موسیقی زنده (پیانو) از مشتریانش پذیرایی می کرد. متاسفانه نام این رستوران خاطرم نمانده، اما فکر کنم اهالی گنبد نام این رستوران را خوب بدانند و اگر ازشان بپرسید احتمالن یکی از دو سه رستوران خوب شهر است که به شما معرفی خواهند کرد.

و در نهایت روز سوم و روز آخر سفر.

تا مسیر بعدی مان یعنی بندر ترکمن راه زیادی بود. برخلاف انتظارم بندر ترکمن از رونق و آبادی یک شهر ساحلی چندان بهره ای نبرده بود. نمی دانم دلیلش چیست اما به نظرم با توجه به ظرفیت هایی که این شهر مجاور دریا دارد توجه بیشتر مسئولین امر را می طلبد.

یک اتفاق جالب اینکه در پرسه زنی اطراف ساحل دوستم متوجه یک مار آبی شد که به یک تکه تور پاره گیر کرده بود و نمی توانست خودش را نجات دهد. دوستم سرش را گرفت و از لای تور درش آورد و مار هم تا دم اش به زمین رسید سریع از ما فاصله گرفت.

 ایرانگردی، از مرکز تا شمال شرقی

در کنار ساحل تفریحی شهر هم یک کلبه عکاسی با لباس های ترکمنی پیدا کردیم که توی اش می شد عکس های یادگاری قشنگی انداخت . ما هم با لباس های ترکمنی چند عکس یادگاری قشنگ انداختیم. نیم ساعتی اطراف ساحل گشتیم تا عکس هایمان چاپ و آماده شود.

مسیر برگشتمان از ساری می گذشت و به تهران می رسید و همان داستان تکراری ترافیک های روز آخر تعطیلات در جاده های شمال بود و بازگویی اش نه برای من و احتمالن نه برای شما لطف و لذتی ندارد. و یک نکته دیگر بگویم و آن هم اینکه هزینه تقریبی این سفر سه روزه برای هرکداممان با پول بنزین، نفری صد و دو هزارتومان بود. امیدوارم از سفرنامه ی من لذت برده باشید.

نویسنده : جعفر مرتضوی