از ترس تا صعود بر قله دماوند بر فراز ابرها و تلاقی اولین شعاع های آفتاب

4
از 2 رای
آگهی تبلیغاتی سعادت رنت - جایگاه K - دسکتاپ
از ترس تا صعود بر قله دماوند بر فراز ابرها و تلاقی اولین شعاع های آفتاب
آموزش سفرنامه‌ نویسی
29 شهریور 1404 12:00
0
47

مقدمه:

درود بر شما که وقت ارشمندتتان را صرف مطالعه سفرنامه بنده نمودید.تصمصم من بر صعود به قله دماوند برای اولین بار سخت و دشوار بود و هر وقت تصویر دماوند را می دیدم از ابهت و بزرگی آن ترس صعود را به جانم فرا می افکند و غلبه بر این ترس نیاز به یک شوک بزرگ داشت که اتفاق افتاد.چندین بار صعود به قله را برادرم  پیشنهاد داده بود و برای من آسان تر بود که با ایشان باشم چون آرارات را هم باتفاق صعود کرده بودیم ولی هر بار به بهانه ای لغو کرد.تا اینکه این جرات را پیدا کردم بفکر صعود باشم. به چند تن از دوستان کوهنورد با مهارت بالا سفارش کردم تا اینکه پیشنهادی دریافت کردم و به برادرم با خوشحالی اطلاع دادم.

روز اول 3 شهریور:

شروع برنامه تور ایرانگردی حرکت از شیراز اول روز دوشنبه 3 شهریور اعلام شد.یک روز قبل تماس تلفنی برادرم باز مبنی بر انصرافشان بود. این همان شوکی بود که لازم داشتم و مصمم شدم اینبار بدون وابستگی عزم خود را بر صعود محکم کنم.

ساعت 6 صبح 3 شهریور به همراه دو همنورد خود از شیراز حرکت کردیم.ساعت 9 شب به همنورد چهارم در تهران ملحق شدیم.دوش گرفتیم و شام خوردیم و کوله ها را چک کردیم و بستیم و خوابیدیم.البته که شوق صعود نگذاشت خواب راحتی داشته باشم.

روز دوم 4 شهریور:

ساعت 3.30 صبح روز دوم از تهران حرکت کردیم .مسیر تهران تا پلور 81 کیلومتر حدود 1.30 ساعت بود.که از بومهن،رود هن ،آبعلی و قلعه دختر می گذرد تا به پلور می رسد.در پلور لباس ها را تعویض کردیم و ساعت 5.30 به سمت رینه حرکت کردیم و در همان لحظه دماوند ستبر با شکوه را مقابل چشمان خود دیدیم.

بنظرم آمد در عکس هایی که دیده بودم بلندتر از این نگاه بود!!پس از طی 20 کیلومتر به پارکینگ بارگاه اول کوه دماوند رسیدیم.ساعت 6.40 از پارکینگ با خودرو کمک دار به سمت گوسفند سرا(بارگاه دوم )حرکت کردیم.راننده خودرو آقای صادقی در مسیر از شرایط آب و هوای کوه و تجربیات خود از صعود برای ما تعریف کردند و نظرشان این بود که صعود در ساعت 5 صبح بهترین زمان خواهد بود.ساعت 7 به بارگاه دوم رسیدیم مبلغ 300000 هزار تومان بازای هر نفر به راننده پرداخت کردیم.کوله های سنگین را تحویل قاطر چی ها دادیم که به بارگاه سوم منتقل کنند و ما با کوله سبک مسیر را صعود کنیم.عملا صعود و کوهپیمایی از این نقطه شروع شد.بازای هر کوله 800000 تومان پرداخت کردیم.عکس یادگاری با مسجد صاحب الزمان و در فاصله دور قله دماوند گرفتم.

 

ساعت 8 حرکت آغاز شد.مسیر با شیب ملایم را طی کردم.در مسیر نمی توانستم از عکاسی  سنگ های آذرین و دگرگونی با اشکال زیبا به شکل شیر،خرگوش و ...بگذرم.

 

تصویر شماره 2(سنگ های با اشکال زیبا)
سنگ های با اشکال زیبا

ساعت 9 و ده دقیقه برای خوردن صبحانه دقایقی را توقف داشتیم.تخم مرغ های آب پز با کوله پشتی به بالا رفته بودند پس با نان و ارده و میوه صبحانه را خوردیم.در ادامه مسیر از قاطر چی که در جهت مخالف ما حرکت می کرد،شماره تماس خواستیم که نگو وی کوهنوردی بوده که مجبور شده خودش قاطر را پایین بیاورد و کلی سر و صدا کرد و ما دقایقی به این موضوع خندیدیم.

 

تصویر شماره 3(کوهنورد قاطر چی!!!)
کوهنورد قاطر چی!!!)

ساعت 11و نیم به بارگاه سوم رسیدم.کمپ را بر پا کردم.پس از خوردن ناهار سبک،نیاز به استراحت بود.هم هوای داخل کمپ گرم بود و هم در ارتفاع 4200 متری هوا رقیق بود و این دو عامل نگذاشتند خواب راحتی داشته باشم.ساعت 6 جهت هم هوایی 300 متر در زمان دو ساعت صعود کردم و در همین زمان با دو نفر از اهالی تهران برخورد کردم که دوچرخه خود را تا بالای قله برده بودند و محیط دهانه آتشفشان را که حدود 400 متر بود،رکاب زده بودند.اراده آنها قابل تحسین بود و نشان بر توانمندی و عزم راسخ آنها  داشت.من هم از فرصت استفاده کردم و با دوچرخه شان عکسی گرفتم.

تصویر شماره 4(عکس با دوچرخه صعود کرده به قله)
عکس با دوچرخه صعود کرده به قله

در ارتفاع 4500 متری چای گرم نوشیدم و دقایقی استراحت کردم و ساعت 8 به کمپ برگشتم .شک ندارم این هم هوایی،فردا برای صعود به داد من خواهد رسید. جای شما خالی سوپ گرم در کافه بارگاه خوردم.گرچه قیمت اقلام خوراکی در این کافه بالا هست ولیکن بعضآ مورد نیاز می باشد.

 

تصویر شماره5 (مجتمع بارگاه سوم)
مجتمع بارگاه سوم

روز سوم 5 شهریور:

قرار بود ساعت 3 صبح صعود را آغاز کنیم پس باید زودتر می خوابیدم.دمپایی فراموش کرده بودم و تردد از کمپ تا سرویس بهداشتی با کفش کوهنوردی کمی برایم دشوار بود.تصمیم گرفتم تا صبح از کمپ بیرون نیایم.بنابراین یک عدد بطری کوچک برای ادای حاجت شماره 1 !!!! با خودم به داخل کمپ بردم.ساعت 9 آماده خواب شدم.لباس نسبتاٌ گرمی پوشیدم و وارد کیسه خواب شدم و یک عدد پتو مسافرتی روی کیسه خواب انداختم.خدایی خوب خواب رفتم و فقط یکبار برای ادای حاجت به بطری کوچک کارم افتاد. ساعت 3 صبح روز چهارشنبه 5 شهریور برای صعود بیدار شدم.همنوردان را بیدار کردم.حس عجیبی داشتم.

ترس از عدم امکان صعود ولی به خودم اطمینان داشتم مگر اینکه واقعاٌ اتفاق نادری پیش بیاد که در ارتفاع بالا بعید نیست.کوله سبک با محتویات: آب حاوی قرص منیزیم و ویتامین ث به مقدار 3 لیتر-تنقلات حدود نیم کیلو-معجون عسل،آبلیمو،نمک و آب یک بطری 300 سی سی.هوا تاریک و فقط هد لامپ ها روشن بود و از تعداد آن ها می شد فهمید که چه تعدادی در حال صعود هستند.سه گروه همراه ما در آن زمان صعود را آغاز کرده بودند نسبتاٌ خلوت بود و این  برای صعود با خطرات کمتر مناسب تر بود.شروع صعود هوا نه خنک بود و نه سرد.بسیار عالی و مطبوع بود.کم کم که ارتفاع زیاد شد،سرعت صعود کمتر و کمتر گردید.

ساعت 7 به ارتفاع 5100 متری در راستای آبشار یخی که حتی در همین هوای گرم هم سخت و منسجم خودنمایی می کرد،رسیدم.صبحانه مختصری خوردیم که خوردن تخم مرغ آب پز باعث بهم ریخت وضعیت یکی از همنوردان شد.ولیکن ادامه راه دادیم.کوهنورد برهنه ای که بدون لباس بالا تنه با اندامی قوی در حال صعود بود با ما گپی چند دقیقه ای داشت.توان بدنی یکی از همنوردان کاهش یافته بود و قادر به قدم برداشتن نبود.خوشبختانه یکی از کوهنوردان به دادش رسید و با خوردن یک عدد قرص جوشان انرژی زا،چنان انرژی خود را باز یافت که دیگر نمی شد به گردش رسید!!!!کم کم داشتم به هم هوایی دیشب و معجونی را که خانمم برایم درست کرده بود،ایمان می آوردم.ادامه مسیر را تا ارتفاع 5400 متر با چندین توقف کوتاه داشتم و ساعت ده و نیم به این نقطه که تپه های گوگردی با تصاعد گاز گوگرد بود،رسیدم.

تصویر شماره 6(دریاچه تار دماوند از ارتفاع 5400)
دریاچه تار دماوند از ارتفاع 5400

خوشبختانه مسیر باد خلاف جهت صعود ما بود و گاز گوگرد زیاد ما را آزار نداد.از این ارتفاع تا  قله یک ساعت بطول انجامید و برداشتن قدم ها و دم و باز دم بسیار سخت شده بود.دو نفر کوهنورد ترکمن نفس کم آورده بودند و بهشون انگیزه دادیم و واقعا دوست داشتیم به قله برسند.ساعت 11.30 با یک حال عجیب وصف نشدنی به قله رسیدم.بغض در گلو ها و اشک در چشم ها جمع شد.باورم نمی شد که در بالاترین نقطه کشور عزیزم قرار دارم.باتفاق بسمت تابلو قله رفتیم و بهم صعود را تبریک گفتیم.دوستانم و بخصوص خانواده ام را یاد کردم.تولد یکی از همنوردان بود  گروهی جشن تولدی گرفتیم و سپس موقع دیدن مناظر اطراف از ارتفاع،دیدن دهانه آتشفشان،دیدن ابرهای پایین دست و گرفتن عکس های یادگاری بود.

 

تصویر شماره 7(قله 5610 متر دماوند)
قله 5610 متر دماوند)

حدود یک ساعت سپری شد.همنورد ما که پس از خوردن تخم آب پز حال خوبی نداشت،سریعا بعد رسیدن به قله ارتفاع کم کرد.ساعت 12.30 استارت برگشت را زدیم.حالا سه نفر شده بودیم.در کاهش ارتفاع هم بهتر است در مسافت های مناسب،استراحت داشته باشم تا حالت تهوع به سراغم نیاید.اینکار انجام شد و به آرامی ارتفاع کم کردم.دیدم افرادی را که بدون تمرین و آمادگی اقدام به صعود کرده بودند.سعی کردم به طریق مناسب گوشزد کنم که سلامتی مهمتر از صعود است ولی بیشتر آنها نپذیرفتند و به مسیر ادامه دادند نمی دانم به قله رسیدند یا خیر ولی مطمئن بودم بسیار اذیت خواهند شد و آسیب خواهند دید.

خانمی که 5 متر را در 10 دقیقه نتوانست قدم بردارد.خانمی که در ارتفاع 5500 متری آب همراه نداشت و خانم های مسنی که نفسشان بالا نمی آمد!!!!صعود به چه قیمتی? تمرین و آمادگی جسمی و ذهنی از شروط اولیه اینگونه صعود ها می باشد.و موارد مشابه که تا ارتفاع 4800 متر دیدم و عذاب کشیدم.ساعت 15.30 یکی از همنوردان بر اثر سر خوردن،سقوط چند متری داشت که خوشبختانه آسیب جدی ندید و به خیر گذشت.ساعت 16 در حین استراحت با اتفاق بدی مواجه شدم.سنگ بزرگی که از ارتفاع بالا به حرکت در آمده بود در مسیر شن اسکی(که بعضی از کوهنوردان در برگشت برای صرف زمان کمتر این مسیر را انتخاب می کنند)، با یکی از دو نفری که در این مسیر بودند برخورد کرد و علیرغم تلاش همنورد ما،متاسفانه فوت کرد.

نبود امکانات ارتباطی و کمک رسانی آن هم در کوه دماوند با آنهمه ترافیک حضور کوهنوردان جای تاسف داشت.واقعا نیاز به پوشش مسیر با ارتباط بی سیم هست.به سختی به کمپ هلال احمر بارگاه سوم اطلاع داده شد ولی بی اثر بود.ادامه مسیر را با تلخی حادثه پیش آمده به سختی طی کردم و بهمراه تنها همنوردی که در کنارم بود ساعت 6 عصر به بارگاه سوم رسیدم.هم خوشحال و هم غمگین از آنچه در طول یک روز صعود دیدم و لمس کردم،به کمپ وارد شدم و لباس ها را سبک نمودم.گفتم بخوابم.پاها را شستم و داخل کیسه خواب رفتم.هم خیلی گرسنه بودم و هم نگران همنوردی که هنوز بدلیل حادثه پیش آمده و کمک رسانی، به پایین نرسیده بود.بنابراین نشد که بخوابم.ساعت 9 شب بلند شدم و به کافه رفتم.سوپ گرم و ماکارونی گرفتم که در همین حین همنورد ما هم خسته و کلافه رسید و با هم شام خوردیم.به کمپ برگشتم و خوابیدم.و بعد از مدتی خواب رفتم.

تصویر شماره 8(کمپ من در بارگاه سوم)
کمپ من در بارگاه سوم

روز چهارم 6 شهریور:

 ساعت 5 صبح روز پنج شنبه بیدار شدم و همنوردان را صدا زدم و کوله  را بستم و تحویل قاطر چی ها دادم و ساعت 7.50 حرکت کردم و راهی بارگاه دوم شدیم.در میانه های مسیر با امیرحسین برخورد کردم که با پای برهنه و با دویدن مسیر در حال فرود بود. از ایشان علت را پرسیدم که معتقد بود پا باید آزاد باشد و با زمین در تماس باشد و اینکار هم انرژی را افزایش می دهد و هم تمرکز را بالا می برد.تا ارتفاع 5100 متر با پای  و از آنجا تا قله با دمپایی صعود را انجام داده بود.ساکن تهران و شغل اصلی شان مربی یوگو بود که بی ربط با اینکار ایشان نبود.

ساعت 11 به بارگاه رسیدیم و سوار خودرو شدم و نیم ساعت بعد پارکینگ بودم.به آبگرم رینه لاریجان رفتم و باتفاق همنوردان از آبگرم استفاده کردیم که نه زیاد حرارت داشت و نه زیاد گوگردی بود ولی در حدی بود که خستگی ما را از تن خارج کند و بوی آن را برای خانواده به ارمغان ببریم.در مسیر برگشت از دماوند خداحافظی کردم و به سمت منزل حرکت کردم.شب را اصفهان کمپ زدم. 

روز پنجم 7 شهریور:

روز جمعه ساعت 12 ظهر به منزل رسیدم و در آغوش خوشحال خانواده ام شنیدار تبریک صعود بودم.

در این صعود اشاره کردم که هم هوایی و تنقلات و نوشیدنی ها چقدر می توانند مهم باشند.آمادگی بدنی و ذهنی و تمرین های توصیه شده منابع معتبر در خصوص صعود به قلل پر ارتفاع.استقامت خود را سنجیدم و متوجه توانایی خودم شدم و باعث افزایش اعتماد به نفس بیشتر در من شد.هر کسی را نمی شود نصیحت کرد و شرایط زمانی را باید سنجید.دیدم که پاره ای موقعیت ها هر چند که گفته ها واضح و آشکار باشد،ولی شاید گوش شنوایی برای شنیدنش نباشد.بنظر به اینگونه برنامه ها به چشم تجاری نباید نگاه کرد چرا که باعث آسیب به سلامتی عده ای خواهد بود.گذشت و ایثار را در چند مورد دیدم که بسیار لذت بخش بود و دیدم که در حین خستگی باز هم وقتی صحبت از کمک و جان آدم ها به میان می آید،خستگی و آسیب و ترس برای ممانعت از همدلی معنایی ندارد.آرزوی سلامتی برای همه کوهنوردان عزیز با گذراندن آموزش های مورد نیاز و رعایت اصول کوهنوردی.

تصویر 9(پارکینگ بارگاه اول)
پارکینگ بارگاه اول

 

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر