استانبول یکی از مهم ترین، تاریخی ترین و زیباترین شهرهای ترکیه است. برای دیدن این شهر لازم نیست مسیر خیلی طولانی را سفر کنید. با کمی مطالعه در مورد این شهر و اماکن دیدنی آن می توانید به راحتی سفر لذت بخشی را داشته باشید.
واحد پول ترکیه لیر هست و مردمش به زبان ترکی صحبت می کنند. مردم عادی آشنایی زیادی با زبان های بین المللی ندارند اما از آنجایی که شهر توریستی هست ، به دیدن مردم کشورهای دیگر عادت دارند و راهنمایی می کنند.
اگر از دلیل سفر خودم بنویسم، باید بگویم استانبول یکی از شهرهایی بود که من همیشه دوست داشتم در زمستان به آنجا سفر کنم. همینطور تصمیم داشتم تا قبل از روز تولدم که در بهمن ماه بود حتما به یک سفر بروم. نسبت به زمانی که داشتم، بهترین انتخاب برایم، سفر به ترکیه بود که نیاز به ویزا نداشت و خیلی سریع می تونستم هماهنگی های لازم را انجام بدم. چون از ایران مسافر به این شهر زیاد هست خیلی راحت میشه اطلاعاتی که لازم دارید را به دست بیارید.
اواخر آذر ماه کم کم شروع کردم به تحقیق کردن در مورد این شهر، اماکن دیدنی، خوراکی ها و هر کاری که دوست داشتم در روزهای تعطیلم انجام بدم. پس شروع کردم به آماده کردن یک لیست بلند بالا از جاذبه های گردشگری و محل های جغرافیایی آنها از روی گوگل مپ. آنهایی که دیدنشون واسم بیشتر اهمیت داشت را ستاره گذاشتم و آنهایی که به هم نزدیک تر بودند کنار همدیگر نوشتم تا در برنامه ریزی که انجام میدم، بتونم در یک روز ازشون دیدن کنم.
با هماهنگی یک آژانس مسافرتی، هتلی که در موردش تحقیق کرده بودم و بلیط هواپیما را رزرو کردم. از آنجایی که باید مرخصی می گرفتم، یک هفته قبل هماهنگی های لازم را انجام دادم و هتل را 4 شب و 3 روز گرفتم که عملا روزهایی که اونجا بودم 2 روز و نصفی شد و بسیار کوتاه بود. اما خب طبق برنامه ریزی که داشتم، بهترین استفاده را از این 2-3روز کردم. در واقع برای اولین سفری که همه کارهای آن را خودم به تنهایی انجام می دادم خوب بود.
عصر 23 دی ماه با هواپیمایی ماهان همراه با مادرم پرواز داشتیم. همه چیز خوب و به موقع بود فقط وقتی رسیدیم فرودگاه آتاتورک، به دلیل مه ، بارندگی و ترافیکی که وجود داشت اجازه فرود ندادند و حدود نیم ساعت بر روی آسمان استانبول پرواز کردیم. شب بود و از بالا واقعا شهر زیبایی بود و میشد از پنجره هواپیما ابرهای فوق العاده ای را دید که برای من تصویر آخرین آلبوم پینک فلوید را که مردی در حال پارو زدن در قایقی بر روی ابرها هست را تداعی می کرد و به شدت احساساتم را برانگیخته کرد.
وقتی در قسمت کنترل پاسپورت ایستاده بودم از تمام ملیت ها در صف بودند و برعکس چیزی که فکر میکردم و در خبرهای روز (حملات در استانبول) می شنیدم، مسافر زیاد بود. از همه جای دنیا. آلمانی، فرانسوی، سیاه، سفید... این صحنه برایم لذت بخش بود.
شخصی از یک شرکت ترنسفر منتظر بود و ما را به هتل برد. من یک هتل 4 ستاره تاپ انتخاب کرده بودم به نام لارس پارک، با استخر و امکانات و صبحانه. در منطقه ای نزدیک به میدان تقسیم. البته وقتی رسیدم آنجا، دیدم هتل های آن منطقه همه در یک خیابان بودند و خیلی هم لازم نبود در انتخاب آن حساسیت نشان بدهم. اتاقم در طبقه هفتم و کاملا تمیز و طبق سلیقه ام بود.
صبح روز بعد؛ روز اول:
ساعت 7 و نیم صبح برای صبحانه به رستوران هتل رفتیم. لوازم مورد نیاز به اضافه پاسپورتم را به همراه یه کوله پشتی برداشتم تا دوباره به اتاق برنگردیم و بریم بیرون تا بتوانیم طبق برنامه اماکنی که در نظر داشتم را ببینیم. با اینکه نقشه استانبول را در گوشیم داشتم و میدونستم از کدام مسیرها باید بروم اما باز هم از لابی هتل نقشه کاغذی شهر را گرفتم و راه افتادم.
می توانستی برف های روز گذشته را در خیابان های سنگفرش شده استانبول ببینی. بار اول بود که در این شهر قدم می گذاشتم و حس کنجکاوی و کمی استرس باعث شده بود تا دقایقی با دقت همه جا را نگاه کنم تا گم نشوم. در واقع نمیدونستم مثلا دقیقا چقدر باید پیاده بروم تا به میدون تقسیم برسم، در کامنت هایی که راجع به هتل خونده بودم نوشته شده بود 5 تا 7 دقیقه اما حدود 3-4 دقیقه بعد خودم را در میدون دیدم.
سعی میکنم از عکس های مشابهی که بارها در سفرنامه ها آمده کمتر بگذارم تا بتوانم تجربه های جدیدتری را در اختیار خوانندگان قرار بدم.
به سوپرمارکت رفتم و یک استانبول کارت خریدم و پس از آن به زیرگذر مترو رفتم و به راهنمایی شخصی که در یک کیوسک نگهبانی نشسته بود کمی شارژ خریدم و مسیر را به سمت کاخ دلماباچه پیدا کردم.
به دلیل اینکه دیدن کاخ دلماباچه زمان و انرژی زیادی لازم داشت در اول صبح گذاشته بودم. خط فونیکولار تقسیم-کاباتاش را سوار شدیم و بعد از پیاده شدن در ایستگاه و چند دقیقه پیاده روی به کاخ رسیدیم.
بعد پیاده قدم زدیم و به یکی از اسکله های همان منطقه رفتیم و تور کشتی تنگه بسفور گرفتیم. 4 مسیر مختلف داشت که من مسیری را انتخاب کردم که زمان گشت آن 1 ساعت و 45 دقیقه طول میکشید و 15 لیر بود.
آسمان آفتابی شده بود و دریا بسیار درخشان بود. کشتی از کنار هر جا که می گذشت تاریخچه آن یکبار به ترکی و یکبار به انگلیسی توضیح داده می شد. سفر دو ساعت فوق العاده بر روی آب داشتیم و وقتی پیاده شدم خستگی پیاده روی های داخل کاخ از بین رفته بود و کاملا ریفرش شده بودم. ظهر بود و برخلاف انتظارم رستورانی در آن اطراف نمی دیدم. فکر می کردم کنار دریا بتوان جایی را پیدا کرد که غذای دریایی و ماهی بخوریم اما با نا امیدی به سمت تقسیم برگشتیم.
برنامه ام برای عصر آن روز پیاده روی در خیابان استقلال تا انتها و بازدید از برج گالاتا بود. این خیابان پر از رستوران و فروشگاه های لباس و لوازم آرایش بود. به یک رستوران رفته و کباب ترکی (دونر) و سیب زمینی سفارش دادیم که به شخصه از سیب زمینی های آن رستوران خیلی خوشم آمد. در واقع سیب زمینی بزرگی را کباب کرده و داخل آن را با سیب زمینی مخلوط با کره و پنیرپیتزا پر میکردند و هر کدام از موادی که میخواستی مانند کالباس، خیارشور، ذرت و... و انواع سس ها را داخل آن می ریختند که به شدت لذیذ بود.
در طی پیاده روی در این خیابان از کلیسایی بازدید کردیم. به دلیل اینکه ژانویه بود و هنوز درخت کریسمس و تزیینات آنها پابرجا بود، یکی از زیباترین کلیساهایی بود که من تا به امروز دیدم.
بعد از آن به سمت برج گالاتا رفتیم. از بالای برج و ارتفاعی که داشت تمام شهر را می شد دید. متاسفانه عکسی از آنجا ندارم.
و به دلیل خستگی خیلی زیاد در راه برگشت از خوردن قهوه در یکی از کافه های شلوغ خیابان استقلال صرف نظر کردیم و یک راست به هتل برگشتیم.
لباس های شنایمان را برداشته و به استخر هتل رفتیم. برای از بین بردن خستگیمان خوب بود اما در کل خدمات مربوط به استخر تعریفی نداشت و آب سرد بود. به اتاق برگشتیم و خوابیدیم.
روز دوم:
مثل روز گذشته صبحانه خوردیم و بیرون رفتیم. برنامه من برای روز دوم رفتن به ویالند (مجموعه تفریحی ، تم پارک و شهربازی) بود. اما از آنجایی که اطلاعات زیادی برای رفتن به آنجا (ایستگاه تاکسی یا اتوبوس) را پیدا نکردم، تردید داشتم که بتونم برم. قرار بر این شد که اگر نتونستیم سرویس های حمل به ویالند را پیدا کنیم به سمت مراکز خرید و منطقه شیشلی بریم که قبلا مادرم رفته بود و می شناخت. اطراف میدان تقسیم انگار فقط ساخته شده بود برای جذب توریست! آن هم بیشتر از نوع ایرانیش! این برای من خیلی به چشم اومد. مراکز خریدی که بیشترش میتونستی از یک سری برندهای خاص و لوازم بخصوص مثل پوشاک و لوازم آرایش ببینی.
بعد از اینکه ناامید شده بودم و میخواستیم مسیر را به سمت مراکز خرید تغییر بدیم، در یک لحظه اتوبوس بزرگی با تصاویر کارتونی ویالند را دیدم که خوشحال شدم. بلیطش نسبت به جایی که رفتیم به نظرم گران بود اما خب دلم میخواست بروم. فروشنده تخفیف هم نداد و نفری 100 لیر بلیط خریدیم. این مبلغ برای رفت و برگشت و استفاده کامل از وسیله های بازی تم پارک بود. از ساعت 12 ظهر تا 6 عصر.
واقعا روز خوبی را برای خودمون ساختیم و سوار شدن به روتر و وسیله های هیجان انگیز دیگر بهمون انرژی داد. خیلی هم خلوت بود. برای هیچ کدوم صف نیستادیم.
مجموعه شامل مراکز خرید هم میشد که لوازم خیلی بهتر و شیک تری نسبت به خیابان استقلال داشت. همینطور رستوران های زنجیره ای که برای ناهار، مک دونالد خوردیم و بعد از کمی گشت و گذار برگشتیم و چون هنوز عصر بود و زمانی برای گردش داشتیم دوباره به خیابان استقلال رفتیم. برای شام دوباره کباب ترکی و بعدش بستنی مک دونالد خوردیم. (بستنی را توصیه می کنم حتما بخورید چون واقعا خوشمزه بود). نم نم باران شروع شده بود و هوا عالی بود.
اطراف را نگاه می کردم و از تماشای مردم توریست لذت می بردم. کنار خیابان صدای موسیقی می آمد، قدم زنان به هتل برگشتیم.
روز سوم:
روز سوم موقع رفتن به آکسرای و بازدید از اماکن دیدنی آن منطقه بود و فقط تا 3 ظهر وقت داشتیم.
صبح بعد از خوردن صبحانه، چمدان خود را آماده و کلید اتاق را به هتل تحویل دادیم و خارج شدیم. با فونیکلار به کاباتاش رفتیم و سوار تراموای T1 شدیم و ایستگاه سلطان احمد پیاده شدیم.
از کاخ توپکاپی ، ایا صوفیه ، مسجد آبی Blue Mosque، آب انبار Basilica Cistern و... بازدید کردیم. از نظر من آب انبار جذابیت بیشتری داشت. همینطور مرد جوانی سعی کرد تمام تاریخچه آنجا را به انگلیسی به من توضیح دهد و بعد ما را ترغیب به گرفتن عکس های حرفه ای با لباس های ترکی در آن مکان کند که من به خاطر زمان کمی که داشتم نگران بودم طبق زمانبندی پیش نرفته و به موقع به هتل بازنگردم از گرفتن عکس خودداری کردم اما اگر قرار بود دوباره تصمیم بگیرم صددرصد عکاسی را قبول میکردم چون یادگاری خیلی خوبی میشد.
چون یکشنبه بود بازار بزرگ (grand bazar) بسته بود و فقط مغازه های اطراف را به طور گذرا دیدیم. تفاوت زیادی با بازارهایی که تابحال دیده بودم نداشت. ناهار اسکندرکباب با دوغ خوردیم و به سمت هتل رفتیم. با ترنسفر به فرودگاه برگشتیم و سفر خیلی خوبی داشتم.