سفرنامه کامبوج

4
از 58 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به کامبوج + تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
15 اردیبهشت 1397 09:00
74
32.9K

سفرنامه کامبوج:قسمت اول: شهر "سی یم ریپ"

سلام به همه خوانندگان عزیز

معمولا وقتی هوس سفر به کشوری به دلم میافتد اولین جایی که برای کسب اطلاعات سر میزنم سایت دوست داشتنی "لست سکند" هست با بانک غنی سفرنامه هایش. این بار هم به محض اینکه تصمیمم برای رفتن به کامبوج قطعی شد، آمدم به این سایت و امیدوار بودم سفرنامه ای پیدا کنم که برای گشت وگذار در کامبوج کمکم کند ولی موجود نبود و رفتم سراغ سایتهای خارجی. سفرنامه زیر حاصل اطلاعاتی است که پیش از سفر در اینترنت پیدا کردم و تجاربی که شخصا در کامبوج بدست آوردم. به واسطه اینکه اولین سفرنامه کامبوج در سایت لست سکند است مقداری هم اطلاعات تاریخی در آن وارد کردم. شهر "س یم ریپ" را درقسمت اول وشهر "پنوم پن" را درقسمت دوم معرفی کرده ام تا متن خیلی طولانی نشود. امیدوارم به خوانندگان فارسی زبان کمک کند سفر دلپذیر و آسانی به کامبوج داشته باشند. شوخی ها و نواقص متن را هم به طنازی خود ببخشید.

واما..

همانند بسیاری دیگر از مردمان دنیا علاقه من هم به کامبوج از زمانی شکل گرفت که فیلم "لارا کرافت : مهاجم مقبره" را با بازی خانم "آنجلینا جولی" دیدم. در تمام لحظاتی که سرکارعلیه، در جلو صحنه مشغول انجام حرکات محیرالعقول درجنگ با بدمن های فیلم بودند، اینجانب مسحور منظره های وهم انگیز و مرموز پس زمینه بودم وکنجکاو اینکه این صحنه ها واقعی است یا ساختگی. دیری نگذشت که متوجه شدم تصاویر مربوط به معابد معروف کشورکامبوج هستند و اینطور شد که نیت کردم در اولین فرصت ممکن خودم را برسانم به آنجا. البته اولین فرصت ممکن سالها بعد یعنی اوایل سال 2018 دست داد. در تمام این سالها، نبود اطلاعات کافی و دشواری دریافت ویزای این کشور و خصوصا احساس عدم امنیت، مانع از این میشد که برای دیدن این کشوراقدام جدی کنم. تا تابستان امسال که خبری خواندم مبنی براینکه اخذ ویزای کامبوج برای ایرانیان آسان شده و میتوانند بصورت اینترنتی ویزا را دریافت کنند. درماههای بعد هم اخباری از دوستان به من میرسید که بدون مشکل به کامبوج رفتند و از این کشور و مردمانش بسی راضی بودند. پس دیگر معطلی را جایز ندانسته و عزم را جزم نمودم که هرطور شده امسال به این آرزوی بر دل مانده، جامه عمل بپوشانم. دو نفر از دوستان هم باشنیدن نام کامبوج اعلام اشتیاق و آمادگی برای همراهی کردند و تیم ما شد سه نفر.

بخاطرشرایط شغلی بهترین زمان سفر برای من نیمه دوم اسفندماه هست. این هم ازبلندی پیشانی ماست که در فصلی میتوانیم به سفربرویم که دلار دراوج قیمتش دربالای نمودار رقص مینماید. امسال که کار از حرکات موزون گذشته بود بطوریکه صرافان باسنبه ای پرزورتر از پرزیدنت مملکت برای فروش دلار عشوه هم مینمودند و تقریبا در نیمه دوم اسفند دلاری خرید وفروش نمیشد. خلاصه که در زمان تحصن صرافی ها، هرچه خرده دلار و یورو باقی مانده از سفر های قبلی داشتیم، ریختیم وسط و عهد کردیم سفری برویم چنان کم خرج که به صراف وصرافی بی نیاز باشد.

ازایران به کامبوج پرواز مستقیم یافت نمی شود، گشته ایم ما. بهترین مسیر،عبور از مالزی یا تایلند است که مالزی به علت نداشتن ویزا برای ایرانیان بهتر است. باوجود اینکه دلمان برای قیمتهای نجومی بلیط ایرلاینهای داخلی و تاخیرهای ناموجه، نرخ بی حساب وکتاب تاکسی های فرودگاه های مهراباد وامام و طی کردن ساعتهای معطلی و انتظار بر روی صندلی های فلزی ناراحت فرودگاههای پایتخت تنگ شده بود، این بار خیلی شیک ومجلسی از ایرلاینهای خارجی مستقر در شیراز استفاده کردیم و در وقت وانرژیمان صرفه جویی. اوصیکم...

با کمی جستجو در کانالهای تلگرامی آژانسهای مختلف شیرازی (چون من ودوستان ساکن شیراز هستیم)، یک پرواز قطری با قیمت مناسب پیدا کردیم که از شیراز به مالزی میرفت اما برگشتش از سنگاپور به شیراز بود. ما هم که ازمعضلات ورود به سنگاپور مطلع نبودیم بلیط را خریدیم. درابتدا برنامه بر این بود که تمام هشت روز را در کامبوج بمانیم اما بخاطر اشتباهات عمدی و سهوی آژانسی که صادرکننده بلیط و ویزای سنگاپور بود، مجبورشدیم زودتر کامبوج را ترک کنیم و طول سفر را به شش روز کاهش بدهیم. (جزییات را در سفرنامه بعدی ام بنام "هفت خان سفر به سنگاپور" مطالعه بفرمایید)

بطور کلی اعتقاد دارم کار را باید به کاردان سپرد البته از نوع با انصافش، بنابراین بلیط قطری را که خریدیم، ابتدا با یک آژانس مسافرتی درتهران که خیلی روی اینکه کارگزار سفرهای آسیای شرقی است، مانورداده بود و تبلیغ کرده بود، تماس گرفتیم تا قیمت ویزای کامبوج و5 شب هتل سه ستاره را به ما ارائه دهد که ایشان با کلی منت، نرخ هر نفر 790 دلار را به ما دادند. آن هم دلار 4800 تومانی. ما  که قبلا جستجویی در سایتهای داخلی و خارجی کرده بودیم و نرخها دستمان بود، از این قیمت مغزمان سوت کشید و تصمیم گرفتیم بی خیال این آژانس بی انصاف شویم و خودمان کارهایمان را انجام دهیم.

جدول هزینه های آخر سفرنامه را مقایسه کنید با نرخی که آژانس به اصطلاح کارگزار و متخصص برای هتل و ویزا ارائه داد و پیداکنید پرتقال فروش را...

به مدد سایتهای ایرانی این روزها میشود بلیط هواپیماهای خارجی را با کارت شتاب خریداری کرد و هتلهای خارجی را ایضا رزرو نمود به ثانیه ای و بی منت اغیار.

به راحتی بلیط هواپیما از مالزی به کامبوج و از کامبوج به سنگاپور را خریداری و هتلهای کامبوج  را هم رزرو کردیم.

بلیطها ازسایت www.alibaba.ir وهتلها از سایت www.hotelbama.com

دستشان مریزاد و برایشان آرزوی موفقیتهای بیشتر داریم. پشتیبانی وپاسخگویی هر دو سایت هم عالی...

برای ویزای کامبوج از طریق سایت زیر اقدام کردیم:

https://www.evisa.gov.kh

دراین سایت مراحل اخذویزا باجزییات به زبان انگلیسی توضیح داده شده است واصلا سخت نیست. برای هر نفر هزینه ویزا 36 دلار هست که تنها از طریق کارتهای اعتباری بین المللی ویزاکارت یا مسترکارت قابل پرداخت است. زحمت پرداخت هزینه ویزا را یکی از دوستان کارت دار تقبل کرد. ظرف سه روز ویزاها صادر و برای ما ایمیل شد. از ویزا دو کپی(سیاه وسفید هم باشد مشکلی نیست) باید همراه تان باشد که درهنگام ورود به کامبوج یکی را تحویل میگیرند و در هنگام خروج دومی را. مهلت اعتبار ویزا سه ماه است و مدت اقامت یکماه. درهنگام پرکردن فرم ویزا حتما مرز ورودی و خروجی به کشورکامبوج را ذکر کنید و حتما از همانها وارد وخارج بشوید. اگربرنامه سفرتان تغییر کرد تا دوروز قبل از سفر میتوانید ازطریق همین سایت پروفایل سفرتان را تغییر بدهید. هرنفر با یک ادرس ایمیل میتواند همزمان برای چند نفر اقدام به اخذ ویزا بکند.

عکس1 (از اینترنت) نمونه ویزای کامبوج

1.jpg

همه مراحل سفر به کامبوج به خوبی و بدون مشکل و با سرعت ظرف سه روز انجام شد. اصل ویزای سنگاپورهم با همه مسائل و حاشیه هایش، دوسه روز قبل از حرکت به دست ما رسید و عازم سفرشدیم. حرکت ما سحرگاه از شیراز به دوحه و پس از سه ساعت ترانزیت، ازدوحه به کوالالامپور بود. ساعت 10 شب به مالزی رسیدیم و پس از رد کردن مرز وتحویل چمدانها از فرودگاه شماره یک خارج شدیم و با گرفتن یک تاکسی به فرودگاه شماره دو کوالالامپور رفتیم تا از آنجا با هواپیمای ایرآسیا به شهر "سی یم ریپ" در کامبوج برویم.

نکته: تمام پروازهای خطوط ایرآسیا از فرودگاه 2 کوالالامپور انجام میشود.

شهر توریستی "سی یم ریپ" بخاطر وجود مجموعه معابد "انگکور"، مقصد اول تمام کسانی است که به کامبوج سفر میکنند. درفرودگاه کوچک "سی یم ریپ" باجه هایی برای اخذ ویزای فرودگاهی هم وجود داشت. فرم گمرک هم باید پرشود.

باوجود داشتن ویزای کامبوج، هنگام عبور از مرز مهاجرت یا همان باجه "پاسپورت چک"، وقتی پاسپورت ایرانی ما را دیدند، افسر ارشد را صدا کردند و تمام مدارک ما توسط ایشان بررسی و اسکن شد. پاسپورت، ویزای کامبوج، بلیط خروج از کامبوج و ویزای کشوربعدی و حتی ووچر هتلها. اینجا بود که اگر اصل ویزای سنگاپوررا با خودمان نداشتیم، اجازه ورود به کامبوج را هم به ما نمیدادند (ماجرای اصل و فرع ویزای سنگاپور را درسفرنامه بعدی ام بخوانید). افسر فرمانده توضیح داد که این حساسیتها برای کشورهایی مثل ایران، عراق، سوریه، یمن، افغانستان و امثالهم است که مردم بخاطر جنگ یا شرایط نامناسب از کشور فرار میکنند و از طریق کشورهایی مثل کامبوج برای پناهندگی یا سفر غیرقانونی به استرالیا استفاده میکنند. خلاصه حتی درکامبوج که هرسال شاید دویست نفر توریست ایرانی هم نداشته باشد، اعتبار نداریم وعزیزان هموطن تپه گلکاری شده باقی نگذاشته اند.

بعدازچک مدارک و دریافت اجازه ورود، چمدانهایمان را تحویل گرفتیم تا به هتل برویم. بیرون فرودگاه از بین سه باجه موجود، سیم کارتی خریدیم بنام "metfone" که قیمت وشرایط مناسب تری داشت و سرعت و پوشش آنتن دهی آن در طول سفر خیلی خوب بود و راضی بودیم.

عکس دو (ازاینترنت). سیم کارت

2.jpg

یک باجه کوچک تاکسی بیرون از سالن دیدیم که نرخ کرایه ماشینها روی پنجره آن ثبت شده بود و با وجود جمعیت زیاد توریستها به سرعت صف تاکسی ها پیش میرفت وکسی معطل نمیشد.

عکس سه. لیست قیمت تاکسی فرودگاه.

3.jpg

تاکسی رنگی و آرم دار و رسمی ندیدیم کلا...ماشینهای شخصی بودند همه.

نکته: وسیله نقلیه متداول در کامبوج توک توک یا همان سه چرخه های موتوری است که قیمت مناسبی دارد و البته چانه زدن بر سر قیمت هم اصل جدانشدنی در سفر به مشرق زمین است.

راننده ای که مارا به هتل رساند گفت 70 درصد مردم شهر از توریسم ارتزاق میکنند و شغلشان به نوعی به حضورگردشگر وابسته است. طبق گفته راننده درصورتیکه کسی مدرک دانشگاهی داشته باشد میتواند مجوزتاسیس هتل یا رستوران یا آژانس مسافرتی را دریافت کند اما بدون تحصیلات دانشگاهی فقط میتوانند آشپز، راننده یا کارگرخدماتی باشند. راننده کارت خود را هم به ما داد که برای گردشهای آتی درصورت لزوم باهاش تماس بگیریم. وضعیت جاده شبیه به جاده های روستایی و پرت ایران بود و محدودیت سرعت داشت بنابراین فاصله کم فرودگاه تا شهر نیم ساعتی وقت گرفت.

نکته: شهر"سی یم ریپ" آنقدرتوریستی هست که هیچ کجا نیازی به تبدیل پول پیدا نمیکنید و مبنای معاملات دلار آمریکاست.

 یک واحد پولی دارند بنام "ری یل" که گرچه ارزشش از پول ما بیشتر است ولی مثل ریال ایران از بس که صفر پشتش قرار میگیرد، کسی تحویلش نمیگیرد. در زمان سفر ما هر دلار معادل 40000 ری یل بود.

درسال 2000 که فیلم "لاراکرافت: مهاجم مقبره" در اینجا فیلم برداری شده، شهر تنها دوتا هتل داشته که عوامل فیلم وبازیگران به سختی دراین هتلها جا میشوند. ولی بعداز 17 سال این شهر آنقدر در دنیا شناخته شده و کرور کرور توریست به "سی یم ریپ" میاید تا از معابدش بازدید کند بطوریکه تعداد هتلها از تعداد خانه های مردم بیشتر شده است.

در هتلمان دختر خانم مسئول،  پیش از تحویل اتاقها با آب میوه خنک از ما پذیرایی کرد. رمز اینترنت وای فای و قیمت تورهای روزانه و کرایه ماشین را ارائه دادند. هتلمان یک "بوتیک هتل" کوچک با ده اتاق و یک تراس وصبحانه خوری خوش منظره و حیاط پردرخت و استخر بود که بصورت خانوادگی اداره میشد و در منطقه ای از شهر قرار داشت که شامل هتلها و رستورانهای متعددی بود و پیاده تا بازارسنتی (old market) حدود پانزده دقیقه فاصله داشت.

درهمان برخوردهای اول، مردم مهربانی ومهمان نوازی خود را نشان دادند و ما را از اینکه کامبوج را به عنوان مقصد سفرانتخاب کرده بودیم راضی ساختند. باوجود این همه توریست، مردم هنوز شرقی بودند وفرهنگشان را حفظ کرده بودند. پر از لبخند و سادگی بودند و هی "تنکیو تنکیو" تحویل مسافران میدادند.

بعد ازکمی استراحت برای صرف غذا به یکی از رستورانهای همان اطراف رفتیم. چند غذای محلی انتخاب کردیم که یکی شان به عنوان مزه مقداری هم مورچه سرخ شده گذاشته بود!!!  قبلاشنیده بودم که حشرات خصوصا رطیل و جیرجیرک یکی از تنقلات پرمصرف در کامبوج هستند ولی انتظار مورچه را در بشقابمان نداشتیم.

عکس 4.جوجه با طعم مورچه

4.JPG

درکامبوج مزرعه هایی هست که حشرات مختلف خصوصا رطیل وجیرجیرک پرورش میدهد. گویا در دوران خمرهای سرخ (بعدا درباره ایشان توضیح میدهم) غذای کافی وجودنداشته و مردم شروع به خوردن حشرات میکنند و از همان زمان متوجه ارزش غذایی آنها میشوند و این رسم تا به امروز ادامه دارد. همین امسال هم  سازمان جهانی غذا اطلاعیه داد که در قرن بعدی اگر مردم دنیا حشرات را در رژیم غذایی خود وارد نکنند، کمبود شدید غذا دنیا را فراخواهد گرفت و مردم باید در دهه های آینده به حشرات به عنوان یک منبع غذایی جدی نگاه کنند. اگر دیده باشید، خانم آنجلینا جولی درسال 2017 در کامبوج به همراه با فرزندانش جلو دوربینهای رسانه های جهانی عقرب و رطیل سرخ کرد و خورد تا برای افزودن این غذای جدید به سیستم غذایی مردم جهان تبلیغ و فرهنگسازی کند. تورهایی هم در کامبوج برای بازدید از مزارع پرورش حشرات خوراکی برگزار میشود که ما به علت کمبود وقت نتوانستیم در آن شرکت کنیم. با این حال که اینهمه روی این غذا صحبت میشد و ماهم جدی گرفتیم وسعی کردیم در این سفر واقعا به ایشان به عنوان منبع غذایی جدی نگاه کنیم، ولیکن رستورانی را پیدا نکردیم که عقرب و رطیل را درمنوی خوراک خودش داشته باشد و بیشتر در دستفروشی ها ارائه میشدند.

عکس5.حشرات سرخ شده دردستفروشی.

5.JPG

معمولا برای بعدازظهرها، تورهای نیم روزه بازدید از دریاچه "تون له ساپ" درسی کیلومتری "سی یم ریپ" پیشنهاد میشود که یک تور سه ساعته قایق سواری و گشت وگذار در میان خانه های سنتی روی دریاچه است. این دریاچه از بزرگترین دریاچه های آب شیرین آسیای شرقی است و نصف مملکت اینها را پوشش میدهد و منبع آبیاری کشاورزی شان هست و خیلی برایشان عزیز. ماهی خاص خودش را دارد که خوردیم و نپسندیدیم. مردمان دریاچه هم در خانه های چوبی پایه داری روی دریاچه زندگی میکنند و با ماهیگیری و قایقرانی برای توریستها روزگار میگذرانند. البته کلا کامبوج کشور باتلاقی است و انگار خاکشان طوری است که آب درزمین راحت فرو نمیرود و همه جا خانه های سنتی به همین شکل پایه دار و در ارتفاع ساخته میشود مثل مازندران وگیلان خودمان. فقط منطقه به منطقه ابعاد پایه ها کم و زیاد میشود.

عکس6 (ازاینترنت) دریاچه تون له ساپ.

6.jpg

بهرحال ما خسته بودیم و ترجیح دادیم درشهر بمانیم و کوچه پس کوچه های اطراف هتلمان را کشف وشهود کنیم.

عکس 7 رودخانه وسط شهر

7.JPG

 بعدازصرف ناهار یک معبد بی نام ونشانی در مسیر به تورمان خورد و یکساعتی درآن چرخیدیم وعکس گرفتیم. انتظارداشتیم باوجود این همه توریست چشم ودلشان از عکس سیرباشد و حوصله عکاس نداشته باشند ولی خلاف انتظارمان ظاهر شدند. مردم بسیار عکس وعکاس دوست میداشتند و دوربین که میدیدند، ژست میگرفتند ولبخند میزدند و بعدش هم میخواستند عکسشان را ببینند و ادیت کنند.

عکس10 معبد

10.JPG

عکس11 معبد

11.JPG

بازار سنتی  یک بازار با خیابانهای باریک متقاطع بود محل فروش صنایع دستی ازمجسمه های شیوا و ویشنو و هانومان و بقیه الهه ها گرفته تا حیوانات اساطیری و نماد های معابد و لباسهای تایلندی و چتر و کلاه چینی و زیورآلات دست ساز و....

عکس12 بازارسنتی

12.JPG

عکس13 بازارسنتی

13.JPG

دردل بازار یک میدان چه میوه و تره بار و آبزیان بود که هنوز به همان روش سنتی در آن زنان به پاک کردن میوه و سبزی و ماهی و میگو و آبزیان دیگر می پرداختند وغذاهای محلی میپختند.

عکس15 بازار تره بار و آبزیان

15.JPG

عکس 16 بازار تره بار و آبزیان

16.JPG

 

بازار بعد از غروب تعطیل میشد و خیل توریستها به رستورانهای اطراف سرازیر میشد خصوصا pub street که میعادگاه شب زنده داران "سی یم ریپ" است. خیابانی نه چندان بزرگ پر از موسیقی و نور و رنگ و...

عکس18 پاب استریت

18.JPG

حدود ساعت12 به هتل برگشتیم تابرای تور فردا آماده شویم.

درمحدوده شهر" سی یم ریپ" بیش از ده معبد ریز و درشت وجود دارد که "انگکوروات"، بزرگترین و معروفترین و قدیمی ترین معبد منطقه است. دیدن همه این معابد یکهفته ای زمان میبرد. ما میخواستیم حداقل شش معبد مهم منطقه را ببینیم. قبل از سفر تحقیقی کردیم وبه این نتیجه رسیدیم با توجه به فواصل بین معابد و محدودیت زمانی سفر و گرمای هوا بهترین راه، گرفتن یک راهنما وراننده است که هم اطلاعات تاریخی را به ما بدهد هم برای عکاسی که یکی از اهداف همسفر ما بود، همکاری کند.

عکس 19 (ازاینترنت) چیدمان معابد 

19.jpg

 با کمک سایت tripadvisor چندین آژانس گردشگری در "سی یم ریپ" پیدا کردیم. با یکی از آنها که امتیازهای مثبت بیشتری دریافت کرده بود از طریق ایمیل مکاتبه کردیم و برای دو روز تورگاید و راننده با ماشین کولردار رزرو کردیم. تورهای گروهی روزانه هم داشتند با قیمتهای کمتر. سایتش را در آدرس زیر ببینید:

www.journeycambodia.com

طبق ایمیلی که آژانس کامبوجی برایمان فرستاده بود فردا صبح راس ساعت 4:30 راهنما به همراه راننده و یک ون که به ما سه نفر اختصاص داشت جلو هتل حاضر شدند. علت اینکه تور از این ساعت آغاز میشد این بود که خواسته بودیم برای طلوع خورشید در معبد "انگکوروات" باشیم. بلیطها روی تور نبود و باید شخصا ازباجه میگرفتیم چون همانجا از اشخاص عکس میگیرند و عکس هرکسی روی بلیطش چاپ میشود و در هنگام ورود به هر معبد چک میشود. بلیط یکروزه و سه روزه داشتند، ما مجبور شدیم بلیط سه روزه بگیریم. با این بلیط میتوان تمام معابد منطقه "سی یم ریپ" را دید.

عکس20 (ازاینترنت) باجه فروش بلیط

WLphR1yAynB3Oy329hJSSDAn5qBHc1CgomiSUwyE2.jpg

عکس21 (ازاینترنت) بلیط عکس دار معابد

21.jpg

 باوجوداینکه بیش از دویست نفر در صف منتظر بلیط بودند، درکمتر از 10 دقیقه بلیطها را گرفتیم و خارج شدیم و به سمت انگکوروات به راه افتادیم. واقعا این سرعت عمل شان جای تحسین داشت. درهمین شیراز ما در تعطیلات نوروز مسافر بیچاره درصفوف طولانی ورم زانو میگیرد تا یک بلیط بگیرد، تازه بلیط فروش محترم فقط باید کاغذ پاره کند بدهد دست ملت، نه دوربینی در کار هست، نه عکسی، نه چاپی. حالا چقدر هم در این صف دعوا بشود و نوبت دیگران پایمال شود، بماند.

مسیر 7 کیلومتر بیشتر نبود ولی جاده با حضور ماشینها و توک توکها شلوغ بود. در ایستگاهی بلیطها را بررسی کردند و اجازه ورود دادند. حتی ازماشین پیاده هم نکردند. از همان پشت شیشه بلیط را دیدند و اجازه رد شدن دادند. جلو درب اصلی محوطه که رسیدیم، هوا تاریک بود و هر راهنما با یک چراغ قوه درجلو گروهش پیش میرفت. راهنمای آزاد هم بود که میشد همانجا برای یک روز کرایه کرد. قیمت نگرفتم. همه راهنماها لباس فرم یکسان و یکرنگی داشتند با شماره شناسایی و عکس. از یک پل معلق عریض روی خندق عظیمی رد شدیم و یک دیوار بزرگ تا بالاخره به مرداب جلو معبد رسیدیم که محل استقرار تماشاچیان و عکاسان است. راهنمای ما هم یک جایی را که به نظرش بهترین نقطه عکاسی بود نشانمان داد و ما در آنجا نشستیم. تاطلوع یک ساعت زمان داشتیم. زیرانداز برای نشستن لازم بود که نداشتیم و مثل خیلی های دیگر خودمان را به خاک زدیم.

عکس22

22.jpg

 

عکس23 عکاسان مشتاق

23.jpg

عکس 24 طلوع در معبد انگکوروات

24.jpg

این قضیه دیدن طلوع در انگکوروات خیلی طرفدار دارد. آنقدر که عده ای یکروز زودتر بلیطشان را میخرند که صبح اولین نفر وارد معبد شوند و ردیف اول بنشینند. دراینترنت هم کلی سایت هست که راهنمایی کرده اند که کی بروید وکجا بنشینید وچکارکنید که عکستان از طلوع عالی شود. گویا درروزهای 20 و 21 مارچ یعنی همان اول ودوم فروردین خودمان، خورشید دقیقا از نوک برج وسطی طلوع میکند و تعداد بازدید کننده ها بسیار افزایش میابد و کلی عکاس ازسراسر دنیا می آید که از این لحظه باشکوه عکس بگیرد و از طرف سازمان توریسم کامبوج مسابقه بهترین سلفی برگزارمیشود وغیره و غیره...یعنی همه تلاششان را بکارمیبرند برای تبلیغ اماکن تاریخی شان و یکتا ویگانه کردنشان در دنیا. طوریکه آدم فکرمیکند اگر طلوع در این معبد را نبیند نصف عمرش برباد رفته است. مسئولان گردشگری ما باید بروند ببینند چقدر برند سازی در تمام دنیا برای جلب سیاح کاربرد دارد وایران ما هنوز جای کاردارد.

 بالاخره خورشید خانم بین دو برج معبد خودش را نمایان کرد و کار عکاسی تمام شد و مردم به سمت ورودی معبد حرکت کردند و بازدید از معبد بزرگ "انگکوروات" آغاز شد.

عکس 25 نمای معبد انگکوروات

25.JPG

ظاهرا قدیمی ترین آثارتاریخی موجود در کامبوج همین معبد انگکوروات هست که در 800 سال پس ازمیلاد مسیح (یعنی حدوداهم عصر سلسله طاهریان درایران) بدست پادشاه "جایاوارمان دوم" ساخته شده است. در سال 1993 در یونسکو به عنوان میراث جهانی ثبت شده است و بزرگترین معبد دنیا شمرده میشود. سلسله خمرکه توسط جایاوارمان دوم بنیان گذاشته شده بوده، 600 سال دوام داشته و توسط یک سلسله دیگری سرنگون میشود. بعد از آن منطقه کامبوج پادشاهی یکپارچه ای نداشته و توسط حاکمان محلی اداره میشده تا میانه قرن نوزدهم که توسط فرانسه اشغال شده و مستعمره این کشورمیشود.

 معبد انگکوروات از چندین لایه معبد درون هم تشکیل شده و به قدری بزرگ هست که دیدن تمام نقاط آن یکروز کامل وقت لازم دارد مخصوصا برای کسانی که به مسیر بازدید آشنا نباشند. ما طی 5 ساعت به کمک راهنما نقاط مهم معبد رادیدیم و عکاسی کردیم. راهنمایمان آقای تان، با صبر و حوصله اطلاعات تاریخی معبد را میگفت و نقاط مناسب عکاسی را برایمان مشخص میکرد. عکسهای خیلی خوبی هم میگرفت. میگفت عاشق عکاسی است و چند تا تورعکاسی را همراهی کرده است.

26.JPG27.jpg28.JPG29.JPG

نکته: معبد پله های زیادی داشت که بازدید قسمتهایی از آن به کودکان وافراد مسن توصیه نمیشود. آب و نوشیدنی به مقدار زیاد با خود داشته باشید.

عکس30 پله های معبد

30.JPG

نکته: درزیگورات داخلی معبد، که مجسمه های بودا برای زیارت قرار دارد، پوشیدن کلاه نقابدار، لباسهای یقه باز یا بدون آستین، دامن یا شلوارک کوتاه برای خانمها و آقایان ممنوع است.

خوشبختانه درمعابد شرقی زن و مرد برابر دیده میشوند و ممنوعیتهای پوشش برای همه یکسان است و مثل خاورمیانه نیست که فقط زنان محکوم به رعایت اتیکتهای پوشش باشد.

 درمعبد داخلی یک مانک (راهب بودایی) بود که در سایه نشسته بود و به ازای یک دلار برای مردم دعای تبرک میخواند و آب میپاشید بر سروصورتشان و یک دستبند هم برایشان می بست. کاسبی داغی داشت و همانجا راغب شدم شغلم را عوض کنم و به شاگردی ایشان دربیایم. بعدها شبیه ایشان در معابد کامبوج زیاد دیدیم.  تجربه نشان داده تا دنیا دنیاست، این گونه شغلها در آسیا نان و آب خوبی دارد. رکود اقتصادی و مالیات هم شاملش نمیشود.

پس از اتمام بازدید، درخارج از معبد از بین چند رستوران یکیشان را برای خوردن ناهار انتخاب کردیم. البته در داخل معبد کنار مرداب هم دکه های فروش میوه های استوایی و آب و نوشیدنی  وجود دارد. گرمای هوا و تعرق زیاد باعث میشود بدن حتما به مصرف زیاد میوه و آشامیدنی نیازمند باشد. ما که هرکجا میسر میشد با خرید نوشیدنی خصوصا نوشیدنی های محلی کمبود آب بدن را جبران میکردیم. قدم به قدم هم، زنان محلی میوه پوست کنده میفروشند که در آن گرمای 35 درجه مفرح ذات و ممد حیات است.

بعد از ناهار به شهرتاریخی "انگکورتوم" رفتیم . این شهر یک پل و دروازه ورودی بسیار زیبا با مجسمه های بزرگ در طرفین داشت. یک طرف پل صورتکهای خشمگین به نشان شیاطین و در طرف دیگر صورتکهای مهربان به نشان فرشتگان قرارگرفته اند که هردو گروه مثل مسابقه طناب کشی در حال کشیدن یک مار هفت سر بنام "ناگا" هستند. این مجسمه ها داستان فرشتگان وشیاطینی را روایت میکنند که در جستجوی آب حیات و زندگی جاویدان به همراه خدایان به سیر دریاها پرداختند. داستان یافتن آب حیات یکی از افسانه های قدیمی بودایی است که نقش برجسته ها و مجسمه های روایتگر این ماجرا تقریبا در تمام معابدی که در کامبوج دیدیم وجودداشتند. امان از این میل به جاودانگی...

عکس 31 دروازه وپل ورودی شهر انگکورتوم

31.JPG

عکس32 مجسمه های فرشتگان پل

32.JPG

عکس 33 مجسمه های شیاطین پل

33.jpg

دررودخانه عریض زیر پل هم قایقهایی دیدم برای کرایه به توریست . همچنین رسم داشتند عکسهای عروس و دامادی شان را با لباسهای سنتی در این رودخانه بگیرند. یک قایقی عروس و داماد را حمل میکرد ویک قایق هم عکاس و فیلم بردار.

عکس34 رودخانه انگکورتوم

34.jpg

دریکی از دیوارهای شهر قدیمی یک دیوار بلند پراز نقوش برجسته وحکاکی وجود داشت که جنگهای پادشاهان بزرگ را روایت کرده بود. حکاکی ها شبیه تخت جمشید خودمان بود ولی تخت جمشید 1000 سال بیشتر از این شهر قدمت دارد. از دو تراس با مجسمه ها و نقش برجسته ها بنام" تراس لاپر کینگ" و"تراس فیلها" که در همان  شهر بودند، دیدار کوتاهی داشتیم وعکاسی کردیم.

عکس35 و36 نقوش برجسته شهرانگکورتوم

35.JPG36.JPG

عکس37 تا 40 نمای داخلی شهرانگکورتوم

37.JPG38.JPG39.JPG40.JPG

بعد از آن از معبد "بایون" که در داخل مخروبه های شهر کهن بود دیدن کردیم. معبد بایون لوکیشن فیلم "مهاجم مقبره " بوده وخیلی ها به همین دلیل به آنجا می آمدند که پا جای پای خانم "جولی" بگذارند. صورتکهای بزرگ و زیبایی در این معبد وجود داشت که خاص "بایون" هستند و بسیار معروفند در دنیا.

عکس41و42 معبد بایون

41.JPG42.JPG

اختتامیه تور روز اول معبد "تاپروم" بود. این معبد پر بود از درختان کهنسال بلند با ریشه های درهم پیچیده که میان خرابه های معبد ریشه دوانده بودند و مناظر زیبایی ایجاد کرده بودند. با اینکه این ریشه ها باعث تخریب دیوارها میشوند ولی کسی در صدد قطع درختان برنمی آید و اجازه میدهند طبیعت به روال عادی حیات خود ادامه دهد. کلی هم مناظر بدیع و جادویی و میستری بوجود آورده که باب دل عکاسان است.

عکس43 تا 46 درختان کهنسال

43.jpg44.JPG45.JPG46.jpg

اینجا هم یکی دیگر از لوکیشن های فیلم "مهاجم مقبره" بود. خانم " آنجلینا جولی" خیلی به گردن صنعت توریسم این مملکت حق دارد. هم برای آثارباستانی شان تبلیغ میکند، هم برای ترویج فرهنگ غذاییشان. همین پارسال هم یک فیلمی درباره نسل کشی خمرهای سرخ درکامبوج ساخت بنام" آنها اول پدرم راکشتند".

 قرار بود گردش ما درساعت1 بعد از ظهر تمام شود ولی تا ساعت 5 عصر ادامه داشت چون دیدنی های زیادی در محوطه وجود داشت و معابد هم به علت حضور توریست های چینی و ماچینی بسیار شلوغ بود. این چینی ها کلا دردسته های بالای سی نفر تردد میکردند و گنجشک وار، هرکجا میرفتند با خودشان سروصدا و شلوغی میبردند. باید زبل میبودیم که زودتر از آنها به مکان مورد نظر برسیم وگرنه برای گرفتن یک عکس خلوت باید کلی صبر میکردیم. با این حال راهنما و راننده بدون غر زدن و با صبر و حوصله ما را همراهی میکردند و هرجا که میخواستیم عکس بگیریم، توقف میکردند. هرجایی هم که ما از قلم میانداختیم، خودشان یاد آوری میکردند.

بعد ازیکروز مکالمه با این مردم ملتفت شدیم که اینها آخر کلمات را جا میاندازند و معمولا حروف بی صدای آخر هرکلمه از زبانشان حذف میشود. گاهی سین وشین را با هم جابجا میکردند و همه ف ها را پ میخواندند و خ ها نزدیک به ک تلفظ میشد. ژ و چ هم که اصلا نداشتند. نوشتارشان هم از دید ما شبیه تایلندی است ولی آنطورکه راهنما میگفت حتی در حروف و صرف و نحو با آنها متفاوتند. ادعا داشت که این الفبا اختراع خودشان بوده و از کامبوج به تایلند و ویتنام رفته و در آنجا تغییراتی کرده. مثل خودمان که در زمینه رسم الخط فارسی و صدورش به کشورهای اطراف ادعاهایی داریم.

قبل غروب تور آن روزمان تمام شد و خسته و عرق ریزان ولی خوشحال و راضی از بازدیدها به هتل برگشتیم. با اینکه خیلی از توریستها از توک توک برای رفت وبرگشت به معابد استفاده کرده بودند و قیمت کمتری هم پرداخته بودند ولی گرمای هوا و تعدد مکانهایی که بازدید کردیم باعث شد ما از اینکه یک ماشین دربست گرفته بودیم اصلا پشیمان نباشیم. به نظرم اگر کسی قصد اقامت طولانی در "سی یم ریپ" را دارد میتواند با هزینه کمتر و استفاده از نقشه و کتابهای راهنما و در طی روزهای متوالی همه معابد را ببیند ولی برای کسانی مثل ما که زمان محدودی داشتیم، گرفتن راهنما و ماشین به صرفه تر بود.

بعداز کمی استراحت در هتل و فضای سبز زیبای آن تصمیم گرفتیم به دیدن مراسم رقص سنتی کامبوج برویم. این رقص "آپسارا" نام دارد از مراسم محلی این کشور است و از افسانه های قدیمی آنها ریشه گرفته. آپسارا ها درواقع فرشتگان زیبارویی بوده اند که درکنار خدایان باستانی حضورداشتند و همه جا درمعابد نقششان موجود بود.  رقصنده های آپسارا لباسهای سنتی پرزرق و برق مطلا و رنگارنگ میپوشند و با موسیقی سنتی حرکات موزونی را همراه با داستان نمایش میدهند. این رقص دیرینه سالها فقط در قصرها و برای پادشاهان و افراد رده بالای مملکتی اجرا میشده است تا اینکه در نیمه های قرن بیستم، اجازه اجرای عمومی آن داده میشود و عوام هم میتوانند در آن شرکت کنند و به تماشا بنشینند.

در "سی یم ریپ" چندین هتل و رستوران این مراسم را اجرا میکنند. باکمک گوگل مپ و تریپ ادوایزر یک رستوران را که در نزدیکی هتلمان رقص را همراه با سرو شام برگزار میکرد پیداکردیم بنام Angkor village که امتیاز بالایی هم داشت. مراسم ساعت 20 آغازمیشد. همان جلو در بلیط خریدیم. رستوران دوطبقه بود که میز ما درطبقه دوم قرارداشت. باید بدون کفش به آنجا وارد میشدیم و در جلو هم یک صحنه تئاتر کوچک به همراه گروه موسیقی قرارداشت. اول سینی شام سرو شد و بعد از آن برنامه شروع شد و یکساعت طول کشید. در انتخاب شام دخالتی نداشتیم و از قبل مشخص شده بود با این حال خوشمزه بود و اجرای رقص هم راضی کننده بود. رقص وموسیقی در ظاهر بسیار شبیه رقصهای سنتی تایلندی بود با همان حرکات چرخاندن مچ دست و روی یک پا ایستادن یوگا طوری.

عکس 47 رقص و تئاتر آپسارا

47.jpg

بعداز مراسم دوباره به خیابان زنده و بیدار pub street رفتیم و کمی در فضای پرهیجان و پرسروصدای آنجا قدم زدیم و نیمه شب دوباره به هتل برگشتیم. امشب بیشتر دراحوالات این خیابان دقیق شدم که فقط جای تفریح توریستهاست و مردم محلی بیشتر نقش گارسون را داشتند و مخلوط با جمع گردشگران هفتاد و دو ملت نمیشدند. اینکه خود اهالی شهر تفریحات شبانه شان چیست و کجا پاتوقشان است را پیدا نکردیم. شاید هم بعد از خستگی خدمات دادن روزانه به توریستها رمق تفریحات ندارند یا شاید تفریحات این چنینی خیلی برایشان گران است یا هزار حدس دیگر...مردهایشان که تا دم صبح در دو طرف خیابان فوق الذکر به انتظار مسافر می ایستادند که یکی سوار توک توکشان بشود و دو دلار نصیبشان کند. بعد ازنیمه شب کمتر زنی ازخودشان را دیدیم. اگر هم بودند گارسون رستورانها یا ماساژور خانه های ماساژ بودند که تا سحر باز بودند به امید مشتری.

صبح فردا تور از ساعت 8 صبح آغاز میشد. در راه از راهنما درباره تاریخ معاصر کامبوج سوال کردیم. توضیح داد که پس از صدسال استعمار فرانسه ، دراواسط قرن نوزدهم کامبوج استقلال خودش را بدست میاورد و نظام پادشاهی مشروطه در آن برقرار میشود وشخصی بنام "سیهانوک" پادشاه میشود. در1970 یکی از ژنرالهای ارتش این کشور علیه پادشاه کودتا میکند و جمهوری خمر را تشکیل میدهد و به ویتنام حمله میکند. پادشاه به چین پناهنده میشود وبه همراهی گروه چریکی بنام خمرهای سرخ که وابسته به کمونیستهای چین بودند، ارتشی تشکیل میدهد و به ژنرال حمله میکند و به این ترتیب همزمان جنگ خارجی و داخلی به مدت 5 سال در کامبوج اغاز میشود و تا سال 1975 طول میکشد. اما خمرهای سرخ پس از به قدرت رسیدن ، پادشاه "سیهانوک" مذکور را اخراج میکنند و فرمانده جدیدی انتخاب مینمایند. آنها مردم بسیاری خصوصا طبقه مرفه و تحصیل کرده کامبوج را از دم تیغ میگذرانند و تحصیل و سواد آموزی را ممنوع و مدارس و دانشگاه و صنایع را تعطیل میکنند. مردم را از شهرها اخراج و روانه روستاها میکنند تا به کشاورزی بپردازند و کشت برنج را گسترش دهند. بطوریکه پایتخت کشورخالی از سکنه شده و به شهر ارواح تبدیل میشود. عده بسیاری هم در این سالها به علت قحطی وگرسنگی میمیرند چون علی رغم گسترش کشاورزی، همه محصولات مزارع توسط خمرهای سرخ جمع آوری و در ازای خرید اسلحه، به چین فرستاده میشده است و سهم بسیارکمی به مردم کشور اختصاص داشته است. بالاخره پس ازتحمل سختی ها و مشقات بسیار، نظام سوسیالیستی در سال 1993 ملغی میشود وحکومت پادشاهی به کامبوج بازمیگردد و سیهانوک دوباره پادشاه میشود. درصحبت با آقای تان متوجه شدیم که با گذشت بیش از بیست سال از سرنگونی حکومت خمرهای سرخ، ریشه  آنها هنوز بطورکامل از کامبوج برچیده نشده و افراد قدرتمند و ثروتمندی از آن حزب وجود دارند که مانند خانواده های مافیایی در کشور برای خودشان قلمروها کوچکی دارند و با ثروتی که در سالهای حکمرانی جمع آوری کرده اند، در آزادی و رفاه کامل هنوز در کامبوج زندگی میکنند وحتی در تصمیمات سیاسی و اقتصادی کشور هم موثرند و پلیس هم اجازه و جسارت تحقیق و تفحص از آنان را ندارد.

درسالهایی که کامبوج تحت فشار و اسیر جنگهای داخلی بوده، دوکشورهمسایه آنها یعنی تایلند و ویتنام هم با بازیهای سیاسی و سوءاستفاده از ضعف دولت کامبوج بخشهایی از کشور را طی معاهداتی برای خود تصرف کردند. اینها باعث شده بود که کامبوجی ها دل خوشی از این دوکشور همسایه وهمچنین کشورچین که درتمام آن سالها از جنایات خمرهای سرخ حمایت کرده بود، نداشته باشند. بااین حال بیشترین توریستهای ورودی به کامبوج چینی بودند.

آقای تان میگفت خانواده خودش نمایانگر سه نسل متفاوت کامبوج هستند. پدربزرگش که در دوران استعمار فرانسه میزیسته به انگلیسی و فرانسوی تسلط داشت و قادربه خواندن ونوشتن هردوزبان بود. پدرش که دردوران خمرهای سرخ میزیسته از حق مدرسه رفتن محروم شده بود وحتی سواد خواندن ونوشتن زبان خمری را هم نداشت. خودش که متولد عصرشاهنشاهی جدید کامبوج بود توانسته بودتحصیل کند وبه زبانهای انگلیسی وتایلندی آشنابود.

خلاصه که اینها هم مثل خودمان تاریخ معاصر پرفراز ونشیبی را در جستجوی آزادی و استقلال طی کرده بودند.

امروز میخواستیم به معبد "بانتای سری" که در 25  کیلومتری شمال شرقی" سی یم ریپ" بود برویم.جاده شماره 67 که در آن به سمت معبد میرفتیم پردرخت و زیبا بود و در کناره اش دکه های روستایی قرارگرفته بود که به فروش میوه ها و محصولات خانگی وصنایع دستی کامبوج اختصاص داشت. جلو یکی از این دکه ها که توسط خانواده ای اداره میشد توقف کردیم و از آنها تعدادی بشقاب چوبی و شکر خرما و آناناس خریدیم. با وجود فقر در کامبوج و نبود صنایع، آب وهوای مناسب کشاورزی باعث شده هرخانواده ای با کشت وکار درزمین کنار خانه اش از عهده ارتزاق خود بربیاید.

عکس 48 تا49زندگی درکنار جاده

48.JPG49.jpg

حدود ساعت 9:30 بازدید از "بانتای سری" را شروع کردیم. این معبد توسط یکی از حاکمان محلی ساخته شده بود وبه خدای شیوا در آیین هندو تقدیم شده بود. هرکدام از این معابدی که در این دو روز دیدیم تاریخچه جداگانه خودش را داشت و توسط پادشاهان وحاکمان متفاوتی برای اثبات قدرت و نمایش شکوه شان ساخته شده بود. معروفیت این معبد به حکاکی های سنگی وکنده کاری های ظریف و زیبایش بود. البته این یکی به قدمت معابدی که روز قبل دیدیم نبود و متعلق به قرن 11 میلادی (هم عصر با خوارزمشاهیان در ایران) بود.

عکس51و52 معبد بانتای سری

51.JPG52.JPG

در این معبد یک گروه موسیقی سنتی را مشاهده کردیم که با سازهای سنتی آهنگهای فولکلور کامبوج را مینواختند و مردم به آنها مقداری پول پرداخت میکردند. همه اعضای این گروه موسیقی دچار نقص عضو بودند. دلیل را پرسیدیم و راهنما توضیح داد که اینها افرادی هستند که در برخورد با مین های زمینی خنثی نشده باقیمانده از جنگهای داخلی دچار صدمه شده اند و حالا با اجرای موسیقی سنتی در معابد روزگار میگذرانند و سعی میکنند توجه مجامع بین المللی را به مساله مینهای خنثی نشده که هنوز هم مقادیر زیادی از آنها در جنگلهای کامبوج باقی مانده است، جلب کنند.

ظاهرا کامبوج حدود 40 هزارنفر نقص عضو به علت مین های زمینی دارد و از این بابت یکی ازکشورهای رکوردار است. باوجود پاکسازی بسیاری از میادین توسط سازمانهای بین المللی، سی سال جنگ داخلی وخارجی در کامبوج باعث شده هنوز میلیونها مین خنثی نشده در زمینهای کامبوج خصوصا مناطق مرزی و جنگلی وجود داشته باشد. درحال حاضر سازمانهای مردم نهادی درکامبوج وجود دارند که با کمکهای داوطلبانه مردمی اقدام به شناسایی وخنثی سازی این میادین مینمایند. بسیاری از افرادی که به شناسایی وخنثی سازی مین ها کمک میکنند سربازانی هستند که در دوران جنگ توسط فرماندهان مجبور به کاشتن مین ها شده بوده اند وهم اکنون خود برای کشف وخنثی سازی آنها داوطلب میشوند.

گلی به گوشه جمال جوانمردی و لوطی گری شان.

 بعد ازبازدید " بانتای سری" یک رستوران بین راهی پیداکردیم و طبق روال روزهای پیشین  برانچی خوردیم و انرژی گرفتیم و راه افتادیم به سمت معبد بعدی که " پیراه کان" نام داشت. پلی داشت که شبیه پل شهر "انگکورتوم" بود با مجسمه های تراشیده زیبا که البته بیشترسرها از بین رفته بود. راهنما میگفت بنا به اقتضای زمانه و میل هر پادشاهی، دین رسمی مدام از "بودایی" به "هندو" تغییر می یافته وبالعکس. خیلی از اشکال و مجسمه های داخلی معبد به همین دلیل تخریب شده بودند.

این معبد توسط پادشاه "جایاوارمان هفتم" به پدرش هدیه شده بود و بنام "معبد پدر" یا معبد "شمشیرمقدس" خوانده میشد. ما که تصوریک چیزی شبیه "اکسکالیبور" و "شاه آرتور" داشتیم. ولی نیافتیم و هر چه در معبد جلوتر رفتیم مجسمه ها و اشکال یک وضعی شدند که حدس زدیم شمشیر استعاره از چیز دیگری بوده و دیگر پیشروی نکردیم.

عکس53 تا 56 معبد پیراه کان

53.JPG54.JPG55.JPG56.JPG

بعد از آن معبد " نیک پوآن" را دیدیم. این معبد جزء برنامه تور نبود ولی از راهنما خواستیم که سر راه یک توک پا توقف کند که این راهم ببینیم. معبد کوچکی بود و برای دیدنش از یک پل چوبی وسط مرداب رد شدیم که با درختان فرورفته در آب و صدای قورباغه ها و جیرجیرکها، منظره زیبا و غریبی ساخته بود. جان میداد برای پیک نیک و کاهو ترشی. توصیه میشود به زیارت.

عکس57 تا 59 معبد نیک پوان

57.JPG58.JPG59.JPG

بعداز اینها به معبد" ایست بارای " رفتیم که غروب آفتاب را ببینیم. این معبد از سه زیگورات کنار هم تشکیل شده که ارتفاع آن برای دیدن غروب مناسب است. کلا معابد انگکور سه خصوصیت مشابه دارند: اول: همه در میان خندق یا رودخانه بنا شده اند علتش هم همان مردابی بودن کشور است. (دربعضی مناطق به علت خشکسالی برکه ها و خندق ها خشک شده اند). دوم: در هرمعبدی که وارد میشوید ناگا و شیر و فیل که محافظان معبد هستند قدم به قدم جلو رویتان سبز میشوند. سوم: زیگورات و"پله پله تا ملاقات خدا" زیاد دارند.

این یکی هم مستثنا نبود.

دم غروب آنقدر صدای جیرجیرک و زنجره در جنگل زیاد میشد که صدا به صدا نمیرسد. حدس میزنم اینقدر که سر و صدایشان زیاد بوده، مردمشان شروع به خوردن اینها کرده اند. همین است که میگویند زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.

به بالای زیگورات رفتیم و یکساعتی نشستیم تا خورشید غروب کند. سرسبزی جنگلهای اطراف، صدای زنجره ها و غروب سرخ رنگ و حضور مردم صفای خاصی به این مکان داده بود و همه از این موقعیت برای ریلکس کردن و آرامش گرفتن استفاده میکردند. یک ساعت زمان تا غروب را به تفحص دراطراف و مطالعه احوالات مردم گذراندم. همهمه بود ولی سر وصدا خیر. همه سعی میکردند آهسته صحبت کنند انگار که اگر خورشید صدایشان را بشنود قهر کند و ننشیند. بهرحال سکوت بود وحرمتی برای آرامش دیگران. این مساله که تمام گردشگران فارغ از هر رنگ و نژاد و زبان و عقیده ای بی صدا کنار هم نشسته بودند تا از غروب خورشید لذت ببرند خودش معمای فلسفی عمیقی  است.

عکس 60 تا 64 ایست بارای

60.jpg62.JPG64.jpg

بعدازغروب به هتل برگشتیم. در راه برگشت با آقای تان درباره ایران صحبت کردیم. متاسفانه او هیچ چیزی از ایران نمیدانست وگفت ما اولین ایرانی هایی هستیم که به چشم دیده است. کمی وطن را معرفی کردم واینکه معبد 5000 هزارساله درخوزستان وکاخ 2500 ساله در فارس داریم و 22 بنای ثبت شده به عنوان میراث جهانی دریونسکو داریم وجزء 10 کشوراول دنیا به لحاظ تعدد ابنیه تاریخی وگردشگری هستیم و مساجد ایران به لحاظ معماری وکاشی کاری در تمام دنیا تک هستند و...

متعجب بود و ناباورانه گوش میداد. تشویقش کردیم به ایران بیاید و زیبایی های کشورما را هم ببیند.

قرار بود فردا به سمت پایتخت کامبوج یعنی شهر"پنوم پن" برویم. از "سی یم ریپ" تا "پنوم پن" حدود 320 کیلومتر فاصله هست که به روشهای متفاوتی قابل طی کردن است. سریعترین وگران ترین راه هواپیماست که پروازحدود یکساعت طول میکشد وقیمت بلیط 80 تا90 دلار است. روش دوم راه زمینی است که هم اتوبوس وهم ماشین کرایه ای وجودارد و 6 ساعت طول میکشد. کرایه یک ماشین دربست 100 دلار است. روش سوم هم قایق است که 8-9 ساعت طول مسیر است وخیلی باب نیست. مقرر شد با اتوبوس به پایتخت برویم. هم اینکه قیمت مناسب بود، هم از مناظرلذت میبردیم و هم اگر دست میداد، با مردم عادی اختلاط میکردیم. آقای تان میگفت جاده های کامبوج جزء پرتصادف ترین جاده های دنیا به شمار میایند و اصرار داشت ازجاده نروید. بنده خدا نمیدانست ایران ما مدال طلا در تصادفات جاده ای را دارد و تلفاتش به اندازه یک جنگ هشت ساله بوده. گفتیم که جاده های کامبوج برای هرکسی لات است برای ما شکلات است ورفتیم از یک آژانس مسافرتی بلیطهای اتوبوسمان را خریدیم.

 صبح فردا ساعت 6 یک تاکسی از طرف آژانس آمد دم هتل و ما را تا گاراژ اتوبوسها برد. گویا درکامبوج روش متداول این است که بلیط اتوبوس روی خودش یک تاکسی مجانی از هتل تا گاراژ هم دارد چون هر کسی که بلیط میخرید آدرس خانه یا هتل را هم ارائه میداد تا شرکت اتوبوس رانی برایش تاکسی بفرستد. سایت آژانس حمل و نقل:

www.ppsoryatransport.com

 برای مطالعه بقیه سفرنامه به قسمت دوم مراجعه فرمایید.