سلام به همه دوستان سفرنامه خوان و سفر نامه باز
راستش مدت 8 ماه میگذره از زمانی که سفر به تبریز داشتم اما به علت کمبود سفرنامه درباره این شهر بسیااار زیبا دیگه تنبلی رو کنار گذاشتم و تصمیم به نوشتن سفرنامه کردم
اول بگم که خودم 28 سالمه و دانشجو هستم و همسرم 30 ساله هستش و کارش آزاده . لازم میدونم بگم درآمد آنچنان زیادی نداریم و به نظرم متوسط رو به خوب زندگی میکنیم البته از نظر من! تو تهران هم تو یه محله متوسط غرب تهرانی هستیم . زیاد هم دربند هتل لوکس نیستیم چون در طول سفر ترجیح میدیم بیشتر بیرون باشیم و از هتل فقط میخوام تمیز باشه و حمام خوبی داشته باشه و سرمایش گرمایش به راه باشه . همین . پس بهتون از همون اول بگم که ما معمولا هتل لوکس نمیریم. معمولا سالی یک دو سفر میریم که ترجیحا داخلی هستش چون به شدت از هواپیماهای داخلی میترسم و نمیتونم با خودم کنار بیام که هواپیما سوار شم البته جدیدا اینطور شدم و متاسفانه همسرم هم به پای من میسوزه و فعلا سفرامون داخلیه
تو ذهنم بود یه سفر داشته باشم به جایی که هم آب و هواش گرم نباشه هم شهر کهنی باشه و ترجیحا غذاهاش خوشمزه باشه . آخه من خیلی شکموام . معمولا مهر ماه به سفر میریم . مثل همین سفر . تبریز رو انتخاب کردم و رفتم برای مطالعه راجع بهش تا کمی اطلاعات بدست بیارم اما متاسفانه اطلاعات جامع و کاملی اونقدر در دسترس نبود و ناچارا از یکی از دوستان تبریزیم خواستم کمی بهم اطلاعات بده که الحق و النصاف اطلاعات خوبی داد . البته ایشون از قشر مرفه تبریزن و طبیعیه از بهترین ها اطلاع کاملی داشته باشند . از دوستان غیر ترک زبانم و کلا خیلی ها شنیده بودم تبریزی ها اگر فارس ببینن برخورد خوبی ندارن و کلا اذیت میکنن و خوش برخورد نیستن . من و شوهرمم هیچی ترکی بلد نیستیم . دورادور از بعضی طرفها و اجداد چند درصدی به ترکها میخوریم اما ترکی بلد نیستیم . با علم به همه اینها گفتم بی خیال و سفرو انجام میدم
انتخاب من هتل آپارتمان خانه کارگر تبریز بود . خانه کارگر چمخاله رو قبلا رفته بودم و میتونم بگم 50 50 هست از هر لحاظ . اما تبریز رو نمیدونستم و فقط خدا خدا میکردم که اینکه میگن تبریزی ها تمیزن واقعا تو این هتل نمود داشته باشه پس هتل رو برای 3 شب به قیمت 150 تومان رزرو کردم . تا اینجا قیمت عالی !
شروع سفر
سفرمون رو حدود ساعت 1 شب شروع کردیم و از تهران راه افتادیم. معمولا شب سفر میکنیم چون من آفتاب دوست ندارم و دوست دارم از حداکثر زمان برا بودن تو شهر جدید استفاده کنم . مسیر اتوبان تهران کرج قزوین زنجان تبریز بود . مسیری که قاعدتا چون اتوبانی بود باید راحت رفت و آمد میشد . مهرماه بود و فصل مدرسه ها و جاده خلوت خلوت خلوت .
تا قزوین که واقعا نفهمیدم چطور رسیدیم و بعدش برای خوردن چایی و استفاده از سرویس های لازم ! زدیم بغل و یه مجتمع رفاهی به اسم پرستو پیدا کردیم که یه موجود زنده داشت فقط که خواب بود پشت سماور . اما دستشویی ها تمیز بود و ما سریعا یه دستشویی رفتیم و از خوردن چایی منصرف شدیم و راه افتادیم
مسیر رو ادامه دادیم و حد فاصل تاکستان تا ابهر که رسیدیم دشواری مسیر شروع شد. جاده دیگه چراغی نداشت و آسفالت پر از چاله چوله بود و بدتر از اون گارد ریلی هم وسط نبود و یه جدول خیلی کوتاه بود و دیگه ترجیح دادیم با سلام و صلوات و سکوت کامل مسیر رو رد کنیم بلکه به یه جا برسیم نور داشته باشه . رانندگی ادامه داشت تا خداروشکر رسیدیم ابهر و دیدیم بهتره ریسک نکنیم و وایسیم یه چایی بخوریم کمی استراحت کنیم و هوا روشن تر شد راه بیفتیم و کنار کانکس پلیس وایستادیم و بعد از کمی وقت تلف کنی! خوابیدیم . تقریبا حول و حوش ساعت 6 بیدار شدیم و راه افتادیم و اینبار جاده روشن بود و همچنان خلوت
. حوالی ساعت 10 رسیدیم تبریز و اعتراف میکنم با توجه به اینکه تو جاده فقط کوههای قرمز دیده بودم و ورودمون به تبریز هم با رفتن به مناطق حاشیه نشین شهر و دیدن همون کوههای قرمز همراه بود کلی حالم گرفته شد. درحدی که همون اول گفتم کاش نمیومدم .ولی همسرم گفت قشنگه که . حالا اولاشه وایسا خوشت میاد
رفتیم به سمت هتل اپارتمان در حالی که من کلا ضدحال خورده بودم . هتل یه ساعتی طول داد تا بهمون اتاق بده و گفت چون زود رسیدید اتاق هنوز اماده نیست . ماهم گفتیم باشه یه کم میچرخیم تا اماده شه . بالاخره اتاق رو تحویل گرفتیم . تمیز تمیز تمییییز. کیف کردم از تمیزی و برخورد خوب پرسنل هتل . یه تیم فوتبال بچه های باکویی هم همون لحظه رسیدن
وسایلمون رو گذاشتیم تو اتاق و همسرم گفت الا و بلا من خوابم میاد میخوام بخوابم. منم تو سفر آدم بخوابی نیستم و دلمم نخواست بگم نه گفتم باشه ولی عصری بریم بیرون. خودمم استراحت کردم و عصر بالاخره رفتیم بیرون . کم کم داشت فضا برام عادی میشد
چون شب بود تصمیم گرفتیم بریم لاله پارک که تعریفشو شنیده بودم . وارد لاله پارک شدیم و انصافا خوشگل بود اما برای تهرانیا شاید یه چیزی مثل پاساژ کوروش خودمون باشه . یه گشتی تو پاساژ زدیم و همه چی داشت و کامل بود و یه سر به دفکتو و ال سی وایکیکی هم زدیم و کمی کامل تر از تهران بود و قیمتاش کم و بیش بهتر. گشنمون شد و رفتیم فودکورت لاله پارک و بین اون همه رستوران و بوفه رنگارنگ و هوس انگیز کمریسکترین غذا رو انتخاب کردیم . کباب کوبیده مخصوص. البته وقتی غذارو گرفتم انقدر با عکسش فرق داشت که خندم گرفته بود و ازش عکس گرفتم براتون بزارم . مزه اش هم خیلی معمولی بود اما قیمتش برای اون غذا کم کیفیت بالا بود .
غذا رو خوردیم و تو طبقات گشتیم و رسیدیم به یه مغازه که باقلوا داشت . اول بگم من از شیرینیهایی که شهد دارن مثل باقلوا همه عمرم متنفر بودم و از بوشونم حالم بد میشد اما دوست داشتم باقلوای تبریز که کاملا ریختش شبیه باقلوا استانبولی بود رو تست کنم ببینم اینم بدمزس یا نه. یه دسر بود که مثل فرنی بود ازون خریدم که خیلی خوشمزه بود و متاسفانه اسمش یادم رفته اما تو عکس هست . باقلوا هم از قنادی رکس که اون دوست تبریزیم بهم گفته بود خریدم و اومدیم خونه
چایی گذاشتم و رفتم باقلواهارو آوردم و با یه بسم الله یکیشو خوردم. انگار یهو یه بخش جدید توی علاقمندیهای مغزم باز شد به اسم باقلوا . الانم که دارم مینویستم تو چشام اشک حلقه زده انقدر دلم خواست . خوشمزه . شیرینی مناسب و ازون مهم تر خوش بووووو . بوی عسل و خامه میداد . تازه و نازک و بی اغراق بگم درجا 5 تاشو خوردم و انقدر مسخره بازی موقع خوردنش دراوردم که همسرم کلی دستم انداخت. همینجا بهتون میگم تمام باقلواهایی که تو ایران خوردید رو فراموش کنید و برید تبریز اینجا باقلوا بخورید . هرجاییم نه ها .همینجا فقط قنادی رکس
خلاصه شبم به شیرین ترین وضع ممکن تموم شد و رفتیم برای فردا. صبح من برای صبونه چند تا تخم مرغ آب پز آورده بودم و پنیر و گردو و همسرم که چایی باقلوا خورد منم تخم مرغ و رفتیم بیرون. تصمیم گرفتیم اولین روز در تبریز رو بریم بازار تبریز که خیلی تعریفی بود
با ماشین رفتیم تا نزدیک بازار و اونجا یه پارکینگ پیدا کردیم به سختی و ماشینو پارک کردیم و راه افتادیم به سمت تیمچه مظفریه. من یکی از اهدافی که دوست داشتم بیام تبریز دیدن فرش هاش بود چون خیلی به این هنر و کلا فرش دستباف ایرانی ارادت ویژه ای دارم و تا یه فرش دستباف قشنگ می بینم دست و پام شل میشه
دیگه از زیبایی فرش ها نمیتونم بگم چون قابل توصیف نیست . اینم بگم که بازار تبریز برخلاف تهران که همش یه گاریچی داره بار میبره و تورو زیر دست و پا له میکنه و طلبکاره اصلا اینطور نبود . گاریچی ها با گفتن یالله راه می رفتن و خیلی ملایم رد میشدن . تا اینجا فکر میکردیم احتمالا ما هنوز تبریزیای واقعی ندیدم و چون اینا که بد نیستن . پس چرا میگن بدن ؟! .کلی تابلو فرش دیدم که اشتباها نخریدم و حسرتش به دلم موند تا سفر بعدی ایشالا. قیمتا نصف تهران . البته بافت کردستان هم بوده خیلی تفاوت داشت و ارزون تر بود ولی کلا قیمت فرش دستباف تبریز نصف تهران بود
برخورد فروشنده ها عاااااالی و مهربون مودب . مودب بودن خیلی بارز بود
رسیدیم به یه قسمتی که پر طلا بود . بازم واسه خاطر شنیده هام توقع داشتم تو مغازه ها همش طلای گنده و زرد ببینم که اونجا هم دقیقا برعکس بود . همه مدل طلا بود عین تهران .تا اینجا این شایعه درباره تبریز هم الکی بود
رفتیم به یه سمتی که یه عالمه گاری بود که روش تخم مرغ و سیب زمینی پخته بود و نان لواش و نمک فلفل . خیلی دلم میخواست بخورم چون تقریبا همه داشتن میخوردن و اصلا تو اون هوای سرد اخر مهر ماه میچسبید ولی خب دلم یه غذای حسابی تر میخواست .نزدیک یه لبنیاتی بودیم به اسم سلطانعلی. زیاد توضیح نمیدم فقط بگم خوشمزه ترین دوغ باز عمرم رو اونجا خوردم لیوانی 1000 . پنیر تبریز خریدیم برا خونواده هامون و خودمون که اصلا بوی بد نمیداد و دوغ و روغن محلی و رفتیم .
ناهار نخورده بودیم و دنبال رستوران حاج علی تو راسته کفاشا گشتیم که تعریفشو میکردن. یه کم طول کشید تا پیداش کردیم و رفتیم داخل. یه آقای جوان پشت صندوق بود و یه پیرمرد باحال که همین که رفتیم تو داشت نهار میخورد و خوش آمد گفت و نشستیم. داشتیم منو رو میدیدم که اون آقای پیر رو کرد بهم و شروع کرد به ترکی منو رو برام توضیح دادن
منم که ترکی بلد نبودم چند تا کلمه شنیده بودم گفتم حاج آقا ترکی بیلمیرم و بیچاره بازم ادامه داد و منم گوش کردم. همسرمم حسابی ضعف کرده بود برای اون پیرمرد مهربون
رفتیم سر یه میز نشستیم و منو رو دیدیم . من برگ سفارش دادم و همسرم که بنده لقمه و کوبیده هست کوبیده. اولش برامون یه سوپ خیلییییی رقیق آوردن که مزش خوب بود . بعدم غذا که خدایی خوشمزه بود اما خیلی کم بود . آخه تو تهران اگر 50 هزار تومن برگ سفارش بدی انقدر کم نیست ولی اینجا لابد اینجوری بود
غذا خوشمزه بود یه خورده دیگه تو بازار گشتیم و از یه مسجد خیلی کوچولو به اسم مسجد کوچک تو بازار دلانه زن دیدن کردیم و رفتیم بیرون . راستی تو تبریز لبو ندارن و چغندر قند رو مثل لبو میفروشن که بامزه بود .
چون قرار نبود زیاد وقت هدر بدیم با یه کم مشورت و دو دو تا چهار تا تصمیم گرفتیم بریم کندوان. روستایی که فقط تو فیلما و عکسا زیارتش کرده بودم. حوالی ساعت 2 راه افتادیم و بعد از گذر از اسکو و چند تا ده رسیدیم کندوان . جاده مثل جاده کردان و طالقان و لواسون بود و آب و هوا هم همونطور کوهستانی و خشک و حتی درختا هم همونا بودن مثل تبریزی و گردو و البالو زردآلو. یه ورودی ناچیزی هم اولش ازتون میگیرن
خود کندوان خونه های زیبایی داشت که واقعا منحصر به فرد بود اما یه سری خونه معمولی ساخته بودن جلو بعضی ازین خونه ها که منظره بدی درست کرده بود. اونجا یه کم گشتیم و راه افتادیم و تو جاده برگشت یه شهر مدفون زیر کوه بود که فقط طویله حیواناتش قابل بازدید بود و زیر زمین بود و دیدنش 2 دقیقه طول کشید و معلوم بود کلا ولش کردن به امان خدا
وقتی برگشتیم تبریز شب شده بود یه کم تو ترافیک خیابان ولیعصر و فروغی تبریز گشتیم و خیابونای خوشگلش رو دیدیم و برای شام رفتیم یه جایی که فقط سیب زمینی داشت و اسمش اقای سیب زمینی بود . یه کمپیر و بشقاب سیب زمینی سوجوک گرفتیم که جفتش خوشمزه بود و قیمتش خوب بود
امروزمونم تموم شد
صبح فرداش بود و میخواستیم چند تا جا دیگه رو هم ببینیم و وقت نبود صبحونه بخوریم و خلاصه زود از هتل رفتیم بیرون. دور یه میدونی یه لبنیاتی بود به اسم سحر دیدیم یه سری آقا نشستن دارن چایی میخورن و متوجه شدیم میشه اینجا صبحونه خورد . تا قبل از این لحظه در زندگیم خوشمزه ترین صبحانه، صبحانه خونه خودمون و مامانم بود اما به محض خوردن صبحونه اونجا ورق برگشت. اینجا که دیگه همسرم داشت غش میکرد . آخه هم اندام متعادلی داره هم عاشق چربیجات
بال قیماق گرفتیم با چایی و بربری... آخ بالقیماق میتونه معشقوقه هرکسی باشه . انقدر این صبحونه خوشمزه بود . انقدر تمیز بود و انقدر کیف داد که به خودم لعنت فرستادم چرا روز قبلش تخم مرغ خوردم. قیمتش که مفت بود برای دو نفر دو تا سرویس از همه چی کلا 14 تومن تازه از ما زیادتر از خودشون گرفت چون غریب بودیم
درحالی که کیفمون کوک بود از خوردن چنین مایده بهشتی رفتیم به سمت محله ششگلان و خونه پروین اعتصامی. ورودی ناچیزی داشت و جای پارکم تو کوچه بود. خونه بسیاااااار بزرگ و زیبا بود . والا تو اون خونه منم بودم شاعر میشدم . فقط سردابش دو برابر خونه ما بود
حیاطش که یه پارک محلی بود واسه خودش . اتاق پروین و صندوقچه اش هم بود و کمی از دست نوشته هاش. فضا به شدت رمانتیک بود مخصوصا برای همسرم که به شعر علاقه داره . کلی عکس گرفتیم و داخل سردابش هم رفتیم که واقعا زیبا بود و تندیسی از پروین اونجا هم بود. انقدر این خونه فضای ملایمی داشت که آدم دلش میخواست دوباره عاشق شه. یه ساعتی تو خونه بودیم و بازدیدکننده دیگه ای نبود و تا دلمون خواست جولون دادیم
بعدش رفتیم خونه استاد شهریار رو ببینیم که متاسفانه بسته بود. ناچارا رفتیم موزه مشروطه که تو محله شلوغی به اسم راسته کوچه بود. بازم پارکینگ پیدا کردیم و رفتیم داخل موزه. معماری موزه بسیار زیبا بود و خانه آقایی بود به اسم حاج مهدی کوزه کنانی که تبدیل شده بود به محل برگزاری جلسات مهم اون دوره
تعدادی توپ و آثار باستانی و ظروف آنتیک هم بود که واقعا دیدنی بود . معماری موزه و آینه کاری هم بی نظیر . قسمت دیگه ای راجع به ستارخان و باقرخان اختصاصا توضیح داده شده بود و اسلحه ها و سرگذشتشون رو گذاشته بودن که واقعا از خوندنش دل آدم میگرفت که چه آدمهایی داشته این سرزمین که دیگه نیستن ولی ای کاش بودن
ناهارم یه ساندویچی قدیمی و معروف پیدا کردیم به اسم سعید تو همون محله ششگلان که جاتون خالی واقعا داستانی داشت. دو تا ساندویچ رویال نزدیک یک ساعت زمان برد و آخرش وقتی اوردن دیدیم بیچاره چقدر زحمت کشیده سوسیس های رو مدل داده و خلاصه هنرنمایی ها کرده بود . قیمتشم انقدر خوب بود اصلا یادم نیست .
یه خورده دیگه تو شهر گشتیم و دیگه واقعا عاشق تبریز شده بودم و دلم میخواست اصلا برنگردم تهران. بعد رفتیم سمت پیاده راه تربیت که تعریفشو شنیده بودم .
یه چیزی بود شبیه خیابون باغ سپهسالار تهران ولی باریک تر و با این تفاوت که علاوه بر کیف و کفش لباسم داشت . کلا برای خرید خوب بود ولی من معمولا تو سفر لباس و .. زیاد نمیخرم . یه گشتی زدیمو خواستیم بریم حمام نوبر که وقتی رفتیم دیدم درش بسته هستش از همسایه هاش پرسیدیم گفتن بازدید حمام نوبر تا اطلاع ثانوی ممنوعه ! حالا چرا خدا داند
کنف شدیم ولی کوتاه نیومدیم و برنگشتیم هتل .
شب یه سری زدیم به ایل گلی که یه پارک بسیار بزرگ بود و یه عمارت تاریخی قشنگ وسط یه دریاچه روی آب داشت که انقدر پارک شلوغ بود که اصلا نفهمیدیم چی شد . یه خورده تو محوطه خود ساختمان ایل گلی چرخیدیم و عکس گرفتیم و خواستیم بریم چایخونه یه چایی بخوریم که محیطش اصلا خوب نبود و پشیمون شدم و خلاصه زود برگشتیم
رفتیم سمت پاساژ اطلس و ترافیک کلا غوغا می کرد .به سختی پارک کردیم و رفتیم داخل و اینجا هم مثل پاساژهای دیگه تهران بود و قشنگ بود . منتها هرچی میخواستی بخری بی نهااااااااااااایت گرون بود و اصلا قابل مقایسه با تهران نبود. کلا تو این سفر نتیجه گرفتیم تهران اصلا شهر گرونی نیست. شامم همونجا تو فودکورتش یه چیزی که یادم نیست چی بود اسنک طوری خوردیم و له برگشتیم خونه .
امروز اخرین روز اقامت ما تو تبریز بود و باید هرطور شده مقبره الشعرا و مسجد کبود و کلی خونه تاریخی و از همه مهمتر خونه استاد شهریار رو میدیدم. اتاق رو تمیز تمیز تحویل دادیم و با برخورد بسیااااااااااااااار مهربون رسپشن هتل از هتل رفتیم.
رفتیم همون لبنیاتی سحر و آخرین بال قیماق عزیزمون رو هم خوردیم جاتون خالی. بعد رفتیم سمت خونه استاد شهریار که خداروشکر باز بود و واقعا واقعا ارزششو داشت اولا که ورودی نداشت و دوما که فضا خیلی قشنگ و غمگین بود و لباسای استاد و وسایلش رخت خوابش همه چی همونجور مونده بود . یه دفترچه بود توش پر یادداشت توریست های که چقدر با اثار ایشون اشنا بودن .
اشپزخونشون و چینی های گل سرخیش . فضا هم زیبا هم ناراحت کننده بود . یه غم سنگینی داشت . یه زیرمینی هم داشت که توش حوض بود و کلا مگه داریم ازین قشنگتر ؟ چرا الان خونه هامون اینطوری نیست . دیگه اینجاها که اصلا دلم میخواست خودمو یه گوشه قایم کنم کلا تو خونه شهریار زندگی کنم ولی حیف که نمیشد. در کل نسبت به خونه پروین خیلی بهش بیشتر رسیدگی کرده بودن .
امیدوارم همتون بتونید برید و ببینید
دیگه دیدیم نمیشه جاهای دیگه رو ببینیم چون میخواستیم سوغاتی بخریم. رفتیم رکس و هرچی باقلوا پخت اونروز داشت رو بلافاصله که رسید قنادی خریدیم
ارززشو داشت. باقلوا کیلویی 34 تومن بود که ما 10 تا جعبه یک کیلویی برای سوغات گرفتیم
یک کیلو هم قرابیه خریدیم کیلویی 36 تومن
سر راه رفتیم چرم افراشته که خیلی تعریفشو شنیده بودم . نزدیک خلیفه گری ارامنه
پیداش نمیکردیم و از یه آقایی ادرس پرسیدیم همین که شیشه رو دادیم پایین و گفتیم دنبال چی هستیم اول گفتن سلام به شهر تبریز خوش اومدین امیدوارم تبریز بهتون خوش بگذرهه آدرس مثلا فلان جاست ! ما یه چند ثانیه هنگ کردیم گفتیم این بیچاره ها که انقدر قشنگ آدرس میدن انقدر مودبن آخه چرا همش برعکسشو به ما میگفتن .
رفتیم کفش بخریم که بعد از دیدن قیمت کفشا دممون رو گذاشتیم رو کولمون و رفتیم
قیمتا از 700 هزار تومن بود تا 1200 300 . خیلی هم عالی !
اخرین ناهار رو رفتیم لاله پارک از یه مغازه من کوفته تبریزی خریدم و همسرم پیده گوشت و رفتیم رو تراس پاساژ خوردیم . انقدر باد میومد که داشت باد مارو میبرد ولی مهم نبود مهم اون لحظه بود. کوفته تبریزی خوشمزه بود با نون محلی اسکو و سالاد شیرازی. پیده هم یه کم خوردم واقعا باحال بود و خوشمزه
از ال سی وایکیکی لاله پارک دو جفت کفش خریدیم و منم پررویی کردم و کفش مردونه خریدم و با همسرم ست کردم
قیمتش در مقایسه با چرم افراشه پشیزی نبود. کم کم اومدیم بیرون و پرونده سفر تبریزمون بسته شد اما نه با برگشت به تهران. با برگشت به سمت اردبیل و سرعین و استارا و چمخاله و مازندران که ایشالا تو سفرنامه بعدی ادامه سفر تبریز رو خواهم نوشت .
چند تا نکته :
- هزینه خورد و خوراک تو تبریز بالاست و اگر بخواید رستوران خوب برید زیر نفری 30 40 حساب نکنید
2.به هیچ وجه تو تبریز صبحانه غیر بال قیماق نخورید
3.حتما حتما خونه استاد شهریار رو برید
4.حتما بازار فرش فروشها برید و تونستید خرید کنید . میدان ساعت تبریز چیزیه که ناخوداگاه بارها می بینینش تو رفت و آمد به شهر
5.مردم تبریز از نظر من مردمانی مودب تمیز مهربون کمی خجالتی و خوش سلیقه هستن
6.ترافیک تو بعضی مناطق تبریز روزهای تعطیل بیشتر هست
7.حتما باقلوای خوب بخرید که از شیرعسل درست شده باشه نه شهد شکر
8.اگر صاحب شغل باشید و خودتون خودتون رو بیمه تامین اجتماعی کنید میتونید از هتل خانه گارگر استفاده کنید
و در آخر اینکه از مردم مهمون نواز تبریز ممنونم که انقدر خاطره خوبی برامون به یادگار گذاشتن و از شما ممنونم که سفرنامه به این طولانی رو خوندید