ویژه نامه جام جهانی 2018: سفراقتصادی به روسیه(قسمت دوم)
روز پنجم
یک ساعت مانده به مقصد، متصدی قطار مارو بیدار کرد و ما هم مشغول خوردن صبحانه شدیم و با دوستمان روسلان در حین خوردن صبحانه گفت و گو کردیم. روسلان می گفت که برای جام جهانی قطار های خوبی رو در نظر گرفتن. قطارهای عادی خیلی قدیمی و پرسروصدا هستند.
ساعت 7 صبح به ایستگاه راه آهن سن پترزبورگ رسیدیم. هوای خنک و دلپذیری بود و ما هم که تمام شب رو خوابیده بودیم، مملو از انرژی بودیم و آماده برای یک روز پرهیجان.
قطار مسکو به سنت پترزبورگ
نماد حک شده فیفا 2018 بر روی پنجره های قطار
شهر سنت پترزبورگ رو پتر کبیر حدود 300 سال قبل بنا نهاد. این شهر 200 سال تا زمان شوروی پایتخت روسیه بوده. این شهر خواهرخوانده اصفهان هست.
از ایستگاه که پیاده شدیم منتظر دوست روسلان، که ساکن پترزبورگ بود، ماندیم. بعد از رسیدن دوسشتش به سمت خروجی روانه شدیم. دنبال ورودی مترو بودیم که روسلان آدرس آپارتمان ما رو پرسید و به ما گفت که فاصله ما با آپارتمان زیاد است. به همین دلیل بهمون پیشنهاد اوبر با هزینه خودش رو داد. ما که می دونستیم مانند ایرانی ها این پیشنهاد تنها یک تعارف نیست بعد از 2 و 3 بار اصرار او، قبول کردیم. بعد از 5 دقیقه تاکسی اومد و روسلان 320 روبل برای کرایه به راننده پرداخت کرد و ما با اونها موقتا خداحافظی کردیم و به سمت آپارتمان راه افتادیم.
میدان مشرف به راه آهن سنت پترزبورگ
سایز ساختمون ها در سنت پترزبورگ کوچکتر از مسکو بود. یه شهر جمع و جور که در اونجا از سرعت بالای شهرهای بزرگی مانند مسکو، خبری نبود و آرامشی بر شهر حکم فرما بود.
حدود 30 دقیقه بعد، به منطقه Dybenko رسیدیم. چون آپارتمان ما در شهرکی واقع بود، راننده در پیدا کردن آدرس، دچار مشکل شده بود، راننده، اصلا زبان انگلیسی نمیدانست و ما فقط به وسیله اپلیکیشن ترنسلیتور منظورمان را بهش می رساندیم. راننده برای پیدا کردن مقصد شماره تماس صاحب آپارتمان رو از ما گرفت. پس از چندین دقیقه صحبت با او بالاخره واحد مورد نظررو پیدا کرد. خانمی حدودا 50 ساله به نام "سیویه تا "در آپارتمان منتظر ما بود. ایشون هم اصلا زبان انگلیسی نمی دونست. باز هم این اپ آفلاین به داد ما رسید و توانستیم توضیحات و کمک های خانم صاحب خانه رو متوجه شویم. در سایت بوکینگ، تایم رسیدن خود را 9 صبح درج کرده بودیم ایشون هم سر تایم آپارتمان رو تحویل ما دادند.
مجتمعی نوساز وآپارتمانی بسیار تمیز و مدرن که از بسیاری از هتل های 4 ستاره هم مجهزتر بود. امکانات کاملی از قبیل : فر، ماکروفر، گاز برقی، اتو، ماشین لباسشویی، تعداد زیادی پتو و لحاف و مواد شوینده به همراه ست کاملی از لوازم آشپزخونه موجود بود. یک ویژگی مثبتی که آپارتمان در سفرهای اقتصادی، نسبت به هتل دارد، امکان پخت و پز، شست و شو و همچنین داشتن اختیارات فراتر مسافر هست. همه چیز مانند عکس ها در سایت بوکینگ حتی بهتر بود. بهتون توصیه می کنم که حتما رفتن به همچین آپارتمانهایی رو به جای هتل مدنظر قرار بدید.
آپارتمان ما در سنت پترزبورگ
کمی استراحت کردیم، صبحونه خوردیم و آماده ی رفتن به سمت خیابان نوسکی شدیم. جایی که گرد همایی هواداران ایرانی در آنجا برگزار می شد. پس از خروج از آپارتمان، از فروشگاه 24 ساعته که در کنار هتل ما در مسکو هم شعبه داشت، کمی خوردنی و وسایل تشویق تیم رو خرید کردیم. یکی از خریدهایی که داشتیم قیمتش بالاتر از چیزی بود که زیرش درج شده بود به بخش خدمات مشتریان رفتیم و کالا رو پس دادیم. بعد با مینی بوس خودمون رو به نزدیکترین ایستگاه مترو (ایستگاه Ulitsa Dybenko ) رساندیم.
فروشگاه 24 ساعته که اینقدر که بزرگه تهش مشخص نیست.
در بین بلیط های موجود، 2 عدد بلیط سه روزه، هر کدام به مبلغ 400 روبل خریداری کردیم که خوشبختانه تا روز آخر که در سن پترزبورگ بودیم به راحتی از این بلیط ها، چه در مترو و چه در اتوبوس، استفاده کردیم. البته چون روز بازی بلیط مترو و اتوبوس با ارائه فن آیدی رایگان بود کارت دو روزه هم برامون کفایت میکرد.
متروی سنت پترزبورگ
بعد از خرید بلیط، وارد مترو شدیم و بعد از عوض کردن 2 خط به ایستگاه Nevsky Prospectرسیدیم.
پراسپکت در زبان روسی به معنای خیابان عریض هست. بلوار نوسکی از دل هزاران درخت قطع شده که زمانی محل زندگی گرگها بودند، در سال 1718 متولد شد.
نام خیابان نوسکی از قهرمانی قرن سیزدهمی گرفته شده که ارتشهای آلمانی و سوئدی را که به کشور حمله کرده بودند شکست داد. پیکر نوسکی، در صومعهای که در انتهای این خیابان قرار دارد دفن شده است. خیابان نوسکی به مرور زمان تبدیل به جایی شد که افراد متمول و شناخته شده در آن زندگی میکردند. چهرههای شناخته شدهای مانند چایکوفسکی، نیکولای کورساکوف و نیکولای گوگول نویسنده مشهور روسی از این دست افراد بودند.
هر چند، اصلیترین تفریحات در این خیابان خرید و صرف غذا است، اما ساختمانهای مهم و قابل توجهی هم در مسیر وجود دارند که باید توقف کرده و نگاهی به آنها بیندازید.
خیابان نوسکی
وارد خیابون که شدیم، جمعیت بسیار زیادی از ایرانیها و سایر کشورها در آنجا حضور داشتند. شور و حرارت عجیبی فضای خیابان نوسکی رو پر کرده بود. این خیابون زیباترین خیابان سن پترزبورگ است که به اون شانزلیزه سن پترزبورگ هم گفته می شود. به سمت کلیسای کازان حرکت کردیم. در راه یک زوج اصفهانی که تو متروی مسکو ملاقاتشون کرده بودیم رو دیدیم و با هم، هم صحبت شدیم. هرچه به سمت کلیسا نزدیک تر می شدیم، جمعیت ایرانی های حاضر، بیشتر و بیشتر می شد. جلوی کلیسای کازان که رسیدیم به قدری جمعیت و سروصدای ایرانیها زیاد بود که برای همه و از جمله روسها جلب توجه کرده بود. از دیدن اینهمه سر و صدا جا خورده بودند. به طوریکه گوشی به دست از اتفاقات اونجا فیلم و عکس می گرفتند. شهر رو روی سرمان گذاشته بودیم. ما هم با جمعیت هم صدا شدیم و برای مراکشی های حاضر کری خواندیم.
تجمع ایرانی ها روبروی کلیسای کازان
بعد از یکم سرو صدا کردن و شلوغی، به سمت کلیسای ناجی خون ریخته شده Church on Split Blood که روبروی کلیسای کازان بود، رفتیم. مسیر کلیسا در حاشیه ی رودخانه بود و در مسیر دستفروش ها در حال فروش صنایع دستی و سوغاتی بودند.
دید از روی پل به کلیسای خون ریخته شده(عکس از اینترنت)
عروس و دامادی هم در حال عکاسی تو اون جمعیت و در اون حوالی بودند.
عروس و دامادی در حال ثبت بهترین رویداد زندگی خود، تو اون شلوغی
خوب بریم سراغ تاریخچه کلیسا: ساخت بنای کلیسا در سال 1883 به دستور الکساندر سوم، بهعنوان یادبودی برای پدرش، تزار الکساندر دوم و در محل ترور او شروع شد. تزار الکساندر دوم همان کسی بود که قانون منع رعیتداری در روسیه را تصویب کرد. معماری این کلیسا با معماری سایر بناهای سنت پترزبورگ متفاوت است. معماری سنت پترزبورگ غالباً در سبک باروک و نئوکلاسیک است، اما سبک روسی متعلق به قرونوسطی کاملاً در معماری این کلیسا مشهود است. شاید سبک معماری و نقش و نگارهای این کلیسا شما را بیشتر به یاد مسکو و کلیسای سنت باسیل بیاندازد. در جریان انقلاب 1917 روسیه، کلیسا مورد چپاول قرار گرفت و نمای داخلی آن بهشدت آسیب دید. دولت شوروی در اوایل سال 1930 کلیسا را تعطیل کرد. در جریان جنگ جهانی دوم، و در محاصره سنت پترزبورگ توسط ارتش نازی آلمان، از این کلیسا بهعنوان محلی برای جمعآوری اجساد کسانی که در جنگ، و یا از شدت گرسنگی و بیماری کشتهشده بودند استفاده میشد. بعد از اتمام جنگ از کلیسای ناجی خون ریخته شده بهعنوان انبار سبزیجات استفاده شد که موجب پیدایش لقب طعنهآمیز "ناجی سیبزمینیها" شد!
کلیسای ناجی در خون
با پرداخت 250 روبل وارد کلیسا شدیم. این کلیسا بعد از کلیسای سنت لوئیس بیشترین میزان موزاییک در دنیا رو داراست. دیوارها و سقف داخلی کلیسا با استفاده از موزاییکهای فوقالعاده زیبا پوشیده شده. تصاویر اصلی روی موزاییکها متعلق به کتاب مقدساند.
کلیسای ناجی در خون-نمای داخلی
اطراف کلیسا مکان هایی بود که لباس های درباریان و راهبه قرار گرفته بود و شما می تونستین با قرار دادن صورت خود در مکان مورد نظر (با پرداخت 100 روبل)عکس های زیبایی بگیرین.
ماکت هایی برای عکاسی با لباس درباریان تزاری
قسمت اعظمی از شلوغی مربوط به فن فست سنت پترزبورگ، که در مجاورت کلیسا قرار داشت، بود .بعد از تماشای این کلیسای شگفت انگیز، به سمت کلیسای کازان رفتیم. فاصله این دو کلیسا حدود 5 دقیقه پیاده هست. در بین راه داخل فروشگاه Singer که یک کتابفروشی و کافه 24 ساعته هست رو هم دیدیم.
فروشگاه Singer
کلیسای جامع کازان در بین سالهای ۱۸۰۱ تا ۱۸۱۱ ساخته شد. امپراطور «پل اول» میخواست کلیسای جامع کازان شبیه به کلیسای سنت پیتر رم باشد. او رویای آن را در سر داشت که روزی سن پترزبورگ رم شمال بشود؛ یک مرکز دینی قدرتمند با کلیسای جامع کازان در مرکزش! شکوه و عظمت این کلیسا نمادی از بزرگی سن پترزبورگ، در زمانی است که پایتخت و اقامتگاه امپراتوران، معماران و هنرمندان بود. این کلیسا به خاطر گرامیداشت پیروزی روسیه در برابر ناپلئون تبدیل به مکانی ارزشمند شد.
انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ و تشکیل اتحاد شوروی باعث تنزل ارزش کلیساها و ابنیه مذهبی روسیه شدند. کلیسای جامع کازان در سال ۱۹۳۲ بسته و بعداً به عنوان موزه «دین و بیخدایی» دوباره بازگشت. در نهایت کازان به دست فراموشی سپرده شد و گنجینه مذهبی آن به یغما رفت. بعد از سقوط کمونیسم و پذیرش دوباره دین، بسیاری از کلیساهای روسیه بازسازی شدند.
ورودی خیره کننده کلیسای جامع، از ۹۶ ستون به صورت نیم دایره تشکیل شده است. در نمای خارجی، نقش برجسته ها و مجسمه هایی با ظرافت تمام در ورودی کلیسا توجه مارو به خودش جلب کرد.
کلیسای کازان
مجسمه های نمای خارجی
وارد فضای داخلی که شدیم عده ای در حال عبادت بودند و طبق احکام ارتودکس روسری بر سر خانم ها بود. از لحاظ معماری داخلی کفپوش بنا با موزاییکهای پر جزئیاتی پوشیده شده بود. سقف هم نقاشیهای خیرهکننده و تزئینات جالبی داشت. حتماً به گنبد توجهی ویژه کنید؛ این گنبد با ۷۱ متر ارتفاع و ۱۷ متر قطر و پیکرههایی که دور آن نقاشی شدهاند بسیار حیرتانگیز است. عظمت بنا واقعا شگفت انگیز بود. تنها خانم هایی که قصد عبادت داشتند روسری به سرشان بود بقیه خانم ها آزاد در انتخاب پوشش در کلیسا بودند.
نمای داخلی کلیسا
مسیحیان در حال اجرای آداب مذهبی
عیسی بر روی صلیب
خانمی در حال روشن کردن شمع
برنامه بعدیمان چنج دلار بود. برای پرداخت هزینه آپارتمان، نیاز به روبل داشتیم که با پرس و جو به Sber Bank رفتیم.تصوری که ما از بانک داشتیم، با چیزی که دیدیم، کاملا متفاوت بود. مثل همه ی بناهای زیبایی که در شهر وجود داشت، ساختمان قدیمی بود ولی تزئینات و معماری داخل بانک به شدت زیبا بود. بیشتر شبیه به کاخ بود تا بانک. دلار رو به نرخ 61.19 روبل چنج کردیم.
Sber Bank
دیگه کم کم باید به سمت استادیوم می رفتیم. جمعیت هر لحظه بیشترو بیشتر می شد. داخل ایستگاه مترو به طرز عجیبی، مملو بود از هوادارای ایرانی بود. واقعا مترو رو سرشون گذاشته بودن و غوغایی برپا بود. با سیل جمعیت وارد مترو شدیم. جمعیت آنقدر زیاد بود که متصدیان مترو، فن آیدی و بلیط بازی ها را چک نمی کردند.
با اینکه شما در اکثر مواقع می تونید در واگن های مترو روی صندلی بشینید، ولی در اون روز و لحظه ی به خصوص،حتی جا برای ایستادن هم نبود.
حدود ساعت 4 به ایستگاه Novokrestovskaya در کنار استادیوم کرستوفسکی رسیدیم. دیدن ورزشگاه زیبای سن پترزبورگ، شوق و هیجان مارو دوچندان می کرد.این استادیوم یکی از زیباترین و بزرگترین استادیوم های روسیه باظرفیت 65 هزار نفر در جام جهانی بود. تا چشم کار می کرد جمعیت بود.
استادیوم کرستوفسکی
پیاده همراه با سیل جمعیت به سمت ورودی ورزشگاه در حال حرکت بودیم. در سمت راست ما پلی با سازه کابلی دیده میشد.
پل کابلی زیبا
همونطور که قبلا گفته بودم، ما برای بازی به اجبار 3 بلیط خریداری کرده بودیم و به همین علت، یک بلیط اضافه داشتیم، تو فکر فروش بلیط بودیم. در حین حرکت در بین جمعیت به شوخی بلند داد زدم: بلیط، بلیط......
ناگهان دختری جلوی ما ظاهر شد و با لبخند گفت: بلیط اضافه دارید؟ جا خوردم و تعجب کردم که برای اولین بار تا گفتم بلیط، شخصی که فاقد بلیط بوده در همون حوالی بوده، صدای من، برایش جلب توجه کرده و به سمت ما اومده. فکر نمی کردیم که در اون شرایط با گفتن یک کلمه، مشتری برای بلیط اضافمون پیدا کنیم.
پیشنهاد قیمت ما برای بلیط، همون 105 دلاری بود که پرداخت کرده بودیم. این خانم، که اسمش عسل بود، پیشنهاد مارو قبول کرد. اما ایشون چون بلیط نداشت برای فن آیدی هم اقدامی نکرده بود و بلیط ما هم به نام شخص دیگری بود. به همین دلایل احتمال دادیم که قبول نکنند و اجازه رد شدن از گیت ورودی به ورزشگاه رو بهش ندهند. اما گفتیم امتحان می کنیم اگر که اوکی شد شما پول مارو پرداخت کن اگر نه هم که هیچی.
عسل دانشجوی دندانپزشکی دانشگاه سن پترزبورگ و ساکن همان شهر بود. از دم در مترو تا گیت حدود 25-20 دقیقه پیاده روی کردیم. داخل صف چک بلیط و فن آیدی شدیم. با عسل در مورد کشور روسیه و زندگی در این کشور صحبت کردیم. از سختی یادگیری زبان روسی تا افسردگی روس ها در فصل زمستون و تغییر خلق و خوشون برامون گفت. بعد از حدود 10 دقیقه به ابتدای صف رسیدیم. عسل با زبان روسی به خانم متصدی توضیح داد که فن آیدی نداره. خانم متصدی هم ایشان رو راهنمایی کرد به باجه صدور فن آیدی. ما بلیط رو به عسل دادیم و ازش شماره تماس گرفتیم و از گیت رد شدیم. حین رد شدن از گیت تمام هله هوله و آب معدنی که همراهمون بود رو ازمون گرفتند.
در اون سمت گیت، غرفه های هایسنس و ویوو داشت. Vivo مسابقه ای گذاشته بود که گردونه رو می چرخوندی، روی هر گزینه که توقف می کرد همون هدیه رو تقدیم می کردند. بهترین گزینه، گوشی آیفون، بعدی لنز گوشی بود. من هم شانسم رو امتحان کردم و یک لنز گوشی بردم. چندین نفر بعد ما، شخصی از آسیای شرقی آیفون رو برد و کادو بهش تقدیم شد و کلی هم ازش عکس گرفتند. خلاصه که خیلی خوش شانس بود...
جایزه بنده لنز گوشی
محوطه ورزشگاه
در محوطه جلوی استادیوم، هنرمندانی با ظاهری جالب با افراد عکس می گرفتند.
هنرمندانی با ظاهر جالب
داخل محوطه مثل فن فست، قیمتا سر به فلک می کشید. یه آب معدنی کوچک گرفتیم به قیمت 200 روبل!!!!
وسایل خریداری شده ی ما برای تشویق
بلیط بازی
به جز هواداران دو کشور از کشورهای دیگر هم برای تشویق و تماشای بازی آمده بودند. روس ها بیشترشان طرفدار ایرانی ها بودند. عسل با ما تماس گرفت و توضیح داد که به علت آنکه ساکن روسیه هست براش فن آیدی صادر شده و داخل صف گیت ورودی هست.
ساعت 5:30 بود که کم کم به سمت جایگاهمون تو استادیوم رفتیم. از پله ها بالا رفتیم و وارد استادیوم شدیم. عظمت و جو حاکم بر استادیوم مثال زدنی نبود. شور و شوق عجیبی در دلم بود تا به حال همچین جوی رو تجربه نکرده بودم. قبل از این، مهمترین استادیومی که رفته بودم "آزادی" بود ولی الان در یکی از بهترین استادیوم های روسیه 2018، شاهد بازی عالی و چالش برانگیز کشورم در جام جهانی بودم. انگار واقعا در خواب بودم. این تجربه مخصوصا برای خانمم که تا به حال در استادیوم فوتبال حضور نداشت تجربه ناب و جالبی بود.
جایگاه ما در طبقه 2 و گوشه دروازه بود که جایگاه مناسبی با توجه به کت 3 که خریداری کرده بودیم، بود. صندلی مان را پیدا کردیم و منتظر شروع بازی شدیم. مانند بازی های ایران، طرفداران هر کشور جایگاه خاصی نداشتند. هر 30 یا 40 طرفدار کنار هم بودند. بغل آن ها هواداران کشور مقابل بود. عسل هم بعد از سوت شروع بازی اومد کنارمون. خودش هم باورش نمی شد که اینقدر بی برنامه بیاد و بازی ایران رو بتونه از تو استادیوم تماشا کنه.
قبل شروع بازی
خودتون دیگه مستحضر هستید که بازی و نتیجه اش چطور شد. به خواسته دوستان، چندین بار لایو از لحظات حساس در شبکه های مجازی از استادیوم گرفتیم. تو استادیوم استرس 10 برابر وقتی هست که داخل خونه بازی رو تماشا میکنی. کل نیمه اول با استرس ها و فریادهام گذشت به طوری که هوادارای ایرانی اومدن و منو آروم کردن. دقیقه 96 با گل به خودی مراکشی ها 3 امتیاز بازی رو از آن خودمون کردیم. ما بازی رو در دقیقه آخر برده بودیم؛ مگه بهتر از اینم میشد؟ تو جام جهانی، از نزدیک شاهد دومین برد تاریخ کشورت در جام جهانی به صورت زنده باشی. اصلا در پوست خودمون نمی گنجیدیم. فقط شادی، خوشحالی و اشک شوق بود. طرفداران مراکش خیلی زود ورزشگاه رو ترک کردند؛ اما ما دلمون نمیومد از ورزشگاه بیرون بیایم. سعی می کردیم این لحظات ناب رو به خوبی با عکس و فیلم ثبت کنیم.
در محوطه، ایرانی ها با بوق و سوت شادی می کردند.تا 2 ساعت بعد بازی در محوطه مشغول جشن و پایکوبی بودیم. شهر رو بهم ریخته بودیم. در انتهای جام، فیفا هواداران ایرانی رو بعد روس ها بهترین هواداران انتخاب کرد. اینقدر که ما ایرانیا پر شور و هیجانیم.
شادی هواداران ایرانی بعد بازی در محوطه استادیوم
بعد از شرکت در این شادیها با دوستمون عسل به سمت متروی Krestovsky Ostrov حرکت کردیم.
حرکت به سمت مترو
برخی از افراد تازه بعد بازی می خواستند بروند کنسرت. ما که از 6 صبح در تکاپو بودیم نیاز به استراحت داشتیم. در بین راه با فوتبالیست دوست داشتنی، آقای استیلی هم عکس گرفتیم. تا مترو حدود 25 دقیقه پیاده رفتیم تا به مترو رسیدیم. ورودی مترو معماری پست مدرنی داشت. وارد مترو که شدیم اونقدر جمعیت زیاد بود که ناوگان مترو دچار اختلال شد. درخواست می کردند از اتوبوس و دیگر وسایل حمل و نقل استفاده کنید. با عسل خداحافظی کردیم. داخل واگن ایرانی ها بوق میزدند و فریاد ایران ایران سر می دادند.در داخل واگن، عده ای از روس ها به خاطر اینهمه سر و صدا شاکی بودند. با همه خیابون ها صحبت از ما و برد تیممون بود و بهمون بابت برد کشور تبریک می گفتند. ساعت 11:30 در حالی که هوا هنوز روشن بود و تعجب مارا به همراه داشت، به آپارتمان رسیدیم.یک چیزی خوردیمو خوابیدیم.
ساعت نزدیک 12 شب در سنت پترزبورگ(شب های سفید)
روز ششم
برنامه امروز صبحمان، کاخ پترهوف بود. بعد از صرف صبحانه، به سمت ایستگاه مترو رفتیم. نزدیک ترین ایستگاه مترو به کاخ، ایستگاه Avtovo بود.
ایستگاه Avtovo
بعد از پیاده شدن در این ایستگاه با پرس و جو، مینی بوس هایی که به اون سمت می رفتند رو پیدا کردیم. با پرداخت نفری 70 روبل نزدیک کاخ پیاده شدیم. مسیر سرسبزی بود و پر از خانه های ویلایی. حدود 40 دقیقه راه بود.
حتما حواستان باشد که در مینی باس روی صندلی بنشینید و مانند ما به فکر اینکه کسی در بین راه پیاده میشه نباشین زیرا اکثرا، کسی پیاده نمیشه و شما مجبورین 40 دقیقه تو اتوبوس بایستید.
پترهوف کلمه ای آلمانی به معنای "درباره پیتر" هست. سبک و سیاق کاخ پترهوف به صورت کامل علاقه پتر کبیر به فرهنگ غرب نشون میده. این بنا به قدری به بناهای اروپایی شبیه که بهش لقب ورسای روسیه رو دادند.
این کاخ در بیرون شهر سنت پترزبورگ ، در منطقه Petrodvortsovy و در جنوب سواحل فنلاند قرار داره. قدمت این بنا بالای 300 سال هست. کاربری این بنا یه اقامتگاه سلطنتی بوده. محوطه سبز پترهوف دایره المعارفی از سبک های مختلف باغ سازی در دنیاست. اولین فضایی که بعد از در ورودی قرار داره باغ بالایی هست. سبک باغ سازی این باغ، فرانسوی هست. در باغ سازی فرانسوی، از اصول هندسی و تقارن در باغ استفاده شده. درختها به شکل های مستطیل و مربع یا گرد هرس می شوند. استخرهای بزرگ، فواره و مجسمه در باغ به چشم می خورد.باغ های فرانسوی حس بی نهایت رو به بیننده منتقل میکنند. مانند کاخ ورسای فرانسه.
باغ بالایی، دید از ورودی و حس بی نهایت بودن باغ
نمای کاخ اصلی
استخرهای بزرگ و فواره در باغ پترهوف
مجسمه های محوطه باغ بالایی
در این باغ هم چندین عروس و داماد در حال ثبت روز زیبای عروسی شان در این مکان بودند.
بعد از کمی پرسه زدن در این باغ به سمت باغ اصلی یا پایینی رفتیم. جهت ورود به این باغ نیاز به بلیط داشتیم.
کاخ جدا کننده باغ بالایی و پایینی
صف خرید بلیط، طولانی بود به ناچار در صف ایستادیم. آفتاب هم دقیقا بر سرمان می تابید. صف به کندی جلو می رفت. حدود دو سوم صف رو جلو رفته بودیم که خانواده ای ایرانی بهمون گفتند که اگه پول خرد داشته باشین می تونین از دستگاه، بدون صف بلیط هارو بخرین. بلیط ورود به باغ نفری 900 روبل و کاخ اصلی 400 روبل بود. 1800 روبل پول خرد جور کردیم و از طریق دستگاه بلیط ها را تهیه کردیم. تنها موردی که پیش اومد این بود که دستگاه 200 روبلی رو قبول نمی کرد. متصدی دستگاه، برام 200 روبلی رو خرد کرد و آورد، دستگاه هم بلیط رو تحویل داد. اگه از اول میدونستیم نیم ساعت معطل صف بلیط نمی شدیم.
بلیط باغ پایینی
کاخ اصلی، بنایی هست که باغ بالایی رو از پایینی جدا میکنه. وارد باغ پایینی شدیم. از بالا میدان فواره ها رو می دیدیم. فواره های پترهوف از جالب ترین بخش این مجموعه هست. نکته جالبی که در مورد این فواره ها وجود داره عدم استفاده از پمپ برای گردشه آبه. آب به طور طبیعی از بالا به پایین سرازیر میشه به وسیله جاذبه زمین. تعداد فواره ها در این مجموعه، به بیش از 180 تا میرسه. سبک باغ بالایی و اصلی، انگلیسی هست. باغ انگلیسی برعکس باغ فرانسوی، طبیعی هست و از هندسه خاصی تبعیت نمیکنه. درواقع باغ ها مانند جنگل های طبیعی بکر و دست نخورده باقی میمونن.
باغ پایینی
دید به خلیج فنلاند که حسی از بی نهایت رو به بیننده منتقل میکنه.
میدان فواره ها
در جنگ جهانی دوم، این بنا قبل اینکه به دست نازی ها بیوفته، تمام وسایلش جابه جا میشه. هیتلر قصد داشته در این کاخ جشنی برپاکنه و برای این رویداد دعوت باشکوهی به عمل آورده بوده، به همین دلیل استالین، اکثر قسمت های بنارو بمباران میکنه. چیزی که الان شاهدشیم بعد از یک بازسازی سنگین پا به عرصه گذاشته.
از کنار کاخ اصلی و بالای فواره ها تا خلیج فنلاند رو میشد دید. شکوه باغ و بی نهایت به نظر رسیدن آن از بالا، انسان رو تحت تاثیر قرار می داد. افرادی با لباس های تزار و ملکه با دریافت 200 روبل با افراد عکس می گرفتند.
خانم و آقایی با لباس تزاری
از پله ها پایین اومدیم و به سمت خلیج فنلاند حرکت کردیم.تا چشم کار میکرد درخت و سرسبزی بود از وسط باغ هم کانالی رد میشد و به خلیج فنلاند می ریخت.
در خلیج فنلاند کشتی های فراوانی بود. سکویی وجود داشت برای لمس دریا و سوار شدن به کشتی ها. در سفرنامه و تجربیات دوستان خوانده بودم از طریق کشتی هم می توان به شهر بازگشت. رو به دریا نشستیم و نهار حاضری رو که به همراه آوردیم، خوردیم.
خلیج فلاند
موقع بازگشت از داخل درختان سنجابی رو دیدیم که در حال پیدا کردن غذا بود.
منظره ای از باغ های انگلیسی در پترهوف سنجاب شیطون در باغ
در محوطه کیوسکی آب و بستنی می فروخت.آب معدنی کوچکی رو به قیمت 110 روبل!!! خریداری کردیم.
کم کم از باغ خارج شدیم و سوار اتوبوس شدیم. از فرط خستگی در راه خوابیدیم. چون اتوبوس برقی بود سرعت پایینی داشت حدود یک ساعت تا مترو طول کشید. برنامه بعدیمان دیدار دوستمون آرشام که برامون بلیط خریده بود، بود. به سمت خیابان نوسکی رفتیم. قرارمون در رستوران Chili در خیابان بغل کلیسای کازان بود. آرشام دوست دوران دبیرستانم بود که حدود 1 سال از سوئد به ایران آمد اما دوباره برگشت. بعد از تجدید دیدار چیز کوچکی خوردیم و با آرشام خداحافظی کردیم. امروز آخرین روزی بود که روسلان تو سنت پترزبورگ بود. باهاش هماهنگ کردیم که بریم شهر رو ببینیم و با هم در مورد تجربه هامون صحبت کنیم. تو خیابون نوسکی قرار گذاشتیم.
روسلان با دوستش رومن اومده بود. پیاده شروع کردیم به گشت و گذار. ابتدا به سمت میدان کاخ که ستون الکساندر، ستاد کل روسیه و موزه هرمیتاژ در آنجا قرار داره رفتیم
دید از ستاد کل روسیه به هرمیتاژ
ساختمان ستاد کل ارتش روسیه با طاق پیروزی بزرگی در بالای میدان کاخه که روی اون مجسمههای بزرگ زیبایی واقع شده. در قسمت وسط این مجسمهها، مجسمه گیتا الهه پیروزی است که تاجی از برگ زیتون در دست داره. این ساختمان طولانی ترین ساختمان اروپا به طول 850 متر است.
ستاد کل روسیه
ستون الکساندر حدود 190 سال قدمت داره که یادبودی از پیروزی روسیه بر ناپلئونه. این برج گرانیتی ارتفاعش 47 متره. بالای ستون فرشته ای قرار داره که دو هزارتا سرباز اونو به اون مکان منتقل کردند!!!
میدان کاخ و ستون الکساندر
موزه هرمیتاژ
ابعاد میدون کاخ که سنگفرش بود مثل تمام میدان های روسیه بزرگ بود. از داخل میدون، گنبد طلایی کلیسای سنت اسحاق رو دیدم. این گنبد از تمام شهر قابل مشاهده هست. با روسلان به سمت کلیسا روانه شدیم.
دید از میدان کاخ به کلیسای سنت اسحاق
کلیسای سنت اسحاق
این کلیسا بزرگترین کلیسای سنت پترزبورگ و چهارمین کلیسای بزرگ دنیاهه. واقعا عظمتیه کلیسا برای خودش. ارتفاع کلیسا 101 متر و مساحت 11 هزار متره. 48 تا ستون گرانیت یک تکه که هر کدوم 15 متر ارتفاع و 100 تن وزن دارن وجود داره. کاربری فعلی این بنا موزه هست. امکان بالا رفتن از کلیسا و دیدن شهر از بالا هم وجود داره و کل شهر زیر پاتونه.
مقابل کلیسا کالسکه هایی بودند که منو یاد قصه سیندرلا می انداخت.
کالسکه جلوی کلیسا
روبروی کلیسا در میدان سنت اسحاق فضای سبز زیبایی بود. برای گرفتن عکسی کامل از کلیسا مجبور شدیم از خیابان رد بشیم و به پارک روبرو برویم. کمی جلوتر مجسمه نیکلای اول بر روی اسب به همراه زن و 3 دخترش قرار داشت. مجسمه زن و دختران نیکلای هرکدام نماد چیزی هستند. یکی شمشیر به دست که نماد حکومت هست؛ دیگری آینه در دست داره که نماد صداقت و پاکی هست؛ مجسمه بعدی صلیب در دست داره که نماد مذهبه. آخرین مجسمه، ترازو به دسته که نمادی از عدالته.
مجسمه نیکلای اول
در ضلع شمال شرقی میدان هتل آستوریا، معروف ترین هتل سنت پترزبورگ با رنگ قرمزش دیده میشد. این هتل به عنوان رمانتیک ترین هتل جهان در فهرست فوربس قرار گرفته.این هتل 5 ستاره همون هتلی هست که هیتلر ضیافتی به مناسبت فتح این شهر برپا کرده.
هتل آستوریا
به سمت رودخونه نوا راه افتادیم. از داخل باغ الکساندروسکی گذشتیم در نزدیکی رودخانه نوا مجسمه برنزی مرد اسب سوار قرار داشت.
مجسمه برنزی مرد اسب سوار
بنای کنار باغ الکساندروسکی
بعد از کمی عکاسی رفتیم کنار رودخونه نوا نشستیم. ساعت 9:30 شب بود اما انگار ساعت 6 بعداز ظهر بود. حس می کنم وقتی هوا روشنه انسان هم توان بیشتری برای فعالیتای مختلف داره. از روسلان معنی اسمش رو پرسیدیم که گفت به معنی "شیر" هست و توضیح داد که این اسم، نام فردی شبیه به پوشکین، هنرمند و شاعره و از اونجایی که مامان روسلان فردی هنری بوده نام او رو روسلان انتخاب کرده. ساعت10 بود و روسلان باید خودش رو تا 1 ساعت آتی به راه آهن می رسوند. از کنار رود نوا به سمت متروی Admiralteyskaya رفتیم تا روسلان رو تا مترو بدرقه کنیم. تو این مدت با روسلان درباره موضوعات مختلف که از قیمت بالای خونه تو مسکو گرفته تا تعجب او از نوع الفبای فارسی تا یادگیری لغات روسی صحبت کردم و گفتیمو خندیدیم. به مترو رفتیم و از روسلان خداحافظی کردیم. دلم براش تنگ میشه.
ساعت 12 شب
بعد از کمی خرید برای صبحانه فردا از فروشگاه ساعت 12 به آپارتمان رسیدیم و خوابیدیم.
روز هفتم
امروز روز آخری بود که تو روسیه زیبا می تونستیم از جاهای مهم دیدن کنیم. پس باید نهایت استفادمون رو از زمان و مکان میکردیم. اولین و مهمترین برنامه امروزمون دیدن موزه معروف هرمیتاژ بود.
بعد از صرف صبحونه با انرژی مضاعف رفتیم که روز پرباری رو آغاز کنیم. به ایستگاه Admiralteyskaya که نزدیک رود نوا و خیابان نوسکی بود رفتیم. همون طور که در مسکو "میدون سرخ" قلبه شهره اینجا "میدون کاخ" قلب شهر به حساب میاد. به میدون کاخ رسیدیم. روبروی ساختمان ستاد کل روسیه، ساختمان زیبایی به سبک کلاسیک در کنار رودخونه نوا، یعنی موزه هرمیتاژ به چشم می خوره. این ساختمان سه طبقه و تلفیقی از رنگ سبز آبی و سفیده. هرمیتاژ سومین موزه بزرگ دنیا بعد لوور و لندنه. خوب برای اینکه بریم داخل موزه رو ببینیم لازمه عقبه موزه و اتفاقات مهم این مکان رو بدونیم.
موزه هرمیتاژ
پیدایش موزه هرمیتاژ به 250 سال قبل بر میگرده، در آن زمان کاترین کبیر با خرید تعدادی بالغ بر دویست نقاشی معروف از اروپا، شروع به جمعآوری آثار هنری برای این مجموعه کرد. او این گالری را خلوتگاه(هرمیتاژ) خود نامید، چرا که افراد کمی اجازه ورود به آن را داشتند. نکته جالب در مورد این موزه آن است که الیزابت دستور داد که گربهها از آثار این موزه در مقابل موشها محافظت کنند. در طول سالها آثار بسیار زیادی از این مجموعه خارج شدند. از آنجائیکه حکومت شوروری اهمیتی چندانی برای آثار هنری قائل نبود، استالین دستور فروش بعضی از آثار با ارزش موزه را صادر کرد. این موزه دارای شعبههایی در شهر لندن، آمستردام و لاس وگاس نیز هست و بالغ بر ۳ میلیون اثر هنری داره. در جنگ جهانی دوم و حمله آلمانها و محاصره شهر اشیای موزه را با قطار به سیبری منتقل کردند و بعد از جنگ دوباره برگرداندند در حالیکه ساختمان هرمیتاژ در بمباران آسیب جدی دیده بود که البته بلافاصله تعمیر و بازسازی شد.
وارد حیاط ورودی موزه شدیم. اینبار به جای ایستادن در صف و معطلی، دستگاه خرید بلیط رو پیدا کردیم و با پرداخت نفری 700 روبل بلیط ها رو دریافت کردیم.
حیاط داخلی کاخ زمستانی
بعد از چک شدن بلیط ها، وارد قسمت آثار باستانی رمی ها و یونانی ها شدیم.
بلیط و نقشه موزه هرمیتاژ
از پله های مرمرین کاخ بالا میرویم حس غرور عجیبی به ما دست داده حس پا گذاشتن جای پای بزرگترین فرمانروایان جهان! از همین بدو ورود مات و مبهوت اینهمه شکوه و زيبايي شده ايم. اینجا سالنی است به سبک باروک و روکوکو با دیوارهای سفید و مجسمه هایی از خدایان باستانی یونان و لوسترها و شمعدانهایی طلایی. تازه آدم در اینجا به مفهوم امپراطوری پی می بره.
سالنی به سبک باروک و روکوکو
ابتدا چند سالن از طبقه اول رو دیدیم بعد به دنبال آثار ایران به طبقه دوم رفتیم. آثار ایران بیشتر مربوط به 200 سال اخیر و مخصوصا دوره قاجار هست. اینها هدایایی هست که ایرانی ها در روزگار تزارها به رسم اثبات دوستی و نوکری به روسها بخشیدند.
تابلوهای زمان قاجاری
در ادامه تنها سالن های مهمی که ازشون دیدن کردیم رو براتون گذاشتم، چون امکان توصیف و تشریح تمام مکان ها نیست.
یکی از زیباترین سالنهای هرمیتاژ، سالن تخت سلطنتی بزرگ است که ستونهای مرمری کنار دیوارهایش به اون عظمتی وصف نشدنی بخشیده جالب اینکه هیچ ستونی در وسط سالن دیده نمیشود. این سالن محل برگزاری مراسم و جشنها، باله و تئاترهای سلطنتی بوده.
سالن تخت سلطنتی بزرگ
عکس زیرین، سالن شخصی کاترین کبیر بوده. یکی از دیدنیهای این سالن ساعت طلایی طاووس نشان میباشد که با سیستم کوکی کار میکند. ساعت از مجسمه طلایی حیواناتی مثل طاووس، خروس، جغد و سنجاب تشکیل شده. هنگامی که ساعت کوک میشود صدای موزیک بلند ميشود و طاووس دم خود را باز و خروس قوقولی قوقو می کنه.
سالن شخصی کاترین کبیر
ساعت طلایی طاووس
اینجا هم سالنی است که ديوارهايش مزين به تابلوهای نقاشی تمام سران ارتش روسیه در جنگ با ناپلئون است. اینا افرادی هستن که تو جنگ با ناپلئون کشته شدن. اگر بگویم هزاران تابلوی نقاشی فقط در همین سالن وجود دارد اغراق نکردم. کمی روی نیمکت های این سالن خستگی در کردیم و نقاشی افراد رو دیدیم. تابلوی روبرویی، الکساندر اول را در لباس دشمنش ناپلئون نشان میدهد. پوشیدن لباس دشمن حکایت از پیروزی و مغلوب کردن و به نوعي خلع لباس اوست.
تابلوی الکساندر اول را در لباس ناپلئون
نقاشی سران جنگ با ناپلئون
حالا میرسیم به سالنی که بزرگترین قطعه هنری هرمیتاژ را در خود جای داده. این شئی، بزرگترین گلدان جهان است که از یشم ساخته شده برای آوردن آن به این سالن، دیوار را خراب کردند و بعد دوباره ساختنش!!!
بزرگ ترین گلدان یشم جهان (لطفا به اسکیل انسانهای داخل سالن توجه شود.)
قسمت های دیگه ای که ما بعد از 5 ساعت چرخ تو موزه دیدیم که پیشنهاد میشه حتما برین: قسمت مصر و دیدن مومیایی و تابوت، مجسمه ای از میکل آنژ، نقاشی هایی از پیکاسو، ون گوگ، لئوناردو داوینچی، رامبراند و گوگن، سالن تخت سلطنتی کوچک، سالن بیست ستون، سالن رافائل، بخش چین، ژاپن، کره.
مومیایی در بخش مصر باستان
مصر باستان
بخش چین
تابلوی موزاییک نبرد داریوش سوم و اسکندر مقدونی
بخش ژاپن
سالن بیست ستون
سالن تخت سلطنتی کوچک
مجسمه ای از میکل آنژ
سقف های زیبا
سالن رافائل
نکاتی که در مورد این موزه لازم می بینم خدمتتون عرض کنم:
1.از اونجایی که این موزه بسیار بزرگ و اشیا دیدنی بسیار زیاد هستند سعی کنین نقاط دیدنی رو نشان کنید و تنها اونارو برین و ببینید. ما با وجود 5 ساعت وقت به واقع تونستیم تنها 60-65% موزه رو به صورت سرسری ببینیم.
- حتما در ابتدای ورود و در مجاور گیت، نقشه موزه را بردارید تا در هر زمان بدونین که در کدوم بخش هستید.
- بسیاری از راهنمایان موزه، زبان انگلیسی بلد نیستند.
- اگر برای این موزه توری بگیرین که قسمتهای مختلف رو به صورت کامل بهتون توضیح بده میتونه تو فهم فضا بهتون کمک کنه؛ من کتاب یا مطلب خاصی که به صورت مفصل این موزه رو تشریح کنه پیدا نکردم.
5.خود ساختمان نیز یک موزه هست. میتونین تنها از تماشای بنای موزه هم لذت ببرید.
- داخل موزه نمیتوان چیزی خورد یا نوشید؛ اینو در نظر بگیرین.
بعد از تماشای هرمیتاژ خسته و گرسنه به سمت رستوران Grizzly Bar که در خیابون نوسکی قرار داره و از عسل تعریفش رو شنیده بودیم راه افتادیم. با اتوبوس، نزدیک رستوران پیاده شدیم. یه رستوران خیلی بزرگ و تمیز که به مناسبت جام جهانی پرچم کشورهای حاضر رو نصب کرده بودند.
گریزلی بار(عکس از اینترنت)
یک همبرگر به همراه بیف استراگانوف، همبرگر و نوشیدنی سفارش دادیم. طعم بیفش با ایران کاملا متفاوت و بسیار لذیذ بود. با پرداخت 1490 روبل از رستوران بیرون اومدیم تا با توانی تازه برنامه ی خود رو دنبال کردیم.
بیف استراگانوف و همبرگر
در خیابان نوسکی پیاده به پل آنشیکف رفتیم. در چهار گوشه این پل، چهار مجسمه متفاوت که به نام رام کنندگان اسب The Horse Tamers Statue مشهورن، دیده میشه.
مجسمه های رام کنندگان اسب بر روی پل آنشیکف
در کنار این پل ها آدم یاد ونیز و خونه هاش میوفته.
دید از روی پل آنشیکوف
برنامه بعدیمون قلعه پتر و پاول بود. با اتوبوس به سمت دیگر خیابان نوسکی و پل قصر که یکی از معروف ترین و دیدنیترین پل های سنت پترزبورگه رفتیم. از این ور پل ستون های راسترلی Rostral columns قرمز رنگ دیده میشه. این ستون ها نماد پیروزی نیروی دریاییه. در قسمت پایه 4 تا مجسمه که نماد 4 رود اصلی روسیه هستن قرار داره. در طول ستون هم تندیس هایی از منقاره و لنگر کشتی به چشم می خوره که نمادی از کشتی های شکست خورده ی دشمنانه.
ستون های راسترلی
از دور کلیسای پتر و پائول با رنگ زرد، خودنمایی میکرد.
تو راه کلیسا کشتی قدیمی در داخل رودخونه نوا بود که کاربری رستوران داشت. (Letuchiy Gollandets)
کشتی با کاربری رستوران
قلعه و کلیسا پتر و پائول نخستین بنا از مجموعه بناهایی است که در نهایت شهر زیبای سنت پترزبورگ را ساختهاند. قدمت این کلیسا برمیگرده به 315 سال پیش. در مرکز این قلعه کلیسای پتر و پاول با 122.5 متر، بلندتر از هر سازه دیگری در سنت پترزبورگ قرار گرفته است.
ورودی قلعه
قضیه جالبی که جذابیت این بنا را حتی در این روزها هم از بین نبرده، اینست که این قلعه صرفا برای دفاع از شهر و اطراف آن ساخته شده بود، اما بعد از ساخته شدن تقریبا تا دو قرن به عنوان زندان اصلی مناطق آن دوران به خصوص زندانیان سیاسی استفاده میشده است. یکی از اولین محکومین در زندان باسیل، پسر پتر اول بوده است که نقطه مقابل سیاست و رفتارهای پدرش بوده است. شخص مهم بعدی که در این زندان جان خود را از دست داد دختر ملکه الیزابت بوده است که قرار بوده بعد از او تاج و تخت را برعهده بگیرد. پای بسیاری از بزرگان سیاست، هنر و ادبیات روسیه از برادر لنین تا داستایوفسکی و ماکسیم گورکی را به قلعه پتر و پاول باز کرده است. میتوان به صورت قطعی گفت که هیچ راه فراری برای هیچ زندانی از این قلعه مخوف وجود نداشته است و هیچ زندانی نتوانسته از اینجا بگریزد.
کلیسای پتر و پائول
هر روز رأس 12 ظهر، توپهای قلعه پتر و پاول شلیک میشوند که متاسفانه ما نرسیدیم که تو اون تایم اینجا باشیم.
در مسیر رسیدن به قلعه و در جزیره خرگوش ها افرادی روی چمن ها مشغول آفتاب گرفتن بودند. از دروازه ورودی که وارد شدیم اولین ساختمانی که به طرز زیبایی رخ می نمایید، ساختمان کلیسا بود. این کلیسا که با نام پتر مقدس شناخته میشود آرامگاه چند تن از بزرگترین تزارهای روس است و بزرگترین ناقوس جهان را در مرکز خود دارد. ناقوسی با میل برجی طلایی که مجسمه فرشتهای به عنوان فرشته نجات شهر بر بالای آن قرار گرفته است. برج ساعت با دستور مستقیم پترکبیر برای این کلیسا ساخته شد که قبل از آن در هیچ کلیسایی به کار برده نشده بود.
مجسمه ای عجیب با سری کوچک در محوطه قلعه
نقشه قلعه
باروی قلعه دارای ارتفاع 12 متر و ضخامت 10 متره که بسیار با ابهت و عظیم به نظر میاد. از ساختمونای مهم دیگه ای که در این مجموعه وجود داره ضرابخونه روسیه هست که از گذشته تا به امروز محل ضرب مسکوکات هستش. در محوطه کیوسک هایی برای خرید سوغاتی وجود داشت که قیمت تقریبا مناسبی داشتند. بعد از کمی گشت و گذار در محوطه به سمت نوا پانورما که محلی برای دیدن رود نوا و زیبایی هاش بود رفتیم تا کمی هم بتوانیم استراحت کنیم.
دید از قلعه به رود نوا
از دور ساختمان هرمیتاژ معلوم بود. بعد از لذت بردن از رودخونه و نمای زیبایی از شهر و ساختموناش از سمت دروازه دیگر از قلعه خارج شدیم.
نمای زیبای موزه هرمیتاژ از قلعه-رودخانه نوا
وقتی که داشتیم به سمت قلعه می اومدیم نمای زیبایی از گنبد آبی مسجد سنت پترزبورگ از دور خودنمایی میکرد. ما هم به سمت مسجد رهسپار شدیم. تا گنبد مسجد رو دیدم یاد معماری منطقه هرات و بخارا در زمان تیموریان و مخصوصا گور امیر افتادم. گنبد مسجد گنبدی خیاره ای هست که تنها در منطقه هرات و بخارا دیده شده و متعلق به معماری ایرانیه. از اونجایی که معماری اسلامی، از معماری ایرانی قبل اسلام، مخصوصا ساسانیان بهره برده، هرجا که سخن از معماری اسلامی هست، شاهکارهایی از ایران و معماری ایرانی توش دیده میشه.
این مسجد هم مانند تمام بناهای مذهبی در روسیه گذشته پر فراز و نشیبی رو طی کرده. این مسجد تا سال ۱۹۹۰ میلادی به عنوان بزرگ ترین مسجد اروپا باقی ماند، اما اکنون در رتبه چهارم نسبت به سایر مساجد روسیه قرار دارد .رهبران کلیساهای ارتودکس روسیه در برابر فروش زمین به مسلمانان ایستادگی کردن و حتی روزنامه ای در سال ۱۹۰۹ این متن را به چاپ رساند : "اگر مسجد مسلمانان ساخته شود یک فاجعه در روسیه رخ خواهد داد و ممکن است منجر به انقلاب شود."
در سال ۱۹۲۴ رژیم شوروی بخش عمده ای از مسجد سن پترزبورگ را به یک انبار برای ذخیره سازی سیب زمینی، میوه و سبزی ها تبدیل کرد. در سال ۱۹۴۰ میلادی قسمت پایین ساختمان مسجد نیز بسته شد تا این که در سال ۱۹۵۶ در جریان بازدید رئیس جمهور اندونزی، این مسجد مجدد افتتاح شد.
مسجد سنت پترزبورگ
همون تایمی که در حال عکس گرفتن از مسجد بودیم تراموایی بسیار قدیمی و پرسروصدا از جلومون رد شد. انگار که تو تاریخ قدم زده بودیم.این ترامواها سرعت بسیار پایینی داشتند. قصد کردیم که هنگام برگشت به خیابون نوسکی حتما سوار این ترامواها بشویم.
در بین مسیر قلعه تا مسجد پارکی قرار داشت که تصمیم گرفتیم داخل پارک بشیم و سبک زندگی روزمره روس هارو بیشتر از نزدیک حس کنیم. وارد پارک که شدیم مثل قسمتهای دیگه شهر گروهی راک در حال اجرا بودند و تعدادی هم در حال نظاره اونا.
کمی از اجرای زیباشون رو عکس و فیلم گرفتم و به راهمون تو پارک ادامه دادیم. یک رستوران به سبک صخره ای و سنگی تو پارک بود که بالاش هم پلی به جهت رفت و آمد بود که منو یاد کلبه های سوئیس می انداخت.
رستورانی سنگی
تو همون بین یه آقایی رو دیدیم که لباس دوران امپراتوری تزارها رو به تن کرده بود. ما هم بیدرنگ باهاش یه عکس سلفی گرفتیم.
پیاده به سمت اون ترامواهای جالب درب داغون به راه افتادیم. منتظر شدیم تا بیاد. ایستگاه تراموا در وسط خیابون قرار داشت بدون هیچ صندلی یا محوطه بسته ای. تنها با تابلویی محل استاپ تعیین شده بود. هنگامی که اتوبوس ایستاد تمام ماشین ها از فاصله ی 20 الی 30 متر دورتر ایستادند تا مسافران پیاده و سوار بشن. تجربه جالب و تازه ای بود سوار شدن این ها. از پل Troitskiy که گذشتیم مسیر تراموا با ما متفاوت بود. ما هم در اون ور پل پیاده شدیم و به سمت نوسکی حرکت کردیم.
پل Troitskiy
قدم زدن توی سنت پترزبورگ به طور کلی تفریح به حساب میاد چون قدم به قدم شهر تنها هنر و تمیزی و زیبایی هست که دیده میشه. به همین دلیل تصمیم به پیاده روی در خیابون گرفتیم. توی راه یکی از بازی های جام جهانی تازه به اتمام رسیده بود و چون فن فست در نزدیکی اون منطقه بود افراد در حال متفرق شدن از محل بودند که گاهی برخی هواداران با بوق و نام بردن تیم ملی کشور پیروز خوشحالی خود رو ابراز می کردند.
ساختمان مجاور موزه هرمیتاژ
برنامه ی آخر امشبمون دیدن مرکز خرید گالریا که در سمت دیگر خیابون نوسکی قرار داشت بود. اتوبوسی سوار شدیم و به بیرون خیره شدیم. نزدیک خیابان پیاده شدیم یه فروشگاه صنایع دستی و هنری دیدیم داخل شدیم اما مثل همیشه متوجه شدم که هیچ جا ایزماییلوفسکی نمیشه. قیمت ها کاملا متفاوت بود.
تنها چیزی که خیلی عجیب بود وجود ناودون و لوله بر روی تمام نماها بود.
تقاطع خیابان لیگوسکی و نوسکی پراسپکت
برای رفتن به گالریا، درست به مرکز شهر سن پترزبورگ و تقاطع دو خیابان لیگوسکی و نوسکی پراسپکت رفتیم. با ساختمان سفید رنگ و بزرگی رو به رو می شویم که توجه بسیاری را به خود جلب می کند. در ورودی این مجموعه شکیل، نام گالریا بر سر درش می درخشه؛ گالریا، بهترین مرکز خرید شهر سن پترزبورگ که مجموعه ای از بهترین ها را در خودش جای داده. خرید، تفریح، شکم گردی و ... از جمله مواردی است که می توانید برای آن ها روی گالریا حساب کنید.
مرکز خرید گالریا-نمای بیرونی(عکس از اینترنت)
مرکز خرید گالریا
داخل که شدیم در طبقه همکف تی وی بزرگی برای تماشای مسابقه فوتبال قرار داده بودند و تماشاگران با شور و شوق مسابقه رو دنبال می کردند. همین جو و حس وحال هست که شهرهای میزبان جام جهانی رو از همه جای دنیا متمایز میکنه. کالاها از نظر قیمتی با یوروی دولتی، نزدیک به ایران بودند. البته تمام مغازه ها مارکای معروف بودند؛ اما نه به اندازه ی مرکز خرید گوم در مسکو.
خرید کوچکی از مغازه ها کردیم به علاوه یک تیشرت از تیشرت های فیفا خریدم تا بماند برای یادگاری این سفر خاطره انگیز.
ساعت 10 بود که کم کم مغازه ها در حال بستن بودند. به ایستگاه Ploshchad Vosstaniya رفتیم تا به سمت هتل برویم. حدود ساعت 11 به آپارتمان رسیدیم شامی خوردیم و استراحت کردیم.
روز هشتم
صبح بیدار شدیم و وسایلمون رو جمع و جور کردیم. به صاحب خونه گفتیم که 9 آپارتمان رو بیاد و تحویل بگیره.
از روز اولی که وارد این آپارتمان شدیم الکساندر از راه تلگرام برامون تمام چیزهایی که نیاز بود یا سوالی داشتیم می فرستاد و کمک احوالمون بود. شب قبل ازش در مورد فاصله مترو تا فرودگاه پرسیدیم که بهمون گفت 10 دقیقه راهه. ما تا آپارتمان رو تحویل بدیم ساعت 9:20 دقیقه شد. از فروشگاه نزدیک آپارتمان هم آخرین خریدمون از روسیه رو انجام دادیم تا داخل هواپیما چیزی برای خوردن داشته باشیم. حدود 3 ساعت به پرواز باقی مونده بود.
یکی از کارهایی که شما برای پرواز بوتا باید انجام بدین check in 24 ساعت قبل پروازه وگرنه مشمول پرداخت هزینه میشین. ما اینکار رو شب قبل انجام دادیم. در ضمن در بلیط قید شده بود که حداکثر تا 1 ساعت قبل پرواز چک این صورت می گیره. به مترو که رسیدیم به سمت ایستگاه Zvyozdnaya رفتیم.
فاصله ایستگاهها بیش از حدی بود که فکر می کردیم. تنها 2 ساعت به پرواز مانده بود و ما چندین ایستگاه با ایستگاه نزدیک مترو فاصله داشتیم. کم کم نگرانی سراغمون اومد که نکنه پرواز رو از دست بدیم. 1.5 ساعت مانده به پرواز به ایستگاه مورد نظر رسیدیم دوان دوان با چمدان هایمان به سمت خروجی می دویدیم. از خانواده ای پرسیدیم که کدوم اتوبوس ها به فرودگاه می ره. که مارو راهنمایی کردن. در مورد تایم رسیدن که پرسیدیم گفتند 30 تا 40 دقیقه. عرق سردی پر پیشونیم نشست. اگه این آقا درست میگفت حتما ما از پرواز جا می موندیم.
سوار اتوبوس شدیم و با نگرانی جاده رو نظاره می کردیم. 20 دقیقه ای که برای ما اندازه ی یک روز گذشت. 5 دقیقه مانده به آخرین تایم چک این اتوبوس نزدیک اولین ورودی ایستاد. ما که نمی دونستیم از چه ورودی باید وارد شیم دل رو به دریا زدیم و پیاده شدیم. خدارو شکر انتخاب درستی کردیم. در عرض 20 ثانیه محل تحویل بلیطمون رو پیدا کردیم. هیچ کس در صف نبود. تا رسیدیم، آقایی که اونجا بود بهمون اطلاع داد که 2 دقیقه از تایم چک این گذشته و سیستم بسته شده ما به هیچ عنوان کاری نمی توانیم انجام بدیم. کلی خواهش و تمنای ما کوچکترین تاثیری روی اون آقا نداشت. من که جدیت روس هارو تو تحویل بلیط بازی ها یک بار تجربه کرده بودم توی دلم کاملا خالی شد. ناگهان به یاد چک اینی که دیشب انجام داده بودم افتادم. به آقای متصدی نشون دادم. تا اون رو دید به خانم بغل دستی اش چیزی به روسی گفت و تنها به ما گفت که اگه میخواین از پرواز جا نمونید تنها 2 چمدون 10 کیلویی اینجا بگذارین. ما تند تند چمدونها رو وزن کردیم و تحویل دادیم. واقعا باورمون نمیشد که تونستیم به پرواز برسیم. از صف چک پاسپورت گذشتیم و زود خودمونو به گیت خروجی رسوندیم و در صف ایستادیم تا گیت باز شه.
ما از پرواز جا نموندیم اما دیگه فرصت نشد خوب فرودگاه Pulkovo سنت پترزبورگ رو ببینیم.
فرودگاه بین المللی سنت پترزبورگ
فرودگاه پولکوو یکی از مهم ترین و پرتردد ترین فرودگاههای روسیه، بعد از دو فرودگاه مسکو هست.
این نکته رو یادتون باشه که هر موقع شما دیدین که ممکنه به چک این نرسین خودتون این کار رو به صورت اینترنتی انجام بدین تا نیم ساعت قبل از پرواز امکان گذر از گیت وجود داره.
هواپیمایی بوتا جهت کنار هم قرار دادن صندلی افراد پولی اخذ میکنه که ما شرایط پرداخت اینترنتیش رو هم نداشتیم اما هنگام نشستن با زوج های دیگری جایمان را جابه جا کردیم. پرواز سر تایم انجام شد و تایم به صحبت با خانواده ای ایرانی که مجاورمون بود، به سرعت گذشت. در طول پرواز، با ساندویچی سبک ازمون پذیرایی شد.
هواپیمای ما به باکو- بوتا
جاذبه های زیبایی در سنت پترزبورگ که با وجود علاقه فراوان به دلیل ضیق وقت، نشد که ببینیم اما به شما توصیه می کنم که حتما از اونها بازدید کنین:
بازشدن پل های رودخانه نوا، نمایش باله قو، قصر کاترین یا دهکده تزارها و اتاق کهربایش،
برداشتی که بنده از فرهنگ، آداب رسوم، افراد و معماری روسیه کردم رو اینجا به طور خلاصه عرض میکنم:
- برخی فضاها هستند که روح مکان توش جریان دارد، حس میکنی اونجا واست آشناست یه حس تعلق خاطر به آنجا پیدا میکنی زمان برات متوقف میشه وقتی که اونجایی تک تک لحظات برات استثنایی و خاص هستند. روسیه واقعا اون روح مکان تو شهراش جریان داره یه شهرسازی قوی و منسجم، معماری ای که جای دیگه ای نیست. گرچه عمده سبک ها نئوکلاسیک، گوتیک، باروک و کانستراکشن هست اما بومی شده متعلق به خودشونه مخصوصا گنبدای پیازی شکلشون.
- هر طرف که سر می چرخونی چیز ارزشمندی واسه دیدن، شنیدن، حس کردن و لذت بردن هست. هنر کاملا شاخصه. هنرمند ارزشمنده و بهش بها داده میشه.
- اینجا ساختمونا و خیابونا خیلی با ابهت و بزرگ تر از اسکیل انسانی هستن علت این موضوع هم بر میگرده به ویژگی روانی روسها که قرن هاست عاشق بزرگنمایی هستن.
- مردم روسیه تا همین سی سال پیش از حداقل ها هم به دور بودند. در زمان کمونیست افراد زیادی بر اثر قحطی از بین رفتند اما امروزه اثری از اون همه کمبود ها وجود نداره، شاید در درونشون هنوز مشکلاتی باشه ولی سعی می کنند اون سختی ها رو بروز ندن و به پیشرفت فکر کنن.
- اینجا مردم کاری بهت ندارن اما اگه نیاز به کمک داشته باشی از هیچ کمکی دریغ نمیکنند.
ساعت راس 15:45 به وقت باکو بود که هواپیما به زمین نشست. فرودگاه باکو دیگه اون خیل عظیم جمعیت و شلوغی روسیه رو نداشت. برخی از ایرانی ها پرواز بعدیشون 7 ساعت بعد بود. ما به سمت دستگاهها و باجه های صدور ویزا رفتیم. در مقابل دستگاهها جمعیت کمی در صف منتظر بودند و خانمی متصدی کمک به مسافران و درج مشخصات اونها بود. تنها نیاز به پول خرد 26 دلاری برای هر شخص بود. بنده سریع به باجه صدور ویزا رفتم و پول رو خرد کردم.
موقع برنامه ریزی هامون برای این سفر، ابتدا قصد داشتیم ویزا رو از قبل تهیه کنیم اما خبردار شدیم که از اسفند سال گذشته ویزای فرودگاهی هم صادر میشه برای ایرانیان. بعد از وارد کردن مشخصات و پرداخت پول ویزا برامون صادر شد و از دستگاه اخذ شد. به سمت گیت ورودی رفتیم. بعد از 5 دقیقه نوبت من و همسرم شد. کمی از خانمم سوال و جواب کردند اما بعد سه چهار دقیقه اجازه ورود صادر شد.
فرودگاه حیدر علی اف، فرودگاه شیک و مدرنی بود. در مورد طراحی معماری باید خاطر نشان کنم که این فرودگاه با استفاده از عناصر چوبی و منسوجات به شکل کلاه مردان اروپایی در قرن ۱۶ میلادی به نام تریکورن (tricorn) ساخته شده. فرودگاه باکو به عنوان پر ترددترین فرودگاه در منطقه ی قفقاز شناخته می شه.
نمای داخلی فرودگاه حیدر علی اف
حالا نیاز به کمی چنج پول داشتیم تا خودمون رو به شهر برسونیم. تو فرودگاه نرخ چنج یورو به منات 1.66 بود. مقداری دلار چنج کردیم و به سمت خروجی فرودگاه به راه افتادیم. تاکسی هایی دوروبر ما بودند و به ما پیشنهاد 15 منات و 20 منات رو تا هتل دادند. برخی تاکسیرانان تا ما رو میدیدن میگفتن ایرانی؟ بعدش با ما فارسی صحبت می کردند. اما ما که می خواستیم سفری اقتصادی داشته باشیم به دنبال اتوبوس گشتیم.
نمای خارجی فرودگاه
اتوبوس ها از نوع ولووهای بین شهری بود. برای استفاده از این اتوبوس ها نیاز به کارت اتوبوس داشتیم که داخل مترو هم قابل استفاده بود. بلیط اتوبوس رو به قیمت 4 منات خریداری کردم و سوار اتوبوس شدیم. کرایه هر نفر 1.3 منات بود. اتوبوس 10 دقیقه بعد به راه افتاد. در صندلی جلوی ما، خانواده ای ایرانی که اونها هم از روسیه برگشته بودند، نشستند. از جاهایی که دیدن کرده بودیم و اتفاقات جالبی که برامون تو این سفر افتاد، از هزینه ی بسیار پایین سفر براشون گفتیم که بسیار تعجب کردند.
به میدانی در مرکز شهر رسیدیم. با خانواده ایرانی خداحافظی کردیم و به دنبال اتوبوس یا مترویی که ما رو به مقصد برسونه گشتیم. هرچه سوال کردیم گفتند که از اینجا اتوبوسی به محله ی هتل ما نیست تنها راه استفاده از تاکسیه. من تو سفرنامه دوستان خونده بودم، بیشتر تاکسی هایی که تو باکو هست از نوع تاکسی لندن بادمجونیه که چند تا هم تو میدون بود. قیمت این تاکسی ها هم اصولا 5 منات هست. اما اولین تاکسی که دیدیم به ما گفت تا آدرس شما 10 منات که با چونه زدن رسید به 7 منات. سوار تاکسی شدیم.
باکو در مناطق توریستی شهر تمیزی بود اما ما که چند روز قبل روسیه رو دیده بودیم باکو قابل قیاس با اونجا نبود.
تو آذربایجان که هستی حس میکنی که فرهنگ، معماری و شهرسازیشون یه چیزی بین ایرانو روسیه هست. همون زیرگذرا و مقررات عبور روسیه هم اینجا هست. مترو ها همونطور عمیقه و واگنا قدیمی. همون قانون نانوشته ای که روسا دارن که آقایون برای خانم های ایستاده از جاشون بلند میشن، اینجام هست. اما اینجا تو متروها از این عکسایی که همدیگرو هل ندهین که تو متروی تهرانم همه جا هست دیده میشه. اینجا افراد کمی پوشیده لباس می پوشند آقایون در بیشتر موارد شلوار تنشونه. کمی مانند ایرانیا نگاه میکنن توریستارو. البته باز خیلی از ایرانیا بهترن تو این مسایل. از مرکز شهر و قسمت توریستی که کمی دور شدیم سطح شهرسازی و امکانات کمتر شد. از دوستانی که زمینی سفر کردن شنیده بودم که شهرهای دیگه ی آذربایجان امکانات کمی داره تنها باکو هست که بهش رسیدن.
به نزدیک هتل رسیدیم؛ اما راننده، هتل رو به سختی و با پرس و جوی فراوان پیدا کرد زیرا هتل sebail inn در کوچه ای فرعی قرار داشت. از محاسن این هتل 4 ستاره: اتاقی تمیز و رسپشنی با ادب و مسلط به زبان انگلیسی و از معایب آن: مکانیابی گنگ، عدم آسانسور، اتاق کوچک و بدون دسترسی به نور طبیعی می توان نام برد.
اتاق رو تحویل گرفتیم تا کمی استراحت کنیم و بعد از آن راهی معروف ترین خیابان باکو یعنی خیابان نظامی شویم. از رسپشن نحوه دسترسی به مترو رو پرسیدیم. با اتوبوسی طی 10 دقیقه به متروی Elmlar Akademiyasi رسیدیم.
Elmlar Akademiyasi
از هر کجای شهر که شما نگاه کنی، برج های شعله مشخصه.
آسمان خراش های شعله ( Baku Flame Towers ) بلندترین برج های باکو، هستند. ارتفاع این برج ها با هم متفاوت هستند و شکلی منحنی و کاملا شبیه به شعله های آتش دارند. با توجه به سابقه طولانی باکو به پرستش آتش، در طراحی این برج ها از آتش الهام گرفته شده است. در نمای برج های شعله ۱۰,۰۰۰ لامپ ال ای دی. به کار رفتند که در شب برج ها را کاملا شبیه به شعله های آتش می کنند.
هزینه هربار مترو 20 قاپیک (هر منات، 100 قاپیک) بود در ایستگاه Icheri sheher که نزدیکه ایچری شهر هم هست پیاده شدیم. با پرس و جو به سمت خیابان نظامی یا همون تارگوی قدیم حرکت کردیم. در راه مجسمه نظامی و موزه نظامی رو دیدیم که بازدید مفصلترش رو گذاشتیم برای فردا.
متروی باکو
موزه نظامی در شب
ابتدای این خیابان از میدان فواره ها که تاریخ ساخت آن به زمان شوروی سابق برمیگردد.
میدان فواره ها
خیابان نظامی یا همان تارگویی قدیم، خیابانی سنگ فرش شده و زیبا با معماری کلاسیک و اروپایی، یکی از بهترین و زیباترین محله های باکو می باشد. نورپردازیهای هنرمندانه جذابیت این خیابان را در شب بیشتر کرده است. خیابان تارگویی (نظامی)، عنوان بلند ترین مرکز خرید خیابانی را نیز از آن خود کرده است. این خیابان مشهور، پر از مغازه است، در کنار این مغازه های لاکچری، رستوران ها و کافه هایی هم وجود دارند.
خیابان تارگوی در شب
شعبه هارد راک کافه هم تو همین خیابون قرار داره. تاریخچه این کافه معروف به این صورت بوده که، اولین کافه هارد راک، در 1971 در نزدیکی پارک کالیفرنیا در لندن تاسیس شد. این مجموعه به عنوان یک رستوران با موضوع "راک" از طریق دیوارها با پوسترهای گروه های معروف و هنرمندان آغاز شد. این مفهوم چنان محبوب بود که یک رستوران دوم در 1978 در تورنتو کانادا افتتاح شد. در 2006، زنجیره هارد راک کافه توسط یک قبیله هندی در فلوریدا گرفته شد. از آن زمان، بسیاری از کافه های هارد راک با هتل و کافه ترکیب شده اند. امروزه به نظر می رسد بیشتر روی پاپ و کمتر روی Rock 'N roll به طور خاص متمرکز شده است.
بعد از گذر از این خیابون زیبا، به میدان فواره ها رسیدیم کف با سنگ مشکی و سفید پوشیده شده و فضایی باز و سرسبز مملو از جمعیت و رستورانای مختلف. برای شام رفتیم مک دونالد صف طولانیی بود اما زود غذا آماده شد.همبرگر بسیار کوچیکی بود. بعد از صرف شام به خیابون چراغونی شده ی دم میدون رفتیم که بسیار زیبا بود.
مک دونالد
کم کم به سمت هتل راهی شدیم. خوبی حمل و نقل عمومی باکو اینه که تا ساعت 11:30 هم برقرارن. کوچه ای که هتل توش قرار داشت چراغ کوچکی هم نداشت؛ تاریک تاریک بود مونده بودم مردم تو این کوچه ها چطور شب ها رفت و آمد میکنن. خسته به هتل رسیدیم و زود خوابیدیم.
روز نهم و آخر
امروز باید تمام توانمونو برای بازدید از جاهای مهم باکو به کار می گرفتیم. برای صبحونه به رستوران هتل رفتیم. آپشن های محدودی داشت اما خیلی بهتر از هتل های ایران بود.
خیابان فرعی که هتل ما در اون قرار داشت
بعد از صرف صبحانه چون باید اتاق رو تحویل می دادیم؛ وسایلمونو جمع و جور کردیم و تحویل رسپشن دادیم که برامون نگه دارن. 40 منات هزینه هتل رو پرداخت کردیم و به سمت ایچری شهر به راه افتادیم.
در مترویی به همین نام پیاده شدیم. ابتدا بازدیدی از مجسمه نظامی و موزه آن داشتیم.
خیابان های زیبای باکو
مجسمه نظامی
موزه نظامی
تاکسی لندن در روبروی برج و باروی ایچری شهر
ورودی ایچری شهر
از داخل خیابان برج و باروی شهر قدیمی دیده می شد. بافت قدیم شهر باکو ،که از آن با نام ارگ باکو نیز یاد میشود. به تدریج مابین قرون 11 تا 19 میلادی ساخته شده. از ورودی داخل ایچری شهر شدیم. فضایی قدیمی داشت که آدم رو میبرد به قرون گذشته. داخل شهر محلهایی برای فروش صنایع دستی قرار داشت. ما که همیشه یادگاری از هر شهری که ازش بازدید می کنیم می بریم. نماد شهر باکو رو به قیمت 2 منات خریدیم.
ایچری شهر
در یکی از برج ها توپ هایی که در جنگ ها استفاده شده بود به نمایش گذاشته بودند.
منجلیق
اینکه این شهر به باکو یا بادکوبه معروفه بی دلیل نیست. باد شدیدی می وزید به طوری که کلاه آدمو میبرد. نزدیک کاخ شروان شاهان رسیدیم. این قصر به عنوان قطعه ای بسیار مهم از تاریخ آذربایجان، در قرن پانزدهم میلادی، توسط سلسله ی شروانشاهان که در بیشتر قلمرو کنونی آذربایجان در طی 7 قرن حکمفرمایی می کردند، بنا گردید. همزمان با وقوع زلزله شدیدی که در شماخا پایتخت سابق سلسله شروانشاهان اتفاق افتاد پایتخت به باکو منتقل گردید.
کاخ شروان شاهان
بلیط ورودی 10 منات بود که ما به دلیل ضیق وقت موفق به بازدید از این بنای زیبا نشدیم.
مقصد بعدی قلعه دختر یا قیز قالاسی بود. این بنا در قرن دوازدهم میلادی به عنوان قسمتی از شهر دیواری ساخته شده. قیز قالاسی از متمایز ترین نشان های ملی آذربایجانه و بهمین خاطر تصویرش برروی اسکناس ها و سرنامه ها ی رسمی کشور چاپ شده.
منظره بالای برج دربرگیرنده ی کوچه ها, برج و باروی ایچری شهر, بلوار باکو و چشم اندازی از خلیج باکوهه. افسانه های متعددی درباره نامگذاری این قلعه وجود داره که از محبوب ترین آنها می توان به داستان حاکمی ثروتمند که در دام عشق به دختر خودش گرفتار شده بود و می خواست با او ازدواج کند، اشاره کرد. دختر که ترس از گناه از طرفی او را آزار می داده و از طرف دیگه جرات سرپیچی از دستور پدرش را نداشت از او می خواد که برجی مرتفع بسازد تا در مدت ساخت آن بتواند تمام جوانب پیشنهادش را بسنجه و تصمیم نهایی خود را بگیره. بعد از اتمام برج، دختر که متوجه می شه پدرش از پیشنهادش منصرف نشده، خودش رو از مرتفع ترین نقطه برج به پایین پرتاب می کنه.
قیز قالاسی
این بنارو هم از بیرون دیدیم و به سمت برنامه بعدیمون یعنی دیدار از موزه حیدر علی اف به راه افتادیم. به متروی Nariman Narimanov رفتیم. حدود 7 دقیقه پیاده از مترو تا موزه راه بود. از دور نمای زیبای موزه پدیدار شد. واقعا زیبا بود. نزدیک بنا رفتیم ورودی موزه و ماشین های آن دیده می شد.
در سال ۲۰۰۷، زاها حدید در مسابقه ای برای طراحی مرکز فرهنگی حیدر علی اف برگزیده شد. معمار ایرانی، خانم «سارا شیخ اکبری» مسئولیت طراحی داخلی این پروژه را بر عهده داشته.
باکو بهعنوان عضو سابق شوروی، طراحی شهری و معماری اش، به شدت تحت تاثیر طرحریزی آن دوران بوده است. از زمان استقلال این کشور در سال ۱۹۹۱ آذربایجان سرمایه گذاریهای سنگینی در مدرنسازی و توسعه زیرساختها و معماری باکو انجام داده و از میراث معماری شوروی به تدریج دور شده.
این ساختمان برای تبدیل شدن به محل اصلی برنامههای فرهنگی کشور طراحی شده. فرم و هندسهی شگفتانگیز این بنا در مقابل معماری خشک دوران شوروی که در باکو بسیار رواج داشته، قرار گرفته و به جرأت آن را در هم میشکنه. از سوی دیگه، این بنا درک و احساسات لطیف فرهنگ آذری را به نمایش میگذارد و چهرهی خوش بین یک ملت را نشان میدهد که نگاهشان رو به سوی آینده است.
وقتی به سراغ مرکز حیدر علی اف می روید، با ساختمانی 8 طبقه مواجه می شوید که بخش های مختلفی در آن به چشم می خورد. از جمله قسمت های این مرکز می توان به موزه، بخش نمایشگاه ها، آمفی تئاتر یا آدیتوریوم و سالن کنفرانس اشاره کرد.
جذاب ترین بخش مرکز حیدر علی اف، موزه اونه که در سه طبقه به شما امکان می دهد تا با حیدر علی اف، رهبر ملی آذربایجان و سومین رییس جمهور این کشور آشنا شوید. ورودی موزه 25 منات بود. لباس های رسمی، مدال های مختلف، ماشین های تشریفاتی و لوازم منزل حیدر علی اف، از جمله چیزهایی است که می توانید در این موزه منحصر به فرد از نزدیک ببینید واقعا مجذوب طراحی داخلی و معماری اینجا خواهید شد و متوجه نمی شین چطور زمان گذشت.
موزه حیدر علی اف
در محوطه کمی قدم زدیمو با مجسمه و آثار هنری موجود عکس گرفتیم. وزش باد اینجا شدیدتر بود کنار I love baku هم رفتیم و عکس یادگاری گرفتیم.
دیگه وقت نهار بود رفتیم نزدیک مترو و به رستوران odda caffe رفتیم. کباب لوله و کباب ترکی با برنج رو سفارش دادیم که جاتون خالی بسیار لذیذ بود.
کباب ترکی با برنج
لوله کباب
برنامه بعدیمون بلوار باکو بود. به مترو به ایستگاه Sahil رفتیم. تا ساحل 10 دقیقه پیاده روی داشت که از میان خیابانهای شلوغ و پرتردد گذشتیم. در زیر گذرها، خواننده ها و هنرمندا، مانند مسکو اجرا داشتند؛ البته باسطحی پایین تر.
بلوار باکو، در حاشیه دریای خزره. همیشه از جنوب به دریای خزر نظر کردیم اینبار از غرب دریا بهش نگاهی انداختیم. بلواری تمیز و زیبا بود که اینترنت رایگانم داشت. اینجا منو یاد دریاچه چیتگر می انداخت.
بلوار باکو
کمی در طول ساحل قدم زدیم. در قسمتی از ساحل، نماد فرمول یک که سال 2018 برگزار شده بود، قرار داشت. باکو ساحل تفریحی نداره فقط در شهری نزدیکش میتونین از ساحل تفریحی لذت ببرین.
برنامه ی آخرمونم بام باکو بود اما چون پولمون به انتها رسیده بود، نیاز به صرافی برای چنج پول داشتیم. به سمت مرکزخرید Park Bulvar Mall رفتیم. معماری و طراحی داخلیش، مثل تمام مراکز خرید مدرن رایج در دنیا بود. در صف چنج یورو ایستادیم. نیم ساعت زمان برد تا کارمون راه بیوفته.
خیابان مشرف به مرکز خرید بلوار
بعد اون با مترو به سمت متروی ایچری شهر رفتیم. از اونجا بهمون گفتن که ماشینی به اون سمت نمیره. حدود 15 دقیقه سربالایی رفتیم تا پله های بام از دور مشخص شد. محله ای که ما توش پیاده رفتیم شبیه ولنجک تهران بود. برج های بلند به سبک کلاسیک در محله ای سرسبز، با شیب زیاد.
تعداد پله ها بسیار زیاد بود؛ با استراحت در پاگردهای تعبیه شده خود رو به بالا رسوندیم. هوای مطبوعی بود و کل شهر زیر پامون. در نزدیک ترین حالت به برج های شعله بودیم.
برج های شعله- دید از بام باکو
از بالا چشم باکو، یعنی چرخ و فلک و کریستال هال باکو دیده می شد. کناره ساحل که شکلی منحنی و طبیعی داشت، قابل مشاهده بود.کمی اونجا نشستیم.
ساحل باکو- دید از بام باکو
چشم باکو
دیگه تایم زیادی به پروازمون نمونده بود. ما که تجربه قبلی، نزدیک بود برامون سنگین تموم شه؛ زودتر به سمت هتل به راه افتادیم تا چمدون ها رو بگیریمو بریم به سمت فرودگاه. به همون روش قبل به هتل رسیدیم اینبار به همون میدون مرکزی که روز اول اتوبوس مارو پیاده کرد رفتیم.
وقتی رسیدیم اتوبوسی نبود. با پرس و جو گفتن هر نیم ساعت 1 بار اتوبوس میاد و راه میوفته. تو میدون یه فروشگاه ال سی واکیکی بود اما چون میترسیدیم که اتوبوس بیاد و بره نتونستیم بهش سری بزنیم.
بعد از 40 دقیقه معطلی اتوبوس اومد. راننده همون آقایی بود که موقع رفت سوار اتوبوسش شده بودیم این آقا فارسی میدونست. باکو رو در شب میدیدیم و به سمت فرودگاه می رفتیم. توی راه هم کوچه هایی بدون نور دیدم و با خودم فکر کردم شاید اینکه کوچه ها بدون چراغ باشن تو باکو عرفه!!!
بعد از نیم ساعت حدود ساعت 8:30 به فرودگاه رسیدیم. در باجه تحویل بلیط، به چمدون داخل کابین ما گیر دادن و ما رو ملزم به پرداخت 50 منات کردن. موقع چک پاسپورت و چمدون هم کلی دل و روده ی چمدونمون رو ریختن بیرون تا فهمیدن چیزی تو چمدونمون نیست به جز یه لیوانی که کمی فلز داخلش بود. خلاصه بعد این همه چالش رفتیم منتظر نشستیم تا گیت باز بشه.
سالن انتظار بسیار کوچک و چیزی از زیبایی های سالن اصلی فرودگاه رو نداشت. بعد از خروج از گیت، پرواز سر تایم بلند شد و ساعت 1:30 بامداد به وقت تهران به زمین نشست.
تهران در شب
ممنونم از اینکه وقت گذاشتین و سفرنامه بنده رو مطالعه کردین.
کل هزینه ما برای دو نفر 3685000 تومان+ حدود 770 دلار بدون محاسبه سوغاتی در این سفر شد. که با توجه به یوروی 5 تومنی حدودا نفری 3700000 تومن شد.
در انتها هم لازم می دونم با توجه به تاکید سفر نامه به ارزان بودن هزینه ها، نکاتی دراین مورد خدمتتون عرض کنم:
روسیه به عنوان یکی از گرانترین شهرهای دنیا مشهور است. با وجود این، با رعایت برخی نکات میتوانید هزینههای سفر را کاهش دهید و از سفر به این کشور زیبا لذت ببرید.
- بلیط ارزان هواپیما
برای خرید بلیط ارزان، باید در میان سایت ها به میزان زیادی جست و جو کرد. بلیط هواپیما از گرانترین هزینه های شما در سفره. شما میتونین برای ارزان شدن سفر خود از پرواز با استاپ استفاده کنین که در بیشتر مواقع ارزونتره.
پروازای ارزونی مانند پگاسوس و بوتا و.. که جهت خدمات هزینه جداگانه میگیره اما بلیط نسبت به هواپیمایی های دیگه ارزونه رو پیدا کنین و دنبال رزرو این پروازا باشین.
- رزرو هتل
هنگام رزرو هتل، سایت های ایرانی و خارجی، هر دو رو چک و مقایسه کنید. برخی از سایت های خارجی مانند بوکینگ امکان رزرو هتل یا آپارتمان بدون پیش پرداخت وجود داره که برای ما ایرانیها راحت تره.
یک آپارتمان تمیز، بهتر از یه هتل 2 و 3 ستاره هست.
- غذا
خورد و خوراک هم بخش اعظمی از هزینه های سفر را به خود اختصاص می ده. اگر به دنبال صرفه جویی در سفرتان هستین، پیشنهاد می کنم صرفا برای داشتن تجربه غذای خاص هر کشور، 2 الی 3 بار در طول سفر، به رستوران برین.
برای وعده های غذایی دیگه به سوپرمارکت های بزرگ برین و با خرید مواد اولیه، خودتان در آشپزخانه دست به کار شوید و غذا بپزید یا غذای آماده و ساده از ایران ببرین. میتونین از غذاهای خیابانی که اغلب گزینه ای جذاب و ارزان محسوب می شوند هم استفاده کنین.
فروشگاه های زنجیره ای مواد غذایی با قیمت مناسب در روسیه:
Dixy , Pyaterochka , Magnit
در Yandex map نزدیکترین شعبه این فرودشگاه ها را پیدا کنید.
- اینترنت رایگان
تو روسیه در خیابان اینترنت رایگان داره. هتل ها و برخی فرودگاهها هم همینطور.
- 5. رفتن به عمق شهر
لذت بردن از سفر میتونه با گشت و گذار تو شهر همراه باشه که هزینه ای هم برای شما نداره. از این راه میتونین به صورت عمیق فرهنگ و هنر اون کشورو حس کنین. مخصوصا شهرایی مثل سنت پترزبورگ که یک موزه بازه.
6. جابه جایی در شهر با حمل و نقل عمومی
در همه جای دنیا تاکسی ها، گران ترین وسایل حمل و نقل عمومی محسوب می شه. پس اگه به دنبال سفری ارزان هستید، قید تاکسی را بزنید و به سراغ مترو و اتوبوس بروید. برای خرید بلیط مترو و اتوبوس قیمت بلیط های مختلف رو بسنجین و بهترین گزینه رو برای خود انتخاب کنین با توجه به شرایط تون.
اگه هم نیاز به استفاده از تاکسی داشتین، برای جلوگیری از پرداخت قیمت های بالا از برنامه های آنلاینی مانند اوبر و یاندکس تاکسی در روسیه استفاده کنین.
- خرید از بازارهای محلی
اگر به دنبال محلی برای خریدهای ارزان قیمت و مناسب هستید، شک نکنید که بازارهای محلی و دستفروش ها بهترین مکان برای گیر آوردن اجناس ارزان هستند. یک مزیت بارز این بازارها، قابلیت چانه زنی است که در اختیار دارید و می توانید خریدها را با هزینه پایین تری انجام دهید؛ قابلیتی که در هایپرمارکت و مراکز خرید نمی توانید از آن خیلی استفاده کنین.
- استفاده از تورهای رایگان مسکو
سایت جهت ثبت نام:
walkingtours.travel/Moscow/?r=gbusurl