با سلام به تمامی دوستان خوب لست سکندی و لست گرامی و تمامی دوستان عزیز این اولین سفر نامه خارجی و اولین تجربه سفربرون مرزی من که به صورت زمینی از تهران به شهر وان ترکیه و مسیر برگشت می باشد و دوست داشتم که تمامی اتفاقات و تجربه هایی که در این سفر برای ما پیش اومده ، با شما عزیزان به اشتراک بزارم.
من ناصر و دوستم محمود ، بیشتر یا بهتره بگم تمام سفرها رو خانوادگی و از حدود سال 87 با هم میریم و یه جورایی پایه ثابت سفریم ؛بهار سال 96 باهم تصمیم گرفتیم که بعد از مسافرت نوروزی اولین سفر خارجی مون رو توی تابستان بریم ؛ بنا به دلایلی و یک سری مشکلات محمود نتونست بیاد و برای اولین بار مجبور شدم تنهایی برنامه سفر رو بریزم؛
کاظم یکی ازدوستانم که قبلابه این سفر رفته بود ، تجربه و توضیحاتی در مورد سفرش به ما داد که خیلی بدردمون خورد ؛ طی صحبتی که با کاظم داشتم و تجربه ای که داشت یک سری توضیحات قبل از این سفر بهم داد و من شروع به برنامه ریزی و اماده شدن کردم؛
اوایل شهریور ماه 96 بود که برای کاپوتاژ ماشین به نزدیکترین کانون گردشگری محل زندگی رفتم و مدارک لازم و شرایط آن را گرفتم؛
تصویر شماره 1 (مدارک لازم کانون گردشگری)
قبل از کانون گردشگری به اداره گمرک غرب در تقاطع ازادگان و بزرگراه فتح برای گرفتن پلاک رفتم که سر جمع کلا 1ساعت زمان برد و با هزینه حدود 30 هزار تومان مدارکم رو گرفتم وبه کانون گردشگری برگشتم؛ کارت بین المللی ماشین ، گواهینامه 3 ساله ،پلاک رو با هزینه کلی 750 هزار تومان گرفتم و حدود 120 هزار تومان هم هزینه بیمه برون مرزی ماشین برای 15 روز شد که اونم رفتم اداره مرکزی بیمه ایران توی نیم ساعت گرفتم ؛ دوستان عزیز بهتره بدونید کاپوتاژ ماشین یک سال بیشتر زمان نداره و یک ماه اخر هم اجازه خروج از کشور رو ندارید
تصویر شماره 2 مدارک لازم سفر
همه مدارک اماده شدو فقط موند اصل کار،بله ارز ؛ خوشبختانه شهریور 96 اوضاع مملکت بهم نریخته بود به وسیله یکی از دوستان که یه اشنا در صرافی داشت 1200 دلار به قیمت 3850 تومان و 600 لیر به قیمت 1185 تومان ارز تهیه کردم که عکسشم موجوده
تصویر شماره 3 ارز
به توصیه کاظم دلار توی ترکیه بهتر بود چون هم گرونتر از ایران چنج میشد و هم حملش راحتر بود و یه مقدار لیر هم برای این که شاید نیاز بشه گرفتم؛ عوارض خروج از کشور که 25000تومان نفری و عوارض شهرداری خوی (چون مرز رازی رو برای خروج انتخاب کرده بودم و دلیل دیگه ای که داشت به شهر وان ترکیه نزدیکتربود ) مبلغ 3 هزار تومان رو توی تهران بانک ملی پرداخت کردم که دیگه توی شهر خوی با مشکل شلوغی و قطعی اینترنت بانک برخورد نکنیم
مسیر تا شهر خوی زیاده و زمان میبره که باز به توصیه کاظم روز قبل از سفر از اینترنت هتل جهان گردی خوی رو به مبلغ 182000تومان (البته تخفیف خورده بود)برای یک شب رزرو کردم تا بتونیم صبح زود با استراحت کامل به مرز برسیم ؛کاظم تو سفر اخیرش با هتلداری به نام باراش تو شهر وان اشنا شده بود که زحمت کشید برای 3 شب هتل رویال میلانو رو به صورت کلامی برامون رزرو کرد ؛دو روز قبل از سفر ماشین وبرای بازدید جلو بندی و موتور به تعمیرگاه بردم و روغن ماشینو عوض کردم ؛
همه چی برای سفر اماده شده بود و مسیر راه تا هتل جهانگردی خوی با گوگل حدود8 ساعت و777 کیلومتررو نشون میداد
تصویر شماره 4 گوگل مپ
شب از دلهره و فکر سفر تا صبح خوابمون نمیبرد چون این اولین سفر خارجی ما بود و هیچ تجربه ای نداشتیم، ترس تمام وجودمون رو گرفته بود که با دوتا بچه مشکلی برامون پیش نیاد، از سوی دیگه خیلی دوست داشتیم که به این سفر بریم و ترسو بزاریم کنار و برای غلبه به اون باید از یه جایی شروع میکردیم ؛ همراهان من تو این سفر همسرم ، مانی 8 ساله و مهیار 5 ساله هر دو پسرهای خوب من بودن؛ خلاصه به هر ترتیب صبح فرا رسید.
روز اول سفر
صبح ساعت 8 بعد از این که صبحانه رو خوردیم شروع به حرکت کردیم و از اونجایی که برای شب جا رزرو کرده بودیم خیالمون راحت بود و عجله ای نداشیم که به صورت تفریحی به راه افتادیم ،توی راه با یه نیم ساعت توقف نهار خوردیم و ساعت 5 بعد از ظهر به هتل جهانگردی شهر خوی رسیدیم.
تصویر شماره 5 هتل جهانگردی خوی
توی مسیر مهیار مریض شد و گلاب به روتون چند باری بالا آورد که تردید و ترس برای خروج از کشور رو دو چندان کرده بود؛بعد ازتحویل اتاق و پرسو جو در رابطه با ادرس دکتر، مهیار رو به یه کلینیک شبانه روزی در شهر خوی بردیم ؛ با معاینه دکتر خوشبختانه در توضیح گفت که مشکلی نیست و احتمالا یه مسمومیت کوچیک بوده و با چند راه کار درمانی و دارو مارو راهنمایی کرد تا مشکل مهیار بر طرف بشه. شب با تمام دو دلی و ترس از مریضی مهیار با همسرم تصمیم گرفتیم که اگه تا صبح حالش خوب نشد از ادامه سفر منصرف بشیم و بر گردیم و چون دوست نداشتیم این اتفاق پیش بیاد، تمام تلاشمون رو تا صبح برای درمانش انجام دادیم.
روز دوم سفر
صبح خدارو شکر مهیار حالش خوب شده بود و دلمون برای ادامه سفر قرص شده بود از این رو صبح کله سحر به کمک گوگل مسیر مرز رازی و پیش گرفتیم ؛وقتی به مرز رازی رسیدیم من ماشین دوم توی صف بودم و حدود 40 نفر پشت در مرز توی صف بودن؛
تصور من از مرز قبل از رسیدن خیلی جالب و خوب بود اما با رسیدن به این پایانه نظرم عوض شد ؛اول این که این پایانه خیلی درب و داغون و خرابه و انگار که از 40 سال پیش هیچ تغییری توی ساختار این مرز نشده و دوم مردم خودمون که توی صف حق دیگران رو ضایع میکردن ،با هم دعوا میکردن ، به هیچ زن و بچه ای رحم نمیکردن و هل میدادن ؛ همه اینها رو شنیده بودم و به چشم دیدم و از این که زن و بچه خودمو مجبور به ایستادن در همچین صفی میدیدم یه حس بی شخصیتی و بدی بهم دست داد انگار که مردم ما توی اردوگاه پناهجو هستند و منتظرن از جهنم به بهشت برن ، تعدادی هم از بالای نردها جلو میرفتن و هیچ نظارتی در این موارد نمی شد؛ حس بدی بود.
تصویر شماره 6 مرز رازی (عکس از اینترنت)
یه چند تا نکته مهم در مورد مرزهست که کاظم به من توضیح داد و دقیقا هم برام پیش اومد برای تجربه به شما عنوان میکنم.
اول این که همه مدارک لازم رو قبل از رسیدن به مرز اماده کنید چون تو شلوغی مرز به مشکل میخورید ؛ دوم در شهر خوی یا توی راه مرز باک ماشینتون رو پر کنید ، اگر که سری اول خروج شما باشه و یا در طی 3 ماه اخیر سفرتون هیچ ورود خروجی نداشته باشید میتونید به صورت رایگان و بدون عوارض رد بشید ولی اگر مداوم خارج بشید باید باک بنزین شما ارزیابی بشه و پول خروج بنزین رو برای جلوگیری از قاچاق به قیمت بنزین درترکیه بپردازید ؛ سوم افرادی به شما مراجعه میکنن و از شما درخواست میکنن که بسته ها و یا لباس و هر چیز دیگری رو براشون به دست دوستان و خانواده شان اونور مرز برسونید، به هیچ وجه قبول نکنید و چهار چشمی مواظب ماشینتون هم باشید که کسی چیزی جا ساز نکنه که زمان بازرسی به مشکل میخورید که برای خودم چندین مورد پیشنهاد جابه جایی پیش اومد که یک مورد انقدر بهم گیر داد که به سرباز مرزبانی گفتم این طرف گیر داده و درخواست داره کت شو به پدرش اونور مرز برسونم که سرباز گفت قبول کنی عواقبش با خودته و به مشکل میخوری احتمال داره توی لباس مواد جاساز کرده باشن؛ بااین که قبول نکرده بودم استرسم در این مورد چند برابر شده بود وتا پایان خروج یه ده باری زیر و روی ماشینو چک کردم
به جز خودم که راننده بودم و مهیار پسرکوچکم که توی ماشین خواب بود، همسرم و مانی باید از درب عابر رو برای بازرسی وارد میشدن ؛ من و مهیار که داخل ماشین خواب بود به همراه دیگر ماشینها برای بازرسی به صورت 5 تا 5تا مابین دو درب برای بازرسی و ارزیابی ایستادیم و بعد از گشتن ماشین توسط بازرس اول، مامور دوم تجسس به همراه سگ مخصوص مرزبانی داخل و بیرون ماشینها رو چک کردن. ماشین جلویی من اقایی بود اهل تبریز که با من هم صحبت شده بود میگفت که ما هر هفته برای تامین لوازم مغازه خودمون به صورت خانوادگی برای خرید به شهر وان سفر میکنیم که با تجسس ان چند باکس سیگار از ماشینش پیدا کردن (ظاهرا اگر اشتباه نکنم هر نفر میتونست یک باکس سیگار از مرز خارج کنه )و گفتن اجازه خروج بیشتر از یک باکس رو نداری که بعد از چند دقیقه بحث ظاهرا به راننده همه رو پس دادن؛ بعد از مراحل اداری مهیار رو بغل کردم و بدون نوبت وارد گیت خروج شدم برای مهر کردن پاسپورتا و در نهایت از مرز ایران خارج و به بازرسی پایانه مرزی ترکیه وارد شدیم.
تصویر شماره 7 بازرسی ماشین مرز ایران
توی مرز ترکیه هم بعد از بازرسی ماشین مدارک بین الملی ماشین و کاپو تاژ رو برای ثبت پلاک و ورود ماشین به یه کانکس بردم و با مهیار به گیت ترکیه رفتیم و مهر ورود رو توی پاسپورتمون زدن تا بتونیم وارد خاک ترکیه بشیم ؛ همسرم و مانی که کارشون از ما زودتر تمام شده بود و پشت مرزبانی منتظر ما بودن رو سوار کردیم و با کمک گوگل به سمت وان به راه افتادیم؛
ابتدای خروجی ماشینهای ون ترک خیلی ترافیک کرده بودن و بعضی از انها بی اعتنا مسیر رو بسته بودن که با کمی تاخیر وارد ابتدای جاده شدیم که در دست تعمیر بود و اوضاع خوبی تا چند کیلومتری نداشت تا به اسفالته رسیدیم که انصافا جاده خوبی نسبت به جادهای مرزی ایران داشت؛ حدود 130 کیلومتر و یک ساعت ونیم تا شهر وان فاصله داشتیم ؛ توی جاده تا اولین روستا که رسیدیم هنوز باور مون نشده بود که از ایران خارج شدیم ولی بعدش تمام استرس و ترسمون بدون این که متوجه بشیم از بین رفته بود و یه حس جالب و خوبی داشتیم که فکر میکنم کسایی که اولین بار از ایران خارج میشن و وارد یه کشور دیگه میشن این حس و خوب می تونن درک کنند
تصویر شماره 8 هتل میلانو
به کمک گوگل جان ساعت 11:30 دقیقه به هتل میلانو در شهر وان رسیدیم و سراغ باراش دوست کاظم رو گرفتیم که از قبل برای هتل هماهنگ کرده بودیم ؛خوشبختانه حدود زیادی از زبان ترکی این منطقه رو بلد بودم و زیاد مشکل زبان نداشتم ؛ باراش نبود و هتل هم متاسفانه جا نداشت، ما هم که فکر میکردیم جا رزرو شده با خیال راحت منتظر باراش شدیم تا با تماس پرسنل یه نیم ساعتی طول کشید تا اومد. بعد سلام و احوال پرسی گفتش که متاسفانه از روز تماس تا حالا هیچ کدوم از اتاقها خالی نشده و شهر پر از مسافره و هیچ هتلی جا نداره؛ واقعا هم راست میگفت. با صحبت با چند نفر از هم وطن های خودمون که تو این شهر از اهالی این منطقه تعدادشون بیشتر بود فهمیدیم حرفش صحت داره؛ خلاصه بنده خدا با چند جا تماس گرفت و (هر بار توضیح میداد که برام مهمون اومده و اتاقها خالی نشده من بهشون قول دادم اشنا هستن و ...) یه هتل برامون پیدا کرد و یه بنده خدا رو هم فرستاد تا مارو به هتل دروزکو برسونه؛ با این که راهی نداشتیم ونمی دونستیم به چه هتلی میریم و اصلا باید چکار کنیم با قیافه های اخمو راهی هتل دوزکو شدیم
تصویر شماره 9 هتل دوزکو
با دیدن این هتل غنچه از لبامون شکوفته شد و اخمامون باز شد ،انصافا هتلش از میلانو هم بزرگتر و هم تمیزتر و... بود. تو این شهر هتل زیاده و ساختار شون به صورت ساختمانهای پنج شش طبقه هستش که یک طبقه از اون رو رستوران و الباقی به صورت اتاق اتاق در اورده بودن که بیشتر امکانات یه هتل رو داشتن ؛ باتحویل مدارک به این هتل مدت 3 شب الحساب با شبی 200 لیر اتاق 3 تخته با یه تخت اضافه رو رزرو کردیم.
تصویر شماره 10 و 11 نمایی از اتاق و لابی هتل
با معلوم شدن تکلیف اقامت دیگه کاملا خیالمون راحت شده بود؛ کمی استراحت کردیم و تصمیم گرفتیم برای نهار به داخل شهر بریم و یه گشتی هم بزنیم
حدود ساعت 1:30دقیقه ظهر بود و پیاده همگی رفتیم بیرون برای نهار یه رستوران خوب پیدا کنیم ،بعد از گذشتن از کوچهای پهن و باریک متاسفانه نتونستیم یه رستوران خوب پیدا کنیم و بیشتر انها غذای محلی تند، پیده یا کباب داشتن و تنوع غذایی نبود ؛ به نظر من رستورانی که توش برنج نباشه انگاری هیچی نداره و شدیدن بهش معتادم ،متاسفانه هیچ جا برنج پیدا نشد و مجبور شدیم به رستوران اسی که فقط انواع کباب و پیده داشت بریم و کباب مرغ ریش ریش شده سفارش دادیم که به همراهش سالاد گوجه خیار به همراه لیمو ترش و یه نوع ترشی خیلی تند هم برامون اوردن ؛کنار مرغ یه غذایی بود که شبیه برنج بود ولی فکر میکنم از بلغور یا چی درست شده بود که به شدت مثل مابقی غذا تند بود
تصویر شماره 12 رستوران
بعد از نهار تصمیم گرفتیم پیاده بریم به سمت مرکز شهر یه گشتی بزنیم. یکی از بهترین و پر رفت و امد ترین خیابانهای شهر وان جمهوریت هستش که اکثر مارکهای خارجی ومعروف ترکیه مثل ماوی، کتون، السی واکی، نایک ، ادیداس و... تو این خیابان یا تو بزرگترین و جدید ترین مرکز خرید به نام AVM توی همین خیابون جمع شدند.
تصویر شماره 13 مرکز خرید AVM
حدود یکی دو ساعتی تو خیابان چرخیدیم تا به مرکز خرید AVM رسیدیم ؛ این مجموعه دارای چند طبقه با مغازه های بزرگ ساخته شده بود و داخلش به سبک مدرن و امروزی طراحی شده و از لحاظ قیمت اجناس برای خرید تقریبا با تهران هم قیمت بود. به جز بعضی از جنسها که به دلیل تمام شدن تابستان off خورده بود.
یکی از تجربه های بد ما این شد که وقت زیادی برای خرید صرف کردیم و برای بازدید از جاذبه های دیدنی شهر وقت نذاشتیم که بعد از سفر متوجه این شدیم که انگار هیج جای شهر رو نگشتیم و پیشنهادم این که اگه به همچین سفرهای پر هزینه رفتید سعی کنید برای خرید زمان کمی بزارید یا اصلا نزارید و بیشتر از جاذبه های گردشگری اون استفاده کنید.
در طبقه همکف این مجموعه چند رستوران و کافی شاپ بزرگ فعالیت داشتن که ما هم برای استراحت کوتاه از کافی شاپ این مجموعه استفاده کردیم نمیدونم چه حسی بود بعد از چندین ساعت پیاده روی و گشتن، نه مهیار که از همه کوچکتر بود و نه بقیه اصلا احساس خستگی نداشتیم. واقعا بهمون خوش میگذشت و متوجه گذشت زمان نبودیم؛ دم غروب بود که تصمیم گرفتیم برگردیم هتل و یکم استراحت کنیم و دوباره بریم شهر گردی؛ از جلوی مرکز خرید یه تاکسی گرفتیم و قبل از سوار شدن کارت هتل که پیشم بود نشون دادم و گفتم به این ادرس میریم هزینش چقدر میشه ؟راننده هم گفت 15 لیر که قبول کردیم؛ البته راه زیاد نبود و حدود 10دقیقه ای رسیدیم هتل. راننده از ما 10لیر گرفت نمیدونم چرا ولی احساس کردم حس انسانیتش یه لحظه گل کرده و عذاب وجدان گرفته بود یا تاکسی متر زده بود، اخرش نفهمیدم باز دستش درد نکنه 5 لیر به نفع ما شد. احتمالا این براتون سوال شده که مگه خودتون ماشین نداشتید چرا تاکسی گرفتین ؟ فقط به این دلیل که اول مشکل جا پارک بود دوم میخواستیم بدون استرس بچرخیم.
یه چند ساعتی استراحت کردیم و شب با ماشین خودمون رفتیم بیرون برای دوردور و شام. چقدر خوبه که توی مسافرت ماشین شخصی داشته باشی مخصوصا خارج از کشور. هرجا دوست داری برو، هر جا دوست داری وایسا ، خودش به تنهایی یه حس امنیت به ادم میده که اگه جایی هم پیدا نکردی برای شب، ماشینت هست و تو خیابون نمیمونی، البته این حس شخصی من بود که زیادی به خارج از کشور بد بین بودم؛ خلاصه بعد کلی گشتن یه رستوران پیدا کردیم که طبق معمول غذای خاصی جز کباب تند نداشتند؛ اجبارا کوبیده سفارش دادیم و نتونستیم که برنج رو بهشون بفهمونیم چی هست اصلا.
تصویر شماره 15 نوع کوبیده و رستوران
روز سوم سفر
شب قبل با یه سرچ تو گوگل برای جاذبه های گردشگری شهر وان یه چند جایی رو تیک کردم که مهم ترین انها ابشار مرادیه، کلیسای صلیب مقدس، جزیره اختامار ، دژ وان ، قلعه هوساپ و موزه وان بود. از اونجایی که توی ایران ابشار و قلعه و کلیسا زیاد رفته بودیم و با اپلیکیشن لستگرام هم اشنا نبودیم زیاد به این جاذبه ها توجهی نکردیم و علاقه ای نشون ندادیم که یکی از علتهاش هم وجود دوتا بچه کوچک بود که براشون این جاذبه ها هیجانی نداشت و تصمیم گرفتیم بیشتر به دیدن شهر و دریاچه و بازار و خرید و... بریم و با قایق تفریحی یه گشتی تو اب بزنیم و منطقه شهر رو بگردیم؛ که پیشنهاد میکنم مثل ما تصمیم نگیرید و تا میتونید همه جاذبه های هر شهری رو که میرید بگردید تا مثل ما پشیمان نشوید.
صبح ساعت 8 ونیم برای صرف صبحانه به رستوران هتل که در طبقه اخر ساختمان قرار داشت رفتیم. روی میز کانتر سلف صبحانه حاضر بود و تنوعش بد نبود و چندتا خانوم هم رستوران رو اداره میکردند که خیلی منظم و هماهنگ و خوش برخورد بودن.
تصویر شماره 16 و 17 رستوران هتل و صلف صبحانه
بعد از صبحانه سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت دریاچه وان؛ توی نقشه نشون میداد که یه جایی نزدیک شهر ادرمیت ایستگاه قایق سواری هستش ، حدود 20 دقیقه هم از وان فاصله داشت ؛خلاصه رسیدم و ماشینو پارک کردیم رفتیم کنار ایستگاه. با مسئول کشتی صحبت کردم و نفری 15 لیر برای گشت نیم ساعته توی دریاچه از ما پول گرفت شانس ما کسی نبود جز یه خانواده پر جمعیت شیرازی که قبل از ما منتظر بودن که ظرفیت کشتی پر بشه و بعد حرکت کنن؛ خلاصه شانس ما معطلی نداشتیم و با ورودمون حرکت شروع شد. داخل کشتی خیلی گرم بود و ما هم رفتیم رو عرشه بالایی نشستیم. هوا خنک و افتابی و دریاچه هم بیش از حد اروم بود با یه موزیک شاد ترکی شروع به دوردور کردن دریاچه کردیم. جای محمود و همسرش خیلی خالی بود، هر جا میرفتیم یادشون میکردیم.
تصویر شماره 18و 19 گشت دریاچه
بعد از قایق سواری با ماشین رفتیم دور دور تو جاده ساحلی دریاچه که یهو چشممون افتاد به تابلوی پارک ابی( Divan Beach Aqua Park ) که فاصله زیادی تا شهر ادرمیت نداشت و کنار ساحل قرار گرفته بود؛ ساعت حدود 1:30 ظهر بود و وقت نهار که تصمیم گرفتیم اول بریم نهار بخوریم بعد بریم پارک ابی؛ همون نزدیکی ها یه رستوران ساحلی به نام لیمان پیدا کردیم که دارای یک سالن مدرن و یک فضای باز زیبا بود و برای مشتریان بخصوص توریستهای خارجی احترام زیادی قائل می شدن و رفتار خوبی داشتند؛ این رستوران انواع غذاهای دریایی و انواع کباب های محلی رو سرو میکردن که واقعا غذاهاشون کیفیت خوبی داشت
تصویر شماره 20و21و22و23 رستوران لیمان
بعد از نهار و صرف چای ترکی کمر باریک ترکی به سمت پارک ابی که همون نزدیکی بود رفتیم ؛برای ورودی به این پارک ابی نفری 30لیر دریافت میکردن و یه مچ بند روی دست هر نفر پلمپ میکردند ؛ توی پارک رستوران و کافه مجهزی قرار داشت که قیمتهای بالایی نسبت به بیرون داشت و اصلا صرفه اقتصادی نداشت و همون بهتر ما بیرون غذا خوردیم.
موسیقی هم که یه دی جی ایرانی بود که واقعا حال و هوای همه رو با اهنگهای شادش عوض میکرد و هم وطنهای عزیزمون هم هنر نمایی می کردند. یه استخر کوچک هم با یه سر سره برای استفاده بچه های کوچک درست کرده بودند که امکانات پارک رو کامل تر کرده بود. بیشتر مشتریهای اون روز ایرانی بودن که عده زیادیشون از ابادان اومده بودند.؛ مردم شهر وان بیشتر مذهبی هستند و از همچین مکانهایی فقط توریست خارجی یا اقلیت غیر مذهبی ترکیه استفاده می کنند.
تصویرشماره 24و25و 26 پارک ابی از اینترنت
تصویر شماره 27 مانی پسر بزرگ خانواده
خلاصه جای دوستان خالی خیلی خوش گذشت و همه چی عالی بود و این روزمون به یه خاطره شاد و به یاد ماندنی تبدیل شد؛ بعد از پارک به سمت شهر وان که حدود نیم ساعت بود حرکت کردیم ؛ قبل از رفتن به هتل یه سری به فروشگاه و میوه فروشی شهر زدیم برای خرید خوراکی و میوه و بعد برای استراحت به هتل برگشتیم
تصویر شماره 28 مغازه میوه فروشی و فلفلهای عزیزش
روز چهارم
ساعت 8:30صبح برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفتیم و بعد از تحویل هتل و اماده شدن طی تصمیمی که از قبل از سفر برای ادامه سفر از وان به استانبول به صورت هوایی گرفته بودیم اماده سفری دیگر به صورت هوایی شدیم ؛ به دلیل این که این سفرنامه زیاد طولانی و خسته کننده نشه تصمیم گرفتم سفر نامه استانبول رو از شهر وان به بعد که پر از اتفاق ات دلهره اور برای ما بود به صورت جداگانه در قسمت دوم ان ادامه بدم ؛
در پایان قسمت اول این سفر نامه از شما خوانندگان عزیز که وقت گرانبهای خود را برای خواندن این سفر نامه صرف کردید کمال تشکر رو دارم وامیدوارم تجربه این سفر برای دوستان مفید بوده باشه و خوشحال میشم که ادامه این سفر نامه رو در قسمت دوم ان مطالعه کنید و نظرات و تجربه های خودتون رو با دوستان به اشتراک بزارید .
سفر کنید و همیشه شاد و سلامت باشید.