سلام به همه دوستان اهل سفرو همینطور دوستان لست سکندی و لستگرامی عزیز
این سفرنامه ادامه سفر نامه قبلی( تهران تا وان با ماشین شخصی) هستش که از تهران سفر با ماشین شخصی به وان و ادامه ان ، به صورت هوایی به استانبول صورت گرفت.
ابتدا تو پیش گفتار برای دوستانی که اطلاعاتی از سفرنامه قبلی ندارن باید اعلام کتم که ما از تهران با ماشین شخصی کاپو تاژ شده به مبلغ 750 هزار تومان با 1200 دلار و 600لیر ترکیه تهیه ارز و اقامت و گشت و گذار 4 روزه در شهر وان به همراه همسرم و دوپسر کوچکمان مانی و مهیار ،که جزئیات کاملش تو سفرنامه قبلی هست این سفر رو ادامه میدم و تجربه هایی که در ان برای ما اتفاق افتاد باز گو میکنم. و از شما بابت هر مورد ایراد و مشکل به خصوص بعضی از عکسها که مجبور شدم از روی فیلم درشون بیارم، در این سفر نامه از شما عزیزان عذر خواهی میکنم.
روز چهارم سفرمون تو شهر وان بود که دنبال یه اژانس هوایی مطمئن تو شهر می گشتیم. تو این شهر اژانسهای مختلفی وجود داره و بیشترشون قیمتهای انواع پرواز های شهرهای مختلف رو روی شیشه به نمایش گذاشته بودن؛ قیمت های پرواز استانبول از 470 لیر شروع می شد به بالا.
داشتیم همینجوری قیمتهارو نگاه میکردیم که یهو تصمیم گرفتیم وارد یه اژانس به نام EREK بشیم؛ متصدی اون یه خانوم میانسال مهربونی به نام بتول تورکی گول بود که از مهیار پسر کوچیکم خیلی خوشش اومده بود و اونو به همسرش که مدیر اژانس بود نشون میداد و قربون صدقه میرفت.
تصویر شماره1 کارت اژانس
بعد از چند دقیقه صحبت ، اولین پرواز استانبول رو که نفری 520 لیر بزرگسال و 470 لیر برای کودکان بود، برای رفت و برگشت رزرو کردیم؛ جمع کل پرواز شد مبلغ 1980 لیر که به پول خودمون حدود 2,350,000تومان (قبل از گرانی ارز) شدکه با دلار پرداخت کردم. طبق واچر، برنامه پرواز ما همون روز ساعت 9:35 شب از فرودگاه وان به فرودگاه صبیحا گوکچن استانبول و تاریخ برگشت 3 روز بعد، ساعت 5:15 عصر رزرو شد.
تصویر شماره 2 واچر رفت و برگشت پرواز
برای پرداخت پول بلیط از ترس این که توی استانبول کم بیارم به خانم تورکی گول گفتم که کسی رو میشناسه که اینجا حساب بانکی ایرانی داشته باشه و به جاش دلار یا لیر تحویل بده، خوشبختانه همسرش یه رفیق ایرانی داشت که دلال ارز بود و از اژانس شماره تلفنشو گرفت و با هم صحبت کردیم و قرار شد که مبلغ 2,460,000 تومان به حساب بانک ملتش بریزم (البته یه مقدار دلار و گرونتر حساب کرد و منم مجبور بودم )و اونم با مدیر اژانس حساب کنه؛ برای اطمینان چند باری از مدیرش پرسیدم که ادم مورد اعتمادی هست یا نه؟ که هر بار اعلام کرد : بله صد در صد. البته ریسک بزرگی بود ولی فرصتی ایجاد شده بود که مجبور بودم برای تامین ارز این کارو انجام بدم که به هیچ وجه توصیه نمی کنم این کارو بکنید و این موضوع بر میگرده باز به بی تجربگی من در همچین سفری که از قبل باید دقیق تر مقدار ارزمون رو پیش بینی میکردم.
گوشیم اینترنت نداشت و با یه پیام و تماس به محمود دوستم اطلاع دادم که به شماره کارت طرف مبلغ 2,460,000 تومن پول واریز کنه و خبرشو بده. محمود هم دستش درد نکنه، توی چند دقیقه پول رو ریخت و خبر داد و با مدیر اژانس حساب کتاب کردیم و دلار خودم رو برگردوند.
حالا خیالمون از پرواز و ارز راحت شده بود و با مشورت با همسرم قرار شد که چون دیر وقت به استانبول میرسیدیم و با مشکلات دوتا بچه کوچیک اونم 12 شب، بهتره هتل رو هم از قبل رزرو کنیم. برای همین با کاظم دوست خوبم و مشاور سفر وان تماس گرفتم که اشنایی در تهران برای رزرو هتل داشت. خلاصه داستان بعد از چندی پیام بازی و پیشنهاد بهترین گزینه که OFF هم خورده بود هتل 5 ستاره گرند جواهر در منطقه شیشلی رو برای 3 شب با مبلغ 1,520,000 تومان رزرو کردیم و پولشو با گوشی خودم به حساب دوست کاظم ریختم.
همه چی برای سفر بعدی اماده بود و ما با تحویل هتل در وان مجبور بودیم تا ساعت 9:35 شب خودمون رو مشغول کنیم و چون ماشین شخصی داشتیم تصمیم گرفتیم بریم اطراف شهر و کنار ساحل دریاچه وان یه گشتی بزنیم ساعت 8 شب بریم فرودگاه شهر وان که از شهر فاصله ای نداشت. تو یه همچین مسافرتی ماشین شخصی واقعا یه نعمته، هیچ وقت مثل این سفر قدر راحتی سفر با ماشین خودمونو حس نکرده بودیم.
تصویرشماره3 غروب دریاچه وان
حدود ساعت 8 شب بود که توی فرودگاه ملن شهر وان حاضر شدیم و ماشینمون رو توی پارکینگ فرودگاه گذاشتیم و چمدون و وسایل مورد نیازو که از قبل اماده کرده بودیم برداشتیم و رفتیم سمت گیت پروا. فرودگاه ملن زیاد بزرگ نبود ولی امکانات و تجهیزات مدرن و به روزی داشت و بیشتر نیازهایی که یه مسافر طی سفر نیاز داره مثل فروشگاه، رستوران، صنایع دستی برای سوغات و تاکسیرانی و... در این فرودگاه پیدا میشه؛ با یکم پرس و جو از اطلاعات گیت پرواز رو پیدا کردیم و چمدونمون رو تحویل دادیم و رفتیم سالن انتظار فرورگاه.
تصویر شماره4.5.6 فرودگاه MELEN شهر وان از اینترنت
عکس شماره 7 هواپیمای پرواز ما
راس ساعت 9 شب درها رو باز کردن و بعد از چک کردن بلیط با پای پیاده به سمت هواپیما که فاصله زیادی از ساختمان نداشت رفتیم برای سوار شدن ؛ هواپیمای شرکت Flypgs خیلی تمیز و به نظر نو میومد که از این لحاظ با هواپیماهای ایرانی خیلی فرق میکرد و یه اطمینان خاطر خاصی به ما هنگام ورود می داد ؛ خوشبختانه پرواز ما تاخیری نداشت راس ساعت 9:30 پرواز انجام شد
قبل از پرواز توی فرودگاه شام نخوردیم و گفتیم میریم داخل هواپیما شام میدن دیگه، شبه و زیاد پرخوری نکنیم. یه نیم ساعت بعد دیدیم یه چهارچرخ از ابتدای هواپیما داره میاد و یه چیزایی داره پخش میکنه. گفتیم خواب پس چه به موقع دارن پذیرایی میکنن؛ یهو که نزدیک تر شد دیدم دو تا مهماندار یکی جلو و یکی هم با دستگاه کارتخوان پشتش داره میاد؛ بلههه، روی چرخ خوراکی های زیادی بود ولی متاسفانه پولی بود. من شخصا تو هیچ پروازی حتی هواپیمای داغون ایرانی این مدلی شو دیگه ندیده بودم.
خلاصه بچه ها گشنشون بود و چند تا ساندویچ به قیمت دونه ای 15 لیر خریدیم. یه نون کوچک با یه لایه پنیر نمی دونم چی و یکم خیارشور وسلام، شد شام اون شب ما.
ساعت تقریبا 12 شب بود که به فرودگاه صبیحا گوکچن استانبول رسیدیم؛ وارد فرودگاه که شدیم از لحاظ بزرگی و امکانات و ... اصلا با فرودگاه ملن قابل مقایسه نبود.
تصویر شماره8.9 فرودگاه صبیحا گوکچن استانبول
تصویر شماره 10گیتهای ورودی فرودگاه صبیحا گوگچن (از اینترنت)
یه چند تا موضوع در مورد این فرودگاه تجربه کردیم ، اونم این که تمام پروازهای داخلی ترکیه به شهر استانبول از طریق این فرودگاه انجام میشه و پروازهای خارجی از فرودگاه اتاترک صورت میگیره ؛ حالا نکته منفی این موضوع این که این فرودگاه در نقطه ای از استانبول قرار گرفته که تا میدان تقسیم یا بیشتر جاذبه های شهر حدود 1.5 تا 2 ساعت دورتر هستش ولی فرودگاه اتا ترک حدود 25 دقیقه تا مرکز شهر فاصله دارد ؛ پس برای برگشت حتما زمان رو در نظر داشته باشید.
با اتوبوسی که مخصوص داخل فرودگاه بود رسیدیم به سالن اصلی برای دریافت چمدونها و بعد از حدود نیم ساعت انتظار چمدونها به دستمون رسید؛اینجا خیلی شلوغ و پر رفت و امد بود اصلا حس خوبی نداشتم ؛ ساعت حدودا 12:30شب بود و ما با دوتا بچه کوچیک توی شهر شلوغی بودیم و اصلا نمیدونستیم باید چه کار کنیم. نوع زبان ترکی استانبول با ترکی مردم شهر وان تفاوت خیلی زیادی داشت و این مورد یکم کار رو برامون مشکل کرده بود. با کلی تلاش و پرس وجو مسیر رفت به هتل جواهر رو از یکی از شهروندان ترک که اقایی مسن و مثبتی به نظر میرسید، پرسیدم. اونم گفت که اگه بخوای با تاکسی بری خیلی گرون میشه و پیشنهاد داد با اتوبوس شهری بریم و خودش هم تقریبا با ما هم مسیر بود و گفت که من تا یه مسیری میتونم همراهتون باشم. من هم که از شلوغی و دیر وقتی کلافه شده بودم اجبارا قبول کردم و با نفری 2.5 لیر سوار اتوبوس شدیم و به راه افتادیم.
توی اتوبوس حس خیلی بدی داشتم با خیره شدن از پنجره اتوبوس به این شهر شلوغ، ترس عجیبی به دلم افتاده بود و هزاران فکر از سرم خطور میکرد که ایا میتونیم این شهر رو بگردیم و یا بلایی سر بچه ها نیاد و گم نشن و ... یا نمیدونم شاید حس غربت بود، نمیدونم ولی شخصا خیلی احساس ترس میکردم و حس بدی بود؛ خلاصه با کمک و راهنمایی اون شهروند عزیز تا نزدیک منطقه شیشلی با اتوبوس که حدود 1ساعت و 45 دقیقه طول کشید رفتیم از اونجا هم تا هتل 15 دقیقه زمان برد و با تاکسی با مبلغ 15 لیر به هتل گرند جواهر شیشلی رسیدیم.
تصویر شماره11.12 هتل گرند جواهر شیشلی
تصویر شماره 13مهیارکوچولوی خسته در اتاق هتل
بعد از دقایقی معطلی پذیرش رزروشن هتل، پاسپورت همه رو داد به جز من ، که ازش پرسیدم که باید پاس من اینجا بمونه یا نه ؟ گفتن بله برای انجام مراحل باید تا ترک هتل پیش ما بمونه ؛ که این داستان بمونه تا یکم جلوتر اتفاقی که افتاد رو براتون تعریف کنم. اتاق ما طبقه هشتم هتل که از لحاظ تمیزی و امکانات تکمیل بود؛ برخورد کارکنان و پرسنل هتل هم خیلی حرفه ای و خوب بود.
این هتل 5 ستاره هستش و در منطقه شیشلی که ظاهرا بالا شهر استانبول میشد قرار گرفته بود. با اشاره به امکانات تفریحی ورزشی مثل سالن بدنسازی و استخر روباز و بسته و همچنین سالن همایش و سمینار با تالار مخصوص برای مهمانی های تولد و عروسی و ... این هتل در هر مراسمی برای خدمات دهی پتانسیل خوبی داشت. لابی ان بسیار شیک و مدرن طراحی شده و مسافران اسیایی و اروپایی رو با دو اسانسور و ساختمان جدا، از هم تفکیک کرده بودن.
تصویر شماره14.15 لابی هتل از اینترنت
وقتی که مراحل اقامت اوکی شد و اتاق رو تحویل گرفتیم یهو تمام ترس و دلهره ای که داشتم از بین رفت و اعتماد به نفسم رو به دست اوردم ؛ بیشتر ترسم برای بچه ها بود که براشون مشکلی پیش نیاد ؛وقتی توی اتوبوس داشتیم به سمت هتل میومدیم داشتم با تهران خودمون مقایسه میکردم که هر چی جلوتر میرفتیم به این نتیجه میرسیدم که استانبول از تهران خیلی مدرنتر و بزرگتر و به نظر شلوغتر میومد و یه کم همین موضوع باعث دلهره و ترسم شده بود که خداروشکر به قولی اونم وقتی واردش شدیم ترسش ریخت ؛
روز اول استانبول و روز پنجوم سفر
با این که شب دیر وقت خوابیده بودیم راس ساعت 8:45 صبح بیدار شدیم و رفتیم رستوران هتل برای صبحانه؛ جای دوستان خالی، سلف صبحانه تنوع خیلی زیادی داشت که با هر سلیقه یا هر ذائقه ای که برای صبحانه مورد نیاز بود رو تو این سلف میشد پیدا کرد؛ ما هم که شب تو هواپیماشون رکب خورده بودیم ، حسابی اینجا تلافی کردیم.
تصویر شماره 16صبحانه رستوران هتل
بعد از صبحانه به اتاق برگشتیم و برای رفتن به بیرون اماده شدیم. توی لابی یه بنر نصب کرده بودن که نرخ تور های روزانه رو برای گشت شهری یا کنسرت کشتی و ... به زبان ایرانی و انگلیسی نوشته بودن و با یکی از پرسنل مسئول در این مورد صحبت کردیم و اطلاعاتی از نحوه اجرای این تورها گرفتیم. قیمت تور کشتی با یه وعده شام و نوشیدنی و ترنسفر هتل و موسیقی زنده، نفری 120 لیر شروع می شد به بالا که معمولا از ساعت 6 عصر تا اخر وقت انجام میگرفت.
تصمیم گرفتیم که فردا شب حتما از این تور استفاده کنیم و طی روز بریم جاهای دیدنی شهر رو ببینیم. یکم بالاتر از هتل ایستگاه اتوبوس بود که برای رفتن به میدان تقسیم از اون استفاده کردیم که راننده 5لیر بابت کرایه از ما گرفت. با یکم پرس وجو خلاصه رسیدیم به میدان تقسیم که یکی از مهمترین مراکز شهر هستش و بیشتر هتلها در نزدیکی ان قرار گرفتند.
تصویر شماره17.18 میدان تقسیم
بعد از عکاسی و بازی مهیار با کبوترهای این میدان ، مسیر مسجد ایاصوفیه رو پرسو جو کردیم ، که سوار تاکسی (نفری 5 لیر) شدیم و وسط مسیر به چهار راه اکسارای رسیدیم و با ترن یا اتوبوس که مسیر 5 دقیقه ای داشت می شد به ایا صوفیه برسیم ؛ با پرس و جو از مغازه دارها در چهاراه اکسارای ، همه می گفتن پیاده تا ایاصوفیه 10دقیقه راه هستش، ما هم تصمیم گرفتیم که گردش کنان پیاده بریم و یه نگاهی هم برای خرید به مغازها بندازیم.
خلاصه رسیدیم به ورودی ایاصوفیه که یه صف نسبتا طولانی ایجاد شده بود و بعد از یه نیم ساعتی با نفری 40 لیر وارد این بنای تاریخی وزیبا شدیم. متاسفانه زمان بازدید ما نصف این مجموعه بزرگ رو با داربست برای ترمیم و مرمت بسته بودن که نمای کاملی رو نمیشد دید ولی باز با این حال از جلال و جبروتش چیزی کم نشده بود. در این مسجد قدیمی که روزگاری هم به عنوان کلیسا استفاده میشده ،آثار زیبای روی دیوارها و سقف آن به جا مانده که هر کدام از آنها به تنهایی داستانهایی رو داره که خیلی جالبه و میتونید توی اینترنت در موردش تحقیق کنید.
تصویر شماره20.21.22.23.24 از طبقه بالای ایاصوفیه
بیرون محوطه ایاصوفیه یه سری اتوبوس های مخصوص گردشگری بودند که توریستها رو به مدت ۴ساعت دور جاذبه های مهم استانبول با یک وعده نهار و wif رایگان با مبلغ ۱۵۰لیر می گردوندن
تصویر شماره25 اتوبوس گردشگری
اطلاعاتی از قبل بابت حمل و نقل شهری از دوستم کاظم گرفته بودم ، یه نوع کارت توی ایستگاه های اصلی اتوبوس و مترو به نام استانبول کارت هستش که مثل کارت متروی خودمون شارژ میشه و اتوبوس، مترو، قایق، قطار کابلی، تراموا از جمله وسایل نقلیه قابل استفاده از طریق ان بود. این کارتها به وسیله یه دستگاه مخصوص شبیه عابر بانک پول رو دریافت میکرد و بعداز شناسایی، ۵ لیر بابت صدور کارت کم و الباقی رو به شارژ ان اضافه میکرد و اگه از قبل کارت داشته باشید به هر مقدار پول وارد کنید به شارژ ان اضافه میکرد ؛ البته از باجه های روزنامه فروشی یا مترو هم میتونید اونو تهیه کنید. این کارت بر عکس کارتهای ایرانی میشه برای چندین بار برای هر نفر به طور هم زمان با فاصله چند ثانیه ای از سنسور ، استفاده کرد. ما هم به کمک یه شهروند ترک یه دونه از این کارتها تهیه کردیم که خیلی به دردمون خورد.
تصویر شماره 26.27استانبول کارت
بعد از بازدید از ایا صوفیه که زمان زیادی صرف شد، وقت نهار شده بود و تصمیم گرفتیم برای نهار یه رستوران خوب پیدا کنیم. بر عکس شهر وان استانبول تنوع غذایی زیادی داشت و ما بعد از چند روز تونستیم یه رستوران پیدا کنیم که برنج داشته باشه. من که شخصا برنج خونم تو این چند روز اومده بود پایین و تو پوست خودم نمی گنجیدم.
قیمت این تصویر همگی ۷۵ لیر شد
تصویر شماره 28 وعده نهار رستوران
بعد از نهار تصمیم گرفتیم بریم بازار بزرگ استانبول که فاصله زیادی با ایا صوفیه نداشت ؛ این بازار همانند بازارهای سنتی ایران از بافتهای قدیمی و زیبا با طاقهای بلند و قدیمی تشکیل شده که جلوه زیبا و سنتی خودشو حفظ کرده که همانندش داخل وطن عزیز مون کم نیست ؛ قیمتها هم در بعضی از اجناس با تهران برابر یا بالاتر بود مگر این که حوصله ی ایندریمی همون تخفیف خودمون رو داشته باشید. برای مثال داستان یک از خرید های ما از این بازار دو تا چمدون یکی متوسط و یکی کوچکتر بود ؛صد البته قصد خرید داشتیم (چمدونهای خودمون تو فرودگاه تقریبا نابود شده بود ) ولی چون بی میلی میکردیم ، زیاد راغب به خرید از اون مغازه نبودیم ، ولی فروشنده واقعا حرفه ای بود و چند مدل اورد و چمدونهارو بالا و پایین مینداخت، میرفت روشون می ایستاد، اتیش میزد و ... تا این که واقعا عرقش به شدت در اومد و تمایل داشت که حتما ما رو راضی کنه که اخرم موفق شد؛ اولش از 300لیر شروع شد تا اخرش که 170 لیر جفتشو بهمون داد؛ خدایی هم چمدونهای خوبی از اب در اومدن ، خدا پدرشو بیامورزه.
تجربه : پس همیشه تو خرید از این بازار ایندریمی یادتون نره کاسبهای ترکیه بیشترشون با فرهنگ تخفیف اشنایی دارن و قیمتهارو از ابتدا بالا میگن ، مخصوصا که شما رو به شکل دلار می بینند ؛با ایندریمی مثل ما 130لیر بزارید تو جیبتون بمونه.
تصویر شماره29.30.31 بازار بزرگ استانبول
جانم براتون بگه از دست این همسر جان روزمون کلا برای این بازار اون بازار و گشتن تو عمده فروشهای پوشاک اکسارای گذشت ؛ توی عمده فروشها لباسهای شیک،خوب و جدیدی پیدا می شد که قیمتها خیلی مناسب بود ولی باید از هر جنس 6 عدد یه شکل با چند سایز مختلف میخریدیم که اصلا نمی ارزید.
تجربه : توی اینجور مسافرتها که هزینه زیادی بابت هر روزتون میشه سعی کنید وقت تون رو کمتر یا اصلا برای خرید نزارید و از جاذبه ها و تفریحات اون شهر استفاده کنید ؛ برای خرید همیشه وقت هست ولی اینجور مسافرتها همیشه در دسترس نیستند.
دم غروب خلاصه خانم بیخیال بازار شد و رفتیم به سمت میدان تقسیم. توی این میدان یه بستنی فروشی از اینا که اذیت میکنن تا بستنی رو بهت بدن زیاد بود. بچه ها هوس بستنی کرده بودن و خلاصه ما هم رفتیم چهارتا بستنی قیفی خریدیم که فروشنده هم یکم به اصطلاح اذیت کرد و بستنی رو آخر داد. توی شهر وان این بستنی رو خریدیم دونه ای ۲٫۵لیر و من گفتم خواب زیاد بشه اختلاف میشه دونه ای ۵ لیر؛ تو همین ذهنیت قیمت نگرفتم. هیچی دیگه چهارتا بستنی رو بی انصاف با ما ۷۵ لیر حساب کرد. از این بابت شوک شدیم. یه وعده نهار ۷۵ لیر اونم با برنج که جون منه، اونوقت چهارتا بستنی قیفی کوچولو که هیچ طعم خاصی هم نداشت ۷۵ لیر.
تجربه :قبل از هر کاری یا خریدی حتما قیمت بگیرید مخصوصا این چرخی های بستنی فروش که کارشون تلکه کردن توریستها ست.
تصویر شماره 32بستنی فروش بی انصاف
بعد از یکم گشتن و خوردن شام شب به سمت هتل رفتیم برای استراحت
روز دوم استانبول و روز ششم سفر
شب برنامه ریختیم که بریم شهر گردی و کارمون رو انجام بدیم و شب بریم تور کشتی کروز . صبح بعد از خوردن صبحانه ساعت 10 صبح بود که رفتیم میدان تقسیم. اونجا یه کنسرت شهری برای فستیوال بازارچه سنتی در حال اجرا بود که یه طرف بازارچه سنتی به صورت غرفه درست کرده بودن برای فروش اجناس و قسمت دیگه هم یه سکو برای اجرای موسیقی خیابانی که چندتا هنرمند درحال نوازندگی و خوانندگی بودند.
تصویر شماره 33.34.35 موسیقی خیابانی ( میدان تقسیم )
حس حال خوبی بود و هرچه بیشتر با فرهنگ مردم این شهر اشنا میشدیم بیشتر غصه لحظه های زندگی از دست رفتمون رو میخوردیم که چه قدر میتونستیم راحت و شاد زندگی کنیم و نتونستیم ؛ راستش این سفر و سفر وان که اولین مسافرت خارجی ما بود تمام افکارمون رو به شدت به هم ریخت. دقیقا مثل یک ماهی که از ابتدا توی یه تنگ زندگی کرده و خبر از زندگی در دریا نداره و و فکر میکنه که تمام دنیا تو همون تنگ ماهی خلاصه میشه. سفر کردن واقعا تمام دهنیت ما رو نسبت به زندگی بهتر عوض میکنه. سفر ، مخصوصا خارجی ما رو با سبک و فرهنک مردم دیگه دنیا اشنا می کنه و نحوه زندگیشون و دیدگاهها و تجربه های تمامی تصاویری که از جلوی چشمان ادم (چه خوب چه بد ) طی اینجور سفرها میگذره هر کدومش تو زندگیمون یه جور تغییر ایجاد میکنه. برای درک بهتر زندگی کردن باید دائم سفر کرد که مثل کتابی میمونه که داستانهای خوب و مثبتی در خودش داره، که بهتره واردش بشی تا از دور نکاهش کنی.
خلاصه تا دم نهار مشغول این بازارچه و موسیقی دلنشین شدیم و زمان به سرعت فرار میکرد و برنامه هامون رو فشرده تر می شد. کم کم هر چه زمان سپری میشد بیشتر پشیمون میشدیم که ای کاش تاریخ پروازمون رو یه هفته ای میگرفتیم. این سه شب که یه شب اون بی خود گذشت واقعا برای بازدید از جاذبه های مهم این شهر خیلی کم بود.
تجربه : قبل از رفتن به شهری ابتدا ببینیم برای بازدید اون شهر و جاذبه های مورد علاقه چقدر زمان لازمه، بعد برنامه سفر رو بچنیم؛ برای استانبول کم کم باید یک هفته وقت گذاشت اونم بشه بیشتر جاذبه های مهم شو فقط بگردیم.
بعد صرف نهار به یکی دیگه از جاذبه های دیدنی و شلوغ این شهر که خیابان استقلال با مغازهای خوب و شلوغش هست رفتیم که از وسط اون تراموا هم رد میشه که به نظرمون حرکتش با این حجم رفت و امد تو این خیابان جالب میومد؛ متاسفانه زمان بازدید ما در حال مرمت خیابان بودن و از دیدنش تو این خیابان شلوغ بی بهره موندیم؛ این خیابان بسیار شاد و زنده هستش و مردم و توریستها دائما در ان در حال رفت و امد و خرید هستند. یکسری از هنرمندان خیابانی هم تو این خیابان در حال نوازندگی و کسب درامد بودن که اکثرشون انصافا صداهای خیلی خوبی هم داشتن
تصویر شماره 36.37.38.39 بخشی از خیابان استقلال
بعد از گشت و گذار خیابان استقلال به سمت چهار راه اکسارای و از انجا هم با تراموا به انتهای ایستگاه رفتیم؛ انتهای ان میرسید به قسمتی از تنگه بسفر که چندتا کشتی بزرگ با حجم حدودا 500 نفرمسافر در هر سرویس برای گشت زنی در تنگه بسفر با مبلغ نفری 10 لیر با زمان حدود 20 دقیقه به گردش می برد؛ تو این قسمت تمام توریستها و مردم خود شهر در حال رفت و امد و ماهی گیری بودند و عده ای هم مثل ما کنار این تنگه و این خلقت زیبا، عاشقانه به تماشا نشسته بودن، که واقعا ارامش خاصی داشت و اون حس خوب قبلی رو که گفتم براتون بیشتر پرنگ می کرد. این قسمت شهر با کوچه ها و فضاهای خاص و قدیمیش بسیار زیبا بود که خود تراموا که از اول چهار راه اکسارای سوار شده بودیم برامون مثل یه سرویس گردشی برای بازدید از شهر شده بود که از کوچه های شیبدار و کوچک و از کنار مغازه های زیبای قدیمی رد میشد و روال زندگی عادی مردم رو به زیبایی به تصویر می کشید.
تصویر شماره 40.41.42 تنگه بسفر و کشتی های تفریحی
برامون بازدید از شهر و نحوه زندگی مردم بیشتر ازمکانهای گردشی جذابیت داشت و واقعا داشتیم از سفرمون لذت می بردیم که زمان از دستمون در رفت و تا برگردیم برسیم به هتل برای تور کشتی دیر شد و متاسفانه اون شب تور و از دست دادیم و کلی ناراحت شدیم از وقت کم سفرمون. چاره ای نبود دیگه ؛ رفتیم شام خوردیمو و شب رو تو هتل موندیم تا صبح فردا که اخرین روزمون بود و ساعت 5:15 پرواز داشتیم و حدود 2 ساعت هم مسیر هتل تا فرودگاه صبیحاگوگچن بود که باید زودتر حرکت میکردیم.
روز سوم استانبول و روز هفتم سفر
صبح ساعت 8:40 دقیقه برای صبحانه به رستوران رفتیم؛ مهیار با بازیگوشی که داشت صبحانه نخورد و همسرم براش یه ساندویج بزرگ درست کرد که هر وقت گرسنه شد بهانه نگیره. داشتیم از رستوران هتل بیرون میرفتیم بالا اتاقمون که مسئول چک این رستوران هتل به ساندویج مهیار گیر داد که نباید از اینجا چیزی بیرون ببرید، که خلاصه با یکم صحبت و گفتگو موضوع رو توضیح دادیم و رفتیم بالا. دیگه وقتی برای بیرون رفتن نداشتیم و تصمیم گرفتیم که از امکانات هتل مثل سالن بدن سازی و استخرش استفاده کنیم. تا ساعت 12 تو استخر بودیم و بعدش اومدیم اتاقمون و یه دوش گرفتیم و حاضر شدیم بریم نهار رو بخوریم و زودتر به سمت فرودگاه حرکت کنیم.
تصویر شماره 43.44 استخر روباز و بسته هتل از اینترنت
داشتیم چمدونهای قبلی رو می بستیم که از شانس یهو زیپ چمدون قبلی طوری پاره شد که دیگه اصلا قابل استفاده نبود. تنها شانسی که اوردیم این بود که چمدون نو خریده بودیم و گرنه نمیدونستیم باید چه کار کنیم با اون همه خرید.
چون تا ساعت 5 وقت زیادی داشتیم تصمیم گرفتیم با مترو بریم فرودگاه و توی هزینه صرفه جویی کنیم. بعد از تحویل اتاق هتل و تسویه حساب، دوان دوان رفتیم فرودگاه که فاصله زیادی با هتل داشت؛ ساعت تقریبا 3 ظهر بود که رسیدیم.
یادتونه یکم قبل تر موقع تحویل اتاق هتل گفتم داستانی برامون پیش اومد براتون جلوتر تعریف میکنم ؟ این داستانمون بود:
اومدم برم پاسپورتهامون رو برای چک کردن تحویل بدم یهو دیدم که پاسپورت خودم نیست؛ یه دفعه انگار اب یخ ریختن رو سرم ؛ یادم افتاد روز ورود به هتل پاس منو نگه داشته بودن و تحویل نداده بودن ؛ منم مثل مرغهای گیج اصلا یادم نبود که پاسپورتمو تحویل بگیرم. با چه کنم چه کنم 2 ساعت مونده بود به پرواز و من باید دوباره مسیر 2 ساعته (البته با اتوبوس)رو میرفتم و بر میگشتم. اونم اگه پاسم پیدا میشد؛ خیلی دلهره داشتم که الان چه موقع گم شدنه با بچه ها چه کنم. رفتم اطلاعات فرودگاه موضوع رو توضیح دادم و کارت هتل رو دادم و اوناهم شماره هتل رو گرفتن و دادن که صحبت کنم. با کلی بحث موضوع رو توضیح دادم و گفتم که رزروشن شما پاس منو اون شب تحویل نداد و گفتن باید پیش ما بمونه. اما اصرار رزروشن این بود که اینجا پاسپورتی نمونده و نیست و ما اصلا مدارک نگه نمیداریم. نگرانیم چند برابر شد و دیگه هزار تا فکر از سرم خطور میکرد. تصمیم گرفتم برگردم هتل. به همسرم گفتم اگه رسیدم که هیچ ولی اگه نرسیدم تو با بچه ها برو تا من یه جوری خودمو برسونم. باز شما برید پیش ماشین (تو فرودگاه وان) و اگه دیر کردم برید یه هتل بگیرید ببینیم چی پیش میاد.
سریع یه تاکسی دربست گرفتم رفتم هتل؛ به راننده توضیح دادم موضوع چیه باید سریع بریم و برگردیم که اونم میگفت با این شلوغی و مسیر طولانی بعید میدونم برسیم. قیمت رفت رو 120 لیر طی کرد و گفت تا 20 دقیقه معطلی و برگشت 180 لیر میشه. چاره ای نداشتم و گفتم بریم فقط سریع برو. تا برسیم هزار تا فکر کردم که اگه پیدا نشه چه کار کنم و چی میشه و ... همسرم با بچه ها چه کار کنه و ... چه قدر زمان میبره تا برم سفارت ایران تو انکارا و ..... خیلی فکرهای دیگه.
خلاصه راننده با یکم دلال بازی که مسیر پر ترافیکه و دوره ولی من زود میرسونمت و... 45 دقیقه ای رسوند منو هتل و گفتم منتظر بمونه تا بیام. سریع رفتم پذیرش و دوباره موضوع رو اطلاع دادم. ولی اصلا قبول نمی کردند و هی میگفتن که همچین چیزی امکان نداره و نمیشه و ما اصلا مدارک نگه نمیداریم. منم مطمئن بودم که پاسمو به من تحویل ندادن و دیگه داغ کردم و گفتم باید زنگ بزنید پلیس بیاد و دوربینهارو چک کنه. با این جمله رنگ از رخسارشون پرید و گفتن برید بشینید تو لابی تا ما پیگیری کنیم. بعد ازچند دقیقه یکی از پرسنل هتل پاسپورتو اورد و گفت که پشت میز تلویزیون تو اتاقتون جا گذاشتین. منم تو دلم گفتم اره جون ... تون. تا پاسپورتمو دیدم خدایی بال دراوردم و بحثی نکردم. خوشحال و خندان سریع رفتم فرودگاه. تو راه هم به همسرم زنگ زدم و موضوع پیدا شدنش رو اطلاع دادم و گفتم دارم میام نگران نباشه. گفتم باز اگه دیر شد شما برید من خودمو میرسونم.
تجربه : بعدها فهمیدم که به این روش پاسپورت توریستها رو میدزدن و با اون قاچاق و هزار کار دیگه میکنن. پس همیشه مواظب مدارکتون باشید و اگر هم به رزروشن تحویل دادین حتما جلوی دوربین بدین یا حداقل یه رسید مدارک بگیرید. البته که بیشتر هتلهای بزرگ مدارک نگه نمیدارن و فقط هتل های کوچک این کارو میکنن. اونم کم این مشکل پیش میاد. اما بعد از این داستان من شخصا چهار چشمی مواظب مدارکم هستم. شما هم احتیاط کنید تا لذت سفر بزاتون بد نشه.
تصویر شماره 45.46 زمان برگشت با تاکسی از روی پل تنگه بسفر
تقریبا ساعت 10 دقیقه مونده بود به 5 رسیدم فرودگاه و دوتا 100 لیری دادم راننده که 20 لیر برگردونه. اونم که فکر میکرد منه بنده خدا میلیاردرم رفتم همچین هتلی و ... به جای 180 لیر همون 200 لیرو گرفت و گفت 20لیر هم شیرینی و انعام من. از حرکتش خوشم نیومد و فقط به فکر برگشت پیش خانواده بودم و با دلخوری برگشتم تا سریع پیش بچه ها برسم. بنده خدا همسرم تا منو دید چهره ناراحتش یهو از بین رفت و خندان شد.
خلاصه پرواز سر ساعت 5:30 با یک ربع تاخیر انجام شد و ما حدود ساعت یک ربع به 8 شب رسیدیم فرودگاه وان. تا تحویل چمدونها و تسویه حساب پول پارکینگ ماشین که 75 لیر برای این چند روز شد. هوا تاریک بود.
با خوردن یه چای و بیسکویت کنار ماشینمون تمام اتفاقات بد رو از ذهنمون بیرون کردیم و سعی کردیم تمام این داستانهای پیش امده برامون رو به فال نیک بگیریم و به خاطره تبدیل کنیم و از ادامه سفر تا تهران لذت ببریم.
تصویر شماره 47 پارکینگ فرودگاه وان کنار ماشین خودمون
بعد از فرودگاه رفتیم همون هتل قبلی خودمون(دوزکو) تو شهر وان و برای یک شب با مبلغ 200 لیر اتاق سه تخته رو رزرو کردیم و قبلشم یکم برای شام خرید کردیم و تصمیم گرفتیم تا صبح زود قبل از این که مرز شلوغ بشه بریم سمت مرز رازی برای برگشت به تهران.
روز هشتم سفر
صبح ساعت 7:30 صبحانه رو تو هتل خوردیم و اتاق و تحویل دادیم و حرکت کردیم به سمت مرز رازی. ساعت 10صبح رسیدیم مرز و برعکس مزر ایران که خیلی اذیت شدیم سرجمع با استعلام ماشین و مهر کردن پاسپورتها و ... نیم ساعت کار رد شدن از دو تا در مرز طول نکشید و ما وارد خاک ایران شدیم و دقیقا ساعت 9 شب رسیدم تهران.
این بود اولین سفرخارجی من که از ابتدا از تهران با ماشین شخصی به شهر وان ترکیه انجام شد که توی قسمت قبلی سفرنامه جزئیاتش رو ذکر کردم و در ادامه از شهر وان به صورت هوایی تا استانبول و مسیر بلعکس تا تهران انجام گرفت.
هزینه کلی ما با ماشین شخصی از تهران تا وان و از وان هوایی تا استانبول و برگشت
- 1200دلار با قیمت 3.850تومن
- 600لیر با قیمت 1.185تومن
- 750.000هزار تومان کاپوتاژ ماشین
- 120.000هزارتومان بیمه 15 روزه ماشین
- 1.520.000تومان هزینه سه شب هتل استانبول
- 1.980 لیر هزینه پرواز 4 نفر از وان تا استانبول
- حدودا با خریدها و خورد وخوراک و گشتن و پول بنزین 10.000.000تومن هزینه شد که یه 100 دلاری با یه 100 لیری هم اضافه برگردوندیم.
تشکر میکنم از شما بابت وقتی که برای خواندن این سفرنامه گذاشتید و امیدوارم که تونسته باشم این سفر نامه رو طوری عنوان کنم که هم حوصله دوستان سر نرفته باشه وهم مخاطبین برای همچین سفری از تجربه ها و مشکلاتی که برای ما در این سفر اتفاق افتاد، استفاده خوبی کنند.
در اخر بابت همه ی مشکلات و ایرادات مجددا عذرخواهی میکنم و تشکر میکنم از دوستان و همه عوامل و همکاران لست سکند و لست گرام که دیدمارو نسبت به سفر بیشتر تغییر و به ان جهت مثبتی دادن
*همیشه سفر کنید و از لحظه های زندگی لذت ببرید*
پایان