اواسط مرداد 98 ، قيمت تورها به خصوص تورهاي هوايي نسبت به سالهاي پيش خيلي بالا رفته و مردم براي سفرهاي خارجي نزديك خود به سفر زميني چه تور و چه خودرو شخصي روآوردن.
با يكي از دوستاي زمان دانشگاه تصميم گرفتيم يه سفر به يكي از كشورهاي شمالي ارمنستان، گرجستان يا آذربايجان بكنيم و ما هم به همان دليل بالا تصميم به سفر زميني گرفتيم. من سابقه رفتن تور زميني ارمنستان سال 89 را داشتم. مي دونستم كه علیرغم سختي هايي كه داره ولي چون سفر گروهيه خيلي خوش ميگذره. يه تحقيقي در زمينه مقدار مسافت و فاصله انجام دادم. گرجستان خيلي دور به نظر مي رسيد و براي سفر زميني به نظر خسته كننده مي اومد. ارمنستان را هم قبلا رفته بودم و ترجيح داديم جمهوري آذربايجان را انتخاب كنيم. الان هم به نظرم در مقايسه با تفليس و ايروان ، باكو انتخاب زيباتري هست وهمين طور نزديك ترين پايتخت به تهران، باكوست.
با محمد دوستم كلي تورهاي آذربايجان را سرچ كرديم و در آخر تصميم گرفتيم يك تور توي هتل 5 ستاره اسپرينگ با قيمت دو ميليون و چهارصد انتخاب كنيم براي 16 مرداد . هرچند بعد كه كمي توي اينترنت ديدم هتلي توريستي تفريحي و درخارج از باكو بود ولي چون تور را گرفته بوديم و آژانس هتل نزديكي به شهر براي جايگزيني نداشت ديگه مجبور شديم قبول كنيم. آژانس ويزاي ما را سه چهار روز بعد برامون فرستاد. فكر مي كنم حدود 23 دلار هزينه ويزاي آذربايجان مي شه كه براي ما شامل هزينه تورمون بود. تور ساعت 7 بعدازظهر از ميدان صادقيه تهران حركت مي كرد و ما ساعت 12 از اصفهان به سمت ترمينال غرب تهران راه افتاديم. حدود ساعت 6 رسيديم تهران و با يه اسنپ خودمون را به صادقيه رسونديم.دو تا اتوبوس پشت سر هم ايستاده بود و تعداد نفراتمون حدود 50 نفر بوديم. تقريبا از اولين نفراتي بوديم كه رسيديم دم اتوبوس ولي با حدود نيم ساعت تاخير حدود ساعت 5/7 اتوبوس راه افتاد. به محض راه افتادن طبق معمول تورهاي زميني ، تور ليدر از همه خواست تا خودشون را معرفي كنند و يخ جمع آب بشه و تقريبا بعد از اون همه مثل يه خونواده شدن البته به جز چند نفري كه هميشه توي همه جمع ها نمونه شون هست و دوست ندارند توي جمع باشند.
تور به خاطر اينكه دو تا اتوبوس بود خيلي توقف داشت بعلاوه مسافراي اتوبوس دوم هم خيلي بي خيال بودن . عصر چهارشنبه بود و خروجي تهران خيلي ترافيك بود . شب نزديك كرج براي شام يك ساعتي توقف داشتيم. و بعد به سمت مرز بيله سوار حركت كرد. البته توقف هاي اتوبوس به دلايل مختلف توي هر شهر تمومي نداشت. آذربايجان با ايران دو مرز ورودي خروجي داره. آستارا كه معمولا شلوغتره وبيشتر ترانزيت باره و بيله سوار كه معمولا تورها ترجيح مي دن از بيله سوار تردد كنند. نزديك صبح رسيديم به بيله سوار . اتوبوس ماشين را پر گازوييل كرد چه براي مصرف خودش و چه براي فروش آن طرف مرز. بعد حركت كرديم و توي بيله سوار بعد از خوردن صبحانه وارد صفر مرزي شديم. از قسمت ايراني مرز به راحتي رد شديم ولي قسمت آذربايجان چون بايد ماشين را اسكن مي كردن و اتوبوس ما هم كه كم اهل خلاف كردن نبود حدود 5 ساعتي لب مرز معطل بوديم. تا بلاخره با كمي رشوه به ماموران آذربايجان مشكل حل شد. ماموران چك پاسپورت آذربايجان به كساني كه در پاسپورتشان مهر ارمنستان خورده بود كمي گير مي دادن و براي بازجويي علت سفر به اتاقي مي بردنشون. ارمنستان و آذربايجان چند سالي است كه به علت موضوع مالكيت قرباغ با هم اختلاف دارن و به كساني كه بعد از ورود به كشور مقابل قصد ورود به كشورشان را داره مشكوكند. جالب بود لب مرز چيزي كه مي ديدم مردم آذربايجان خريد هاشون را توي ايران انجام مي دادن و برميگشتند. تا چند سال پيش يادمه براي خريد جنس ارزان به آستارا مي رفتيم و حالا از آن طرف براي خريد مي آند ايران. اين بلايي است كه بر سر ارزش ملي پول مون اومده.
1- مرز زميني بيله سوار
خلاصه بعد از 5-6 ساعتي از مرز رد شديم و وارد آذربايجان شديم. حدود چند كيلومتري تا رسيدن به جاده اصلي جاده خوب نبود ولي بعد از رسيدن به شهر بيله سوار آذربايجان تا باكو جاده اتوباني و بسيار خوب بود. جاده برون شهري بخصوص 100 كيلومتر نزديك شهر باكو به قدري تميز و زيبا و ديواركشي شده بود كه احساس مي كرديم به باكو رسيديم. شهر باكو به صورت شبه جزيره مانندي در درياي خزر فرو رفته است. باكو شرقي ترين شهر اروپاست. در قسمت جنوبي محدوده باكو كه خود شهر باكو نيز در قسمت جنوب اين ناحيه است. آب درياي خزر در قسمت جنوب باكو به علت بنادر و پالايشگاههاي نفت قابل شنا كردن نيست وبيشتر صخره ايست ولي سواحل تفريحي در قسمت شمال باكو قرار دارد كه هتل ما هم در همين قسمت با حدود 20 كيلومتر فاصله از شهر بود.كشور آذربايجان در چند سال اخير به سرعت در حال پيشرفت و رساندن خود به كشورهاي اروپايي است. گواه آن برگزاري مسابقات فرمول 1 و يا برگزاري فينال ليگ فوتبال اروپا در سال 2019 در اين كشور است. كشور آذربايجان كشوري نفت خيز است و اگر به درياي آزاد راه داشت شايد به اندازه كشورهاي حوزه خليج فارس متمول بود. صادرات نفتي اين كشور فقط به كشورهاي اطراف درياي خزر است. واحد پول آذربايجان منات است كه در موقع سفر ما معادل 7 هزار تومان ارزش داشت و هر 100 دلار را با 170 منات چنج مي كردند.
حدود ساعت 6 بود كه به باكو رسيديم و بعد از كمي خريد مايحتاج از سوپرماركت اتوبوس ها دم هتلها توقف كرد. همه مسافرها در دو هتل كنار هم اقامت داشتند. بعضي هتل 4 ستاره AF بودند و بعضي مثل ما هتل 5 ستاره اسپرينگ اقامت داشتند. البته اين را هم بگم كه هتلهاي آذربايجان هم مانند تركيه از هر هتل يك ستاره در واقعيت بايد كم كرد. امروز هوا ابري بود و از زمينها پيدا بود كه ظهر يك باران حسابي اومده بود. اتاق ما علاوه بر استخرها و دريا بر حياط هتل كناري هم مشرف بود. هتل AF برنامه هاي عصرانه شاد بهتري نسبت به هتل خودمان داشت. هر چند كه برنامه هتلهاي تركيه خيلي باحال تره و كلا كسي كه هتلهاي تركيه رفته باشه اينجا كمي از خلوتي افسرده مي شه. بعد از كمي استراحت براي برنامه شبانه به هتل كناري رفتيم. چون تور مشترك براي دو هتل بود اجازه داشتيم در كنار استخرهاي اون هتل بشينيم و از برنامه هاي شبانه اش استفاده كنيم. يكي دو ساعت بوديم و بعد كنار ساحل رفتيم .ساحل توي شب خيلي تاريك بود ولي چند تايي آلاچيق لب ساحل داشت ولي طبق معمول اين چند روز ما بوديم و دريا.
2 - نماي درياي كاسپين از هتل اسپرينگ
روز سوم روزي باراني زيبايي بود بعد از صبحانه تقريبا مفصل هتل چونكه ساعت 1 گشت شهري داشتيم تنها كاري كه توي اون هواي كم وبيش باراني ميتونستيم تا ظهر انجام بدهيم رفتن توي ساحل زيباي نمناك بود. خيلي حس خوبي داشت قدم زدن روي شنهاي خيس ساحلي خلوت. كلي عكس با حال از مناظر اطراف تونستيم بگيريم. ساعت 1 آماده شديم با همان اتوبوسهايي كه آمده بوديم رفتيم براي گشت شهري. اول بام باكو را ديديم. اتوبوسها كنار برجهاي سه قلوي شعله و پارلمان آذربايجان توقف كرد و پياده شديم. وجه تسميه باكو به علت فراواني باد در اين منطقه بوده و كلا اين كشور به كشور باد وآتش معروف است. وجود آتش به دليل سابقه زياد پرستش آتش و دين زرتشت در اين كشور است. برجهاي شعله به همين دليل نماد آذربايجان شده اند و بصورت سه برج كه حالت آتش را دارد و در شب با نورپردازي زيبايي كه دارد نماي زيبايي به شهر باكو داده است. اين سه برج كه به صورت همزمان در 6 سال توسط سه شركت پيمانكار آمريكايي طراحي شده كه يكي هتل و ديگري كاربرد مسكوني و سومي كه از همه كوچكتر است و 28 طبقه دارد كاربرد تجاري و اداري دارد. ارتفاع سه برج كمي با هم متفاوت است و به ترتيب 39 ، 33 و 28 طبقه است. اين برجها در مكاني قرار گرفته كه تقريبا از تمام شهر باكو قابل مشاهده است. نور پردازي شبانه آن به چند صورت است مانند اشتعال آتش ، پر شدن آب ، پرچم آذربايجان و يا فردي كه در حال تكان دادن پرچم است.
3- برجهاي سه گانه شعله (عکس از اینترنت)
دركنار برجهاي شعله ساختمان پارلمان قرار دارد و در كنارآن بر روي بام باكو يادبود شهداي باكو كه در سال 1990 براي حفاظت از شهرشان در زير تانكهاي شوروي له شدند قرار دارد. در بين آنها عروس و داماد و بچه هم به چشم ميخورد. اين قسمت كه بام باكو ناميده مي شود نماي زيباي درياي كاسپين (خزر) را دارد و به وسيله يك قطار كابلي با هزينه نفري 20 سنت مي توان از ساحل به اين قسمت آمد. معمولا براي گرفتن عكس هاي زيبا و غروب دريا مسافران به اينجا مي آيند. يك شعله هميشه روشن هم در يك سازه در اين قسمت قرار گرفته كه به جهت نماد دين زرتشت است. از بالاي بام باكو ميدان پرچم ديده مي شود كه قرار است بزرگترين ميله پرچم دنيا به ارتفاع 340 متر در آن نصب شود و اين ميدان به جهت سخنراني مقامات آذربايجان در زير پرچم است. در كنار آن ساختمان كريستال وجود دارد كه آن هم در شب نور پردازي زيبايي مانند كريستال دارد. اين سالن در سال 2015 ميزبان مسابقات يوروويژن بود. چرخ و فلك زيباي باكو با نورپردازي شبانه نيز در كنار ساحل از اين محل قابل مشاهده است. برج مرواريد كه ساختمان تجاري است و اسكله دولتي باكو و ساختماني كه گفته مي شود يكي از برجهاي ترامپ است نيز از بام باكو ديده مي شود.
4- ساختمان پارلمان آذربايجان
5- يادبود شهداي باكو
6- بام باكو
بعد از بام باكو به قسمت قديمي باكو يا ايچري شهر رفتيم. ايچري شهر هم اكنون به علت پسرفت آب و تغييرات فيزيكي تا ساحل حدود 5/1 كيلومتر فاصله دارد ولي در زمان قديم به ساحل متصل بوده و محل خالي كردن بار و كاروانسراهاي مختلف در اين شهر قديمي بوده است. ديوارهاي ايچري شهر كه به صورت قلعه دور شهر قرار دارد به صورت دو لايه است. در زمانهاي قديم در موقع هجوم دشمنان به اين شهر مواد نفتي كه در آن زمان نمي دانستند چيست بين ديوارها ريخته مي شد و آتش مي زدند.
8- ايچري شهر يا شهر قديم باكو
در اين شهر قلعه شيروان شاه و يك برج بلند كه محل نگهباني دريايي اين شهر بوده به نام برج دختر قرار دارد وجود دارد . در زمان قديم ساحل دريا به ديوار اين برج برخورد مي كرد ولي هم اكنون فاصله دارد. گويا مثل اين برج يكي ديگر در نزديك فرودگاه فعلي باكو در ساحل قرار دارد كه در آن زمان به وسيله فانوس دريايي اين دو برج با هم در ارتباط بودند.
9- كاخ شيروانشاه در ايچري شهر
10- قلعه دختر در ايچري شهر (عکس از اینترنت)
كاروانسراهايي مختلف كه محل استراحت تجار در آن زمان بوده در اين شهر وجود دارد كه هم اكنون به صورت رستوران سنتي و يا فروشگاههاي صنايع دستي در آمده است. بزرگترين كاروانسراي ايچري شهر كه بندر در پشت درهاي آن قرار داشت نيز در حال تعمير بود. تمام محموله هاي تجاري كه وارد بندر مي شد از درب پشتي اين كاروانسرا وارد مي شد و از اين نقطه به تمام كاروانسراها پخش مي شد. معمولا بارهايي كه براي شهرهاي تفليس و ايروان و استانبول از سمت چين مي آمد از اين بندر وارد مي شد. و هركدام از شهرها براي خود در اين منطقه كاروانسراي خاص خود را داشته اند. ايچري شهر نماي زيباي برج شعله را هم دارد و قدم زدن توي ايچري شهر و گذشتن از بين رستوران ها و مغازه ها روي سنگفرش خيابون حال آدم را خوب مي كنه.
11- يكي از كاروانسراهاي محل استراحت تجار
12- نماي زيباي شهر جديد باكو از داخل ايچري شهر
روبروي ايچري شهر منطقه تارگوي شهر باكو وخيابان نظامي كه فروشگاههاي برند و لوكس و موزه مفاخر در آن قرار دارد. ميدان فواره باكو نيز در اين منطقه است. نماي اين خيابانها در اين پياده راه به خصوص در شب بسيار زيباست و به مانند طرح نوشده خيابانهاي اروپايي كه نماي بالكن منازل را دارد مي باشد. اگه قصد خوردن غذاهاي سنتي آذربايجان و يا خوردن غذاهاي برندهاي معروف را داريد در اطراف اين منطقه رستورانهاي فراواني وجود دارد. ما هم چون فرصت زيادي نداشتيم يك همبرگر كوچولو از مك دونالد سفارش داديم و سريع خورديم و رفتيم. همون همبرگر كوچولو هم حدود 70 هزار تومان با نوشابه برامون آب خورد.
13- موزه مفاخر در خيابان نظامي
14- ميدان فواره در منطقه تارگوي
بعد از تارگوي با اتوبوس به سمت ساختمان مركز فرهنگي حيدرعلي اف رفتيم. اين ساختمان موزه آثار وهدايا و سالن كنفرانس حيدرعلي اف است. اين سازه به صورت امضاي حيدر علي اف توسط يك خانم عراقي آمريكايي به نام زاها حديد طراحي شده است و طراحي داخلي آن توسط يك دختر ايراني به نام سارا شيخ اكبري انجام شده است. اين ساختمان كاملا به صورت انحنا و بدون هيچ گوشه اي طراحي شده است كه در مقابل معماري خشك دوران شوروي قرار گرفته است. در مقابل ساختمان حيدر علي اف نماد ((دوست دارم باكو)) هست كه براي عكس گرفتن با اين نماد در عصر كلي بايد منتظر باشي.
16- نماي خارجي ساختمان حيدر علي اف با نماد باكو
17- نماي داخلي ساختمان حيدر علي اف
18- نماي سالن اجتماعات ساختمان حيدر علي اف
نزديك اين منطقه يك مال بزرگ به نام گنجيلك وجود دارد كه با اين وضع ارزش واحد پول ما در اين روزها اصلا خريد به صرفه نيست. هر چند كه در باكو چند مال ديگر مانند 28 مال و مراوريد كه قبل ذكر شد و چند مال ديگر وجود دارد ولي با اينكه قيمت ها بسيار زياد است به نظر قيمتهاي اين مال از بقيه بهتر است. تور گشت شهري تموم شد وبرگشتيم هتل و بدي دوري هتل از شهر، تصميم براي خوردن شام ونهاره كه تنها انتخاب آدم رستوران هتله با هر قيمتي كه مي گه.
روز چهارم روز آفتابي خوبي بود . البته من و محمد تصميم داشتيم يه گشتي اطراف شهر بزنيم و اين آفتاب آنقدرها هم براي ما خوب نبود. باكو يك بازار به سبك بازارهاي محلي خودمون داره البته به وسعت يك شهرك به نام صدرك كه هر جنسي بخواي به صورت سوله هاي دسته بندي شده در آن وجود دارد. از ماشين و ماشين آلات كشاورزي تا قطعات يدكي ، از اسباب بازي تا پوشاك عمده و جزيي، از لوازم خانگي تا تزينات داخلي. خلاصه اينقدر بزرگ كه براي فقط راه رفتن داخلش چند روزي بايد زمان بگذاري. البته اين بازار تقريبا خارج از شهر باكو و از سمت جنوب و ورودي شهره. ما بايد اول مي آمديم باكو و بعد از باكو به خارج شهر ميرفتيم. چون كه قيمت تاكسي خيلي زياد بود تصميم گرفتيم با حمل ونقل عمومي سفر كنيم. از شب تموم شماره اتوبوسهايي كه بايد سوار مي شديم با محل سوار و پياده شدنش را در گوگل مپ سرچ و اسكرين گرفتم. چون ما فقط توي هتل اينترنت داشتيم و بايد همه مسير را همين جا سرچ مي كرديم. خلاصه صبح بعد از خوردن صبحانه طبق نقشه راه افتاديم.
ميني بوسهايي كه افراد حاشيه شهر را به شهر مي آورد و بر مي گرداند كه در تركيه هم وجود داشت و به دلموش معروف بود كه شما مي تونيد با حفظ كردن شماره مختلف مسيرهاي خودتون را انتخاب كنيد. سر ايستگاه سوار خط 535 شديم . بزرگترين مشكل توي آذربايجان صحبت كردن با مردم و سوال پرسيدنه. تقريبا هيچكس نمي تونه انگليسي صحبت كنه حتي خيلي از كاركنان هتلها. جالب اينجاست كه بعضي از خطوط حمل ونقلشون حتي از داخل كوچه ها با آسفالت افتضاح حركت مي كنه و هر كس توي كوچه باشه را سوار مي كنند. به نظرم خنده دار و جالب بود. فكر كنيد مثلا مي خواهيد جايي برويد در خانه را باز بگذاريد و كارهاتون را انجام بدهيد يه دفعه تا اتوبوس از دم خونه تون رد شد بپريد سوار شيد.
خلاصه با اين ميني بوسهاي قديمي و با اين كوچه هاي خراب تقريبا تموم پلاسماي خون مون تجزيه شد. از طرف ديگر سيستم گازكشي در باكو هم جالب است. گاز كشي به صورت رو كار انجام مي شود به صورتي كه يك لوله وارد يك كوچه مي شود و هر خانه يك لوله با قطر كمتر به آن وصل كرده است. اين لوله اصلي به جلوي هر خانه كه مي رسد از روي سر در خانه رد مي شود و بعضي مواقع در ارتفاع حدود 3 متر از عرض كوچه رد مي شود اينكه ماشينهاي بلند به اين لوله ها گير نمي كند خود معمايي است. خلاصه بعد از حدود يك ساعتي با نفري 60 سنت رسيديم به خيابان ماسازير و از اونجا هم با خط 539 رفتيم به سمت صدرك به كرايه هر نفر 60 سنت.
خانمهاي خانه دار با يك دمپايي به پا مشتري اصلي اين بازار هستند. وقتي به بازار رسيديم از قسمت اسباب بازي وارد شديم و كلي راه رفتيم. البته اينجا هم به لطف تفاوت ارزش پول حتي خريد خلال دندان هم به صرفه نبود. البته اگر چند سال پيش بود همين قيمتها به نظر خوب مي رسيد. نميدانم دوباره ميشه به سالهاي قبل بازگشت يا نه. با اين حال كمي خريد گران قيمت كرديم و ديدن اين جور بازارها خودش به مقدار زيادي آدم را با فرهنگ آن كشورها آشنا مي كند. تا عصر از اين بازار به آن بازار حركت مي كرديم و به دليل فوق ، بيشتر با فرهنگشون آشنا مي شديم تا چيز بخريم. خلاصه ظهر خيلي گرسنه بوديم و حدود ساعت 3 بود در بين اغذيه فروشي هاي كثيفي و محدودي كه آنجا بود يكي كه به نسبت تميز تر بود و يك اتاق كوچك براي نشستن داشت به مديريت يه پيرمرد جالب انتخاب و يك بشقاب دنار كباب يا همان كباب تركي خودمون را سفارش داديم. دورچين بشقاب جالب بود كه خيار معمولي و گوجه بود. اينقدر راه رفته بوديم كه با اشتهاي زياد همون غذاي چرك را خورديم.
20- سيستم گاز كشي
21- بازار صدرك
22- دنار يا كباب تركي در بازار صدرك
بعد از غذا يك كمي ديگه توي بازار راه رفتيم و به همون سيستمي كه آمده بوديم برگشتيم. با اين تفاوت كه ماسازير كه مي خواستيم خط عوض كنيم يه فروشگاه ال سي واكي بود كه حراج زده بود و با تخفيف به قيمت معمول ايران رسيده بود كمي خريد كرديم و برگشتيم. كرايه راه اگه با تاكسي مي رفتيم براي دو نفر 40 منات ميشد كه با اين روش حدود 5/2 منات براي دو نفرمون شد. بعد از رسيدن به هتل بعد از كمي استراحت يك ساعتي رفتيم استخر سرپوشيده هتل و كمي از خستگي امروز از تنمون رفت. شب هم يه سري به کافه هتل كناري لب دريا زديم و زود برگشتيم.
روز پنچم با صداي باد شديدي كه از سمت دريا مي اومد شب تا صبح گذشت. باد بسيار شديدي بود به طوري كه نزديك صبح كه از پنجره بيرون را نگاه كردم تمام تخت و صندليهاي كنار استخر فضاي باز را آب برده بود و حتي چند تايي توي استخر افتاده بود. امروز ما تصميم داشتيم به باكو بريم و شب باكو را ببينيم. بعد از صبحانه كمي باد قطع شد و يه آفتاب سردي شد . حيف سرسره هاي استخر هتل بود كه ازش استفاده نكنيم. براي همين پيش از ظهر حوله را برداشتم و رفتم توي حياط هتل. چون ديشب باد شديدي اومده بود چند تا ليوان شكسته بود و توي استخر رفته بود. كاركنان مشغول پيدا كردن شيشه ها بودند و چند تا از سرسره ها بيشتر كار نمي كرد. اول كه من رفتم تنها بودم ولي دم ظهر كه برگشتم اتاق حدود 30 نفر مثل من بيخيال سردي هوا شده بودن و اومده بودن براي شنا كردن ولي در عوض استخر سرپوشيده شلوغ بود.
عصر حدود ساعت 4 بود كه مثل ديروز مسير حركت به باكو را توي گوگل مپ پيدا كرديم و مثل ديروز راه افتاديم . ميني بوس 123 را سوار شديم تا اول شهر رفتيم. ماشينهاي اين خط وضعش از ديروزيه بهتر بود. و تصميم داشتيم به پارك ساحلي كه دو روز قبل از بام باكو ديده بوديم برويم. به روبروي ايستگاه مترو شهر كه رسيديم پياده شديم و از اين به بعد را بايد با اتوبوسهاي شهر باكو مي رفتيم. اتوبوسهاي بسيار مجهز و پيشرفته به رنگ قرمز كه ما بايد خط 88 را سوار مي شديم. اتوبوس هاي درون شهري باكو را فقط با باكو كارت مي شه سوار شد و پول اصلا قبول نمي كنند. ما هم كمي معطل شديم تا بلاخره يك نفر پيدا كرديم كه براي ما كارت بزنه و پولش را بگيره . ارتباط برقرار كردن در كشورهايي كه تك زباني هستند خودش يكي معضليه.
بخاطر شغلم تقريبا نقشه خوانيم خوبه و همين طور كه اتوبوس حركت مي كرد جاييكه بايد پياده مي شديم را حدس زدم. ما قصد داشتيم كنار پارك ساحلي و نزديك ميني ونيز پياده بشيم. ميني ونيز يك محوطه اي توي پارك ساحلي نزديك موزه فرش باكو كه جايي را شبيه به شهر ونيز درست كردن. اطرافش رستورانه و مي تواني با قايق پارويي توي آب حركت كني. نماي برجهاي شعله از اينجا خيلي قشنگه. در كنارش هم موزه فرش كه ساختمان آن به صورت يك فرش لوله شده است. البته ما داخلش را نديديم ولي عكسهاي داخلش را من قبلا ديده بودم طراحي داخليش هم خيلي جالب بود . خلاصه كمي توي پارك راه رفتيم و كلي هم عكس گرفتيم ، از شطرنج قول پيكري كه مردم كف پارك بازي مي كردند تا نماد حفظ محيط زيست.
23- ميني ونيز در جاده ساحلي
24- نماي برج شعله از ميني ونيز
25- موزه فرش باكو
خيلي گرسنه بوديم چون ناهار نخورده بوديم كه بيايم خود باكو غذا بخوريم. متاسفانه هيچ نقشه اي هم از باكو همراهمون نبود و اينترنت هم نداشتيم. طبق تابلوهاي شهري فهميديم نزديك 2 كيلومتر با ايچري شهر فاصله داريم و خيابان تارگوي كه ما قصد داشتيم در شب ببينيم هم نزديك آن است. راه افتاديم از كنار قصر شيروان شاه در ايچري شهر به سمت دروازه شهر و بعد خيابان تارگوي رفتيم. چون قبلا مك دونالد را امتحان كرده بوديم به سراغ كي اف سي رفتيم و اونجا هم قيمتها از مك دونالد زياد كمتر نبود . البته باز مشكل از واحد پول ماست. شب تارگوي خيلي خيلي زيبا بود. شور و شلوغي كه توي تارگوي بود آدم را به وجد مي آورد. البته مغازهاي زيادي هم كه اكثرا برند بود از جمله زارا ، كتون و .. .آنجا بود. ما هم يك دوري توي مغازه ها مي زديم و اكثرا قيمتها به سمتي رفته بود كه ما باز بيشتر مجبور بوديم سعي در شناخت فرهنگ آذربايجان بكنيم تا خريد. سالن تئاتر شهر و رقصه باله باكو را هم رد كرديم و از طرف ديگر تارگوي دوباره به سمت جاده ساحلي اومديم . از جاده ساحلي نماي زيبايي از برجهاي شعله كه نورافشاني شده بود ديده ميشد. همچنين جاده پياده راهي در پارك بود كه در دوطرف آن عكسهاي مسابقات فرمول وان در تابلوهاي نوراني ديده ميشد. قسمتي از پارك هم انواع مختلفي از كاكتوس به نمايش گذاشته شده بود. خلاصه بعد از حدود 20 هزار قدم راه رفتن و دور زدن و چون ديگه ساعت 12 شب حمل ونقل عمومي نبود 15 منات يه ماشين دربست كرديم و به سمت هتل رفتيم.
27- شام در كي اف سي
28- نماي شب هاي منطقه تارگوي
29- جاده با عكسهاي مسابقات فرمول وان
30- نمايش انواع كاكتوس با نماي شبانه برجهاي شعله
روز ششم آخرين روز ما توي باكو بود ساعت 11 بايد چك اوت مي كرديم . صبحانه را خورديم و وسايلمون و جمع كرديم و ساعت 11 اتاق را تحويل داديم و توي لابي با بقيه همسفري ها منتظر اومدن اتوبوسها مونديم. حدود ساعت 12 اتوبوس ها اومدن و راه افتاديم . بازهم ايستادن هاي مدام اتوبوس ها همه را كلافه كرده بود.تا اينكه حدود 20 كيلومتر مانده به مرز اتوبوس ها دم يك سوپر ماركت ايستاد براي فروش گازوييل هاي ته باكش و همچنين سوختي كه در باك مخفي قاچاق كرده بود. چند سالي بود با سهميه بندي سوخت اين كار انجام نمي شد ولي با برداشته شدن سهميه بندي در دولت كنوني دوباره اين نوع قاچاق باب شد. خلاصه 50 نفر توي گرما يك ساعتي منتظر بودن تا چند تا آدم به هدفشون برسند. انتظار موقع گازوييل زدن يكبار ، لب مرز براي رد شدن از مرز دوبار ، خالي كردن گازویيل سه بار و پر كردن باك خالي شد بعد از برگشت چهار بار همه را توي گرما منتظر مي گذاشتند و محصولي غير قانوني در قبال گازویيل فروخته شده مي گرفتند جاساز ميكردند و وارد مي كردند.
32- قاچاق سوخت
لب مرز رسيديم و پياده شديم و از مرز عبور كرديم و بعد از حدود 2 ساعتي انتظار تا ماشينها بياند ته مانده منات ها فروختيم وسوار شديم. البته كلي از قيمت منات را براي خريد كم مي كردند و تعداد زيادي هم منتظر بودن كه براي طرح رجيستر گوشي روي پاسپورت در قبال 300 تا 400 تومان كد پاسپورتت را بخرند.
خلاصه بعد از گازوييل زدن به سمت تهران راه افتاديم . ديگه نزديك غروب آفتاب بود . 2 ساعتي حركت كرد تا به گرمي رسيديم. دم يك رستوران ايستاد. چون هيچكس ناهار نخورده بود همه خيلي گرسنه بودن. بعد شام راه افتاديم حدود ساعت 9 صبح بود كه رسيديم به ترمينال غرب تهران و بعد از خوردن صبحانه اتوبوس به مقصد اصفهان گرفتيم و حدود ساعت 2 ظهر به اصفهان رسيديم.
يكي از مكانهايي كه نزديك باكو ما قصد داشتيم بريم ولي نشد قابوسستان و مودولينس بود. قابوسستان كه يك مكان تاريخي در خارج شهر باكو بود ولي مودولينس يا گِل افشان محلي كه به دليل لايه هاي زيرين زمين و آتشفشاني گِل از زير زمين به بالا مي آيد. اين گِلها خاصيت درماني دارد و بعضي توريستها براي درمان و گِل درماني به اينجا مي آيد. هر چند ما در ايران هم اين پديده را در بعضي مناطق داريم ولي بيش از نيمي از گِل افشانهاي دنيا در آذربايجان است.
33- گِل افشانهاي آذربايجان