سال 94 بود ، قرار بود اواخر اسفند نمایشگاهی در میلان ایتالیا داشته باشیم، شاید این دهمین نمایشگاه خارجی بود که من و مرآت برگزار میکردیم معمولا باید 10 ماه زودتر در نمایشگاه ثبت نام کرد و کردیم، از آذر دنبال گرفتن وقت سفارت بودیم و ایمیل می زدیم نگو سرکاریه خیلی بیراه نیست اگر بگویم از قصد سیستم عادی مختل شده بود تا همه به بازار سیاه پناه ببرند. دلالهای نامرئی ناقابل نفری یک میلیون و پانصد هزار تومان برای متقاضی وقت میگرفتن. ما هم که قصد همچین باج دهی را نداشتیم در خوشبختی خاص و بهنگام عضو اتاق بازرگانی ایران و ایتالیا شدیم و آنها برایمان 4 تا وقت گرفتن چون سهمیه روزانه ای نزد سفارت برای اعضاء خود دارند.
جوونم براتون بگه، روز موعود رفتیم سفارت و مدارک را تحویل دادیم (قرار بود من و مرآت همکارم شنبه 22 اسفند برای برپایی غرفه و چینش محصولات برویم و دو همکار دیگر دوشنبه صبح روز آغاز نمایشگاه به ما ملحق شوند) سه هفته بعد چهارشنبه 19 اسفند موعد گرفتن ویزاها بود و سه روز بعدش پرواز ما.
وقتی 4 تا پاسپورت ها توسط پیک به دستمون رسید درجا خشکمون زد، ضربان قلبمون بالا رفت من و مرآت به هم نگاه کردیم و فهمیدیم که بدبخت شدیم رفت قدرت تکلم هم نداشتیم.
کارمند ... سفارت فخیمه ایتالیا هر چهارتا ویزا رو برای روز دوشنبه صادر کرده بود!!! شوکی ناگهانی برما مستولی گشت. چهارشنبه ساعت 5 بعد از ظهر چه کاری می شد کرد، حالا باید چیکار می کردیم... مراجعه به سفارت و تفهیم اینکه اشتباه کردن اون هم سفارت ایتالیااااا می دونستیم که فایده ای نداره و افاقه نمی کند پس وقتمان را تلف نکردیم، مجبور بودیم بلیط رفت را عوض کنیم آیا ظرف این مدت کم امکان تغییر پرواز هست؟ با دست پاچگی که به لکنت زبان منجر شده بود با دفتر هواپیمایی که بلیطها را صادر کرده بود تماس گرفتیم و ماوقع را توضیح دادیم در نهایت زودترین زمان پرواز روز یکشنبه ساعت 9 شب با پرواز امارات بود با قبول این ریسک که ویزای ما از روز دوشنبه شروع میشد و پرواز سه ساعت زودتر انجام میشد چاره ای نبود باید این ریسک را می پذیرفتیم ، این دلهره دست از سر ما برنمیداشت. ریسک اجازه خروج ندادن وجود داشت! آیا اجازه سوار شدن به ما میداند یا خیر؟ ... به سمت فرودگاه روان شدیم...
کم پیش آمده بود که خطوط هوایی امارات تاخیر داشته باشه ولی آنشب سه ساعت تاخیر داشت و نگرانی ما بلا اثر شد ولی مشکل بعدی پیش آمد چون قرار بود ساعت 3 نیمه شب از دبی به طرف مالپنسای میلان پرواز بعدی باشه ولی با این تاخیر یحتمل پرواز بعدی را از دست می دادیم و همینطور هم شد به محض اینکه به سالن شماره 3 دبی وارد شدیم یه مهماندار آقای آفریقایی تبار بلند قامت خوش چهره خوش برخورد کارت پرواز هایی که تهران صادر شده بود را از ما گرفت و یه کارت پرواز دیگه به ما داد وقتی دقت کردیم متوجه شدیم که بعله! این پرواز از دست رفته و باید تا ساعت 9 صبح منتظر پرواز بعدی باشیم ... بنابراین از گیت بازرسی رد شدیم ولی به ناگه... دوباره همان آقای بلند قامت خوش چهره خوش برخورد آفریقایی تبار، بلند ما را صدا زد که سریع برگردید و ما کمربند نبسته و کفش نپوشیده لنگان لنگان کیف به دندون از بازرسی برگشتیم...
چی شده حالا!؟ دوباره کارت پرواز جدید پس گرفت کارت پرواز قدیمی به ما برگردوند و گفت سریع دنبال من راه بیافتید تا به پرواز برسیم. حدود 20 تا 25 نفر بودیم اون به جلو ما از قفا به تعقیبش از این سالن به اون سالن از این طبقه به اون طبقه تا رسیدیم به مترو سوار شدیم رفتیم اون یکی سالن، ما رو رسوند به اتوبوس که سوار شیم برای رسیدیم به پرواز، اینقدر که دویده بودیم "عرق کرده و خوی کرده و خندان لب و مست" سوار شدیم... فکر می کنید تمام شد خب اشتباه می کنید...!
نشستن در اتوبوس همانا و نشستن همان؛ ده دقیقه گذشت حرکت نکرد پانزده دقیقه گذشت حرکت نکرد بیست و بیست و پنج دقیقه هم گذشته تا رسیدیم به سی دقیقه که باز حرکت نکرد فکر می کنید اتوبوس اشتباه سوار شده بودیم یا ایستگاه اشتباه بود خب هیچکدام چون درست سوار شده بودیم حالا فکر می کنید ما عصبانی حرص می خوریم! باز اشتباه می کنید ... تا حالا به عمرمون اونقدر نخندیده بودیم و این از اعجاب اللطائف ما ایرانی هاست که در نهایت اوج استیصال و شرایط بحرانی و سخت از آن جک و شوخی می سازیم و می تونیم نیم ساعت دسته جمعی بخندیم، دل و روده برامون نموند بود بالاخره اتوبوس حرکت کرد و مارا به طیاره رساند. پرواز به خاطر ما 45 دقیقه تاخیر در حرکت داشت ولی از آنجایی که خلبان با شعوری داشتیم تخت گاز سر وقت رسوندمون مالپِنسا
پیاده که شدیم منتظر چمدانهایمان، چمدانهای سبز و قرمز و آبی و مشکی بزرگ و کوچک و دوباره سبز و قرمز و ابی و مشکی مسافران می آمد و میرفت و خبری از چمدان مشکی من نبود چمدانهای مرآت هم آمد یکی از چمدانهای من هم آمد ولی هرچه منتظر شدیم از یک چمدان و یک کارتن که حاوی کاتالوگ بود خبری نبود که نبود چند نفر دیگه هم بودند که چمدانشان نیامده بود القصه این ور بگرد اون ور بگرد نیافتیم در نهایت سرشیفت ماه روی پریچهره بلوند ایتالیایی امارات را یافتیم که این چه وضعشه ولی کی جرآت داشت تن صداش بالا ببره!
ما را توجیه کردند که بعله به خاطر مشکلاتی که در مبدا پیش آمدکرده یکسری از چمدانها با پرواز بعدی به مالپنسا ارسال می شوند ما هم به ناچار فرمی پرکردیم و آدرس هتل را دقیق نوشتیم به امید اینکه توشه های ما را در محل هتل تحویل بدهند ولی ...
از فرودگاه با مترو مستقیم رفتیم نمایشگاه پیگیر غرفه و نمونه محصولات که آیا رسیده اند یا خیر چشمتون روز بد نبینه که وضعیت قمر در عقرب بود، اینجا ایتالیا بود نه آلمان یعنی مثل خودمون بودند خیلی بی نظم و درهم برهم، نه کسی هست بپرسی و اگر کسی هم پیدا کنی انگلیسی تکلم نمی کند که بتوانی وارد گفتگوی تمدنها بشوی.
عکس شماره 1 و 2
تحویل گرفتن پالت های محصولات و آماده سازی غرفه
با هزار خوشبختی! پرسون پرسون و بعد از چندین کیلومتر پیاده روی بیهوده و خسته کننده بالاخره در نقطه ای دور افتاده در نمایشگاه دفتر شرکت حمل که قرار بود نمونه محصولات را یک ساعت قبل در محل غرفه تحویل دهند پیدا کردیم و عارض که این چه وضعشه ولی خب باز مه رویی بلوند و بلند بالا به مسئول انبار دستور داد که به کار این شرکت رسیدگی کن باز برگشتیم انبار و محصولات وسط انبار کاه پیدا کردیم و خواهش و تمنا که هرچه زودتر حمل کنید و به ما برسونید که یک در دنیا صد در آخرت اجر معنوی براتون به همراه داره ، ما هم برگشتیم به محل غرفه تا دو ساعت دیگه منتظر شدیم تا بیاد که نیامد رمقی نداشتیم برای برگشتن و پیگیر شدن پس خیلی جدی و با متانت در کمال قدرت فقط صبرکردیم.
لیفتراک آمد هم وزن بابا آمد به جای نان نمونه کالا ها را آورده بود ما شاد و خسته غرفه را چیدیم و حدود ساعت 9 شب آن جا را به طرف هتل ترک کردیم از خستگی مفرط چیزی نمی گویم که تو خود دانی!
رسیدیم هتل nh میلان (الحق و الانصاف که هتلی بسیار ارزنده و شیک هست، تحلیل و بررسی آن در سایت قرار دارد) پاسپورت به دست به پذیرش مراجعه کردیم ووچر را نشان دادیم که بعله ما اتاق رزرو کردیم مسئول مربوطه که اتفاقا یه چشم زاق مو بور قد بلند خوش تیپ البته آقا بود با سیستم یه کارهایی کرد و گفت که خیر اتاقی به نام شما ثبت نشده!؟
عکس شماره 3
قسمتی از لابی هتل
عکس 4
میز صبحانه
عکس 5
درحال مطالعه اههم اخبار روز و جهان
حتما در زمان صرف صبحانه وال استریت جرنال مطالعه کنید بالاخص سرمقاله را
ما که دیگه برامون مسجل شده بود هر قدم و حرکتی در این سفر بدون مشکل نیست با خیال آسوده و زهرخندی به آنجناب فرمودیم که بیشتر بگرد حتما پیدا می کنی آنجناب هم رفت اتاق پشتی و بعد از دو دقیقه برگشت و گفت یافتم یافتم! ما هم گفتیم که دیدی که ما گفتیم اتاق جایی نرفته و سرجاش هست!
حدود ساعت شش و نیم عصر بود که از پذیرش تماس گرفتند که بیایید وسایلتان را بگیرید من هم سر از پا نشناخته رفتم پذیرش ولی متاسفانه فقط کارتن کاتالوگ را آورده بودند و یه برگه ای هم داده بودند به مسئول رسیپشن که در آن قید شده بود که کارتن ساعت 11 صبح تحویل شده!!!؟ امضاء گرفتند و رفته بودند من که از کم و کیف بیمه مسافرتی مطلع بودم فهمیدم که چه کلکی تو کارشون هست.
طبق مفاد عمومی بیمه مسافرتی سامان اگر چمدان بعد از 12 ساعت با تاخیر تحویل شود می توانید تا سقف 250 یورو البسه و لوازم بهداشتی ضروری بخرید با ارائه فاکتور به انضمام اظهار نامه رسمی از شرکت هواپیمایی مربوطه با ذکر علت و مدت تاخیر که در آن ذکر شده باشد. اگر چمدان شما مفقود شود یا تا 48 ساعت تحویل نشود نیز می توانید تا سقف 800 یورو البسه و لوازم بهداشتی ضروری خرید کنید با همان شرایط بالا.
بنابراین داخل "نامه تحویل" ساعت تحویل کارتن را همان ساعت 11 صبح قید کردند که ما مدعی خسارت نشویم وقتی هم به متصدی رسیپشن متذکر شدم که برای چمدان بعدی خودم را خبر کن بیام تحویل بگیرم متوجه شد که چه می گویم ولی اینکار را نکرد و وقتی به حالت عصبانیت موضوع را تکرار کردم گفت همین که چمدونهات رسیده خدارو شکر کن و دنبال بقیه ش نباش ...
خلاصه رفتیم داخل اتاق مستقر شدیم ولی خب بدون لباس و وسایل اصلاح و غیره باید چه می کردم من! مرآت دوش گرفت و من دوش نگرفتم و رفتیم رستورانی شیک غذا سفارش دادیم سفارش چه سفارشی! از ته منو یه چیزهایی در مورد ماهی بود با کلی ژست و قیافه یه آدم حرفه ای رستوران برو من یه ماهی خوش مزه حدود 20 یورویی سفارش دادم، مرآت که ذاتا خوش شانس هست چیز دیگه ای سفارش داد، 25 دقیقه بعد سفارش ما آماده شد اما آن شد آنچه نباید میشد!؟
یک بشقاب ماهی نیمه پخته نزدیک به خام دودی شده همراه باچند برگ سبزی و تکه ای نان گرم همین! خب بعدش بشقاب بعدی چی شد ولی بعدی در کار نبود قرار نبود که این باشه! از زور گشنگی ذره ذره آن نان را با تمام سلولهایم حس کردم تا خیلی زود متاسفانه تمام شد. پس اینهمه توضیحات چی بود، خب همین نحوه دودی کردن همین ماهی بود دیگه! چشمهای خسته و گرسنه سویی نداشت برای دقیق خواندن منو و این هم از عوارض مسافرت های کاریست.
SCANDIA
Lightly smoked red king wild Alaska salmon, lemon zest, with warm bread
خسته که هستی، گرسنه که نه در حال موتی 20 یورو هم که دادی به همان علت های قبلی مگه ادب و نزاکت اجازه میده صدات بالا ببری در نتیجه با همان وقار و متانت ایرانی سعی می کنی از آن ماهی دودی شده لحظات نابی بیافرینی و نشان دهی که چیزی از ظرفیت های بالای ما کم نمی کنه ...خاطره ای شد خیلی ارزشمند و فراموش ناشدنی و البته خوشمزه
عکس 6 بشقاب غذای من
عکس 7 و 8 بشقاب غذای مرآت
عکس 9 نمایی از رستوران
خلاصه برگشتیم هتل
دوشنبه صبح روز افتتاح نمایشگاه دو همکار دیگر نیز به ما ملحق شدندو به همراه مرآت به طرف نمایشگاه رفتند و من بخت برگشته منتظر چمدانهایم بودم. ساعت 11 بود که دوباره از رسیپشن تماس گرفتند که بیا و چمدان رسیده رفتم تحویل بگیرم دیدم که نامه تحویل به ساعت 6 روز گذشته تنظیم شده و رسیپشن چمدان را تحویل گرفته بود و رسید نامه را امضاء کرده بود و کار از کار گذشته بود
خوشحال و خرسند دوش گرفتم و آماده رفتن به نمایشگاه شدم ...
شنبه ساعت 6 بعد از ظهر پرواز برگشت به مام وطن بود بنابراین ما فقط و فقط صبح تا ظهر شنبه را برای خرید و گردش فرصت داشتیم، صبحانه خورده نخورده چک اوت کردیم و زدیم بیرون
عکس شماره 10 و 11
تصاویر داخلی اتاق هتل
یکی از مزیت های این هتل داشتن وان حمام بود
عکس شماره 12
رفتیم میدان دومو که کلیسای معروف دومو نیز همانجاست با بلیط 2 یورویی (هر یورو 4000 تومنی) بعد از یکساعت ایستادن در صف رفتیم داخل کلیسا
عکس 13 و 14 و 15 نمای بیرونی کلیسای دمو
کلیسای جامع میلان یا کلیسای دومو ساخت این کلیسای گوتیک حدود ۶ سده به طول انجامید تا تکمیل شود. این کلیسا پس از کلیسای سن پیترو دومین کلیسای بزرگ ایتالیا است و سومین کلیسای بزرگ در جهان محسوب میشود.
عکس 16 و 17 و 18 و 19 نمای داخلی کلیسا
در راه برگشت این مینی ماینر هم در نوع خودش جالب توجه بود
عکس شماره 20
4 روز حضور در یکی از بزرگترین نمایشگاه های تاسیسات جهان در شهر میلان جزء پرماجراترین و پراسترس ترین مسافرتی بود که من و مرآت پشت سر گذاشتیم هیچ حرکت و قدمی نبود که بدون ماجرا برداریم خلاصه که خاطرات قشنگ زیادی برای ما به جا گذاشت.
روز اخر نمایشگاه هم باید محصولات را مجدد در پالت بگذاریم و تحویل نمایشگاه بدهیم برای مرحله بعدی که برداشتن از انجاست که معمولا از مشتریان میخواهیم با برگزار کننده هماهنگی انجام دهد برای حمل محصولات به انبار مشتری
عکس شماره 21 و 22 و 23
روز شنبه 29 اسفند بلیط برگشت بود و ما بعد از تحویل سال نو به خانه برگشتیم با کوله باری از تجربیات گرانبهای دشوار و شیرین