پاروزنان در امتداد مکونگ (سفرنامه ویتنام)

4.5
از 78 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
هیچکس باور نمی‌کند که این منطقه روزی جنگ‌زده بوده است! +تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
28 آبان 1398 09:00
112
41.2K

روز دوازدهم(دوشنبه 8 آپریل 2019): پیش به سوی جنگ!

ساعت 7:30 صبح پس از خوردن صبحانه عازم فرودگاه شدیم. حدود یک ساعت تا فرودگاه در راه بودیم. پرواز ما ساعت 10 صبح بود و انتظار تاخیر نیز داشتیم، اما از آنجا که مادر مهربان هاستل نگران دیر رسیدن ما بود، ما را ساعت 7:30 راهی کرد!

در پروازهای ارزان قیمت شرق آسیا سعی کنید از قبل چک این آنلاین انجام دهید. از یک طرف معمولا در این پروازها تعدادی بلیت مازاد فروخته می شود که اگر چک این کنید صندلی شما مشخص شده و دیگر نگرانی ندارید؛ از طرف دیگر چون اکثرا آنلاین چک این میکنند ممکن است هنگام مراجعه حضوری شما صندلیها پر شده باشند و صندلیهای شما کنار هم نیفتد.

نکته دیگر اینکه در فرودگاه های شرق آسیا حتما پاوربانک و باتری را در بار دستی قرار دهید و اقلامی مثل موچین و قیچی را در چمدان. روی این مسائل حساس هستند و احتمال دارد مجبور شوید از خیر وسیله خود بگذرید. موضوع آخر نیز در مورد بار کابین است که تجربه من نشان داده در شرق آسیا تنها وزن بار دستی مهم است و ابعاد آن اهمیتی ندارد و مسافران بارهای دستی بسیار بزرگی را به داخل هواپیما آورده بودند.

برخلاف انتظار پرواز بدون تاخیر و به موقع پرید. در هواپیما خبری از پذیرایی نبود و نزدیک ظهر بود که در فرودگاه بین المللی "تان سان نات" شهر هوشی مین به زمین نشستیم.

1_Snapseed.jpg

به سایگون خوش آمدید

نام قدیمی این شهر "سایگون" است که هنوز هم به این نام خوانده میشود. پس از جنگ، نام این شهر به افتخار رهبر بزرگ انقلاب، به "هوشی مین" تغییر داده شد.

ارزانترین راه برای رفتن از فرودگاه به مرکز شهر اتوبوس زردرنگ خط 1 است . هزینه بلیت برای هر نفر 20هزار دانگ است که به "کمک راننده" می پردازید.

اتوبوس تمیز، نو و خلوت بود. حدود نیم ساعت در مسیر بودیم. "هوشی مین" چهره دیگری از ویتنام بود. شهری کاملا مدرن و تمیز، با اتوبانها و آسمان خراشهای متعدد. این شهر پیش از جنگ پایتخت ویتنام جنوبی بوده است. هوشی مین قطب اقتصادی ویتنام است و در حال حاضر نیز گرچه پایتخت نیست اما شهر بسیار مهمی محسوب می شود.

2-1_Snapseed.jpg

هوشی مین مدرن

ایستگاه نهایی اتوبوس در نزدیکی هاستل ما قرار داشت و پیاده به سمت هاستل پایونیر رفتیم. خیابان Bui Vien در واقع واکینگ استریت شهر است. روزها خلوت و آرام است و شبها پرهیاهو.

2-2_Snapseed.jpg

واکینگ استریت، خاموش در روز

 در کوچه های این خیابان هاستلهای زیادی قرار دارند که در واقع دفاتر توریستی هستند که در طبقات بالایی آنها اتاقهایی برای کرایه موجود است. با توجه به قیمت پایین هاستل (شبی 12 دلار) انتظار زیادی نداشتیم. اتاق تمیز و راحت بود. یخچال نیز در اتاق موجود بود اما اتاق بیش از حد کوچک بود. نقد و بررسی این هاستل و تمامی هاستلهای قبلی را میتوانید در سایت بخوانید.

چون زمان محدودی داشتیم و با توجه به تجربه خوب و قیمتهای منصفانه هاستلهای قبلی تصمیم گرفتیم تورها را از خود هاستل رزرو کنیم. تور اول معبد کائودای (Cao Dai Temple) و تونلهای شهر زیرزمینی کوچی  (Cu Chi Tunnels)بود که به قیمت نفری 370هزار دانگ تقریبا معادل 16 دلار گرفتیم که البته شامل نهار نبود.

تور دوم تور رود مکونگ بود که به دو صورت ارائه میشد. منوی نهار در تور اول شامل یک نوع غذا و در تور دوم مفصل تر بود. همچنین به هنگام فروش تور مسئول هاستل گفت که تور ارزانتر قایق سواری را شامل نمی شود و گروه نیز بزرگتر هستند به همین دلیل ما تور گرانتر را به مبلغ 390هزار دانگ معادل 17 دلار خریدیم. اما در هنگام برگزاری تور متوجه شدیم که تنها نهار دو گروه متفاوت بود و همه چیز اعم از وسیله نقلیه، قایق سواری و ... مشابه بود. در دلتای مکونگ صبح ها بازار شناور بزرگی برگزار می شود که اگر قصد دیدن این بازار را دارید باید از تورهای دو روزه استفاده کنید و یا در شهری نزدیک مکونگ ساکن شوید تا بتوانید صبح زود به محل بروید. تورهای یکروزه حدود ظهر و پس از اتمام بازار شناور به مکونگ می رسند.

پس از خرید تورها برای نهار سری به خیابان زدیم. قیمت رستورانها در هوشی مین بالاتر بود. در نهایت در یک کنتاکی فیش اند چیپس و بال مرغ سوخاری خوردیم که با سس بسیار خوشمزه ای سرو شد. نهار خوشمزه و ارزان بود(در مجموع 50هزار دانگ).

3_Snapseed.jpg

نهار دلربا و خوشمزه

زمان ما در هوشی مین محدود بود پس عازم اولین مقصدمان شدیم؛ موزه جنگ. از طریق اینترنت رستوران گرب گرفتیم به مبلغ 40هزار دانگ و چند دقیقه بعد در جلوی موزه پیاده شدیم. ورودیه موزه 40هزار دانگ میباشد.

وقتی وارد این موزه میشوید قطعا درگیر حال و هوای جنگ خواهید شد. در حیاط موزه تعدادی هواپیما، هلیکوپتر، تانک جنگی، بمب ها و مینهای عمل نکرده و ... در معرض نمایش است که متعلق به ارتش امریکا بوده است. در گوشه ای از حیاط نیز نمونه ای از زندانها و ابزارآلات شکنجه قرار داشت.

4_Snapseed.jpg5_Snapseed.jpg6_Snapseed.jpg

7_Snapseed.jpg

موزه فضای باز

"یک ویت کنگ با تمام قوا می دوید، و همه به او شلیک میکردند. درست مثل اینکه در غرفه تیراندازی پارک شهر به هدفها تیر می اندازند. ولی تیرها به او نمیخورد. بعد من یک تیر شلیک کردم و او افتاد. درست مثل اینکه به یک درخت شلیک کرده باشم حتی جلو رفتم و به او دست زدم ولی باز هیچ حسی نکردم، احمقانه است ولی واقعیت دارد." (زندگی، جنگ و دیگر هیچ).

در حالی که در موزه قدم می زدم از خودم پرسیدم واقعا چه چیزی باعث می شود انسانها به راحتی یکدیگر را بکشند؟

IMG_20190408_162617_Snapseed.jpg

زنی احاطه شده در میان بمب ها

موزه در سه طبقه است و بهتر است بازدید را به ترتیب شماره ها و از طبقه سوم شروع کنید. از جایی که تاریخ ویتنام را از زمان سلطه فرانسویها و جنگ هندوچین روایت میکند تا شروع جنگ امریکا و صلح پس از آن. جنگ "هندوچین" (۱۹۴۶ـ۱۹۵۴) بین نیروهای میهن‌پرست و فرانسه که قدرت استعماری اشغالگر منطقه بود رخ داد. هوشی‌مین، رهبر کمونیست ملی‌گرای ویتنامی، تشکیل کشور مستقل جمهوری ویتنام را اعلام کرد که اندکی بعد وارد مبارزه مسلحانه با نیروهای فرانسوی شد. فرانسه نیز، چهار سال بعد تشکیل کشوری غیرکمونیست را اعلام کرد. در ۱۹۵۴، پس از برقراری آتش بس، توافق ژنو حاصل شد که سبب تأسیس دو کشور جداگانه ویتنام شمالی و جنوبی شد.

8_Snapseed.jpg

طبقه همکف موزه

9_Snapseed.jpgنمونه صلاح های استفاده شده در جنگ

9-2_Snapseed.jpg

زندگینامه و افتخارات افسران جنگی

10_Snapseed.jpg11_Snapseed.jpg

صحنه های نبرد

سپس "هوشی مین" تلاش کرد نواحی جنوبی کشور را از دست حکومت دست نشانده غرب خارج کند که این تلاش به جنگ ویتنام منجر شد. این جنگ طولانی تا صلح پاریس ادامه پیدا کرد و در نهایت در سال 1975 کشور واحد ویتنام شکل گرفت، نام شهر سایگون به هوشی مین تغییر کرد و هانوی بعنوان پایتخت این کشور انتخاب شد.

12_Snapseed.jpg

خرابیهای جنگ

15_Snapseed.jpg

عواقب پس از جنگ

13_Snapseed.jpg

مقایسه ای بین سه جنگ ویتنام، کره و جهانی دوم

حال و هوای این موزه عجیب بود و من واقعا نمیتوانستم از عکسها چشم بردارم. اینقدر غرق در موزه بودم که خیلی کم عکس گرفتم و موقع نوشتن سفرنامه متوجه این موضوع شدم.

تاثیرگذارترین بخش عکسهای مستند بود، عکسهای خبرنگارانی که اکثر آنها دیگر در این دنیا نیستند، خبرنگارهایی که بعد از جنگ تنها عکسهای آنان باقی ماند و روح خود را در جنگ گم کردند.

"فردای آن روز به ویتنام رفتم. در ویتنام جنگ بود، آتش بود و خون بود. خبرنگاری بودم که دیر یا زود گذارش به آنجا می افتاد. خرابیها به بار آمد. قلبها سوراخ شد و در یک آن ضجه کودکان بی سرپرست و مادرانی که کودکشان از دست رفته بود بگوش رسید. و من خیلی زود فهمیدم که در بهار کسی دوباره زنده نمیشود." (زندگی، جنگ و دیگر هیچ).

14_Snapseed.jpg

خبرنگارهایی که در جنگ هندوچین کشته شدند

پس از خروج از موزه خسته بودم؛ از دیدن اینهمه خشونت، اینهمه بی عدالتی و اینهمه خودخواهی و قدرت طلبی. خسته بودم از بغضی که در تمام لحظات بازدید از موزه فرو خورده بودم. حال دلیل شادی بی دلیل و قناعت مردم ویتنام را علیرغم فقر و رفاه پایین شان می فهمیدم: آزادی و رهایی بعد از 35 سال درگیری در جنگهای پیاپی، اینکه دیگر لازم نبود منتظر شنیدن صدای شلیک گلوله باشند. احتمالا همین برایشان کافی بود!

16_Snapseed.jpg

خوشحالی پس از جنگ

مجددا با اینترنت موزه گرب گرفتیم و به هاستل برگشتیم. این بار چون ساعت ترافیک و شلوغی بود 73هزار دانگ شد! با وجود خستگی زیاد تصمیم گرفتیم سری به مرکز شهر بزنیم. پیاده به سمت خیابان "نگوین هوئه" رفتیم که نیم ساعتی طول کشید.

چهره شهر در همه بخش ها مدرن و تمیز بود. البته باز هم میشد نشانه های ویتنام را یافت مثل کارواشی که در واقع موتورواش بود.

17_Snapseed.jpg

کارواش

مردم در حال پیاده روی و گذران ساعات ابتدایی شب بودند. چهره و پوشش مردم نیز در هوشی مین مدرنتر بود.

18-2_Snapseed.jpg

خیابان پیاده روی نگوین هوئه

در ابتدای این خیابان ساختمان شهرداری با معماری اروپایی قرار داشت و در جلوی آن نیز مجسمه هوشی مین خودنمایی میکرد.

21_Snapseed.jpg

مجسمه هوشی مین در مقابل ساختمان شهرداری

کمی در بلوار قدم زدیم و آسمان خراشهای پیرامون خیابان را نظاره کردیم. چه خوب که در آخر سفر به هوشی مین آمده بودیم. این چهره ویتنام را دوست نداشتم، ویتنام برای من در همان کلاه های مخروطی و خانه های محقر معنا پیدا میکرد.

19_Snapseed.jpg

آسمان خراشهای ساختارشکن!

برای شام از سوپرمارکتی دو عدد ساندویچ به قیمت 11 هزار دانگ گرفتیم و مانند بقیه مردم در گوشه ای از بلوار نشستیم. حدود ساعت 10 شب به سمت هاستل حرکت کردیم و در رختخواب بیهوش شدیم.

 

روز سیزدهم(سه شنبه 9 آپریل 2019): قدم زدن در تونلهای زیرزمینی کوچی

صبح راس ساعت 8 با تور عازم شدیم. گروه ما تقریبا کوچک بود. شامل تعدادی توریست اروپایی و دو زوج هندی. کمی با توریستهای فرانسوی معاشرت کردیم و به سفر به ایران تشویق شان کردیم تا رسالت خویش را انجام داده باشیم!

تور لیدر پسر جوانی بود که در طول مسیر اطلاعات خوبی از تاریخچه ویتنام و جنگ برایمان توضیح داد. در مورد زندگی روزمره مردم صحبت کرد. اینجا بود که به دلیل وجود این تعداد موتورسیکلت در خیابانها پی بردیم. از آنجا که دولت بر روی خودروها گمرکی بالایی می گیرد قیمت خودرو بسیار بالاست و اکثر مردم توان خرید آن را ندارند. البته این موضوع در مورد موتورسیکلت نیز صدق می کند و قیمت پایه موتور از 1000 دلار شروع می شود. این در حالیست که میانگین درآمد مردم عادی در مشاغل سطح پایین150 دلار  و در مشاغل بالاتر تا 500 دلار در ماه است.

فیلمی از حجم عظیم موتورسیکلتها

در بین مسیر در یک کارگاه صنایع دستی توقف کردیم. در این کارگاه نیز تابلوهای زیبایی توسط معلولان تولید می شد.

1_Snapseed.jpg

چسباندن پوست تخم مرغ بر روی سطح کار

برای تولید این تابلوها موادی مثل پوست تخم مرغ و صدف را روی صفحات چوبی می چسباندند و پس از چندین مرحله پولیش کاری و جلاکاری اثر فوق العاده زیبایی خلق می شد.

2_Snapseed.jpg

مرحله جلاکاری

انواع تابلوها و ظروف مختلف در این محل فروخته میشد که البته به پول ما گران بود اما برخی از مسافران اروپایی چند تابلو خریداری کردند.

3_Snapseed.jpg

تابلوهای زیبای تولیدی

ساعت حدود 12 ظهر بود که به معبد کائودای رسیدیم. معبد در مرکز محوطه بزرگی قرار داشت و در اطراف نیز ساختمانهای کوچکی پراکنده بود که احتمالا محل اقامت روحانیون است.

4-2_Snapseed.jpg

معبد باشکوه کائودای

کائودالیسم یکی از مذاهب نسبتا جدید میباشد که در ویتنام 6 میلیون نفر پیرو دارد و دینی است که معتقد است تمامی ادیان یکی هستند حتی اگر ظاهری متفاوت داشته باشند. مراسم مذهبی راس ساعت 12 در داخل معبد آغاز شد. به توریستها نیز اجازه ورود به معبد و فیلمبرداری از مراسم داده میشد. در سکوت وارد معبد شدیم. نقشهای داخل معبد، رنگ بندی و جزئیات آن بی نظیر بود. زیباترین معبدی که تا کنون دیده ام قطعا همینجا بود.

5-1_Snapseed.jpg

ستونهای معبد

6_Snapseed.jpg

فضای رنگارنگ داخل معبد

5-2_Snapseed.jpg

کاهنان دینی در ردیفهای اول لباسهایی به رنگ زرد، قرمز و آبی به تن داشتند و پیروان آنها لباسهایی سفید

7_Snapseed.jpg

مراسم مذهبی

به طبقه بالا رفتیم و غرق تماشای مراسم شدیم. حس روحانی عجیبی بر فضا حاکم بود و موسیقی که نواخته میشد نیز فضا را روحانی تر کرده بود. 

مراسم مذهبی کائودالیسم

بعد از مراسم از معبد خارج شدیم و دوری در محوطه زدیم. نماد این مذهب چشم چپ کائودای(خدا) میباشد که در همه جا دیده میشد.

8_Snapseed.jpg

چشم چپ خدا

در محوطه معبد تعدادی میمون بازیگوش هم مشغول بازی با توریستها بودند.

9_Snapseed.jpg

میمونهای معبد

10_Snapseed.jpg

محوطه و ساختمانهای جانبی

سپس سوار اتوبوس شدیم و به سمت تونلهای کوچی حرکت کردیم. در مسیر برای نهار توقف کردیم. هزینه نهار مجزا بود و غذاها از 80هزاردانگ به بالا قیمت داشت. ما ترکیبی از مرغ و سبزیجات سفارش دادیم. طعم و کیفیت غذای این رستوران خوب نبود و من برای رفع گرسنگی کمی از غذا را خوردم. در مجموع به نظر من آشپزی در شمال ویتنام بهتر از آشپزی نواحی جنوبی آن بود.

11_Snapseed.jpg

غذای بین راهی بی مزه و بی کیفیت

حدود ساعت 3 عصر بود که به کوچی رسیدیم. توضیحات راهنما در این بخش بسیار مفید و جالب بود. بخصوص اینکه با حس وطن پرستی زیادی نیز توام بود. در ابتدای مسیر ماکتی قرار دارد که دید خوبی از زندگی زیرزمینی ویت کنگها ارائه می دهد. ساخت این تونلها ابتدا در دوران جنگ هندوچین آغاز شده است و بعدها گسترش پیدا کرده است. این تونلها شبکه بسیار گسترده ای هستند که در جنگ توسط ویت کنگها مورد استفاده قرار می گرفتند و نقش مهمی در فلج کردن ارتش امریکا و شکست آن داشته است.

12_Snapseed.jpg

ماکت تونلهای زیرزمینی

ویت کنگها سالها در این تونلها مبارزه و زندگی می کرده اند و این شهر زیرزمینی مجهز به آشپزخانه، اتاقهای استراحت، کارگاه های ساخت اسلحه و ... بوده است.

13-1_Snapseed.jpg

ورودی یکی از تونلها

13-2_Snapseed.jpg

نمونه ای از اتاقها

13-3_Snapseed.jpg

دودکش آشپزخانه زیرزمینی!

به همراه لیدر وارد جنگل شدیم و با بخشهای مختلف جنگل و زندگی ویت کنگها آشنا شدیم.

14_Snapseed.jpg

مسیر عبوری در جنگل

ویت کنگها سلاح خاصی نداشته اند و از سلاح هایی که از دشمن مصادره می کرده اند استفاده می کردند. لباس مخصوص ویت کنگها سبز رنگ بوده و شالگردنهای چهارخانه ای داشتند که از روی نوع دوخت لبه آن یکدیگر را شناسایی می کردند.

14-2_Snapseed.jpg

پوشش ویت کنگها

همچنین یکی از رموز بین آنها و یکی از ترفندهای عجیبی که استفاده می کردند تا جهت حرکتشان مشخص نشود، پوشیدن برعکس کفشها بوده است که بسیار هوشمندانه بوده است.

در بخش دیگری نمونه ای از درپوشهای پناهگاه هایی را دیدیم که در زیر برگ و خاک پنهان بود و قابل شناسایی نبود.

15_Snapseed.jpg

ورودی مخفیگاه

در قسمت دیگری نمونه ای از تله هایی که توسط ویت کنگها علیه دشمن استفاده میشده است را مشاهده کردیم.

16_Snapseed.jpg

تله ها

سپس با ریشه گیاه Tapioca از ما پذیرایی شد که در واقع طعمی بین سیب زمینی و بلوط داشت و چرب بود. گیاهی که سالها غذای ویت کنگها بوده است و بسیار مقوی است.

17_Snapseed.jpg

ریشه گیاه Tapioca

یکی دیگر از مواد غذایی مورد استفاده در دوران جنگ، برگ برنج بوده است که آن را در آب خیس می کردند و وقتی نرم می شده است می خوردند. برگ برنج هنوز هم در ویتنام استفاده می شود و در تهیه اسپرینگ رول و سایر غذاها کاربرد دارد.

18_Snapseed.jpg

برگ برنج

در اواسط بازدید بودیم که باران شدیدی گرفت، بارانهای استوایی واقعا شدید هستند. البته خوشبختانه با توجه به گرمای هوا لباسها سریع خشک می شود اما حتما یک کاور پلاستیکی برای موبایل و پول به همراه داشته باشید. کمی در محوطه سرپوشیده ای که در واقع مجموعه تیراندازی بود صبر کردیم تا باران متوقف شود. در این بخش میشد با پرداخت هزینه با تفنگهای دوران جنگ شلیک کرد. یک کافه و فروشگاه سوغاتی فروشی نیز در این بخش وجود داشت.

پس از باران عازم بازدید از یکی از تونلها شدیم. تونلهایی که حتی اگر ورودی آنها توسط امریکایی ها شناسایی میشد بازهم قادر به نفوذ در آن نبودند؛ زیرا ابعاد این تونلها بسیار کوچک و مناسب اندام ریز ویتنامی ها بود و امریکایی های درشت هیکل امکان نفوذ به داخل تونلها را نداشتند.

از یکی از ورودیها وارد شدیم.

19_Snapseed.jpg

ورودی تونل

ارتفاع تونل بسیار کم بود و بایستی کل مسیر را بصورت خم و نود درجه طی می کردیم. البته ابعاد اولیه تونلها کوچکتر از حالت فعلی بوده و تونلهای این مسیر را برای بازدید توریستها عریض کرده اند. با این حال مسیر خیلی تنگ بود و تنها میشد مسیر مستقیمی را ادامه داد. در بعضی بخشها نیز بایستی به حالت نشسته مسیر را طی می کردیم.

20_Snapseed.jpg

تونلهای کوچی

 کل مسیری که قابل بازدید بود 800 متر بود، هر 200 متر یک راه فرار به روی زمین وجود داشت که لیدر تذکر داد اگر کسی قادر به ادامه مسیر نبود از راه های فرار خارج شود. تجربه عجیبی بود و من گرچه از کمردردم واهمه داشتم اما کل مسیر را تا انتها رفتم. حس زندانی را داشتم که بدنبال راه فراری است؛ من امید داشتم و میدانستم که کمی جلوتر راه فراری هستT اما سربازی که هفته ها در این تونلها محبوس میشد تا جنگل بالای سرش از نیروی دشمن خالی شود و به فضای امنی برسد به چه امیدی بوده است؟

21_Snapseed.jpg

راهروهای زیرزمینی

"وقتی نتوانیم از جنگلهای پر زالو رد شویم، از جاده کوهستانی راهمان را ادامه میدهیم. خوشبختانه در این مسیر راه های زیرزمینی فراوانی وجود دارد. راهروهای طویلی که در میان کوه حفر شده اند.... در داخل آنها تاریکی مطلق است و برای اینکه رابطه مان را با هم حفظ کنیم باید مدام با هم حرف بزنیم.... دهانه راهرو با صخره هایی که در اثر بمباران فرو ریخته بودند بسته شده بود." (زندگی، جنگ و دیگر هیچ).

22_Snapseed.jpg

نمونه ای از اتاقکها

در انتهای مسیر در یکی از اتاقکهای زیرزمینی به تماشای مستندی از جنگ نشستیم و سپس حدود ساعت 17 از مجموعه خارج شدیم. فکر میکنم ما آخرین گروهی بودیم که از کوچی خارج شدیم چون چراغهای تونل خروجی خاموش و مجموعه در حال تعطیل شدن بود.

به سمت هوشی مین به راه افتادیم. 2 ساعتی در راه بودیم و حدود 8 شب به شهر رسیدیم و در نزدیکی هاستل پیاده شدیم.

 

روز چهاردهم(چهارشنبه 10 آپریل 2019): پاروزنان در امتداد مکونگ

امروز قرار بود به "دلتای مکونگ" برویم. مکونگ رود پهناور و بزرگی است که دوازدهمین رود طویل دنیاست. این رود از کشورهای چین، میانمار، لائوس، تایلند و کامبوج میگذرد و در انتها در ویتنام به دریا میریزد.

اتوبوس تور سر ساعت مقرر در جلوی هاستل حاضر شد. در میانه راه در مرکزی بین راهی توقف کردیم. در کنار نارگیلهای تازه همیشه نوع دیگری از نارگیل هم فروخته میشد این بار تصمیم گرفتیم آن را امتحان کنیم.

0_Snapseed.jpg

نارگیل ژله ای

بافت ژله مانندی داشت، انگار که آب نارگیل را با ژلاتین مخلوط کرده باشند و داخل گوشت نارگیل ریخته باشند. بد نبود اما خوشمزه تر از ژله، گوشت داخل نارگیل بود که تازه و نرم بود.

پس از حدود یک ساعت به منطقه ای به نام "هوک لاک" رسیدیم و برای دیدن چند معبد بودایی و چینی پیاده شدیم.

ابتدا وارد معبد چینی شدیم که 170 سال قدمت دارد و شامل چندین محوطه بود. معماری داخل این معبد، تزئینات و مجسمه ها و رنگهای استفاده شده با سایر معابدی که در ویتنام دیده بودیم متفاوت بود.

1_Snapseed.jpg2_Snapseed.jpg3_Snapseed.jpg4_Snapseed.jpg

تصاویری از معبد چینی

در نزدیکی معبد چینی یک معبد بودایی قرار داشت که بصورت چند طبقه بود. فضای داخلی معبد بسیار ساده بود و تنها چند مجسمه مقدس در آن قرار داشت بدون هیچگونه تزئیناتی.

5_Snapseed.jpg

معبد چندطبقه بودایی و بودای خوابیده در یک قاب

6_Snapseed.jpg

فضای داخلی معبد بودایی

در محوطه علاوه بر مجسمه بودای خوابیده، بودای ایستاده و بودای خوشحال را نیز میشد دید.

7_Snapseed.jpg

بودای خوشحال

8_Snapseed.jpg

بودای ایستاده

بنابر گفته لیدر قدمت این مجسمه ها در حدود 100 سال است.

سپس به سمت مکونگ به راه افتادیم و دقایقی بعد به اسکله رسیدیم. ابتدا سوار کشتی های چوبی فرسوده ای شدیم که حال و هوای خوبی داشت. رود عریض بود و هوا گرم و آفتاب سوزان. زندگی در اطراف مکونگ در جریان بود.

9_Snapseed.jpg

قایق های کهنه اما خواستنی

"امروز اونیفورم هایمان را پوشیدیم و به دیدن دلتای مکونگ رفتیم. رود بسیار پرحاصلی بود.....آقای ... معتقد است زمانیکه ما در جنگ پیروز شویم در همه ویتنام کارخانه و آسمان خراش و اتوبان ساخته خواهد شد دلتای مکونگ هم چیزی شبیه فلوریدا خواهد شد. او نمیتواند بفهمد که مردم مکونگ به هیچ وجه میل ندارند با مردم فلوریدا رقابت کنند و فقط آرزو دارند در صلح و آرامش برنجشان را بکارند، درو کنند و با چوبهای کوچکشان بخورند" (زندگی، جنگ و دیگر هیچ).

10_Snapseed.jpg

مکونگ عظیم

ما اینجا بودیم و چه خوب که مکونگ چیزی شبیه فلوریدا نشده است. چه خوب که پیرمردها و پیرزنهای ویتنامی هنوز در امتداد رود مکونگ پارو می زنند، ماهی می گیرند و برنج می کارند و در صلح و آرامش زندگی می کنند.

بعد از گذشتن از عرض رودخانه وارد جزیره ای شدیم که پوشیده از درختان نارگیل بود و جزیره نارگیل نام داشت. این جزیره تقریبا توریستی بود و در آن به دیدن یک کارگاه شکلات سازی رفتیم. 

11_Snapseed.jpg

درختان نارگیل

نارگیل در زندگی مردم ویتنام نقش مهمی دارد. آب نارگیل بعنوان نوشیدنی و همچنین در تهیه غذا استفاده می شود. میوه سفید رنگ نارگیل را پودر می کنند و بعنوان غذای کودک استفاده می کنند. از میوه آن شیره نارگیل می گیرند و در صنایع مختلف غذایی و غیرغذایی استفاده می کنند.

 

در کارگاه با مراحل مختلف ساخت شکلاتهای نارگیلی آشنا شدیم و در انتها فروشگاهی برای تست و فروش محصولات قرار داشت.

12_Snapseed.jpg

دیگ پخت شکلات

13_Snapseed.jpg

مراحل ساخت شکلات

14_Snapseed.jpg

مرحله بسته بندی

شکلاتها کاملا دست ساز و خوشمزه بودند و قیمت مناسبی نیز داشتند. بنابراین ما چند بسته بعنوان سوغاتی خریدیم.

در ادامه مسیر نیز نوشیدنی های خاص ویتنام به فروش می رسید، از جمله نوشیدنی که در ظرف آن یک مار نگهداری می شد و از بین خانمهای گروه تنها کسی که حاضر شد آن را تست کند من بودم که البته چیز خاصی هم نبود و مزه آب می داد!

15_Snapseed.jpg

لیدر در حال معرفی نوشیدنی مار

سپس از جزیره نارگیل خارج شدیم و سوار بر قایقهای دم دراز شدیم. تقریبا هر ده نفر در یک قایق. مکونگ آرام و خلوت بود. کمی کدر و ساکن. صبحها در مکونگ یکی از بزرگترین بازارهای شناور دنیا برقرار است اما اکنون خلوت و ساکت بود، البته هدف ما هم دیدن بازار نبود دیدن رود بود، دیدن زندگی ساده مردم در امتداد این رود بود.

16_Snapseed.jpg

رودخانه آرام و قایقهای در انتظار

ده دقیقه ای در سکوت مسیر رودخانه را پیمودیم. ما در جلوی قایق بودیم و چیزی نمی توانست مانع دیدمان شود، اما مکونگ چندان دلبری نمی کرد. به دلم نمی نشست؛ شاید بعد از عبور از چندین کشور و طی کردن کیلومترها، حال که به ویتنام رسیده بود خسته بود و در عطش پیوستن به دریا.

17_Snapseed.jpg

مکونگ، کدر و خسته

اما من تا اینجا آمده بودم که در امتداد مکونگ پارو بزنم، شاید اشتباه آمده بودم و باید در کشور دیگری به جستجوی مکونگ میرفتم.

به جزیره دوم رسیدیم و به ناچار از افکارم خارج شدم. این جزیره شامل یک باغ گیاه شناسی و باغ وحش کوچک بود. لیدر کمی برایمان در مورد گیاهان مختلف توضیح داد و سپس عازم رستوران شدیم.

17-2_Snapseed.jpg

باغ گیاه شناسی

18_Snapseed.jpg

استخر تمساح ها

نهار شامل چندین نوع غذا بود و کیفیت خوبی داشت. ماهی رودخانه مکونگ بسیار خوشمزه و معروف است. ماهی ابتدا بصورت کامل بر روی میز بود، سپس گوشت ماهی را درون برگه برنج پیچیدند و برایمان سرو کردند.

19_Snapseed_Snapseed.jpg

نهار تور مکونگ

پس از نهار یک ساعتی فرصت داشتیم تا در جزیره گشتی بزنیم، دوچرخه سواری کنیم و یا بر روی "ننو" ها استراحت کنیم. مسیر جزیره برای دوچرخه سواری چندان مناسب نبود پس ما استراحت زیر سایه درختان را انتخاب کردیم.

20_Snapseed.jpg

استراحت عصرگاهی

آخرین روز سفر ما بود و من در حالیکه چشم به درختان سبز بالای سرم دوخته بودم فکر می کردم که آیا ممکن است روزی دوباره ویتنام را ببینم؟ ویتنام دل مرا برده بود و تکه ای از قلبم برای همیشه در اینجا می ماند.

ساعتی بعد دوباره سوار بر قایق شدیم. این بار قایقهای کوچک چهارنفره.

21_Snapseed.jpg

قایق هم گروهی های مالزیایی ما

22_Snapseed.jpg

رودخانه آرام

باز هم و برای آخرین بار در امتداد مکونگ پارو زدیم. در سکوت مطلق رودخانه تنها صدای پارو بود و آب؛ و گهگاه صدای وزغی خسته.

پاروزنان در امتداد مکونگ

خانه زن قایقران نیز در کنار رود قرار داشت. کلبه ای چوبی، ساده و کوچک. به جزیره آخر رسیدیم. از قایق پیاده شدیم و مسیری را طی کردیم. ابتدا به فضای آلاچیق مانندی رسیدیم و با چای و عسل از ما پذیرایی شد. در کنار آن اسنکهای خوشمزه ای از میوه های خشک شده قرار داشت. در این بخش هم امکان خرید چای و همچنین عسل وجود داشت.

23_Snapseed.jpg

پذیرایی چای

سپس به دیدن یک کارگاه شکلات سازی دیگر رفتیم که این بار به جای نارگیل، ماده اصلی شکلات همان کاکائو بود.

24_Snapseed.jpg

میوه کاکائو که طعم چندان جالبی نداشت

در این کارگاه نیز با مراحل ساخت شکلات آشنا شدیم که شامل چیدن میوه، تخمیر، خشک کردن، رست کردن، هوا دهی، هم زدن و گرفتن کره شکلات و تهیه محصول نهایی بود. در انتها نیز فروشگاه فروش محصولات قرار داشت.

24-2_Snapseed.jpg

مراحل ساخت شکلات

25_Snapseed.jpg

مرحله رست کردن دانه کاکائو

پس از کمی پیاده روی به محلی رسیدیم که چندین مار در آنجا نگهداری میشد. امکان گرفتن عکس با مار نیز بصورت رایگان وجود داشت.

26_Snapseed.jpg

لیدر با ماری بر گردن

لیدر مار را دور گردن افراد داوطلب می انداخت. من که کلا از حیوانات میترسم حتی از حیوانات اهلی، از انجام این کار واهمه داشتم اما تصمیمم را گرفتم، باید انجامش می دادم. نفر قبلی من مرد درشت هیکلی بود که گلوی مار را بیش از حد فشرد و مار عصبانی شد. لیدر دستپاچه شد و سریع مار را از دور گردنش باز کرد و در جعبه انداخت. متاسفانه نشد که بر ترسم غلبه کنم!

دوباره به راه افتادیم.

27_Snapseed.jpg

مسیر پیاده روی در جزیره

در انتهای مسیر دوباره به محل آلاچیق مانندی رسیدیم و با انواع میوه های استوایی از ما پذیرایی شد. از آنجا که ما در سفر به تایلند میوه های استوایی را امتحان کرده بودیم در این سفر به سراغشان نرفتیم که خوشبختانه در این تور توانستیم دوباره طعم این میوه ها را بچشیم.

لیدر کمی در مورد زنان پرتلاش ویتنام توضیح داد. بسیاری از مشاغل و تقریبا تمام مشاغل خدماتی در ویتنام توسط زنان اداره می شود و این امر به وضوح در طول سفر مشخص بود. وزن سبدهایی که این زنان حمل می کنند گاه تا 60 کیلوگرم میرسد که تصور آن بر روی اندام نحیف زنان ویتنامی واقعا سخت است.

نمونه ای از این سبدها در محل بود و تعدادی عکس نمادین با آن گرفتیم که حتی سبد خالی آن هم برای من سنگین بود!

حسن ختام این تور اجرای موسیقی ویتنامی بود که چند دقیقه ای ما را سرگرم کرد.

28_Snapseed.jpg

اجرای موسیقی محلی

پس از پایان مراسم انعامی در ظرفها گذاشتیم و به سمت اتوبوس حرکت کردیم. مسیر خیلی طولانی نبود و حدود ساعت 8 به هاستل رسیدیم.

خسته بودیم اما شب آخر بود و ما در قلب واکینگ استریت بودیم و هنوز شب آن را ندیده بودیم! برای شام از هاستل بیرون زدیم فضای خیابان عوض شده بود. کافه ها و بارها مملوء از جمعیت بود. خیابان شلوغ و راه رفتن سخت بود. صدای موسیقی از هر طرف به گوش میرسید.

22_Snapseed.jpg

خیابان Bui Vien در شب

ما که برخلاف اکثر همسن و سالها از تفریحات شبانه و سروصدا فراری هستیم، بارها را پشت سر گذاشتیم و به بخش خلوت تر خیابان رسیدیم. یک کباب ترکی در گوشه ای از خیابان خودنمایی می کرد. متاسفانه دونرگوشت تمام شده بود و باز هم مجبور به خوردن مرغ شدیم. یک "دونر مرغ" و یک "کاپسالن" سفارش دادیم که ترکیبی از گوشت، سالاد، سیب زمینی و پنیر است. غذا کاملا طعم آشنای غذاهای خاورمیانه را داشت، خوشمزه و طعم دار بود. هزینه شام 230هزار دانگ(معادل 115هزار تومان) شد. از آشپز مصری رستوران تشکر کردیم و برای استراحت به هاستل برگشتیم.

 

روز پانزدهم(پنجشنبه 11 آپریل 2019): خداحافظی در سایگون

امروز در واقع آخرین روز سفر ما در ویتنام بود. حس خستگی و دلتنگی داشتم. دوست نداشتم بروم حس میکردم هنوز ویتنام را کشف نکرده ام، هنوز از دیدن کلاه های ویتنامی سیر نشده ام، هنوز مزارع پلکانی برنج "ساپا" را ندیده ام، هنوز بزرگترین غار جهان و ساحل درون آن را حس نکرده ام، هنوز کویر سفیدرنگ "موی نه" را ندیده ام، هنوز بر روی پل دستان خدا قدم نزده ام و هنوز با پیرزنان ویتنامی با زبان محلی شان حرف نزده ام؛ اما چاره ای نبود هر سفری را پایانی است.

8:30 صبح با گرب به مبلغ 52هزار دانگ عازم آخرین مقصد شدیم: "کاخ استقلال". مسیر خیلی طولانی نبود و می شد پیاده نیز رفت اما چون بایستی تا ظهر برمی گشتیم تاکسی را ترجیح دادیم. بلیت ورودی این کاخ 40هزار دانگ(معادل 20هزار تومان) بود و همه روزه از ساعت 8 الی 16 باز میباشد.

این کاخ محل اقامت و حکومت آخرین رئیس جمهور ویتنام جنوبی در دوران جنگ بوده است. در واقع اشغال این قصر توسط نیروهای شمالی نقطه پایان جنگ و سقوط سایگون بود. البته تاریخچه ساخت این قصر به قرن نوزدهم برمیگردد و در دوره های مختلف تاریخی کاربردهای متعددی داشته است.

قصر دارای حیاط بزرگ و سرسبزی است و فواره ای زیبا هوا را خنک میکند.

23_Snapseed.jpg

محوطه کاخ استقلال

کاخ در دو طبقه و شامل اتاقها و بخشهای متعددی است، اما دکوراسیون و تزئینات ساده و بی تجمل است. در کنار این سادگی، این کاخ بسیار مجهز است و وجود سالن سینما، اتاق بازی و محوطه فرود اضطراری هلیکوپتر در این کاخ قابل توجه بود.

24_Snapseed.jpg

سالن اجتماع وزیران

25_Snapseed.jpg

اتاق ضیافت قصر

26_Snapseed.jpg

نمایی از پنجره اتاق

27.jpg

فرش تزئینی بافته شده در هونگ کونگ

28_Snapseed.jpg

اتاق ریاست جمهوری

29_Snapseed.jpg

اتاق معاون ریاست جمهوری

30_Snapseed.jpg

آپارتمانهای شخصی

31_Snapseed.jpg

کتابخانه

32_Snapseed.jpg

سینما و آمفی تئاتر

در تراس طبقه آخر محلی برای فرود هلیکوپتر وجود داشت و در دوران جنگ همواره یک هلیکوپتر در این محل آماده پرواز بوده است.

33_Snapseed.jpg

محل فرود هلیکوپتر

دو نقطه قرمز رنگ مشخص شده در تصویر، محل اصابت دو بمب بوده است که در جریان اشغال کاخ، توسط خلبان شجاعی بمباران شده است.

34_Snapseed.jpg

خلبان "نگوین تان ترانگ"

35_Snapseed.jpg

نمایی از شهر از کاخ استقلال

36_Snapseed.jpg

موزه محوطه کاخ

پس از بازدید از کاخ که بیش از یک ساعت طول کشید، عازم کلیسای "نتردام" شدیم که در همان نزدیکی قرار داشت. بنای اولیه این کلیسا در دوران تسلط فرانسویها ساخته شده است. در حال حاضر کلیسا در حال تعمیر بود.

37_Snapseed.jpg

کلیسای نتردام

در مجاور آن نیز اداره پست قرار دارد. در واقع این چند بنا تقریبا تنها ساختمانهایی هستند که از پیش از جنگ باقی مانده اند و در شهر مدرن هوشی مین کاملا به چشم میایند. اداره پست نیز در قرن نوزدهم و دوران فرانسویها در سایگون بنا شده است.

38_Snapseed.jpg

اداره پست

اداره پست زردرنگ محلی است که در زمان جنگ فعال بوده است و اخبار زیادی از جنگ از این محل مخابره شده است. چه سربازانی که از این محل برای خانواده خود نامه نوشته اند، چه گزارشهایی که سانسور شده اند و به مقصد نرسیده اند.

39_Snapseed.jpg

فضای داخلی اداره پست

 "متصدی دستگاه خبر با صدای لالائی مانند دستگاه خوابش برده. ورقه بلند ماشین خبر دائم میچرخد و روی زمین می افتد و این تسلیم را به یادمان می آورد، آمریکائیها تپه 875 را ترک کردند...." (زندگی، جنگ و دیگر هیچ).

40_Snapseed.jpg

اتاقکهای تلفن راه دور

اداره پست هنوز فعال است و کارهای پستی را انجام میدهد و در عین حال یک مرکز توریستی نیز میباشد که میتوانید انواع سوغاتیها را از این محل تهیه کنید.

 از اداره پست خارج شدیم، هنوز کمی وقت و پول داشتیم و تصمیم گرفتیم خودمان را به قهوه ای دعوت کنیم.

در همین نزدیکی یکی از شعب "کافه کنگ" قرار دارد. این کافه ها در ساختمانهای قدیمی به جا مانده از دوران جنگ قرار دارند. دکور کافه ها قدیمی است و کاملا شما را به حال و هوای سالها قبل میبرد.

41_Snapseed.jpg

کافه کنگ

 کافه در طبقه دوم یک ساختمان قدیمی و مشرف به خیابان بود. حس خبرنگاری را داشتم که در دوران جنگ در پشت میزی در این کافه می نشست و اخبار خیابان را یادداشت می کرد. هرلحظه منتظر شنیدن تیر، آژیر یا فریادی بود. شاید زندگی، شاید هم جنگ و دیگر هیچ.

41-2_Snapseed.jpg

نگاهی به بیرون

"خبرنگاری دیر یا زود یا به خواست روزنامه اش یا داوطلبانه گذرش به آنجا می افتاد. من داوطلب شده بودم، شاید بخاطر یافتن جواب سوالی که نتوانسته بودم آنشب بدهم: زندگی، یعنی چه؟ شاید هم وقتش رسیده بود که بفهمم مرگ هرگز در بهار دوباره متولد نمیشود.

و حال من در سایگون بودم و با تعجب دوروبرم را نگاه میکردم. از جنگ خبری نبود.

پس جنگ کجا بود؟" (زندگی، جنگ و دیگر هیچ).

قطعا خواندن کتابها و دیدن فیلمهای مربوط به ویتنام بی تاثیر در این حس سرگشتگی ام نبود. با صدای همسر متوجه شدم که بیش از حد غرق در فضا شده ام و مشغول خوردن قهوه نارگیلی م شدم. قهوه نارگیلی که نوشیدنی معروف این کافه است در واقع بیشتر شبیه بستنی است. قهوه سرد که با مقدار زیادی یخ و بستنی سرو میشود. خیلی سرد و کمی بی مزه بود و ارزش قیمت بالایش را نداشت (مجموع هزینه 84هزار دانگ). اما فضای کافه ارزشش را داشت که کتابی از جنگ در دست بگیری و ساعتها آنجا بشینی و بخوانی و بخوانی.

42_Snapseed.jpg

قهوه نارگیلی و آخرین چای در ویتنام

حدود ظهر بود که با گرب به هاستل برگشتیم چمدانها را برداشتیم، پباده به ترمینال رفتیم و با اتوبوس خط 109 و مبلغ 20هزار دانگ عازم فرودگاه شدیم. برای نهار بالاجبار به "برگرکینگ" رفتیم و با آخرین اسکناسهای دانگی که داشتیم یک پکیج شامل یک برگر و مرغ سوخاری به قیمت 190هزار دانگ گرفتیم.

قیمتها در فرودگاه "تان سان نات" هوشی مین بسیار بالاست. بخصوص در سالن آخر، قیمت آب معدنی و سایر چیزها تقریبا ده برابر داخل شهر و به دلار بود.

"از انتظار در فرودگاه متنفرم، از انتظار در میان کیسه های شنی، سربازان خسته و اعلاناتی که میگوید: در صورت حمله خمپاره ها نترسید، فرار نکنید، فقط خودتان را به زمین بیندازید." (زندگی، جنگ و دیگر هیچ).

صدای اعلانات فرودگاه رشته افکارم را پاره کرد. به سمت کانتر می رویم و کارت پرواز را دریافت می کنیم. پرواز اول با ایرلاین مالزی بود و مطابق مسیر رفت کارت پرواز مسیرهای بعدی را باید از کانتر عمان ایر در کوالا می گرفتیم. من بصورت آنلاین چک این کرده بودم و نگران پرشدن صندلی نبودیم. پرواز با یک ربع تاخیر انجام شد چون توقف ما در کوالا یک ساعت و بیست دقیقه بود کمی نگران شدیم. هواپیمای ایرلاین مالزی بزرگ و مجهز بود. پذیرایی نیز خوب بود و می شد بین ماهی و مرغ انتخاب کرد. انتخاب من ماهی بود که بصورت سرخ شده و همراه با برنج بود. خوشمزه و ادویه دار بود.

طول پرواز حدود 2 ساعت بود و در فرودگاه کوالا به زمین نشست. فرودگاه بزرگ بود و برای رسیدن به کانتر عمان ایر بایستی سوار ترن می شدیم اما همه چیز به خوبی پیش رفت و زمان کافی برای گرفتن کارت پرواز و رسیدن تا پرواز بعدی وجود داشت. در فرودگاه کوالا بعد از دو هفته هموطنان زیادی را دیدیم.

پرواز دوم به مسقط نیز به موقع انجام شد و طول مسیر حدود 7 ساعت بود. پذیرایی خوب و شامل ماهی یا گوشت بود. انتخاب من بازهم ماهی بود که این بار حالت بخارپز داشت، خوب بود و با سس خوشمزه ای سرو شده بود.

43_Snapseed.jpg

شام عمان ایر

به مسقط رسیدیم و با توجه به فاصله کم پروازها با عجله به سمت کانتر تهران رفتیم اما پرواز آخر حدود یک ساعت تاخیر داشت و توانستیم نفسی تازه کنیم.   

مسافران این پرواز اکثرا ایرانی و عمانی بودند و تعداد کمی توریست نیز در پرواز بود. پذیرایی پرواز آخر نیز به جای صبحانه غذای گرم بود که خوردن سه وعده غذای کامل پشت سر هم  در توان من نبود!

ساعت حدود 6 صبح بود که به فرودگاه آشنای امام رسیدیم. اسنپی گرفتیم و به سمت خانه حرکت کردیم. هوا کم کم در حال روشن شدن بود و بایستی از خواب شیرین ویتنام بیدار می شدیم!

 

جمع بندی هزینه ها برای این سفر دو هفته ای برای دو نفر:

بلیت هواپیما: 10 میلیون و 260 هزار تومان

عوارض خروج از کشور: 440 هزار تومان

بیمه مسافرتی معلم: 90 هزار تومان

ترنسفر تا فرودگاه امام: 100 هزار تومان

ویزا: 210 دلار

اقامت: 184 دلار

ترنسفر داخلی و بین شهری: 150 دلار

تورهای یک روزه داخلی و سایر هزینه های گردشگری مانند ورودیه ها: 285 دلار

خورد و خوراک: 140 دلار

سایر هزینه ها مانند خرید از سوپرمارکت، خشکشویی، خرید اندک سوغاتی و ... : 100 دلار

جمع کل هزینه ها برای هر نفر(نرخ دلار 12هزار تومان): 11 میلیون و 850 هزار تومان.

Untitled.jpg

نمودار هزینه ها 

و این هم چشم انداز اوقات بیکاری من در چند ماه گذشته.

IMG_20190926_162458_Snapseed_Snapseed.jpg

ساعات خوش نگارش سفرنامه ویتنام

برقرار و در سفر باشید!

 

 

نویسنده : مریم رجایی

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.