تجربه سفر به منطقه هندوچین

0
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
تجربه سفر به منطقه هندوچین

مردمانی ریزنقش، سخت‌کوش و سوار بر موتورسیکلت سه عبارتی است که به‌طور مشخص ویتنامی‌ها را توصیف می‌کند. مردان و زنانی با قدی کوتاه و اندامی باریک که احتمالاً ناشی از رژیم غذایی سالم و هم‌چنین کار و فعالیت شدید آن‌هاست در کشوری زیبا در مدت زمان 6 روزی که مهمانشان بودیم چنان خاطره‌ای خوش برای ما به‌وجود آوردند که ویتنام را در صدر فهرست کشورهایی که مجدداً به آن‌ها سفر خواهم کرد قرار دادند.

تا قبل از سفرمان به ویتنام تمام آن‌چه درباره‌ی این کشور می‌دانستم فقط جنگ آن‌ها با آمریکا بود. آن هم به‌طور خیلی کلی و مبهم و تنها اطلاعاتم از جغرافیا و اقتصاد این کشور، طبیعتی استوایی با محصول عمده برنج بود اما سفر کوتاه ما در ویتنام ابعاد بسیار زیادی از فرهنگ، عادات، جغرافیا و اقتصاد این کشور را برایمان آشکار ساخت.

ایده سفر به ویتنام و کشورهای آن منطقه خیلی پیش‌ از این در ذهن من و عطا شکل گرفته بود اما محدودیت زمان و گرفتاری‌های زندگی روزمره اجازه‌ این کار را به ما نداده بود تا اینکه پارسال تصمیم به اجرای آن در زمستان گرفتیم. پس از مطرح کردن این سفر در جمع دوستان، علی و شراره که همسفران خوبمان در سفر آسیای میانه بودند اظهار علاقه شدید به همراهی کردند ولی نسبت به زمان آن مشکل داشتند و فقط در صورتی می‌توانستند همراهمان باشند که سفر در نوروز برگزار می‌شد.

من و عطا با این تاریخ مشکلی نداشتیم و فقط نگرانی‌مان تهیه بلیط هواپیما بود چراکه تهیه بلیط هواپیما در نوروز به مقصد آسیای جنوب شرقی کار بسیار سختی است. علی این مشکل را برایمان حل کرد و با کمک یکی از دوستانش که مدیر یک آژانس هواپیمایی بود بلیط رفت به کوالالامپور و برگشت از بانکوک را تهیه کرد. مسیر سفرمان به سه کشور ویتنام، کامبوج و لائوس را نیز طی دو هفته با تحقیقات بسیار زیاد و مقایسه نرخ پروازهای داخلی در منطقه و مقاصدی که قصد بازدیدشان را داشتیم نهایی کردیم. سایر مقدمات سفر نظیر تهیه ویزای سه کشور، رزرو هتل و کشتی کروز، ترانسفرها، راهنمای محلی و تهیه بلیط پروازها در داخل منطقه یا توسط آژانس مسافرتی و یا رأساً توسط خودمان انجام گرفت و دو هفته مانده به آغاز سفر همه چیز مهیای یک سفر خاطره‌انگیز بود.

ناگفته نماند که در حین انجام هماهنگی‌های سفر دوستان دیگری به جمع ما اضافه شدند. کوروش، کامران، کاوه و فرزام نیز به جمع من و عطا و علی و شراره پیوستند تا به‌صورت یک گروه هشت نفره عازم این سفر و تور ویتنام باشیم. در فرودگاه کوالالامپور پس از یک توقف هشت ساعته عازم هانوی پایتخت ویتنام شدیم. در فرودگاه هانوی می‌بایست معرفی‌نامه‌ای که بابت ویزا به ما داده بودند را ارائه می‌کردیم تا اصل ویزا در پاسپورت‌هایمان چسبانده شود. بابت این کار استرس داشتیم زیرا گفته‌های ضد و نقیضی درخصوص مشکلات گرفتن ویزای ویتنام برای ایرانی‌ها شنیده بودیم ولی خوش‌بختانه خیلی راحت و ظرف مدت چند دقیقه این کار انجام شد و ما وارد ویتنام شدیم.

در فرودگاه  راهنما با یک ون منتظر ما بود. هوا ابری بود و باران نسبتاً شدیدی می‌بارید و برخلاف تصور ما بسیار سرد بود. اصلاً باورمان نمی‌شد که ویتنام می‌تواند این‌قدر سرد باشد. با گفته راهنما متوجه شدیم که هانوی به دلیل این‌ که در شمال کشور واقع شده در زمستان‌ها کاملاً سرد می‌شود و این مرکز و جنوب کشور هستند که آب و هوایی استوایی دارند. حتی ظاهراً قسمتی از شمال غربی ویتنام که نزدیک کوه‌های چین است، در زمستان برف را هم تجربه می‌کند و این کاملاً با تصورات ذهنی ما مغایر بود.

ویتنام با مساحتی بالغ بر 330/000 کیلومتر مربع، کشوری است که به‌صورت باریک از شمال تا جنوب کشیده شده است. به همین دلیل دمای هوا در آن تغییر زیادی می‌کند. جغرافیای آن از سه قسمت مجزا تشکیل شده است. منطقه تونکن در شمال که عمدتاً جلگه رود سرخ است. این رود از کوه‌های چین سرچشمه می‌گیرد و در بندر هالونگ به دریای چین می‌ریزد. منطقه آنام در میانه‌ کشور که طبیعت آن جنگل‌های استوایی است و دارای مناظر فوق‌العاده زیبایی از جنگل، کوه‌ها، آبشارها و غارهاست به‌طوری که چندتا از زیباترین غارها و به‌طور مشخص بلندترین غار دنیا به‌نام سون دونگ در این منطقه قرار گرفته است. بیش‌ترین آسیب به محیط زیست ویتنام در زمان جنگ با آمریکا نیز در همین منطقه بوده است و منطقه دلتای مکونگ در جنوب کشور که جلگه‌ حاصل‌خیز رود مکونگ است و این رود عظیم در این منطقه به دریا می‌ریزد. این منطقه بسیار حاصل‌خیز بوده و قسمت عمده‌ای از برنج ویتنام در این منطقه تولید می‌‌شود.

سه منطقه جغرافیایی ویتنام به همراه لائوس و کامبوج بخش اصلی هندوچین را تشکیل میدهند

سه منطقه جغرافیایی ویتنام به همراه لائوس و کامبوج بخش اصلی هندوچین را تشکیل میدهند

ماشین ونی که ما را از فرودگاه هانوی به سمت شهر می‌برد بسیار آرام حرکت می‌کرد. وقتی علت را جویا شدیم، متوجه شدیم که محدودیت سرعت در راه‌های ویتنام به دلیل تعداد زیاد موتورسیکلت‌ها 40 کیلومتر در ساعت و در برخی نقاط که عرض جاده بیش‌تر است، 60 کیلومتر در ساعت است. جالب آن‌که در آن هوای بارانی جاده و خیابان‌های شهر پر از موتورسیکلت‌هایی بود که راکبان آن‌ها عمدتاً زن بودند. زنان حتی با لباس مهمانی و کفش پاشنه بلند نیز سوار بر موتورسیکلت دیده میشدند. زمانی که باران می‌بارید، همگی آن‌ها یک کاور بزرگ پلاستیکی داشتند که به صورت پانچو می‌پوشیدند و آن‌ها از باران حفظ می‌کرد. بعضی وقت‌ها بچه‌هایشان را جلو ویا پشت خودشان سوار می‌کردند و زیر این پوشش پلاستیکی مخفی می‌کردند. زنان حتی با لباس مهمانی و کفش پاشنه بلند نیز سوار موتور میشدند.

پس از حدود یک ساعت، ساعت 4 عصر به هتل‌مان در مرکز شهر هانوی رسیدیم. به عبارت دیگر اولین روز سفرمان یعنی 29 اسفند عمدتاً در داخل فرودگاه‌ها و پروازها سپری شد. هتل‌مان به نام مزون یک هتل 4ستاره در "منطقه قدیمی" هانوی بود. این منطقه توریستی‌ترین و شلوغ‌ترین نقطه‌ی شهر بود. از آن‌جایی‌که سفر ما از تهران به مسقط و از مسقط به کوالالامپور و سپس هانوی 24 ساعت طول کشیده بود، بسیار خسته بودیم اما تصمیم گرفتیم که استراحت مختصری بکنیم تا شب، ساعت خوابمان تنظیم شود. ویزای کشورهای کامبوج و لائوس نیز قرار بود در هانوی در پاسپورت‌هایمان زده شود. هرچند هماهنگی آن‌ها از تهران انجام شده بود.

آن روز عصر پس از آن‌که پاسپورت‌هایمان را به راهنما دادیم، تصمیم گرفتیم گشت مختصری در اطراف هتل بزنیم. منطقه مرکزی هانوی، بسیار زنده و شلوغ بود. خیابان‌ها عمدتاً باریک و سرشار از موتورسیکلت بودند. قوانین رانندگی تقریباً رعایت نمی‌شد و وضع رانندگی تقریباً مشابه تهران بود با این تفاوت که رد شدن از خیابان به دلیل انبوه موتورسیکلت‌‌ها بیشتر شبیه بازی آتاری بود. در کتاب لانلی پلانت نوشته شده بود که هنگام عبور از خیابان ندوید. چراکه موتورسیکلت‌ سواران در محاسبات خود اشتباه کرده و احتمال تصادف بالا می‌رود. باید کاملاً آهسته حرکت کرد تا خود آن‌ها فرصت داشته باشند و اجازه عبور به شما بدهند.

موتورسواران در ساعت غیراوج. تراکم موتورها در ساعت اوج ترافیک خیلی بیشتر از این عکس بود!

موتورسواران در ساعت غیراوج. تراکم موتورها در ساعت اوج ترافیک خیلی بیشتر از این عکس بود!

مغازه‌های زیادی در منطقه مرکزی و قدیمی هانوی وجود داشت که بخش زیادی از آن‌ها به فروشگاه پوشاک آن‌هم از مارک نورث‌فیس اختصاص داشت. ظاهراً این برند معروف که به تولید پوشاک خصوصاً در زمینه‌ کوهنوردی  می‌پردازد، شعبه‌ای در ویتنام دارد و باتوجه به ارزان بودن نیروی کار در این کشور، محصولات آن در مقایسه با سایر کشورها بسیار ارزان‌تر بود. ساختمان‌های مرکزی هانوی عمدتاً چهار یا پنج طبقه با عرض بسیار کم (حدود 4 متر) بودند و به ندرت برج بلند در این منطقه دیده می‌شد.

از عادات جالب ویتنامی‌ها این را اضافه کنم که یکی از تفریحات آن‌ها این است که در پیاده‌روها، دستفروش‌ها بساط فروش هله‌هوله و نودل راه می‌اندازند و زن و مرد و کوچک و بزرگ روی چهارپایه‌هایی بسیار کوچک (که متناسب با جثه‌شان است!) می‌نشینند و خوراکی مطبوع خودشان را میل می‌کنند. بخارهایی که از روی دیگ‌ها به هوا بلند می‌شود به همراه کاسه‌ها و چاپ‌استیک‌ها صحنه‌های شایعی است که در هر ساعت شبانه‌روز در پیاده‌روهای هانوی می‌توان دید.

مراسم صبحانه/ ناهارخوری در پیادهروهای هانوی

مراسم صبحانه/ ناهارخوری در پیاده روهای هانوی

آن شب شام را در یک رستوران نزدیک هتل خوردیم. درحقیقت غیر از کاوه که شامش را با اشتهای تمام تا قطره آخر بلعید!، بقیه بچه‌ها چیز زیادی نخوردند. چراکه طعم خوراکهایشان برای ما چندان دل‌چسب نبود. خصوصاً سوپ‌شان که واقعاً بوی نامطبوعی داشت. یکی از کبابهایش، کباب کروکودیل بود که طعمی شبیه جوجهکباب خودمان را داشت و میشد آن را خورد. خلاصه اگر دوستانمان در ایران برای شام سال نو سبزیپلو با ماهی داشتند، ما هم کباب کروکودیل داشتیم! آن شب واقعاً توی ذوق‌مان خورد و فکر کردیم که در ویتنام باید وعده‌های غذایی را با کنسروهایی که از تهران با خودمان برده بودیم سپری کنیم اما روزهای بعد نظرمان عوض شد و متوجه شدیم که خوراک لذیذ هم در رژیم غذایی ویتنامی‌ها وجود دارد.

جمعه روز دوم سفر ساعت 9 صبح، راهنما دنبالمان آمد و گشت شهر هانوی را با بازدید از بزرگ‌ترین دریاچه شهر شروع کردیم. هانوی از دریاچه‌های متعددی تشکیل شده است که بزرگ‌ترین آن‌ها با محیطی به طول 18 کیلومتر جاذبه‌ای برای این شهر محسوب می‌شود. در حاشیه‌ این دریاچه معبدی قدیمی از دین بودا به نام ترنکوک وجود داشت که هنوز هم مورد استفاده بوداییان بود. معابد بودایی که به صورت طبقه‌بندی شده ساخته شده‌اند پاگودا نام دارند. ادیان محلی ویتنام نظیر پرستش روح درگذشتگان و الهه مادر بیشترین طرفدار را در این کشور دارد به‌طوری‌که 45 درصد از مردم ویتنام پیرو آناند، 17درصد نیز بودایی و 8 درصد هم مسیحیاند و حدود 29 درصد از مردم نیز معتقد به هیچ دینی نیستند.

پس از بازدید از دریاچه و معبد حاشیه آن به سمت مقبره هوشی‌مینه حرکت کردیم. مقبره روزهای جمعه بسته بود (البته تعطیلی جمعه مقبره ربطی به تعطیلی جمعه در کشورهای مسلمان نداشت). ظاهراً در داخل مقبره، پیکر مومیایی شده هوشی‌مینه رهبر کاریزماتیک ویتنامدر دوره جنگ‌های داخلی و جنگ با آمریکا در داخل مقبره نگه‌داری می‌شود که ما موفق به بازدید آن نشدیم. فضای بیرون مقبره بسیار بزرگ و تمیز بود و با گل‌های تزئینی به‌خوبی آراسته شده بود.

پاگودا

پاگودا

در کنار مقبره هوشی‌مینه معبد دیگری به‌نام پاگودای ستونی وجود داشت و افسانه‌ی آن این‌گونه بود که یکی از پادشاهان بودایی ویتنام که دارای 200 زن بوده است!، هیچ پسری نداشته و پس از نیایش زیاد بالاخره یکی از زن‌هایش پسر می‌زاید و به شکرانه این پسرزایی، این معبد را بنا می‌کند. هم‌اکنون نیز بسیاری از زنان باردار ویتنامی که آرزو دارند بچه‌شان پسر باشد، برای نیایش به این معبد می‌آیند.

فضای بیرونی مقبره هوشیمینه و کارگرانی که در آن مشغول کارند.

فضای بیرونی مقبره هوشیمینه و کارگرانی که در آن مشغول کارند.

در فضای اطراف این معبد، دست‌فروش‌ها میوه‌های استوایی می‌فروختند که از هرکدام ظرفی خریدیم و امتحان کردیم. میوه اژدها (دراگون فروت)، میوه شیری (میلک‌فروت)، جک فروت، پاپایا و رامبوتان از جمله میوه‌هایی هستند که در مناطق استوایی و از جمله ویتنام طرفداران زیادی دارند.

جک فروت، میوه اژدها، میوه شیری، پاپایا و رامبوتان جزو  میوههای پرطرفدار استوایی بودند.

جک فروت، میوه اژدها، میوه شیری، پاپایا و رامبوتان جزو میوههای پرطرفدار استوایی بودند.

سپس عازم موزه ادبیات هانوی شدیم که در حقیقت اولین دانشگاه ویتنام محسوب می‌شد و قرن‌ها پیش محل آموزش تعالیم دین بودا بوده است و به نوعی حوزه علمیه‌ی دین بودا تلقی می‌شد. فضایی قشنگ با گل‌های رنگارنگ داشت که اکنون تبدیل به موزه و محل فروش صنایع دستی ویتنامی شده بود. سپس ناهار را در همان رستوران کنار هتل خوردیم که باز هم غذاهایش باب طبع ما نبود. بعد از ناهار پیاده به سمت محلی حرکت کردیم که در همان منطقه مرکزی هانوی محل برگزاری معروف‌ترین نمایش محلی ویتنام به نام "نمایش عروسک‌های آبی" بود. این نمایش که با عروسک‌هایی شبیه خیمه‌شب بازی ما ولی در آب اجرا می‌شد، برای ما خیلی جذاب نبود ولی ظاهراً برای خود ویتنامی‌ها بسیار بااهمیت است. آن‌چه که برای من در این نمایش جذاب بود، بیش‌تر موسیقی‌های محلی بود که همراه نمایش و به‌طور زنده نواخته می‌شد. این نمایش بیش‌تر به مضامینی مرتبط با آب نظیر ماهی‌گیری و کشت برنج می‌پرداخت.

بعد از این نمایش آخرین برنامه گشت شهری‌مان بازدید از موزه زنان بود. زنان در ویتنام اصولاً نقش بسیار پررنگی دارند و حتی می‌توان گفت نقش آن‌ها از مردان بیش‌تر است. بسیاری از فروشندگان مغازه‌ها و دستفروش‌ها زن هستند. حتی آرایش‌گرهایی که در کنار خیابان و با یک قیچی و آینه مانند ایران قبل از انقلاب به اصلاح موی مردان و زنان می‌پرداختند، زن بودند. در موزه به آداب و رسوم زنان و نوع پوشش آن‌ها و نقش آن‌ها در اقتصاد و جنگ پرداخته شده بود. ظاهراً نقش زنان در پیروزی جنگ علیه آمریکا کم‌تر از مردان نبوده است. بعد از موزه در منطقه مرکزی هانوی به گشت و گذار و خرید پرداختیم و باتوجه به سرد بودن هوا و نداشتن لباس گرم، اکثر بچه‌ها از برند نورث‌فیس خرید قابل توجهی کردند. شام را با کنسروهایی که از تهران آورده بودیم در هتل خوردیم و چمدان‌ها را جمع کردیم تا صبح زود عازم بندر هالونگ شویم.

آرایشگر کنار خیابان، این نوع از سلمانی در ویتنام مرسوم است.

آرایشگر کنار خیابان، این نوع از سلمانی در ویتنام مرسوم است.

ساعت هشت صبح روز بعد که سومین روز سفر بود، سوار مینی‌بوس شده به سمت خلیج هالونگ حرکت کردیم. خلیج هالونگ در لیست عجایب هفتگانه جدید برنارد وِبِر مقام سوم را به‌عنوان عجیبترین منظر طبیعی کسب کرده است. در این خلیج، حدود 2000 کوه سنگی کوچک و بزرگ به دلیل پدیده‌های زمین‌شناختی از آب بیرون آمده‌اند و به دلیل بارش‌های زیاد سرسبز شده و منظره فوق‌العاده زیبایی را به‌وجود آورده‌اند. برنامه روز سوم و چهارم ما گشت در خلیج هالونگ با کشتی کروز بود. ناگفته نماند که تمام هماهنگی‌های ترانسفرها و ازجمله تور کامل کشتی کروز از قبل توسط آژانس محلی هماهنگ شده بود که انصافاً بسیار منظم برگزار شد. مسیر 145 کیلومتری هانوی تا بندر هالونگ را به دلیل سرعت پایین مینی‌بوس و بارش باران، چهارساعته طی کردیم. البته در بین راه در یک مجتمع بین‌راهی نیم ساعت استراحت کردیم.

از مینی‌بوس که پیاده شدیم باران شدیدی می‌بارید. در بندر یک قایق کوچک مسافری ما و چمدان‌هایمان را سوار کرد تا به کشتی کروز که در فاصله 200 متری بندر لنگر انداخته بود برساند. سرتاسر بندر پر بود از کشتی‌های کروز و توریست‌هایی که از سراسر دنیا برای بازدید از خلیج هالونگ آمده بودند. کروز ما یک کشتی دوطبقه چوبی شیک و تمیز بود که در مجموع 10 اتاق کوچک و نقلی اما با امکانات کامل نظیر دست‌شویی و حمام داشت. غیر از ما توریست‌هایی از اروپا و ژاپن نیز سوار کشتی شدند. به هر دو نفر یک اتاق دادند که از پنجره آن منظره زیبای خلیج هالونگ دیده می‌شد. کارکنان کشتی نیز بسیار خوش‌رو و مهربان بودند و دو روزی که در کشتی بودیم، از جمله خاطرات به‌یاد ماندنی این سفر شد.

منظره خلیج هالونگ از پنجره اتاق در کشتی کروز

منظره خلیج هالونگ از پنجره اتاق در کشتی کروز

همه مسافران که سوار شدند، ناهار را در طبقه دوم سرو کردند. در تمام کل این سفر که ناهارها با هماهنگی آژانس محلی از قبل در داخل تور ما قرار گرفته بود، منوی ناهار عبارت بود از  سه پیش‌خوراک، سه غذای اصلی و یک دسر. پیش‌خوراک‌ها معمولاً سوپ، میگو ویا اسپرینگ رل بود. خوراکهای اصلی هم معمولاً ماهی، مرغ و گوشت قرمز بود و دسر هم در آخر معمولاً میوه بود. البته هریک از این وعده‌ها خیلی مختصر و مفید سرو می‌شد. ناهار کشتی بسیار عالی بود و بعد از دو روز که تقریباً از خوردن خوراکهای ویتنامی ناامید شده بودیم، حسابی ما را به وجد آورد. دیگر از سوپ‌های بدبو ویا سس‌های عجیب و غریبی که طعم خوراک را خراب می‌کردند خبری نبود و حسابی دلی از عزا درآوردیم.

اسپرینگ رل معمولاً ترکیبی از سبزیجات و غذای دریایی پیچیده شده در خمیری نشاستهای بود.

اسپرینگ رل معمولاً ترکیبی از سبزیجات و غذای دریایی پیچیده شده در خمیری نشاسته ای بود.

همچنان که ناهار می‌خوردیم کشتی از لابه‌لای صخره‌های سنگی عبور می‌کرد و مناظر اطراف واقعاً وصف نشدنی بود. کوه‌ها براثر فرسایش شکل‌های عجیب و جالبی به خود گرفته بودند. کشتی به آرامی و بدون تکان در میان آب‌ها پیش می‌رفت. بعد از حدود دو ساعت، کشتی در محلی توقف کرد و راهنمای آن به ما اعلام کرد که قصد داریم با کانو از غارهای آبی که در زیر صخره‌ها شکل گرفته‌اند بازدید کنیم. همان قایق کوچک مسافری که از بندر ما را سوار کشتی کرده بود که ظاهراً به انتهای کشتی متصل بود ما را از کشتی به سمت یک روستای شناور برد.

در این روستا، تمام خانه‌ها به‌صورت شناور روی آب ساخته شده بودند و ساکنان آن به کار ماهی‌گیری اشتغال داشتند. هرچند در این روستا به‌دلیل قرار گرفتن در نزدیکی غارها، توریسم نیز به یکی از منابع درآمد تبدیل شده بود اما مردمان سایر روستاهای شناور در خلیج هالونگ که تعدادشان ظاهراً کم نیست عمدتاً به کار ماهی‌گیری اشتغال دارند. دولت نیز سعی کرده است امکاناتی برای آن‌ها فراهم کند و در بالای برخی از صخره‌ها، آنتن‌های مخابراتی و تأسیساتی دیگر دیده می‌شد.

کانوسواری در غارهای آبی زیر صخرههای خلیج هالونگ

کانوسواری در غارهای آبی زیر صخره های خلیج هالونگ

در روستای شناور دو نوع کانو وجود داشت. کانوهایی که چندنفره بودند و از چوب بامبو ساخته شده بودند و کانوهای دونفره که مسافرانش شخصاً می‌بایست پارو می‌زدند. در بین صخره‌ها و در غارهای آبی کانوسواری کردیم که تجربه جالبی بود. سپس مجدداً سوار بر قایق مسافری شده و به سمت کشتی کروز بازگشتیم. روی عرشه کشتی در بعدازظهر پارتی غروب آفتاب برگزار می‌شد. بعضی از بچه‌ها در آن شرکت کرده و برخی دیگر برای استراحت به اتاق‌های خود رفتند. ساعت 8 مجدداً برای شام در رستوران کشتی دور هم جمع شدیم. شام هم مانند ناهار از یک منوی متنوع از پیش‌خوراک‌ها و خوراکهای اصلی و دسر تشکیل شده و کاملاً خوش‌مزه بود. آن شب در اتاق‌های دل‌نشین کشتی خواب راحتی کردیم و صبح روز بعد با چشم‌انداز زیبای خلیج هالونگ که در مه غلیظی فرو رفته بود از خواب بلند شدیم. برنامه روز چهارم سفر بازدید از بزرگ‌ترین غار خلیج هالونگ و برگشت به سمت بندر بود.

در یکی از کوه‌های خلیج هالونگ، غاری نسبتاً بزرگ به نام سونگ سوت وجود داشت که در گویش محلی به نام غار شگفت‌انگیز بود. امواج در دل صخره‌های آهکی، غار را ایجاد کرده بودند و سپس در اثر بارش باران، استالاگتیت‌ها و استالاگمیت‌های زیبایی در آن شکل گرفته بود. اگرچه غار توسط امواج تشکیل شده بود ولی در اثر فعالیت‌های زمین‌شناختی اکنون 300 متر بالاتر از سطح دریا بود و می‌بایست پله‌های زیادی را بالا برویم که به دیدنش می‌ارزید. منظره خلیج هالونگ از دهانه غار بسیار زیبا بود. پس از بازدید از غار، کشتی بلافاصله به سمت بندر حرکت کرد و ساعت 12 به آن‌جا رسید. باز هم طبق برنامه مینی‌بوس منتظر ما بود. جاده هالونگ به هانوی یک جاده دوطرفه و نسبتاً پر از دست‌انداز بود و مناظر اطراف هم بیشتر مزارع برنج بود. ساعت 4 عصر بود که به فرودگاه هانوی رسیدیم. به دلیل مسائل پیش‌بینی نشده، پروازمان به سایگون را ساعت 9 شب گرفته بودیم. پس از معطلی پنج‌ساعته در فرودگاه و پروازی حدوداً یک ونیم ساعته به سایگون رسیدیم.

منظره خلیج هالونگ از دهانه غار سونگ سوت

منظره خلیج هالونگ از دهانه غار سونگ سوت

سایگون که بعد از پیروزی نیروهای ویتنام شمالی بر نیروهای جنوبی و آمریکا در سال 1975 به هوشی‌مین سیتی تغییر نام داده بود، بزرگ‌ترین شهر ویتنام و قطب اقتصادی- تجاری آن محسوب می‌شود. در زمان جنگ، هانوی مرکز ویتنام شمالی و سایگون مرکز ویتنام جنوبی بود. سایگون به‌دلیل این‌که سال‌ها در تسلط آمریکایی‌ها و جنوبی‌های طرف‌دار نظام سرمایه‌داری بوده به وضوح از شهر هانوی که سال‌ها در تسلط کمونیست‌ها بوده مدرن‌تر بود. در همان بدو ورود به سایگون با این‌که ساعت 11 شب بود، این تفاوت را می‌شد به چشم دید. خیابان‌های پهن و سرسبز، برج‌های بلند مسکونی و اداری، آسمان‌خراش‌ها و سایر مظاهر تمدن نوین در سایگون به چشم می‌خورد.

سایگون، شهری مدرن در ویتنام

سایگون، شهری مدرن در ویتنام

هتل‌مان به نام رویال سایگون در یکی از بلوارهای اصلی شهر در منطقه 1 و قلب تجاری شهر قرار داشت و کاملاً استاندارهای یک هتل 4ستاره را داشت. راهنمایمان در سایگون جوانی خوش‌تیپ به نام فوک‌فو بود که جهت سادگی نام فرانک را برای خود انتخاب کرده بود و انگلیسی را بسیار روان و درست صحبت می‌کرد. برای فردای آن شب ساعت 9 صبح با او قرار گذاشتیم. برنامه روز پنجم سفر، گشت شهری سایگون بود.

سایگون هم مانند هانوی شهر موتورسیکلت‌ها بود. به گفته فرانک سایگون 8 میلیون جمعیت و 4 میلیون موتورسیکت دارد!. همچنان بسیاری از راکبان موتورسیکلت‌ها خانم‌ها بودند. جالب آن‌که در هوای گرم و شرجی سایگون، اکثر خانم‌ها از لباس آستین‌ بلند استفاده می‌کردند. به گفته فرانک، این تفکر که یک خانم زیبا حتماً باید پوست سفید داشته باشد، تفکر غالب زنان ویتنامی بود. همچنین فرانک گفت علت این‌همه موتور سیکلت در ویتنام این است که موتورهای زیر 125 سی سی مالیات سالانه بسیار کمی دارند و راندن آن‌ها هم گواهی‌نامه لازم ندارد درصورتی‌که اتوموبیل‌ها باید سالانه عوارض و مالیات زیادی بپردازند. اکثر موتورسیکلت‌ها هم از نوع اسکوتر بودند که حجم موتوری کمتر از 125 داشتند.

برنامه گشت سایگون را با موزه جنگ شروع کردیم. ساختمانی سه طبقه که اسنادی از جنگ ویتنام و آمریکا از عکس‌ها، اسلحه‌ها، بقایای بمب‌های عمل نکرده و ... بود. این موزه بسیار تکان دهنده و ناراحت کننده بود. جنایات آمریکا در این جنگ از ریختن هزاران تن بمب‌های ناپالم تا نابود کردن جنگل‌ها با مواد شیمیایی و ... به‌وضوح در عکس‌ها و سایر اسناد موزه مشخص بود. بازدید کنندگان از موزه که بسیاری از آن‌ها اروپایی و حتی آمریکایی بودند در بهت و سکوت به عکس‌ها نگاه می‌کردند. با مطالعه‌ای که قبل از سفر درخصوص جنگ ویتنام با آمریکا داشتیم و بازدید این موزه، عمق فاجعه‌ای که مردم ویتنام به مدت 12 سال با آن روبه‌رو بودند برایمان بیش‌تر آشکار شد. واقعیت تلخ این جنگ این بود که آمریکا نه به دلیل امنیت ملی کشورش و نه به دلیل مبارزه با تروریسم بلکه صرفاً به دلیل مبارزه با توسعه تفکر کمونیسم این جنگ را شروع کرد و پس از انجام فجایع وحشتناک و ویرانی‌های بسیار ویتنام را ترک کرد.

388000 تن بمب آتشزای ناپالم در سالهای 1963 تا 1973در ویتنام ریخته شد. عکس پایین مشهورترین عکس جنگ ویتنام است و دختری را نشان میدهد که دراثر سوختگی لباسهای خود را درآورده و فرار میکند.

پس از موزه به منطقه 5 سایگون که محله چینی‌ها بود رفتیم و از یکی از بازارهای عمده‌فروشی اجناس چینی بازدید کردیم که بسیار شلوغ و کثیف و سرشار از اجناس بنجل و بوهای نامطبوع خوراک‌های عجیب چینی بود. به همین دلیل خیلی زود آن‌جا را ترک کردیم و از یک معبد چینی در همان محل بازدید کردیم. در این معبد، الهه نگهبان دریانوردان در دریاها مورد پرستش قرار می‌گرفت که فضایی جالب داشت. برخی چینی‌های ساکن سایگون که تعدادشان کم نیست برای پرستش خدای خود به این معبد می‌آمدند و عود می‌سوزاندند.

پس از بازدید از معبد برای ناهار به رستوران لوشاتو رفتیم که به‌طور قطع می‌توان گفت بهترین رستوران سایگون بود. ساختمان مرکزی رستوران در داخل باغ بسیار بزرگی در داخل شهر قرار داشت که سیستم‌های حفاظتی آن دست‌کمی از کاخ ریاست جمهوری نداشت!. در این حد که علی و شراره که صبح به دلیل کسالت شراره در هتل مانده بودند و با تاکسی به ما در رستوران ملحق شدند تعریف کردند که نگهبانان، راننده تاکسی را نگه داشته و با استعلام قیمت کرایه از سازمان مربوطه و اطمینان از این‌که کلاهی سر توریست‌های رستورانشان نگذاشته است، اجازه خروج به وی را دادند.

به گفته فرانک پلیس ویتنام درخصوص امنیت توریست‌ها بسیار سخت‌گیر است و در موارد اختلاف معمولاً حق را به توریست‌ها می‌دهد تا مردم محلی. منوی رستوران همانند وعده‌های پیشین از سوپ سبزیجات، میگو، اسپرینگ‌رل، ماهی و مرغ کباب شده، سالاد و میوه تشکیل شده بود که واقعاً خوشمزه بود. آژانس محلی که هماهنگی ناهارهای تورمان برعهده آن بود واقعاً سنگ تمام گذاشته بود و در هر شهری که بودیم ما را به بهترین رستوران شهر می‌برد.

منوی ناهار در این سفر که از قبل توسط کارگزار محلی تعیین شده بود، از چندین پیشخوراک، خوراک اصلی و دسر تشکیل شده بود- بخشی از  منوی رستوران لوشاتو در سایگون
منوی ناهار در این سفر که از قبل توسط کارگزار محلی تعیین شده بود، از چندین پیشخوراک، خوراک اصلی و دسر تشکیل شده بود- بخشی از منوی رستوران لوشاتو در سایگون

بعد از ناهار عازم کاخ ریاست جمهوری سایگون شدیم. این کاخ که تا حدودی شبیه کاخ سعدآباد بود بالغ بر 100 اتاق داشت که 14 عدد از آن‌ها را برای بازدید عموم بازگشایی کرده بودند. اتاق‌های تشریفات، پذیرایی از سفرا، جلسات اداری و دفتر شخصی رئیس‌ جمهور و ... ازجمله اتاق‌هایی بودند که از آن‌ها بازدید کردیم. در زمان حکمرانی جنوبی‌ها، این کاخ مورد استفاده رئیس جمهور و نخست وزیر بوده است و در سال 1975 که سایگون سقوط کرد، به دست نیروهای کمونیست شمالی افتاد. فضای بیرونی کاخ، بزرگ و سرسبز بود و دو نمونه از تانک‌هایی را که با شکستن در اصلی وارد محوطه کاخ شده بودند همان‌جا برای بازدید گذاشته بودند.

کاخ دارای پد مخصوص هلی‌کوپتر و زیرزمین بتن‌آرمه جهت مقاومت دربرابر بمباران بود و بازدید از آن حدود دو ساعت زمان برد. پس از بازدید از کاخ عازم کلیسای نتردام و ساختمان مرکزی پست شدیم که معماری فرانسوی داشت و در زمان حکمرانی فرانسوی‌ها ساخته شده بودند. معمار ساختمان مرکزی پست همان ایفل معروف، معمار برج ایفل بوده است.

سایگون در سال 1975 به دست نیروهای کمونیست شمالی سقوط کرد. تانکها با شکستن درِ کاخ ریاست جمهوری وارد آن شدند.

سایگون در سال 1975 به دست نیروهای کمونیست شمالی سقوط کرد. تانکها با شکستن درِ کاخ ریاست جمهوری وارد آن شدند.

پس از بازدید از این دو مکان گشت شهری ما تمام شد و به هتل برگشتیم. آن روز عصر به استراحت و پیاده‌روی در خیابان‌های شلوغ و سرزنده سایگون و خرید پرداختیم. شام را با کنسروهایی که از تهران با خود آورده بودیم سر کردیم و نسبتاً زود خوابیدیم تا صبح زود عازم دلتای رود مکونگ شویم.

صبح روز ششم ساعت 8 صبح سوار بر مینی‌بوس شده به سمت جنوب یعنی دلتای رود مکونگ به راه افتادیم. رود مکونگ هفتمین رود بزرگ دنیاست که از کوه‌های تبت سرچشمه می‌گیرد و پس از عبور از کشورهای چین، لائوس، برمه، تایلند و کامبوج در جنوب ویتنام به دریا می‌ریزد. بسیاری از تمدن‌های آن منطقه نظیر خِمِرها و سیامی‌ها و ... در حاشیه این رود شکل گرفته‌اند و این رود نقش بسیار زیادی در اقتصاد کشورهای منطقه دارد. سفر ما نیز به نوعی بازدید از تمدن مکونگ محسوب می‌شد.

رود مکونگ محور اصلی تمدنهای منطقه هندوچین است.

رود مکونگ محور اصلی تمدنهای منطقه هندوچین است.

با پرداخت 8 دلار اضافی به راننده برای پرداخت عوارض آزادراه، حدود یک ساعت در زمان حرکتمان صرفه‌جویی کردیم. چراکه محدودیت سرعت در آزادراه 80 کیلومتر در ساعت بود و موتورسیکلت‌ها هم اجازه ورود به آن را نداشتند. مناظر اطراف راه پوشیده از مزارع برنج و کاملاً سرسبز و هوا هم به شدت گرم و شرجی بود. در داخل هر مزرعه برنج یک یا چند قبر با سنگ‌های سفید دیده می‌شد و وقتی علت را از فرانک پرسیدیم گفت هر کشاورز برای این‌که ثابت کند آن زمین مربوط به اوست، اجداد و پدر و مادرش را در آن دفن می‌کند و بدین ترتیب جلوی ادعای مالکیت دیگران را می‌گیرد. قبر نیاکان به نوعی سند مالکیت زمین‌ها محسوب می‌شدند.

پس از حدود یک ساعت و نیم به شهری رسیدیم که در حاشیه رود مکونگ بود. در این شهر یک قایق نسبتاً بزرگ و کشیده به‌صورت دربست در اختیار ما قرار گرفت و تا بعدازظهر که گشت مکونگ به پایان رسید همچنان ما را از روستایی به روستای دیگر می‌برد. روستاها به‌صورت جزیره‌هایی نسبتاً بزرگ در داخل رودخانه بودند. رود مکونگ در این قسمت قبل از ورود به دریا بسیار پهن شده بود و جزیره‌ها درحقیقت از ته‌نشست رسوبات آبرفتی شکل گرفته بودند. به همین دلیل خاکشان بسیار حاصل‌خیز بود.

پیرزن روستایی در دلتای مکونگ

پیرزن روستایی در دلتای مکونگ

در روستای اول وارد رستورانی شدیم که در آن‌جا چای محلی و میوه‌های استوایی و ... سرو می‌کردند. در چایشان عسل به همراه چند گیاه محلی می‌ریختند و معتقد بودند باعث تقویت سیستم ایمنی بدن می‌شود. پس از مختصری استراحت، سوار بر کانوهایی باریک و کشیده شدیم که از چوب بامبو ساخته شده بود که از دو پاروزن و سه جای نشستن تشکیل شده بود. با این قایق در داخل کانال‌های آبی که به دلیل انبوه درختان استوایی و ساقه‌های بامبو، نور خورشید به سختی به درون آن‌ها نفوذ می‌کرد حدود 10 دقیقه قایق‌سواری کردیم که تجربه منحصر‌به‌فردی بود.

اطراف کانال خانه‌های روستایی و مزارعشان بود. خود محلی‌ها از این قایق‌ها برای رفت‌وآمد در داخل روستا استفاده می‌کردند. سپس مجدداً سوار همان قایق بزرگ دربستی خودمان شدیم و به سمت روستای دیگر به راه افتادیم. به عبارت دیگر کانال‌های آبی باریک و سرسبز راه‌های ارتباطی مرکز جزیره به ساحل آن بودند ضمن آن‌که کارکرد آبیاری مزارع را نیز برعهده داشتند.

سوار بر کانوی بامبو در کانالهای آبی دلتای مکونگ

سوار بر کانوی بامبو در کانالهای آبی دلتای مکونگ

در روستای دوم به محلی رفتیم که محصولات نارگیلی در آن تولید و عرضه می‌شد. در آن محل به ما نشان داده شد که چه‌طور شیر نارگیل را گرفته، آن را با افزودنی‌های دیگر می‌پختند و شکلات‌های نارگیلی تهیه می‌کردند. پس از خرید مقداری شکلات‌های نارگیلی، سوار قایق شده و برای خوردن ناهار به جزیره سوم رفتیم. در یک رستوران روباز محلی ناهار مفصلی خوردیم که واقعاً خوش‌مزه بود و مانند ناهارهای سابق از منوی متنوعی تشکیل شده بود. پس از ناهار مجدداً سوار قایق دربستی شدیم و به نقطه اولیه، جایی که مینی‌بوس منتظر ما بود برگشتیم. پس از رسیدن به سایگون از فرانک خداحافظی کردیم چراکه فردا صبح زود هتل را می‌‌بایست به مقصد فرودگاه ترک می‌کردیم.

ماهی کباب شده، خوراک اصلی در رستوران محلی دلتای مکونگ

ماهی کباب شده، خوراک اصلی در رستوران محلی دلتای مکونگ

آن روز عصر هم فرصتی بود در منطقه مرکزی شهر پیاده‌روی کنیم. یکی از ورزش‌هایی که جوانان در پارک‌ها به آن می‌پرداختند بازی سپکتاکرا بود. ورزشی پرتحرک که با کم‌ترین امکانات در جای‌جای شهر بازی می‌شد. گشت آن روز عصر در سایگون آخرین تصاویر ذهنی ما از کشور زیبای ویتنام و مردمان مهربان آن را تشکیل می‌داد.

بچههای مدرسه ویتنامی که برای بازدید از موزه ادبیات آمده بودند.
بچههای مدرسه ویتنامی که برای بازدید از موزه ادبیات آمده بودند.