برف نو! برف نو! سلام سلام
بنشین، خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید!
همه آلودگی ست این ایام
(احمد شاملو)
برای ما ساکنین جنوب برف واژه غریبی است و گاهی اوقات با حسرت صحنه های بارش برف را دنبال می کنیم. براي من از كودكي تاكنون اقامت در یک منطقه برفگیر و بيدارشدن با صحنه بارش برف يك رويا بوده است.
اين روياي شيرين هرسال ما را به گوشه اي از ميهن عزيزمان مي كشاند. يكسال تا دامنه هاي برف گير تاراز ، يكسال پيست اسكي چلندر كوهرنگ و يكسال پيست پولاد كف و یکی دو سالی هم پيست اسكي توچال.
امسال هم به رسم پارسال و هرسال به شوق رویای برفی قصد سفر کرده ایم. دوسال است که بهانه ای شیرین چاشنی سفر زمستانیمان به تهران شده است و آن هم شرکت در همایش سالانه لست سکند و تجدید دیدار با دوستان و اهالی سفر است.
جمعه 3 اسفند 97
همايش سالانه لست سكند
همایش امسال با حضور مهمانان و منتخبين بخش هاي مختلف مسابقه بزرگ لست سكند باشكوه برگزار مي شود. و بعد از پایان مراسم و گرفتن چند عکس یادگاری به سمت باغ کتاب که همسر و فرزندم منتظرم هستند حرکت مي كنم.
باغ كتاب
بعد از گشتی کوتاه و صرف نهار در یکی از کافه رستوران های مجموعه، به سمت ارتفاعات شمال شرقي تهران و به قصد اقامت در هتل جهانگردي شمشك به راه مي افتيم.
نهار در باغ كتاب
به سرعت اتوبان های منتهی به شمال شرق تهران را طی می کنیم و وارد سربالایی لشکرک می شویم. بعد از سربالایی مسیر پر پیچ و خم می شود. باتوجه به اینکه دومین سالی هست که این مسیر را طی می کنیم بدون نگرانی از تاریک شدن هوا با اعتماد به نفس به مسیر ادامه می دهیم.
مسير تهران به شمشك
هنوز چند کیلومتری نرفته ایم كه جاده كمي ناآشنا به نظر مي رسد. بله ظاهرا اشتباهي وارد لواسان شده ايم، اين اعتماد به نفس كاذب كاردستمان داد. در اولين دور برگردان دور مي زنيم و به مسير اصلي برمي گرديم. در مسیر به سرعت از لشکرک، زردبند، رودک، شمیران، حاجی آباد و اوشان می گذریم، تا اینجا اوضاع خوب است و دو طرف وگاهی یک طرف جاده مملو از رستوران و فست فود است.
هرچه جلوتر می رویم جاده خلوت تر و مسیر کوهستانی تر و هوا تاریک تر می شود.
به فشم و بعد از آن به میگون می رسیم. خورشيد غروب كرده است و همه جا سوت و کور است. از سوپرمارکت نسبتا بزرگی که در مرکز شهر قرار دارد مقداری خوراکی و تنقلات می خریم و بعد گذشتن از كنار هتل جهانگردي ميگون كه سال قبل در آن اقامت داشتيم به سمت شمشک حرکت می کنیم. از اینجا به بعد مسیر کمی باريكتر، ناهموارتر و لغزنده تر مي شود و فقط خودمان هستيم و تاريكی هوا.
بدون عجله با حداقل سرعت این چند کیلومتر را هم طی مي كنيم و به شمشک مي رسيم. اینجا هم شبیه شهر ارواح بود و از هیچ جنبنده ای خبری نبود به کمک مکان یاب موبایل مسیر هتل را پیدا مي كنيم و وارد جاده سربالایی منتهی به هتل می شویم. جاده به شدت لغزنده است و ماشین چند باری به این طرف و آن طرف لیز می خورد، ما هم از رد تاير ماشين هايي كه قبلا بالا رفته اند مسير را با احتياط بالا مي رويم و بالاخره به جایی می رسیم که یک ماشین برف روب بزرگ و چند سواری پارک هستند و امکان بالارفتن بیشتر ممکن نيست.
پاركينگ هتل
از ماشین پیاده مي شوم، هوا همان چیزی هست که دوست دارم باشد، سرد سرد سرد....
پاركينگ هتل
با پذیرش هتل تماس مي گيرم و اعلام حضور مي كنم. باید چمدان ها را کنار بالابر بگذاریم و خودمان از حدود 200 تا 300 پله بالا برويم . مشغول بيرون آوردن چمدان ها از صندوق عقب ماشین هستيم که یک دفعه چند سگ سفید و بزرگ و زیبا دور ماشین جمع مي شوند و پارس می كنند.
همسرم به سرعت بداخل ماشین مي پرد، اما میونه من با حیوانات بد نیست.
چهار سگ زیبا با نگاهی معصومانه به من خیره شده اند و دم تکان میدهند. مشخص است در این هوای سرد چیزی برای خوردن پیدا نکرده اند. تنها چیزی که دم دستم پیدا مي كنم یک بیسکویت ساقه طلایی کرم دار است كه بي درنگ بين آنها تقسيم مي كنم.
با علاقه بیسکویت ها را در کسری از ثانیه مي خورند و همزمان کارمند خدمات هتل هم مي رسد و چمدان ها را سوار بالابر مي كند و بدون هيچ مكالمه اي به سرعت از پله ها بالا مي رود. به اتفاق همسرم و امیرحسین که روی شانه ام به آرامی خوابیده است از پله ها بالا می رویم. تمام مسیر پله ها یخ زده است و ما با اینکه کفش مناسبی پوشیده ایم ولی با احتیاط قدم برمي داریم.
بالاخره به هتل می رسیم. در لابی به گرمی به ما خوش آمد می گویند و پس از تکمیل فرم های معمول به سمت اتاق مان راهنمایی می شویم.
پذيرش هتل
رستوران
من اين اتاق را از سايت سازمان گردشگري و براي دوشب به مبلغ 400 هزار تومان رزرو كرده ام.
اتاق
هتل همان چیزی است که انتظارش را داشتم، یک ساختمان خسته با معماری دهه 40 و 50 كه البته بازسازي شده است با کلی داستان و خاطره که در در رو دیوار آن نهفته است.
هنوز در اتاق مستقر نشده ايم که همسرم متوجه مي شود گوشی اش در ماشین جامانده است. حتی تصور اینکه اين همه پله را اين سرما و تاريكي پایین و دوباره بالا بیایم واقعا سخت است اما چاره ای نيست .... از ترس ليز خوردن پله ها را با دقت پايين مي آيم و بعد از هر قدم پاهايم را محكم روي پله ها فشار مي دهم.
به ماشين كه مي رسم مي بينم كه چهار دوست سفيد پشمالو كنار ماشين نشسته اند، انگار منتظرم هستند ولي من انتظار آنها را ندارم، انگار ساقه طلايي سيرشان نكرده است.
سريع گوشي را از ماشين برمي دارم و پله ها رو با احتياط بسمت هتل طي مي كنم. چند بار در ميانه راه مي ايستم و نفسي چاق مي كنم. چند پله آخر را نفس نفس زنان مي روم و بيني ام يخ زده است. به لابي كه مي رسم چند دقيقه اي روي مبل مي نشينم و نفسي تازه مي كنم.
لابي هتل
صداي قيژ قيژ قلم ني بر روي كاغذ گلاسه توجه ام را جلب مي كند.
سرم را برمي گردانم ....
به به در کافه هتل بساط خطاطي به راه است و آقاي پذيرش مشغول تمرين خوشنويسي با قلم ني است.
كافه هتل
يك دفعه مي روم به 14-15 سال پيش و کلاس های انجمن خوشنويسان و تمرين هاي خوشنويسي و مركب و قلم ني و البته پدربزرگم كه عاشق خطاطي بود.
كنارش مي نشينم و دقايقي هم صحبت مي شويم.
از تاثير هنر بخصوص خطاطي در دفع انرژي هاي منفي سخن مي گوييم تا قدمت هتل و علاقه آخرين شاه ايران به اين منطقه و سوئيت مخصوص وي در هتل و وسايل آن كه در گوشه اي از لابي هتل قرار دارد و پيانو كوچك همسر وي كه گوشه اي از رستوران خاك مي خورد و ...
به اتاق برمي گردم، همسر و گل پسرم خوابيده اند.
پرده اتاق را كنار مي زنم و تا پاسي از شب محو تماشاي منظره شهر زيباي سفيد پوش شمشك مي شوم.
شهر زيباي شمشك در شب
شنبه 4 اسفند 97
صبح بخير شمشك
صبح در رستوران هتل به جز ما، يك خانواده 4 نفره هندي با يك خانم كه به نظر ميرسد راهنماي آنها است نشسته اند، يك پدر و دختر يا شايدم زن و شوهر هم هستند و يك زوج اسكي باز.
صبحانه كمي ساده تر از هتل ميگون است كه پارسال در آن اقامت داشتيم، اما قابل قبول است.
صبحانه
امسال هم قصد داريم مثل پارسال به پيست اسكي ديزين برويم، خاطره بالارفتن با چند خط تله كابين و صرف نهار در كافه كوهستاني اسنك بار بر بلندي هاي البرز هنوز با ما همراه هست.
تله كابين ديزين (بهمن 96)
كافه کوهستانی اسنك بار ديزين (بهمن 96)
ساعت از 10 گذشته است كه از پله ها پایین می آییم به سمت ديزين (پاركينگ بالا ) به راه مي افتيم، اگر شرايط مساعد باشد نيم ساعت تا چهل دقيقه ديگر بالاي تله كابين ديزين هستيم.
پله هاي هتل
مسير ديزين
هنوز چند كيلومتري از شمشك دور نشده ايم كه با جاده اي بسته مواجه مي شويم. مامور راهداري مي گويد به علت احتمال ريزش بهمن از ساعت 10 صبح تا 14 جاده بسته است.
جاده بسته است
به ناچار به همان پيست شمشك بر مي گرديم .
پيست اسكي شمشك از دور
از يكي از مغازه هايي كه وسايل اسكي كرايه مي دهند براي خودم و همسرم دو جفت كفش و دو جفت باتوم و دو جفت چوب اسكي و براي گل پسرم يك عينك و يك سورتمه اجاره مي كنيم. صاحب مغازه كه مردي ميان سال است و ما حاجی صدایش می کنیم وقتي متوجه مي شود كه از كجا آمده ايم از خاطرات سربازيش از اهواز مي گويد و اسم چند منطقه كه در ذهنش مانده است را مرور مي كند و اصرار عجيبي هم دارد كه حساب و كتاب را بگذاريم موقع بازگشت.
ورودي پيست اسكي شمشك
يكي از شاگردان مغازه هم با قبول مبلغي ناچيز وسايل را برايمان به پيست منتقل مي كند و ما هم بعد از تعويض كفش ها و پوشيدن لباس هاي گرم به سمت پيست حركت مي كنيم.
قرار است خود حاجی هم بعد از برگشتن شاگردش براي آموزش نكات اوليه به ما ملحق شود.
بعد از پرداخت مبلغ ورودي وارد مجموعه مي شويم وحدود ده، دوازده دقيقه اي برف پیمایی می کنیم تا به پيست مبتدي ها برسيم.
مسير پيست اسكي مبتدي
پيست اسكي مبتدي
مجموعه بين المللي پيست شمشك داراي 4 پيست است كه يكي از آنها مخصوص آموزش مبتديان است.
پيست مهتاب ، پيست آفتاب و پيست شب از ديگر پيست هاي اين مجموعه هستند. در اين پيست ها 2 دستگاه تله سيژ و 3 تله اسكي وظيفه جابجايي اسكي بازان را برعهده دارند.
نقشه كامل پيست هاي اسكي شمشك
پيست مبتدي ها كوچكتر از بقيه پيست ها است و شامل يك تپه برفي كوچك و يك تله اسكي است چند مغازه كوچك هم پايين پيست قرار دارند. حاجي چند دقيقه بعد از ما مي رسد و بعد از پوشيدن كفشها آموزش آغاز مي شود.
پيست مبتدي
ابتدا طريقه درست ايستادن و راه رفتن و بعد بالارفتن از سراشيبي و بعد ترمز و هفتي و هشتي و .....
به هر زحمتي هست از شيب بالا مي روم و اولين حركت خيلي هم بد نيست، اما هرچه زمان بيشتر مي گذرد احساس مي كنم ترسم از افتادن و آسيب ديدن بيشتر از هيجان اسكي كردن است. نمي دانم شايد دارم پير مي شوم.
در همين حين يك تازه كار مثل خودم كله پا مي شود و 5-6 متري غلت زنان به پايين مي آيد و زانويش را در بغل گرفته و نمي تواند از جايش بلند شود، دو سه نفري کمکش می کنند تا بلند شود.
حادثه
انگار منتظر همين صحنه بودم كه در اوج از دنياي اسكي خداحافظي كنم، چهارگوشه پيست را مي بوسم و قهوه خوردن در كافه پايين پيست و لذت تماشاي اسكي كردن بقيه را به اسكي كردن ترجيح مي دهم.
اميرحسين گل پسرم هم بدور از غم دنيا حسابي مشغول بازي با سورتمه اش هست.
اميرحسين و سورتمه اش
زمان به سرعت مي گذرد وهوا كمي سردتر شده است و ابرهاي سياه تقريبا تمام آسمان را فراگرفته اند. بارش برف هم كم كم آغاز مي شود ... به به ديگه چي از اين بهتر.
نوبت همسرم شده است، استعداد عجيبي از خود نشان مي دهد و حركاتي كه من در نيم ساعت نمي توانست درست انجام بدهم را در همان ربع ساعت اول راحت انجام مي دهد. حاجي هم از دور فرياد مي زند ياد بگير!
من هم قهوه دوم را سفارش مي دهم.
كافه پيست
پدر و مادر هندي هم در نيمكت هاي روبروي كافه نشسته اند و از برف بازي كردن بچه هايشان لذت مي برند. يك خانم محلي جلو مي آيد و پيشنهاد اقامت در سويتش را مي دهد و وقتي مي گويم مهمان هتل هستيم، شماره اش را مي دهد و مي گويد دفعه بعد پيش من بيايد از هتل ارزان تر حساب مي كنم.
با اشاره حاجي قبل از اينكه بارش برف شديدتر شود، وسايل را جمع كرده و به پايين حركت مي كنيم. وسايل را تحويل مي دهيم و لحظه ناخوشايند حساب و كتاب فرا مي رسد. الان علت اصرار وي براي تسويه حساب بعد از برگشتن را متوجه شديم، هزينه آموزش از كرايه وسايل بيشتر شده است!
خلاصه بعد از دقايقي مذاكره و مباحثه بدون مشاجره با حدود 350 هزار تومان رضايت طرفين حاصل مي شود و به سمت هتل حركت مي كنيم. شدت برف كمي بيشتر شده است، ماشين را در پاركينگ پارك مي كنيم و با احتياط از پله ها بالامي رويم.
نهار دير هنگام را در همان رستوران هتل صرف مي كنيم و بعد از آن با راهنمايي آقاي پذيرش به ديدن سوئيت مخصوص خانواده پهلوي مي رويم.
نهارهتل
يك سوئيت بزرگ دوخوابه با امكانات كامل كه بازسازي شده است. مسافر قبلی سوئیت را تازه تخلیه کرده است و انگار در آن بمب منفجر شده است. به جز يك كمد درآور و چند تابلو قديمي اثري از گذشته ديده نمي شود. از بالكن بزرگ و رو به پيست اسكي كه بگذريم وجود دو درب مخفي پشت كمد دیواری كه به طبقه پايين راه دارد از نكات جالب اين سوئيت بزرگ بود.
كمد دراور قديمي
بعد از آن سراغ کافه هتل می رویم علاوه بر میز بزرگ بیلیارد تعدادی از وسایل قدیمی هتل که قبل از بازسازی جمع آوری شده اند در گوشه ای از کافه نگهداری می شوند. با ژست بيليارد بازهاي حرفه اي چند عكس يادگاري با میز بیلیارد مي گيريم. حدس مي زنم شخصيت هاي مهمي دور اين ميز بازي كرده اند، بعد نوبت پيانو كوچك گوشه رستوران هتل مي رسد.
كافه
وسايل قديمي هتل
وسايل قديمي هتل
ميز بيليارد
پيانو قديمي
بعد از چند ساعتي تماشای بارش برف از پنجره کافه و برف بازي و ساخت آدم برفي در محوطه هتل به اتاق برمي گرديم ، بچه ها از فرط خستگي بي هوش شده اند.
بارش برف در محوطه هتل
بارش برف در محوطه هتل
من دوباره به لابی برمیگردم بارش بی امان برف کمی نگرانم کرده است، آقای پذیرش اطمینان میدهد که بارش تا صبح به پایان می رسد و مشکلی بابت برگشت نخواهد بود. به اتاق برمی گردم دوباره می روم سراغ پنجره تمام قد هتل و ليوان چاي و سكوت شب و بارش بي امان دانه هاي پنبه اي برف .
يكشنبه 5 اسفند 97
امروز زودتر از خورشید از خواب بیدار شده ام و منتظر طلوع آفتاب هستم ، بارش برف متوقف شده است و موبایل دمای منفی 11 درجه را نشان میدهد.
تا بچه ها بیدار شوند مقداری وسایل را برای رفتن جمع و جور می کنم ، امروز روز تلخ رفتن است. ساعت 9 صبح را نشان میدهد که براي صبحانه پايين مي آييم، خانواده هندي زودتر از ما صبحانه خورده اند و در لابي پروسه تحويل اتاق را انجام میدهند. ما هم بعد از خوردن صبحانه به اصرار امیرحسین برای برف بازی به محوطه هتل می رویم.
محوطه روبروی هتل
وبعد از ساختن آخرين آدم برفي اتاق را تحويل مي دهيم و چمدان و كوله را براي انتقال به پايين تحويل پذيرش مي دهيم و از پله هایی که از برف دیشب حسابی سفید پوش شده اند با احتیاط پایین می آییم .
پله های برفی
پله های برفی
بالابر چمدان هتل
چمدان و كوله را از روي بالابر برمي داريم و با حال خوش به اميد بازگشت مجدد به همين زودي ها به سمت مقصد بعدي حركت مي كنيم.
ساختمان هاي زيبا در مسير برگشت
(فیلم)ابتدای مسیر برگشت
و اما پاسخ به چند سوال :
اصلا شمشك كجاست ؟
شمشك در منطقه رودبار قصران و در شمال شرقي تهران قرار دارد. اين منطقه از گذشته دور يكي از مقاصد گردشگري پايتخت براي فرار از گرماي تابستان بوده است و امروزه به واسطه پيست هاي اسكي اطراف آن و ویلاها و آپارتمان های متعددی که در سالهای اخیر ساخته شده است به شهري توريستي تبديل شده است.
چرا شمشك ؟
چون شما اگر در شمشك باشيد سه پيست اسكي درجه يك ايران يعني شمشك، دربندسر و ديزين در چند قدمي شما هستند. ديگه چي بهتر از اين؟
كي برویم؟
بهترين زمان براي تفريحات زمستاني معمولا از اوايل آذر تا پايان فروردين ماه است. ولي بهتر است قبل از سفر از بارش برف و بازبودن پيست ها مطمئن شويد.
با چي برویم؟
ظاهرا از مترو حقاني و فلكه چهارم تهرانپارس اتوبوس و تاكسي براي شمشك پيدا ميشود ولي به نظر من بهترين وسيله خودرو شخصي است. قبل از حركت حتما چكاب هاي لازم خودرو براي سفرهاي زمستاني را انجام دهيد. ريختن ضد يخ در رادياتور ماشين، چك كردن وضعيت لاستيك ها، لنت ترمز و همراه داشتن زنجير چرخ از مهمترين آنهاست.
چند شب بمونيم؟
به نظر من ايده آل ترين مدت زمان براي اقامت مخصوصا اگر از راه دور تشريف مي آوريد طوري كه نه فرصت كم بياريد و حسرت بخوريد كه كاش بيشتر مي مونديم و نه حوصله تان سر برود، دو شب است.
شب كجا بمونيم؟
علاوه بر ويلا ها، باغ ها و سويت هاي شخصي كه براي اجاره موجود مي باشند، در آن منطقه دو تا هتل جهانگردي ميگون و شمشك قرار دارد. كه به نظر من با توجه به امكاناتي كه دارند و قيمت مقرون به صرفه آنها بهترين انتخاب هستند. نكته اينكه ساختمان هتل ميگون كمي شيك تر با فضايي قشنگ تر است و امكان رفتن با ماشين تا كنار هتل هست، ولي براي اقامت در هتل شمشك در فصل زمستان بايد ماشين رو پايين پارك كرد و حدود 200 تا 300 پله رو بالا اومد.
البته هتل شمشك به پيست هاي اسكي نزديك تر است.
با خودمون چي ببريم؟
معمولا در سفرهاي زمستاني با مخصوصا با ماشين مي بايست پتو ، چراغ قوه، زنجير چرخ، لباس گرم، دستكش، شال گردن، چكمه و كفش مناسب، چتر، جعبه كوچك كمك هاي اوليه ، طناب و ... همراه داشته باشيد.
هزينه سفر چقدر ميشه؟
اگر هزينه اقامت و بنزين را كنار بگذاريد و وعده هاي غذايي را در رستوران هتل كه به نظر من قيمت مناسبي داشت صرف كنيد، سنگين ترين هزينه ورودی پیست و كرايه وسايل اسكي مي باشد که در سفرنامه به آنها اشاره کرده ام.
منوی رستوران هتل جهانگردی شمشک (اسفند97)
در پايان سفرهاي زمستاني شاد و خاطره انگيزي را براي همه شما عزيزان آرزو دارم.
نویسنده: میثم .