یک نگاه به دوقلوهای به هم چسبیده کردم که حالا قدیمی شدهاند و مثل قبل شماره یک بهترینها را به سینه ندارند و یک نگاه دیگر به برج پیشساخته کردم که قرار است دوباره شهر را به کلوب بهترینها برگرداند. آنجا بود که تلاش تباه انسان در یک توسعه نامتوازن را دیدم. کوالالامپور برای من دقیقا در همین گذار خلاصه شد گذار از برجهای معروفی که دیگر معروف نیستند به یک برج جدید. هنوز بوی روغن پالم در بینیام است وقتی در هر کوچه و پس کوچهای از موز سرخ کرده تا نانی که به اسم ماهی به خوردت میدهند. با این حال هرچه میکنم هوای شرجی معتدل کوالالامپور و آرامش پنانگ که تجربهای متفاوت از سفر به سرزمینهای دور را برایم رقم زدند از خاطرم نمیرود.
هواپیمایی ماهان هر شب به کوالامپور پرواز دارد. طی ماه مهر که بررسی کردم متوجه شدم حداقل قیمت رفت و برگشت این پرواز ۴ میلیون و ۷۰۰ است. قیمتها در لحظه جابجا میشوند و تقریبا مطمئن باشید پایینتر از این نمیآید برای همین از چند ماه قبل، روزانه پروازتان را چک کنید و به محض اینکه به همچین قیمتی رسید خرید کنید.
برای هتل بهتر است از کارگزاریها اقدام کنید که با قیمت پایینتری هتلهای خاصی را در اختیارتان میگذارند. اگر میخواهید هزینههایتان کمتر شود میتوانید خودتان از بوکینگ یک هاستل انتخاب و رزرو کنید. اگر در رزرو به مشکل برخوردید با ایمیل و واتساپ درخواست بدهید برایتان رزرو کنند. ما ۷ روز اول سفرمان را از سایت تور گرفتیم تا فرصت داشته باشیم برای بقیه روزها از اقامتگاههای متنوعی استفاده کنیم.
برای رفتن به فرودگاه امام، مترو به صرفهترین راه است. با خط شماره یک به ایستگاه شاهد-باقر شهر بروید و در آنجا سوار مترو فرودگاه امام شوید. این قطار در ساعتهای معدودی حرکت دارد پس باید زودتر به ایستگاه بروید. ساعت ۱۷:۵۶ و ۱۹:۱۷ دو قطاری هستند که برای پروازهای شبانه کوالالامپور مناسب هستند. اگر دیر رسیدید، بیرون از ایستگاه متروی شاهد، ونهای خطی هستند که به سمت فرودگاه میروند.
من تا به حال به فرودگاه امام نرفته بودم اما کوچکتر از چیزی بود که فکر میکردم. فرودگاه وایفای مناسبی ندارد و ما هم به محض اینکه رسیدیم آماده سوار شدن در هواپیما بودیم. پرواز ما ساعت ۹ و نیم، راس ساعت بلند شد. تا کوالالامپور ۸ ساعت راه است. یک ساعت بعد از بلند شدن، شام را آوردند. شامل پلو مرغ یا پلو گوشت به همراه ماست و سالاد و شیرینی بود. بعد از شام هم چای سرو شد. با توزیع پتو، چشمبند و بالشتک، تایم خواب شروع شد. شما شش ساعت برای خواب وقت دارید.
برای ما صندلیهای آخر هواپیما خالی بود برای همین چند نفری رفتند و روی صندلیهای آخر تخت خوابیدند. در پرواز رفت به مالزی، به دلیل اختلاف ساعت، حدودا ۳ ساعت بعد از خواب هوا روشن میشود برای همین کرکره پنجرهها را بکشید تا بد خواب نشوید. هوا که روشن شد دقیقا روی اقیانوس بودیم، پایینمان آبی بی کران بود و روبرویمان ابرهای پهناور. ۱ ساعت مانده به رسیدن برای صبحانه بیدارمان کردند. صبحانه کره و پنیر مربا و کیک است.
تقریبا ساعت ۸ صبح به وقت محلی به کوالالامپور میرسید. موقع پیاده شدن از هواپیما، باد گرم به صورتتان میخورد اما برای من خیلی کمتر از چیزی بود که فکر میکردم و قابل تحملتر. دنبال بقیه سوار واگن شدیم تا به سالن اصلی فرودگاه برویم، آنجا نماینده تور منتظرمان بود. بسته به نوع هتلتان شما را تقسیم بندی میکند تا سوار اتوبوس شوید.
فرودگاه KLIA 1، اینترنت رایگان دارد که میتوانید به آن متصل شوید و طی مدتی که منتظر هستید از آن استفاده کنید. از فرودگاه تا مرکز شهر تقریبا یک ساعت راه است. در این یک ساعت، تور لیدر توضیحاتی درباره مالزی و کوالالامپور میدهد و برگه تورهای پیشنهادی را در اختیارتان میگذارد. در نظر داشته باشید تور مالزی را از هر سایت و آژانسی که بگیرید چون اخیرا سه شرکت کارگزاری مالزی با هم ادغام شدهاند همه یک قیمت و یک برنامه را در اختیارتان میگذارند. انتخاب اینکه برنامهها را با تور بروید یا نه بحث هزینه و فایده است میتوانید همه برنامهها را با تور بروید، توضیحات کاملی را دریافت کنید و راحت و بدون دغدغه از نهایت زمانتان استفاده کنید. میتوانید خودتان بروید، به مراتب هزینه کمتری کنید اما درگیر رفت و آمد شوید و اطلاعات کمتری هم از آن مکان به دست آورید. انتخاب ما این بود که از برنامه تور استفاده نکنیم.
تصویر ۰-۱: در کوالالامپور برنامهای به نام HOP-ON/HOP-OFF است که در ازای ۵۵ رینگیت برای یک روز و ۷۹ رینگیت برای دو روز شما را با اتوبوسهایی بدون سقف به مناطق دیدنی کوالالامپور میبرد.
روز اول: پیروزی غذاهای شرقی بر جت لگ
اتوبوس بعد از یک ساعت به شهر رسید و در یک صرافی توقف کرد. ما با نرخ ۴/۱۳ بخشی از دلارهایمان را به رینگت تبدیل کردیم. بهترین نرخی که در طول سفر با آن تبدیل کردیم ۴/۱۸ بود اما در مراکز لوکس مثل فرودگاه و Suria KLCC قیمتهای پایین ۳/۹۰ هم پیدا میشد. پس سعی کنید از بخشهای مرکز شهر مثلا در محله «بوکیت بینتانگ» کار تبدیل ارز را انجام دهید.
تور به ما یک سیم کارت از اپراتور U-mobile داد که مقداری شارژ داشت اما برای فعال شدن باید مجددا شارژ میشد. توصیه خودشان این بود که پلن ۱۰ رینگیتی را بخریم که یک هفتهای بود اما ما چون قصد داشتیم زمان بیشتری در سفر باشیم و حدس میزدیم اینترنت مخصوصا در پنانگ خیلی لازممان شود پلن ۳۰ رینگیتی را خرید کردیم که ۱ ماهه بود و نامحدود میشد از اینترنت استفاده کرد. با این حال اکثر پاساژها و تمام هتلها (با هر سطح کیفیتی) وایفای رایگان دارند که میتوانید تا حدود زیادی از اینترنت آنها هم استفاده کنید.
هتل ما pacific express Chinatown در یکی از محلههای قدیمی کوالالامپور بود. هتلهای زنجیرهای pacific یکی از ارزان ترین هتلهای مالزی است. چک این هتلهای مالزی ساعت سه انجام میشود اما هتل ما همان ساعت یازده چک این را بدون هزینه اضافه انجام داد.
تصویر ۱-۱: محله چینیها معماری قدیمی دارد، ساختمانها عمدتا کوتاه است و خبری از برجها نیست.
تصویر ۱-۲: محله چینیها معماری جذاب و پس کوچههای خاصی دارد.
هتل در یکی از قدیمیترین محلههای کوالالامپور (به روایتی قدیمیترین خیابان کوالالامپور) یعنی چایناتاون یا خیابان پتالانگ واقع شده. محله به خاطر قدمتش کمی کثیف است و خیابانها معمولا بوی روغن و ماهی میدهند. همینها به هتل هم سرایت کرده بود. هرچند تمیز بود اما بوی خاصی میداد. راهروها گرم بود و انگار در کوالالامپور قدیم قدم میزدی زمانی که چیزی جز چند خانه روستایی وجود نداشت.
تصویر ۱-۳: منظره اتاق ما رو به یک ساختمان خرابه بود. بعضی از اتاقها هم پنجره نداشت. این طور مواقع میتوانید صحبت کنید که اتاق بهتری بهتان بدهند و معمولا این کار را میکنند. اتاق روزانه تمیز میشد. هرچند یکسری امکانات مثل دمپایی، مسواک، یخچال، گاو صندوق و چایساز نداشت اما بقیه مواردش تکمیل بود. برای ما که قصد نداشتیم در هتل بمانیم و میخواستیم صبح تا شب در خیابانها باشیم کافی بود.
پردهها را کشیدیم و کمی استراحت کردیم. بیدار که شدیم هوا تاریک شده بود. به احتمال زیاد در روز اول سفر، زمان و توانی برای گردش نخواهید داشت چرا که پرواز و تغییر ساعت حسابی شما را خسته میکند البته نگذارید این جمله شما را در بند بکشد، مالزی آن قدر جای دیدنی دارد که اگر از همان روز اول هم با وجود خستگی از آن استفاده کنید زمان کم میآورید.
تصویر ۱-۴: ما تصمیم گرفتیم گشتی در شهر بزنیم. برای همین شبانه به سمت معروف ترین دیدنی کوالا یعنی برجهای دوقلو رفتیم. در دریاچه فوارهها هماهنگ با موسیقی حرکت میکردند و در رقص بودند.
از هتل ما تا برجها نیم ساعت پیادهروی بود. برای چرخیدن در شهر قبلا نقشه شهر کوالالامپور را از طریق گوگل مپ دانلود کرده بودم و به صورت آفلاین قابل استفاده بود. همین طور نقشه maps.me هم به صورت آفلاین نقشه شهرها را داشت و در کنار اینها اپ moovit یا همان گوگل مپ هم برای پیدا کردن مسیرهای حمل و نقل عمومی یا مقایسه قیمت آن با Grab هم لازم است. گرب سیستم تاکسی آنلاین مالزی است که در بعضی از مسیرها از اتوبوس و مترو ارزانتر میشود پس همیشه پیش از تصمیم نگاهی به قیمت گرب هم بیندازید. در کنار این موارد سامانه GoKL هم اتوبوسهای رایگانی است که در مرکز شهر تردد دارند. نقشه این اتوبوسها را در زمان سفر از سایتهای اتوبوس رانی بررسی کنید تا آخرین نسخه را داشته باشید. (www.malaysiacentral.com)
بعد از گوش دادن به سمفونی موسیقی و رقص آب میخواستیم شام را بخوریم و من که در ذوق تنوعهای غذایی شرقی غوطه ور بودم پیشنهاد کوچه آلار را دادم. از کوچه پس کوچههای خیابانهای قدیم عبور کردیم تا به خیابانی رسیدیم که تا چشم کار میکرد پر از غذا بود. بوی غذا و روغن و ادویههای مختلف فضا را پر کرده بود. سر و صدای آشپزخانههایی که در خیابان بود به گوش میرسید. میزهایی که در خیابان چیده بودند پر از آدم بود و تقریبا هر غذایی رو میشد آنجا پیدا کرد.
تصویر ۱-۵: ما یک ظرف Hokkien mee سفارش دادیم و یک ظرف Wan tan mee که قیمت هر کدام هم ۱۵ رینگیت بود و شامل نودل با سس مخصوص و کمی شیرین و سبزیجات بود. درباره خوب و بد بودنشان خودتان میتوانید بچشید و تصمیم بگیرید اما برای ما یک فرصت بود که از امتحان کردن یک طعم جدید لذت ببریم بدون اینکه پیشزمینه ذهنی درباره آن غذا داشته باشیم. هرچند زوج همراهمان نظر ما را نداشتند.
بعدش رفتیم گشتی در کافه های آن حوالی زدیم و از خوش شانسیمان وارد یک مهمانی خصوصی شدیم. خیابان changkat bukit bintang پر از کافه های محلی است. اگر عاشق موسیقی و رقص جدیدی هستید حتما به این خیابان سر بزنید چرا که معمولا رایگان میتوانید وارد شوید و با فرهنگهای جدید موسیقی و رقص آشنا شوید.
ساعت ۱ شب خیابانهای چایناتاون را پیاده قدم زدیم تا به هتل رسیدیم. در طول سفر سه نصفه شب هم در کوچههای کوالالامپور قدم زدیم و هرچند صحنههای زیادی از کارتن خوابها را دیدیم اما کوچکترین تهدیدی هم برایمان نیفتاد. تلویزیون هتل کلا چهار کانال داشت که دوتایش هم تبلیغاتی بود برای همین خاموشش کردیم.
روز دوم: مالزی؛ کشور برجها
روز دوم تور رایگان نیم روزه را ترتیب داده بودند. صبحانه را در هتل خوردیم. سرد شده بود و بوی روغن ماهی میداد همان بویی که هر از گاهی در خیابانهای چایناتاون هم به مشام میرسید.
تصویر ۲-۰: ما لوبیا خوردیم که شیرین بود، با تخم مرغ آب پز و هندوانه و مقداری نودل و برنج.
یک ون ساعت ۱۰ و نیم دم هتل آمد و ما را تا اتوبوسی که قرار بود با آن به گشت نیم روزه برویم برد. اگر تور خریده باشید این گشت نیم روزه رایگان است. آنجا یک راهنمای افغان با لهجه جذابی درباره مالزی و کوالالامپور صحبت کرد و ما را به آرت گالری نزدیک میدان مردکه به نام Kuala Lumpur City Gallery برد. آرت گالری برای من هویت کوالالامپور بود.
از پیشینه شهر و کشور شروع کرد و اینکه هر عامل خارجیای تغییری در آن داده است. یک خارجی قوانین را وضع کرد، یک خارجی دیگر شهرسازی را رایج کرد و خارجی دیگری مالزی مدرن را پایه گذاری کرد. نظام سیاسی حاکم بر کشور مالزی، فدراسیون است و شامل سیزده ایالت در جنوب شرقی آسیا است. نام «مالزی» زمانی انتخاب شد که فدراسیون مالایا؛ سنگاپور، صباح و ساراواک یک اتحادیه متشکل از ۱۴ ایالت را تشکیل دادند. در سال ۱۹۶۵ سنگاپور از مالزی جدا شد و به کشوری مستقل تبدیل شد.
طبقه بالا گالری هم همان هویتی بود که کوالالامپور با آن شکل گرفته بود: برجها. به جای اینکه در مهمترین آرت گالری شهر از گذشته شهر ببینیم از آینده آن دیدیم و آیندهای که در احاطه برجها بود و خبری از مردم نبود. وضعیت طنز ماجرا وقتی عیانتر میشد که با راهنماهایی که روی دیوار بود مردم را آموزش میدادند که چطور با ماکتهای برجها عکس بگیرند که قشنگتر شود. حاصل اینکه عکس همه ما به تبعیت از این راهنما یک شکل شد. این شهر مدرن حتی عکسهای یادگاری مردم را هم صنعتی میکرد.
تصویر ۲-۱: ماکت برجها مهمترین المان این گالری بود.
بعد از این گالری از کنار میدان مردکه عبور کردیم. میدانی که مردم هر سال جمع میشوند و با فریاد مردکه به معنی استقلال، مستقل شدن مالزی را جشن میگیرند. سوار اتوبوس شدیم و به معبد چینی Tean Hou Temple رفتیم. این اولین معبدی بود که دیدیم. تا پایان سفر از نزدیک به ده معبد در فرهنگها و ادیان متفاوت دیدن کردیم. معبد تیان هو برای یکی از ایزدبانوهای آب در فرهنگ چینی به نام مازو ساخته شده و بزرگترین معبد جنوب شرقی آسیاست که ساختش از ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۷ با ۷ میلیون رینگیت طول کشیده است.
مقصد بعدی ما کارخانه شکلات سازی بود. مالزی ۱ درصد از شکلات دنیا را تولید میکند و همین باعث شده تعداد زیادی موزه در این رابطه داشته باشد. در تعدادی از سفرنامهها نوشته شده بود که شکلاتهای اینجا بسیار گران است و از جای دیگری خرید کنید اما حقیقت این است که شکلاتهایی که اینجا داشت را هیچ جای دیگری پیدا نکردیم. در نهایت شکلات ۱۰۰ گرمی جعبهای تیرامیسو برند beryl's را از فروشگاهی در پنانگ ۱۰ رینگیت خریدیم و مدل ۱۵۰ گرمی را از فرودگاه ۱۹ رینگیت که طبعا گرانتر از بقیه جاها بود.
در طی این مدت تور لیدر همچنان سعی داشت ما را ترغیب کند تا از تورهایی که ارائه کردهاند خرید کنیم. ما اما از فرصتی که پیش آمده بود استفاده کردیم و همراه گروهی که پیدا کردیم اولین برنامه گروهیمان را چیدیم و تصمیم گرفتیم حالا که نیمی از روز گذشته به پوترا جایا برویم.
تصویر۲-۲: قبل رفتن به پوترا جایا در رستورانی در نزدیکی پاسار سنی این غذای لذیذ را با قیمت ۱۵ رینگیت خوردیم.
تصویر ۲-۳: کلی غذاهای کوچک ارزان و متنوع داشت. دوست داشتم همه را تست کنم.
پوتراجایا خارج از شهر است و تنها قطارهای سریع السیر تا آنجا میروند. بلیت مترو تا پوتراجایا ۱۶ رینگیت است. دستگاههای این خط اسکناس قبول نمیکنند و باید بلیت را از کسانی که در کیوسک ایستگاه KL sentral نشستهاند تهیه کنید. این قطارها با فاصله زمانی زیادی حرکت میکنند پس باید کمی در ایستگاه منتظر بمانید.
نزدیک به ۲۰ دقیقه طول کشید تا به پوترا جایا برسیم. تصور ما این بود که اتوبوسهای گردشی آنجا هستند و میتوان با آنها سطح شهر را دید اما خبری از اتوبوس نبود. تنها یک اتوبوس به مسجد صورتی داشت.
برای همین ناچار شدیم از تاکسیهای ساعتی استفاده کنیم. دو ماشین پیدا کردیم که برای یک گشت ۲ ساعته ۸۰ رینگیت میگرفت که میشد نفری ۲۰ رینگیت. برای همین بهتر است برای دیدن این شهر حداقل ۴ نفر باشید. اگر از خود رانندهها بخواهید شما را به بخشهای دیدنی میبرند.
این شهر برای من دومین کلید ماجرا بود. مالزی کشور بلند پروازیهای غیر ممکن است. کشور ساخت و سازهای بی رقیب. برایشان اهمیتی ندارند، راحت یک شهر جدید میسازند و دولت و تمام کارکنان دولتی را منتقل میکنند به آنجا. اما حتی در همین جابجایی هم فراموش نمیکنند که توریست اولویت اول است. پوترا جایا میتوانست یک شهر کوچک با چند ساختمان اداری باشد تا هدف خروج دولت از کوالالامپور و کاهش ترافیک و آلودگی را محقق کند اما تبدیل شده به یک جاذبه گردشگری با مسجدی نوساز که تنها خاصیتش رنگ صورتی است شده. نه پیشینهای دارد که آدم در آن عمیق شود و نه داستانی که آدم در آن تامل کند. حتی این شهر جدید هم از برجها در امان نیستید با اینکه شهر بزرگ است و فضا زیاد اما برجهای پر تراکم هنوز هم به اینجا هویت میدهند.
ما اول از دریاچه دیدن کردیم بعد سراغ مسجد صورتی رفتیم و در آخر هم نگاهی به پلها انداختیم و آخر سر پل خواجو را هم پیدا کردیم.
شب هنگام برگشت دنبال بلیت گنتینگ رفتیم. در طبقه پایین KL sentral کیوسکهایی هست به نام Go genting که بلیتهای گنتینگ را میفروشند.
بلیتها فقط ۴/۹ رینگیت است اما از شب قبل باید تهیه کنید که بتوانید صبح با اولین اتوبوس به گنتینگ بروید چرا که خیلی سریع پر میشود. از همین جا میتوانید بلیت تلکابین را هم به قیمت ۹ رینگیت تهیه کنید.
شب بعد از یک بازدید طولانی خواستیم کمی وارد لایه مدرن و شبانه شهر شویم برای همین به خیابان Changkat Bukit Bintang رفتیم. آنجا پر از کافه های گران و مدرن مختلف است. صدای موسیقی به هوا بلند شده و در یک خیابان کوچک افراد زیادی جمع شدهاند. اگر پولتان به اینکه وارد کافه ها شوید نمیرسد یک FamilyMart در خیابان است که میز و صندلی دارد و میتوانید هر نوشیدنی یا خوراکیای که میخواهید را با قیمت کمتر تهیه کنید و آنجا وقت بگذرانید.
روز سوم: مالزی یک برش عمیقتر
صبح زودتر بلند شدیم شاید صبحانه بهتری گیرمان بیاید اما فایدهای نداشت باز هم همان طعم را داشت. با اتوبوسهای GOKL به سمت موزه نگارا رفتیم. به نظرم بخش مهمی از هویت یک ملت را میتوان در موزه ملی آن کشور پیدا کرد.
تصویر ۳-۱: پیش از موزه اصلی یک موزه موقت درباره قزاقستان با عنوان «مرد طلایی» هم وجود داشت که نگاهی انداختیم. مرد طلایی به این خاطر نام گذاری شده بود که طلا در میان قزاقها بسیار محبوب بود در این حد که آنها را با همین طلاها خاک میکردند.
موزه نگارا چهار هال اصلی دارد. ورودی موزه ۵ رینگیت است. هال اول که به گذشته انسان مخصوصا در مالزی میپردازد سه بخش است:
- Permian era که به توسعه زمین و محیط میپردازد. جنگلهای مالزی ۱۳۰ میلیون سال پیش و بعد از عصر یخبندان به وجود آمدهاند. جنگلهای بارانی ۶۰ درصد از سطح زمین را تشکیل میدادند و با رودخانههایی همراه بودند.
- Prehistoric era که به توسعه فرهنگ انسان میپردازد.
- Proto historic era اعتقادات دینی و فرهنگ پیچیده جوامع را بررسی کرده است.
تصویر ۳-۴: پیش از اختراع پارچه از پوستههای درخت برای پوشش استفاده میکردند.
تصویر ۳-۵: به مرور اولین ابزارهای تیز نه برای شکار بلکه برای قطع درخت و چوب به وجود آمد.
تصویر ۳-۶: از دورهای به بعد آدمها را همراه وسایلشان خاک میکردند چرا که نماد مقام فرد بود.
تصویر ۳-۷: کم کم عقیدهها شکل گرفت و مجسمههای برای تشریح فلسفههای مختلف به وجود آمدند. چند دست داشتن مجسمهها نشان دسترسی بالا و توانایی آنها بود.
تصویر ۳-۸: سعید عبدالعزیز به همراه یکی از یارانش از جده به ملاکا آمد تا اسلام را پایه گذاری کند.
تصویر ۳-۹: پرتغالیها بعد از مدتی در راستای کشور گشاییهایشان مالزی را هم فتح کردند.
تصویر ۳-۱۰: پادشاه، از میان ۹ سلطان ۱۳ ایالت مختلف مالزی، بهطور دورهای و برای مدت ۵ سال انتخاب میشود. در چهار ایالت دیگر که سلطان ندارند بالاترین مقام رسمی، فرمانداران انتصابی هستند که آنها نیز با ترتیب خاصی انتخاب شده و مقام تشریفاتی و اختیارات رسمی سلاطین را دارا میباشند.
تصویر ۳-۱۱: بعد از موزه به کی ال سنترال برگشتیم و در فودکورتش یک نارگیل ۵ رینگیتی گرفتیم که برای دو نفر کافی بود و محتوای داخلش سیر کننده. نارگیلهایش تازه تر از آنهایی است که در ایران رایج است و برای همین نرم است و با قاشق کنده میشود.
تصویر ۳-۱۲: تمام که شد یک Beef mushroom baked rice گرفتیم به قیمت ۱۳ رینگیت. شکل متفاوتی از طبخ پلو بود که رویش پنیر پیتزا ریخته بودند و داخلش بیف داشت.
بعدش با خط بنفش اتوبوسهای رایگان GOKL از کی ال سنترال رفتیم به مسجد نگارا که زمان بازدیدش گذشته بود اما در شب نورپردازی زیبایی داشت. رنگ اتوبوسهای GOKL روی نمایشگر بالای سرشان نوشته شده منتها حواستان باشد برای ایستادن این اتوبوسها باید دست تکان دهید و برای پیاده شدن باید دکمه را فشار دهید وگرنه متوقف نمیشوند.
از آنجا یک بار دیگر سوار همین خط شدیم تا به سمت میدان مردکه رفتیم. اتوبوس به خاطر بسته بودن خیابان در ایستگاه بعدی نگه داشت. برای همین در Jalan Raja Laut شروع به قدم زدن کردیم. سر راه به Countdown Clock برخوردیم ساعتی از پروژه River of life که قرار است با بازسازی رودخانه کوالالامپور چهرهای توریستیتر و پاکیزهتری از این شهر را به نمایش بگذارد. این آبشار مکعبی با نور پردازی زیبا در شب لحظه شماری سال ۲۰۲۰ را انجام میدهد که قرار است پروژه به سر انجام برسد.
از کنار ساعت گذشتیم، در همان پارک یک غلطک بخار اولینگ وجود داشت مربوط به سال ۱۹۰۴ که در کنت انگلستان ساخته شده و تا ۱۹۵۴ در شورای شهر کوالالامپور بوده.
اولینگ و پورتر یک کارخانه ماشینهای کشاورزی و غلطکهای بخار بوده و در ۱۸۶۵ بزرگترین کارخانه تولید ماشین بخار بوده که اندازه مجموع تمام کارخانههای دیگر تولیدی داشته.
خیابان راجا را که ادامه دهید به آخرین داشتههای کوالالامپور از گذشته میرسید. میدان مردکه دست راستتان است و ساختمان سلطان احمد صمد دست چپتان. ساختمانی مربوط به قرن ۱۸ با یک ساعت بزرگ که ظاهرش بیشباهت به بیگبن نیست و زنگی یک تنی را به دوش میکشد.
مردم در پارک مردکه جمع شده بودند و میشود گفت یکی از معدود جاهایی در مالزی بود که جمع شدن مردم را میدیدی.
تصویر ۳-۱۳: در راه بازگشت به هتل یک بستنی ۳ رینگیتی گرفتیم به هوای اینکه دانههای شکلاتش را مزه مزه کنیم اما متوجه شدیم با لوبیای سیاه ترکیب شده است.
همان شب به خاطر نارضایتی از کیفیت هتل و هزینهای که کرده بودیم آژانس را قانع کردیم که هتلمان را عوض کند و هتل ibis واقع در KLCC را با هتلی که درش بودیم عوض کردیم.
روز چهارم: قمار روی ابرها
طبق برنامه قرار بود ساعت ۷ صبح بیدار شویم. صبح چک اوت کردیم، پول ودیعه و ۴ شب مالیات باقی مانده را پس گرفتیم، وسایلمان را جمع کردیم و در اتاق هم سفرهایمان گذاشتیم. بعد از صبحانه به KLsentral رفتیم تا بلیت گنتینگ را بگیریم. ساعت ۸ و نیم به آنجا رسیدیم و خوشحال از اینکه نیم ساعت دیگر حرکت میکنیم (چون از قبل ساعتهای حرکت را دیده بودیم) که متوجه شدیم تمام بلیتها تا ساعت ۱۱ به فروش رفته. معطل نکردیم و برای همان ساعت ۱۱ بلیت گرفتیم.
در همین دو ساعت دوباره فرصت شد چرخی در KLsentral بزنیم و در فودکورتش که جای نشستن خوبی دارد نشستیم هرچند دوتا از هم گروههایمان به خاطر بوی غذا نیامدند.
تصویر ۴-۱: یک نوشیدنی Hailam cham به قیمت ۲/۵ رینگیت سفارش دادیم. ترکیبی از قهوه و چای و شیر و یک نوع شیرین کننده خاص بود. واقعا ترکیب لطیف و خوبی شده بود.
تقریبا یک ساعت در راه بودیم تا به پایین تپه گنتینگ رسیدیم. بلیت ۹ رینگتی Awana SkyWay را که از KLsentral گرفته بودیم را دادیم و سوار شدیم. اشتباه کردیم در ایستگاه معبد پیاده نشدیم در حالی که شما میتوانید با همان بلیت ۹ رینگیتی از معبد دیدن کنید و با همان بلیت مجدد سوار شوید و تا بالا بیایید.
به ایستگاه دوم که رسیدیم از تلکابین پیاده شدیم. اینجا بالاترین قسمت برج گنتینگ است و تمام ماجرا زیر پای شما اتفاق میافتد.
تصویر ۴-۳: کم کم از شهر دور میشوید و وارد تپههای جنگلی میشوید. گنتینگ یک تجربه سریع برای دور شدن از شهر و تجربه فضای جنگلی مالزی است.
تصویر ۴-۴: به محض پیاده شدن از تلکابین نقشه ساختمان را مشاهده میکنید. شما در طبقه چهارم هستید.
تقریبا تمام طبقه چهارم صرف فودکورت بزرگ و یک بام به مناظر اطراف شده است. از همین طبقه میتوانید نگاهی به پایین بیندازید و عظمت این ساختمان و شلوغی آن را متوجه شوید. نگاهی به مانیتور عظیم آن که با بالونهای رنگی هماهنگ شده است بیندازید. هرچیزی که روی مانیتور نقش میبندد بالونها را متناسب با آن به حرکت در میآورد. همین طور تمپارک سرپوشیده گنتینگ نیز از اینجا مشخص است.
با پله برقی به طبقه پایین رفتیم. طبقه سوم یک بولینگ بزرگ دارد و چند فضای تفریحی. طبقه دوم سرزمین برفی واقع شده که با برف مصنوعی فضای بزرگی را برای برف بازی آماده کردهاند با هزینه ۴۵ رینگیت. همین طور در این دو طبقه تعداد زیادی بازی های دستگاهی و اتاق فرار هم وجود داشت. قیمت اتاق فرارها ۶۵ رینگیت بود اما بازیها را میشد با قیمت کمتری انجام داد ما برای دو نفر حدود ۱۵ رینگیت خرج کردیم تا کمی بازی ها را تست کنیم.
انتهای راهروی طبقه دوم همان چیزی بود که اصلا تصورش را هم نمیکردیم. کازینویی بر روی ابرها. دم در محافظان اسلحه به دست پاسپورت را چک کردند. وارد که شدیم چیزی که میدیدیم را باور نمیکردیم. دهها هزار نفر در فضای وسیعی نشسته بودند، صدای دستگاههای شرط بندی میآمد و نورش در چشم میزد. پیرمردهایی که به صندلی تکیه داده بودند و دکمهای را پشت سر هم میزدند و از اعتبارشان کم میشد. میانسالهایی که ژتون به دست از این میز به سر آن میز میرفتند و گاهی با خنده و گاهی با عبوسی صحنه را ترک میکردند. تقریبا هر بازیای که فکرش را بکنید بود از بازیهای تک نفره برای کسانی که کنج عزلت را ترجیح میدادند تا بازیهای گروهی که میتوانستی چرخ بزنی و وسط بازی به بقیه ملحق شوی تا بازیهایی که توسط یک مجری اجرا میشد و هرکس برای خودش بازی میکرد تا مواردی که در حجم پنجاه نفر باهم بازی میکردند. آنچه وصف نشدنی بود عظمت آنجا بود و پولی که در لحظه جابجا میشود و میل بی پایان انسان برای قمار.
از کازینو بیرون آمدیم از کنار شهربازی بزرگ گذشتیم و به طبقه پایین تر رفتیم. پیدا کردن درب خروج واقعا کار سختی بود چون خروجیها به سمت هتل و سایر بخشها بود رفت و آمد اصلی با تلکابین است.
هر طور شده از ساختمان اصلی بیرون آمدیم تا پیاده به سمت معبد برویم. البته جاده هیچ پیاده رویی نداشت اما قدم زدن کنار جاده هیجان انگیز و متفاوت بود. از کنار سنگ گهوارهای گذشتیم و به سمت معبد Chin swee حرکت کردیم.
تصویر ۴-۵: معبد چین سویی از دور دیده میشود.
تصویر ۴-۶: مجسمهها نقش مهمی در معبد چین سویی دارند هر مجسمه قصه افسانههایی است که سالها مردم را سرگرم کرده یا میترسانده.
تصویر ۴-۷: مجسمه چین سویی که متعلق به راهبی است که این معبد را ساخته.
تصویر ۴-۸: از این ساختمان میتوانید برای دیدن چشم انداز زیبا بالا بروید یا به طبقات پایینتر بروید.
تصویر ۴-۹: مجسمههای جهنم روایت دردناکی از طبقات جهنم هستند که در هر کدام آنها گناههای متفاوتی بررسی و مجازات میشود.
تصویر ۴-۱۰: تلاش برای القای ترس و جزای اعمال حتی در ادیان غیر ابراهیمی هم وجود دارد و این حاکی از تاثیر مشترک این روایات بر پیروان ادیان است.
تصویر ۴-۱۱: از معبد منظره بی نظیری از ابرها و درختان را میبینید.
هوا که غروب کرد به سمت ایستگاه تلکابین برگشتیم. نزدیک به ده پله برقی سوار شدیم تا به ایستگاه برسیم. آنجا ۹ رینگیت دیگر دادیم و بلیت برگشت را گرفتیم. ساعت حوالی ۷ بود و اتوبوس برگشت ما برای ساعت ۹ و نیم حرکت میکرد که آخرین اتوبوس بود. کمی در پاساژ قدم زدیم. در طبقه دوم یک اوتلت خوب داشت که به طور مثال سه تی شرت نخی را ۴۵ رینگیت میداد. از آنجا خرید کردیم و یک ساعت و نیم بعد در یک هوای بارانی به کوالالامپور رسیدیم.
شب به هتل جدیدمان ibis رفتیم. در برابر هتل ۸۷ رینگیتی چایناتاون باید هم از هتل ۱۸۵ رینگیتیمان انتظار بیشتری میداشتیم. همه چیز دو برابر تمیزتر بود، هوای تازه در راهروها بود، چایساز، دمپایی، یخچال و گاو صندوق داشت، یک ویوی فوق العاده به برجهای دوقلو و نور پردازی بهتر اتاق ما در طبقه ۲۲، چیزهایی بود که این هتل را از قبلی مجزا میکرد.
ضمن اینکه یک استخر فوق العاده در طبقه ۳۱ ام به اقامت مان ارزشی چند برابر داده بود.
تصویر ۴-۱۲: به هتل که برگشتیم لابی را برای جشن دیپاوالی (سال نوی هندیها) آماده میکردند. روز دهم بالاخره دیپاوالی رسید.
روز پنجم: سرزمین میمونها
صبح صبحانه را در فضای استاندارد و متفاوتی خوردیم. هتل و استخر این قدر خوب بود که دلمان نمیآمد هتل را ترک کنیم. این هم از بدیهای هتل لوکس است. برای همین میگویم اگر قصدتان گشتن شهر است نه یک سفر لوکس یک مسافرخانه ۳۰ رینگیتی هم کارتان را راه میاندازد.
تصویر ۵-۱: به گمانم صبحانه مهمترین تفاوت هتل چهار ستاره لوکس با هتل سه ستاره قبلی بود. شاید هم ترجیح دهید صبحانه را در رستورانهای محلی چایناتاون میل کنید.
تصویر ۵-۲: نمای ساختمانها گاهی همین قدر عجیب است. ساختمان استار با ستارههایی کوچک پوشیده شده که از هر طرف به شکلی دیگر میدرخشند.
امروز تصمیم گرفتیم به غار باتو برویم. شنیده بودیم میمونهای زیادی آنجا هستند و همین ماجرا را هیجان انگیز کرده بود.
تصویر ۵-۳: حواستان به ساعتهای حرکت مترو Batu Caves هم باشد. در ضمن فقط ۲/۶ رینگیت میدهید.
با اتوبوسهای رایگان گوکیال به سمت کی ال سنترال رفتیم و بلیت مترو باتو کیو را خریدیم.
غار باتو کیو که قدمتش به چهارصد میلیون سال پیش بر میگردد محبوبترین معبد هندوها بیرون از هندوستان است و به لرد موروگان منسوب شده است.
در کمتر از یک ساعت به غار باتو رسیدیم. به محض پیاده شدن از مترو اولین میمون را دیدیم که گوشهای بین زبالهها دنبال غذا میگشت؛ اینجا قلمرو فرمانروایی میمونهاست. میمونها آزادانه به هر سمت میروند و گاهی گردشگران را اذیت میکنند همین میشود که نزدیک نیم ساعت طول میکشد تا به بالای پلهها برسید. در میانه راه میمونها قطعا غذاهایتان را میگیرند و ممکن است علاقهمند شوند عینک روی چشمتان را هم بردارند. اینجا یکی از هیجان انگیزترین بخشهای سفر بود. ساختمانهای هزار رنگ، راهبههایی که عریان و پا برهنه پلهها را بالا میرفتند تا برای عبادت عصرگاهی آماده شوند و میمونهایی که آرامش را از توریستها ربوده بودند.
تصویر ۵-۴: داخل غار پر از مجسمهها و ساختمانهای رنگی بود. هر از گاهی از سقفش آبی چکه میکرد. تصور اینکه هزاران سال پیش مردم برای عبادت به این غار پناه میآوردند سخت است.
تصویر ۵-۵: عبادتگران برای عبادت عصرگاهی عازم غار بودند.
بعد از این بازدید دوباره با مترو به کیال سنترال برگشتیم.
تصویر ۵-۶: حتی مترو هم برای جشن دیپاوالی تزئین شده بود.
شب برای تهیه بلیت مراکز گردشی به تایمز اسکوئر رفتیم. ارزانترین بلیتها را در طبقه هشتم این پاساژ پیدا کردیم. پارک آبی که تور ۵۰ دلار میداد اینجا ۱۳۰ رینگیت بود. برای برجایا هیلز هم تور داشت به قیمت ۶۰ رینگیت که چون یک توقف هم در باتوکیو داشت ما خرید نکردیم. در نهایت ارزان ترین بلیت برجایا هیلز را در هتل برجایا در میدان تایمز پیدا کردیم که با ۶۰ رینگیت مستقیم به آنجا میبرد و بر میگرداند.
روز ششم: ماهیان رنگارنگ
امروز تصمیم گرفتیم به آکواریوم KLCC برویم. از بزرگ ترین آکواریوم های دنیا محسوب می شود و در بازدید از آن می توانید نزدیک ۵ هزار جاندار مختلف را ببینید. ساخت آکواریوم کوالالامپور در سال ۲۰۰۲ به دست متخصص ترین افراد آغاز و در نهایت با وسعت کم نظیری در حدود ۵۶۰۰ متر مربع در سال ۲۰۰۴ تکمیل شد. در این آکواریوم دو طبقه، بیش از ۲۵۰ گونه مختلف وجود دارد که از سرتاسر دنیا جمع آوری شده اند.
بر اساس اطلاعاتی که جمع کرده بودیم تصورمان از سایتهای آنلاین این بود که بلیت ۴۵ رینگیت است اما متوجه شدیم که بلیت حضوری ۶۹ رینگیت است و اگر آنلاین از سایتهای تخفیفی مثل Klook خریداری شود ۴۵ میشود.
تصویر ۶-۱: محوطه KLCC در روز هم زیباست و درختان متفاوت و جذابی را در آنجا میبینید.
تصویر ۶-۲: برای خرید ارزانتر بلیت آکواریوم از یکی از این سایتها استفاده کنید.
تصویر ۶-۳: ماهیهای ریز و درشت عجیبی در آکواریوم وجود دارد که میتوانید اطلاعات مختلفی را هم دربارهشان بخوانید.
ما شانس آوردیم و در زمان غذا دادن به آکواریوم رسیدیم که تجربه جذابی از شنای انسان برای تمیز کردن داخل آکواریوم و غذا خوردن انواع ماهیها بود. در هفته دوبار در ساعتهای۲ تا ۳ به ماهیها غذا داده میشود حتما برنامهتان را طوری هماهنگ کنید که آن زمان برسید.
تصویر ۶-۴: اگر به اسب آبی علاقه دارید یک آزمایشگاه در دل این آکواریوم برای شما کنار گذاشتهاند.
تصویر ۶-۵: برنج با گوشت فلفلی ۹ رینگیتی ایرانیترین غذایی بود که طی این مدت خوردیم. معمولا کنار غذاهایشان به جای نان یک ذرت حجیم شده مثل چیپس دارند.
تصویر۶-۶: بعد از آکواریوم به پارک Ain Arabia رفتیم یک نماد چای عربی در این محله بود و تعداد زیادی دیوارهای رنگی.
تصویر ۶-۷: با همین دیوارهای رنگی میتوانند یک محله را توریستی کنند، نه هزینه زیادی دارد نه کار زیاد.
تصویر ۷-۸: بعد از بازدید از محله عین عربیها سوار یکی از اتوبوسهای گوکیال شدیم و به خاطر تبلیغاتی که در سطح شهر درباره نمایشگاه مارول دیده بودیم به پاویلیون رفتیم. پاولیون بهترین مرکز خرید کوالالامپور و کشور مالزی است. پروژه ساخت مرکز خرید پاویلیون کوالالامپور در سال ۲۰۰۰ آغاز شد و در نهایت نیز در سال ۲۰۰۷ مورد بهره برداری قرار گرفت. این مرکز خرید مجلل و مدرن در مجموع مساحتی برابر با ۱۳۰ هزار متر مربع دارد و در ۷ طبقه مختلف وسعت یافته است.
امپریوم غذا | Gourmet Emporium: طبقه اول
بخش میانی | Centre Court: طبقه دوم
غرفه محصولات لوکس | Couture Pavilion: طبقه دوم و سوم
فشن اَوِنیو | Fashion Avenue: طبقه دوم و سوم
بخش میانی | Connection: طبقه سوم و چهارم
خیابان توکیو | Tokyo Street: طبقه ششم
سالن زیبایی | Beauty Hall: طبقه هفتم
بخش رستوران ها | Dining Loft: طبقه هفتم
روز هفتم: جامانده از باغ مرموز
امروز باید برای خرید بلیت پنانگ اقدام میکردیم. شرکت NICE را به یک طریقی پیدا کرده بودیم و برای همین به یکی از دفاتر نزدیک این شرکت رفتیم . همه بلیتها فروش رفته بود. برای همین ناچار به ترمینال رفتیم. از آنجا بلیت رفت و برگشت پنانگ را برای پس فردا به قیمت مجموع ۷۵ رینگیت خریدیم. فضای ترمینال به راحتی چهار برابر پایانه غرب و جنوب تهران بود. از ترمینال با مترو سریع السیر خودمان را دوباره به کی ال سنترال رسانیدم و تصمیم گرفتیم سری به پارک گیاه شناسی بزنیم.
تصویر ۷-۱: ورودی پارک گیاه شناسی از داخل محوطه موزه نگارا است و ما اشتباه چند ساعتی را دور خودمان چرخ زدیم. پارک خلوت بود و به جز چند نفری که میدویدند کسی در آن نبود.
هوا که تاریک شد باران کم کم شروع به باریدن گرفت. فضای باغ دیگر مثل قبل نبود یکی مرموزی خاصی به آن اضافه شده بود که قدم زدن در هر مسیری را ترسناک میکرد همین شد که دیگر به هتل برگشتیم تا آخرین شب را هم در این هتل چهار ستاره سپری کنیم از فردا دیگر خبری از صبحانه مفصل و استخر نبود.
روز هشتم: شبی با سوسکها
مجبور شدیم به خاطر اینکه بلیت پنانگ گیرمان نیامد یک شب اضافه تر در کوالالامپور بمانیم. هزینه هتلمان زیاد بود برای همین ساعت ۱۲ از هتل چهار ستاره قشنگمان خداحافظی کردیم و یک مسافرخانه ارزان از بوکینگ پیدا کردیم و راهی آنجا شدیم. تلاشهایمان برای خرید هاستل هم موفقیت آمیز نبود چون اکثر آنها را نمیشد با همان قیمت موجود روی بوکینگ رزرو کرد و رزرو حضوری قیمت را بالا میبرد.
تصویر ۸-۱: یک اتاق ساده بدون پنجره در مسافرخانه ABS با سوسکهای ریزی که هر از چندگاهی پیدا میشوند اما حتی اینجا هم کولر و اینترنت دارد و برای یکی دو شب کافی است.
تصویر ۸-۲: این یکی از ایستگاههای گردشگری شهری در بوکییت بینتانگ است. اگر علاقه دارید نقاط گردشگری را به سرعت ببینید و سراغ بعدی بروید این راه حل خوبی است که با ۴۵ تا ۷۵ رینگیت به آن میرسید.
امروز هوا خیلی گرم تر از روزهای پیش بود و به راحتی خیس عرق شدیم. بخش زیادی هم از زمان مان گذشته بود. خواستیم ساعت ۴ به موزه ارتباطات حوالی محله قدیممان (محله چینیها) برویم که با بیخیالی یک ساعت زودتر بسته بودند. همان جا نشستیم و لقمههای باقی مانده از صبحانه را خوردیم و بعد به محله قدیممان سری زدیم و وارد یکی از مغازههایی شدیم که با اسم Lost in chinatown روی نقشه خودنمایی میکرد.
تصویر ۸-۳: بعد از محله چینیها سری به معبد هندوها زدیم که همان نزدیکی بود. این بار باید کفشها را از همان خیابان تحویل میدادیم و پا برهنه میرفتیم داخل.
تصویر ۸-۴: دوست داشتم ساعتها درباره عبادت کردن هایشان و خداهایشان باهاشان حرف بزنم اما این کار را نکردم.
تصویر ۸-۵: این نگهبانها از خدای اصلی که در داخل اتاقک هست محافظت میکنند. مردها برای عبادت در سمت چپ و زنان آن سوی در سمت راست میایستند.
تصویر ۸-۶: معماری معابد هندو پر از المانهای انسانی است در حالی که معماری چینی بیشتر حیوان و اژدها و نماد دارد.
از معبد که بیرون آمدیم کمی قدم زدیم و به صورت اتفاقی به بازار مرکزی کوالالامپور رسیدیم.
تصویر ۸-۷: بازار سنترال مارکت یا Pasar seni تاسیس ۱۸۸۸ که از بیرون مدرن به نظر میآمد اما یکی از زیباترین و قدیمیترین بازارهای شهر بود.
تصویر ۸-۸: دالان هند کوچک یکی از نقاط تاریخی کوالالامپور است.
تصویر ۸-۹: در بازار پاسار سنی حتما ماساژ ماهیها را به قیمت نیم ساعت ۱۰ رینگیت تجربه کنید.
تصویر ۸-۱۰: شیر سویا با طعمهای متفاوت یکی از نوشیدنیهای لطیفی است که احتمالا در هر کشوری به این شکل گیرتان نمیآید.
روز نهم: گردش علمی
امروز به هوای دیدن گالری رایگان پتروناس به KLCC آمدیم. اتاق مسافرخانه را تحویل دادیم و چون وضع خوبی نداشت دیگر کولههایمان را آنجا نگذاشتیم و کول کردیم که تا شب که اتوبوس مان حرکت میکند همراه مان باشد. گالری پتروناس بسته بود.
گشتی در پاساژ زدیم و موزه علمی پتروناس را پیدا کردیم. بلیتش ۲۵ رینگیت بود. در حقیقت تلاش پروناس بود برای علاقه مند کردن کودکان به نفت و صنعتهای مرتبط. اولش سوار بر یک واگن از یک دالان تاریک گذشتیم که اطلاعات مختلفی از شرکت پتروناس، نفت و زمین برایمان پخش شد. مجموعه پر از بازیهای مختلف و علمی بود.
تصویر ۹-۱: این ربات را برنامه نویسی میکردید و به صورت شبیه سازی شده در سطح مریخ حرکت میکرد.
از بخش فضا گذشتیم و به بخش ما قبل تاریخ و دایناسورها رسیدیم. آنجا پر از سنگها، فسیلها و موجودات ماقبل تاریخی بود. بوی ما قبل تاریخ را هم از دستگاهی استشمام کردیم.
تصویر ۹-۲: از روی پل دایناسورها عبور کردیم و به سکوی نفتی رسیدیم.
تصویر ۹-۳: نفت اصلی ترین منبع درآمدی شرکت پتروناس است پس عجیب نیست که چنین هزینهای برای ساخت یک ماکت در طبقه آخر برج فروشگاهیاش بکند.
ادامه نمایشگاه پر از بازیهای مختلف علمی بود. اگر فرزند دارید میتوانید یک روز کامل را در این موزه باشید و متوجه گذر زمان نشوید. نمایشگاه تا ۵ عصر باز بود برای همین مجبور شدیم زودتر عبور کنیم. وسایل را تحویل گرفتیم. در فودکورت همان جا یک Cina Fried Rice به قیمت ۹ رینگیت و خوراک زنجبیل با نودل به همین قیمت سفارش دادیم.
تصویر ۹-۴: این غذا از جوانه گندم، نوعی خمیر و زنجبیل درست شده بود.
تصویر ۹-۵: یک کتابخانه بزرگ در KLCC هست که هر نوع کتابی در هر زبان و سبکی که فکر بکنید را دارد.
اتوبوس پنانگ ساعت ۱۲ و نیم حرکت کرد. بالاخره از درخواستهایی که در کوچ سرفینگ داده بودیم یک پیرمرد ۷۲ ساله به نام kim gooi درخواست مان را قبول کرد و قرار بود به عنوان اولین مقصد به خانه او بریم. هیچ ایدهای نداشتیم که در پنانگ چه چیزی در انتظارمان است.
روز دهم: تحقق یک آینده پیش بینی نشده
۵ صبح به پنانگ رسیدیم. ماشین ما به ترمینال sungoi رفت. بعدا فهمیدم یک راه بهتر این بود که در ترمینال پنانگ قبل از ورود به جزیره پیاده میشدیم و با کشتی با قیمت ۱/۵ رینگیت به جزیره میرفتیم. اتوبوس ما ۳ صبح به آن ایستگاه رسیده بود و بعد دوباره مسیر را پایین آمده بود تا از روی پل Butterworth به روی جزیره بیاید.
بعد از اینکه به تریمنال sungoi رسیدیم وضعیت عجیبی داشتیم. سه صبح بود و شهر هنوز بیدار نشده بود و ما هم در یکی از محلههای فقیر شهر بودیم. دو ساعت منتظر ماندیم تا اتوبوسها کارشان را شروع کنند. گوگل مپ اینجا هم به کمک مان آمد و با دو اتوبوس خودمان را به سمت شمال غربی جزیره رساندیم یعنی جایی که آقای کیم بهمان آدرس داده بود.
تصویر ۱۰-۱: قدم زدن ساعت ۶ صبح در این کوچههای جنگلی که شاخه درختانشان از حرکت میمونها به صدا در میآمد آخرین چیزی بود که پیش از سفر به مالزی به آن فکر میکردم.
تصویر ۱۰-۲: خانه کیم گوی با تصوراتمان از یک خانه محلی فاصله داشت. آشفته و کثیف اما واقعی و عیان.
تصویر ۱۰-۳: کیم یک آدم با دانش و پر تجربه بود. زمان زیادی را پای اینترنت میگذراند و درباره ادیان و کشورهای زیادی اطلاعات داشت. به تازگی عمل قلب کرده بود و گفتگو با او در آن شب تجربه متفاوتی را برای ما رقم زد.
تصویر ۱۰-۴: شمال غرب پنانگ با شرق جزیره متفاوت است. بیشتر از اینکه خانه باشد جنگل است و محله فوق العاده آرام است.
تصویر ۱۰-۵: بومیان در گرمای آبان ماه در حال استراحت با نوشیدنی و غذاهای محلی بودند.
تصویر ۱۰-۶: آسمان صاف، خیابان خلوت و پر شده با درختان تنومند و قدیمی تصویری است که از غرب پنانگ به خاطرم مانده.
تصویر ۱۰-۷: نوع کوچهها و تراکم خانهها را شاید نمونهاش را حتی در شمال ایران هم نبینید.
تصویر ۱۰-۸: مغازههای شستشوی مکانیزه به وفور در پنانگ دیده میشد در حالی که خبری از آنها در کوالالامپور نبود. بین ۵ تا ۸ رینگیت میتوانستید تا ۱۴ کیلو لباس را بشورید.
ساعت ۷ صبح به خانه کیم رسیدیم. با واتساپ با او تماس گرفتیم و بیدارش کردیم اما با خوش رویی در را برای ما باز کرد. چند ساعتی را خوابیدیم بعد زدیم بیرون که نگاهی به اطراف بیندازیم. مسجد معلق اولین جاذبه دیدنی در اطرافمان بود.
تصویر ۱۰-۹: پایین مسجد در حال جمع آوری صدف بودند که با پلو بخورند.
تصویر ۱۰-۱۰: از داخل مسجد چنین چشم اندازی را به اقیانوس هند میدیدید. پیرمردی خوابیده بود، بچههایی مشغول بازی بودند و باد بی صدا میوزید.
تصویر۱۰-۱۱: اولین باری بود که باید پا برهنه به دستشویی میرفتم. این وضعیت اما در خانهها و مساجد پنانگ عادی است. تجربه متفاوت و عجیبی بود.
تصویر ۱۰-۱۲: کمی لب ساحل راه رفتیم تا به این اقامتگاه به نام Lost in paradise رسیدیم همان موقع باران شدیدی شروع به باریدن کرد.
میخواستیم از چند منطقه تاریخی ساحلی دیگر هم بازدید کنیم که هوا تاریک شده بود. از کنار جاده قدم زنان برگشتیم. نزدیک یک ساعت در کوچه پس کوچههای روستایی پنانگ قدم زدیم تا به خانه کیم رسیدیم.
برای شب یک کنسرو لوبیا گرفتیم. با کیم از ایران و اسلام و وضعیت مالزی گفتیم. از توسعه مالزی ناراضی بود و آن را بیشتر از اینکه به درد مردم بخورد نمایش برجها میدانست. از این میگفت که ایران چقدر یک رنگی بیشتر است و در مالزی هر دین و آیینی ساز خودش را میزند. آن شب پایدار ترین خاطره این سفر ۱۳ روزه بود.
روز یازدهم: کارخانه شکلات سازی در خانه چینیها
صبح ساعت ده از کیم خداحافظی کردیم که به سمت جورج تاون برویم. در خانه کیم روی زمین کنار در ورودی میخوابیدیم. یک تکه فرش به ما داده بود و دو سه تا بالشتک. اما مسئله این بود که مثلا افراد خانه پابرهنه به دستشویی میرفتند یا وضعیت آشپزخانه خیلی بدتر از چیزی بود که انتظار داشتیم، از طرفی قیمت هاستل هم در پنانگ خیلی ارزان بود و روزی برای دو نفر ۳۰ رینگیت میشد.
مسیر اتوبوس را از شمال پنانگ تا جرن تاون با گوگل مپ پیدا کردیم. چسبیده به ایستگاه یک شکلات فروشی بود که از قضا موزه پر محتوایی هم در طبقه بالایش داشت. مالزی اهمیت زیادی به شکلات میدهد و یکی از سوغاتیهای مهم اینجاست.
شکلات اما داستان جذابی دارد: ۷۵ درصد کاکائو جهان در غرب آفریقا رشد میکند و ساحل عاج و غنا بزرگترین تولیدکنندههای کاکائو هستند. از طرفی ۹۰ درصد کاکائوی دنیا در باغهای کوچک ۵ هکتاری رشد میکند. کاکائو اولین بار ۴۰۰ تا ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد کشف شد و مایانها اولین کسانی بودند که آن را ۲۵۰ تا ۹۰۰ سال بعد از میلاد استفاده کردند برای همین کلمهاش از کلمه مایانی Kakau میآید. مایانها اعتقاد داشتند کاکائو غذای خداست برای همین دانههایش را با خون ترکیب کرده پیشکش میکردند. بعدها دانههای کاکائو ابزار خرید فروش و پول رایج شد.
در ۱۵۱۹ هرنان کورتس به مرکز مکزیک میرود و آنجا با نوشیدنی شکلات آشنا میشود و در ۱۵۲۸ در بازگشت به وطنش اسپانیا آن را همراه تجهیزاتش به شاه چارلز پنجم ارائه میکند. این میشود که در قرن ۱۶ این نوشیدنی وارد دربار شده و به فرانسه و انگلستان میرسد. ۱۶۵۷ اولین خانههای شکلات در لندن به راه میافتد.
تصویر ۱۱-۱: یک کیک شکلاتی ۱۵ رینگیتی هم آخرش خوردیم واقعا طعم دلچسبی داشت.
تصویر ۱۱-۲: نزدیک ظهر به هاستل رسیدیم. در آن هوای گرم یک حمام اولین چیزی است که به آن احتیاج دارید.
تصویر ۱۱-۳: اکثر ساختمانهای جرج تاون کوتاه هستند. برای همین کاملا معماری متفاوتی با کوالالامپور را میبینید.
تصویر ۱۱-۴: معابد هم در جرج تاون سبک دیگری داشتند.
تصویر ۱۱-۵: نذریهای زیادی از برنج تا میوه و روغن کنار گذاشته بودند.
تصویر ۱۱-۶: خدای چینیها بر خلاف هندیها مجسمههایی انسان گونه هستند با همان تعداد دست و شمایل انسانی.
تصویر ۱۱-۷: چینیها بر خلاف هندیها که دور تمثیلها میچرخند یا از بیرون از اتاق میایستند؛ زانو زده عبادت میکنند.
خانه آبی مقصد بعدی ما برای بازدید بود. خانه یکی از تجار قدیمی چینی که بانکداری مدرن را هم در چین پایه گذاری کرده.
تصویر ۱۱-۸: وسط بعضی خانهها مخصوصا سبکهای چینی را خالی میسازند تا آب باران برای استفاده در حوضهایی جمع شود.
تصویر ۱۱-۹: معماری خانه با آنچه پیش از این دیدهاید متفاوت است.
تصویر ۱۱-۱۰: آسمان صاف، خیابانهای باریک و خانههای دو طبقه یادآور جرج تاون هستند.
تصویر ۱۱-۱۱: این طرح نگارههای خیابانی بخشی از دیدنیهای پنانگ شده است.
تصویر ۱۱-۱۲: غذاهای پنانگ بسیار ارزان تر از کوالالامپور است.
تصویر ۱۱-۱۳: شب خسته به هاستلمان برگشتیم. از فرهنگهای مختلف آنجا بودند. بیشتر اروپاییها نشسته بودند پای لپتاپ هایشان. یک پسر بومی آمده بود برای خودش ساندویچ درست میکرد چندتایی هم به دوستانش داد.
روز دوازدهم: یک دریا آرامش
صبح تصمیم گرفتیم این روز آخری برویم در یکی از رستورانهای ارزان قیمت. کنار هاستلمان یک رستوران بود که دو زن میانسال ادارهاش میکردند. یکی در آشپزخانه بیرون غذا درست میکرد و یکی سفارشها را میگرفت.
تصویر ۱۲-۱: دوتا kopi گرفتیم، یک تخم مرغ و یک ظرف پلو. همه اش روی هم ده رینگیت شد. پلویش واقعا خوشمزه بود. روی برگ موز سرو میشد و ادویههای خاصی داشت.
این روز آخر را نمیدانستیم کجا برویم. اولش تصمیم داشتیم سمت تپههای پنانگ برویم اما بعد دیدیم ساحل را ندیدهایم آخرش اما در راه ساحل، سری به یکی از کلیساهای بزرگ شهر زدیم و سر از موزه کشیشان درآوردیم.
تصویر ۱۲-۲: در پنانگ کلیساهای زیادی هست و هر کدام معماری و سبک خاصی دارد. اولین کلیسا سال ۱۷۸۶ ساخته شده.
تصویر ۱۲-۳: شیشههای رنگی بخش جدایی نشدنی کلیساها هستند.
تصویر ۱۲-۴: هنرهای خیابانی بخش مهمی از کوچههای پنانگ است. با یک جستجو میتوانید لوکیشن این تصاویر را پیدا کنید.
تصویر ۱۲-۵: در نهایت با اتوبوس به سمت ساحل رفتیم و در راه یکی از کبابهای مخصوصشان را خوردیم.
تصویر ۱۲-۶: Batu Ferringhi از آنچه از یک ساحل خارجی در ذهن داشتیم بسیار فاصله داشت.
بعد از ساحل دوباره به جورج تاون برگشتیم و در یکی از رستورانهایی که روی فورسکوئر پیدا کردیم pappermint yeap nodles soup و tom yam yeap noodles clams soup خوردیم که اولی ۷/۵ و دومی ۹ رینگیت بود. سوپ دوم تکههای صدف با پوسته درونش داشت و فوق العاده تند بود.
چون فردا صبح باید سوار اتوبوس برگشت میشدیم یادمان افتاد باید سوغاتی بگیریم. برای همین شبانه به خیابانها زدیم. همه جا بسته بود. قصد داشتیم از میوههای استوایی چیزی را سوغاتی ببریم. روی نقشه یک میوه فروشی پیدا کردیم که ظاهرا باز بود. وارد که شدیم فهمیدیم با یک فروشگاه فوق العاده بزرگ در نزدیکی برج TOP طرف هستیم و تعداد زیادی از اجناس به قیمت ۲ رینگیت فروش میرفت؛ هر چیز که فکرش را بکنید.
روز سیزدهم: رویای بازگشت
صبح ساعت ۷ هاستل را تحویل دادیم و سوار اتوبوس شدیم تا به ترمینال برویم. مسیر برگشت با اتوبوس دو برابر مسیر رفت طول کشید و همین به استرس ما اضافه کرد. هرچه بود ۳ عصر به ترمینال رسیدیم فرصت برای اینکه دوباره به شهر برگردیم نبود. نهار را در فودکورت بزرگ ترمینال خوردیم. ترنسفر تور هم حاضر نشد ما را تا فرودگاه ببرد برای همین ناچار ۳۰ رینگیت دادیم که با متروهای سریع السیر به فرودگاه برویم.
۱ ساعت مانده به باز شدن گیتها به فرودگاه رسیدیم. بعد از چک مدارک برای خرید شکلاتی که فرصت نکرده بودیم تهیه کنیم سری به فروشگاههای آن اطراف زدیم که طبعا گران بود.
موقع سوار شدن به هواپیما انگار داشتم از یک رویای طولانی بلند میشدم. همه چیز دوباره قرار بود مصنوعی شود. روزهای سفر از ابتدا در ذهنم مرور میشد، بخار آشپزخانهها در چایناتاون، بوی روغن غذا، استخر هتل آیبیس در طبقه ۳۱ ام، غذاهایی که همیشه غافل گیرم میکردند. حقیقت این است که سفر به مناطق جدید فرصت «بودن» میدهد. فرصت اینکه بدون «داشتن» شهر و منوی غذا و آدمها آنها را تجربه کنی. بدون پیش بینی اینکه چه رخ میدهد و چه میبینی و میچشی به دل تجربههای جدید میروی و برای همین ناچاری در لحظه زندگی کنی. ۱۳ روز در لحظه زندگی کردن آن قدر فوق العاده بود که بعد از برگشت به تهران هم برای دو ماه من را در لحظه نگه داشت. به هرچه نگاه میکردم خاطرهای از سفر در ذهنم پدیدار میشد، به کوچکترین نشانههای شهر از در حیرت نگاه میکردم. حیرت، حیرت همان چیزی است که به زندگیمان معنا میدهد.
نام نویسنده: amirhp