به نام خدا
مقدمه سفر
بین اینکه اول به جزیره کیش یا به غرب هرمزگان بروم مانده بودم ولی بعد که بلیط پرواز مشهد به عسلویه را با قیمت 1.300.000 تومان دیدم، عاقبت قرار شد اول به عسلویه و در آخر سفر به جزیره کیش بروم.
روز اول:
روز 15 اردیبهشت 1400 رسید. پروازم صبح بود. به فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد رفتم. از قبل عید با 2 لیدر هماهنگ کردم و محل اقامت را انتخاب کردم. قبل از فرود آمدن هواپیما به فاصله فرودگاه تا محل اقامتم فکر می کردم که دور بود و بیشتر از یک ساعت طول می کشید. اطراف فرودگاه حالت بیابانی داشت و هوای تمیزی نبود. به فرودگاه خلیج فارس عسلویه رسیدم فرودگاه کوچکی هم بود یعنی نیازی به سوار شدن اتوبوس تا سالن فرودگاه نبود.
اولین چمدان روی نقاله بار مال من بود که برداشتم و به لیدر زنگ زدم و جواب داد و گفت به قسمت پارکینگ بروم، جوانی حدوداً سی ساله اهل کوشکنار که قرار بود لیدر من باشد. البته با یک لیدر محلی دیگری از دوستان ایشان در اینستاگرام صحبت کرده بودم که تاریخ سفر مرا گویا فراموش کرده بود و با یک گروه دیگر همراه شده بود. بعد هماهنگ کرد که من امروز به گشتم برسم. به لیدرم سلام کردم و سوار ماشین شدیم. چون فصل بهار بود، هنوز هوا خیلی گرم نشده بود.
مدت کمی از آسفالت شدن جاده می گذشت. جاده زیاد عریض نبود ولی بالا و پایینی داشت و باید احتیاط می کردند. قسمتی از جاده که به سمت ساحل بنود می رفت آسفالت نبود. چند ماشین سایه کمی پیدا کرده و پارک کرده بودند. لیدر ماشین را کنار یک تپه پارک کرد. سایه برای پارک کردن ماشین پیدا نمی شد. ابتدا کمی پیاده روی کردیم و به قول لیدر مسیر رفتنمان با بازگشتمان فرق داشت. به یک پل چوبی رسیدیم که روی یک چاله بود. پرسید می توانی رد بشوی؟ که گفتم می توانم. لوکیشن فیلم محمد رسول ا... بقایای بناهایش دیده می شد.
بعد هم جایی زیبا که من چند سفرنامه در موردش خوانده بودم ولی عکس زیادی ندیده بودم. قسمت شیبی را به سمت دریا پایین رفتیم و لیدر از بالای صخره ها سفره ماهی و لاک پشتی را نشانم داد. اول برای دیدن غار دریایی بنود باید به نکاتی توجه کرد مثلا جزر و مد که ممکن بود امروز آب بالا آمده باشد و نتوانیم داخل غار را ببینیم. با خودم می گفتم این همه راه آمدم، امیدوارم بشود داخل غار را ببینم.
تقریباً فاصله 2 متری را باید به سمت ساحل پایین می رفتیم تا بتوانیم به سمت ورودی غار برویم. طناب لازم بود که لیدرها معمولاً با خودشان همراه دارند و البته از قبل طنابی وصل بود و جای پاهایی در صخره که پایین آمدن را آسان می کرد.
کلا این سفر خیلی برایم ناشناخته و هیجان انگیز شده بود. عکس گرفتم و پایین رفتیم و قبل رسیدن به غار داخلش از بیرون دیده نمی شد. لیدر عبور کرد و گفت آب بالا آمده ولی کمی داخل غار را می توان دید. اولش تاریک بود باید سرمان را خم می کردیم و وقتی آن طرف صخره را دیدیم خیلی زیبا بود 2 دهلیز و 2 تخته سنگ رو به رویشان و نور از سمت دریا به طرف غار می تابید و موج های دریا خیلی منظره زیبایی ایجاد کرده بود البته در عکس تاریک می افتد ولی نور کافی بود. روی یک سنگ نشستم. سقفش زیاد کوتاه نبود و چند قطره آب روی سرم ریخت. غار را تماشا کردم و از فضا لذت بردم. اگر آب پایین تر بود شاید می شد به سمت دریا رفت.
دل کندم چون زمان را هم باید در نظر می گرفتم ظهر هوا کمی گرم تر شده بود. معمولاً هر جا مسافران برای دیدن با لیدر در جنوب بروند ظهر را جایی استراحت می کنند ناهار می خورند تا عصر هوا که خنک تر شد ادامه مسیر می دهند. ولی من گفتم خسته نیستم و البته هنوز به اقامتگاهم نرسیده بودم. گفتم اگر موافق باشید می توانیم ادامه مسیر بدهیم. جاده ای که از استان بوشهر به هرمزگان می رفتیم زمین صاف و خشک دیده می شد. به شهر کوشکنار رسیدیم و از یک سوپر مارکت آب و خوراکی خریدیم. بعد قرار بود به ساحل بدو در گویش محلی (یعنی بیا) برویم. در ماه رمضان من که مسافر بودم ولی مردم جنوب روزه می گیرند. برای همین شب دیر می خوابند و صبح دیر بیدار می شوند.
به جایی رسیدیم که از ارتفاع دیدنی تر می شد. از کنار بندر کوچکی رد شدیم که لنج ها پهلو گرفته بودند و ما از کنارشان عبور کردیم. از این زاویه خیلی معمولی بودند و به جایی شبیه به پارک رسیدیم که هنوز تبدیل به پارک نشده بود، چند ستون چراغ برق بود و پارکینگ هم محسوب می شد. دو ماشین دیگر هم پارک شده بود. کنار ساحل صاف تا چشم کار می کرد آفتاب و ساحل ادامه داشت.
آب زیاد بالا نبود و گرنه چون ارتفاع صخره ها زیاد بود و فاصله زیادی تا دریا نبود، این مسیر پیاده روی زیر آب می رفت. چتر و آب برداشتم و گفتم تا آخر که دیده می شود پیاده می آیم. همین طور می رفتیم و بقایای موجودات دریایی مثل ماهی مرکب و مرجان دیدم. چند تا خرچنگ هم دیدم که با سرعت زیاد از لای صخره ها به سمت دریا فرار می کردند. به یک قسمت رسیدیم که شنهای نقره ای رنگ داشت و زیر نور خورشید می درخشیدند
چند پوست تخم لاک پشت هم بود که به گفته لیدر گاهی شغال ها سمت ساحل می آیند و تخم ها را می خورند. می خواستم صخره ای که قبلاً شبیه سیمرغ بود را ببینم که چیزی از صخره باقی نمانده بود. وقتی به مکانی که شروع به پیاده روی کردیم نگاه کردم خیلی دور شده بودیم و از کنار ساحل قدم زنان برگشتیم و
برای دیدن مکان بعدی یعنی بندر تبن باید از صخره هایی که ظاهر محکمی داشت ولی استحکام نداشت و حالت شن فشرده بود بالا می رفتیم، تا چشم انداز زیبا و کوچک بندر تبن را که گفته می شود شبیه قلب است از بالا ببینیم. جایی شبیه پنجره بود و رد شدیم تا به بالای صخره رسیدیم نسیم خنکی در آن گرما می وزید منظره خیلی زیبا بود، باید این لحظه زیبا را ثبت می کردم از زوایای مختلف عکس گرفتم تا به خاطر بسپارم به یکی دیگر از جاهای مورد علاقه در سفر رسیدم.
مکان بعدی که دنبالش می گشتم و فکر می کردم چطور باید باشد را با پیاده روی رسیدیم. پایین صخره برگشتیم و لیدر ماشین را از جای پارک قبلی برداشت و نزدیک اسکله تبن پارک کرد. این بار از پایین صخره ها مسیر طولانی تری رفتیم و بعد پنجره خلیج فارس که فرسایش صخره ها را شبیه پنجره درست کرده بود.
از وسطش به دریای آبی و آرام نگاه می کردم. یک لاک پشت دیدم و غواصی که پایین صخره شنا می کرد.
آب زلال بود و زیر سایه این پنجره زیر اندازی پهن کردیم. از دور که به آب دریا نگاه می کردم رنگ های مختلفی داشت که به خاطر بارندگی چند روز پیش قسمتی گل آلود و تیره و روشن بود. لیدر بنده خدا را خسته کرده بودم و ایشان استراحت کرد و من اطراف را نگاه می کردم همین قسمت پنجره مانند شکل زیبایی داشت. در سطحش بقایا و فسیل صدف به چشم می خورد و در سایه خیلی هوا خنک تر بود.
از بالای صخره ها که می رفتیم یک خانواده را دیدیم که با موتور از لای شکافی پایین کوه به سمت آن ساحل نیم دایره شکل برای حمام می رفتند. اول بالا نشستیم و به آنجا نگاه کردیم و بعد پایین رفتیم. خرچنگ زنده را می ترسیدم در دستم بگیرم یک خشک شده اش را پیدا کردم و عکس گرفتم. اینجا چند گونه بود که دخترک آن خانواده بعد حمام و آبتنی در دستش گرفته بود و من هم عکس گرفتم.
یک جانور به اسم شلو هم به صخره ها چسبیده بود و سنگ هایی که قسمتی از آن ها داخل آب بود، صدف زیادی چسبیده بودند. باز هم رد پای شغال و پوست تخم لاک پشت ها دیده می شد.
مردم آشغال زیاد ریخته بودند و آن ساحل زیبا را کثیف کرده بودند. اسم این ساحل کوچک بوسلمه بود.
از آن جا که برمی گشتیم، چند آب انبار کنار جاده دیدیم. یکی از آنها ظاهر قشنگ تری داشت و در حال ساخت بود.
تا جای ماشین پیاده رفتیم یک نمازخانه بود و آبسردکن داشت. بطری آبم را پر کردم و تا می توانستم آب خوردم خیلی خنک و دلچسب بود. نزدیک غروب بود و باید به محل اقامتم می رفتم. لیدرم ساکن کوشکنار بود و محل اقامتم روستای زیارت از توابع شهرستان پارسیان بود که کمی فاصله داشت. آدرس دادم و در مسیر پرسیدیم و به اقامتگاه بوم گردی شنیوب رسیدم که در چوبی بزرگی داشت. اینجا هزینه تور 500.000 تومان را پرداخت کردم و با لیدر خداحافظی کردم. می گفت باشد پول لازمت می آید وقتی به مشهد برگشتی بده گفتم نه ممنون خیلی لطف کردید و در زدم. هم زمان با رسیدنم دختر دیگری داخل حیاط بود که او هم منتظر تحویل اتاقش بود. سایبان روی سکوهای داخل حیاط بود و یک ننو هم داشت.
آن جا مرز حیاط اقامتگاه با ساحل دریا تنه های درخت بود. رو به رو چشم اندازی از دریا و سمت راست بندر و قایق ها در سمت چپ جاده و کوه دیده می شد. برای کسانی که آرامش می خواستند واقعا عالی بود. مردم اینجا اهل تسنن بودند و صدای زیبای اذان روزی پنج بار از مسجد نزدیک شنیده می شد. خیلی دوست داشتم به مسجد بروم، ولی فرصت نشد.
در زمان آمدنم صاحبخانه نبود با اینکه من از مدت ها قبل پیام داده و تاکید کرده بودم اولین بار است که به یک اقامتگاه بومگردی می آیم و اتاق بزرگ به من بدهید برعکس شد. فکر کنم کوچکترین اتاق را به من دادند. کولر گازی داشت و یک دست رختخواب و پنجره ای رو به حیاط داشت. اول احساس خوبی نداشتم همیشه در سفرهایم برای اقامت در هتل بودم. اینجا حیاط و هال فضای عمومی بود
و بعضی مهمان ها کار داوطلبانه انجام می دادند و خوش اخلاق بودند. هم زمان با اقامت من فکر می کنم فقط 5 خانم ساکن اقامتگاه بودیم و حدس می زدم شاید به اهداف سفرم نرسم ولی کاری نمی شد کرد. ماه رمضان بود و مسافر کمتر شده بود. دو شب از قبل رزرو کرده بودم اذان که گفتند به اتاقم فلاسک چای و خرما آوردند.
خرماهایش خیلی خوب بود. شبش هم زیبا بود، سکوت و ماه و دریای آرام که باعث می شد در حیاط بنشینیم و از هوای پاک لذت ببرم. آسمان صاف و تیره با ستاره ها که به خوبی دیده می شدند. یک آبسرد کن کنار در ورودی هال و در اتاقم بود که مدام از آن آب می نوشیدم. هال با تابلوهایی از صدف تزیین شده بود و دور لامپ ها با برگ نخل زیبا شده بود و کناره هایی برای نشستن که لبه هایش زیبا و نیم دایره دوخته شده بود.
سرویس بهداشتی و حمام مشترک داخل ساختمان و در حیاط هم بود. شب به صاحبخانه و راهنمای محلی اقامتگاه پیام دادم که من هدفم از اقامت در شنیوب رفتن به جزایر لارک و شیدور بود که گفتند اگر چند نفر باشیم به جزایر می رویم و همین طور اگر کسی بخواهد به تنگه ها می تواند با راهنما برود. آن شب قرار شد با یک نفر از دختران ساعت10 صبح برویم. من زود بیدار می شوم ولی از آنجایی که مردم جنوب تا دیر وقت بیدارند و هوا گرم است و ماه رمضان 10 صبح بیدار می شوند.
روز دوم
من از صبح زود کنار ساحل رفتم و طلوع خورشید را دیدم ساعت 10 شد. دو لیدر آمدند که دو نفر به تنگه ها رفتند. یک نفری که قرار بود با من به جزایر بیاید منصرف شد و گفت در اقامتگاه می ماند و آرامش را دوست دارد. ولی من یک لحظه هم نمی توانستم بمانم؛ چون از صبح بیدار بودم. یک لیدر بود که گفت اگر بخواهید شما را به ساحل مقام و مکسر می برم که دو ساعتی زمان می برد. ایشان روزه هم بودند من که قصدم دیدن آنجا هم بود گفتم پس برویم. به جایی رفتیم که صخره ای تخت زیرش خالی بود و آب به سمت ساحل موج می زد و صدا می داد قدم زدم و بعد به سمت گردنه عشاق رفتیم.
جاده نزدیک ساحل و با ارتفاع زیادی از دریا بود، کمی ایستادیم و لیدر چند لاک پشت را به من نشان داد و توضیحی در مورد آن مکان داد و به ادامه مسیر پرداختیم.
به ساحل زیبای مکسر رفتیم که پیاده نیم ساعتی از محل پارک ماشین فاصله داشت. آنجا هم ممکن بود به خاطر جزر و مد دریا آب تا لبه صخره ها آمده باشد ولی خدا را شکر هنوز می شد با اینکه آب تا زانوهایم می رسید این قسمت را از سمت دریا ببینم. صخره هایی با اشکال جالب که زیبایی اش از سمت دریا قابل دیدن بود. کلاه، عینک آفتابی، دوربین و تلفن همراهم را با خودم آوردم. ولی مشکلاتی بود مثلا لباس بلند پوشیده بودم که چون آب تا کنار صخره ها بالا آمده بود راه رفتن دشوار می شد.
صخره ها خیس و لغزنده بودند. سفره ماهی زیاد داشت که نیش داشتند. اگر پایمان اتفاقی روی بدن این جانور برود نیشی بالای دمش دارد که دردناک است. اتفاقا سفره ماهی ها زیاد بودند و زیر صخره چه بیرون یا زیر آب به خاطر آفتاب به خوبی دیده نمی شدند و از عینک آفتابی استفاده می کردم. با احتیاط قدم برمی داشتم تا جایی که این صخره های زیبا ادامه داشت رفتیم و مسیر برگشت را از لای شکاف صخره ها قسمتی که شبیه سرعقاب بود بالا رفتیم و به سمت ماشین حرکت کردیم
از آنجا به اقامتگاه برگشتیم. امید داشتم امشب را در اقامتگاه بمانم و فردا به جزایر برویم ولی نشد. ناهار خوردم و عصر با همسر صاحبخانه که برای خرید به مغدان می رفت همراه شدم. به روستای زیارت نزدیک و کمتر از نیم ساعت با ماشین راه بود جاده خوبی هم داشت. آنجا در دو طرف جاده مغازه هایی داشت و قیمت لوازم خانگی و... مناسب بود که می گفتند از شیراز هم برای خرید جهیزیه به آنجا می روند. ولی مواد خوراکی خارجی با قیمت مناسب در عسلویه بود و آدرس چند جا برای خرید پوشاک دادند، برای کسانی که ماشین داشتند مناسب بود.
من کمی خرید کردم و به روستای زیارت برگشتیم، هنوز هوا روشن بود و جزر شده بود و تا قسمت زیادی از ساحل آب پایین آمده بود و فرصت مناسبی برای دیدن جانوران بود. اول بقایایی از بدن توتیا، صدف های مختلف، خیار دریایی دو مدل ستاره دریایی و خرچنگ دیدم.
قایق هم زیاد بود و ساحل اقامتگاه صبح و شب منظره زیبایی داشت همان طور که قبلا گفتم یکی از دلایل انتخاب این اقامتگاه نزدیکی به ساحل و رفتن به جزایر لارک و شیدور بود.
روز سوم
صبح شد و دریا کمی مواج بود، وقتی فهمیدم قایق های کوچک بخاطر مواج بودن دریا به جزایر نمی روند. صبحانه را خوردم که به دست دختری مهربان و داوطلبانه درست شده بود.
تسویه حساب کردم 440.000 تومان شد. اول از اقامتگاه شماره تلفنی از بندرچارک گرفتم و ساعت حرکت شناورها را به جزیره کیش پرسیدم و بعد دو راه داشتم اول اینکه از روستای زیارت به پارسیان بروم و با تاکسی های خطی به بندر چارک بروم که نفری125000 تومان می شد و دوم چون چمدان داشتم ترجیح دادم تاکسی دربست بگیرم و از اقامتگاه تلفن دو تاکسی تلفنی را گرفتم و هزینه دربست 350.000 تومان بود، قبول کردم. تاکسی دم در اقامتگاه آمد و سه ساعت و نیم در راه بودیم. راننده در مورد مسیر و سواحل و جاده بندر مقام توضیحاتی داد. زمان گذشت و وارد خیابانی شدیم که بعضی جاها آدرس و تلفن برای اقامت در بندر چارک نوشته شده بود.
قبلاً خیلی علاقه داشتم زمینی به این بندر بیایم و به جزیره کیش بروم ولی احساس می کردم امکانات کمی دارد یا اگر شناور نبود ممکن است برای اقامت جایی پیدا نشود. راننده من را جلوی بلیط فروشی اسکله پیاده کرد و هزینه را پرداختم و خداحافظی کردم. سه یا چهار دستگاه برای خرید بلیط شناور بود. چند نفری هم پشت دو دستگاه بودند. وقتی یک نفر می خواست بلیط بخرد پیام شناور ظرفیت ندارد روی صفحه آمد، من که قبل از آمدن از ظرفیت شناور پرسیده بودم تعجب کردم. بعد فهمیدیم فقط یک دستگاه درست کار می کند و با کد ملی بلیط شناور برای ظهر به قیمت70.000 تومان خریدم به داخل ساختمان ورودی اسکله رفتم تا کم کم نفرات بیشتری آمدند.
یکی از توضیحات خریداری بلیط این بود که جواب تست منفی کرونا همراهتان باشد که البته این موقع لازم نبود. با یک خانواده اهل بندر چارک که در جزیره کیش زندگی می کردند هم صحبت شدم. بار انبه کال داشتند که به من تعارف کردند. تعدادی از مسافران دیگر هم با خودشان انبه کال آورده بودند. البته بعداً شنیدم از آنها برای تهیه ترشی انبه استفاده می شود. کمی قبل از ساعت حرکت شناور مأموری آمد تا کارت ملی و بلیط را چک کند.
همین موقع من یک هتل برای اقامتم در کیش رزرو کردم. بعد آن خانواده به من کمک کردند و چمدانم را سوار اتوبوسی کردند که تا محل سوار شدن شناور می رفت. سوار شناور شدم، بین صندلی مسافرها فاصله بود.
دریا را تماشا می کردم. اولین تجربه سفر دریایی ام به کیش بود. یک ساعت و نیم مسیر دریایی بندر چارک به کیش طول کشید. هوا کمی شرجی بود. پیاده که شدم از تونل ضدعفونی کننده رد شدیم و بعد بازرسی از قسمت بانوان از اسکله مسافربری بیرون آمدم.
تاکسی زیاد نبود. بعضی هم با ماشین دنبالشان آمده بودند. یک خانواده که بچه کوچک داشتند از من دعوت کردند تا با آنها بروم و من را به هتل برسانند خانه شان شهرک صدف بود. اول می خواستم قبول نکنم به پسر بچه شان گفتند به من بگوید سوار شوم و من را تا داخل محوطه هتل گامبرون رساندند و تشکر کردم. برای تحویل اتاق به پذیرش رفتم فرمی پر کردم و کارت ملی ام را دادم و منتظر نشستم تا یک نفر مرا تا اتاقم همراهی کند. کافی شاپ طبقه همکف هتل بود. محیط زیبایی داشت. دو طرف لابی آسانسور داشت و رستوران هم در طبقه همکف بود. یک ساختمان چند طبقه در طرف دیگر محوطه هتل قرار داشت که جدیدتر ساخته شده بود ولی فعلاً ساختمان اصلی هتل فعال بود. از پنجره اتاقم کمی از چشم انداز دریا هم دیده می شد. با توجه به هزینه ای که پرداختم خوب بود.
اول یک شب رزرو کردم و بعد یک شب دیگر هم اتاقم را تمدید کردم هزینه 2 شب اقامتم در کیش 520.000 تومان شد.. هتل فضای سبز و آلاچیق داشت و قسمتی هم برای رنت ماشین بود. تا اسکله راهی نبود و از نظر موقعیت خوب بود. کمی استراحت کردم و عصر پیاده روی و خریدی از بازارهای اطراف انجام دادم.
روز چهارم
صبح روز بعد دلم می خواست جزیره را بگردم. اتفاقا به سمت ساحل که می رفتم، ساعت 9:45 صبح رو به روی هتل پارسیان اتوبوس هاپ ان هاپ ایستاده بود. رفتم و سوال کردم به چه صورت است؟ روی یک برگه نقشه جزیره کیش ایستگاه و مسیرها مشخص شده بود یک هندفری و آب معدنی داخل ساک پارچه ای دادند. شماره تلفن همراه هم را دادم. شاید در ایستگاهی پیاده شدم و دوباره خواستم سوار شم. البته زمان کرونا بود و تازه اتوبوس ها فعال شده بود زیاد مسافر نداشت ولی جالب بود. 2 تا از این اتوبوس ها در جزیره بود و فعلا همین یکی کار می کرد. که هر2 ساعت رفت و آمد داشت. من هم قصدم فقط همراهی2 ساعت با اتوبوس و دیدن از قسمت فضای باز طبقه دوم اتوبوس بود. با هندفری یا بلندگو راجع به جاهای دیدنی کیش توضیح داده می شد. قسمت کشتی یونانی کمی توقف داشت و من به کنار ساحل رفتم. تجربه خوبی بود. بلیط 24ساعت اعتبار داشت و با تخفیف تقریبا 100.000 تومان بود.
همه جا را دیدم و بعد روبه روی هتل پارسیان پیاده شدم و به سمت هتل رفتم. منظره بیرون اتاق خوب بود سمت چپ هتل های فلامینگو و میراژ دیده می شدند که چند باری قبلاً در آن دو هتل اقامت داشتیم و هتل های خوبی بودند. تلفنی از کافی شاپ چای سفارش دادم و کمی استراحت کردم. با اسنپ به ساحل سیمرغ رفتم که هزینه اش 11.500 تومان شد و بعد با مینی بوس که در آن زمان کرایه اش 3.000 تومان بود جلوی بازار مرجان پیاده شدم. هوا عالی بود. کمی میوه و نوشیدنی از سوپرمارکت خریدم. زیر آلاچیق رو به روی دریا نشستم و خوردم. گرچه همه مسافر تور کیش بودند ولی اصلاً یادم نبود که ماه رمضان است. خریدی از بازار انجام دادم و پیاده روی تا اسکله مرجان و غذا دادن به ماهی ها را دوست داشتم. هوا رو به تاریکی بود و به سمت ساحل هتل مارینا پارک رفتم، خیلی آرامش بخش بود.
برای شام هم به ساحل مرجان برگشتم و از دکه های فست فود اطراف یک ساندویج گرفتم. اتفاقا تعداد زیادی خانوادگی بار و بندیل شام را برداشته بودند و ساعت 10 شب دنبال نیمکت و جایی برای نشستن می گشتند. من کمی جستجو کردم و یک نیمکت خالی رو به دریا دیدم و شام خوردم.
روز پنجم
صبح روز آخر اقامتم بعد از صبحانه خوردن تماس گرفتند و گفتند اگر عکس رایگان می خواهید وقت بگیرید. من دوربین حرفه ای ام را آورده بودم، خواهش کردم تا به جای عکس رایگان با دوربین خودم از من یک عکس بیندازند که عکاس قبول نکرد ولی یک خانم مهربان در لابی من را دید و گفت بگذار من الان می آیم و هر چقدر بخواهی با دوربین از شما عکس می گیرم، خوشحال شدم و به خواسته ام رسیدم و عکاسی کردیم.
به اتاق رفتم و بعد جمع کردن وسایلم اتاق را تحویل دادم و تا زمان پرواز برگشت اطراف اسکله بودم. یک اسکوتر برقی کرایه کردم 75.000 تومان برای یک ساعت شد که به خاطر دیدن ساحل و مسجد ماشه گرفته بودم. ولی گفتند تا قبل ساحل ماشه می توانید با اسکوتر بروید. من کمی بیشتر مسیر را ادامه دادم ولی شارژش زودتر تمام شد و پس دادم. البته شماره تلفن روی بدنه اسکوتر بود تا اگر شارژ تمام کرد یکی دیگر برام بیاورند یا بیایم عوض کنم 45دقیقه شد و بعد تحویل دادم.
غروب شده بود و آخرین ساعات حضورم در جزیره همیشه به اسکله تفریحی می رفتم که بسیاری از تفریحات آبی کیش را میتوان در آنجا دید. بعد به هتل برگشتم و چمدانم را از امانات هتل تحویل گرفتم و با تاکسی به فرودگاه رفتم که طبق معمول همه قصد خرید نداشتند ولی چمدان های زیادی همراهشان بود. ساعت 10:30 شب به سمت مشهد پرواز کردم.
و با تاکسی اینترنتی به خانه بازگشتم. هزینه پروازم به مشهد 900.000 تومان شد.
نویسنده: محبوبه