آبی زیبای عمیق

4.4
از 21 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
آبی زیبای عمیق

اواخر مهر ماه سال1402به اتفاق پسر و همسرم سفری به کیش داشتیم. بعد از چند روز گشت و گذار و تجربه های متفاوت آبی و غیرآبی به دنبال یک حس تازه بودم. در سفر قبلی پارک آبی اوشن را رفته بودم و علیرغم زیبایی و جاذبه های فراوانش تنهایی به من نچسبید و ترجیح دادم به جایش تجربه تازه ای داشته باشم. همسر و پسرم را که بسیار منتظر و هیجانزده بودند راهی اوشن پارک کردم و خودم رفتم سراغ غواصی. از کانتر گردشگری هتل فلامینگو که خانم خوش برخورد و همراهی مسوول آن بودند بلیط غواصی را به مبلغ پانصد هزار تومان برای کلوپ دریایی کشتی یونانی خریداری کردم.

البته طی پرس و جوهایی که روزهای قبل کرده بودیم این پایین ترین قیمت پیشنهادی بود و به عنوان بخشی از تخفیفات هتل و سایر تورهای خریداری شده مان قرار گرفت. گزینه VIP هم وجود داشت که ظاهرا شامل عکس و فیلم و مدت طولانی تری می شد. همسرم بابت امنیت قضیه و من به خاطر ماسک مشترکی که باید استفاده می شد همیشه روی غواصی کمی تردید داشتیم که این دفعه پرسنل عزیز هتل آنچنان خیالمان را راحت کرد که دست آخر دل به دریا زدیم. یک دست لباس راحت زیر مانتویم پوشیدم و رفتم سراغ ماجراجویی تازه!

هنوز تا ساعت 11 که شروع برنامه بود وقت داشتم. کمی دور محوطه هتل گشتم و داخل یکی، دو تا مرکز خرید هم رفتم و در جریان آخرین نرخ های تورم قرار گرفتم وخوشبختانه یا متاسفانه بدون هیچ خریدی این مراکز را ترک کردم. یک تاکسی گرفتم و خواستم که به کلوپ مذکور بروم ولی راننده آدرسی نداشت. این رزرو تلفنی انجام شده بود و من هم به فرمایش تور لیدر تور کیش که فرموده بودند: "همین پشته و حتی می توانی پیاده هم بروی" اکتفا کرده بودم. البته که هوا هنوز گرم بود و شرجی و پیاده رفتن به هیچ عنوان کار من نبود! با تلاش ها و پرس و جوهای فراوان راننده بالاخره موفق شدیم کلوپ را پیدا کنیم که البته چندان هم نزدیک نبود.(عکس شماره1)

کلوپ دریایی کشتی یونانی
کلوپ دریایی کشتی یونانی

 

در قسمتی از خط ساحلی کیش که به پشت مسجد امام علی(ع) معروف است چند کلوپ دریایی کنار هم قرار گرفته اند که اتفاقا سال قبل یکی از آنها را رفته بودم. همگی به نظرم کیفیت متوسط رو به بالایی دارند و تفاوت خاصی هم بینشان نیست. در کلوپ کشتی یونانی وسایل اندکم را تحویل دادم و در حدود یک ساعتی معطل شدم تا همه گروه جمع شوند و مربی هم از غواصی قبلی برگردد. چند فرم را پر کردم و یک رضایتنامه را هم امضا کردم. با رسیدن مربی، ما را به اتاقکی راهنمایی کردند و ایشان خودشان را فرزاد معرفی کردند و شروع کردند به آموزش!

البته در ابتدا سوال کردند که تجربه قبلی داشته ایم یا خیر؟ و اینکه آیا به بیماری خاصی مبتلا هستیم یا نه؟ از آنجا که شکر خدا همه سالم بودند و هیچ کس هم تا حالا غواصی نکرده بود توضیحات مربی شروع شد و این آموزش 5 دقیقه بعد جمعبندی شد و خلاصه آن شامل آموزش چند علامت اختصاری، گرفتن ماسک با دندان ها، غنچه نگه داشتن دهان و نحوه تنفس و خروج هوا بود که این یکی متاسفانه در خاطرم به درستی نمانده است. نمایشگر بزرگی هم در این اتاق نصب شده بود که تصاویر شگفت انگیزی از ماهی ها و مرجان های کف دریا را نمایش می داد. واقعیتش به نظرم رسیده بود که این فیلمها مربوط به مستند سیاره زمین هستند، البته در اقیانوس های بزرگ و هرگز باورم نمی شد که قرار است دقیقا با همین مناظر رو به رو شوم!

آقای فرزاد در پایان خاطر همه را جمع کردند که هیچ موجود خطرناک و ناشناخته ای ان پایین نیست که بخواهد شما را گاز بگیرد یا بخورد و هیچ جای نگرانی نیست و همگی سالم و سرحال برخواهیم گشت. از همه خواستند که لباس های راحتی بپوشند یا اگر ندارند همان جا تهیه کنند. یک نوشیدنی شیرین هم همراهمان باشد. در پایان هم اضافه کردند که اگر متقاضی عکس و فیلم هستیم مبلغ جهارصدهزار تومان پرداخت کنیم که البته که همه هم متقاضی بودند.

ورودی کلوپ
ورودی کلوپ

همگی به سمت قایقی بزرگ که تجهیزات تنفسی در آن بود رفتیم. سوار شدیم و قایق با سرعت از ساحل دور شد. همراهان ما شامل یک زوج جوان. یک پدر و پسر از ارومیه. سه دوست آقا از تبریز، یک آقای توریست آلمانی به همراه مترجم ایرانیشان و یک خانواده افغان شامل پدر، مادر، یک پسر هشت ساله و یک دختر سه ماهه بودند که در آغوش مادرش به خواب رفته بود! این مادر را در دل تحسین کردم که با وجود بچه کوچک این تجربه را از قلم نینداخته است البته در ادامه این خانواده باعث شگفتی بیشترم هم شدند.

نسیم دریا، چشم انداز ساحل که کوچک و کوچکتر می شد همگی دست آدم را می گرفتند و می بردند به عالم خواب و رویا. به بی خیالی و جدا شدن از دغدغه ها! قایق در جایی نزدیک به هتل داریوش توقف کرد. تمام اطرافمان در فاصله های دور و نزدیک قایق های مشابهی بودند. آقای فرزاد به همراه همکارشان خانم غزاله دست به کار شدند و اول از زوج جوان شروع کردند. آقای جوان وزنی بسیار بالا داشتند و حتی به سختی حرکت می کردند. آقای فرزاد عینک ایشان را گذاشتند. کفش های غواصی را پایشان کردند و ماسک را گذاشتند روی صورتشان. ماسک زایده ای دارد که باید داخل دهان توسط خودمان نگهداری شود.

نگهداری ماسک برای این دوستمان سخت بود و ایشان شروع به عرق ریختن کردند و می گفتند که تپش قلب هم پیدا کرده اند. آقای فرزاد کلی حوصله به خرج دادند و کلی وزنه و اشیایی شبیه سنگ را توسط کمربندی به ایشان وصل کردند که ظاهرا با توجه به وزن بالایشان باید صورت می گرفت تا در اعماق آب فرو بروند. خانم جوان هم به سرعت حاضر شدند و با تشویق ها و اصرار ایشان و سایر دوستان این دو عزیز داخل آب رفتند، البته آقا با معطلی فراوان و در نهایت به داخل آب هل داده شدند. دیدن ایشان در آب که به شدت دست و پا می زدند و ماسک از روی صورتشان برداشته شده بود حسابی دلم را خالی کرد. غزاله به سرعت همان روند را روی من تکرار کرد یک دستمال سر همگانی هم روی موهایم بست و با تاکید بر اینکه 15 دقیقه بیشتر وقت نداری با یک شیرجه سر از آبی عمیق درآوردم!

پایین رفتنم همانا و احساس فشاری عجیب داخل گوش ها و سینوس هایم همانا! نمی توانستم زایده را با دندانم نگه دارم و همزمان ورود و خروج هوا را هم کنترل کنم . فراموش کرده بودم که با گوش ها و بینی ام چه باید بکنم! داخل عینکم هم آب رفته بود و دید هم نداشتم که یکهو حجم بزرگی از آب شور دریا را در دهانم چشیدم و متوجه غزاله شدم که علاماتی می داد که خدارا شکر آن ها را هم با هم قاطی کرده بودم!

روی آب بودم. غزاله بسیار عصبانی و جدی می گفت چرا پا می زنی؟ مگه آموزش ندیدی؟ چرا ماسک را با دهانت نگه نداشتی؟ چرا حالت دهانت از غنچه درامد که آب رفت داخل ماسکت؟ و خیلی چراهای دیگر که من گفتم اصلا پشیمان شده ام و می خواهم برگردم، ایشان اعتنایی نکردند، بسیار عصبانی از این شاگرد دیرآموز گفتند نمی شود، هنوز وقت داری باید بیایی پایین تا من از تو عکس و فیلم هم بگیرم. آموزش یک جمله ای را هم مجدد تکرار کردند و این دفعه دوتایی رفتیم اعماق آب! 

باوجود فشار وحشتناک گوش هایم ، اطرافم را خوب نگاه کردم و آنچه را که یک عمر در تلوزیون و مستند ها دیده بودم با چشم خودم دیدم. مرجان های بسیار بزرگ، اب شفاف و دنیایی از ماهی های ریز و درشت رنگارنگ کمی پایین تر از سطح آب! خواستم ماهی را بگیرم که از دستم سر خورد. بعدا فهمیدم که می بایست دستم را به مرجان ها می گرفتم که اتفاقا با اشاره های غزاله که به مرجان ها اشاره می کرد با خودم فکر کرده بودم که بلعکس باید از آن ها دور شوم! من بین زیبایی و رنگ احاطه شده بودم و این تجربه بی نظیر چند لحظه ای بیشتر طول نکشید و دوباره با خوردن آب سر از سطح آب درآوردم.

غزاله عصبانی غرولند می کرد که همسفران من را بالا کشیدند و روی قایق از دست عینک و ماسک رها شدم. کمی طول کشید تا به خودم بیایم. پدر و پسر ارومیه ای دلداری ام می دادند و به نظر پدر نباید تنها می آمدم. همسفر آلمانی و مترجمش چیزهایی می گفتند که سر در نمی آوردم و همسفران ترک زبانمان هم با هم گفتگویی صمیمانه به زبان ترکی داشتند. فقط خانواده افغان در سکوت به ما خیره شده بودند.

دنیای درون آبی عمیق(عکس از اینترنت)
دنیای درون آبی عمیق(عکس از اینترنت)

همسفر سنگین وزن و همسرش هم که همزمان با من از آب بیرون آمده بودند و ظاهرا توسط کمک همسفران به داخل قایق کشیده شده بودند حال مساعدی نداشتند. فرزاد وزنه ها را جدا می کرد و خانم، همسرش را دلداری می داد. چند تن از دوستان با آقا شوخی می کردند که مگر نذر داشتی و واجب بوده که بیایید غواصی؟ حال آقا بدتر از این بود که اعتنایی کند. این وسط سایر مسافران وارد آب شدند و بعد از برگشت بسیار هم هیجان زده بودند. یکی از سه دوست را دیدم که بعد از برگشت مورد شوخی دوستان دیگرش بود که چرا با شلوار لی پریدی توی آب؟

ظاهرا همه هول شده بودند و آماده شدن های سریع کار دست همه داده بود و دوست دیگر هم فراموش کرده بود کمربند چرم شلوارش را باز کند! مسافر آلمانی بسیار راضی به نظر می رسید و مترجمش برایمان تعریف کرد که ظاهرا کیش موقعیت خاصی جهت غواصی دارد و صد البته که برای خارجی ها بسیار هم ارزان محسوب می شود.

نمونه ای از یک عکس موفق در داخل آب
نمونه ای از یک عکس موفق در داخل آب

دیدن آدم ها با لباس های رسمی و کفش و ماسک غواصی خودش خالی از لطف نبود. خلاصه همه همسفران با هم از ته دل خندیدیم . به قیافه ها و ناشی گری هایمان! به هیجانات و تجربه هایمان و حال همه عالی شده بود. آقای جوان هم سر ذوق آمده بود و حسابی قاطی دورهمیمان شده بود. همسفران تشویقش می کردند که تجربه پاراسل هم داشته باشد و ایشان تاکید داشتند که بدون خانمشان هرگز سوار نمی شوند و چون دو نفره برایشان مقدور نیست پس صرفنظر می کنند . خانواده افغان تک به تک البته به جز دختر سه ماهه با نهایت آرامش و تبحر به داخل آب رفتند و موفق ترین گروه تیممان بودند.

حتی پسر کوچک ادامسش را هم هنوز در دهان داشت. البته اول پدر کودک را گرفت و مادر و پسر با هم داخل اب رفتند. خانم جوان کودک افغان را نوازش می کردند و همه پسربچه هشت ساله را تحسین می کردند که چقدر شجاع است. برای من هم آرزوی موفقیت در تجربه های بعدی داشتند. در لابه لای صحبت هایمان متوجه قیمت های پرداختی متفاوت حتی تا دو میلیون تومان هم شدم و از بابت مبلغ پرداختی ام، به خودم آفرین گفتم! 

یک پدر و پسر موفق دیگر!
یک پدر و پسر موفق دیگر!

قایق ما با همه سرنشینانش که دست بر تصادف از ملیت ها و قومیت های مختلف با زبان های مادری متفاوت هم بودند در کمال آرامش و شادی به ساحل نزدیک می شد. غزاله هم که از بار مسوولیتش خلاص شده بود با ما می خندید و سر به سر من می گذاشت.بسیار خوش گذشت و جای همه را خالی کردم!

کل این تجربه بیش از دو ساعت به طول انجامید. داخل قایق بودن و دیدن مناظر، نسیم خنک دریا، تنفس بوی خوش دریا و تجربه بودن در کنار گروهی شاد و دوست داشتنی، خودش به تنهایی کافی بود تا من را به وجد بیاورد چه برسد به دیدن داخل آن آبی عمیق!

خلاصه ما به ساحل برگشتیم. لباس عوض کردیم و همه گروه عکس و فیلم هایشان را گرفتند به جز من که غزاله گفت: عزیزم من خیلی تلاش کردم ولی اصلا همکاری نکردی! شماره کارت گرفتند و مبلغ فیلم و عکس را برگرداندند. البته کمی پکر شدم که نمی توانم مستندی برای اثبات این تجربه داشته باشم، اما در کل بسیار خوشحال و راضی بودم. با همه همسفران خداحافظی کردم. از غزاله و فرزاد که به نظرم شغل بسیار سخت و پر مسوولیتی دارند تشکر و به عنوان شاگرد آخر و مردود در غواصی، اما امیدوار به موفقیت های بعدی مجموعه را ترک کردم! 

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر