سفر به خط استوا- مالزی (بخش 4)

4.4
از 42 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به خط استوا- مالزی (بخش 4)

سفر به خط استوا- مالزی (بخش 4)

اعتقاد بر این است که انسان پس از گذراندن تمام این مجازاتها ، گناهانش پاک شده و اکنون لباس مناسب به تن میکندو پاک و مطهر و زیبا میشود. همونطور که در عکس زیر مشاهده میشود، از دریچه عبور میکنند و روح زندگی در انها دمیده شده و در بدن جانداران دیگه ظهور کرده و به دنیا بر میگردند.

 سفرنامه مالزی

حالا اگه شانسشون میزد دوباره آدم میشدن و اگه شانسشون مثل ما باشه میشن لاک پشتی ، خروسی ، چیزی. وارد قسمت بهشت که شدیم اول از همه مجسمه فرشتگان خدا رو ساخته بودند :

 سفرنامه مالزی

بعدشم که به حوریاش رسیدیم که دیدیم حوری هاشون خیلی زشتن و آدم و بدتر دین زده میکنن :

 سفرنامه مالزی

بعد از دیدن بهشت از پله ها پایین اومدیم. و یه چرخی هم اون پایین زدیم و چند تا عکس گرفتیم :

 سفرنامه مالزی

 سفرنامه مالزی

 سفرنامه مالزی

یه آلاچیق هم وجود داشت رو به دره که دلت میخواست توش بشینی و سرسبزی دره و مه آسمون و غروب خورشید و باهم یکجا تماشا کنی. اما حیف که بارون تندتر شد و باید راه می افتادیم. تو اون آلاچیق مردم آرزوهاشون رو روی چوب نوشته بودن و آویزون کرده بودن. خیلی از آرزوها به زبون فارسی بود. از بین اونایی که خوندم یکیشون خیلی نظرم و به خودش جلب کرد. یه پسری نوشته بود : آرزو میکنم مردم دنیا در هر جایی که هستند خوب و خوش باشند! آرزویی بسیار ساده اما تآمل برانگیز. عکس زیر نمایی از بالای آلاچیق ها می باشد :

 سفرنامه مالزی

وقتی بارون تندتر شد همه سوار اتوبوس شدیم و به سمت شهر برگشتیم. قرار بود که برای شام به همان رستوران کلبه شرقی که دیروز رفته بودیم ببرتمون. در بین راه به تورلیدر خبر دادند که آب اون منطقه قطع شده و امکان استفاده از سرویس های بهداشتی رستوران نیست. تورلیدر هم من من کنان و با خنده و شوخی این موضوع رو تو اتوبوس مطرح کرد. اولش گفت 2 تا خبر براتون دارم یکی خوب و اون یکی بد. خبر خوب اینه که امشب میبریمتون رستوران ایرانی تا کباب بخورید و خبر بد اینه که دستشویی نمیتونید برید. بعد هم گفت یه راه حل پیدا کرده و اونم اینه که برن دم درب یکی از هتل ها و مسافرایی که کارشون فورس هستش و قاچاقی بفرسته تا برن داخل کارشون و انجام بدن. بعدش رای گیری شد که کیا کارشون فوری فوتیه. خلاصه سوژه ای شده بود واسه خودش. همین لحظه بود که پرسیدم: آقا نیما، هزینه تور دستشویی چقدر میشه؟ که مردم ترکیدن از خنده. همچنین در مورد تور ترکیبی ازش سوال میکردم. خلاصه ناخواسته لحظات شادی بوجود اومد و آخرسر هم این مشکل مرتفع شد و کار به اینجاها نرسید.

بالاخره به رستوران رسیدیم و وارد شدیم. فضای داخل رستوران به واسطه وجود کولرها خیلی سرد شده بود طوریکه ترجیح دادیم بیایم تو فضای بیرون از رستوران بشینیم و غذامون و بخوریم. امشب کباب سفارش دادیم که به نظرم خیلی عالی بود. حالا یا به خاطر این بود که غذای ایرانی خورده بودم یا واقعاً خوشمزه بود. همراه غذا یه نوشابه هم برامون می آوردن. وقتی از گارسون خواستم که نوشابه خانومم رو با یه دوغ عوض کنه قبول نکرد و گفت اگه این کار رو بکنم اونوقت همه دوغ میخوان. من هم گفتم پولش رو میدم و طرف قبول کرد. آخر غذا یه صورتحساب دوغ برام اورد که ارزش افزوده و مالیات هم بهش خورده بود و فقط یه دوغ شده بود 8.7 رینگت. که برای یه دوغ قیمت خیلی بالایی بود. من فقط موندم این دوغ ها رو از کجا گیر آوردن. رو برچسبش هم نوشته بود "دوغ ایرانی" . بعد از خوردن شام تو اتوبوس تور پارک آبی رو به قیمت نفری 50$ خریداری کردیم. چون چه خودمون میرفتیم و چه با تور قیمتش تقریباً همین میشد. رسیدیم هتل و یه دل سیر خوابیدیم. و اما اگه خودتون خواستید جاهایی که این تور ما رو برد برید :

نحوه رفتن به باتو کیو رو که گفتم. گنتینگ خواستید برید، با مترو برید ایستگاه KL Sentral. بعد اونجا نفری 10.5 رینگت میپردازید و اتوبوس های گنتینگ رو سوار میشید که درست جلوی تلکابین شما رو پیاده میکنه. این بلیط شامل ورودی تلکابین هم میشه. وقتی اون بالا از همه چی استفاده کردین و خواستید برید معبد بهشت و جهنم ، به پارکینگ هتل فرست ورلد مراجعه کنید. اونجا چند تا ایستگاه اتوبوس داره. دنبال کلمه chin swee temple بگردید و تو اون ایستگاه منتظر رسیدن اتوبوس باشید. اتوبوس از ساعت 9 صبح تا 9 شب به جز ساعت 1 بعد از ظهر به سمت معبد حرکت میکنه و از ساعت 9:15 صبح تا 9:15 شب هم برتون میگردونه و رایگان هم هست.

جهت اطلاعات بیشتر در مورد گنتینگ هایلند به سایت زیر مراجعه کنید :

https://www.rwgenting.com/

پایان قسمت پنجم

• قسمت ششم- مجموعه پارک های سانوی لاگون

سانوی لاگون مجموعه ای از 5 پارک در کنار هم هستش. این پارک ها شامل موارد زیر می باشد:

1. Scream park : پارک جیغ که در حقیقت همون تونل وحشت خودمونه.

2. Amusement park : شهربازی

3. Wildlife park : باغ وحش

4. Water park : پارک آبی

5. Extreme park : نمیدونم به فارسی چی میشه. شاید بشه پارک بینهایت. مختص یک سری بازی های خاص و هیجان اور هستش که در ادامه بیشتر توضیح خواهم داد.

ورودی پارک 120 رینگت هستش که با اون بلیط میتونی به تمام پارک ها وارد بشی. روزهای شنبه و یکشنبه پارک خیلی شلوغ میشه و پیشنهاد نمیدم تو این روزا برید. همچنین در نظر داشته باشید که پارک در روزهای سه شنبه تعطیل میباشد. قرار بود ساعت 9:30 صبح راه بی افتیم چون ساعت شروع به کار پارک 10 صبح هستش اما متاسفانه با تآخیر و حدود 10:10 بود که راه افتادیم. از مغازه بیرون از پارک آبی دمپایی ابری خریدم و با نشون دادن بلیط ، یک دستبند به دور دستمون بستن که تمام خریدها و هزینه هایی که باید داخل پارک انجام میدادی، از طریق شارژ کردن همین دستبند انجام میگرفت. Refund هم داشت که درب خروجی انجام میگرفت، یعنی اگه به عنوان مثال 50 رینگت کارتت رو شارژ کنی و داخل پارک 20 رینگت خرج کنی، موقع خروج از پارک بقیه پولت یعنی اون 30 رینگت رو بهت پس میدن. فقط باید دقت کنید که ساعت کار پارک تا 6 بعد از ظهر هست و ریفاند هم تا ساعت 7 شب بیشتر نیست و اگه خیلی دیر بیای بیرون نمیتونی بقیه پولت و پس بگیری. ما کارتمون رو 100 رینگت شارژش کردیم و بعد از گرفتن نقشه پارک ها داخل شدیم.

 سفرنامه مالزی

به محض ورود به پارک جیغ میرسید.

 سفرنامه مالزی

همون بهتر که اول وارد این تونل وحشت بشید چون بعداً اگه اول بخواید برید تو آب لباستون خیس میشه و بعداً اجاره ورود بهتون نمیدن. ماهم رفتیم و تو صف وایسادیم تا بریم داخل. یه جماعت 10-20 نفره ایرانی با هم بودیم واسه همین هم با خودمون گفتیم هر چقدر هم اون تو ترسناک باشه وقتی جمعیتی بری ترسی نداره که. یک عکاس قبل از در ورودی وایساده بود که به من و همسرم گفت قیافه وحشتناک از خودمون در بیاریم تا ازمون عکس بگیره. بعدش هم عکس رو با پس زمینه هایی ترسناک چاپ میکرد تا بعد از اینکه از تونل خارج شدی بهت بفروشه. ما هم چند تایی عکس با فیگورهای مختلف انداختیم. هنوز تو صف وایساده بودیم که چند تا خانوم هراسون از داخل تونل اومدن بیرون و در حالیکه دستشون رو روی قلبشون گذاشته بودن میگفتن : آخیـــــش، اومدیم بیرون! داشتم میمردم از ترس!

آخه میدونید ، مثل تونل وحشتای خودمون نبود که سوار یه قطارتون کنه و ببرنتون داخل، اونجا تونل وحشتی بود که باید خودت با پای پیاده میرفتی داخلش. با لاخره نوبت به ما رسید و یه گروه 10-15 نفره شدیم و ساعت 11 بود که رفتیم داخل. مسئول تونل بهمون توضیح میداد که هیچکس رو نباید اون داخل لمس کنید و هیچکس هم شما رو لمس نمیکنه و هی هم این موضوع رو تاکید میکرد. داخل شدیم و اولش وانمود میکردیم که داره خیلی خوش میگذره و اصلاً هم نمیترسیم ، تا اینکه چندین تا پله رو رفتیم پایین و از جاهای تنگ و تاریک رد شدیم اونم تو تاریکی تا اینکه رسیدیم به یه محوطه بازتر که همه اونجا پشت یه در جمع شدیم. تا اینجاش که چیز خاصی نبود و فقط راه رفتن تو راهروهای باریک و تاریک و از پله پاین رفتن بود.

دوباره یکی دیگه از مسئولای تونل اومد و بهمون گفت که قراره برامون یه فیلم پخش کنن. بعدش اون ال سی دی ای که بالای درب نصب شده بود شروع کرد به پخش کردن یه فیلم ترسناک. موضوع در مورد دختر بچه ای بود که درست شبیه بازیگر فیلم حلقه بود. از داخل یک اتاق که پر از کفن بود و جنازه ها سرو ته آویزون بودن رد شد و به ارتیست فیلم حمله کرد و ... این فیلم حدود 10 دقیقه ای طول کشید و وقتی ذهنامون اماده شد بهمون گفتن که حالا میتونید وارد اون درب بشید. 5 نفر اول وارد شدن و تا نوبت به ما رسید ، جلومون و گرفتن و گفتن که از اینجا رو باید 5 تا 5تا وارد بشید. ماهم منتظر موندیم تا گروه اول یه مقداری فاصله بگیره تا مارو بفرستن داخل. چیزی نگذشته بود که صدای ممتد جیغ هایی که از داخل بیرون میومد ترس زیادی به جونمون انداخته بود. بدتر از همه این بود که نمی دونستیم اون تو چی در انتظارمونه و از طرفی همش صدای جیغ گروه اولی که رفته بودن و میشنیدیم.

بعد نوبت ما شد ، حالا هر چی یارو اصرار میکنه که برید داخل ما میگیم اول نمیریم. تا بالاخره یه زوج کره ای فداکاری کردن و اول رفتن و ماهم دنبالشون. توی مسیر از یه سری راهروهای باریک رد میشدی که کنارش قفس های توری شبیه زندان درست کرده بودن و به اصطلاح آدم خوارها داخل اون بودن و گاهی باهات حرکت میکردن ، گاهی با ضرب زیاد به قفس حمله میکردن و صورتشون و می آوردن جلوت و ...

یه جای مسیر هم جیغ زدیم و هم خیلی خندیدیم. یکی از این آدم خوارا داشت همراه من از پشت قفس ها حرکت میکرد و زل زده بود تو چشمای من، منم برگشتم به مسخره بهش گفتم : هه هه ههه، هر کاری دلت میخواد انجام بده، اون پشتی و دستت بهم نمیرسه، آقا ما تا این و گفتیم یه دفعه رسیدیم به جایی که قفس تموم شد و اومد پرید جلوم. یه دادی زدم که همسرم 2 ساعت بهم میخندید. یه جایی هم یکیشون پشت یه دیوار نشسته بود و پرید جلوی همسرم که اون هم یه جیغ درست حسابی کشید و من بهش خندیدم. جلوتر که رفتیم به همون اتاقی که تو فیلم بود و پر از کفن بود رسیدیم. همون دختره هم ته اتاق تو تاریکی وایساده بود و داشت زمین و نگاه میکرد که یه دفعه ای به سمتمون حمله ور شد و ماها همه فرار کردیم. اینجاها دیگه یه کم خفن شده بود. یکی از همراهای ما اولای مسیر میرفت جلو آدم خوارا و داد میزد و میترسوندشون. یعنی به جای اینکه اونا بترسوننش ، اون میترسوندشون و ما میخندیدیم ولی حالا که به اینجاها رسیده بودیم اون هم دیگه از این کار نمیکرد و فرار میکرد.

جلوتر که رفتیم دوباره محوطه بازتر شد و با دیدن پرده نمایشی که جلومون بود فهمیدیم که قراره دوباره برامون فیلم بذارن. یکی از لیدرای تونل اومد جلو و گفت که همه با دقت به تصاویر نگاه کنن. در عین ناباوری شروع کردن به پخش کردن یه فیلم جنگی. همینطور که داشتیم دقت میکردیم که این چه فیلمیه که برامون گذاشتن یه دفعه یه آدم خوار از وسط پرده نمایش پرید بیرون و مارو تا مرز سکته برد.

جلوتر که رفتیم جالب تر هم شد و نفری یه عینک سه بعدی دادن تا بزنیم به چشمامون. عینک و زدیم خیلی حال داد همه چی سه بعدی شده بود و اومده بود تو صورتمون. اوج هیجان جایی بود که رفتیم روی یک پل که دو طرفش دستگیره بود و انتهای اون یه رنگین کمونه تو در تو در حال چرخیدن بود طوریکه وقتی نگاش میکردی سرت گیج میرفت. پل هم شروع کرد خم شدن به چپ و راست. دستامون و تا اونجا که میشد سفت به دستگیره ها گرفته بودیم تا یه وقت پرت نشیم پایین.

بعدش دوباره عینکا رو ازمون گرفتن و بعد از عبور از چند جای دیگه یه تابوت دیدیم که یهو درش باز شد و یکی با اره برقی دنبالمون کرد.. با دیدن درب خروجی مثل دیوانه ها از در پریدیم بیرون و در حالیکه از هیجان قلبمون تند تند میزد و خیس عرق شده بودیم هر هر خندیدیم و تلو تلو خوران رفتیم سمت آقای عکاس و عکسمون رو ازش 35 رینگت خریدیم. بیچاره همسرم از اون روز به بعد به خاطر جیغی که تو گوشش زده بودم گوشش سوت میکشه. آخه مثلاً رفته بودم پشت سرش وایساده بودم تا نترسه!!!

از اونجا رفتیم Amusment park و کوله مون رو گذاشتیم یه گوشه و سوار ترن هوایی شدیم. همسرم از ترن هوایی میترسید و به خاطر من سوار شد. قبل از حرکت ترن بهش گفتم که نترسه چون اصلاً ترس نداره. ترن هوایی شروع به حرکت کرد و بعد از 1 دقیقه به غلط کردن افتادم. خیلی خیلی خفن بود. چند جا احساس کردم دارم پرت میشم بیرون. یعنی اگه کمربندتون رو نبندید که حتماً سوت میشید بیرون. اگه ترسو هستید که به نظرم اصلاً سوار نشید. اما در کل خیلی حال داد و اگه باز هم برم دوباره سوار میشم. ساعت 12 بود که تموم شد و به سمت باغ وحشش رفتیم. با توجه به اینکه پارک تا ساعت 6 بعد از ظهر بیشتر باز نبود، تصمیم گرفتیم که بیشتر از 1 ساعت روی باغ وحش وقت نذاریم. داخل Wildlife park شدیم. یک سری از حیووناشون بودن که من تا حالا ندیده بودم و حتی نمیدونم اسمشون چی هست. مثل این دوتا :

 سفرنامه مالزی

 سفرنامه مالزی

یه حیوون هم بود که چیزی بین کانگورو و اهو بود :

 سفرنامه مالزی

یه جای مسیر هم یه مرداب درست کرده بودن که توش یه تمساح خیلی خیلی بزرگ بودن. راحت میتونم بگم بزرگترین تمساحی که دیدم. ولی نکته جالب تمساح دیگه ای بود که شیکم خیلی گنده ای داشت و هیکلش مثل این نزول خورا بود :

 سفرنامه مالزی

یه چیز دیگه ای که دیدیم یه تعداد زیادی طوطی بودن که همه روی شاخه های یه درخت نشسته بودن و مسئول اونجا داشت بهشون پاپایا میداد بخورن. اما نکتش اینجا بود که کلید کرده بود رو یکی از طوطی ها و همش میخواست به اون غذا بده. حالا هم که اون میخواست بهش زوری غذا بده اون ناز میکرد و وقتی هم که میخواست غذا رو از دستش بگیره انگار میخواست تیک آف کنه! کمی که بیشتر دقت کردیم دیدیم شیکمش قلمبه هستش و بارداره. به خاطر همین هم هست که مسئول او.نجا اینقدر نازش و میکشه.

 سفرنامه مالزی

یاکریم هاشون هم خیلی باحال بودن. انگار رفته بودن آرایشگاه داده بودن پراشون و فر کنن :

 سفرنامه مالزی

بعد از دیدن پرنده ای که داشت تو باتوکیو نارگیل میخورد، اینجاهم طوطی خوشرنگی رو دیدیم که داشت موز میخورد :

 سفرنامه مالزی

یه پلنگ خوش خط و خال هم بود که واقعاً عاشق ابهتش شده بودیم :

 سفرنامه مالزی

ایگوانای نارنجی هم که دیگه عشقه منه ( شاید یه دونه خریدم یه روز) :

 سفرنامه مالزی

درخت موز هم دیدیم که موزای خیلی کوچیک بانمکی بهش اویزون بود و از دیدنش سیر نمیشدی :

 سفرنامه مالزی

در کل 1 ساعت تو باغ وحشش بودیم و بعدش رفتیم سمت پارک آبیش. خوبیه پارک آبیش این بود که میشد هر جور که خواستی بری تو آب. خیلی ها با حجاب کامل داخل آب بودن. اول یه لاکر گرفتیم به قیمت 15 رینگت و وسایل رو گذاشتیم داخلش. یه مچ بند بهمون دادن که وقتی میگرفتیش جلوی درب لاکر بازش میکرد و میتونستی هرچند بار و هر وقت که خواستی بیای ازش استفاده کنی. البته اگه وسایلتون زیاده پیشنهاد میکنم حتماً از کمد استفاده کنید. قیمتش 30 رینگت هست اما به نظر من ارزشش رو داره.

بعدش از کنار یه باجه رد شدیم که یه سری وسایل مثل تیوپ رو جهت استفاده شخصی اجاره میداد :

تیوپ تک نفره : 10 رینگت ودیعه + 10 رینگت اجاره

تیوپ دونفره : 15 رینگت ودیعه + 15 رینگت اجاره

تخته شنا : 10 رینگت ودیعه + 20 رینگت اجاره

تخته موج سواری : 20 رینگت ودیعه + 30 رینگت اجاره

البته این رو اضافه کنم که جهت استفاده از سرسره ها خودشون بهتون تیوپ رایگان میدادن و نیازی به اجاره نبود. رفتیم و از رودخانه آرام شروع کردیم. یه جایی از این رودخانه آبشار هم داشت که آب پس از سر خوردن از روی یه فضای سبز که خوراک عکاسی بود رو سر و کله کسایی میریخت که در حال عبور از داخل رودخانه آرام بودند.

بعدش رفتیم داخل استخر موج. اونجا یه سطل بزرگ آب وجود داشت که ارتفاع زیادی از استخر داشت و یه شیر آب هم بالاش باز بود و آّّب میریخت داخلش. وقتی داخلش پر میشد چپ میکرد و آب رو میریخت رو سر آدمایی که تو استخر بودن. من هم دودفعه رفتم زیرش وایسادم و دستم و گذاشتم رو سرم و آب خالی شد روم که خیلی حال داد.

بعدش رفتیم سراغ سرسره هاش و کلی تفریح کردیم. بهترین سرسره اش سرسره ای به نام vuvuzela هستش که جایزه بهترین سرسره رو هم یه سال برنده شده بود. سرسره بلندیه که پایینش حالت قیف داره. سوار تیوپ میشی و میری پایین، وقتی به اون قیف میرسی یه حالت خلا بوجود میاد و دلت هوررررری میریزه پایین و پرت میشی تو آب که ما سوار شدیم و خیلی خوب بود. 6تا سرسره بهم چسبیده هم بود که یه تخته لاستیکی بهت میدادن میذاشتی زیر بدنت و با کله باید میومدی پایین. وقتی نجات غریق سوت زد که همه باهم سر بخوریم، من اینقدر با شتاب خودمو پرت کردم که یه چند متری از همه جلوتر داشتم میرفتم پایین و به خاطر سرعت زیادم رفتم تو لاین بغلی و شوت شدم تو آب که این هم خوب بود. اما کمرم درد گرفت .

هر بازی ای رو هم که انجام میدادی یکی ازت عکس میگرفت و نواری رو که شماره عکس روش بود میچسبوند دور مچت تا موقع خروج با ارائه اون اگه خواستی عکست رو خریداری کنی. دیگه گشنمون شده بود و اسه همین هم به یکی از رستورانای داخل پارک آبی مراجعه کردیم و ناهار گرفتیم. یک همبرگر+ سینه مرغ اسپایسی+ نوشابه 14رینگت

دو تکه ماهی+سیب زمینی + نوشابه 19 رینگت

موقع ناهار بارون شدیدی گرفت. مردم هم همینجور داشتن از دست بارون فرار میکردن و به جاهای مسقف پناه میبردن. ما اولش فکر کردیم که اینا مخشون یه عیبی کرده که خودشون با اینکه لختن دارن از بارون فرار میکنن که خیس نشن، بعدش هم تصمیم گرفتیم که تو همون بارون بریم تو آب و فکر میکردیم اینجوری بیشتر هم حال میده. اما به محض اینکه اومدیم تو بارون دیدیم که خیلی سردمون شد و داریم یخ میزنیم و فهمیدیم که علت فرار کردن مردم از بارون این نبوده که خیس میشن، بلکه به خاطر این بوده که بیچاره ها داشتن یخ میزدن از سرما. داشتیم فکر میکردیم حالا که بارون اومده پس چیکار کنیم که یه دفعه چشممون به صف طویل سینما 5 بعدی افتاد که به خاطر بارون بازارش حسابی داغ شده بود. صفی هم که داشت زیر یه سقف بود که باعث میشد زیر بارون نمونی.

وقتی تو صف وایساده بودیم اونایی که از داخل سینما میومدن بیرون و داشتیم نگاه میکردیم. همشون خیس آب بودن و درحالیکه داشتن از سرما میلرزیدن خنده هم رو لباشون بود و معلوم بود که اون تو حسابی بهشون خوش گذشته. فقط نمیدوستیم چرا اینا لیچه آبن. بعد از مدت زیادی انتظار بالاخره نوبت به ماهم رسید. عینک های سه بعدی رو گرفتیم و رفتیم داخل. اون تو دیدیم که تمام صندلی ها خیس هستن و داخل بعضی هاشون هم آب جمع شده بود. نشستم رو یکی از صندلی ها که کمتر توش آب جمع شده بود و به همسرم گفتم میخوام جایی بشینم که کمتر خیس بشم تا وقتی میام بیرون یخ نزنم. اما مسئول سینما اومد و بهم گفت برم داخل تر تا بقیه راحت تر بیان داخل و بشینن ماهم چند تا صندلی رفتیم اون طرف تر، درحالیکه نمیدونستم همین چندتا صندلی اون طرف تر رفتن ، یه خاطره ای برام میسازه که تا مدتها ازش به خوبی یاد میکنیم و هر وقت یادش می افتیم میخندیم.

فیلم شروع شد و مثلاً ماها همه داخل یه قایق نشسته بودیم و داشتیم روی یک رودخانه خروشان حرکت میکردیم. در طی مسیر ، اژدهاها بهمون حمله میکردن، از آبشار پرت میشدیم پایین و کلی پیچ و تاب میخوردیم. خیلی جالب بود، اما جالب تر از اون این بود که یه لوله آب دقیقاً کنار دسته صندلی من بود که آب با فشار ازش میپاشید هوا و کاملاً رو کله منه بدبخت فرود می اومد. چند تا سوراخ هم روی دیوار بود که ازشون آب میپاشید بیرون و طوری تنظیم شده بود که مثلاً سوراخ اول ، آب رو بریزه روی صندلی اول ، سوراخ دوم، صندلی دوم . به همین ترتیب. اما انگار چند تا از این سوراخا گرفته بود و انگار همشون رو من تنظیم شده بود. از بالاسر و روبرو هم که آب میپاشید.

اینقدر بهم آب پاشیده شد که طی فیلم 4 بار مجبور شدم عینکم رو دربیارم و سریع پاکش کنم تا بتونم جلوم و ببینم. همسرم هم که کنارم نشسته بود از اول تا آخر فیلم داشت میخندید و من فکر میکردم اینقدر فیلمش باحاله داره به این اندازه میخنده اما بعداً بهم گفت که داشته به جای فیلم ، همش به من نگاه میکرده و به اینکه چه بلایی داره سرم میاد میخندیده. در کل سینمای 5 بعدی عالی بود و تا یه ساعت بعد از خروج از داخل سینما هنوز داشتیم میخندیدیم و من هنوز معتقدم بهترین سینمای چند بعدی ای بود که تا حالا تو عمرم رفته بودم. بیرون اومدنه ما از سینما مصادف شد با بند اومدنه بارون و این بهترین نویدی بود که میشد به ما داده بشه. از اونجا تصمیم گرفتیم بریم سمت Extreme Park. اول از همه از تعداد زیادی پله بالا رفتیم و رسیدیم به پل معلق.

بزرگترین پل معلق دنیا بر فراز این پارک قرار داره و وقتی شما بهش میرسی از دیدنش هیجان زیادی بهتون دست میده. اولش که روی پل قدم میزاری یه حس خوبی از ترس و هیجان و لذت رو میتونی همزمان تو وجودت احساس کنی. زیر پل هم دریاچه وجود داره که یه قسمتش رو مخصوص قایق های پدالی و یه قسمتش رو مخصوص شنا درست کردند. اون قسمتی که مخصوص شنا هستش ساحل شنی هم داره که در نوع خودش جالبه. از زیبایی های این پل هرچی بگم کم گفتم. باید خودتون برید تا ببینید. من و همسرم کلی روی پل دویدیم و از دیدن مناظر زیبا از اون بالا لذت بردیم. یه عکاس هم طبق معمول یالای پل ایستاده بود که یه چندتایی هم عکس قشنگ از ما انداخت.

عکس زیر نمایی رو از این پل معلق زیبا نشون میده که تا آخرین لحظه قبل از بسته شدن پارک صبر کردم تا خلوت بشه و از داخل اون ساحل شنیه انداختم:

 سفرنامه مالزی

وسطای پل هم ایستگاه بانجی جامپینگ بود. که از بالای پل معلق و بر روی دریاچه انجام میشد. جرآت هر کاری رو داشتیم غیر از این یکی. به نظرم خیلی دل میخواد. قیمتش هم 130 رینگ بود و در کل بیشتر از 1 نفر رو هم ندیدم که ازش استفاده کنه. تو عکس زیر میتونید ایستگاه بانجی جامپینگ رو ببینید :

 سفرنامه مالزی

انتهای پل یه کابل و قرقره بود درست شبیه اون چیزی که تو پارک آب و آتش خودمونه با این تفاوت که ابعاد بسیار بزرگتری داشت. داخل یه جلیقه مینشستی و جلیقه رو به قرقره وصل میکردن. بعدش از روی کابلی که یه سرش به پل معلق وصل بود و یه سرش به ساحل شنی ختم میشد، سر میخوردی و با شتاب میرفتی پایین. در تمام مدت که داری میای پایین زیر پات دریاچه هستش و کلاه ایمنی سرته. اگرچه یه مقدار شک داشتیم که این بازی ترسناکه یا نه واینکه بریم یا نریم، اما بالاخره تصمیم گرفتیم حالا که تا اینجا اومدیم و این بازی رایگان هم هست، این رو هم تجربه کنیم. واسه همین هم رفتیم و تو صف ایستادیم.

بازی محدودیت وزنی داشت . یعنی اول باید میرفتی رو ترازو و وزنت نباید کمتر از 40 کیلو یا بیشتر از 90 کیلو میبود. خدارو شکر ما از این بابت مشکلی نداشتیم ولی یه خانم عرب که رفت رو ترازو مسئول بازی بهش گفت sorry . بیچاره خانومه هیچی نگفت و فقط رفت. دلم براش سوخت. احساس کردم خیلی خجالت کشید. حدود 10 نفر تو صف بودن که یکی یکی میرفتن رو ترازو و بعدش جلیقه و کلاه ایمنی و تنشون میکردن و به قرقره وصل میشدن. بعدش موقعیت صحیح دستها و کمر رو براشون توضیح میدادن و سرشون میدادن پایین. همزمان با سر دادن هم ، یه بوقی شبیه بوق کامیون به صدا درمیومد تا معلوم بشه یکی داره میاد پایین. آخرای مسیر هم یه عده داخل استخر حلقه زده و نشسته بودن و به صورت خودجوش اوناییکه با قرقره از بالا سرشون رد میشدن رو خیس میکردن و بهشون آب می پاشیدن.

بالاخره نوبت به ما رسید و جلیقه ها رو تنمون کردیم. اونقدر محکم بسته بودن دور کمرمون که بدجور فشار به شیکم وارد میکرد. اول همسرم رفت و بعدش هم من. اصلاً اصلاً ترس نداشت و خیلی هم حال داد. آخر مسیر هم یه گره وجود داشت که قرقره ات بهش برخورد میکرد و و امیستاد. البته این ایستادن به این راحتی ها هم نبود. چون با شتاب به گره برخورد میکردی یه تنش بهت وارد میشد و کلاً پاهات میرفت هوا و میچرخیدی و بعدش میومدی پایین. همین چرخش باعث شده بود که دست همسرم از طناب جدا بشه و محکم بخوره تو صورتش. بنده خدا پای چشمش کبود شد و بازی کوفتش شده بود و خیلی هم دردش گرفته بود طوریکه وقتی از قرقره اومد پایین داشت سرش گیج میرفت. بعد از اون رفتیم داخل استخر و شنا کردیم و بازهم عکاس ازمون عکس گرفت و ساعت 5 اومدیم از آب بیرون و لباسا رو عوض کردیم و یه بستنی خریدیم بخوریم که همش برگشت رو لباس سفیدم. تصور کنید یه لباس سفید کاملاً کاکائویی بشه. هیچی دیگه لباس رو درآوردم و افتادم به شستن. تا حدودی مشکل مرتفع شد. اما خب لباس تنم خیس و چروک شد. به غرفه چاپ عکس ها رفتیم و 3 تا از عکسامون و خریدیم ( برای خرید عکس ها مجبور شدیم مجدداً کارتمون رو تو همون پارک شارژ کنیم) که قیمت هر عکس هم 35 رینگت بود. بعدش از پارک اومدیم بیرون و و بقیه پولمون که تو کارت مونده بود رو هم گرفتیم.

برای دیدن عکس هاو اطلاعات بیشتر میتونید به سایت زیر مراجعه کنید :

www.sunwaylagoon.com/

واما اگه خودتون خواستید برید و تمایلی به استفاده از تور نداشتید ، باید سوار KTM بشید و ایستگاه Subang Jaya پیاده بشید. از اونجا میتونید مینی بوس های مرکز خرید پیرامید رو سوار شید. درست پشت مرکز خرید پارک آبی قرار دارد. از پارک که بیرون اومدیم رفتیم داخل مرکز خرید پیرامید که شکل یک هرم هستش و درست روبروی پارک آبیه. یه چرخ کوچیک تو مرکز خرید زدیم و از اونجا کیک خریدیم. یه مغازه درست سر نبش و تو طبقه همکف هستش که انواع کیک و پیراشکی و پیتزا و ... رو داره و میتونی بری یه سینی برداری و از هر کدوم که دلت میخواد برداری و بعد بیاری صندوق حساب کنی. که ماهم رفتیم کیک خریدیم که آدم بعد از شنا کردن خیلی گشنش میشه.

ساعت 7:30 بود که برگشتیم هتل و بعد از خرید یه شارژ 10 رینگتی از سوپر مارکتی که داخل لابی هتل بود رفتیم اتاقمون. خواستید شارژ بخرید این رو بدونید که از همه سوپرمارکت ها میتونید شارژ مد نظرتون رو تهیه کنید و اونها به شارژ میگن TOP UP . اول هم اسم اپراتور سیم کارتتون رو بگید. که سیم کارت شما یا Umobile هستش و یا Maxis. بعدش هم میزان شارژ . که ما همیشه 10 رینگتی رو میگرفتیم.

نحوه شارژ کردن هم بصورت زیر هستش :

خط MAXIS : تکمه سبز # کد چهارده رقمی * 111 *

خط UMOBILE : تکمه سبز # کد چهارده رقمی * 138 *

در مورد خطهای UMOBILE برای اینکه ببینید چقدر اعتبار دارید شماره زیر رو بگیرید : # 8 * 118 *

ضمناً برای استفاده از اینترنت سیم کارت هم دو روش وجود داره :

1. استفاده از اینترنت بصورتی که هزینه اینترنت از مبلغ شارژ سیم کارتتون کم بشه. که اصلاً به صرفه نیست و زود شارژتون تموم میشه.

2. خرید بسته اینترنتی یک ماهه : ابتدا باید یک شارژ 30 رینگتی بخرید و بهمون روشی که بالا گفتم سیم کارتتون رو شارژ کنید. بعدش برای خرید بسته یکماهه اینترنت کد زیر رو وارد کنید : # 1 * 3 * 118 *

بعدش از شما میخواد که پکیج مورد نظرتون رو انتخاب کنید که شما باید شماره پکیجی که قیمتش 28 رینگت هستش رو بفرستید. د آخر هم خریدتون رو تائید میکنید. 28 رینگت از حسابتون کم میشه و بسته یکماهه اینترنت برای شما فعال میشه.

تو جدول زیر میتونید نرخ انواع پکیج ها و حجم و مدت استفاده از اونها رو ببینید :

پکیج قیمت میزان استفاده سرعت مدت اعتبار تماس رایگان

به تمام شبکه ها پیام کوتاه رایگان

به تمام شبکه ها

UMI 18 18 رینگت ماهیانه نامحدود 250MB 30 روز 25 دقیقه 25 اس ام اس

UMI 28 28 رینگت ماهیانه نامحدود 1GB 30 روز 50 دقیقه 30 اس ام اس

UMI 38 38 رینگت ماهیانه نامحدود 1GB 30 روز 150 دقیقه 30 اس ام اس

UMI 48 48 رینگت ماهیانه نامحدود 2GB 30 روز 100 دقیقه 30 اس ام اس

برای آنکه متوجه شوید چه مقدار از حجم اینترنت باقیمانده است : #3 * 1 * 3 * 118 *

پایان قسمت ششم

• قسمت هفتم- بازدید از برجهای دوقلو پتروناس + آکواریوم

امروز قرار بود که به بازدید از برج های دوقلو و آکواریوم گذرونده بشه. واسه همین هم ساعت 8:30 صبح از خواب پاشدیم تا بریم برای صبحانه. همسرم هرچی گشت کتونیش رو پیدا نکرد. فهمیدیم که تو پارک آبی جا گذاشتیمش. من کتونی های همسرم و ازش گرفته بودم تا داخل لاکر بذارم که مثلاً یه وقت گم نشه اما موقع لباس عوض کردن از داخل لاکر در آورده بودمشون تا حوله و لباسم رو بردارم. تو اون شلوغی و رفت و آمد و فضای تنگی که بود کلافه شده بودم و یادم رفته بود که کتونی ها رو دوباره . همسرم هم که همون دمپایی ابری ها پاش بود متوجه نبودن کتونی ها نشده بود. خلاصه کتونیه 200 هزارتومانی که چندماهی بیشتر نبود براش خریده بودم و کلی هم دوستش داشت گم شده بود. به تور لیدرمون زنگ زدم و مشخصات کتونی رو دادم تا اگه باز رفتن پارک آبی برام پیگیری کنه. اون بنده خدا هم چندین بار پیگیری کرده بود ، حتی یکی از دوستانش رفته بود اونجا قسمت اشیا گمشده و برای من سوال کرده بود منتها پیدا نشد که نشد.

ساعت 9 یه تاکسی گرفتیم تا ما رو ببره KLCC ( مرکز شهر کولالامپور رو میگن KLCC) . قبل از سوار شدن به راننده تاکسی گفتم که باید تاکسی مترش رو روشن کنه، با قیافه ناراضی قبول کرد و روشنش کرد. در طی مسیر روکشی رو که معمولاً جلوی ماشین و روی داشبورد میندازن رو انداخته بود روی نصفی از تاکسیمتر طوریکه قیمتش رو نمیتونستم درست ببینم. بعد که به مقصد رسیدیم یه دکمه رو فشار داد که یه دفعه قیمت شد 20 رینگت. از نظر من راننده تقلب کرد و سرمون کلاه گذاشت اما از اونجایی که اولین بار سوار تاکسی هاشون میشدم و به سیستمشون آشنایی نداشتم با خودم گفتم که شاید من دارم اشتباه میکنم. بهتره درگیری ایجاد نکنم. همین شد که 20 رینگت و دادم و مارو جلوی برج های دوقلو پیاده کرد.

برج های دوقلوی پتروناس با 452 متر ارتفاع یکی از بلندترین برج های دوقلوی دنیاست و نماد کشور مالزی محسوب میشه. یکی از برج ها رو شرکت ژاپنی و دیگری رو شرکت کره ای ساخته که شرکت کره ای تونسته یک روز زودتر ساخت برج رو به اتمام برسونه. من وقتی این موضوع رو فهمیدم خیلی به حال مملکت خودمون تاسف خوردم. یه نفر بود که خونه ی قدیمیه ما رو گرفته بود و می خواست 4 طبقه آپارتمان از توش دربیاره ، نزدیک 2 سال طول کشید و حالا هم که یکسال از ساختنش تموم شده هنوز قبض آبش مسکونی نمیاد در صورتیکه اونجا رقابت برای ساخت چنین برجی سر روز و ساعت هستش. بگذریم. ساعت بازدید از برج بین 9 صبح تا 9 شب هستش و راس ساعت 10 شب هم مراسم رقص نور برگزار میشه و راس ساعت 12 شب هم تمام چراغ های برجها خاموش میشه. روزهای دوشنبه بازدید نداره و روزهای جمعه هم بین ساعت 13 تا 14:30 بسته هست.

وارد ساختمون شدیم و دنبال محل فروش بلیط بازدید از برج گشتیم. اما هر چی میگشتیم پیدا نکردیم، از چند نفر هم پرسیدیم تا بالاخره بعد از کلی گشت و گذار و رفتن به طبقه زیرین بالاخره باجه فروش بلیط رو پیدا کردیم. تو سانس های مختلف بلیط داشت که ساعت سانس ها روی نمایشگری که جلوی مسئول فروش بلیط بود نشون داده میشد و در صورتیکه جا پر میشد، اون سانس بصورت غیرفعال درمیومد. هزینه بلیط هم نفری 80 رینگت برای بزرگسالان و 30 رینگت برای کودکان بود و مدت زمان بازدید به 1 ساعت هم نمیرسید. از اونجایی که رینگتم تموم شده بود یه 100 دلاری دادم که فروشنده بلیط بهم گفت فقط رینگت قبول میکنند یا اینکه باید مسترکارت یا ویزا کارت داشته باشید.

حالا یه مشکل دیگه هم پیدا شد و اونم پیدا کردن صرافی و چنج کردن پول بود. اگه میخواستیم بریم پول چنج کنیم سانس فعلی رو از دست میدادیم اما چاره نبود. دوباره به طبقه همکف برگشتیم و پولمون رو چنج کردیم و یه دوری داخل مرکز خرید سوریا که این دو برج رو از زیر بهم متصل میکرد زدیم. جنس ها همه مارک و برند و فوق العاده گرون بودند. دوباره رفتیم پایین و واسه سانس 11 دوتا بلیط گرفتیم.

 سفرنامه مالزی

نوبتمون که شد توی یک صف ایستادیم و من هم نفر اول صف بودم. نفری یک آیدی کارت انداختن گردنمون سپس از داخل گیتی که شبیه گیت های بازرسی فرودگاه بود رد شدیم. به همراه داشتن وسایل تیز و برنده یا فلزی مثل پایه دوربین به داخل ممنوع بود و اجازه نمیدادن با خودت ببری داخل. بعد از عبور از گیت میرسیدی به جایی که یه پرده رو دیوار نصب کرده بودن که روش عکسی رنگی از نمای شهر و برج های دوقلوی مالزی بود که هر خانواده به نوبت جلوش می ایستادن و عکس میگرفتن. پس از گرفتن عکس هممون یه جا جمع شدیم تا توضیحات اولیه داده بشه.

یه دستگاهی بود که ازش یه چیزی شبیه بخار میومد بیرون و نوری بهش تابونده میشد که از تلاقی این دوتا باهم فیلمی از یه خانوم درست میشد که توضیحات رو هم همون خانوم میداد. که برای هممون یه چیز نو و خیلی جالبی بود. حتی در طول ارائه توضیحات یکی از این خانوم های اروپایی هی دستش و میکرد داخل بخارا تا ببینه چیه و قضیه از چه قراره. همه با ذوق نگاه میکردن چون واقعاً ابتکار جالی بود.

 سفرنامه مالزی

ارائه همین توضیحات رو میتونستن توسط یکی از مسئولین انجام بدن یا با استفاده از ویدئو پروجکشن ، اما این برج اینقدر براشون مهمه که سعی کردن هر چیزی که داخلش هست یه جورایی خاص باشه. اولش که خیلی خاص شروع شد. بعدش رفتیم سوار یه آسانسور شدیم که سرعت خیلی زیادی داشت حدود 7 متر بر ثاینه. سریعاً ما رو به طبقه 41 رسوند. اونجا وارد پلی شدیم که لینک بین طبقات 41 و 42 بود و دوبرج رو بهم متصل میکرد. نصب این پل پس از اتمام ساخت هر دو برج انجام شده بود. اون لحظه اول که میخواستی پات رو روی پل بذاری احساس فوق العاده ای بود و من یکی مثل بچه هایی که براشون بادکنک میخرن و شاد و خوشحال داخل پارک ورجه وورجه میکنن ، داخل شدم. کل نمای شهر رو میتونستی از اون بالا ببینی. به خصوص نمایی از پارکی که درست کنار برج های دوقلو قرار داشت :

 سفرنامه مالزی

 سفرنامه مالزی

اما چیزی که برای من و بقیه توریست ها جالب تر از نمای شهر بود ، خدمتکاری بود که از بیرون در حال تمیز کردن شیشه های برج بود.

 سفرنامه مالزی

همه منظره رو بیخیال شده بودن و داشتن از اون آقا فیلم میگرفتن.

من هم داشتم پیش خودم فکر میکردم که واقعاً انچنین شغل هایی خیلی خاص هستن و باید خیلی دل و جرآت داشته باشی. خیلی دوست داشتم ببینم چقدر حقوق میگیره که حاضر به انجام چنین کاری شده. بعد از اینکه بازدیدمون از پل تموم شد همسرم بهم گفت که ای کاش بالاتر هم میبردنمون. من گفتم که نمیدونم که آیا قله برج توی پکیجی که ما خریداری کردیم وجود داره یا نه، بیا بریم حالا ، یا میبرنمون پایین و تموم میشه و یا میبرنمون بالا دیگه.

سوار آسانسور شدیم و وقتی که دیدیم داریم همینجور بالا میریم ذوق زده شدیم. تا طبقه 83 فکر کنم بود که بالا رفتیم. برای اینکه متوجه بشید ما تا کجای برج بالا رفته بودیم عکس زیر رو که مربوط به نمای اون طبقه میشه نگاه کنید :

 سفرنامه مالزی

تو اون طبقه، یه ماکت از برج های دوقلو و ساختمون های اطرافش وجود داشت که جهت ارائه توضیحات بیشتر به توریست ها بود :

 سفرنامه مالزی

حالا نمای شهر از این بالا خیلی کامل تر شده بود و ساختمان ها هم خیلی کوچکتر شده بودن ، هتل ماهم که اون هتل بلنده وسط عکس هستش که رنگش کرم و پشت بامش آجری رنگه :

 سفرنامه مالزی

چند تا دوربین هم دورتادور نصب شده بود که اگه میخواستی میتونستی بری و از داخلش شهر رو تماشا کنی. اما به نظر من زومش زیادی بود. همسرم در فاصله خیلی کوتاهی تونست هتلمون رو با دوربین پیدا کنه که از قضا کار راحتی هم نبود.

 سفرنامه مالزی

 سفرنامه مالزی

نویسنده : محمد قربان خان