سفر به خط استوا- مالزی (بخش 1)
مقدمه
سفر به خط استوا همیشه آرزویی بود که همسرم در ذهن داشت. بازدید از کشور مالزی نیز برای من آرزویی بود که فکر نمیکردم به این زودی ها محقق شود. همکاری داشتم که پسرش رو جهت تحصیل به مالزی فرستاده بود ، اون همیشه از مالزی و سرسبزیش ، از تلکابین پرسرعتی که مقصدش بالای کوهی است ،که اون بالا یکی از هیجان انگیزترین شهربازی های دنیاست، از میوه های استوایی و غذاهای ارزونش ، از بارون های سیل آساش و هزارتا چیز دیگه برام میگفت و من هم با علاقه فراوان گوش میدادم و به خودم قول میدادم که روزی با همسرم که همیشه علاقمند به سفر هستش به مالزی بریم. ما عاشق سفر هستیم چون بهترین و خاطره انگیز ترین لحظات زندگیمون رو تو دوسفر خارجی ای که قبلاً به دبی و کوش اداسی رفتیم، تجربه کرده بودیم. نمیدونم چی شد که مالزی جور شد، فقط میتونم این رو بگم که خودمون هم هنوز باور نداریم که رفتیم مالزی و برگشتیم.
از اونجایی که خودم اهل برنامه ریزی هستم و قبل از هر سفری اینقدر تحقیق میکنم تا تمام زیر و بم جایی که دارم بهش سفر میکنم رو یاد بگیرم، لذا اکنون قصد دارم که تجربیات خودم از این سفر رو ، در اختیار بقیه دوستان قرار بدم تا شاید کمکی باشه برای کسایی که قصد عزیمت به این کشور رو دارند و میخوان از نهایت زمانشون بهترین استفاده رو ببرن. سفرنامه در 10 قسمت تنظیم شده که هر قسمت به یک روز کامل اختصاص داده شده و آنچه در این سفرنامه اومده تماماً تجربیات، آموخته ها و سلیقه شخصی اینجانب هستش و به هیچ وجه کلمه یا عکسی از آن از جایی کپی برداری نشده است.
قسمت اول- معرفی کشور مالزی
قسمت دوم - دراه مالزی
قسمت سوم- تور رستوران سالوما (نمایش فرهنگ مالایی توسط مردم بومی)
قسمت چهارم- تور شهر + بازدید از پایتخت سیاسی مالزی یعنی پوتراجایا
قسمت پنجم – بازدید از صنایع قلع + باتو کیو+ گنتینگ
قسمت ششم- مجموعه پارک های سانوی لاگون
قسمت هفتم- بازدید از برجهای دوقلو پتروناس + آکواریوم
قسمت هشتم- بندر پورت دیکسون
قسمت نهم – پارک پرندگان+ باغ ارکیده+ پارک پروانه ها + محله چینی ها +خیابان بوکیت بینتانگ
قسمت دهم- بازگشت به ایران+ نقد و بررسی بازارها
• قسمت اول- معرفی کشور مالزی
اطلاعات همه کشورها بصورت مفصل در اینترنت موجود هستش و با یه کلیک همشون قابل دسترسی هست. واسه همین هم سعی میکنم تا اونجا که میشه از ذکر مطالب تکراری و خسته کننده جلوگیری کنم و به ذکر یه سری نکات مهم که ضروری هستش طوریکه خارج از حوصله نباشه و یه سری اطلاعاتی که تورلیدرمون از مالزی بهمون داد و به شخصه برام جالب بود بسنده کنم.
جغرافیا
از اونجایی که خودم عشق جغرافیا هستم و به قول همسرم میتونم 2 روز بدون آب و غذا پای نقشه گوگل مپ بشینم و صدام هم درنیاد، پس اول از نقشه شروع میکنیم تا بفهمیم اصلاً مالزی کجا هست. تو عکس زیر میتونید موقعیت کشور مالزی رو نسبت به ایران ببینید. برای رفتن به مالزی باید پروازی معادل 8 ساعت رو تحمل کنید. بیش از 6000 کیلومتر مسیر هوایی. در طول پرواز هم از روی کشورهای پاکستان و هند و همچنین از روی خلیج بنگال عبور میکنید. با نگاه کردن به خط قرمز متوجه میشویم که یه مقدار هم بالاتر از خط استوا هستش که این نوید میوه های استوایی ای رو میده که بی صبرانه منتظر هستن تا ما بخوریمشون.
تمدن
مالزی قدمت چندانی نداره و لذا تمدن خاصی هم نداره و نباید در این کشور دنبال اماکن تاریخی باشید. در حقیقت سرزمینی هستش که در گذشته ای نه چندان دور تونسته استقلال بدست بیاره. که از قضا، تاریخی که ما به اونجا رفته بودیم سالروز استقلال مالزی بود و در همه جای شهر پرچم کشورشون مشاهده میشد. اولش ما فکر میکردیم که مالایی ها ( مردم بومی مالزی) خیلی وطن پرست هستند که روی همه در و دیوار شهرشون و حتی رو نمای تمام آپارتمانها پرچم کشورشون رو نصب کرده اند اما بعدش فهمیدیم که به خاطر همون سالروز استقلالشون هستش.
خطشون هم خیلی جالبه. یه نوع خاصی از خط میخی بود. حروفشون فارسی ای بود که انگار هم خورده. مثلا "ع" داشتن اما بالاسرش 3تا نقطه داشت یا مثلاً "ک" با یه نقطه بالا سرش. اولین باری که خطشون رو دیدیم به همسرم اون"ع" رو نشون دادم گفتم اگه راست میگی تلفظش کن؟ بعدش هم خودم سعی میکردم تلفظش کنم . کلی صدای عجیب در آوردیم و خندیدیم. خیلی باحال بود.
مذهب و وضعیت حجاب
در مورد دین و مذهبش هم بگم که مالزی کشوری مسلمان هستش اما فرقه های دیگه مثل بودایی ها و مسیحیت هم بسیار زیاد هستند. خیلی از خانم ها اونجا حجاب دارند لذا خانم های محجبه در کشور مالزی به هیچ وجه به واسطه داشتن حجاب معذب نمیشند. در کل برای مسافرت خانوادگی کشور خوبیه برخلاف کشورهایی مثل تایلند که شاید برای خانواده ها خیلی مناسب نباشه. معمولاً بی حجاب هاشون چینی ها و هندی ها هستند. اغلب خانم ها پوشش مناسب، موهای ساده و صورت بدون آرایشی دارند و کمتر کسی رو میتونید ببینید که آرایش غلیظ داشته باشه یا کلیپسی اندازه دکل برق رو سرش باشه.
مردم
مردم مالزی به سه دسته تقسیم میشن.
1. مالایی ها : که حدود 60% از جمعیت مالزی رو تشکیل میدن و معمولاً در ارگانهای حکومتی و دولتی مشغول به کار هستند. تا اونجایی که من دیدم کلاً مالایی ها آدم های شلی هستند. انگار یکی رو اسلومیشن تنظیمشون کرده. مثلاً اگه رفتید داخل هتل واسه چک این ، توقع نداشته باشید بالفور کارتون انجام شه، باید کندی رسپشن رو تحمل کنید. من این کندی رو تو همه چیشون دیدم حتی تو رقصشون که به طرز بسیار جالبی آروم میرقصند.
2. چینی ها : حدود 30% از جمعیتشون رو تشکیل میدن و نبض بازار و بیزینس رو در دست دارند. از اونجا که مردمانی بسیار سخت کوش هستند و مالایی ها هم همونجور که گفتم خیلی کند هستن، لذا در رقابت جهت کار همواره چینی ها ارجح هستند.
3. هندی ها : 10% باقیمانده رو به خودشون اختصاص دادند که معمولاً کارهای خدماتی رو عهده دار هستند.
حمل و نقل
تاکسی و مترو پرطرفدارترین هستند.
دو نوع تاکسی قرمز و آبی داشتند که تاکسی های آبی، خصوصی و جهت هتل ها بودند و تور لیدر به ما پیشنهاد داد که از تاکسی های قرمز استفاده کنیم که به صرفه تر میباشد.چیزی که اونجا جلب توجه میکنه اینه که فرمون همه ماشین ها سیستم انگلیسی هستش، یعنی سمت راسته. همین مساله باعث شده بود که من بارها تا نزدیکای زیر شدن برم. آخه طبق عادت همیشه اول سمت چپم رو نگاه میکردم تا از خیابون رد شم در صورتیکه ماشین ها از سمت راست میومدن.
این قضیه فرمون ماشین ها خیلی رو مخ ما بود. یه دفعه میدیدم که چشمای همسرم از تعجب زده بیرون چون ماشینی دیده که بدون راننده داره میره، تا اینکه بعد از چند ثانیه متوجه میشدیم راننده اون طرف نشسته. همه چی برعکس بود ، گردش به چپ آزاد بود، سبقت باید از سمت راست انجام میشد، دور میدان وارونه میچرخیدن و هزار مورد دیگه که تا اخر سفر رو اعصاب من پشتک وارو میزد. در مورد قیمت تاکسی ها هم بگم که با استفاده از تاکسیمتر یا به صورت توافقی قبل از سوار شدن محاسبه میشه. بهتره که قبل از سوار شدن به راننده بگید که تاکسیمترش رو روشن کنه تا کلاه سرتون نره. البته بعضی هاشون ممکنه قبول نکنن. در کل اون نظم و انضباطی رو که من تو دبی دیده بودم و همه تاکسی متر استفاده میکردن و رو اینجا ندیدم. اینجا حتی ممکنه راننده الکی بچرخونتت تا پول بیشتری ازت بگیره و یا تاکسی متر رو دستکاری کنه( اتفاقی که برای ما افتاد و تعریف خواهم کرد). قیمت هاش هم به نسبت زیاده. مثلاً یه مسیر متوسط حدود 20 رینگت معادل 20هزارتومانه ما تموم میشه براتون.
سه نوع مترو نیز وجود داشت :
1. KTM: که شبیه قطارهای بین شهری خودمون هستش. این قطار خیلی شلوغ میشه و از هر قشر آدمی هم توش هست و برای من که با همسرم مسافرت میرفتم خوب نبود و توصیه هم نمیکنم سوارشید.
2. LRT: قطارهای سریع السیرکه مثل مترو خودمون هستش . ما که سوار شدیم حس کردیم که با سرعت خیلی زیادتری نسبت به قطارهای خودمون میره.. خلوت و تمیز بود و حتماً توصیه میکنم که استفاده کنید.
3. MONORAIL: قطارهایی هستند که از روی پل حرکت میکنن. برای ما که همچین چیزی تو کشورمون نداریم خیلی جذابیت داره. خیلی هم ارزونه. نه شلوغ هستش و نه خیلی خلوت. اما بدی ای که داره اینه که تو هر ایستگاه خیلی خیلی توقف میکنه که من تا به امروز هم دارم فکر میکنم که علت این همه توقف چیه؟ از نظر امنیت هم باید بگم که یکبار سابقه داشته که از اون بالا افتاده. اول یه مقدار براتون ترسناکه ، مخصوصاً سر پیچ ها ، اما کم کم عادت میکنید بهش. توصیه میکنم حتماً سوار شید که تجربه خوبی هستش.
قیمت بلیط مترو بستگی به مقصد و طول مسافتی که طی میکنید داره. مثلاً اگه بخواید 3-4 ایستگاه بعدتر پیاده بشید حدود 1تا 2رینگت باید پرداخت کنید. بلیط رو هم میتونید از باجه فروش بلیط یا دستگاههای خودپرداز خریداری کنید.
فقط موقع خرید حتماً باید ایستگاه مقصد رو ذکر کنید در غیر اینصورت موقع خارج شدن از ایستگاه مقصد با مشکل مواجه میشید. تجربه ای که من داشتم این بود : وقتی میخواستی مسافت کوتاهی مثلاً تا یکی دو ایستگاه بعد بری، مسئول باجه بهت میگفت که از خودپرداز خریداری کن و بهت بلیط نمیفروخت. ماهم با این مشکل مواجه شدیم و اولین بار موقع خرید از خودپرداز یه آقای چینی کمکمون کرد تا بتونیم بلیطمون رو تهیه کنیم. ازاون به بعد یاد گرفته بودیم و خوشمون اومده بود و فقط از خودپردازها بلیط میگرفتیم.
جهت خرید ازخودپرداز که بصورت لمسی هستش باید اول گزینه English رو بزنید تا صفحه خرچنگ قورباغه ای که جلوتون هست قابل خوندن بشه. بعدش نقشه خطوط مترو رو نشونت میده که باید خطی که میخوای ازش استفاده کنی رو انتخاب کنی. تو صفحه بعد لیست تمامی ایستگاههایی که تو اون خط هستن بهت نشون داده میشه که باید روی ایستگاه مقصدت کلیک کنی. سپس یه بعلاوه میاد کنار صفحه که جلوش عدد 1 نوشته شده، با کلیک کردن روی اون بعلاوه، میتونی تعداد بلیطی که قراره بخری رو افزایش بدی. مثلاً اگه 2 تا بلیط میخوای باید یک مرتبه بعلاوه رو بزنی تا عدد دو رو نشون بده. حالا وقت اون رسیده که به دستگاه پول بدی. پایین صفحه عکس تمام سکه ها یا اسکناس های موجود در مالزی وجود داره. روی برخی ضربدر قرمز کشیده شده و بعضی نه. فرض کنید روی اسکناس های 1 ، 5 و 10 رینگتی ضربدر قرمز کشیده شده، این بدان معنی هستش که دستگاه، همه اسکناس ها بجز اسکناس 1 ، 5 و 10 رینگتی رو از شما قبول میکنه. مثلاً بعضی مواقع که دستگاه پول خرد تمام میکنه شما میبینید که روی همه اسکناس ها خط قرمز کشیده شده و فقط سکه قبول میکنه ازتون. به هر حال شما با توجه به شرایط، پول رو داخل دستگاه میکنید و دستگاه از مجموع خریدتان کم میکنه و سپس ژتون یا همون بلیطتون رو به همراه بقیه پولتون رو از اون پایین پرت میکنه بیرون. محل انداختن سکه به داخل دستگاه هم از اسکناس جداست. در کل خیلی سادست.
یه ایستگاه هم وجود داره به نام KL SENTRAL ( البته نمیدونم چرا اینا سنترالشون رو با اس مینویسن به جای سی) که محل تلاقی خطهای مختلف مترو هستش و از اونجا تقریباً میتونید همه جا برید. در عکس زیر نقشه مترو کوالالامپور نشون داده شده :
همونطور که تو عکس میبینید بین بعضی از ایستگاهها از خط چین مشکی رنگ (مثل خط عابر پیاده ) استفاده شده. این به این معنی هستش که باید از ایستگاه خارج شید و پیاده مسیر کوتاهی طی کنید تا بتونید خط عوض کنید.
پادشاهی
مالزی در کل 13 تا ایالت داره که 10 تای اون بصورت پادشاهی اداره میشه و بقیه دولتی. جالب اینجاست که اسم پادشاهشون حلیم هستش و اسم نخست وزیرشون نجیب که این اسامی سوژه خنده ما تو اتوبوس شده بود.
واحد پول
واحد پولشون هم که رینگت یا رینگیت هستش که هر 1 رینگت در زمان سفر ما معادل 997 تومان یا به عبارت ساده تر، هر 1 رینگت 1000 تومان بود. نسبت دلار و رینگت هم حدوداً 3.11 هستش.
• آّب و هوا
کلاً مالزی همیشه بارونی هستش. البته فصل پربارش داره و فصل کم بارش. که ماههای جون و جولای کمترین بارش رو داره. بارون هاش هم خیلی جالبه. یه دفعه ای بارون میگیره و شر شر بارون شدید میاد بعد یهو دیدی یه ربع بعد قطع شد و کاملاً آفتابی شد. چیزی که من دیدم این بود که باروناش بین 15 دقیقه تا 1 ساعت بیشتر دووم نداشت. اگرم بارون میگرفت دیگه داشتن و نداشتن چتر معنا و مفهومی نداشت.چون در هر صورت خیس آب میشدی. برای مقابله با بارونهای سیل آسا 3 تا روش وجود داره :
1. استفاده از چتر : البته نه چترای ما که با یه بارون شدید کلاً برمیگرده. تو مالزی یه چترایی دارن که وقتی نوک چتر رو میذاری رو زمین تا وسطای کمرت میاد. یعنی طولش خیلی زیاده. ما بهش میگفتیم چتر خانواده چون خیلی بزرگ بود. جالب بود که ایرانی ها هر کدوم یه دونه از این چترا خریدن و با خودشون آوردن ایران. حالا این چترا اینجا به چه دردشون میخوره رو من نمیدونم والا.
2. کاور : یه کاورهای مشمایی بود که کامل می پوشیدیش . قیمتش هم خیلی ارزونه.
3. استفاده از پیاده رو : اونجا اغلب پیاده روهاشون سقف داره تا زمان بارون ، مردم اگه تو خیابون باشن خیس نشن که این یکی دیگه واقعاً یونیک بود.
به علت استوایی بودن منطقه هم رطوبت بالاست و به همین علت هم هرجایی از مالزی رو که نگاه کنید سبز هستش. به قول دوستم اگه یکماه تو خیابونای مالزی ماشینی تردد نکنه خیابوناش هم سبز میشن.
پایان قسمت اول
• قسمت دوم – در راه مالزی
اواخر مرداد ماه بود که به پیشنهاد همسرم جهت سفر به مالزی شروع کردم به استعلام قیمت از انواع و اقسام آژانس های مسافرتی. هدف ما این بود که تو نیمه اول شهریور بلیط بگیریم و این به این معنی بود که یه مقدار دیر اقدام کرده بودیم. از طرفی هم به علت حجم زیاد مسافرت در این ماه قیمت ها افزایش چشمگیری داشت. مثلاً اگه قیمت تور مالزی رو تو سایت لست سکند 2 میلیون نشون میداد، وقتی به اون آژانس زنگ میزدی حدوداً 300-400 تومان بیشتر قیمت رو اعلام میکردن. تنها آژانسی که قیمتاش رو تغییر نداده بود لاچین سیر بود.. چند روزی کارم این شده بود که از صبح تا شب به آژانس ها زنگ میزدم قیمت تورها رو میگرفتم. اولش میخواستیم تور ترکیبی کوالالامپور + پنانگ رو بگیریم چون همسرم به دریا خیلی علاقه داره و اگه جایی ببرمش که دریا نداشته باشه ، اون سفر رو سفر نمیدونه.
مثلاً یه روز داشتم 1 ساعت براش از جاهای دیدنی کوالالامپور میگفتم که قراره کجاها ببرمش و چه تفریحاتی داشته باشیم، آخر صحبتای من برگشت گفت : این که دریا نداره!!!! یعنی دوست داشتم مخم رو پخش دیوار کنماا. بعداً فهمیدم این یه قضیه پیچیدست که رفقای دیگم هم بهش دچارن!! البته بماند که بعد از سفر بهم گفت که : فهمیدم میشه برای مسافرت جاهایی که دریا نداره رو هم انتخاب کرد.
اما مشکل ما برای انتخاب تور ترکیبی با جزیره پنانگ اینجا بود که تور ترکیبی خیلی گرون در میومد ، حدود 400 تومن از تور کوالالامپور گرون تر بود. و چون ما دونفر بودیم باید 800 تومن اضافه تر میدادیم. بعد از کلی گشت و گذار و عملیات انتحاری واسه گرفتن مرخصی یک هفته ای از آقای مدیر عامل ، بالاخره تور 8 روزه کوالالامپور رو گرفتم و به همسرم هم قول دادم که یه روز رو از کوالالامپور ببرمش پورت دیکسون کنار ساحل دریا.
تور ما شامل موارد زیر میشد :
تور 7 شب و 8 روزه کوالالامپور- پرواز ایران ایر - تاریخ رفت : 09/06/1393 ساعت 23:30 – فقط صبحانه- هتل 4 ستاره گرند سیزن- ترانسفر رفت و برگشت فرودگاهی- یک تور شهری نمیروزه- سیم کارت رایگان- یک عدد بن KFC
که این پکیج رو با قیمت نفری 2،300،000 تومان از آژانس لاچین سیر (سرکار خانم شمالی) خریداری کردم. زمانیکه ما بلیط رو تهیه کردیم قیمت تور ترکیبی کوالالامپور + پنانگ نفری 2،700،000 تومان بود.
2 روز مونده به پرواز بلیط ها بدستمون رسید و سریعاً جهت اخذ ارز مسافری اقدام کردیم. قرار بر این بود که 400 دلار ارز آزاد بخریم و 600 تا هم مسافرتی بگیریم و روی هم رفته بیشتر از 1000 دلار خرج نکنیم. بانک های ملی ، ملت و پارسیان به عنوان بانک های عرضه کننده ارز مسافرتی بودند و از قبل شنیده بودم که باید 24 ساعت قبل از پرواز جهت گرفتن حواله ارز مراجعه کنیم و گرنه کارمون رو انجام نمیدن و اینکه باید ساعت 10 صبح به بعد رفت تا قیمت ارز هم دراومده باشه. واسه همین هم روز قبل از پرواز همسرم به بانک ملت مراجعه کرده بود تا ارز مسافرتی بگیره که مسئول باجه بهش گفته بود که نمیتونه ارز مسافرتی بده.
یه لیست بهش نشون داده بود و گفته بود که مردم از یه هفته قبل اومدن و اسم نویسی کردن و هنوز نوبتشون نشده ، اگه بخواید اسمتون رو مینویسم اما عمراً تا موقع سفر بهتون برسه. همسرم چند جای مختلف دیگه رو هم امتحان کرد و همه همین جواب رو بهش داده بودن تا اینکه مسئول یکی از شعب بانک ملی بهش گفته بود که به شعب اصلی و مرکزی بانکها مراجعه کنه شاید اونا ارز مسافرتی داشته باشن. تلاش همسرم جهت گرفتن ارز و متر کردن قدم به قدم پیاده روهای خیابان فردوسی راه به جایی نبرد تا بالاخره مسئول شعبه پل کالج بانک پارسیان که بسیار بسیار هم آدم بد برخوردی بود اسمش رو نوشته بود و گفته بود تا فردا بیا ارزت رو بگیر، یعنی روز پرواز. نمیدونم چرا همیشه تمام کارهای ما به دقیقه 90 کشیده میشه اما این بار هم کار ما افتاد واسه دقیقه 90 . یه مقدار استرش داشتیم سر این قضیه، به همسرم گفتم که ناراحت نباش خدا همیشه آخرین دقیقه تموم کارهامون رو ردیف کرده و کاری نبوده که خدا واسمون راست و ریس نکرده باشه. که همین هم شد و فردا تونست با دست پر از بانک برگرده.
چیز دیگه ای که استرس بهمون وارد کرده بود بردن داروهای خانومم بود. که باید قرص آسپیرین و تیروئید و ویتامین رو هر روز بخوره. اما شنیده بودیم که تو فرودگاه اونجا به دارو گیر میدن و مجازات های خیلی سنگینی هم داره. مثلاً برای داروهای غیر مجاز زندانی داره و یک پله بالاتر در صورتیکه مواد مخدر پیدا کنن مجازاتش اعدام هستش. خیلی از طریق اینترنت و دوستان و آشنایان تحقیق کردم که آیا بردن داروها مشکلی بوجود میاره یا نه؟ اما هیچکس نمیتونست جواب قانع کننده ای بده. حتی تماسی از تهران با تورلیدر مالزی برقرار کردم که اون بهم گفت مشکلی نداره که البته اصلاً قوت قلب بهم نداد. تنها راه منطقی که به ذهن میرسید این بود که نسخه ترجمه شده و تائید شده پزشک رو با خودمون ببریم که برای انجام این کارها هم خیلی دیر شده بود. آخرسر دل رو به دریا زدیم و فقط به اندازه مصرف یک هفته دارو برداشتیم که چند تا ورق هم بیشتر نشد و گفتیم که ایشالا مشکلی پیش نیاد اما در کل خیلی استرس این قضیه رو داشتم.
از طرفی از پرواز هم یه مقدار میترسم و انتظار برای پروازی که قرار بود 8 ساعت به درازا بکشه خودش دست کمی از پرواز نداشت. واسه همین هم به خانومم پیشنهاد دادم که شب قبل از پرواز نخوابیم تا فرداش بتونیم راحت تو هواپیما بخوابیم. از اونجایی هم که معمولاً شبا خیلی دیر میخوابیم ( هیچ وقت قبل از 12 شب نمیخوابیم) گفتیم نباید مشکلی از این بابت باشه. اما متاسفانه شبایی که آدم نباید بخوابه انگار دوسه تا قرص دیاسپام بهش دادن خورده طوریکه با گذاشتن چوب کبریت لای پلک ها هم دردی دوا نمیشه از ادم. دقت کردین تا حالا شب قدر که میشه چقدر خوابتون میگیره؟ یا شب قبل از کنکور که باید خواب کافی داشته باشین اصلاً خوابتون نمیبره؟ اون شب هم قبل از ساعت 12 داشتم هفت تا پادشاه رو خواب میدیدم و خوابیدیم که خوابیدیم.
فرداش با موجودی 1000 دلار به سمت فرودگاه امام خمینی حرکت کردیم در حالیکه وقت هم نکرده بودیم حتی 1 دلارمون رو هم تبدیل کنیم. چیزی که برای من بسیار عجیب بود شلوغی بی حد و حصر فرودگاه بود طوریکه تا حالا فرودگاه رو به این شلوغی ندیده بودم که این هم از معایب سفر در فصل مسافرت یعنی تابستان که بچه ها مدرسه نمیرن هستش. وقتی به کانتر پرواز رسیدیم از اونجایی که قد من بلند هستش ازش خواستم که صندلیمون رو کنار درب اضطراری که جاش بازتر باشه و همچنین ازش خواستم تا کنار پنجره بده و ترجیحاً روی بال هم نباشه.
کارت های پرواز رو گرفتیم و بعد از دریافت ارز مسافرتی رسیدیم به مهمترین مرحله از مرحله قبل از سفر یعنی چیز کیک !!!! بـــــــله، تو فرودگاه امام خمینی و قبل از گیت خروجی انواع و اقسام چیز کیک ها رو میفروشن که از قضا بسیار هم خوشمزست اما قیمت های کمی هم نداره. مثلاً اگه بخوای یه قطاع از چیز کیک شکلاتی رو با قهوه بخوری باید 16 تومن بدی.
شام نخورده بودیم و ساعت هم 11 شب بود و گشنمون شده بود ، چیز کیک شکلاتی خریدیم و خوردیم و رفتیم سوار هواپیما شدیم. با کمال تعجب دیدم که کانتر نه تنها کنار درب اضطراری بهمون جا نداده بلکه دقیقاً هم روی بال هواپیما هستیم و از پنجره هواپیما فقط میتونی بال رو ببینی. واقعاً کفر و کائناتم در اومد. ضمن اینکه فاصله صندلی ما با صندلی جلویی خیلی کم بود و میدونستم که تا آخر سفر کلی اذیت خواهم شد. هواپیما با 45 دقیقه تاخیر یعنی ساعت 12:15 دقیقه پرید و باورم نمیشد که حاضر شدم تو هواپیمایی که قراره 8 ساعت تو آسمون باشه بشینم. به لطف خواب کامل دیشب هم که حسابی خواب از سرم پریده بود.
برخلاف من خانومم خوابش میومد بهش گفتم بگیره بخوابه اما شرط گذاشت که اگه خوابش برد موقع بخور بخور تو هواپیما باید حتماً بیدارش کنم. نمیدونم چرا اگه 100 هزار تومان بدی بری بالای برج میلاد تو رستوران گردون شام بخوری به اندازه آب پرتقال و پنیر سه گوشی که تو هواپیما میدن مزه نمیده. یا اینکه یادمه یه رفیق داشتم یه بار بهش گفتم : مگه تو موقع کنکور وقت میکنی که ویفر و ساندیست رو بخوری؟ که اونم بهم گفت : اصلاً من به خاطر ویفری که میدن دارم میرم امتحان بدم دیگه!!!!
برای شام بهمون 2 تا انتخاب میدادن که بین چلوگوشت یا چلومرغ یکیش رو انتخاب کنین که ما از هرکدوم یکی گرفتیم تا جفتش و امتحان کرده باشیم که هر دو هم بدک نبودن. تو مسیر هم به هر نفر یه متکا با پتو مسافرتی داده بودن. پتو که کارساز بود چون همسرم که کنار پنجره نشسته بود وسطای راه سردش شده بود و من پتو خودمم انداختم روش. کنار من یه دختر بچه کوچیک نشسته بود و خانوادش هم تو همون ردیف ما وسط نشسته بودن که یه بچه کوچیک هم داشتن که تو هواپیما تو شلوارش خراب کاری کرده بود و بوی گندش دیوانم کرده بود. واقعاً به صبر و حوصله همه پدر مادرا باید احسنت گفت!
سینی غذا خوریه خودم رو جلو کشیده بودم و خانومم سرش و گذاشته بود رو اون و خوابیده بود و در کل سفر شاید 1 ساعت بیشتر بیدار نبود برعکس من که فکر کنم بیشتر از 1 ساعت خوابم نبرد. ساعت حدوداً 5 صبح بود که هوا روشن شد. صبحانه مفصلی خوردیم و بعدش هم نفری یه کیف چرمی که مال کارخونه چرم مشهد بود بهمون دادن. داخل هواپیما یه تلویزیون ال سی دی بزرگ بود که روی نقشه کره زمین موقعیت هواپیما رو مشخص میکرد. همینطور سرعت هواپیما و ساعت تقریبی ورود هواپیما به مقصد ، ارتفاع پرواز و یه سری اطلاعات تکمیلی دیگه رو هم میداد. در طول پرواز من دقت کردم به سرعت هواپیما که هیچ گاه به 1000 کیلومتر در ساعت نرسید. و سرعت معمولاً حدود 900 کیلومتر بر ساعت بود.
ساعتای اخر پرواز که داشتیم از روی خلیج بنگال رد میشدیم هواپیما خیلی تکون میخورد و بارها و بارها علامت "کمربندها رو ببندید" روشن شد. چیز جالبی که قبلاً ندیده بودم ، کمربند ایمنی کودکان بود که بچه رو به مادرش وصل میکرد. ساعت 8 صبح به وقت تهران و 11:30 صبح به وقت مالزی رسیدیم. از اون بالا که نگاه میکردی مالزی خیلی سرسبز بود.
بـــــــــله، بالاخره رسیدیم مالزی
پایان قسمت دوم
• قسمت سوم- تور رستوران سالوما (نمایش فرهنگ مالایی توسط مردم بومی)
وقتی به فرودگاه مالزی رسیدیم متوجه بزرگ بودن بیش از اندازه فرودگاه شدیم طوریکه برای ترانسفر مسافرا از هواپیما تا ترمینال از قطارهای مسافربری شبیه قطارهای مترو خودمون استفاده میکردن که از روی یه پل هم رد میشد.
کار کنترل پاسپورت ها سریع انجام شد و چمدونامون هم خیلی سریع از زیر دستگاه کنترل ردشد و خدا رو شکر به داروها هم گیر ندادن و زودتر از اونچه فکرشو میکردم رسیدیم دم درب خروج ، تورلیدرمون که پسری به نام نیما که هم سن و سال خودم یعنی حدود 30 سال داشت منتظرمون بود. ورودمون و به مالزی خوشامد گفت و ازمون خواست منتظر باشیم تا بقیه مسافرا هم برسن. توصیه هم کرد که به هیچ عنوان پولمون رو تو فرودگاه چنج نکنیم چون نرخ تبدیل تو فرودگاه بسیار پایین هستش و گفتش به محض خروج از فرودگاه مارو جایی میبره که بتونیم پولمون رو با نرخ خوبی چنج کنیم. یه خانم مالایی حدود 50 ساله به نام شلی هم همراهش بود که خیلی بانمک بود و به نیما تو جمع و جور کردن مسافرا کمک میکرد. داخل ترمینال فرودگاه هم سرسبز بود و بعضی از قسمتاش شبیه یه پاسیو بسیار بزرگ با انواع و اقسام درختان و گیاهان بود.
جهت ترانسفر به هتل سوار یه اتوبوسمون کردن که راننده اتوبوس قیافه خیلی خلافی داشت. مخصوصاً با اون گوشواره ای که تو گوشش بود و اون قیافه عبوسش من رو یاد فیلمای آمریکایی که یه عده سیاهپوست آخر شبا تو کوچه های تاریک خفت گیری میکنن مینداخت.
بعد از قیافه راننده اولین چیزی که نظر من رو به خودش جلب کرد برج مراقبت فرودگاه مالزی بود که درست سمت راست ما قرار داشت و از پنجره اتوبوس به راحتی میشد دیدش.
تو اتوبوس نیما به هر خانواده یه پوشه ای داد که داخلش یک سیم کارت از اپراتور Umobile وجود داشت و شماره های هر خانواده رو هم برای خودش تو موبایلش ذخیره کرده بود تا در صورت لزوم بتونه باهامون تماس برقرار کنه. داخل پوشه برگه ای بود که لیست تورهایی که ارائه میکردن به همراه قیمت هرکدومشون وجود داشت. نیما اول شروع کرد یه سری اطلاعات کلی درباره کشور مالزی بهمون داد که من اهمش رو تو قسمت اول ( معرفی کشور مالزی) براتون نوشتم و بعدش شروع کرد به توضیح دادن برنامه های تور که هر کدوم از چه ساعتی تا چه ساعتی هستش و کجاها میبرن و .... برنامه گشت های روزانه رو تو عکس زیر میتونید ببینید :
در مسیر ، بعد از سرسبزی جاده اولین چیزی که جلب نظر میکرد مدل ماشین هایی بود که اکثراً کوچیک و زشت بودن. اون رو مخ رفتنه فرمونهای ماشین که سمت راست بودن هم از همینجا شروع شد. نیما هم در مورد سیم کارت مقداری توضیح داد.من در مورد نحوه خرید اینترنت برای مویایلمون ازش پرسیدم اما با اینکه بهم توضیح داد چیزی از صحبتاش متوجه نشدم بعداً فهمیدم که هیچکس هیچی نفهمیده، چون خیلی گذرا توضیح داده بود.
بعد از حدود 1 ساعت که تو مسیر بودیم رسیدیم دقیقاً جلوی هتلی به اسم هتل سانی. اینجا جایی بود که یه صرافی وجود داشت ، قرار بود پولامون رو توش چنج کنیم. ما 200 دلار با نرخ تبدیل 3.11 چنج کردیم. از مغازه ای که مقداری اون طرف تر از صرافی بود میخواستم شارژ جهت سیمکارت بخرم که چون نمیدونستم باید چه پکیجی رو برای استفاده از اینترنت سیم کارت بخرم اقدامی نکردم تا بیشتر تحقیق کنم.
داخل اتوبوس تور رستوران سالوما رو با مبلغ نفری 40$ خریداری کردیم تا شب بیکار نباشیم و از زمانمون نهایت استفاده رو برده باشیم. همچنین پیشنهاد رستوران بوفه خیلی وسوسه انگیز بود چون میتونستی از هر غذای عجیب غریبی که تا حالا نخورده بودی امتحان کنی. کاری که تو رستوران های دیگه نمیشه انجام داد. چون ممکنه یه چیزی که نمیدونی چیه سفارش بدی و بعداً اصلاً نتونی لب هم بهش بزنی. واسه همینه که رستوران های بوفه همیشه این مزیت رو دارن که میتونی از همه چی بچشی و همه غذاها رو امتحان کنی.
بالاخره به هتل گرند سیزن رسیدیم. هتلی 30 طبقه و چهارستاره که در شمال شهر و در فاصله چند دقیقه ای با ایستگاه مونوریل chowkit واقع شده. این عکس موقعیت هتل رو به خوبی نشون میده که از بالای برج های دوقلو و از داخل دوربین هایی که باهاش شهر رو میتونستی ببینی گرفتم :
اولین نفر وارد لابی شدیم و کلید اتاقمون که تو طبقه 13 بود رو گرفتیم. جالب اینجا بود که رسپشن پاسپورت هامون رو به خودمون برگردوند و پیشش نگه نداشت. وقتی رفتیم تا سوار آسانسور بشیم 2 تا چیز جلب توجه میکرد : یکی تابلویی بود که روش با انواع و اقسام زبان های دنیا از جمله فارسی نوشته شده بود که " بردن هرگونه غذا یا نوشیدنی به داخل اتاق ها اکیداً ممنوع هستش" و دومی استندی بود که روش به زبان انگلیسی به اطلاع مسافران رسانده بود که استخر هتل تا 14 سپتامبر به دلیل تعمیرات تعطیل هستش و این بدان معنا بود که در تمام مدتی که ما در هتل اقامت داشتیم امکان استفاده از استخر هتل وجود نداشت. اینم از شانس ما.
اتاق عالی، اما به دلیل روشن بودن کولر بسیار سرد بود ، مخصوصاً اینکه از هوای گرم و مرطوب بیرون یک دفعه ای وارد جایی شده بودیم که از قبل کولرش روشن بوده و حسابی سرد شده بود. کمد دیواری بزرگی داشت که داخلش هم سیف باکس وجود داشت. داخل حمامش هم یک وان بزرگ وجود داشت که شیر آب گرمش فشار زیادی داشت و بسیار عالی بود.آینه بزرگی در توالت وجود داشت که کنارش سشوار هم روی دیوار نصب بود. شامپو و سایل حمام هم که مثل سایر هتل ها بود اگرچه دمپایی نداشت. البته اگه زنگ میزدین به پذیرش براتون دمپایی می آوردن. در کل بسیار بسیار تمیز بود.
چیزی که من داخل حمام و دستشویی ندیدم خمیر دندون بود. اما نکته جای دیگه بود. جایی که من تا چشمم افتاد یه 5 دقیقه ای سرم و میخاروندم و تو فکر عمیق رفته بودم : " توالت فرنگی اونم بدون شلنگ" واقعاً یعنی چی؟ حالا چکار کنیم؟ هر چی برانداز میکردم ذهنم به هیچ جا قد نمیداد. تا اینکه بعد از کلی اکتشاف به این نتیجه رسیدم که پیچی در کنارش وجود داره که آب رو از یه سوراخ بسیار بسیار کوچک که داخل خود توالت فرنگی هستش بیرون میریزه. اگرچه جای شلنگ های فشار قویه مملکته خودمون رو نمیگیره اما خب کار راه اندازه و گزینه ی " دستمال رو میزه" رو کاملاً حذف میکنه. اتاق هم که خوب بود و یه تخت دونفره ، یه یخچال خیلی کوچک که خوب نبود و هر وقت بازش میکردیم داخلش آب جمع شده بود. یه تلویزیون معمولی با یه میز توالت ، یه میز و صندلی و یه ویوی عالی که متاسفانه پنجره هاش یه تیکه بود و باز نمیشد.
از شانس خوب ما ، ویو اتاق دقیقاً مشرف بود به برجهای دوقلو و برج مخابراتی که نمای زیبایی رو بخصوص تو شب داشتن. عکس زیر عکسی هستش که از داخل اتاقمون گرفته شده :